< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدمحمدعلی موسوی‌جزایری

1402/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کیفیت تیمم /تیمم/کتاب الطهارة؛

مسأله: کیفیت تیمم شخصی که دستش از مچ قطع شده است

مسألة ۶۹۶. من‌ قطعت یده من الزند فإن بقي له ید واحدة ضرب بباطنها علی الأرض و مسح بها جبهته ثمّ مسح ظاهر الکفّ بالأرض. و أمّا مقطوع الیدین‌ فإن کان له ذراع مسح به جبهته و مسح بباطن‌ أحدهما ظاهر الآخر کما تقدّم. و أمّا من قطعت یداه تماماً مسح‌ بجبهته علی الأرض و ضمّ إليه الإستنابة احتياطاً.

مسئله درباره کسی است که یکی ‌از دو دست‌ یا هر دو دست‌ش قطع شده است. اگر یکی قطع شده و یکی مانده‌، با همان یک دستی که دارد، باطن یعنی کف دستش را به زمین ‌می‌ زند و بعد پیشانی اش را مسح می کند. وقتی نوبت به مسح کَفَّش می رسد و یک دست بیشتر ندارد، چه کند؟ باید پشت دستش را روی زمین بزند تا مسح به این کیفیت حاصل شود.

 

سؤال: روی زمین‌ بزند یا بکشد؟ چون با زدنش امرار صدق نمی‌کند.

جواب: ... بايد دستش را روی زمین بگذارد یا‌ به زمین بزند به طوری که با اصابت‌ به زمین، خاکی شود.

 

سؤال: اگر دو دست را داشت ولی هر دو دستش تا انگشتانش توی گچ باشد، چطور است؟

جواب: آن، ‌جبیره ای می شود و باید روی گچ بکشد. جبیره هم در غسل، هم در وضو و هم در تیمم هست.

 

این در مورد کسی بود که یک دست‌ش قطع شده، اما در مقطوع الیدین ذراعش را به زمین‌می‌زند و بعد هم‌پیشانی اش را با آن مسح می‌کند. با باطن ‌یکی، ‌ظاهر دیگری را مسح می‌کند و عینا‌ همان کاری را که با کف دست‌ می‌ کند حالا با ذراعش می‌کند.

اما‌ اگر‌حتی ذراعی ندارد، پیشانی اش را به صورت از بالا به پایین روی زمین می کشد. از بالا به پایین‌ باید رعايت شود.

 

سؤال: ظاهر روایات بر اعتبار مسح بود. دلیل کفایت‌ ذراع چیست؟

جواب: دلیلش عدم ‌امکان است. آن از باب عدم‌ امکان، ساقط است.

 

سؤال: وقتی یک دستش قطع شده و یک ‌دستش سالم است، می‌تواند ‌آن را بکشد. چرا می گویند ضرب کافی است؟

جواب:‌ دیگر مطرح نشده‌ است. این قدر گفته اند که‌ همین دستش را باید با خاک متلطخ کند و روی ‌زمین بگذارد و وضع و جعل کند، کافی است.

 

نحوه تیمم کسی که دو دستش به طور کامل قطع شده اند

و أمّا من قطعت یداه تماماً مسح‌ بجبهته علی الأرض و ضمّ إليه الإستنابة احتياطاً.

پس‌ پیشانی اش را روی‌ زمین ‌می‌ کشاند و مسح می‌کند و ظاهرا همین هم کافی است. مسح یدی متصور نیست؛ چون فرض‌ این ‌است که دستی ندارد. پیشانی اش را هم به همان کیفیت روی زمین می کشاند و کافی است.

 

سؤال: جبهتین‌ چطور می شوند؟ لزومی دارد که آنها را انجام بدهد یا نه؟

جواب: هر قدر که ممکن است. ولو در دوبار عیب ندارد. احتیاطا جبینین ‌را جداگانه بعد از مسح جبهه، روی زمین بکشاند. فرمایش شما درست است. جبهه که کشیده می شوند، جبینین در سمت دیگری هستند و کشیده نمی شوند. آنها را جداگانه از بالا به پایین بکشاند.

 

سؤال: مگر اینکه زمین را کمی‌گود‌کند.

جواب: اگر با گود کردن حل بشود، خوب است و اشکالی ندارد.

 

احتیاطا گفتیم که استنابه ای هم بکند. يعنی کسی با دستش، نیابتا دست را بکشاند که امرار الید علی الجبهة هم با استنابه حاصل شود. این احتياط استحبابی است.

اینها از باب عدم‌ امکان هستند. مثلا اگر یک دست ندارد که با آن پشت دستش را مسح کند‌، چون امکان ندارد، باید پشت دستش را به زمین بکشاند.

 

سؤال: این اشکال که مطرح شد، وارد است که‌ آن دستش را باید به زمین بگذارد؛ بر اساس قاعده امکانی که فرموديد.

جواب: بله؛ آن یک دستی را که دارد، چطور [مسح کند؟] مسحی متصور نیست؛ چون دست دیگری ندارد. همان را به زمين می کشاند‌. خود پشت دستش را به زمین می کشاند.

 

اینها همين قاعده میسور و قاعده تعذر است. هر چیزی که متعذر شد، ساقط است. قاعده کلی این است که ﴿لا یکلّف الله نفسا الّا وسعها﴾[1] و تکلیف، مشروط به قدرت است. هر چه به کلی از تحت قدرت خارج شد، ساقط است.

 

سؤال: ما لا یدرک کلّه هم شامل می شود.

جواب: بله.

 

بنابراين آنچه را که مقدور است ... . فقها هم‌ که فتوا داده‌ اند، بر همین اساس به چیزی فتوا داده اند که مقدور باشد.

 

سؤال: در متن مسأله آمده‌ است که اگر یک دست قطع است، فقط جبهه و یک دست مسح شود.

جواب: دستش را به زمین‌ می زند و جبهه اش را مسح می کند و بعدش پشت یک دستش را هم به زمین‌ بکشاند.

 

سؤال: طبق قاعده میسور، باید ذراع دستی را که قطع است، بکشد.

جواب: گفتیم که فرض این است که ذراع ندارد. اگر ذراع دارد، قائم مقام کف می شود. همان کاری را که با کف دست تا مچ انجام‌ می شود، با ذراع انجام می دهد. اگر دست ندارد، اما ذراع دارد، باید همین کار را با ذراعش انجام دهد.

 

سؤال: اولش نوشته اید: من‌ قطعت یده من الزند.

جواب: بعد گفته ایم که اگر چنانچه‌ ذراع دارد، باید این کار را بکند.

 

بنابراین آخرش این شد که اگر ذراعی ندارد همان طور که گفتیم‌ عمل‌کند‌.

اما اگر ذراع دارد، تیمم به ذراع منتقل می شود.

[ذراع] بدل است. هم برای مسح جبهه اش با ذراع انجام می دهد به این صورت که ذراع را به زمین می زند و بر جبهه ‌اش می کشد و هم برای دو دست، با یک ذراع، پشت یک دستش و با آن ذراعش هم پشت این ‌دستش را مسح می کند. پس ذراع قائم مقام کف می شود.

دلیل اینکه ذراع، قائم‌مقام می شود که در باب وضو و در همه جا هم همین طور است، این است که در ادله، مطلق و مقیدی داریم. یعنی ‌مطلقاتی داریم که در آنها به "یدیه" تعبیر شده است و ید شامل ذراع هم می شود. کل ید از بالا تا پایین و ذراع هم جزئ آن است. چون در بعضی از روایات، به ید تعبیر شده که شامل ذراع هم می شود و در بعضی دیگر از روایات به کف تا زند تصریح شده است؛ بنابراين مطلق و مقیدند. مطلق و مقید که باشند، در حال عادی باید تقیید بزنیم و بگوییم کف، میزان است. اما‌ در صورتی که کفی نداشت، مقیِّد، با عدم ‌قدرت، از تقیید ساقط می شود.‌ مقیِّد ما به خصوص ید تا زند گفته است و اینکه در کف باید انجام دهی و فرض این‌ است که الآن ندارد. اما فرض این است که ذراع را دارد. یعنی موضوع از بین رفته است. حالا در موارد مطلق و مقید این را داریم که اگر مقیِّد به علت عدم‌ امکان، وجود نداشت و از تمکن خارج بود، باید به مطلق عمل کنیم. دیگر بحث تقییدی در کار نیست و باید به مطلق عمل‌ کنیم. حالا مطلقمان چیست که باید به آن‌ عمل کنیم؟ عنوان‌ ید است که بر ذراع هم صدق می کند و الآن که مقیِّدی نداریم؛ چون فرض این ‌است که این کف از قدرت خارج شده است؛ پس ساقط است. بنابراین نوبت به عمل به اطلاق مطلق می رسد. اطلاق مطلق یعنی اطلاق ید که شامل همه اجزای ید است و ذراع را می گیرد.

 

سؤال: ید، اطلاق ندارد؛ چون در آیه ﴿فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا﴾[2] ، ائمه تفسیر کرده اند که منظور از ید، کف دست است.

جواب: مختلف است‌. اگر مورد سرقت بود، درست است. اما در همه‌ جا این طور نیست. در هر جایی که ید داشتیم، به حسب ظهور عرفی شامل می شود؛ مگر این‌که آنجا دلیل و قرینه داشته باشیم که مراد چیست که بحث دیگری است. اما اگر قرینه نداشتیم، به اطلاق عنوان ید باید عمل‌کنیم. به اطلاقش که می‌خواهیم ‌عمل‌کنیم، مقیِّدی داریم. روایاتی که "کف" را گفته اند، در صورت امکان ‌است که موضوع داشته‌ باشد‌. وقتی موضوع یعنی مقیِّد از بین رفت، دیگر مقیِّدی نداریم. لهذا به اطلاق مطلق عمل ‌می‌کنیم. اطلاق مطلق ذراع را می گیرد.

 

سؤال: اگر کسی یک کف و نصف ذراع هم دارد، چرا نمی گوییم با ذراعش روی کف مسح کند؟

جواب: اگر‌چنین کند، درست است. اگر برای این دستش که باید از آن دستش استفاده کند‌، آن دستش کفی ندارد و ذراع دارد، باید با ذراع انجام دهد. یعنی ذراع، در همه فروع، قائم‌ مقام کف می شود. فرمایش شما درست است. اگر یک دستش کف داشت و دیگری ذراع خالی است و کف ندارد، با ذراع آن، پشت این را مسح‌ می‌کند.

 

مسأله اگر این طور واضح نیست‌، باید درستش کنیم. ان شاءالله این ‌فروع، مخصوصا این فرع آخری که گفته شد، باید تصحیح کنیم‌. چون گفته ایم که اگر ذراع در دو دست باشد، در دو دست‌ به ذراع عمل کند. اگر در یکی ذراع و در دیگری خود کف هست، ذراع قائم مقام کف می شود. در آن یکی از کف و در این یکی از ذراع استفاده‌ می کند.

 

سؤال: وقتی ما اطلاقی داريم و با یک چیزی تقییدش می زنیم، یعنی این فقط اراده استعمالی داشته و اراده جدیه اش تقیید بوده است.

جواب: اما در حال تمکن.

 

سؤال: قدرت که مال زمان‌ امتثال است ...

جواب: نه؛ از اول که مقیِّد، تقیید زده، ناظر به زمان تمکن است. در زمان‌ عدم تمکن، هیچ دلیلی اعتبار ندارد.

 

سؤال: باید در مقام‌ بیان ‌باشد که این کار را بکند.

جواب: بله؛ در مقام بیان است.

 

سؤال: اطلاق‌ خراب نمی شود؟ وقتی تقیید خراب شد، اطلاق هم ...

جواب: اطلاق سر جای خودش می‌ماند. اطلاقی داریم و مقیدی هم نداریم.

 

مسأله: نبودن فرق بین تیمم بدل از غسل و تیمم بدل از وضو

مسألة ۶۹۷. لا فرق بین التیمّم بدل الغسل و بدل الوضوء.

هیچ فرقی ندارند و در اینجا نوشته ایم: "لعدم الدلیل ‌علیه"؛ چون دلیلی بر تفاوت نیست. منتهی مقداری می خواهیم طول و تفصیلش بدهیم. پس تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل، مثل هم هستند. بعضی از قدما می‌فرمایند که در هر دو مستحب است که دو ضربه بزنیم و اختصاصی به غسل ندارد. چيزی بوده که بعضی از قدما گفته اند و آقايان فقها به حرفشان فتوا نداده اند.

دو روایت موهمه فرق بین تیمم بدل از غسل و تیمم بدل از وضو

منتهی دو سه روایت هستند که ایهام می‌کنند که بین‌ تیمم بدل از وضو و تیمم بدل از غسل تفاوت هست.

وَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ (اهوازی) عَنْ حَمَّادٍ (ظاهرا حماد بن عثمان) عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ کَیْفَ التَّیَمُّمُ قَالَ هُوَ ضَرْبٌ وَاحِدٌ لِلْوُضُوءِ وَ الْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ تَضْرِبُ بِیَدَیْکَ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ تَنْفُضُهُمَا نَفْضَةً لِلْوَجْهِ وَ مَرَّةً لِلْیَدَیْنِ.[3]

این را که معنا کنیم، اگر خوب دقت کنیم می‌بینیم که برای وضو و غسل تفاوت قائل نیست. راوی سؤال کرده که تیمم چطور است. حضرت(ع) فرمود: "هُوَ ضَرْبٌ وَاحِدٌ لِلْوُضُوءِ وَ الْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ". ضرب واحد یعنی نوع واحد. برای وضو و غسل یک نوع است. یعنی وضو و غسل تفاوتی ندارند. این طور باید معنایش کنیم‌. بعد حضرت شرح می دهد و می فرماید:

تَضْرِبُ بِیَدَیْکَ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ تَنْفُضُهُمَا نَفْضَةً لِلْوَجْهِ وَ مَرَّةً لِلْیَدَیْنِ.

حالا مقداری ابهام دارد؛ اما باید توضیحش دهیم‌. یعنی یک بار برای صورت و یک بار هم برای دستان. این درست است ولی مستحب است و همان چیزی است که قبلا خواندیم و گفتیم که یک بارش کافی است. اما اگر دوبار انجام‌ دهد و یک بار برای پیشانی و یکبار برای دست‌هایش به زمین بزند، این مستحب است. پس روایت در اينجا بعد هم‌ تصریح کرده که وضو و غسل مثل همند. این روایت، مقداری ایهام داشت.

 

سؤال و جواب: ضرب واحد یعنی وضو و غسل یک رقمند‌ و اختلافی ندارند.

 

سؤال: به قرينه بعدش که فرمود تضرب مرتین ...

جواب: تضرب مرتين، قرينه است برای اينکه هم در وضو و هم در غسل مستحب‌ است. فرقی ندارند. استحبابی است. یعنی ما قبلا گفتیم که واجب نیست و همان یک ضربه، هم برای صورت و هم برای دو دست، کافی است. اما مستحب است که یک ضربه برای وجه و ضربه ديگری برای کفین باشد. حالا امام(ع) هم مستحب را فرموده است.

 

سؤال: طبق این بیان باید مرتبه اول که مسح دست می کند، واجب باشد و در دومی مستحب باشد.

جواب: بله؛ دومی مستحب است.

 

سؤال: حضرت عالی کلمه ضرب را دو معنا کردید. در فقره اول که می فرماید ضرب واحد فرمودید به معنای نوع واحد است. بعد فرموديد تضرب به معنای زدن است.

جواب: همین طور است. کلمه ضرب به معنای‌ نوع است. ضرب واحد یعنی یک رقم و یک قسمند‌. صاحب‌ وسائل(ره) و بقیه آقايان هم‌ همین طور معنا کرده اند.

 

پس نوع واحد است و در هر دو، واجبش یکی است؛ ولی مرتبه دومش مستحب است.

اما حدیث دومی که ایهامی دارد، می فرمايد:

وَ عَنْهُ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ التَّیَمُّمِ فَضَرَبَ بِکَفَّیْهِ الْأَرْضَ (دستهایش را به زمین زد.) ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ (صورت مبارکش را مسح کرد.) ثُمَّ ضَرَبَ بِشِمَالِهِ الْأَرْضَ (با دست چپش به زمین زد.) فَمَسَحَ بِهَا مِرْفَقَهُ (دست راستش را) إِلَی أَطْرَافِ الْأَصَابِعِ وَاحِدَةً عَلَی ظَهْرِهَا وَ وَاحِدَةً عَلَی بَطْنِهَا ثُمَّ ضَرَبَ بِیَمِینِهِ الْأَرْضَ ثُمَّ صَنَعَ بِشِمَالِهِ کَمَا صَنَعَ بِیَمِینِهِ.[4]

این یقینا خلاف اجماع است و بنابراین این کیفیت را بر تقیه حمل می‌کنیم. حضرت(ع) هم ظاهرا فرموده است:‌ "الی المرفقین". این برای اهل سنت است که دستشان را تا مرفق مسح می کنند. بعد هم یکبار فرموده است که این دست ها را جدا جدا [به زمین بزن]؛ دست راست را به زمین می زنی و بعد دست چپ را به زمین می‌زنی. نظر ما این ‌است که دو دست باهم و یک دفعه به زمین می‌خورند. این‌ به هر حال مطابق نظر اهل سنت است و حمل بر تقیه می شود.

 

سؤال: راجع به ضرب و وضع، فرمودید حتما باید ضرب باشد؛ ولی خیلی از آقايان مثل آیت الله سیستانی می‌فرمايد که بگذارد یا بزند.

جواب: نظریات مختلف است. چون خیلی از روایات، متعرض ضرب شده اند و ضرب به معنای زدن به زمین‌ است. این بیان ایشان، خلاف مشهور است. مشهور در رساله ها ضرب را مطرح کرده‌اند. ولی شايد ایشان به دلیلی برخورد کرده اند که صرف وضع را کافی دانسته‌ است. اما اكثر روايات به ضرب تعبیر کرده اند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo