< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

1400/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام شرایط وضو/شرایط وضو/وضو/کتاب الطهارة؛

اگر در تنگی وقت که وظیفه اش تیمم است، به قصد نماز وضو بگیرد

بحث ما در این مساله بود که اگر کسی در وقت تنگی بود که مجالی برای وضو نبود، در صورتی که تیمم کمتر وقت بگیرد، باید تیمم کند و نماز بخواند. اما با این وجود اگر این شخص وضو گرفت و نتیجتا نمازش به بعد از وقت افتاد، گفتیم که عصیان کرده است؛ چون واجب را که نماز با تیمم باشد تفویت کرده است. اما وضو صحيح است. گفتیم که وضو شقوقی دارد؛ یک مرتبه به نیت استحباب نفسی وضو گرفته که صحیح است. اگر به قصد غایات دیگری وضو گرفته، بازهم صحيح است. به طور مفصل در اینها بحث شد. حالا رسیدیم به اینکه اگر چنانچه به قصد همین نمازی که دارد از دستش می رود وضو گرفت و به آن نرسد و خارج از وقت بیافتد، اینجا صاحب عروه فرموده و ما هم نظرمان مساعد است که گاهی قصد وضویی که گرفته، به قصد استحباب نفسی نیست. یعنی استحباب نفسی محرکش نبوده است. باید چیزی که آدم نیت می کند، به عمل وادارش کند. یعنی اگر استحباب نفسی را قصد کرد، انگیزه ش امتثال استحباب نفسی باشد. اگر این، قصدش نبوده و نمی خواسته این را امتثال کند و غایت دیگری در ذهنش نبوده‌ است و فقط این وضو را گرفت به قصد اینکه این نماز را بخواند، فرض این است که این نماز، امر ندارد‌؛ به خاطر اینکه این نماز بعد از وقت می افتد و مجال ندارد. بنابراین قصدی را که برای امر غیری یعنی همین نمازی که برایش وقت ندارد، کرده است، فرموده‌اند که دو جور است؛ اگر بر سبیل تقیید است، صد در صد باطل است برای اینکه امری را قصد کرده که وجود خارجی ندارد. ولی اگر بر سبیل داعی باشد، اشکال ندارد؛ چون که هدف اصلی اش این بوده است که با این عملی که می داند عمل خوبی است، به خدا تقرب کند؛ چون وضو گرفتن، ولو به امر استحبابی باشد، مامور به و برای خدا مطلوب است. هدف اصلی اش این بوده و به خاطر آن، وضو را انجام داده است. اما خطای در تطبیق کرده و بر این امر صلاتی ای که وجود ندارد، منطبش کرده است. ولی داعی اصلیش امتثال امر فعلی است. یعنی تقرب به خدا از جهت این است که این عمل محبوب خداست؛ چون بالاخره وضو فی نفسه مستحب است؛ پس محبوب خداست. هدف اصلیش آن بوده و خطای در تطبیق کرده که بر این امر صلاتی منطبقش کرده است. فرموده اند اگر این طور باشد، چون که غرض اصلیش، اتيان به عملی است که واقعا برای خدا مطلوب و محبوب است و وضو فی نفسه مستحب و خوب است ولی خطا در تطبیق کرده ‌است، اینجا بازهم اشکالی ندارد و وضو صحیح است.

بنابراین تفصیل این طور است که اگر نیتش این باشد که این وضو را برای نماز از باب تقیید بگیرد؛ تقیید یعنی اینکه منحصر به همین نماز باشد و الا کاری به محبوبیت این وضو و اینکه ماموربه به امر نفسی است، ندارد و به خاطر اینها وضو را نمی گیرد. فقط وضو برای این نماز می گیرد. این وضو صد در صد باطل است. الآن این صلاة خاص، امر ندارد، چون وقتش تمام می شود و امر به قضا امر دیگری است. این شخص، امر صلاتی اولی را نیت کرده است؛ نه امر قضایی را. امر به قضا امر دیگری است که ربطی به امر اول ندارد. چون که امر اول وجود ندارد، این وضو باطل است. امر اول تا زمانی وجود دارد که وقت نماز باقی باشد و فرض این است که وقت نماز در حال از بین رفتن است و امری ندارد. بنابراین این هم تقیید کرده است به چیزی که وجود خارجی و امر ندارد. پس وضو باطل است.

اما اگر این امر صلاتی را از باب داعی قصد کرده است نه از باب تقیید، این طور تفسیرش کرده اند که غرض و باعث اصلی ای که به وضو وادارش کرده، مطلوبیت این وضو برای خداست؛ اما خطا در تطبیق کرد که بر این امر صلاتی منطبقش کرد. این وضو اشکالی ندارد و بازهم صحیح است. مرحوم سید در عروه این تفاصيل را فرموده است[1] و ما هم با این تفاصيلی که ایشان فرموده، موافقیم. این بحث تمام شد.

مسأله: عدم شرطیت تلفظ به نیت یا گذراندن آن از دل

مسألة. لا يعتبر فی النية ان یتلفظ به او يختره بالبال بل یکفی التفاته الی عمله.

گفتیم که نیت در عبادات دو نیت است. یک نیت این است که عمل انسان مستند به امر خدا باشد. قصد قربت به اين است که این عمل را به خاطر امتثال امر الهی یا برای اینکه نزد خدا محبوب است و چیزهایی از این قبیل، انجام دهد. نیت دیگر نیت خود عمل است؛ یعنی باید متوجه باشد و بداند چه کاری انجام می دهد و قصدش کند. اما نیت به معنای اول از بابت این است که وضو، واجب عبادی است و باید به قصد قربت انجام شود. اما در نیت دوم باید عمل را قصد کند و بی حواس کاری را انجام ندهد و باید ملتفت باشد. اگر نمی فهمد که چه می کند، عملش باطل است. دلیلش این است که مامور به، حصه اختیاریه است؛ یعنی عملی که بالاختیار انجام می دهد، عملی است که آدم وقتی انجام می دهد، ملتفت است. اگر حواسش پرت است و نمی فهمد چه می کند، این مامور به نیست. مامور به که مثلا وضوست، وضویی است که با اراده و اختیار انجام شود. پس لازمه اش این است که ملتفت باشد که چه می کند و مثلا وضو که می گیرد، قصدش هم این باشد که وضو را انجام دهد. اما اگر حواسش پرت است و نمی فهمد چه می کند، فایده ندارد.

حالا آیا در اینها لازم است که قصد قربت یا نیت تعیین عمل را به زبان بگوید؟ دلیلی بر آن نداریم. همچنین امر قلبی و اختار به بال هم لازم نیست. مثل سایر اعمال اختیاریه که ما از جایی راه می افتیم و به جایی می رویم، نه لازم است که به زبان بگوییم و نه لازم است که از دلمان بگذاریم؛ همین که در عمق فکرمان ملتفت هستیم که چه کاری داریم می کنیم، کفایت می کند. پس التفات ارتکازی، کافی است؛ نه تلفظ لازم است و نه اختار به بال. اختار به بال یعنی اینکه آدم در دلش تکرار کند که من حالا می خواهم این کار را انجام می دهم یا من حالا دارم به بازار می روم. این، لازم نیست. اما همین که تصمیم دارد به بازار برود و ملتفت است که دارد به بازار می رود، این فعل اختیاری است و این مقدار کفایت می کند. اینجا التفات ارتکازی دارد و در التفات و ذهنش به این صورت است. همین عمل را که باید انجام دهیم، باید اختیاری باشد.

اگر آدمی است که خود به خود غافل می شود اما در ارتکازش هست، اشکالی ندارد. ارتکاز یعنی ضمیر ناخودآگاه. در مغز و فکر انسان، خزانه ای هست که به آن ضمیر ناخودآگاه می گویند. غافل است‌؛ اما اگر کسی سوال کرد که شما کجا می روید بلافاصله می گوید دارم به بازار می روم؛ چون آن فکر و تصمیم، در آن خزانه هست؛ ولو اینکه همین الآن که دارد می رود، دائما در ذهنش نمی گذرد که من الآن دارم به بازار می روم؛ اما این تصمیم، در آن خزانه وجود دارد. آن خزانه، ضمیر ناخودآگاه است. همین مقدار کافی است. لهذا در رساله های عمليه همین توضیح را داده اند و گفته اند که اختار به بال یعنی از ذهن عبور دهی و تکرار کنی که من دارم به بازار می روم، لازم نیست. تلفظ هم لازم نیست. پس می گویند که در خزانه ذهنش این تصمیم را داشته باشد؛ به طوری که اگر از او سوال شد، متحیر نماند که در جواب چه بگوید. اگر متحیر ماند که در جواب چه بگوید، این وضو باطل است. این را نشانه قرار داده اند. اما اگر تا از او پرسیدند که شما الآن چه می کنید، بگوید که من دارم وضو می گیرم؛ ولو اینکه یک لحظه قبل از سوال در ذهنش، به خصوص این عمل، توجه تفصیلی نداشته است و فی الجملة غفلتی عارض می شود‌؛ اما تا پرسیدند، بگوید دارم وضو می گیرم. برای اینکه به اصطلاح طلبگی ما، مرکوز در ذهنش است. همین ارتکاز در ذهن کافی است و به اصطلاح دیگر می گویند که این، از آن ضمیر آگاه، به ضمیر ناآگاه رفته است. دلیلش را هم گفتیم که چرا وقتی شما وضو می گیرید، باید این حالت را داشته باشید. استدلال این بود که امر، به حصه اختیاریه تعلق گرفته است. اگر انسان، عملی را از روی حواس پرتی انجام دهد، تحت اختیار هم نیست. تحت اختیار بودن به این است که بداند چه می کند و تصمیم هم داشته باشد که با اختیار و اراده خودش آن کاری که می خواهد، انجام دهد. این هم استدلالش بود که در اثنای بحث بیان کردیم.

مساله: معیار تحقق موالات در وضو

مسألة. ان کان الفصل بین الأفعال بحیث... ولو جف العضو السابق مع بقاء الرطوبة فالعضو الاسبق.

بحثی راجع به موالات داشتیم و گفتیم که اعمال وضو، باید پشت سر هم باشند و میرانی برایش ذکر شد و آن میزان، خشک نشدن اعضای سابقه بود. حالا می فرماید اگر فاصله بین اعضای وضو به اندازه ای است که همه اعضای سابق خشک می شوند، وضو باطل می شود. اما اگر فرد عجیبی رخ دهد و مثلا اگر دارد دست چپش می شوید، دست راستش خشک شود؛ ولی صورتش که اسبق است، هنوز خیس باشد. این وضو صحيح است. استدلالش این است که آنچه در روایات ذکر شده، تعبیر "فیجف وضوئی"[2] است؛ یعنی وضوی من خشک شد. این تعبیر با خشک شدن یک عضو صدق نمی کند؛ بلکه با خشک شدن تمام اعضا صدق می کند. کلش سر هم، وضوست؛ وضو هم شستن صورت و هم شستن دستان است. ظاهر "فیجف وضوئی" این است که کل وضویم با تمام اعضا، خشک شوند. بنابراین اگر یکی از آنها خیس است و دیگری خشک شده است، اشکالی ندارد؛ چون کل وضویش خشک نشده است. این ظاهر روایات است که دو روایت را هم قبلا در بحث خودش یعنی بحث شرطیت موالات خوانده بودیم. موالات هم شرط دهم بود. استدلالش را هم گفتیم که یکی موثقه ابی بصیر بود که در آن چنین آمده است:

"...حَتَّی یَبِسَ وَضُوؤُکَ"؛[3] یعنی وضویت خشک شود و این در خشک شدن تمام اعضا ظهور دارد. در صحيحه معاویة بن عمار آمده : "... فَیَجِفُّ وَضُوئِی"[4] یعنی وضوی من خشک می شود که در خشک‌شدن تمام اعضا ظهور دارد.

سوال و جواب: هر دو به یک معنا هستند و مترادفند. مثلا ما می گوییم اذهب و امش. چه عیبی دارد و هر دو به یک معنایند. گاهی وقتی که می خواهیم بگوییم از اینجا بیرون برو، می گوییم "اطلع برّة". اینها همه یک معنا دارند. اما سبک به کار بردنشان باهم مختلف است؛ بعضی اهانت آمیز و بعضی محترمانه است.

مسأله: اگر اعضای وضو به سبب حرارت هوا یا بدن، خشک شوند

مسألة. لو تتابع فی افعال الوضو لکن بسبب حرارة الجو او حرارة البدن حصل الجفاف.

گاهی اوضاع وضع به این صورت است که این شخص پشت سرهم وضو را گرفته است؛ ولی هوا گرم است یا باد شدیدی هست که سبب. می شود، اعضا زود خشک شوند. این سبب بطلان وضو نیست. چون ميزان این است که اعضا به دلیل فاصله طولانی بین آنها، خشک شوند. اما اگر اعضا به علت دیگری مثل باد شدید خشک شدند و از نظر عرفی تتابع هم بود، این سبب بطلان نیست. پس میزان، وضع متعارف است‌؛ یعنی در شرایط متعارف، به علت طول کشیدن، این اعضا خشک شوند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo