درس خارج فقه استاد مرتضی جوادیآملی
1400/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد و تقليد/ خارج فقه /يجب علی كل مكلف ... مجتهدا أو مقلدا أو محتاطا
همانطوري که مستحضريد بحث در پيرامون شؤون مجتهد به اينجا رسيد که مجتهد به سه شأن از شؤون الهي متصف است شأن افتا شأن قضا و شأن ولايت سياسي. در باب دو شأن اول و دوم محذوري نيست و مورد اتفاق است تقريباً ولي در باب ولايت سياسي جاي بحث و گفتگو هست که آيا ما از ناحيه شرع مقدس و دين اسلام براي فقيه و مجتهد جامع الشرايط آيا ولايت سياسي داريم يا نداريم؟
پرسش: ...
پاسخ: نه، براي فقيه بحث است هنوز بعضي ولايت فقيه را قبول ندارند!
پرسش: ...
پاسخ: اصلش را هم قبول ندارند. در حد امور حسبيه چرا.
پرسش: اصل ولايت که مورد پذيرش است!
پاسخ: نه، حالا مطلق که بحث است يعني ولايت سياسي که حکومت تشکيل بدهد آيا اين را فقيه از ناحيه شارع مقدس چنين مجوزي دارد که همانطوري که در غدير ولايت اهل بيت(عليهم السلام) جعل شد و آنها «من قبل الله سبحانه و تعالي» بودند و به يد رسول گرامي(صلوات الله و سلامه عليه) منصوب شدند آيا چنين نصبي از ناحيه نصب عام که ميگويند نصب عام از ناحيه پيامبر يا اهل بيت(عليهم السلام) انجام شده يا نه؟ ما هنوز وارد ادله ولايت فقيه نشديم ولي در درگاه اين امر کمکم مقدماتش دارد طي ميشود و ما هر چه بتوانيم زودتر اين بحث به جايي برسد که هم خودمان قانع شويم به لحاظ اجتهادي و هم اينکه برسيم به اينکه آيا واقعاً فقيه در عصر غيبت آيا ولايت سياسي دارد يا ندارد؟
در اين مسئله ذهيتهايي است که اينها به ما کمک ميکند که ما در ارتباط با اين بتوانيم به درستي تصميم بگيريم و آن اين است که ما يک پله بزرگ را طي کرديم يک گام بزرگ را برداشتيم و آن اين است که با تحليل هستيشناسانه دين اين معنا براي ما به صورت روشن و واضح مشخص شد که دين «بما هو دين» داراي هويت سياسي است. اين دين با اين خطابها با اين آموزهها با اين توصيهها با اين اوامر و نواهي نميتواند بدون ولايت سياسي باشد. وقتي در باب زکوات بايد اينجوري ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾[1] يا در باب مثلاً امر به معروف و نهي از منکر يا در باب انفال، انفال يعني چه؟ انفال يعني امور از نفل است و نافله يعني زائده. ما يک سلسله اموري داريم که مالک دارند افراد مشخصي مالکش هستند اما يک سلسله اموري هستند که مالک ندارند مثل بطون اوديه، جبال، براري، صحاري اينها نافله هستند اينها نفل هستند ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ﴾[2] انفال را از شما سؤال ميکنند اين مال کيست؟
الآن اين همه منابع طبيعي که وجود دارد مثلاً در کشور ما الحمد لله اين مال کيست؟ اين مالکي که ندارد آيا هر کسي بگيرد مالک ميشود؟ چگونه بايد بگيرد؟ معادن، منابع و اين همه رؤوس جبال و بطون اوديه صحاري براري اينها مال کيست؟ ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ﴾، انفال را خداي عالم ميفرمايد که اينها مال حکومت اسلامي است مال حکومت است ﴿قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ﴾، پس اگر شما چيزي به نام انفال داريد ديگر بحث حکومت را بايد در هويت اين دين بپذيريد و خيلي از بحثهاي ديگر که ما تکرار نکنيم ولي هر کدام از اين مواردي که از دين به ذهن ميآيد اين هويت را براي ما تأکيد ميکند که اين هويت سياسي و ولايت سياسي در متن دين دوانيده شده نميتواند و جاي ترديدي و شکي باقي نميگذارد که اين دين «بما انه دين اسلام» اينگونه است.
اين دين در عصر حضور پيامبر(صلوات الله عليه) و در عصر حضور معصوم(سلام الله عليهم اجمعين) هيچ شکي نيست! اما سخن اين است که آيا در عصر غيبت اين ديني که داراي هويت جمعي است و داراي هويت سياسي است که اين هويت جمعي و هويت سياسي از تعينات و تشخصات اين دين اسلام است اين اسلامي که خطاباتش به اين صورت رسمي است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ اجازه ندهيد ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتال﴾، اجازه نميدهد اين حرام است آن واجب است اين کار جمعي را بکنيد اين نوع از احکامي که از ناحيه شرع مقدس براي ما در اسلام رسيده است اين خودش نشان دهنده اين هويت است.
ما اين گام را پشت سر گذاشتيم البته هر از گاهي اين را تأکيد کنيم و بر آن اصرار کنيم و اين براي ما به يک فرهنگ تبديل بشود تأکيد ميکنيم که به يک فرهنگ تبديل بشود که دين يعني اسلام يک هويت سياسي دارد و بايد که اين حقيقت اگر بخواهد پياده بود الا و لابد بايد در قالب حکومت باشد و الا مثل بلاد اروپي ميشود يا بلاد غريبه ميشود که حکومتش حکومت است و چند تا مسلمان هم دارند زندگي ميکنند اين مسلمان هست اما اسلام نيست اسلام بما أنه اسلام اين هويت را دارد و نيازمند به اين است.
حالا ما در عصر غيبت هستيم در عصر غيبت آن کسي که بخواهد اين هويت سياسي را براي ما محقق بسازد چه جايگاهي است؟ چه شأني چه مرتبهاي چه تعيني از تعينات جامعه اسلامي ميتواند براي ما اين کار را انجام بدهد؟ واضحترين صورتي که به ذهن ميآيد در ابتداي امر اين است که فقيه اين را به عهده بگيرد چرا؟ چون آنکه عالم به اين مسائل است به حلال و حرام آگاه است به شؤونات دين متوجه است و جهات ديني را کاملاً مييابد و قدرت اين را دارد که تحليل بکند فقيه است. چون يک وقت است که ما ميخواهيم مسائل اجتماعي خودمان را حل و فصل کنيم و بعد در مباحث فقهي و امثال ذلک از فقيه سؤال کنيم اين است. يک وقت است که نه ما ميخواهيم اين هويت جمعي و هويت سياسي که در متن دين است همين را محقق کنيم.
چه صورتي پيدا ميکند؟ آيا کسي بالاخره اين جامعه اسلامي به دنبال اين هستند که اين دين را محقق بسازند؟ اولين امري که به ذهن ميآيد اين است که يک فقيهي که جامع شرايط باشد بايد اين را به عهده بگيرد. چون هيچ کس به اندازه فقيه آگاه به مسائل ديني نيست مسائل شرعي نيست حلال و حرام را نميداند صحيح و فاسد را نميداند شؤونات اجتماعي و ارتباطات اجتماعي و سياسي را نميداند مصالح امت اسلام را و امثال ذلک را نميداند پس بنابراين اولين امري که به ذهن ميرسد هنوز ما دليل نداريم! فقط داريم ميبينيم که ما در درگاه بحث هستيم ما ميخواهيم ببينيم که اين هويت سياسي و جمعي و نمادي که از دين اقامه شده است اين را چه کسي ميخواهد محقق کند؟ اولين امري که به ذهن ميرسد اين است که فقيه بايد اين را اجرا بکند اين را محقق بسازد.
پرسش: ...
پاسخ: اين هم خودش يک دليل عقلي است اينکه ميگوييد وجداني در حقيقت يک عقل فطري بر اين امر قضاوت ميکند و بعضي همين را به عنوان يک دليل فطري ميدانند. ولي سخن جناب آقاي صحرايي اين است که اين قضيه اگر بخواهد ولايت سياسي را به همراه بياورد بله، اينکه يک حکومتي باشد که اينها را اجرا بکند در اين بحثي نيست اما ما داريم ميرويم به اينکه آيا اين حکومت که دين بايد با يک حکومتي همراه باشد در قالب ولايت سياسي در راستاي ولايت پيامبر و اهل بيت(عليهم السلام) است يا نه، دين اين را از جامعه اسلامي خواسته و جامعه اسلامي يک فقيهي را که عالم به زمان است شجاع است مدير و مدبّر است و شرايط را دارد ميخواهد اين را اجرا بکند يک بحث هم همين است اينکه شما ميفرماييد وجداني است آيا وجدان به معناي اين است که وجدان اين حکم را ميکند که اين فقيه بناست حکومت اسلامي را پياده بکند و احکام الهي را پياده کند يا نه، اين فقيه با قطع نظر از اين ويژگي ولايت سياسي را از ناحيه شرع مقدس دارد؟ اين مسئله است که اگر اين باشد يعني ولايت سياسي باشد مسئله خيلي متفاوت ميشود اگر حکومت باشد که بحث اقتضائات حکومتي پيش ميآيد اين هم خيلي مسئله است.
ولي اين تقريباً به ذهن هست که با توجه به شرايطي که خداي عالم از جايگاه دين خواسته دين حکومت ميخواهد اما آيا اين حکومت در عصير غيبت بر مبناي جعل ولايت سياسي از ناحيه شرع مقدس هست اين جاي بحث و گفتگو دارد.
پرسش: در واقع نصب و انتخاب است!
پاسخ: بله نصب و انتخاب است. خيلي مسئله است.
پرسش: ...
پاسخ: بالاخره کم نبود ولي تعين يافته در حد قالب حکومتي نبوده است فقهاي ما در هر زماني که مصالح اولاً در حد امور حسبيه که امور به زمين مانده جامعه اسلامي است که فقهاء در طول سالها داشتند و فتوا هم بر اين است آن چيزي که امام(عليه السلام) راضي به زمين ماندن آن نيست همه فقهاء تقريباً فتوا ميدهند که اين امور حسبيه به دست فقهاء هست. اما در حد حکومت و داشتن چارچوب حکومت سياسي هم هست يا نيست نه! ولي يک اقدامات سنگيني را مثلاً در دوران مشروطه انجام ميدادند يا در ارتباط با مرحوم ميرزاي شيرازي بزرگ اين کار را انجام دادند.
پرسش: ...
پاسخ: بعضاً حکومتي بوده اين تحريم تنباکو حکم حکومتي است قضايي که نيست. آنهايي که قضايي بود قضايي است به شأن قضاي فقيه برميگردد محذوري ندارد اما ما ميخواهيم ببينيم که به تعبيري آيا قالب حکم حکومتي حالا يک وقت است که يک حکومت تشکيل ميدهد يک وقت نه، حکومت تشکيل نميدهد اما در قالب حکومت يک حکمي ميکند که اين حکم حکم حکومتي است. الآن همين فتواي مرحوم ميرزاي شيرازي ترديدي نيست که اين در قالب حکم حکومتي تشکيل شده است.
پرسش: ...
پاسخ: البته دليل چيزي نيست که مدعا را ثابت کند ما نميتوانيم از اين بگوييم که پس حکومت سياسي مال فقيه است. نه، ما با قطع نظر از اين موارد با تحليل هستي شناسي خود دين و بررسي ماهيت دين به اينجا ميرسيم که دين ذاتاً هويتي دارد که بدون حکومت نميشود اگر دين بحث قضا را دارد بحث امر به معروف و نهي از منکر را دارد بحث انفال را دارد بحث زکوات را دارد و اينگونه از مسائل را دارد اين بدون حکومت نميشود.
پرسش: ...
پاسخ: امر به معروف را جامعه ميتواند پياده کند بدون حکومت؟ نميتواند پياده کند درست است که خطابش به همه انسانها است ولي براي تحققش ما نيازمند به حکومت هستيم اگر قدرت نباشد به قول حاج آقاي ما ميفرمايند که امر است تعليم که نيست توصيه که نيست امر است. اين امر از ناحيه قدرت بايد باشد. امر به معروف است يک وقت شما ميگوييد که من به شما دارم آموزش ميدهم يا توصيه ميکنم يا پند ميدهم اينها که امر به معروف نيست. اگر امر باشد بايد پشتش قدرت باشد قدرت يعني حکومت. پس ما الآن داريم به اين مسئله ميپردازيم و تحليل ميکنيم که قضيه دين «بما أنه دين» ذاتاً اين را ميطلبد، يک؛ و ما يک پله داريم جلوتر ميآييم ميگوييم حالا اين که از جامعه اسلامي انتظار دارد چه کسي ميتواند اين حقيقت را پياده کند اولين امري که به ذهن ميرسد اين است که فقيه اين کار را انجام بدهد. حالا آقايان نرويم تا آن سطح آخر و بگوييم ولايت مطلقه فقيه! ولايت هم اصلاً نداريم بلکه اين دين حکومتي را ميخواهد يا يک ولايت سياسي را ميخواهد اما اين ولايت سياسي الزاماً از ناحيه شرع مقدس بايد باشد و شارع همانگونه که اهل بيت(عليهم السلام) را منصوب به اين ولايت سياسي کرد فقيه را هم در عصر غيبت منصوب به اين کار بکند اين جاي بحث و گفتگو دارد.
ما اين را داريم که آن کسي که عهدهدار اين مسئله است فقيه است فقيه است که حلال و حرام را ميشناسد صحيح و فاسد را ميداند چه چيزي واجب است و چه چيزي واجب نيست را ميشناسد و حيثيتهاي اجتماعي را ميداند و مصالح جامعه اسلامي را. اين هم جاي بحث ندارد تا اينجا مشترکات ما است دين داراي هويت سياسي است و بدون اين هويت سياسي دين تحققي نخواهد داشت و نزديکترين کسي که بخواهد اين هويت سياسي را از دين شناسايي کند و براي جامعه محقق بسازد فقيه است و فقيهي که داراي شرايط عالم به زمان باشد مدير و مدبر باشد اين مسائل را ما تا اينجا حل کرديم و تقريباً مورد اتفاق است از اينجا به بعد داريم بحثها را جلو ميبريم ببينيم که آيا اين هست يا نه؟
حالا که گفتيم فقيه هست ببينيم که هنوز هم ما کاري به اينکه اهل بيت(عليهم السلام) در اينجا چه گفتند هم وارد نميشويم. ما داريم به صورت قدم به قدم آهسته آهسته بر مبناي اقتضائات ديني وارد عرصه هويت حکومتي و ولايتي ميشويم. فقيه بايد که اين ويژگيها را داشته باشد و بتواند انجام بدهد. اما کدام فقيه؟ آيا مگر ما يک فقيه نداريم؟ در عصر معصوم(عليه السلام) يک معصوم داريم و او هم از طرف خداي عالم هست و همه و همه مأمورند به تبعيت و پيروي از او. اما در عصر غيبت کدام فقيه؟ چه سليقهاي از فقاهت ميتواند اينجا عهدهدار باشد؟ آيا همه فقها بالفعل اين شأنيت را دارند وا ين جايگاه را دارند بخواهند اين کار را انجام بدهند؟ يا همه فقهاء بالقوه اين شأنيت را دارند و امثال ذلک؟ يا اين فقهاء ميآيند و با هم تفاوق ميکنند يک فقيه را انتخاب ميکنند چند مسئله يعني چند صورت از مسئله را دارد که ما بايد يکايک اينها را ببينيم که چگونه ميشود و بعد در نهايت يک جمعبندي داشته باشيم که آيا در عصر غيبت هنوز کاري نداريم که اهل بيت(عليهم السلام) اينها را با عنوان واليان معرفي کرده باشند. اما اين را از ناحيه دين ميفهميم که دين «بما أنه دين» ميگويد فقيه بايد عهدهدار اين کار باشد.
اگر فقيه ميخواهد اين کار را عهدهدار باشد کدام فقيه اين کار را انجام بدهد؟ اينجا تقريباً چند صورت پيدا ميکند که ما اين چند صورت را إنشاءالله ملاحظه ميکنيم چه بسا که هيچ کدام از اين صور در عين حالي که ما از جايگاه يک فقيه داريم اين مسئله را دنبال ميکنيم اين کار براي ما حاضر نشود.
يک صورت را حالا ما همه را نميرسيم که همه را بخوانيم ولي آنکه الآن ميتوانيم در اين فرصت في الجمله عرض کنيم اين است که بگوييم فقهاي هر عصري همهشان بالفعل آن شأنيت را دارند که بتوانند حکومت را از ناحيه شرع و دين اين را بالفعل از آنها خواسته است چرا؟ چون اين احکام نبايد به زمين بمانند و آن کسي که آگاه به اينگونه از مسائل است حلال و حرام را ميشناسد واجب و حرام را ميشناسد صحيح و فاسد را ميشناسد و اين مسائل اين فقيه است. همانطور که فقيه در مقام افتاء بر او واجب و لازم است که فتوا بدهد که خدا غريق رحمت کند مرحوم سيد در عروه ميفرمايد که آن چيزي که بر فقيه واجب است وجوب در افتاء است بايد فتوا بدهد. وجوب در قضاء است اگر ترافعي شد و به يک فقيهي مراجعه کردند اين فقيه برايش واجب است که قضاوت کند.
در مسئله حکومت هم همينطور است به کدام فقيه مراجعه کند؟ اگر همه آنها بالفعل فقيه هستند و به جوري هستند که دين همانگونه که فتوا را از آنها ميخواهد قضاوت را از آنها ميخواهد اين ولايت سياسي را هم از آنها خواسته که اگر انجام ندهند معاذالله کار حرامي را انجام دادند؟ اين است. کدام يکي از اينها هستند؟ آيا به نحو واجب عيني بر همه آنها واجب است؟ آيا به نحو واجب کفايي بر اينها واجب است که اگر يکي از آنها به عهده گرفتند از ساير فقهاء ساقط است؟ يا نه، اينها اصلاً با هم بايد توافق بکنند بر يکي؟ اين چند صورت است که اگر خدا بخواهد ما در جلسه بعد اين چند صورت را مطرح کنيم که چه بشود؟ که نشان بدهيم که آيا در مقام ثبوت هنوز به مقام اثبات نرسيديم هنوز از ناحيه شارع مقدس ما ولايت سياسي را احراز نکرديم چون ادله را نخوانيدم ميخواهيم ببينيم که آيا در مقام ثبوت اين امکان دارد که اگر ما گفتيم که بله، شارع مقدس آمده و ولايت را براي همه فقهاء جعل کرده است و ما ولايت خاص نداريم که بگوييم زيد بن عمر ولي است! به ما گفتند که «مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوه»،[3] اگر منظور اين را ما مبناي ولايت سياسي بگيريم اين دارد چه ميگويد؟ ميگويد فقهاء هر کسي اين ويژگيها را داشت مثلاً داراي ولايت سياسي ميشود اگر ما اين حرف را بزنيم بالفعل همه اينها داراي ولايت سياسي باشند ميشود حکومت ديني را با چنين شرايطي محقق کرد؟ آيا اين اصلاً در مقام ثبوت امکان دارد؟ اين بايد بررسي بشود.
يا نه، يک بحث هم که إنشاءالله در جلسه بعد بايد توضيح بدهيد اين پنج صورت يا چند صورت را، اين است که نه! اهل بيت(عليهم السلام) که دارند اين معنا و شأن را براي فقيه الزامي ميکنند نميخواهند بگويند همه فقهاء بالفعل داراي شأن حکومت و ولايت سياسي هستند و اگر انجام ندادند برايشان حرام است، نه! اين يک شأنيتي است يک اهليتي است فقيه «بما أنه فقيه» که داراي اين ويژگيها هست و جامع شرايط است و امثال ذلک است اين در حقيقت اين شأنيت و اهليت را دارد که براي جامعه اسلامي دين را محقق بسازد همانطوري که در باب افتاء اينجوري است در باب قضاء اينجوري است. اينجور نيست که همه اينها بالفعل به نصب عام امام(عليه السلام) منصوب باشند و بر همه آنها واجب باشد که اين حکومت را انجام بدهند.
بنابراين ما صوري از مسائل داريم که با بررسي اين صور به اينجا ميرسيم که آيا فقيهي تا اينجا مسلّم ميدانيم فقيهي که بايد اين کار را انجام بدهد اين امر اولاً از ناحيه شارع براي او آمده است ثانياً اينکه براي همه فقهاء آمده يا چگونه است؟