< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرایط تیمم/تیمم/کتاب الطهارة

تکمیل بحث قبل : لزوم تعيين نوع تیمم در نیت

حالا در آن مسأله ای که قبلا خواندیم... به نظرم واجب است که در نیت معین کند که آیا تیممش بدل از غسل یا وضوست؟ اگر بدل از غسل است، کدام غسل است؛ غسل جنابت یا مس میت است. و اگر تعیین نکرد که چه تیممی است، اکثر معاصرین آن مقدار که فتوایشان را دیدم، فتوا به بطلان داده اند یعنی تعیین را لازم می دانند. حالا مگر این را بر سبیل احتیاط بگوییم‌؛ برای اینکه ممکن است بگوییم که در صورتی که آدم غسل یا وضویی به گردنش باشد، واجب است که تیمم به جا بیاورد. این خصوصيت واقعا وجود دارد و محرز است که این تیمم مثلا بدل از چیست. چون که تیمم بالأخره بالاصاله مشروع نیست و به عنوان بدلیت مشروع است. آن وقت بدلیت،‌ مبدل مِنهی لازم‌ دارد. مبدل منه هم به حسب واقع، معین است که چیست. اینکه واضح است.

اما یک چیزی در ذهن خلجان می کند و آن این است که حالا که تیمم‌ واجب شد، آیا آن جنبه، حیثیت تعلیلیه یا حیثیت تقییدیه دارد؟ یعنی اینکه بدل از فلان چیز است و به خاطر بدلیتش از وضو و از فلان غسل، واجب و مشروع شد، آيا این حیثیتش تعلیلیه یا تقییدیه‌ است؟ اگر تقییدیه و قید شد، دیگر باید معین کند که این‌ تیمم، بدل از چیست. اما اگر حیثیت تعلیلیه شد، یعنی به علت ‌اینکه غسلی مثل مس میت گردنش بوده است و نمیتواند [انجامش دهد،] حالا نوبت [به تیمم‌ می رسد،] علت، ديگر در خود عمل مدخليت پیدا نمی کند. علت، خارج است. همیشه علت از معلول، خارج و امری خارجی است و این، دیگر واجب شد. تیممی واجب شد. حالا به سبب اينکه ما‌ به غسل مس میتی مبتلا بودیم و نمی توانستيم انجام بدهیم، تیمم واجب می شود. اما ‌این تیمم، به این بدلیت متقید شد یا ذات تیمم بما هوهو واجب شد؟ قدری در ذهن خلجان می‌کند که ذات تیمم واجب است؛ به دلیل اطلاق ادله؛ اطلاق ادله می گویند: ﴿وَإِن کُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِن کُنتُم مَّرْضَی أَوْ عَلَی سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا﴾.[1] می فرمايد: تیمم‌ به جا ‌بیاورید.

اما اینکه ‌تیمم بما هوهو و به حسب طبیعتش به درد نمی‌خورد، بلکه با خصوصيت اینکه بدل از فلان‌ است، [به درد می خورد،] حالا اینکه از آیات و روایات چنین قیدی استفاده شود، من متوجه نمی شوم که این قید چطور در می آيد. به نظرم حیثیت تعلیلیه است. اقوی در نظرم این است که حیثیت تعلیلیه است؛ نه‌ تقییدیه. و اطلاق ادله هم نفیش می‌کنند. چون اطلاق ادله گفته است که تیمم به جا بياورد و نگفته است که تیمم بدل از چه باشد. اینکه در رساله آمده است،‌ در آیه و روایتی نیامده‌ است‌. بنابراین حالا چون که‌ همه آقايان گفته اند و مثلا ما هم بخواهیم به احترام آنها [احتیاط کنیم.] .

سؤال: قید هم خارج از ماهیت است و باید تقيدش ...

جواب: بله؛ تقیدش دخیل است.

 

سؤال: تعيين نماز ظهر در ادله نیامده است؛ ولی همه آقایان می گویند واجب است و باید تعیین شود.

جواب: آن علت دارد و علتش این است که ما اگر نیت ظهریت ظهر نکردیم، کاملا شبیه نماز عصر است. یعنی نفس عمل که چهار رکعت نماز است، صلاحیت دارد که هم ظهر و هم عصر باشد و وقتش باهم یکی است و صلاحيت هر دو را دارد. نیت، معینش می کند که این ظهر و آن یکی عصر است. لهذا چون که شما به صلاة ظهر مأمور شدید، ظهریتش به نیت است؛ چون از امور قصدیه است و ذات عمل که‌ چهار رکعت نماز است هم صلاحیت دارد که ظهر باشد و هم صلاحيت دارد که عصر باشد. یعنی مبهم ‌است و با نیت متعین می شود که اين صلاة ظهر است و شما مامور به را انجام‌ داده اید. دیگر معیِّنی غیر از نیت ندارد. اما تیمم این طور نیست‌. ذات عمل، تیمم است و ذات عمل مأمور به بود و ما هم آن را آوردیم. یعنی به نظر من، این قضیه دلیل واضحی ندارد و بالاخره جای تأمل دارد. بنابراين إن قلنا به فإنّما نقول به من باب الإحتیاط.

 

سؤال: فرموده بودید که اگر اسباب‌ تیمم متعدد باشند، باید دو سه تیمم به جا بیاورد. اینجا هم شبيه همان نماز ...

جواب: آن ‌به بحث تداخل می کشد که اگر در خود آن اعمال، تداخل هست و مثلا چند غسل هستند و در خود اغسال، تداخل هست، مشهور در تیمم‌ این‌ است که تداخل نیست. ولی باز بعضی هم قائل شده اند. ما هیچ‌ مطلبی نداریم که این طور به ضرس قاطع باشد. بعضی هم قائل شده اند که تداخل در تیمم هست. اگر تداخل در تیمم هم بود، دیگر یک تیمم بدل از چند غسل اشکالی ندارد. این را آقای خویی(ره) گفته و به تداخل قائل شده است.[2] شاید مرحوم آقای حکيم هم فرموده باشد[3] که دیگر به آن مراجعه نکردم. به هر حال محل خلاف است‌. اما اگر تداخل نبود چند تیمم باید انجام دهد. چند تیمم که گردنش بود، باید معینشان بکند که معلوم شود هر کدام ... . و این اشکال دارد که همین طور چند تیمم به جا بیاورد با اينکه چند مأموربه از بابت غسل در ذمه اش هست. حالا بحث ما در آن‌جا نیست. بحث ما در این است که یک عمل در ذمه‌اش هست. مثلا تیمم بدل از غسل جنابت هست. قربة الی الله تیمم می کند و دیگر معینش نمی‌کند که بدل از غسل جنابت است.‌ یکی بیشتر نیست‌ و همان غسل جنابت است. اما ‌حالا واجب است که حتما بگويد که بدل از غسل جنابت است یا اینکه همین که تیمم را نیت کرد و تیممی گردنش بود و انجام داد، [کافی است؟]. به مقتضای آیات و روایات ... .

سؤال: ... کسی ممکن است بگوید در واقع ﴿فتیمّموا صعیدا طیبا﴾[4] در مقام اصل تشریع است.

جواب: نه؛ مثل ﴿احل الله البیع﴾[5] است. کسی‌ بگويد در مقام اصل تشریع بیع است. آقایان این را نمی گویند. می گويند همین که حکمی روی طبیعت آمد، اطلاق دارد و عمل به طبیعت کفایت می‌کند‌. قیودی ندارد. مگر اینکه‌ قیود ذکر شوند. برای شما مثالی زدم. در ﴿احل الله‌ البیع﴾ چه می گویید؟

سؤال: آن یک چیز عرفی بوده است و برای مردم آشنا بوده.

جواب: شايد هم بگویید ﴿احل الله البیع﴾ در مقام اصل تشریع است. فلهذا هیچ وقت به اطلاقش نمی‌توانيم عمل کنیم و حال آنکه مرتب به اطلاقش تمسک می کنیم. نمی دانیم ماضویت شرط است یا نه؟ به اطلاق ﴿احل الله البیع﴾ تمسک می کنیم. نمی دانیم عربیت شرط است یا نه؟ به اطلاق ﴿احل الله البیع﴾ تمسک می کنیم. این إطلاق از کجا در آمده است؟ شاید در مقام اصل تشریع است؟ [این طور نیست و] هیچ کس چنین حرفی‌ نمی زند. همین که حکم روی طبیعت آمد، کافی است. چون أصالة البيان هم داریم. صاحب کفایه(ره) فرموده که اگر شک کرديم که مولا از این جهت‌ در مقام بيان است یا نه، أصالة کونه في مقام البیان را داریم‌.[6]

احکام تیمم

مسأله: بطلان تیمم در صورتی که نقطه ای از بدن مسح نشد

مسألة ۷۰۰. إن بقي نقطة صغيرة من الجَبهة أو ظهور الکفّین لم يمسح علیهما فالتیمّم باطل؛

جِبهه در فارسی‌ به معنای عمليات است‌ که باید به جنگ برويم. اما آنکه به معنای پیشانی است، جَبهه است.

اگر یک نقطه از محل تیمم ماند که مسحش نکرديم، تیمم باطل است. این واضح است به جهت اینکه مأمور به حاصل‌ نشده است‌. چون مأمور به همه آن بود و حال آنکه نقطه جزئی از آن باقی ماند.

سواء کان عن عمد أم سهو أم جهل بالمسألة.

فرقی نمی‌کند که آیا عمدا یا سهوا یا جهلا این کار را کرده است. در جمیع صور، این تیمم باطل است. برای اينکه تیمم از طهارات ثلاث است و طهارات ثلاث در نماز رکن هستند. چون طهارت از حدثند و طهارت از حدث در نماز، رکن حساب شده است. در حدیث لا تعاد هم آمده است:

"لَا تُعَادُ الصَّلَاةُ إِلَّا مِنْ خَمْسَةٍ الطَّهُورِ وَ الْوَقْتِ وَ الْقِبْلَةِ وَ الرُّکُوعِ وَ السُّجُودِ".[7] مراد از این طهور، همین وضو و غسل و تیمم است. فلهذا اینها رکنند. رکن که شدند، اگر در حال سهو و نسیان ترکشان کردیم، باز نماز، باطل است. به خلاف اجزای غیر رکنیه. ما عدای این پنج مورد که ذکر کردم، می گويند اجزای غیر رکنیه اند. اجزای غیر رکنیه، اگر در حال عمد ترک شدند، نماز باطل است. اما اگر سهوا و نسیانا و غفلتا ترک شدند و جهل مرکب بود، ان شاءالله صحیح است.

نعم الدقّة في ذلك زائداً علی المتعارف الموجب للوسوسة لیس بلازم و يكفي أن یقال عرفاً إنّه مسح جبهته و ظهور کفّیه.

حالا باید همین را هم‌ در نظر بگیریم که وقتی‌ می‌خواهیم مثلا تیمم کنیم، این تیمم در حد عرفی باشد و دقت عقلی لازم نیست. فلهذا به وسوسه نیافتیم. چون وسوسه حرام است. اگر آدم خیلی دقت کند به وسوسه می افتد و وسوسه حرام است.‌ پس‌ما در اينجا در بین‌ المحذورین هستيم و در حد عرفی‌ باید عمل کنیم.

مسأله: وجوب مسح کمی بالای پیشانی و دو کف

مسألة ۷۰۱‌. یجب تحصیلا للیقین في مسح الجبهة و الکفّین أن یمسح من فوقهما قليلا‌؛ و لکن لا یجب المسح بین الأصاب

می‌خواهد اعضای تیممش یعنی جبهه یا دستانش را مسح کند. احتیاطا بهتر است که از یک مقدار بالاتر کمی اضافه کند تا یقین به فراغ ذمه حاصل شود. فإنّ الإشتغال الیقینی يستدعي البرائة الیقینیة. این را مقدمه علميه می گويند. این واجب‌ است. مقدمه علمیه یعنی برای حصول یقین است. در حدی که یقین بر آن توقف دارد، واجب است و وجوب عقلی دارد. این وجوب‌ عقلی از باب قاعده اشتغال است.

و لکن لا یجب المسح بین الأصاب

یعنی آنچه که ما به آن مأمور شدیم، مسح روی ظاهر کف یعنی پشت دست است. بین اصابع جزء باطن حساب می شوند و جزء ظاهر نیستند. فلهذا بین اصابع دخالت ندارند.

مسأله: صحت تیمم‌ جبیره ای

مسألة ۷۰ یصحّ التیمّم جبيرة کالوضوء و الغسل؛ سواء کانت الجبیرة في الماسح أم في الممسوح.

جبیره، تکه پارچه یا چیزی است‌ که آدم بر زخم می گذارد؛ چه در ماسح و چه در ممسوح باشد. ماسح یعنی کف دستش. چون با کف دست باید مسح کند. ممسوح عضوی است که می‌خواهيم آن را مسح کنیم؛ مثل پیشانی و پشت دستها. چه جبیره در ماسح و چه در ممسوح باشد، اشکالی ندارد. در وضو و غسل هم گفته ایم که اگر امکان دارد که این جبیره را در بیاوریم و بر اصل بشره مسح کنیم، بايد این کار را بکنیم. اما اگر امکان نداشت و حالت ضرورت بود، تیمم با خود جبیره واجب می شود. اشکالی ندارد و صحیح است.

تمسک به اطلاق دو روایت بر صحت تیمم‌ جبیره ای

اما دلیل بر آن چند روايتند که محل کلامند.

روایت اول

روایت کُلَیب الاسدی است که ظاهرا توثیق خاص ندارد. طلبه: جزء مشایخ صفوان است و صفوان دو روایت از او نقل کرده. استاد: طبق مبنای ما که کلام شيخ(ره) را در عُده قبول داریم که شهادت‌ داده به اينکه هر که یکی از این سه نفر (یعنی صفوان، ابن ابی عمیر و بزنطی) از او نقل کنند، ثقه است [پس این فرد توثیق عام دارد].[8] طلبه: ابن ‌ابی عمير هم از او نقل کرده است. استاد: پس از این بابت، دیگر ان شاءالله معتبر است.

این روایت چنین می فرماید:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ إِذَا کَانَ کَسِیراً (به معنای شکسته است. کسیر‌ به معنای مكسور است. فعیل به معنای مفعول است. مثل قتیل که به معنای مقتول است.) کَیْفَ یَصْنَعُ بِالصَّلَاةِ قَالَ إِنْ کَانَ یَتَخَوَّفُ عَلَی نَفْسِهِ فَلْیَمْسَحْ عَلَی جَبَائِرِهِ وَ لْیُصَلِّ.[9] (اگر نمی‌تواند غسل کند یا وضو بگيرد، چون سرما می خورد و مریض می شود یا آب برای بدنش ضرر دارد، بر جبائرش مسح می‌کند.)

این اطلاقی است؛ چون ممکن است مقصود، وضو یا غسل باشد. انسان حتی در وضو و غسل، بر جبیره مسح می کند؛ ولو که در وضو و غُسل، باید غَسل شود؛ اما دیگر اگر جبیره بود، به مسح تبدیل می شود. پس این "فلیمسح" را به تیمم برسانيم و بگوییم که اگر موضع تیمم بود، مسح کند و شامل تیمم هم می شود. "یتیمّم" ندارد؛ بلکه می فرمايد: "یمسح علی جبائره". یعنی اطلاقی می‌خواهيم بگیریم که یمسح چه در وضو و چه در غسل و چه در تیمم هست. در هر سه مورد مسح هست.

 

سؤال: تعبیر "جبائره" نمی‌خواهد بگوید که چندتا جبیره دارد که در حد تیمم می شوند؟ یعنی معظم اجزائش ...

جواب‌: نه؛ ممکن است این اندازه‌ باشد و ممکن است نباشد. معظم اجزاء هم احتیاطی است. کل عضو بايد در جبیره باشد. اصلش این است که‌کل عضو در جبیره باشد. معظم اجزا مثلا دستش در جبیره باشد به طوری که مختصری باقی مانده‌ است. این که اعم است. هر عضوی معظم خودش مقصود است. مثلا در دستش، معظم دستش یا در صورتش معظم صورتش.

بحث را جای دیگر نبرید.

بحث ما در اطلاق داشتن روایت بود. چون ذکر نکرده که وضو یا غسل یا تیمم است پس بگوئیم: تعبیر يمسح علی جبائره، قابل صدق بر هر سه است. آیا در اینجا می‌توانيم به اطلاق عمل کنیم؟ بعید نیست. "

سؤال: در اينجا قدر متیقن‌ نداریم؟

جواب: قدر متیقن‌ مانع از اطلاق نیست. چون که مولا در مقام بیان بوده و قیدی ذکر نکرده شرط «عدم وجود قدر متیقن» در مقام تخاطب را فقط مرحوم آخوند فرموده‌ و بعدش هم به ایشان جواب داده اند. البته در ما نحن فیه قدر متیقنی هم نداریم.

روایت دوم

[همچنین اطلاق روایتی است که شیخ در تهذیب نقل کرده است]

صحیحة الوشاء عن مولانا الرضا(ع): عَنِ الدَّوَاءِ إِذَا کَانَ عَلَی یَدَیِ الرَّجُلِ أَ یُجْزِیهِ أَنْ یَمْسَحَ عَلَی طَلَاء الدَّوَاءِ فَقَالَ نَعَمْ یُجْزِیهِ أَنْ یَمْسَحَ عَلَیْهِ.[10]

می گوید که دوایی است و جبیره نیست. خود دواست. دوا یعنی مثلا مرهم که امروز می گوييم پماد. پماد را مالیده است؛ اما این پماد روی مثلا دست یا صورتش مقداری جرم دارد به طوری که مسح بر آن، مسح بر بشره نیست‌. یعنی فرض کرديم که‌ مثلا اين دوا مانده و خشک شده که می شود روی آن مسح کرد. این سؤال سائل است و در اينجا باز می‌خواهيم بگوییم اطلاقی دارد. حضرت(ع) فرمود: "فَقَالَ نَعَمْ یُجْزِیهِ أَنْ یَمْسَحَ عَلَیْهِ (یعنی علی الدواء)". باز هم می خواهیم اطلاقش را بگیریم که آیا وضو یا غسل یا تیمم است. اصل استدلال‌ به اطلاق روایت‌ است از بابت‌ اینکه‌ ممکن است که‌ این جبائر، محل تیمم باشند و ممکن است هم محل تیمم نباشند و مربوط به غسل یا وضو باشند. اما ممکن است هم دقیقا محل این جبائر و دوایی را که گذاشته است، محل تیمم باشد. اطلاق دارد. اگر محل تیمم بود و به علت مریضی و چیز دیگر، تیمم هم وظیفه اش بود، اطلاقش شامل می شود.

البته [در کتاب المنتخب از اطلاق این روایت] جواب دادیم که این روایت یک معارضی دارد. بنا به نقل صدوق آمده‌ است که: "أن یمسح في الوضوء علی الدواء"؛[11] چون در اینجا [روایت شیخ طوسی] دارد "نَعَمْ یُجْزِیهِ أَنْ یَمْسَحَ عَلَیْهِ" در روايت صدوق(ره)، "أن یمسح في الوضوء علی الدواء" آمده است. یعنی قید وضو آمده‌ است‌ و اگر قید وضو آمد، شامل تیمم نمی شود. روایت صدوق(ره) هم‌ معتبر است و ما هم نمی دانیم کدامش [صحیح] است؛ لهذا نمی توانیم تمسک کنیم.

اگر بخواهيم بگوییم دو روایتند و ربطی به هم ندارند، خیلی بعید است.

سؤال: جبیره معمولا به چيزی می گويند که روی زخم یا ‌دارو می بندند. جواب‌: بله. سؤال: بر خود دوا معمولا مسح نمی کنند. جواب‌: بالاخره خلاف متعارف است. در سابق بوده است. پماد در سابق نبوده است. مرهم بوده است. مرهم‌ های سفتی بوده اند و این طور نبوده‌ که بدن را چرب کنند. بايد خود آن دوا هم مقداری روی زخم یا شکستگی باشد. این طوری بوده است. گاهی سفت هم می شد و می شد روی آن مسح کنیم‌. مثل حنا که اگر روی سر گذاشتیم و مقداری گذشت، سفت و خشک می شود و می شود روی آن مسح کرد. این‌ها هم همین‌ طور بوده اند. لکن مشکل، همین روایت صدوق است که معارضه می کند.

بعد باز گفته ایم:

نعم لا بأس بالإستدلال علیه بالأخبار الواردة في الکسیر المجنب أو الذي به قرح أو جرح و تصبیه الجنابة ...

روایاتی در باب پنجم از ابواب تیمم داریم که در آنها آمده است که کسی شکستگی‌ یا قرح و جرح دارد و حضرت(ع) فرمود: وضو و غسل نگیرد و تیمم بگیرد. اطلاق این شامل می شود که تیمم بگیرد. بلکه این شکستگی، شاید روی مچ دستش در جایی که تیمم‌ می کند، باشد. پس معنی اش این است که تیمم جبیره ای بگیرد و سر جایی که مرهم گذاشته اند، دست بکشد. اگر جایی که می خواهد مسح کند در موضع تیمم بود و وظیفه اش تیمم بود، بازهم همین طور است. حضرت(ع) می‌فرماید که‌ روی آن مسح کند. این اطلاقاتی دارد که این طور است. یعنی ما روایتی که در ما نحن فیه صریح باشد، نداريم و هر چه داریم این اطلاقاتند. اما دو نکته داريم؛ یکی اینکه همه اصحاب، به قضيه تیمم در مورد جبیره، فتوا داده اند و هیچ بحثی در آن‌ نیست. همه اجماع دارند که ذو الجبیره با جبیره اش تیمم می‌کند. این هیچ اشکالی ندارد.

دیگر اینکه بحثی عقلی وجود دارد که بگويیم از یک طرف دلیل آمده‌ است که "لاصلاة الا بطهور"[12] و در طرف ديگر دلیل آمده است که "الصلاة لا تسقط بحال"؛ اگر تیمم برای صاحب جبیره مشروع نبود و باطل بود، آن وقت این نمی‌تواند وضو بگیرد و غسل کند و فرض کردیم که تیممی هم وجود ندارد؛ پس صلاة بدون طهارت می شود و روایت گفته است "لاصلاة الا بطهور". پس از جمع دوتا که "الصلاة لا تسقط بحال" یعنی در هر حالی باید نمازت را بخوانی و از طرف دیگر "لاصلاة الا بطهور"، معلوم‌ می شود که این تیمم‌ صحیح است و با تیمم طهارت حاصل شد و با آن نماز می‌خوانيم. این هم یک دلیل دیگر است.

 

سؤال: فاقد الطهورین ‌شاملش نمی شود؟

جواب: فاقد الطهورین شاملش نمی شود؛ برای اینکه کشف عقلی می‌کنیم. اگر‌تیممی وجود نداشت، فاقد الطهورین است؛ مثل اینکه ما یتیمم علیه وجود ندارد؛ یعنی امکان تیمم نیست؛ این فاقد الطهورین می شود. اما در فرض کلام ما، امکان تیمم هست. نمی دانیم این ‌تیمم مورد تایید است یا نه. اطلاق دو دلیل "لاصلاة الا بطهور" و "الصلاة لا تسقط بحال" مطلب را ثابت می کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo