< فهرست دروس

درس فلسفه تفسیر استاد مرتضی جوادی‌آملی

1401/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه تفسیر

 

عناوینی تأسیس می‌کنیم که بتوانیم این بحث را پردامنه‌تر و عمیق‌تر در جمع دوستان داشته باشیم. قرآن جایگاهی بسیار والا دارد و نیاز است که آن جایگاه نقش خودش را در همه جهات هستی بگستراند؛ هم جهت علمی و هم جهت عملی.

همان‌طور که در جلسه قبل هم بیان شد ما یک باوری داریم که این باور اصیل ماست و ما نسبت به قرآن این اجمال را نسبت به اینکه قرآن چنین ویژگی‌هایی را دارد این را این‌گونه می‌شناسیم که همان‌طور در جلسه قبل عرض کردم این دو خصیصه همگانی بودن و همیشگی بودن از قرآن مجید ما جدا نیست. در همه دوران ما این‌گونه احساس می‌کردیم و می‌کنیم که این کتاب منجی ما باشد می‌تواند نجات‌بخش جوامع باشد این کتاب، کتابی است حبل الله متین است عروه وثقی است کسی که تمسک به این قرآن بکند نجات پیدا می‌کند این قرآن شفابخش است و این ده‌ها ویژگی‌هایی که به حدی این ویژگی‌های اثباتی فراوان است که ما نسبت به آن هیچ تزلزلی به خود راه نمی‌دهیم. انصافاً استواری این کتاب در این بخش‌ها کامل است یعنی هر بعدی از ابعاد اثباتی را که شما بررسی بفرمایید این در قرآن به آن نسبت داده شده است که قرآن این‌گونه است یک کتابی است که «الجنة الناجیة» که در ارتباط با همین تفضیل قرآن نسبت به سایر آثار و برشماری ویژگی‌ها و امتیازات این کتاب عزیز است.

درست هم هست چون کلام الهی است حق سبحانه و تعالی «قد تجلی فی کتابی من غیر یکون رأه» خیلی حرف است خدای عالم در این کتاب تجلی کرد و این خداست که در این رابطه ظاهر شده است و به این انگیزه هم آمده که ﴿للعالمین نذیرا﴾ است و این آیه‌ای که مرحوم علامه طباطبایی برای تفسیر خودش انتخاب کرد برای آن بُعد تفسیر، این آیه اول سوره مبارکه «فرقان» است آنچه که در اول المیزان شما ملاحظه می‌فرمایید این آیه را جناب علامه برای کتاب خودش و آغاز این کتاب شریف خودش انتخاب کرد این ﴿للعالمین نذیرا﴾

 

پرسش: ...

پاسخ: بله، احسنتم! ﴿نزل الفرقان علی عبده یکون للعالمین نذیرا﴾ این قدر این آیه شریف است آن قرآن‌شناس و قرآن‌پژوهی که مستغرق در آیات الهی است این آیه را انتخاب کرد و من این آیه را خیلی زیبا پسندیدم انصافاً آنچه که ایشان انتخاب کرد می‌خواهم عینش را سوره «فرقان» «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم» ﴿تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا الذی له ملک السموات و الارض و لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ... و خلق کل شیء ...﴾.

 

این امتیازاتی که برای قرآن عزیز در خود کتاب است این عربی مبین است این علیّ حکیم است و وقتی که نگاه می‌کنیم خیلی خوب! فروگذار نشده است هیچ وصفی از اوصاف کمالی مگر اینکه در قرآن مجید آن هم به نحو اتم و اکمل آمده است. خیلی خوب! این قدر که شما در هر امر مشکلی به او مراجعه بکنید اگر در ظُلَم متامیر باشد در فلان جا باشید در قعر ظلمات باشید این را شما نجات می‌دهد و ویژگی‌های نورانیتش این کتاب نور است این کتابی است که با پیامبری نازل ‌کرده‌ایم و این‌گونه است.

من هر چه بخواهم راجع به این کتاب سخن بگویم می‌بینم که باز ضلع دیگر وصف دیگر امتیاز دیگر واقعاً هست. یکی از جهات مثبت این کتاب این است که این کتاب حلال مشکلات است و مسائل جوامع را کاملاً در درون خودش دارد و برای حل مسائلش کاملاً می‌تواند جوامع را خوب! این به این صورت دارد معرفی می‌شود انصافاً.

الآنی که ما الآن، حالا از یک طرف، پس این طرف را ما هیچ تردیدی در آن نداریم این هم بیان الهی است که در متن خود قرآن آمده در مقام معرفی قرآن که این کتاب تفسیر قرآن به قرآن حضرت استاد در این رابطه خیلی شریف و گویاست این ویژگی‌ها و امتیازات قرآنی را حضرت استاد با آشنایی با خود قرآن این را درآورده و برجسته کرده و مشخص کرده است و از آن طرف اگر روایاتی که در باب معرفی قرآن در باب عظمت قرآن جایگاه قرآن نقش قرآن و بسیاری از مسائل که آمده است که سوره‌های عظام وسوره‌هایی که بیش از اینها به جای تورات داده شده است خود این قرآن از تورات و انجیل و زبور داود و اینها بالاتر است برتر است وقتی که واقعاً این کتاب را در مقابل تورات، تورات خیلی کتاب عظیمی بود تورات یک نوع قدسیتی داشت انجیل یک نوع قدسیتی داشت و واقعاً کسی نسبت به تورات و انجیل اگر می‌خواست حرف بزند فوق العاده حرمت داشت حریم داشتند این کتاب‌ها. آنقدر قدرت قرآنی قدرت بیانی قدرت محتوایی و مطلبی بر تورات و انجیل از قرآن آمد که آنها خودشان شرمسار شدند اگر بخواهند در مقابل قرآن حرفی بزنند.

این خیلی مهم بود شما حساب بفرمایید توراتی که چنین جایگاهی در بین یهودی‌ها داشت که قدرسی بود می‌پرستیدند و اصلاً همه مطالب خودشان را در آن می‌دیدند و همچنین انجیل و همچنین زبور، قرآن آمد و ضمن احترام به این کتاب‌های آسمانی تورات و انجیل و زبور، آمده گفته که ﴿مصدقاً لما بین یدیهم و مهیمنا علیه﴾ و آنها هم این هیمنه و سلطه قرآن را یافتند و عظمت قرآنی به جایی بود که اینها شرمنده بودند با وجود قرآن به تورات و انجیل بخواهند چرا؟ برای اینکه اینها وقتی داستان انبیای پیشین را مطرح می‌کردند آن قدر با گنگی و ابهام و با اجمال و اینها روبرو بود ولی وقتی جریان را از جایگاه قرآن می‌شنیدند در نهایت لطافت و زیبایی و ظرافت بود.

بله، وقتی که ما داستان یوسف را تورات و انجیل هم داشتند داستان حضرت ابراهیم را آنها هم داشتند ولی وقتی قرآن داستان ابراهیم خلیل را نوح نبی را و دیگر انبیای پیشین را بیان می‌کرد اینها نمی‌توانستند در مقابل خودشان حرفی داشته باشند. آن قدر صریح روشن شفاف و با بیان فوق العاده اصلاً با این سرّ دشمنی و عداوتی که اینها اهل کتاب با قرآن و با پیامبر گرامی اسلام پیدا کردند این قوّه قاهریه و غالبیه خود قرآن مجید بود که واقعاً این کار را اینها را آدم یک مقایسه‌ای بخواهد بکند الآن شما حساب بفرمایید که یک هیمنه فوق العاده‌ای را ما برای چیزی قائل شدیم که اصلاً قدسی است و این همه مقامات کلیسایی و کنیسه‌ها و امثال ذلک با اینکه آنها قدسی دیده می‌شدند نه زمینی. آنها آسمانی دیده می‌شدند یک شخصی مثل رسول گرامی اسلام یک انسانی که مثلاً یتیم استو در فقر است در ضعف است و فلان است بیاید یک حرفی بزند این چنانی، غیر قابل تحمل بود واقعاً برای حضرت رسول گرامی اسلام این‌جور حرف زدن یک شخصی که امی است و اینها در مقابل آن ستون‌های برافراشته نسبت به مباحث فکری و مباحث دینی و امثال ذلک این یک اتفاقی است حالا ما این را متأسفانه ما الآن چون هزار و چهارصد سال گذشته نمی‌دانیم که این اتفاق یعنی چه؟ و چگونه قرآن در مقابل کتب انبیای پیشین این‌جور برتری و فضیلت و تفضل و تفوقی داشت؟

از آن طرف شما حساب بفرمایید که قضیه حضرت رسول گرامی ما که در ﴿الم یجدک یتیما فآوی فوجدک ... فهدی و وجدک عائلا فاغنی فاما الیتیم فلا تقهر﴾ در این حدی بودند بعد به اصطلاح ﴿أ لم نشرح لک صدرک ووضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک و رفعنا لک ذکرک﴾ این‌جور کار کردن خیلی واقعاً کار عظیمی بود انصافاً کار بزرگی بود.

ما این را در حقیقت داریم یعنی چنین پیشینه‌ای را نسبت به قرآن مجید داریم و این وضعیت را این امتیازات هست آنچه که الآن برای ما واقعاً جای بحث و سؤال دارد و ما می‌خواهیم بالاخره با داشتن قرآن آن هیمنه خودمان و آن تسلط علمی و فرهنگی و آن غنایی که مکتب اسلام دارد و جامعه اسلامی بخواهد در سایه این غنای اسلامی خودش را نشان بدهد ما این را باید داشته باشیم یعنی باید در سایه بیان قرآنی تفسیر قرآنی تبیین قرآنی این جامعه را در کنار این قرآن به اینجا بنشانیم. پس این امتیازات کجاست؟ ما نمی‌خواهیم این متیازات را روی طاقچه بگذاریم و بالا بالا بگذاریم که قرآن این است حبل الله متین است عروه وثقی است وووو که چه؟ کجاست؟ بفرمایید شما به ما این را نشان بدهید؟ این ﴿فننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین﴾ را نشان بدهید.

پس بنابراین ما الآن به شدت نیازمند به این معنا هستیم و اصلاً فلسفه تفسیر هم این است که بخواهد این قرآن را برای ما معرفی می‌کند با این خصیصه‌ها با این ویژگی‌ها با این امتیازات می‌خواهد معرفی بکند ما برای سایر علوم چنین سفره‌ای پهن نکردیم چنین عنوانی قرار ندادیم نه! هر رشته علمی راه خودش را دارد. هیچ کس در ارتباط با هیچ رشته‌ای از رشته‌های علوم بشری و امثال ذلک این‌جوری حرف نمی‌زند که عروه وثقی است حبل متین است کلمة الله است که خدای عالم در آن تجلی کرده است و این همه تعاریف فوق بشری یعنی کسی نمی‌تواند این‌جوری حرف بزند در مقام معرفی کسی می‌تواند این‌جوری حرف بزند راجع به یک کتابی یا راجع کتاب نه، اصلاً یک حقیقتی می‌توانیم ما راجع به هر امری ما نمی‌توانیم اصلاً یکی از این عبارت‌ها را ما نمی‌توانیم بگوییم که این‌گونه است ﴿فتبارک الذی نزل القرآن علی عبده لیکون للعالمین نذیرا﴾ یا الله! این چه می‌گوید؟ خیلی این ادعا ادعاهای عظیمی است ﴿و اتبعوا نور الذی انزل معه﴾ عجیب است! واقعاً عجیب است! این تعابیر این عبارت‌های فوق العاده‌ای که فوق تصور انسان است اصلاً ما لازم نیست بگوییم قرآن مثلاً خود همین کتاب خود اینکه چنین ادعایی برای این کتاب وجود دارد کافی است در عظمت قرآن در اعجاز قرآن.

شما همین یک آیه را در حقیقت ذکر بفرمایید می‌تواند برابری بکند با ﴿تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا﴾ چه بیانی است واقعاً! این چه بیانی است انصافاً!

پس ما یک طرف این مسئله را داریم که یک کتابی داریم با این ویژگی‌ها با این امتیازات و تفسیر را داریم قرار می‌دهیم تا این کتاب را با این ویژگی‌ها بیاوریم به میدان و اگر این کتاب این ویژگی‌ها را نداشت تفسیر نمی‌خواست. ما الآن داریم زمین و زمان را تفسیر می‌کنیم آسمان و زمین را داریم تفسیر می‌کنیم. یکی از پدیده‌ها را شناختن اینها تفسیر است باز کردن اینکه زمین چیست؟ آسمان چیست؟ ستارگان هر کدام از اینها ولی تفسیر نمی‌دانیم که چیست؟

 

پرسش: تفسیر می‌تواند سرمایه‌ای می‌تواند به دست ما بدهد؟

پاسخ: همین است!

 

پرسش: که شفاف باشد مثلاً!؟

پاسخ: همین، من می‌خواهم عرض کنم که ما باید به فراتر از تفسیر بیاندیشیم به فراتر از تفسیر بیاندیشیم آیا تفسیر چه این فلسفه تفسیر می‌خواهد بگوید که همین سؤال جناب عالی را می‌خواهد پاسخ بدهد که واقعاً آن چیزی که در باب تفسیر قرآن است آیا می‌تواند چنین حقیقتی را با این ویژگی‌ها برای ما بیان بکند؟

 

یک مقدمه‌ای را در فصل اول بحث باهم مرور کردیم، یک شناختی را نسبت به قرآن اجمالاً داریم می‌خواهیم بگوییم که این شناخت باید ما را به کجا رهنمون بشود؟ این شناختی که ما در باب قرآن داریم در این سطح و عظمتی که از قرآن دارد خود کتاب خودش را معرفی می‌کند یا رسول الله معرفی می‌کند یا اهل بیت(علیهم السلام) دارند معرفی می‌کنند سطح معرفی آنها یک سطح فوق العاده عمیقی است که اصلاً فوق دسترسی بشر است وقتی سخن از آیات الهی می‌شود و اینکه این قرآن چه جایگاهی دارد چه رتبه‌ای دارد چه در پیشگاه خدا در حقیقت ﴿إنک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم﴾ این به تعبیر حضرت استاد از تعبیر «لدن» استفاده شده و نه «عند» و خیلی از بحث‌ها.

گاهی اوقات واژه‌هایی است که اصلاً آدم می‌ماند که در این کتاب ﴿تبیانا لکل شیء﴾ است این چگونه است واقعاً؟ آیا همه حقائق در این قرآن آمده؟ یک وقت است ما مدام داریم توجیه می‌کنیم دست و پا می‌زنیم تا محدودیت‌هایی را که خودمان داریم بر قرآن تحمیل کنیم و بگوییم که منظور از این ﴿تبیانا لکل شیء﴾ یعنی این مثلاً مباحث هدایتی یا مباحث فلان. ولی واقع قضیه این است که نه، واقعاً این تعریفی که از ناحیه خود خدای عالم شده نشان از وسعت دریایی این کتاب است که هیچ محدودیتی ندارد هیچ

 

پرسش: مربوط به عالم اثبات است یا مربوط به عالم ثبوت است این ﴿تبیانا لکل شیء﴾؟

پاسخ: هر دو است واقعاً یعنی ما باید باور کنیم که این کتاب آمده تا ما را با جهان مرتبط بکند نه تنها با جهان آشنا بکند واقعاً با این لذا ﴿یوم یأتی تأویله﴾ روشن می‌شود که آن وقتی که قرآن بود بله ما الآن با تأویل قرآن روبرو نیستیم ما با تفسیرش هم روبرو نیستیم چه برسد به تأویلش. این ظاهر قرآن است که و یک سطح معنایی بسیار محدودی را ما الآن درک می‌کنیم ولی واقع آنکه خود قرآن خودش را معرفی می‌کند یا فرو فرستادن و نازل کننده قرآن است این چنین معرفی نمی‌کند. این منازلی که برای قرآن وجود دارد قرآن کتاب فقط انسان‌های در این مقطع که نیست. برای جن هست برای فرشتگان است برای جبروتیان هست بزرگان دارند می‌گویند که قرآن با انسان کامل برابر است قرآن با انسان کامل برابر است خیلی مسئله است واقعاً. یک چالشی واقعاً بزرگان ما دارند همین مرحوم علامه و اینها که بالاخره آیا قرآن صادر اول است یا نه؟ یا آیا انسان کامل صادر اول است؟ اینها می‌گویند در آن نشأه اینها یکی‌اند حقیقت قرآن و حقیقت انسان کامل یکی‌اند یعنی در حقیقت تا این بحث، بحث‌های جدی مطرح است که حقیقت قرآن این‌جوری است.

 

از آن سوی هم آنچه که از قرآن مجید در اختیار ما هست حالا من این بحث را چون دوستان هم باید در این فصل دوم هم بحث‌هایی را داشته باشند اما آن مقداری که نسبت به این بحث اجمالی را که ما قبلاً در بحث قبلی مطرح کردیم این را به جایی برسانیم به امید خدا و ببینیم که این پرسشی که داریم مطرح می‌کنیم این پرسش تا کجا امتداد دارد؟ ما آمدیم گفتیم براساس تعریفی که خود قرآن از خودش داشته و حالا با برخی از کلماتی که از پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) داریم این کتاب در یک جایگاه فوق العاده رفیعی قرار دارد و این کتاب آمده تا نقش حیاتی برای همه انسان‌ها در همه ادوار برای همگانی بودن و همیشگی بودن ﴿للعالمین نذیرا﴾ را داشته باشد و ما باید این واقعیت را بپذیریم که قرآن خودش را این‌جوری دارد معرفی می‌کند اما ما نسبت به اینکه آیا قرآن تا چه حد این ویژگی‌ها را و امتیازات را الآن محقق ساخته و ما الآن می‌توانیم بگوییم این ﴿للعالمین نذیرا﴾ هست؟ این ﴿هدی للناس﴾ است؟ این ﴿نذیرا للبشر﴾» است؟ و ﴿کافة للناس﴾ و همه این ﴿تبیاناً لکل شیء﴾ است؟ این ﴿حبل متین﴾ است؟ این آمد تا نجات‌بخش بشر باشد آمده است تا او را در ظلمات و تاریکی‌ها دستگیری بکند آمده تا تا تا! آمده تا همه آنچه را که برای بشر دغدغه حیاتی و اجتماعی است برطرف بکند آمده است همه جهالت‌هایش را برطرف کند شبهاتش را برطرف کند.

بله، آیا کسی هست که بگوید که قرآن چنین نقشی ندارد؟ یا اصلاً آن هم خود آیات و هم روایات مسلسل وقتی آدم نگاه می‌کند می‌بیند مسلسل روایاتی است که در باب معرفی ویژگی‌ها و اوصاف قرآن فوق العاده است و اصلاً آدم می‌ماند که این کتاب چگونه بحر لا ینفدی است که این‌جوری است.

الآن ما هستیم و با تفسیری که از قرآن داریم و این تفسیر آقایان به رغم اینکه خیلی زحمت کشیدند ما قدردان واقعاً تلاش و کوششی هستیم که برای این کتاب عزیز کشیده‌اند و سعی کردند که این کتاب را به اصطلاح تفسیر کنند معارفش را بیان بکنند معانی‌اش را بگویند و امثال ذلک اما ما می‌بینیم که این تفسیر کجا و آن ادعاهایی که قرآن از خودش دارد مطرح می‌کند کجا؟ آنکه خودش را به عنوان عروه وثقایی می‌داند که طرفی از آن به دست بشر و طرفی از آن بدست خداست کجا واقعاً؟ که «إقرأ و ارقأ» کجاست؟ اینها خیلی حرف است در حقیقت ما چه بگوییم واقعاً؟ آقایان اگر با چنین سؤالی ما روبرو هستیم این سؤال هست واقعاً و امروز هم این مسئله خیلی جدی است که قرآن به عنوان امر نجات‌بخش بشر در مسائل معارفی حِکمی احکام حقوق اخلاق و حالا مسائل ما نسبت به جهان غیب و اینکه در جهان غیب چه اتفاقاتی افتاده و چه مسائلی واقعاً مطرح بوده و الآن هست فرشته‌ها چگونه زندگی می‌کنند؟ عالم ملکوت چگونه است؟ عالم جبروت چگونه است؟ انسان چگونه راه دارد به آن عالم عوالم سر بزند؟ ارتباط برقرار کند؟ با فرشته‌ها مصافحه کند؟ و خیلی از مسائلی که ما راجع به انسان شناخته‌ایم همین قرآن به ما آمده گفته که شما این انسان را در ملأ اعلی می‌توانید ببینید با فرشتگان ما کجاییم واقعاً آیا ما می‌توانیم بگوییم قرآنی که این‌گونه خودش را معرفی کرده و دیگران او را معرفی کردند اکنون این قرآن در صحنه است؟ و ما با تفسیری که از قرآن داشتیم چنین قرآنی را به صحنه آوردیم که ﴿تبیانا لکل شیء﴾ است عروه وثقی هست حبل متین است می‌توانیم چنین ادعای واقعاً داشته باشیم؟ یا نه، اصلاً کار تفسیر اینها نیست؟

تفسیر یک کار فوق العاده سطحی را به عهده دارد. دارد با همین الفاظ و عبارت‌های زمینی کار می‌کند ما با معنای قرآن هنوز تماس نگرفتیم ما با حقیقت قرآن که هیچ! با معنای قرآن هم تماس نگرفتیم ما با الفاظ قرآن آن‌گونه که عربی مبین است داریم یک مقداری عبارت‌پردازی می‌کنیم. منظور از عبارت‌پردازی یعنی پرداخت به عبارت‌ها توجه به عبارت‌ها و از این الفاظ و عبارت‌ها کورمال‌، کورمال، یک چیزهایی را داریم یاد می‌گیریم و جلو می‌رویم ولی این قرآن که نیست قرآنی که خودش را از ملأ اعلی آمده و نازل شده از آن هست این نیست که در شب قدر ﴿انزلناه فی لیلة القدر﴾،﴿انزلناه فی لیلة مبارکة﴾ فلان فلان اوه! آن قدر در ارتباط با شأن و منزلت با این آیات با عظمت سخن گفته که آدم اصلاً حریم می‌گیرد که به آن نزدیک بشود واقعاً هم همین‌طور است گاهی اوقات آیات جوری استوار و مستحکم است که ما نمی‌توانیم

چه بگوییم ما واقعاً؟ اگر الآن بخواهیم جوابش را بگوییم شاید یک مقداری زود باشد این سؤال را ما مطرح کنیم که دوستان یک تأملی بکنند یک بررسی بفرمایند إن‌شاءالله ما ببینیم که آیا ما با تفسیر می‌توانیم خودمان را به چنین حالا به آن پله‌های بالا نه، به آن پله‌های ابتدایی معانی قرآن برسانیم و خودمان را و واقعاً انتظار داشته باشیم این مهم است انتظار داشته باشیم که دانش تفسیر ما را به این حقیقت بخواهد آشنا بکند با این حقیقت مرتبط بکند با کتابی که همه حقائق در آن وجود دارد را در حقیقت آشنایی بدهد که ما خودمان را از این کتاب تأمین کنیم سیراب کنیم و امثال ذلک.

 

پرسش: یک بار دیگر مشخصاً می‌فرمایید این سؤالتان دقیقاً چیست که آیا قرآن پاسخگوی همه نیازهای بشر در الآن هست یا نه؟ یا آیا مقدمه کسی که این الفاظ و عبارات را در یک سطح روشن‌تر و شفاف ... آیا به معانی متوسط یا آن معانی بالا بالا پرده‌برداری کردن؟ آیا این سؤالات بود آیا درست فهمیدم؟

پاسخ: بله، همین‌طور است ولی باز بازتر از این است ما می‌خواهیم ببینیم که ما می‌خواهیم با تفسیر به کجا برسیم؟ این تفسیر المیزان آمده و یک تفسیر بالاتری هم مثل تفسیر تسنیم و این است بعد از 1400 سال ما بهره ما از قرآن این است و الا چیز دیگری که نیست اگر بود که می‌دیدیم قرآن آن مقداری که معرفی شده از جانب عالمان تفسیر این است اما سخن این است که آیا قرآن در این حد نازل شده؟ ما با این حد از قرآن بخواهیم روبرو شویم و اصلاً این حد از قرآن خیلی هم خوب این حد از قرآن می‌تواند نجات‌بخش باشد؟ می‌تواند منجی بشر باشد؟ می‌تواند ﴿نزل ما هو شفاء ...﴾ آیا این‌جوری می‌تواند باشد؟ آیا این قرآن توانسته با آن تفسیری که ارائه شده یک طرفی را ایجاد کند که با تمسک به این طرف انسان بتواند اعتصام بکند و بالا برود واقعاً یعنی یک چنین چیزی الآن ارائه شده از این ناحیه مفسرین بزرگوار؟ آیا واقعاً

پرسش: یک شمائی از این مطلب را جوابش را پاسخ دادید در کلامتان این بحث را با آنکه در وراء است که این یک حبل متین است در روایت دارد «احد طرفیه بید الله تعالی» ووو از این لفظ می‌خواهیم به آن علیّ حکیم برسیم از لفظ شروع می‌شود این لفظ که کمی بالاتر برویم لفظی در کار نیست چون علیّ حکیم در بحث لفظ نیست در بحث معنا و بطون است یعنی باید حداقل از اینجا شروع کرد

پاسخ: درست است بله. منظور این است که آیا ما با تفسیر موجود یا حتی نه، موجود نه، برویم بالاتر از همین تفسیری که همین‌جوری دارد می‌رود یعنی ما سطح و سقف تفسیر را بدانیم و بگوییم که این است ما این 1400 سال این حجم از مطالب را گرفتیم و مطالب هم همین است یعنی فوق العاده مطالب خوب، محترم، گرامی، علمی بعضاً آن هم تازه مال بخشی از قرآن است بخشی از حقائق قرآن است

 

پرسش: در حد دانش است ...

پاسخ: از آن طرف واقعاً این معنای حبل المتینی و اینکه این عروه وثقی است که «من اعتصم» یا «من اتمسک» و امثال ذلک در این قرآن سه مرتبه مسئله حیّ قیوم مطرح است سه مرتبه یکی در آیة الکرسی آمده یکی هم در ابتدای سوره مبارکه «آل عمران» آمده یکی هم در سوره «طه» همین آیه‌ای که دیروز تلاوت شد که این آیه برای بنده خیلی آیه گوارایی است که ﴿و عنت الوجوه للحی القیوم﴾ خیلی این آیه، آیه شریفی است ﴿و عنت الوجوه للحی القیوم﴾ در روایات است که آن آیه‌ای که تمسک به آن آیه و آن چیز در حقیقت آن اسم جامع را با خودش دارد گفتند این سه تا آیه است آیه آیة الکرسی است که در آن حی قیوم است آیه ابتدایی و اولین سوره مبارکه «آل عمران» است که در آن حی قیوم است و این آیه که در آن حی قیوم است ﴿و عنت الوجوه للحی القیوم﴾.

این معارفی که ما مثلاً از این اسماء الله داریم و اینها دارند این‌جور دارند خودشان را نه به عنوان یک سلسله الفاظ و معارف واقعاً بحث حیّ قیوم که ناظر به هم حق سبحانه و تعالی است و هم اینکه او قیوم آقایان همین واژه‌ای که ما دیروز گفتیم ای کاش این فرصت بود و الآن حکمت متعالیه آمده و گفته که حق سبحانه و تعالی حالا علت و اینها نگوییم بلکه بگوییم مقوم هستی است و جهان متقوم به اوست و این را از همین واژه حی قیوم گرفتند این تقوم عالم که قوام وجودی آن به مقوم اوست و خدای عالم قوام‌بخشنده هستی است چقدر این عبارت‌ها عبارت‌های عزیز است واقعاً. حکمت متعالی آمده گفته نسبت جهان یعنی ماسوی الله به واجب نسبت متقوم به مقوم است یعنی با این عبارت یعنی قوام وجودی این قوام یعنی آن هویت اصلی آن استحکام آنکه ما از آن به عنوان هستی و هویت اشیاء یاد می‌کنیم که به او متقوم است قوام‌دار است آن از ناحیه حق سبحانه و تعالی است این به جهت حی قیوم بودن است فلسفه خودش را هماهنگ کرده است اگر از آن طرف ما حی قیوم می‌شناسیم خدای عالم را از این طرف هم فلسفه آمده گفته که حق سبحانه و تعالی مقوم هستی است و جهان متقوم به اوست چقدر خودش این خیلی مهم است که با این ذهنیت بیاید نظام علّی و معلولی را بتکاند و کنار بگذارد بیاید به نظام متقوم و مقوم را بگیرد. این متقوم و مقوم یعنی آمده هستی ممکنات را هستی خود انسانی را نسبت به واجب سبحانه و تعالی چنین گونه تلقی کرده ما چقدر می‌توانیم واقعاً این قوام‌بخشندگی را از قرآن بیابیم و امثال ذلک.

می‌خواهم عرض کنم که ما به رغم اینکه به تفسیر احترام می‌گذاریم و تفسیر را عزیز می‌دانیم و دانش محترم و گرامی می‌داریم ولی تفسیر از پسِ قرآن برنمی‌آید اگر مراد از تفسیر این باشد که این هم هست یعنی بیش از این نیست چون تفسیر مرتبط با الفاظ و عبارت‌ها و سطح در حقیقت است ما یک ادعای دیگری می‌توانیم داشته باشیم که آن ادعا در حقیقت متفاوت است با آن چیزی که تاکنون بوده و آن ادعای تبیین است.

تفسیر مال عالمان دینی هست عالمان دین است اما تبیین مال عالمان دینی نیست این مال پیامبر و آل او است که اینها با معانی قرآن مرتبط‌اند اگر عالمان دینی با الفاظ و عبارات قرآن مرتبط‌اند و از الفاظ و عبارات چنین معانی را می‌توانند فهم بکنند حالا اگر یک گوشه‌هایی بعضاً از معانی یافته‌اند بیان کرده‌اند ولی آن ﴿لتبین للناس ما نزل الیهم﴾ چیز دیگری است آن تفسیر نیست آن چیزی که پیامبر و آلش(سلام الله علیهم اجمعین) از ناحیه حق سبحانه و تعالی مأمورند تا باطن قرآن را معنای قرآن را حقیقت قرآن را که این‌جور گفتیم حبل متین است عروه وثقی است نذیرا للعالمین و امثال ذلک است آن مال معانی قرآن است الفاظ قرآن همین حد امتداد و کشش را دارد که آقایان گفتند خود اهل بیت(علیهم السلام) هم تا آن مقداری که از ایشان به دست ما رسیده است بیش از این نیست به لحاظ الفاظ و عبارات ولی گاهی اوقات می‌گوییم شما این مسئله را برای ما معنا کنید به یک آیاتی اشاره می‌کنند که ما اصلاً نمی‌توانیم بفهمیم که این آیات برای تبیین این معانی و این حقائق چگونه می‌توانند نقش‌آفرین باشند!؟

بله، اگر شما بخواهید مثلاً چنان حتی در ارتباط با مسائل ظاهری که می‌روند خدمت امام(علیه السلام) می‌گویند که ما خانه‌مان را دزد زده سرقت کرده اموال ما را بردند امام(علیه السلام) می‌فرمایند که شما این آیه را بخوانید! این آیه بسیار آیه خوبی هم هست آیه اما این چه ربطی به نسبت پیدا کردن به آن دارد واقعاً؟ این‌جور هست. آیا واقعاً قرآن برای این سطح از کار هم آمده؟ آیا زندگی بشر تا این حد آمده که بگوید دزدی که تو پیدا کردی اجناسی که تو پیدا کردی شما این آیه را بخوان این آیه برای تو مسئله را حل می‌کند! یا خیلی‌ها مثلاً حتی به بیماری‌های روانی نفسانی جسمانی و امثال ذلک مبتلا می‌شوند و از امام(علیه السلام) سؤال می‌کنند و امام هم پاسخی می‌دهد که با این آیه، این آیه را با آن آیه، از اینها هست خیلی هم هست.

 

پرسش: این تبیین بشود؟

پاسخ: می‌رویم به سمت اینکه تبیین معنایی بشود چون این لفظی که نمی‌تواند ارتباط داشته باشد دزد آمده مال شخص را سرقت کرده است آیا ما می‌توانیم از قرآن کمک بگیریم برای اینکه این سرقت مشخص بشود که چگونه بوده چه کسی سارق بوده و امثال ذلک و متاع خودمان را بگیریم؟ آیا قرآن می‌تواند کمک بکند؟ بله، ما می‌خواهیم بالاخره بیابیم که آیا اینکه بله ما انتظار نگاه علمی را نمی‌خواهیم که داشته باشیم ولی آیا قرآن می‌تواند به صورت کلیدی این مسائل را برای ما حل و فصل کند واقعاً؟ یا حالا البته در روایات هست در روایات زیاد هم هست که شما اگر مثلاً فلان اتفاق افتاد فرزند این‌جوری شد پدر این‌جوری شد اتفاقاتی که روزمره برای جامعه انسانی و افراد و آحاد می‌افتد اینها اگر بناست مثلاً در این خصوص هم ائمه(علیهم السلام) هدایت کردند این آیه را بخوانید آن آیه را بخوانید.

 

آیا معنایی که ما از قرآن می‌خواهیم بفهمیم که بخواهد ﴿تبیاناً لکل شیء﴾ باشد و برای همه انسان‌ها در همه امور بخواهد حلال مشکلات باشد آیا این کدام قرآن است؟ آن چه قرآنی است که می‌تواند واقعاً این‌گونه به اصطلاح مسائل را حل کند؟

 

پرسش: همین قرآن است قرآن در عالم ثبوت که این است. قرآن در عالم اثبات است؟

پاسخ: قرآن در عالم اثبات، چند درصدش اثبات شده است؟

 

پرسش: اثبات شده یعنی چه؟

پاسخ: یعنی چقدر از معانی قرآن باز شده؟ چقدر از معانی قرآن بیان شده که این قرآن ناظر به این‌گونه از مطالب است یا این‌گونه از حقائق است و دارد این‌جوری معرفی می‌کند؟ ما در عالم ملکوت چه اتفاقاتی برایمان افتاده؟ ما می‌دانیم که آیا عالم ذر چگونه بودیم؟

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، قرآن باید برای ما حل کند.

 

پرسش: ...

پاسخ: چرا؟ وقتی ما سؤال می‌کنیم ﴿أشهدتهم علی انفسهم قالوا بلی﴾ ما یک زمانی بود الآن خیلی‌ها می‌گویند که یعنی چه؟ می‌گوید یک روزی یک روزگاری ما شما را شاهد بر خودمان قرار دادیم شما ما را دیدید گفتید بله «أ لست بربکم قالوا بلی» این عالم «أ لست» کجاست؟ نمی‌خواهید شما بدانید؟

 

پرسش: ما دوست داریم بدانیم ولی خود حاج آقا می‌گفتند که ما نمی‌دانیم بخاطر اینکه موانع برای خودمان درست کردیم ...

پاسخ: آیا آن شهود لازم است؟ ما می‌خواهیم ببینیم از قرآن چه می‌گیریم؟ قرآن می‌تواند این معنا را و این عالم را برای ما تشریح بکند؟

 

پرسش: پیوند ما با قرآن هر چه بیشتر باشد قطعاً ... این نیاز به تلاش فردی دارد ...

پاسخ: بفرمایید بسیار خوب! اگر مسئله طهارت نفس را بخواهید بگویید تهذیب را بخواهید بگیرید این یک مسیر دیگری است. نه! ما می‌خواهیم با تبیین قرآنی جلو برویم که قرآن برای ما بگوید که شما در عالم «أ لست» این‌جوری زیست می‌کردید عالم «أ لست» این‌گونه بوده است الآن قرآن ملکوتی در این صحنه است و دارد این‌جوری کار می‌کند.

 

پرسش: آن را امام از پیغمبر تبیین می‌کردند ...

پاسخ: ما سخنمان همین است چه فرقی است بین تفسیر و تبیین؟ آیا تفسیر سقفی دارد؟ محدوده‌ای دارد؟ تبیین از یک محدوده دیگری آغاز می‌شود؟ این چه‌جوری است واقعاً؟

 

پرسش: تازه همین تبیینی هم که می‌فرمایید آیا فرض کنیم اهل بیت با این جزئیات آدم را مثلاً به ما بگویند این باعث رشد نمی‌شود!

پاسخ: رشد معرفتی نمی‌شود؟

 

پرسش: اینکه بخواهید روی انسانیتش تأثیر بگذارد نه! یک سری به قول حاج آقا دانش او افزوده می‌شود در عالم ذر یک سری ماجراهایی بوده!

پاسخ: نه، خیلی از مسائل تربیتی است که ما نمی‌دانیم! چه بسا همین مباحث تربیتی که از ناحیه قرآن برای ما بیان می‌شود خود اینها راهگشا باشد واقعاً. ما به بسیاری از مسائل واقعاً جهل داریم جهل ما به بسیاری از مسائل ببینید آقا! گاهی اوقات مثلاً

 

پرسش: این به محضر شما بی‌ادبی نباشد! احساس می‌کنم در تأیید فرمایش شما همین آیه «أ لست» بعدش می‌گوید اینکه می‌فرمایید رشد معرفتی و اینها، الآن تفاوت مقامات انبیاء را ظاهراً به همین معارفی است که آوردند نه به احکام و پیغمبر ما اگر رتبه‌اش از بقیه انبیاء بالاتر است بخاطر معارف عمیق و بلندی است که آورده نه بخاطر احکام شرعی و این چیزها. این اولاً؛ ثانیاً این آیه در ادامه‌اش می‌گوید که ما اینها را داریم به شما می‌گوییم که بعداً نگوید که ما از اینها غافل بودیم ﴿أن تقولوا یوم القیامة انا کنا عن هذا غافلین﴾. دارد با گفتن این چیزها، یک اتمام حجتی می‌کند که می‌گوید بعداً نگویید مثلاً ما نمی‌دانستیم!

پاسخ: شما الآن غافل‌اید الآن شما غافل هستید یعنی یک اتفاقی بنام اتفاق «أ لست» افتاده و شما الآن از آن غافل هستید من و شما دیگه بهترین‌ها هستیم مثلاً، حالا شما که قطعاً هستید، بهترین‌ها هستیم در این مسیر بودیم این مسیر را می‌شناسیم بالاخره اساتید ما زندگی ما و امثال ذلک چقدر از قاعده «أ لست» و از عالم «أ لست» آگاهی داریم؟

 

پرسش: ... تقریباً هیچ!

پاسخ: هیچ! و این مقدار شناخت هم که شناخت ذهنی است. آقا! ﴿إنا الی ربنا لمنقلبون﴾، ﴿إلیه تقلبون﴾،﴿إلیه المصیر﴾ یعنی چه؟ نه مسیر با سین، با صاد است. این تحول وجودی که می‌خواهد اتفاق بیافتد، یعنی چه؟ یعنی الآن من و شما داریم ساخته می‌شویم به سمت داریم حرکت می‌کنیم.﴿إنا الی ربنا لمنقلبون﴾،﴿إلیه تقلبون﴾ که حاج آقا می‌فرمود برخی از آیات است که آدم کنارش قرار می‌گیرد احساس ضعف و اینها که هیچ، احساس ترس می‌کند این ترس و خشیت قلبی و عقلی می‌کند ﴿إلیه تقلبون﴾ ما به سمت خدا می‌رویم اصلاً کاری به آن نداریم ﴿إنا لله و إنا الیه راجعون﴾ این رجعت به سمت خدا یعنی چه؟ خدا که معاذالله یک جایی یک مکانی نیست که ما بیاییم با همین قیافه و با همین لباس و با همین تشکیلات به سمت او برویم. او جهان تجرد دارد او فوق تجرد دارد او منزه از هر نقص و عیبی است ما که وقتی به آنجا می‌رویم ساحت الهی عالم الهی را داریم. ما به سمت او داریم حرکت می‌کنیم. چگونه حرکت می‌کنیم؟ کسی نیست به ما بگوید که تو داری این‌جوری حرکت می‌کنی؟ این ﴿الیه تقلبون﴾ کسی هست برای ما معنا بکند؟ ما به سمت خدا داریم حرکت می‌کنیم ووو ﴿الیه انیب﴾،﴿الیه تقلبون﴾،﴿الیه ترجعون﴾ این همه آیاتی که در باب نوع مراجعه انسان‌ها به سمت پروردگار عالم است ما از او هستیم ﴿نفخت فیه من روحی﴾ ووو اینها واقعاً چیست؟ این معارف کجایی است؟

﴿یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه﴾ تو با خدا ملاقات می‌کنید لقاء الله یعنی چه؟ لقاء الله خیلی عجیب است! یک روزی می‌رسد که همه انسان‌ها می‌آیند و حق سبحانه و تعالی چون آخرین حساب و کتاب خداست یعنی چه که همه در پیش خدا می‌آیند و سان می‌بینند؟ خیلی از معارف است ما از معارف معاد چقدر خبر داریم؟

 

پرسش: اهل بیت در قالب الفاظ این معارفی که شما فرمودید را می‌توانند برای ما بیان بکنند؟ تا حدی که درباره مثلاً عالم ذر بگویند که صد هزار میلیارد جمعیت بودند اولی قرآن گفت یک سری اطلاعات و دانشی است که حاج آقا می‌فرمایند باعث برتری انسان‌ها نسبت به هم می‌شود واقعاً نمی‌شود با این الفاظ بیان کرد! قابلیت قرآن تمام ما هر کسی نسبت به قابلیت خودش از قرآن برداشت می‌کند.

پاسخ: چرا؟ از اینکه انسان‌ها با استعدادهای مختلف هستند بحثی نیست اما سخن این است که آیا عالم ذر عالم ملکوت، شما این همه می‌گویید «سبحان الذی بیده ملکوت کل شیء» از ملکوت کل شیء چقدر ما خبر داریم؟

 

پرسش: هیچ خبر نداریم.

پاسخ: هیچ خبری نیست اینها باید بیایند برای ما تبیین بکنند که ملکوت یعنی چه؟ پیشانی همه امور به دست خدا هست و خدای عالم دارد هستی را مدیریت می‌کند اینها مسائلی است که ما اصلاً صفر هستیم نسبت به اینها.

 

پرسش: این در قالب الفاظ می‌توانند بیان بکنند؟

پاسخ: بله، می‌شود. نه، معانی را تنزل می‌بخشند همان‌طوری که خیلی از اینها تنزل بخشیده شده است.

 

مبین است که مثلاً ما این مشکل را با آن داریم همین تفسیر که مثلاً برای المیزان دارد که نمی‌توانند شفا باشند نمی‌توانند ما را ببرند بالا، دوباره همین مشکل در این الفاظی که از اهل بیت می‌آید همین مشکل هم دوباره پیش می‌آید. اهل بیت بخلی که نداشتند اگر قرار بود که بیان کنند یک جلسه عمومی می‌گرفتند برای همه بیان می‌کردند همه بالا می‌رفتند با اینکه

 

پاسخ: یک بحث این است که ما چه ضعفی داریم و باید بشر چکار بکند که خودش را در این سطح بله بسیار مطلب عمده خوبی را می‌فرمایید. ضعف‌هایی که بشر دارد یکی دو تا نیست و باید ولی سخن این است که آیا معرفتی که بشر باید به وسیله آن معرفت خودش را به کمالات نهایی برساند تأمین است؟ و آیا اینکه شما می‌فرمایید قرآن حبل متین است ووو این امتیازاتی که گفته است الآن موجود است بالفعل؟ ما با چنین قرآنی روبرو هستیم؟ با این امتیازات و با این اوصاف واقعاً روبرو هستیم؟ آن قرآنی که ﴿تباینا لکل شیء﴾ باشد هست؟ قرآنی که ﴿شفاء لما فی الصدور﴾ است باشد؟ آیا واقعاً ما با چنین قرآنی روبرو هستیم؟ آیا در همه مسائلی که بشر بدان نیاز دارد قرآن الآن در صحنه است و دارد حرف می‌زند؟ یا اینها تفسیر معنایی است که ما نیازمندیم که اهل بیت(علیهم السلام) و آنچه که خدای عالم به آنها داده به ما بدهند؟ ما واقعاً در بسیاری از مسائل امروز واقعاً لنگ هستیم نه اینکه قرآن نمی‌تواند معاذالله! قرآن تفوّق دارد و ما به آن باور داریم ولی بیان قرآنی کجاست؟ تبیین قرآنی کجاست؟ آنکه فرمود ﴿لتبین ما نزل الیهم﴾ است که می‌تواند این مسائل را برای ما باز بکند.

 

پرسش: می‌توانیم سؤالی که والد بزرگوارتان از علامه طباطبایی کردند که چگونه آن حقیقت عینی می‌تواند در قالب امر اعتباری بیاید؟ پس علامه گفتند که نفس انسان کامل است که ترقی می‌کند و مراتب مختلف حالا عالم جبروت ملکوت می‌آید تا عالم ناسوت. می‌توانیم این را بگوییم که ما هم باید از این طرف از عالم ناسوت در قالب الفاظ برویم اگر می‌خواهیم تلقی بهتری بکنیم باید بیاییم به عالم ملکوت عالم جبروت ...

پاسخ: بشر به صورت عادی نمی‌تواند خودش را به این سطح برساند. درست است اگر واقعاً کشش این معنایی برای بشر بود که از خودش را برساند آن‌گونه که مرحوم صدر المتألهین در شواهد آن مشهد خامس دارد بیان می‌کند بله می‌گوید که پیغمبر شدن چه‌جوری است؟ پیغمبر شدن یک علت قابلی می‌خواهد و علت قابلی در سه سطح طبع و نفس و عقل این بیشر باید کامل بشود قابلیت این را پیدا بکند که خدای عالم تفضل بکند چون خدا وقتی که می‌خواهد کسی را انتخاب بکند ﴿و لقد اخترتک یا موسی﴾ یا ﴿و أنا اخترتک﴾ یا ﴿إن الله اصطفی آدم و نوحا﴾ خدا انتخاب می‌کند اصطفا چه‌جوری می‌کند؟ می‌آید ﴿ابتلأ علی الارض﴾ خدای عالم چهره را نسبت به زمینیان می‌اندازد و قابلیت‌سنجی می‌کند ارزیابی می‌کند می‌گوید این آقا برای این امر این خانم می‌تواند مستقیماً و بدون اینکه کسی چیزی باشد از ناحیه عالم تمثل بیاید و ﴿فتمثل لها بشرا سویا﴾ و بیاید به عیسی مادر بشود این را خدای عالم می‌تواند

 

پرسش: می‌توانیم داد حق را قابلیت‌ شرط نیست شما این را چگونه جمع می‌کنید بر این مطلب؟ حتماً باید قابلیت‌سنجی هم بشود؟

پاسخ: بله.

 

پرسش: پس این را چگونه جمع می‌کنید که داد حق را قابلیت شرط نیست؟

پاسخ: شرط قابلیت دادِ اوست یعنی او باید ...

 

پرسش: ... مظروف هم باید ...

پاسخ: بله باید بدهد بدون آن نمی‌شود. الآن سخن این است که ما الآن قابلیت نداریم فاعلیت هم نداریم قابلیت همین‌طور که اشاره کردند این نیاز به تلاش و کوشش علمی و اینها دارد ولی الآن برای امثال علامه طباطبایی دست و پا زدن هست برای اینکه بخواهد یک گوشه‌ای از این جهان ملکوت را دریابد و امثال ذلک. این است که ما باید بگوییم که تفسیر حالا بماند ما پیش خودمان داریم مطرح می‌کنیم تفسیر دانش بشری است یعنی بشر ﴿بما أنه بشر﴾ تلاش می‌کند تا هر آنچه را که در حد ذهن بشر است در حد عربی مبین است بتواند از قرآن فهمی برای خودش ایجاد بکند و بالاتر از این نمی‌تواند اما اگر بخواهد به معنای قرآن یا به حقیقت قرآن راه پیدا بکند این یک جایگاه غیبی و وراء انسان عادی می‌خواهد و این است که همان ﴿لتبین للناس ما نزل الیهم﴾ اتفاق خواهد افتاد.

البته ما یک مقدار به هر حال به کسانی که این‌گونه آغشته به تفسیر شده‌اند مثل مرحوم علامه و اینها که این‌جور خودشان را با الفاظ و عبارت‌ها آشنا کردند و نزدیک کردند می‌توانیم بگوییم اینها پرده‌ای از واقعیت برایشان روشن شده و جلوه‌ای از واقعیت و معنا را توانستند بگیرند ولی این با آنچه که واقعیت قرآن است که بحر عمیق است خیلی فاصله دارد این فقط اهل بیت(علیهم السلام) هستند و کسی نمی‌تواند واقعاً. لذا ما واقعاً بین تفسیر و تبیین باید فرق بگذاریم تبیین به جهت معنایی است تفسیر به جهت لفظی است تفسیر حیثیت بشری پیدا می‌کند تبیین حیثیت غیبی و الهی پیدا می‌کند و آنچه که از ناحیه اهل بیت(علیهم السلام) آمده است ناظر به مباحث تبیینی است و لذا بحث‌های تفسیری را اصلاً اینها ندارند. این عامه این خاصه این مقید است این مطلق است این‌جور این آیه را به آن، نه! این حرف‌ها تفسیر است این را بشر هم می‌تواند بفهمد.

سرّ اینکه آنها این‌جوری به بحث‌های قرآنی نپرداختند برای اینکه مثل سایر علوم است مثل سایر علوم است مگر در ارتباط با سایر علوم اهل بیت(علیهم السلام) آمدند گفتند که شما این‌جوری مضاربه کنید؟ این‌جوری مساقات کنید؟ نه، اینها را بشر خودش می‌تواند انجام بدهد و از این عربی مبین به این الفاظ می‌تواند اما اگر شما بخواهید یک پله بالاتر بروید و حیثیت معنایی قرآن را بیابید اینجا دیگه جایگاه حضور اهل بیت(علیهم السلام) است که ﴿لتبین للناس﴾ که باید پیغمبر اینجا داشته باشد یا کسی که به مثابه پیغمبر است و جانشین پیغمبر است.

 

پرسش: حرفی که مطرح می‌شود ناظر به ... گفتند که اهل بیت بالاخره دوست داشتند شیعیان را محبین را چه بسا که مطرح می‌کردند شاید جواب داده بشود که مطرح شده باشد کما اینکه اصول اربع مأة که در کتب قدیم از اینها یاد می‌شود به دست ما نرسیده است و خیلی از کتاب‌ها از بین رفت و از همان اساس باب سقیفه خیلی از مسائل را بر ما بست بالاخره چه بسا اگر بستند و خیلی از کتاب‌ها به دست ما می‌رسید کلام و احادیث معصوم(علیه السلام) بود و در ابواب متعدد ما بیان داشتیم چه بسا در تفسیر و علوم مختلف.

پاسخ: خدا غریق رحمت کند این کلینی بزرگ و بزرگوار چه کار عالَمی کرد انصافاً! این اصول اربع مأة که در یک دورانی بالاخره به اصطلاح برای شیعیان اینها منبع ارزشمندی بود این داشت عوض اینکه فرصتی برای شیعیان و مکتب تشیع باشد داشت یک چالشی می‌شد داشت تهدید می‌شد همین اصول اربع مأة، چرا؟ چون چهارصد تا کتاب ما داشتیم که این چهار صد تا کتاب مال شخصیت‌های متفاوتی بودند روایات متعارض هم در اینها زیاد بود و مباحث داشت روبرو هم قرار می‌گرفت شیعیان در یک نابسامانی به لحاظ معرفتی قرار گرفته بودند امام صادق این‌جور فرمود، امام باقر این‌جوری فرمود مثل الآن می‌شد که این افراد هم بالاخره افرادی که صاحب این کتاب‌ها بودند افراد آسمانی و قدسی که نبودند همین افراد معمولی بودند حالا حداکثر عالم بودند اینها در طول این زمان‌ها این حادیث شریف را جمع‌آوری کرده بودند اما سامان‌بخشی نداشت برای مکتب تشیع

 

از مرحوم کلینی خواستند این مرد چقدر بزرگ بود انصافاً! آمد و با کاری که کرد در حقیقت این اصول اربع مأة را جمع کرد و از این تشطط و پراکندگی و اینها درآورد و به حدی همین کافی شریف که می‌گویند کافی الکافی کافی لشیعتنا، چرا؟ چون آنچه که در اصول اربع مأة به صورت جامع آورده با همه آن حدّت ذهنی و اصلاً من نمی‌دانم که کسی برابری نمی‌کند در تاریخ اسلام با کلینی! مرحوم صدر المتألهین آمد و کتاب حدیث عقل و جهل را شرح کرد او یک آدم عادی نبود اصلاً شاهراهی برای نه تنها حدیث را او آورد اصلاً این علم حدیث را قرار داد تأسیس کرد او مؤسس است انصافاً. ما چیزی در آن کتب اربع مأة نداریم که در کافی نباشد چون کافی جمع‌کننده اینها بود و لذا وقتی مرحوم کلینی کافی را آورد خود صاحبان اصول اربع مأة و این حرف‌ها زدند کنار این قدر این کتاب شریف و عزیز بوده واقعاً و امثال ذلک.

مضافاً به اینکه جنس مطالبی که در این کتاب‌ها است جنس احکامی بود کسانی که نه جنس حِکم و معارفی. کسانی که با اهل بیت(علیهم السلام) در این رابطه گفتگو می‌کردند چون آن دوران، دورانی نبود که اهل بیت(علیهم السلام) فرصت داشته باشند شاگردانی باشد امثال هشام بن سالم و اینها که خواص از اصحاب اولیاء و ائمه(علیهم السلام) بودند شما ببینید که اصلاً معارفشان جور دیگری است حرف‌هایی که در باب توحید از اینها نقل می‌شود خیلی متفاوت است با آن چیزی که سایرین در حقیقت دارند. اگر یک حوزه علمیه‌ای بود یک مجمعی بود که می‌توانست این حکمت‌ها را این سخنان حکیمانه را از اهل بیت(علیهم السلام) بگیرد آن وقت معلوم می‌شود که تبیین قرآن چیست. اگر اینها روی کرسی تبیین قرآنی می‌نشستن می‌فهمیدیم که قرآن چیست! هیچ کدام از ائمه(علیهم السلام) در این جایگاه که نبودند بیشتر همین مباحث احکام و اینها بودند خیلی خیلی محدود بودند الآن اینکه مثلاً می‌گوییم که آنچه را که در نزد جناب سلمان بود ابوذر اگر می‌دانست به آن کفر می‌ورزید و کافر به آن معارف اینها چیزهای دیگری است واقعاً.

 

پرسش: آن معارف را می‌شود در قالب الفاظ آورد؟ ...

پاسخ: نه، نمی‌توانست.

 

پرسش: این معارف در قالب الفاظ در نمی‌آید. اگر بود به حضرت اباذر می‌گفت که ...

پاسخ: نه، اباذر نمی‌توانست تحمل بکند. سخن همین است این «یطیر و یقع و لا وطیر و لا یقع» همین است.

 

پرسش: پس یعنی قابل انتقال نیست وقتی نمی‌توانیم تحمل بکنم قابل انتقال نیست.

پاسخ: نه، برای آن شخص قابل انتقال نیست لذا «یطیر و یقع».

 

پرسش: پس همین در مورد قرآن هم هست قرآن هم این معارف را دارد کسی که نمی‌تواند تحمل کند نمی‌گیرد، کسی که می‌تواند تحمل بکند می‌گیرد و کسی که می‌تواند تحمل کند هر کسی به اندازه خودش مراتب پایین تا برود بالا.

پاسخ: مضافاً ببینید اینکه هست سخن بله برای اینکه اما این معنایش این نیست که حالا اگر عده‌ای نتوانستند بیان نشود. مضافاً به اینکه الآن خیلی از مسائلی است که مسائل احکامی است حِکمی نه! معارفی نه! همین احکام است بسیار از احکام را ما الآن در آن ماندیم که چگونه می‌خواهیم این مسائل را حل و فصل کنیم؟ خصوصاً آن احکامی که امروز بشر به لحاظ مسائل بشری در حقیقت دارد باور می‌کند و ما را دارد کنار می‌زند و می‌گوید که این سخن شما اگر هم حق بوده که حق بوده قرآن است و قطعاً حق است مال یک دوره‌ای است مال یک جریان اجتماعی است مال آن وقتی است که اگر دوران عشیره‌ای بوده دوران قبیله‌ای بوده و امثال ذلک. اما الآن شما بخواهید این‌گونه از احکام را سنگسار را بیاورید دیه را بیاورید ارث را بیاورید این‌گونه از مسائل را مطرح بکنید اینها نمی‌خواهیم بگوییم اینها نه! در یک جامعه این چنانی همین درست است اما اگر شما بخواهید این‌جوری مسائل را بیاورید ما می‌توانیم راه‌های دیگری نشان بدهیم مثلاً در خیلی از بحث‌هایی که هست اینها الآن یکی از مسائلی است که من می‌گویم ﴿تبیانا لکل شیء﴾ اینها الآن مسئله ماست مسئله روز ما بحث‌هایی است که با جامعه ما الآن واقعاً به آن نیاز دارد.

 

پرسش: این مسائل پیش می‌آید چون مشکل توحید را نپذیرفتند اینها یعنی مشکلشان این است حالا جامعه هر چقدر که پیشرفت بکند سنگسار سنگسار است وقتی عنوان حکم الهی هیچ شک و شبهه‌ای نیست بهترین اجرا را دارد ولی وقتی که آنها خدا را قبول ندارند پیغمبرش را هم قبول ندارند کتاب الهی را هم قبول ندارند می‌گویند این چه حکمی است که شما می‌گویید؟ این ربطی به پیشرفت و دانش بشری ندارد این معارف اولیه را قبول ندارند این مشکلاتشان است.

پاسخ: نه، من و شما الآن توحید را قبول داریم ولی آیا اگر یک چیزی توانست جای سنگسار را بنشیند که آن حکم تحذیری مگر فلسفه این‌گونه از احکام تحذیر نیست؟ بر حذر داشتن جامعه است اگر ما به یک سلسله احکام تحذیری رسیدیم که می‌تواند جامعه را کنترل بکند مهار بکند و نگذارد که این‌گونه اتفاقات رخ بدهد کما اینکه این کار را دارند تجربه می‌کنند در دنیا، ما آیا لازم است که حتماً به این کارها تن در بدهیم؟

 

پرسش: این خودش یک بحث فقهی است که آیا این احکام موضوعیت دارند یا اینکه نه، ملاکشان تحذیر است؟ حالا این به عنوان یک مصداق است این بحث فقهی می‌شود.

پاسخ: این فرا فقهی است ما اگر بخواهیم اگر به فقیه بگوییم فقیه می‌گوید این احکام است.

 

پرسش: خداوند گفته الا و لابد وقتی که عمل صورت گرفت باید این‌طوری بشود ...

الآن چهارده سال است که سنگسار را برداشتند از سال 86 برداشتند.

آن بیشتر جنبه سیاسی دارد!

پاسخ: منظور این است که آیا ما لزومی دارد ببینید اگر شما به فقیه می‌گویید فقیه می‌گوید من از این عبارت و این ظواهر این‌جوری می‌فهمم اما به قول حاج آقا ما می‌فرمایند که نگوییم «نحن ابناء الدلیل» بله ما ابناء دلیل هستیم ولی سر بلند کن ببین کجا داری زندگی می‌کنی؟ در باب حج می‌گویند حج گفتی سیزده متر و فلان! از آن طرف می‌گوید بیایید اگر نیامدید حج انجام بدهید می‌شوید معاذالله یهودی و نصرانی می‌میرید! از آن طرف هم این یک درصد از جامعه است یک درصد که چیست؟ نیم درصد از جامعه یک میلیاردی نمی‌تواند بیاید اینجا! مرمی جا نیست است میقات جا نیست است مذبح جا نیست ... اینکه نشد. پس یعنی چه؟ پس اینها ناظر به مقام افضل است گفته اگر آنجا را سنگ بزنید اینجا را حریم را رعایت بکنید اینها ناظر به مقام افضل است.

 

پرسش: همین بحث فقهی است این درس فقهی است که آیا ما جایگزین داریم یا نداریم؟

پاسخ: این فراتر از فقه است

 

پرسش: ما دلیل را نخواهیم بپذیریم پس مبنای ما چیست؟

پاسخ: این فراتر از فقه است لذا فقهاء نمی‌پذیرند. فقهاء الآن دنبال این هستند که حتی ببینند آنجایی که مرمای سابقه است سنگ بزنند! این است. الآن آقایان اهل تسنن بر ما پیشی گرفتند و آمدند گفتند که بخواهید طواف بکند تمام شد، الآن طواف را برو بالای کعبه، دور را طواف بزن. اینکه حاج آقا فرمود «من تخوم الارض الی عنان السماء» هم قبله است و هم مطاف است این چیست؟ این فقه نیست.

 

پرسش: یعنی به هر حال باید در قالب صغری و کبری حاج آقا هم باید بسنجند هر کسی هر دلیلی که می‌خواهد یک حکم شرعی بخواهد بیاورد که نمی‌شود گفت که من یک مطلبی را می‌گویم این با استدلال و برهان و «نحن ابناء الدلیل» باشد، اگر «نحن ابناء الدلیل» نباشد هر کسی هر حرفی را می‌تواند بزند.

پاسخ: نه، «نحن ابناء الدلیل» ولی مقاصد الشرع را باید لحاظ کنیم و ببینیم که آیا این امروز قابل پیاده کردن هست یا نیست؟ مصالح امت اسلامی چه اقتضائی می‌کند؟

 

پرسش: همین بحث فقهی می‌شود.

پاسخ: نه، فراتر از فقه است. این حکمت است و به اصطلاح توجه به مقاصد الشریعه است و امثال ذلک است.

 

پرسش: شما می‌آیید با این استدلالات یک حکم مکلف را موضوع خودتان قرار می‌دهید در انتها.

پاسخ: نه فراتر است. همین ممکن است مسئله دین را متفاوت کند رجم را متفاوت کند و خیلی از بحث‌های دیگر. ببینید یک وقت کلیت یک دین و مکتب مطرح است حالا ما زمانی هم نداریم پس بنابراین سخن این است که ما در فضای تفسیر بیش از این نمی‌رسیم در فضای تفسیر ما ناظر به همین الفاظ و عبارات و اینها هستیم و آنچه که الآن واقعاً مثل مرحوم علامه و حاج آقا و امثال ذلک سخن گفتند این غایة ما ینبغی أن یقال مثلاً است. این است!

 

حالا خیلی هم مثلاً اگر آدم و این محصول مثلاً 1400 سال است آیا آن چیزی که شما می‌گفتید ﴿نذیرا للعالمین﴾ این است؟ یا ﴿کافة للناس﴾ واقعاً این است؟ یا نه، آن مقاصدی که در قرآن مجید آمده و این همه حرمت نهاده شده و بیان شده که این است این یک چیزی دیگری است و این از جایگاه تفسیر به معنای اینکه الفاظ و عبارت‌ها اهل بیت(علیهم السلام) مفسر نبودند به این معنا اینها جایگاهشان جایگاه تبیینی است و ناظر به معانی قرآن‌اند به بطون قرآن‌اند به حقائق قرآنی‌اند و الا به لحاظ الفاظ مثل سایر علوم مفسرین دارند کار می‌کنند.

 

پرسش: ...

پاسخ: اگر تعلیم ناظر به همین الفاظ و عبارت باشد باید این باشد در حد تفسیر است

 

پرسش: تعلیم آیا تفسیر نیست؟

پاسخ: نه، می‌تواند در این باشد کما اینکه تعلیم چون تعلیم معنای جامعی دارد می‌تواند به معانی هم بخورد که آن معانی تعلیم داده می‌شود آن معانی در حقیقت تعلیم داده می‌شود ولی ما می‌توانیم چنین حرفی بزنیم چنین ادعایی بکنیم که چه؟ که دانش تفسیر ناظر به اولاً یک علم بشری است نه یک علم الهی و لذا در آن اشتباه است انحراف است و امثال ذلک به رغم تلاشی که آنها می‌کنند که اشتباه نکنند، نه اینکه نه! علم به اصطلاح خالی از هوس و هوس است، یک؛ خالی از ظن و گمان است، دو؛ ولی به هر حال در آن احیاناً ممکن است اشتباه باشد. علم قدسی نیست علم منزه از خطا و اشتباه و سهو و نسیان نیست ولی علم بشری است و علم بشری سقفش هم همین است که بتواند این الفاظ و عبارات و ظواهر قرآنی را برای ما بیاورد.

 

اما آن معانی و حقائقی که در حقیقت برای قرآن است و قرآن آمده تا آنها را هم برای ما باز بکند قرآن ملکوتی قرآن جبروتی و قرآنی که از آن منازل متعدد آمده قرآنی که آمده در یک سقفی که وجود دفعی داشته نه وجود تدریجی و امثال ذلک، اینها مسائلی است که الآن ما به آن دسترسی نداریم اینها را در حقیقت باید ببینیم که چکار بکنیم؟

حالا این می‌ماند برای اینکه ببینیم آیا آن معنایی که ما از قرآن باید دریافت بکنیم چگونه امکان دارد؟ و اینجا نیازمان به بحث اهل بیت(علیهم السلام) ضرورت پیدا می‌کند اینجاست که باید ببینیم چگونه می‌توانیم به دامن اهل بیت(علیهم السلام) تمسک کنیم تا برای ما قرآن را تفسیر کنند یا تبیین کنند. تفسیر به این معنا شدنی است ولی برای او باید تبیین بشود.

حالا این مطلبی که ادعا شده مطلبی که ما الآن گفتیم در جمع دوستان شاید جایی مطرح نشده یک جلسه‌ای تقریباً در همین بنیاد امامت آقای سبحانی بود آقای نصیری در آنجا یک جلسه‌ای ما باهم داشتیم یک بخشی از این بحث‌ها را ما در حقیقت در آنجا ارائه کرده بودیم با ایشان صحبت کردیم یعنی در آن مناظره‌ای که مطرح شد و حرفمان این بود که المیزان تفسیر است و نه تبیین. تسنیم تفسیر است و نه تبیین و ما برای تبیین باید یک جایگاه دیگری را در حقیقت در نظر بگیریم و خودمان را از تفسیر بتوانیم به ساحت تبیین به معنایی که از اهل بیت(علیهم السلام) است استفاده بکنیم. تا خدا چه بخواهد!؟

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo