< فهرست دروس

درس فلسفه تفسیر استاد مرتضی جوادی‌آملی

1401/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه تفسیر

 

مستحضرید که کتاب شریف الهی قرآن کریم به عنوان کلام خدا و سخن وحی نازل شده است و معنای نزول قرآن هم که بارها و بارها حضرت استاد به آن اصرار فرمودند «علی نحو التجلی» و نه «علی نحو التجافی» حبل متینی است که به تعبیری ریسمان آویخته است و نه ریسمان انداخته و تعبیر رسای روایی ما هم این است که طرفی از آن به دست خدا و طرف دیگر به دست مردم است.

این تعابیر بسیار تعابیر مهمی است و نشان‌دهنده موقعیت این کتاب عزیز است معنای نزول اصلاً در فرهنگ عمومی قابل فهم نیست فهمی که از نزول هست مثل همین نزول قطرات باران است چیزی غیر از این در ذائقه فکری و فرهنگی جامعه نیست بلکه آنچه که از فهم نزول برمی‌آید همین است که آن حقیقتی که طرف بالا بوده است آن وقتی که نازل شد بالا نیست و وقتی که نازل نشده است پایین نیست. فهم معنای نزول فهم متعارفی است که در حقیقت نسبت به اشیاء مادی قابل تطبیق است وقتی می‌گوییم یک شیئی نازل شده یعنی از مرتبه بالا به مرتبه پایین آمده است و آن وقتی که بالا بود پایین نبود و وقتی که پایین بود بالا نیست و همان شیء است نه اینکه بر آن افزوده بشود بر آن کاسته بشود مثل قطرات باران شاهد خوبی است نمونه خوبی است در فهم معنای نزول.

اما فهم معنای نزول به معنای تجلی که وقتی بالا هست پایین هم هست به رغم اینکه تنزل پیدا کرده است تجلی پیدا کرده است هیچ چیزی از آن کم نشده همه آنچه را که در مرحله بالا آمده را با خود دارد و آنچه را که اقتضای عالم طبع است را در نشأه طبیعت گرفته و امثال ذلک، یک فهم غیر عرفی است یعنی غیر متعارف است و این را فقط در فضای نخبگانی می‌شود طرح کرد مثلاً باز هم از باب تشبیه حالا تشبیه باشد یا تمثیل باشد می‌گویند مثلاً ملکه اجتهاد حالا حاج آقا(دام ظله) این مثال را زیاد می‌زنند می‌فرمایند که ملکه اجتهادی که در نزد صاحب جواهر است این وقتی تنزل کرد و تجلی کرد می‌شود چهل جلد جواهر. این چهل جلد جواهر هیچ چیزی از ملکه اجتهاد و آنچه که در نفس جناب صاحب جواهر است را کم نمی‌کند این چهل جلد در حقیقت تجلی آن است تنزل آن است و این فهم از تنزل فهم نخبگانی است هیچ کس نمی‌تواند این را بیابد مگر اینکه این مراحل را بداند و بالا و پایین را بفهمد و خیلی از بحث‌های دیگری که هست.

حالا ما این را فعلاً از آن ساکتیم و راجع به این مسئله گذشتیم اجمالاً نکاتی از قبل مطرح شد الآن سخن این است که این حقیقتی که در تجلی پیدا کرده و نازل شده و با خود معانی فراوانی را آورده و بعد این معانی هم به تعبیری پالس‌هایی است پیام‌هایی است که از آن حقیقت پسِ پرده و وراء غیب دارد می‌دهد آمده تا ما را با جهان غیب مرتبط کند حقائق غیبی را برای ما نشان بدهد آن چیزهایی که به عنوان خیر محض است نشان بدهد شر محض است نشان بدهد و ما را با حقائق برتر آشنا کند با صحف آسمانی با حقائق ربانی جلوه‌های برتر فضائل که در صورت ملکات آمده‌اند آنها را نشان بدهد و خیلی از بحث‌ها. گاهی اوقات واقعاً ما از ملکات نفسانی که قرآن از آنها پرده برمی‌دارد در نشأه طبیعت فقط چند تا لفظ داریم چند تا مفهومی داریم وقتی از کرامت انسان سخن گفته می‌شود ما در فضای طبیعت از لفظ از کرامت چند تا لفظ واقعاً داریم اما اینکه این حقیقت چه بار وجودی دارد چه کمالاتی با اوست چه آثار و خواص و احکامی دارد اینها را ما در جهان ماده نمی‌توانیم فهم بکنیم.

به ما گفتند که آن چیزی که در نشأه طبیعت اکنون به عنوان کلام الهی و سخن وحی در حقیقت مطرح است این تنها و تنها با عقل دریافت می‌شود درک می‌شود این عقل است که این حقائق را درک می‌کنند. آنچه که الآن تنزل پیدا کرده و در قالب الفاظ آمده عقل می‌رسد سراغ او تا او را بیابد اما خیلی از مسائل به گونه‌ای است که باید دید که با کدام عقل باید به سراغش رفت و آن را فهمید؟ آن دسته از آیاتی که از جهان غیب خبر می‌دهد از اسماء الله خبر می‌دهد از توحید خبر می‌دهد از رسالت می‌دهد ولایت خبر می‌دهد ﴿إنی جاعل فی الأرض خلیفة﴾ خبر می‌دهد اینها را با کدام عقل می‌شود فهمید ما تقریباً تا این‌جاها آمدیم که ما یک عقلی داریم که این عقل فقط از آن به عنوان قوه تفکر و اندیشه یاد می‌کنیم اما این قوه تفکر و اندیشه یک شکل ظاهر نمی‌شود در هر میدانی ظهور خاص خودش را دارد وقتی این عقل می‌خواهد در فضای تجربه سخن بگوید از او به عنوان عقل تجربی یاد می‌کنیم.

وقتی می‌گویم عقل تجربی تمام آنچه را که از حواس و شواهد مادی و امثال ذلک است باید بکار گرفته بشود که حالا امروزه به آن می‌گویند علم تجربی. آن عقل تجربی می‌آید و علم تجربی را می‌سازد و تمام علوم تجربی دست‌ساخته عقل تجربی‌اند عقل تجربی برای اینکه بتواند با حقائق ارتباط برقرار کند عینیت حقائق را بیابد و مشاهده کند همه حواس را بکار می‌گیرد همه قوا را بکار می‌گیرد همه ابزاری که دور را نزدیک می‌کند کوچک را بزرگ می‌کند بزرگ را کوچک می‌کند از میکروسکوب تلسکوب و هر چه از این‌گونه ابزارها هست همه و همه را به استخدام در می‌آورد تا علوم تجربی ایجاد بشود. قواعدی را می‌سازد فرمول‌هایی را ایجاد می‌کند و امثال ذلک.

می‌آید و علوم تجربی را ایجاد می‌کند با این علوم تجربی انسان می‌رود پس عقل تجربی پس اول ما یک عقل برتر داریم بنام قوه تفکر که آن معنای جامع است یک معنای انتزاعی است

 

پرسش: ...

پاسخ: عقل نظری و آن نقطه‌ای است که حرکت فهم و اندیشه را آن عقل ایجاد می‌کند عقل هم یک نیرو است عقل یعنی نیرو و قوه‌ای که به وسیله آن می‌شود اندیشید و فکر کرد این آن معنای جامع الآن هیچ شکلی ندارد یک فرم خاصی ندارد یک معنای لابشرطی دارد که یک مفهوم انتزاعی است.

 

پرسش: ...

پاسخ: شما مثل اینکه می‌گویید انسان، این انسان یک معنای جامع مفهوم انتزاعی است که می‌تواند عربی باشد می‌تواند فارسی باشد می‌تواند ترک باشد می‌تواند افغانی باشد اشکال مختلف رنگ‌های مختلف مکان‌های مختلف زمان‌های مختلف همه و همه زیر مجموعه یک معنای جامع انتزاعی بنام انسان هستند انسان یک معنای عام جامع شامل انتزاعی است که به همه افراد صادق است بر همه افراد صادق است و همه افراد هم تحت او مندرج هستند این معنای جامع است عقل هم همین‌طور است همه انحاء تفکر اندیشه به هر شکلی که می‌خواهد باشد در هر ساحتی هم که می‌خواهد باشد همه و همه زیر نظر عنوان جامع عقل مندرج‌اند و عقل هم بر این صادق است.

 

طرف مثلاً اگر یک ظرف آب را می‌خواهد بردارد می‌گوید «مگر عقل نداری»؟ از اینجا بگیرید تا آن جایی که می‌خواهد فهم حقائق غیبی بکند می‌گوید «عقل نداری»؟ این عقل یعنی آن قوه اندیشه و تفکر و اینکه بتواند با آن حقائق را مشاهده بکند این در همه ساحت‌ها هست.

 

پرسش: یعنی ما یک معنای جامعی به عنوان عقل که داریم خودش می‌شود نظری و عملی. نظری هم خودش ... فلسفی و تجریدی و ...

پاسخ: بله، ما یک عقل به معنای جامع داریم این عقل نظری و عملی می‌شود در حوزه عملی ما فعلاً کاری نداریم. آن قدرت آن توان آن نیرویی که دارد می‌اندیشد و تفکر می‌کند این الآن برای ما آن نقطه اوج است البته بالاترش یک مفهوم انتزاعی داریم. مفهوم انتزاعی تبدیل شده به یک حقیقت عینیِ خارجی بنام عقلی که دارد می‌اندیش.

 

پرسش: آن عام چیست؟

پاسخ: همین مفهوم انتزاعی است. آن هیچ چیزی با آن نیست در حقیقت یک عام شاملی است که هیچ فرم و شکی ندارد فقط معنای عام است مثل اینکه بگوییم الانسان، الشجر، الحجر که این شجر خارجی است داخلی است پرتقال است انار است سیب است رنگش این است درخت خشک است درخت سیاه‌دانه است هر چیزی که باشد تحت آن معنای جامع عام هست. البته این از نظر حِکمی نهایتاً می‌شود آن رب النوع و انواع دیگر را می‌گیرد و شکل همین مفهوم جامع می‌شود حقیقت سعی و کلی سعی. این کلی مفهومی است و آن کلی سعی است آن در حکمت مطرح است شاید آقایان خیلی با آن آشنا نباشند آن را اصطلاحاً می‌گویند کلی سعی که این شمولی که به لحاظ مفهومی دارد آن به لحاظ حقیقت دارد که حقیقت کلی سعی آنجاست رب النوع است آنها می‌گویند مُثل افلاطونی یا هر چیز دیگری که ما در آن مقطع داریم یا فرد عقلانی.

 

پرسش: این همان چیزی است که مرحوم امام در زیارت جامعه کبیره به حجاب مطرح می‌شود همان است؟

پاسخ: در مقام تطبیق باید دید که واقعاً حالا بخواهیم ما نمونه‌سازی بکنیم یک مقداری کار داریم باید ویژگی‌های آنها را بدانیم ویژگی‌های اینها را بدانیم و یک مقداری حالا شاید از باب مثلاً تشبیه یکی به دیگری داشته باشیم ولی باز نیاز به کار دارد نیاز به این دارد که ما احکام هر دو را بشناسیم و بعد تطبیق کنیم. ذهنیت فیلسوفان اسلامی مخصوصاً صاحبان حکمت متعالیه این است که اینها را به هم تطبیق بکنند و یکی بدانند.

 

پس ما بعد از اینکه از آن معنای جامع و مفهوم شامل که هیچ شکلی ندارد آمدیم و گفتیم که عقل به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌شود این عقل نظری در حقیقت می‌آید تا آن قوه استنباط باشد قوه فکر باشد قوه اندیشه باشد. این قوه اندیشه می‌آید برای خودش ابزار می‌سازد توانمند می‌کند خودش را. قوایی را ایجاد می‌کند فرمول‌هایی را می‌سازد امکاناتی را فراهم می‌کند همه آنچه را که الآن ما به عنوان علوم تجربی داریم همین عقل می‌آید و با این ابزار و امکانات و قوایی که در اختیار می‌تواند بگیرد می‌آید به وسیله آن جهان شهادت را جهان حضور حس را در حقیقت برای خودش فراهم می‌کند تا بفهمد که چیست؟ وقتی شما می‌خواهید مسائل کیهانی را بشناسید بدون ابزار نمی‌شود بدون سلطان نمی‌شود بدون قاعده و فرمول نمی‌شود می‌سازد. این عقل علم می‌سازد ما می‌خواهیم اینجا علوم را بیاوریم میدان. علوم در حقیقت در سایه عقول ساخته می‌شوند عقل تجربی علم تجربی را می‌سازد و هر آنچه را که این عقل تجربی برای شکافتن نظام هستی به آن نیاز دارد می‌سازد. از جمله ابزار است تا آن زمانی که تکنولوژی در اختیارش نبود علم در اختیارش نبود همیشه دست و پا می‌زند تا یک کاری بکند یک فهمی را ایجاد بکند اما نمی‌توانست لذا همه را به جهان غیب ارجاع می‌داد چون ابزاری نداشت. مثلاً باران می‌آید این باران چگونه می‌آید؟ چون ابزاری نداشت که بگوید که این تابش خورشید است این سطح دریاست این تبخیر است این تراکم است اینها چیزهایی است که علم به او داد قدم به قدم به او داد الآن می‌تواند بگوید که باران چگونه نازل می‌شود یا نظام کیهانی چگونه اتفاق می‌افتد ستارگان چگونه هستند این اختران آسمان این فلان. همه آنچه را که ما به لحاظ نظام طبیعی به معنای عام کلمه از بدن‌شناسی گرفته تا کیهانشناسی همه و همه زیر سایه این عقل تجربی دارند به علومی تبدیل می‌شوند که به وسیله این علوم می‌شود همه ساحت‌های تجربی را تجربه کرد فهمید و شناخت که چه اتفاقاتی در نظام طبیعت و عالم شهادت دارد انجام می‌شود.

این قابل توجه است اگر ما این علم تجربی را داشتیم می‌توانیم به ساحت قرآن بیایم و آیات قرآنی را در این ساحت تفسیر کنیم اگر فرمودند که «سیروا فی الارض فانظروا کیف بدع الله الخلق» اینجاست اینهایی که حالا مثلاً من نمی‌خواهم تطبیق کنم خودم هم خیلی مطالعه چندانی بینگ‌بنگی که به اصطلاح آن انفجار بزرگی که می‌گویند مبدأ آفرینش و طبیعت بوده است از آنجا، این نقطه آغاز شده اینها براساس همین نظام‌های علمی کار کردند علم اینها را به اینجا رسانده که بینگ‌بنگی بوده و یک انفجار بزرگی بوده و این انفجار بزرگ در میلیون‌ سال میلیارد سال فلان ایجاد شده و این اتفاق افتاده است این را چه کسی آورده؟ این را عقل تجربی براساس این ابزار و امکانات و قوایی که در اختیار گرفت خود عقل تجربی می‌سازد. خود عقل تجربی امکانات برای خودش ایجاد می‌کند و در فضای این امکانات سعی می‌کند که حقائق مادی و شهودی را بیابد و جلو ببرد. این یک ساحت است.

پس عقل به معنای عام کلمه‌اش می‌آید به نظری و عملی تقسیم می‌شود نظری یعنی آن قوه و آن توان و آن فکری که به وسیله آن اندیشه و تفکر اتفاق می‌افتد حالا این اندیشه و تفکر اگر در ساحت تجربه باشد همه آنچه را که امروز ما داریم و شاید برای آینده این ده‌ها برابر بشود که اگر ما الآن دل ذره را می‌شکافیم و هزاران چیزی می‌بینیم این چه بسا اینها که قبلاً نبود اینها که در اختیار نبود امروز که ما می‌بینیم به لحاظ تجربی این امواج که الآن در جهان هستند دارند این‌جور جامعه بشری را مرتبط می‌کنند و امثال ذلک این براساس عقل تجربی است. لازمه‌اش این است که ما با همین ساحت بیاییم پایین و اگر به ما گفتند که قرآن را در این ساحت فهم بکنید تفسیر کنیم ما در کنار این علم و دانش در خدمت تفسیر برویم اگر سؤال می‌کنیم که نسبت علوم با قرآن چیست؟ یعنی این علم می‌آید و این حقائق غیبی را برای ما باز می‌کند و ما می‌توانیم این را فهم کنیم.

چون اذان هم هست ما به یک فرمت دیگر از عقل هم اشاره کنیم تا دوستان در جریان قرار بگیرند که ما داریم به کدام سمت می‌رویم.

 

پرسش: این نکته شما زمانی محقق می‌شود و می‌تواند قبول داشت که مبنای ما براساس فعل الله باشد ... اینکه می‌گویند براساس تصادف باشد ...

پاسخ: اتفاقاً همین است ببینیم که چقدر الآن بسیاری از مسائل است که ما در قالب همین علوم تجربی می‌توانیم حقائق شهودی را باز کنیم و بفهمیم

 

پرسش: به شرط اینکه ما بخواهیم تفسیر فعل الله بکنیم ... این می‌تواند بیاید با قرآن ... اگر این مبنا را نداشته باشد یا یک مقدار زاویه داشته باشد ... خطا پیدا می‌کند.

پاسخ: ما یک وقت است که می‌خواهیم یک علم صد درصد پیدا کنیم این علم صد درصد را نمی‌توانیم بیاوریم چون تفسیر بشری است تفسیر الهی نیست یک تفسیر وحیانی نیست که خود پیغمبر یا امام برای ما بیاورد. ولی وقتی قرآن ما را خطاب می‌کند به همه ما خطاب می‌کند ﴿سیروا فی الارض﴾، ﴿فانظروا کیف بدأ الله الخلق﴾، این خطاب به ماست یا این زمین است ﴿فامشوا فی مناکبها﴾ می‌شود سر زمین رفت و بدون اینکه خواس زمین کروی بودن قدرت زمین معادنی که در آن هست منابعی که در آن هست بدون اینها کاری کرد؟ این ﴿فامشوا فی مناکبها﴾ حالا ما نمی‌توانیم بگوییم که دقیقاً صد درصد زمین این است و آن غیر از این نیست اما آن چیزی که از زمین فهم می‌کنیم همان‌طوری که از ظواهر قرآن فهم می‌کنیم این تفسیر که بنا نیست عینیت با حقیقت داشته باشد.

بله، اگر به معصوم(سلام الله علیه) داده بشود یک فهم صد درصدی برای ما ایجاد می‌کند.

 

پرسش: یک خطای دیگری هم اینجا می‌آید که نظریه در علوم همیشه در حال تغییر است ما اینها را چگونه می‌توانیم...

پاسخ: ما هم همین است ما هم که نمی‌گوییم الآن فقه، مگر همه اینها یکسان است؟ حاج آقا اتفاقاً همین بحث را دارند می‌فرمایند که در فقه شما مثلاً صلات جمعه در عصر غیبت پنج تا فتوا دارد همه اینها اسلام‌اند یعنی اگر

پرسش: ما نمی‌توانیم اسلام است اینها همه برداشت‌های اشخاص است در طول قرون. دین نیست.

پاسخ: بله، الآن حجت هستند و کسی نمی‌تواند مقلد فلان آقا باشد بگوید نه.

 

پرسش: ولی دین نیست.

پاسخ: چرا؟ همین دین است دین به معنای حجت است. یعنی ما هستیم و نسبت ما با دین از طریق حجت تأمین می‌شود.

 

پرسش: این دین مگر به این معنا نیست که در لوح محفوظ وجود دارد و هر چه در عالم هست برداشت‌های اشخاص‌اند از آن و نمی‌توانند برداشت کاملی داشته باشند.

پاسخ: اگر مطابق با معیارها باشد برای ما حجت است.

 

پرسش: فقط در حد حجت است.

پاسخ: ما هم همین را می‌خواهیم بگوییم. دین همین است دین در عصر غیبت تا زمانی که معصوم(علیه السلام) نباشد همین است ما بیش از این نداریم الآن وقتی می‌گویند که یکی نماز جامعه را حرام می‌داند یکی نماز جمعه را واجب می‌داند هر دو دین‌ هستند هر دو حجت الهی هستند اما آن دین به معنای اینکه آن حقیقت عینی که از معصوم(سلام الله علیه) از شارع مقدس آمده است چیست؟ این الآن در اختیار نیست.

 

پرسش: این بابت این نیست که تکلیف سخت بر عباد باشد که فقط در جهت این است که عمل مکلف انجام بشود که در تکلف نیافتند!

پاسخ: نه، معیار دارد موازینی دارد با این معیار و موازین تمام تلاشی که علما انجام دادند برای اینکه سالم‌سازی کنند صاف کنند و خودشان را به آن حقیقت نزدیک کنند و لذا ما در فضای علمی کاملاً این احساس را می‌کنند خیلی‌ها برای ما نقد می‌کنند می‌گوییم ما در فضای علمی کاملاً چنین احساسی داریم یعنی در فضای حوزه علمیه که هستیم وقتی علی رغم اینکه این اختلافات فتوایی را که می‌بینیم اینها را حجت الهی می‌کنیم و به آن عمل می‌کنیم و واقعاً آن کسی که حرام می‌داند و شرکت می‌کند و آن کسی که واجب می‌داند و شرکت می‌کند هر دو دارند به دین خدا عمل می‌کنند این‌جور نیست که نباشد.

 

فقط یک نمونه دیگر متأسفانه چون فرصت نیست و آن نمونه دیگر این است که ما در ارتباط با علوم تجریدی، عقل تجریدی عقلی که بناست حقائق را بیابد اما ابزار مادی نه. لوازم و تکنولوژی‌هایی که در فضای طبیعی دارد شکل می‌گیرد نه، بلکه فقط و فقط بر مبنای عقل تجریدی کار می‌کند آن هم البته امکانات خودش را می‌سازد فضای خودش را می‌سازد و شما مثلاً وقتی حکمت مشاء را با حکمت متعالیه مقایسه می‌کنید می‌بینید که در فضای حکمت متعالیه بر اساس تجرید چه فرمول‌هایی و چه امکاناتی فراهم شده است.

 

پرسش: اکتشافاتی هم هست!

پاسخ: حالا اکتشافات تجریدی اتفاق افتاده و این اکتشافات و این اختراعات، حالا اختراع به معنای اینکه مبتنی بر اینها باشد می‌آید و مطابق با رهاوردهایی که با خودش دارد یک دستگاه می‌سازد و با این دستگاه فلسفی می‌رود به سراغ جهان و شناخت جهان و حقائق تجریدی، آنها را واقعاً باز می‌کند نظام الهیاتی. مرحوم صدر المتألهین می‌فرماید که اسفار من که از اول تا آخر است این اسفار الهی است یعنی همه آنچه را که در باب هستی وجود دارد را من با نگاه الهی دارم نه الهیاتی، الهی دارم می‌یابم یعنی ریاضی نیست طبیعی نیست الهی است براساس آن نگاه است. چه امکاناتی را جناب صدر المتألهین ایجاب کرده است این امکانات امکانات تجربی نیست تکنولوژی‌های مادی نیست که هوانورد باشد فضاپیما باشد یا دریانورد باشد و امثال ذلک. نه! این قانونی که به عنوان اصالت وجود می‌آید می‌گوید، تشکیک می‌آید می‌گوید، اینها به وسیله اینها می‌تواند امکاناتی ایجاد بکند و به وسیله این امکانات فضایی ایجاد بکند. این چه عقلی است؟ این عقل تجریدی است این عقل تجریدی چکار می‌کند؟ علم تجریدی ایجاد می‌کند علم فلسفه علم کلام.

 

حاج آقا مشخصاً آن نوع اول را که علم تجربی بود نداشت لذا حاج آقا مرحوم علامه و همه کسانی که نگرش‌های حوزوی داشتند آن عقل نظری در ساحت عقل تجربی کارکرد نداشت نتوانست علم و تکنولوژی تولید بکند امکانات و فرمولی نداشت در کنار «و امشوا فی مناکبها» یک چیز کلی گفت و رد شد در کنار آیاتی که ﴿فلا اقسم بمواقع النجوم و إنه لقسم لو تعلمون عظیم﴾ فقط یک ترجمه می‌گذارد و می‌رود ولی وقتی می‌رسد به مثلاً ﴿شهد الله أنه لا اله الا هو﴾ یا ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق﴾ این

پاسخ: بله، یا ﴿إنی جاعل فی الارض خلیفة﴾ این‌جور حرف می‌زند چرا؟ چون اینجا با داشتن امکانات، فضای علمی و امثال ذلک عقل تجریدی او علم تجریدی ایجاد کرده و این علم تجریدی شکافنده حقائق غیبی در ساحت حقائق غیبی است اینجا می‌تواند داشته باشد. حالا با این علم، انسان به سراغ جهان غیب می‌رود و تفسیر آیات الهی را در آنجا انجام می‌دهد. نمونه‌های دیگر را إن‌شاءالله ما در تتمه جلسه خواهیم داشت.

 

پرسش: این همین که امروز شما فرمودید شهود عقلی، همین بحث است؟

پاسخ: بله، اگر ما تقویت کنیم و واقعاً قوی کنیم غنی کنیم، به یک شهود عقلی می‌رسیم.

مستحضرید که در بحث فلسفه تفسیر به نسبت عقول یا عقل به تفسیر و همچنین نسبت علوم با تفسیر رسیدیم و گفتگویی را در این رابطه با جمع دوستان داشتیم که تقریباً به یک جمع‌بندی نزدیک شدیم با بیان یکی دو تا از شواهد إن‌شاءالله بحث را جمع کنیم که إن‌شاءالله در فرصت دیگر به عنوان دیگری از مباحث فلسفه تفسیر بپردازیم. البته باید در این فرصت هم از نظرات دوستان و مطالعاتی که انجام شده استفاده کنیم.

 

ما عرض کردیم که عقل نظری أشکال مختلفی را با خودش می‌آورد یعنی آن قدرتی که عقل یعنی همان قوه و نیرویی که می‌اندیشد و فکر می‌کند، در ساحت‌های مختلفی می‌اندیشد و براساس ایجاد امکانات و مناسبات و فضایی که برای خود فراهم می‌کند، مرتّب خودش را توسعه می‌دهد و زایش‌های درونی دارد و آن علم را براساس آن اصلاً علم تولید می‌کند عقل است که علم تولید می‌کند. همان‌طوری که عقل فلسفی علم فلسفه و کلام را تولید می‌کند، عقل تجربی علوم تجربی را ایجاد می‌کند و تأسیس می‌کند.

در همین رابطه ما می‌توانیم عقول متعددی داشته باشیم حالا در این کتاب منزلت عقل حضرت استاد این چهار شکل از عقل را عقل تجربی، عقل نیمه تجربی و نیمه تجریدی که در ریاضیات بکار می‌رود در علم حساب و هندسه بکار می‌رود کمّ متصل و کمّ منفصل از چنین عقلی استفاده می‌کند و بعد عقل تجریدی که در علوم حکمت و کلام از آن استفاده می‌شود و نهایتاً از آن به عنوان عقل یک نوع دیگری از عقل بنام عقل ناب از آن استفاده می‌شود که این در باب عرفان است. به حق در باب عرفان، این عقل ناب که حالا حضرت استاد اسمش را گذاشتند عقل ناب یعنی عقلی که از همه شوائب چه در شوائبی که در علوم تجربی است حس و خیال و اینهاست یا در مسائل حتی جزئی بودن مطلب از آنها منزه است از هوی و هوس هم منزه است که این عقلی که نه تنها ظن و گمان و خیال و وهم نیست هوی و هوس هم نیست که هیچ‌گونه شائبه‌ای این عقل را تعقیب نمی‌کند این عقل می‌شود عقل ناب و می‌تواند حیثیت‌های شهودی را با خودش داشته باشد یعنی معرفت شهودی و علم شهودی بیاورد که عرفان را در حقیقت عرفان نظری را براساس این علم می‌توان طراحی کرد و دید.

اگر فلسفه و کلام را براساس عقل تجریدی می‌شود دید، فلسفه و کلام علم‌اند یعنی موضوعی دارند محمولی دارند مسائلی دارند مبادی‌ای دارند اینها علم‌اند علم فلسفه علم کلام علم چیست؟ علم امری است که از عوارض موضوعش بحث می‌کند «موضوع کل علم ما یبحث فیها العوارض الذاتیة» ما یک موضوعی داریم از عوارض ذاتی این موضوع علم بحث می‌کنیم اگر شما از عوارض ذاتی بدن انسان بحث کردید می‌شود علم طب. از عوارض ذاتی عدد بحث کردی می‌شود علم حساب. از عوارض ذاتی کمّ متصل خط و سطح و حجم بحث کردید می‌شود علم هندسه. اینها علم هستند. البته مبادی‌ای دارند مقدماتی دارند نتایجی هست و امثال ذلک.

اما اینها واقعاً علم هستند علم با همه شاخصه‌هایی که دارد موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد غایت و هدف دارد و امثال ذلک. واقعاً مثلاً علم حساب علم هندسه همه شاخص‌ها دارد و همین‌طور. ما برای اینکه به یک جمع‌بندی برسیم داریم یک مقداری تندتر می‌رویم بحث‌ها را ولی دوستان الحمدلله به این فضا هستند و با ما همراه‌اند و إن‌شاءالله ما این بحث‌ها را باهم خواهیم داشت که ما نسبت اگر می‌گوییم نسبت عقول، این عقول تنزل و تبدیل می‌شوند به علوم و آن وقت این علم است که سازوکاری با خود می‌آورد که می‌تواند حیثیت تفسیری را با خود داشته باشد.

الآن اگر مرحوم صدر المتألهین مبانی کلام و حکمت و امثال ذلک را براساس یک علم آورده با این علم می‌آید خدمت قرآن مثل آقایان! راحت‌تر عرض کنیم مثل علم ادبیات. فن فصاحت و بلاغت. در چنین فضایی شما می‌دانید که با فنّ ادبیات کسی که آشنایی کاملی داشته باشد با فصاحت و بلاغت آشنایی داشته باشد به راحتی می‌تواند این دقائق و ظرائف ادبی را در قرآن ملاحظه بکند یک چیزی ولی اگر کسی به علم منطق به علم صرف به علم نحو یا مهارت‌های فصاحت و بلاغت آشنا باشد به هیچ کدام از این جنبه‌ها نمی‌تواند برسد. این علوم‌اند که می‌توانند حقائق قرآنی و معانی و مفاهیم قرآنی را تفسیر بکنند.

پس بنابراین عقل علم ایجاد می‌کند و تأسیس می‌کند و بر مبنای این علم، مفسر خدمت قرآن می‌رود بنابراین ما می‌توانیم بگوییم که نسبت علم با تفسیر، هر علمی که بخواهد باشد و ما تعیّن نمی‌بخشیم هر علمی که می‌خواهد داشته باشد نسبت یک ابزاری است امکانی است و توانی است که مفسر می‌تواند به وسیله آن معنای قرآنی را و کلام قرآنی را فهم بکند که اگر این علم نباشد این معانی این حقائقی که در این کلام الهی است فهم نخواهد شد.

نکته‌ای که قابل توجه است باز البته با این نوع از عقل یک فرم ویژه‌ای دارد که ما امروز خیلی به آن نیاز داریم و آن عقل اجتماعی است بسیاری از آیات الهی ناظر به حوزه اجتماع است مسائل اجتماعی مسائل تربیتی است این مسائل اجتماعی را چه کسی می‌فهمد؟ آیا اگر یک جامعه‌شناسی نباشد یک مردم‌شناسی نباشد کسی آشنای به مسائل این‌چنانی نباشد قدرت فهمش نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی قرآن خیلی ضعیف است. الآن آیات فراوانی در باب ولایت است ولایت سیاسی. آن کسانی که فیلسوفان سیاست هستند عالمان به علم سیاست هستند در فهم این‌گونه از مسائل خیلی دقیق‌تر هستند فهم رایج‌تری دارند.

نکته‌ای که امروزه اضافه شده این به اصطلاح علوم مرتبطی است که دانش‌ها الآن نسبت به همدیگر پیدا کرده‌اند اصطلاحاً می‌گویند «بین رشته‌ای».

 

پرسش: بینا رشته‌ای است.

پاسخ: بله که این علوم بینا رشته‌ای نسبت به همدیگر یک زایش‌هایی دارند افزایش‌هایی دارند الآن شما مستحضرید که در مسائل فلسفه‌های مضاف یکی از عناصر مهم تشکیل‌دهنده آن همین علوم تجربی است فیلسوفان در غرب با استفاده از دانش‌های تجربی مسائل فلسفی خودشان را الآن دارند توسعه می‌دهند. حالا إن‌شاءالله در بحث روزی که در ارتباط با فلسفه بحث خواهیم کرد این نکته مدّ نظر است که در غرب چون فلسفه‌شان مبتنی بر علم دارد شکل می‌گیرد هر نوع تغییر و تغیّری در فضای علم اتفاق می‌افتد در فضای فلسفی‌شان هم این تغییر حاصل می‌شود چون یکی از عناصر تشکیل‌دهنده نگرش‌های فلسفی آنها مسائل علمی است و هرگز در مسائل فلسفی خودشان از بحث‌های علمی غافل نیستند محصولات و دست‌آوردهای مباحث علمی در فلسفه‌شان کارکرد علمی واقعاً دارد اینها مبتنی بر او دارند تصمیم می‌گیرند.

وقتی مثلاً فرض بفرمایید فلسفه اجتماعی‌شان یا علم تجربی‌شان می‌گوید ما غیر از ماده را نمی‌شناسیم، فلسفه آنها هم مطابق با همین اظهار نظر می‌کند و در ارتباط با مباحث فلسفی به این‌گونه نظر می‌دهد.

 

پرسش: مگر نمی‌گویند که فلسفه مقدمه سایر علوم است؟

پاسخ: احسنتم این فلسفه دیگر آن فلسفه نیست فلسفه‌ای که امروز در نظام‌های غربی دارد شکل می‌گیرد هرگز با این تعریفی که فرمودید نیست آن مال فلسفه‌ای است که در گذشته بوده و به عنوان یک سلطان علوم شناخته می‌شد آن فلسفه اصلاً کاری به علم ندارد و هیچ تغییری را از علم نمی‌پذیرد. در نظام حرکت می‌گوید حرکت چه آسمان باشد آن وقتی که زمین محور بود و خورشید حرکت می‌کرد چه در زمین باشد آن وقتی که مثل الآن فکر می‌کنند که خورشید ساکن است و زمین حرکت می‌کند فرقی نمی‌کند نظام حرکت اقتضاء می‌کند هر حرکتی محرّکی می‌خواهد هر حرکتی مبدأ و غایتی می‌خواهد هر حرکتی موضوع و مسافتی می‌خواهد. این‌گونه از مسائل فراتر از بحث‌های دانشی هستند و اصلاً کاری به دانش ندارند دانش یعنی تجربه دانش یعنی علم.

 

پرسش: یک نگاه هستی‌شناسانه دارند درست است؟

پاسخ: نه، نگاه هستی‌شناسانه به معنای این است که نگاه الهی دارند به هستی؛ یعنی وجود را در ساحت یک امر برتر دارند نگاه می‌کنند نه در قالب تعیّنات مادی و امثال ذلک. بله، می‌گویند وقتی شما به شرط «أن لا یکون طبیعیا أو ریاضیا أو منطقیا أو اخلاقیا» علم فلسفه کدام علم است؟ علمی است که از موضوعی بحث می‌کند که آن موضوع «بشرط أن لا یکون طبیعیا أو ریاضیا أو منطقیا أو اخلاقیا» و امثال ذلک.

 

نکته‌ای که خواستم عرض کنم که در کتاب منزلت عقل اشاره‌ای به آن نشده این است که این مباحث بینارشته‌ای که امروز در علوم بسیار رایج و متداول است و از امکانات همدیگر استفاده می‌کنند و بحث ترابط علوم هم که امروز یکی از شعارهای جدی هست و دارند استفاده می‌کنند این نشان از این است که ما وقتی می‌خواهیم به سراغ پدیده‌ها برویم و حقائق برویم با همه ابزارهایی که علم آن را تصحیح می‌کند و صحیح می‌داند علم تجربی، همه امکاناتی که علم تجربی آن را صحیح می‌داند و درست می‌داند به سراغش می‌روند و با آن ابزار به سراغ شکافتن حقائق می‌روند و حقائق را می‌شکافند و چرا این مطلب را دارند؟ می‌گویند که ما برخی از امور را داریم که این امور لزوماً سراسر مادی نیستند. چه بسا اندیشه‌های غیر مادی نه غیر مادی‌ای که مثلاً بگوییم مجرد است و جهان دیگری است نه! در همین جهان ماده‌اند ولی به لحاظ لطافتی که دارند مثل حالا ما از او به عنوان روح بخاری در گذشته یاد می‌کردیم و امثال ذلک.

اینها دخیل‌اند اینها موجود هستند دخیل هستند و در نوع معرفت هم چه بسا ما بتوانیم از آنها استفاده کنیم. مادی‌اند دخیل‌اند و معرفت‌ساز هستند و همراه با معرفت‌های دیگر می‌توانند معرفتی را تولید بکنند. به دشت به دنبال تولید علم هستند و این تولید علم را گاهی اوقات از یک فضای علمی خاص و گاهی اوقات هم از فضای علمی مشترک در می‌آورند و این اتفاق دارد انجام می‌شود. هر چیزی که الآن امروزه این‌جور معتقدند هر چیزی که در فضای مادی ما او را پذیرفتیم او را موجود دانستیم او را از هستی برخوردار دانستیم که می‌تواند در فضای معرفتی به ما کمک بکند از او ما کمک می‌گیریم از آن ابزار استفاده می‌کنیم در جهت زایش علم و امثال ذلک.

ما به یک جمع‌بندی رسیدیم برمی‌گردیم به آن اول بحث که ما یک حقیقتی داریم بنام وحی که این حقیقت، حقیقت غیبی است و این حقیقت غیبی برای جهان مادی آمده است آمده تا دست مایی که در بیعت هستیم را بگیرد و زندگی طبیعی ما را بسازد و به یک زندگی الهی تبدیل بکند این حقیقت قرآنی است ما برای اینکه ببینیم او چه می‌گوید؟ چه نظری دارد؟ مقاصدش مراماتش اهدافش واقعاً چیست؟ باید با ابزاری به سراغ آن برویم آن ابزار چیزی جز عقل نیست. اما عقل با أشکال مختلف و با تولیدات علوم مختلف که با این علوم هر چه که ما به این عقل بیشتر بپردازیم و این عقل بتواند دانش بیشتری را تولید بکند در فهم این حقائق غیبی ما موفق‌تریم.

یک زمانی اصلاً از مباحث کیهانی جز یک خسوف و کسوفی که در یک تاریکی و یک هاله‌ای از ابهام و تاریکی محض بود چیزی ما نداشتیم اکنون با تلاش‌هایی که انجام شده این همه رازهای آفرینش دارد باز می‌شود و شکفته می‌شود و همچنین چیزهای دیگر و چیزهای دیگر. این رازها برای بشر خیلی معنادار است خیلی می‌تواند زندگی او را در حقیقت متحول کند بسازد و امثال ذلک.

متأسفانه آن چیزی که باید بشر به آن بپردازد و آن هم خیلی بعضاً باز نیست این باعث شده که بشر در این لایه طبیعت بماند که حضرت استاد(دام ظله) خیلی به این مسئله پرداختند و این کریمه ﴿أعوذ بالله من الشیطان الرجیم ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی﴾ که به سه حوزه مبدأ فاعلی مبدأ غایی و مبدأ درونی دارد توجه می‌دهد که این سه حوزه اگر کنار هم قرار بگیرند ﴿ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی﴾ یعنی هم مبدأ فاعلی هم مبدأ غایی هم مبدأ درونی، الآن همان‌طوری که حضرت استاد فرمودند جهان علم آمده مثله کرده مثله کرده یعنی این حقیقت سه ضلعی را به تعبیر حضرت استاد یک ضلعی‌اش کرده است.

 

پرسش: ... تعبیر لاشه علم بکار بردند.

پاسخ: بله، بعد از اینکه این دو تا از علم جدا شدند از حقائق جدا شدند ما حقیقت را منهای علت فاعلی و علت غایی دیدیم به بدنه آنها توجه کردیم علم را فقط معطوف به اینجا دانستیم و از فلسفه و کلام جدا کرده‌ایم آنچه که برای ما می‌ماند جز یک لاشه چیز دیگری نیست. زمین یک میلیارد سال قبل این‌گونه بود الآن این‌گونه است یک میلیارد سال بعد این‌گونه خواهد شد در هر سه مقطع با فعل مجهول داریم یاد می‌کنیم «این‌گونه بوده است»! «الآن این‌گونه است»! «یک میلیارد سال بعد این‌جوری خواهد بود»! این مثله کردم علم است و این مثله کردن علم به جهت این است که ما معلوم را مثله کردیم چون معلوم مثله شده و فاعل و غایت از او جدا شده است علمی که معطوف به معلوم هم هست بیش از این نخواهد بود. به تعبیر حضرت استاد لاشه علم یا علم سردخانه‌ای که این نمی‌تواند جامعه را گرم بکند. جامعه‌ای می‌تواند حیات داشته باشد که با علت فاعلی و علت غایی این بحث‌ها خیلی بحث‌هایی است که متأسفانه حوزه ما یک حوزه زنده‌ای نیست که این بحث‌ها را دنبال بکند.

 

در نتیجه نسبت تفسیر با علوم یک نسبت مستقیمی پیدا می‌کند یعنی قرآن آمد تا بشر را با حقائق جهان هستی آشنا بکند و انسان با شناخت حقائق هستی خودش را بسازد و برای سعادت خودش تلاش بکند. پس این علوم نقش شکافتن حقائق را دارند راه را برای انسان باز می‌کنند و نگرش‌های شناختی و معرفتی برای انسان ایجاد می‌کنند.

 

پرسش: کدام علوم؟ علوم تجربی؟

پاسخ: همه علوم.

 

پرسش: یک نکته‌ای که در کلام شما بو دقیقاً همین بود که علوم را توسعه دادید ولی آن چیزی که در جامعه علمی ما مدّ نظر است فقط علوم تجربی است مثلاً شما تفسیر مرحوم آقای بازرگان را نگاه کنید دقیقاً با همین روش‌هاست یا اخیرا آقای رضایی اصفهانی نگاهشان به این علوم تجربی است.

پاسخ: ایشان هم به این سمت رفتند؟

 

پرسش: دقیقاً ایشان چندان در این فاز دارند می‌روند. یا در غربی ... دقیقاً همین بحث‌های علوم تجربی را با قرآن خیلی قشنگ تطبیق می‌دهد و فرانسوی است و مسلمان شده است ...

پاسخ: همین بحث علوم و قرآن است. ما فاکتور می‌گیریم تا فضای دوستان را هم اضافه بکنیم بعد إن‌شاءالله این بحث را ما در دوره قبل در فلسفه تفسیر نداشتیم این مباحثی است که ما اینجا با جمع دوستان داریم.

ما در خدمت شما هستیم اگر فرمایشی دارید بفرمایید.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا و نبیّنا محمد و آله الطاهرین».

به فضل الهی إن‌شاءالله من در چند سرفصل بحث می‌کنم یکی اینکه منظور از علم چیست و اصلاً علم در قرآن به چه معناست؟ رابطه علم و قرآن که همان رابطه علم و دین است به چه معناست و اینکه آیا همه علوم بشری در قرآن هست یا نیست؟

منظور از علم حقیقت علم این است که تعریف‌های زیادی برایش گفتند که علم حالا اینجا من پنج شش تا نوشتم اینکه یکی اینکه اعتقاد یقینی مطابق با واقع را علم می‌گویند که در برابر جهل بسیط و مرکّب باشد. دومین تعریفی که کردند گفتند که قضایای مناسبتی بین آنها در نظر گرفته بشود مثل علم تاریخ مثل علم رجال. یا مجموع قضایای کلی که محور خاصی برای آنها لحاظ شده باشد که هر کدام از آنها قابل صدق و انطباق بر مصادیق مختلف و متعددی باشد هر چند اینها اعتباری باشد یا قراردادی باشد مثل علم لغت و علم دستور زبان. چهارمین تعریف گفتند که قضایایی که کلی‌اند و حقیقی‌اند و قراردادی نیستند که محور خاصی دارند مثل علوم نظری یا علوم عملی و یا پنجمین تعریف قضایای حقیقی که راه تجربه حسی از این راه قابل اثبات‌اند که پوزیتیویست‌ها این علوم و معارف غیر تجربی را با توجه به اینکه قائل‌اند به اینکه تجربه حسی هستند می‌گویند غیر حسی و غیر تجربی اصلاً علم نیست هر چیزی که تجربی است هر چیزی که حسی است را می‌گویند علم است. در مقابل آن فلسفه را قرار دادند که می‌گویند ماوراء الطبیعه اصلاً لغو است اینها می‌گویند هیچ چیزی ما نداریم و اصلاً ماوراء الطبیعه چیست؟

حالا بحث این است که آیا این علوم حالا یک علمی هم که در روایات و اسلام می‌گوید که «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» تعبیر شده که حالا بحث کنیم اینکه در قرآن علم بکار رفته کدام یکی از این علوم است؟ آیا علم قلبی است که خدا آن نوری که به قلب انسان می‌تابد یا این علم‌هایی که پنج تایی که گفتیم؟ حالا در تفسیر علمی همین که دوست ما هم فرمودند که در تفسیر علمی اصلاً اجماع است بین علمای تفسیر که در تفسیر علمی مراد از علم، همین علم تجربی است که پوزیتویست‌ها گفتند هر چند که اینها حالا شاید درست نباشد یعنی علم واقعاً یک حقیقت دیگری هم باشد اما می‌گویند که چون تجربی است و ما خارج از تجربه و حس نمی‌تواند بحث کنیم از همین راه استفاده می‌کنیم و از همین راه تفسیر می‌کنیم یعنی فقط قیدش زدند به همین حس.

البته علم قدیم این‌طوری تعریف کردند یعنی معنای عام علم این است که هر نوع واقع‌بینی و جهان‌شناسی که از راه گوناگونی مثل تجربه، وحی، تفکر بدست می‌آید را علم می‌گویند. فکر می‌کنم منظور شما حضرت عالی این بود که علم به معنای عام که هم تجربه هم حس هم تفکر و هم وحی، نه فقط حس. اما الآنی‌ها می‌گویند حس.

 

استاد: وحی را کنارش نگذارید این‌طوری تعریف کردند چون وحی هم علم‌آور است ولی این تقسیمی که الآن ما داشتیم اگر روی آن تقسیم چون ما می‌خواهیم بگوییم نسبت بین عقل و وحی چیست؟ نمی‌توانیم وحی را کنار عقل بگذاریم. یعنی ما یک حقیقتی

پاسخ: نسبت قرآن و علم است.

 

استاد: قرآن و علم هم باشد قرآن پس این طرف باشد قرآن وحی است. علت هم شما در اینجا کنارش وحی را بگذارید یعنی چه؟ یعنی پس به آن چه ربطی دارد؟ ما یک حقیقتی داریم بنام قرآن. این حقیقت قرآن با علم چه نسبتی دارد؟ ما می‌خواهیم بگوییم این علم که با أشکال مختلفی که دارد تولید می‌شود می‌آید تا مقاصد این حقیقت وحی را، حالا این مقاصد گاهی اوقات مقاصد تجریدی است گاهی وقت‌ها مقاصد تجربی است و امثال ذلک.

پرسش: یک چیز مبهمی که ایشان فرمودند مفسران که علم را به معنای علم حسی گرفتند از این باب نبوده، این بخاطر اصطلاح بوده گویا که جدیداً علم را به همین امور حسی می‌گویند نه اینکه علم را قبول ندارند می‌گویند از همین امور است.

پاسخ: نه، قبول ندارند می‌گویند کلاً ماوراء الطبیعه نیست.

 

پرسش: قبول دارند.

استاد: مفسرین بله. دانشمندان قبول ندارند!

پاسخ: دانشمندان این مفسرانی که تفسیر علمی کردند از همین پوزیتویست‌ها

استاد: آنهایی که تفسیر علمی کرده‌اند براساس این باور هستند.

پاسخ: نه واقع‌بینی باشد، چون یک علم به معنای

استاد: واقعیت این را می‌دانند که غیر از این می‌شود خرافه و استطوره. واقع آن است که به حس و تجربه دربیاید. هر چه که به حس و تجربه در نیاید واقعیت ندارد.

پرسش: پس مفسرانی که وحی را قبول داشتند قرآن را قبول داشتند می‌گفتند که حس قرآن را براساس این تجربه ...

استاد: نه این‌طور نیست. ببینید ما دانشمندانی داریم که مبنای فکری‌شان حس و تجربه است و معتقدند که هر چیزی که به حس و تجربه دربیاید این را می‌گویند علم و اگر به حس و تجربه در نیاید علم نیست.

پاسخ: می‌گویند چون ما دسترسی به وحی نداریم یعنی راحتش این است که البته اگر آن نوری که در روایت است باشد، دسترسی پیدا می‌کنیم اما راحتش همین است که با حس

استاد: نه، شما بازی نکنید نگذارید باور ندارند واقعاً. نه اینکه شما بگویید نوری که اگر دسترسی پیدا می‌کردند.

 

پاسخ: علامه طباطبایی الآن باور ندارد که واقعاً این علم نور است.

پرسش: بحث ما علامه طباطبایی و آقای جوادی و اینها نیست.

 

پاسخ: نه، آنها که هیچ. بحث من الآن دانشمندان ماست که تفسیر علمی می‌کنند چرا از راه تجربه و حس جلو رفتند و از وحی نرفتند جلو؟

 

پرسش: دانشمندان ما که از این راه نرفتند!

پاسخ: الآن چرا می‌گویند تفسیر علمی؟ نگفتند تفسیر وحیانی؟

 

پرسش: تفسیر علمی یک اصطلاح است یعنی هر چه هست حس است همین که می‌بینی، همین که مثلاً در عالم ماده است. این جدیداً اصطلاح شده است که به امور حسی می‌گویند. علامه و آقای جوادی و اینها کلاً شمول و همه چیز ...

پاسخ: بحث دیگر رابطه علم و قرآن است که آیا تداخل بینشان است تعارض است و اصلاً از هم جدا هستند یا سازگاری دارند؟ این چهار تا شق هست بعضی‌ها گفتند تداخل است اینها می‌گویند که موضوع علوم تجربی که ما گفتیم تفسیر علمی همین علم تجربی است و منظور این است می‌گویند این علم تجربی بخشی از همان موضوع دین است موضوع قرآن است چون دین از طرف خدا آمده و قرآن هم از طرف خدا آمده و حق اظهار نظر در همه چیز دارد حتی مسائل علم تجربی. حالا دانشمندان باید تابع دین باشند تابع قرآن باشند اگر موضوع تحقیق قرآن تأیید کرد دین تأیید کرد، اینها بروند به دنبالش اگر تأیید نکرد مثلاً در زیست‌شناسی می‌گویند در بحث مراحل تکامل انسان چون قرآن و دین می‌گویند که انسان بدون مقدمه و مراحل تکامل خلق شده است ﴿نفخت فیه من روحی﴾ شده است پس شما نباید بروید دنبال اینکه انسان چه بوده؟ میمون بوده یا حیوان دیگری بوده! از آن راه بیایید استفاده کنید.

 

استاد: چرا؟

پاسخ: چون قرآن می‌گوید ﴿نفخت فیه من روحی﴾ دین می‌گوید

 

استاد: این می‌شود تعارض علم و دین. اینکه نمی‌شود! اینها الآن می‌گویند که ببینید اولاً فهم این دو تا کار آسانی نیست به هر حال بشر که می‌گوید من که ممنوع نیستم از علم. من که ممنوع نیستم دارم می‌روم بررسی می‌کنم می‌بینم که بشر زایش او از ناحیه همین فضای زیستی بوده که قبلاً سابقه عناصر داشته کم‌کم تبدیل شده به ببخشید حیوانی مثل میمون و بعد شده انسان. من این‌جوری معتقدم این فرضیه است این نظریه است یعنی از بس راجع به آن کار شده بحث شده مقالات فراوانی نوشته شده تحقیقات فراوانی اینجا انجام دادند دیدند که نخیر، واقعاً این‌جوری بوده است.

 

پاسخ: این قول دوم است اما آنهایی که قائل به تداخل‌اند این حرف را نمی‌زنند می‌گویند اگر دین یک چیزی گفت شما حق نداری اصلاً خلاف دین عمل کنی.

 

استاد: «حق نداری» درست است؟ الآن می‌شود گفت که شما حق نداری تحقیق کنی؟ «حق نداری» در فضای باور

پاسخ: حاج آقا! این یک مبناست. مبنا وقتی مبنای اینهایی که قائل به تداخل هستند همین است می‌گویند وقتی شما دین چیزی ثابت شد و ثابت کرد شما نباید بروید.

 

استاد: دین که چیزی را ثابت نکرده است.

پاسخ: چرا؟ قرآن گفته است.

 

استاد: فقط گفته است که «نفخت فیه من روحی». این «نفخت فیه من روحی» با نظام خلقت میمونی هم می‌سازد کما اینکه بعضی گفتند این میمون است این‌چنینی است خدای عالم به این دمیده و این را انسان کرده است. آن هم همین‌طور است.

پاسخ: به میمون دمیده یا به خاک دمیده است.

 

استاد: به خاک هم دمیده، به این هم می‌تواند داشته باشد. الآن می‌گویند.

پاسخ: اینکه انسان نیست. اگر به میمون دمیده، میمون است.

 

استاد: کشف جدید کرده است یعنی در حقیقت به آن تنوع بخشیده است. بالاخره این ﴿نفخت فیه من روحی﴾ این نفخ صورت است صورت به ماده دمیده می‌شود حالا ماده یا خاک است یا درخت است یا حیوان است یا آسمان است یا زمین است هر چه که می‌خواهد باشد. نه، ببخشید شما نیاز دارید که به صورت جدی مطالعه بفرمایید یعنی این‌جور نظام علمی ببخشید خیلی ابتدایی است باید یک کار ابتدایی بشود شما سابقه این‌گونه از بحث‌ها را نداشتید.

پاسخ: این خلاصه چند تا مقاله است که مثلاً الآن بحث رابطه علم و دین آقای رضایی اصفهانی آورده است که بحث تداخل و تعارض جدایی است.

 

استاد: اشکالی ندارد هیچ اشکالی ندارد شما هم دارید می‌روید برای اینکه این فضا را داشته باشید. ما الآن نظام علمی داریم که این نظام علمی را در حقیقت باید راجع به آن که خود این علوم در کجاها دارند شکل می‌گیرند یعنی ما بحثی که الآن مطرح کردیم عرض کردیم که مطابق با این أشکال مختلفی که علوم دارد در فضای تجربه علوم تجربی یا در فضای علوم تجریدی اینها علوم مختلفی‌اند بله، یک عده حالا این بحث رایج است که ما الآن داریم یک عده معتقدند که چون مبنای آنها نگرش فلسفی‌شان به اینجا رسیده است چون مبنای معرفت صرفاً براساس ماده است و هیچ معرفتی غیر از معرفت مادی ما نداریم بنابراین باید تمام معرفت‌هایمان را مبتنی بر علم که همان علم تجربی است را داشته باشیم از اول فلسفه آنها یعنی جهان‌بینی آنها، آنها را به یک فضایی آورده که غیر از علم مادی برای آنها هیچ باور دیگری نیست.

شما که این‌جوری می‌فرمایید بدانید که قبل از اینکه اینها به علم بیاندیشند به جهان‌بینی اندیشیدند جهان‌بینی چه بود؟ این بود که وراء جهان حس هیچ چیزی وجود ندارد. چون وراء جهان حس چیزی وجود ندارد

پاسخ: همین حسی است.

 

استاد: احسنتم ادراک منحصر در حس است. اگر ادراک منحصر در حس شد لازمه‌اش این است که ما هیچ معرفتی غیر از معرفت حسی نداشته باشیم. هر چه معرفتی غیر از معرفتی باشد خرافه می‌شود اسطوره می‌شود لذا باید بگذاریمش کنار.

 

پرسش: این ساینس که می‌گویند همین است؟

استاد: البته ساینس خیلی می‌گویند فضا بازتر است که یک بخش از آن علم است ساینس فقط بحث علم نیست یک نظام معرفتی است که ابزارش فقط علم است.

 

پرسش: علم هم یعنی علم.

استاد: بله علم در معرفت پوزیتویستی این است که فقط و فقط به معرفت‌های مادی به آن توجه میشود.

 

پرسش: این شبهه‌ای که فرمودید ... تعارض بین علم و دین که الآن فرمودید اشکال گرفتید به آقای شریعت، جواب این چیست؟ ما نفهمیدیم.

استاد: آقای شریعت فرمایش خودشان را تمام بکنند به امید خدا، ما با این کار داریم که این نظام چگونه می‌شود.

پاسخ: این تداخل است بعد تعارض است؛ یعنی بعضی‌ها قائل‌اند که واقعاً همین‌طوری است که بعضی گزاره‌های در دین و قرآن تعارض دارد با گزاره‌های علوم تجربی. مثلاً می‌گویند که قرآن می‌گوید هفت آسمان! اما ما یک آسمان بیشتر نمی‌بینیم! یعنی علم ثابت کرده که یک آسمان بیشتر نیست اما قرآن می‌گوید هفت آسمان.

 

استاد: این تعارض است.

پاسخ: این تعارض است یا مثلاً همان مثالی که شما فرمودید بعضی گفتند جدایی مطلق علم و دین و علم و قرآن است. می‌گویند دین و علم دو تا روش دو تا هدف دو تا حوزه متفاوت از هم‌ هستند موضوع جدایی از هم دارند و لذا هیچ اصطکاکی هم بینشان نیست علم اصلاً به یک راهی می‌رود قرآن و دین یک راهی می‌رود اینها هیچ به هم نمی‌رسند که اصطلاح ایجاد بشود بینشان. این هم یک نظر است این نظر هم سازگاری علم و دین است که به نظر ماست همین است که هیچ ناسازگاری بین علم و دین نیست چرا؟ بخاطر اینکه قرآن وحی است قرآن حقیقت است اگر ما با علم تجربی به یک مطلب رسیدیم که خلاف قرآن بود علم تجربی که حسی و تجربی است اشتباه کرده و خطا رفته است و الا قرآن به ساحت قدسی‌اش هیچ خطایی و هیچ اشتباهی نیست.

 

استاد: شما باور می‌کنید؟ شما کدام نظر را قبول می‌کنید؟

پاسخ: همین سازگاری است. بعد نظریات است که اگر می‌خواهید ادامه می‌دهم و اگرنه هم که

 

استاد: بله، بفرمایید.

پاسخ: می‌گویند که آیا همه علوم بشری در قرآن هست یا نه؟ اینها هم چند تا دیدگاه است یک موافقانی دارد یک مخالفانی دارد. موافقانش که از همین ﴿لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین﴾ ﴿تبیانا لکل شیء﴾ ﴿ما فرطنا فی الکتاب من شیء﴾ اینها استفاده کردند یا گفتند مثلاً تمام معارف بشری در قرآن هست مثلاً ﴿إن کان مثقال حبة من خردل﴾ اینها را گفتند ریاضی است یا ماشین‌سازی و میکروب‌شناسی گفتند «الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینة» اینها را گفتند ماشین‌سازی و میکروب‌شناسی و اینهاست. روایات هم آوردند که مثلاً گفتند که امام باقر(علیه السلام) «... تحتاج الیه الامة الا نظره فی کتابه» هیچ چیزی را مردم احتیاج ندارند الا اینکه در کتاب هست موجود است. یا بطن قرآن روایتی است که گفتند مثلاً غزالی در احیاء العلوم گفته 77 هزار علم در قرآن است بعد استفاده کردند از این روایت که بطن دارد بطنش هم دارد تا هفتاد تا بطن دارد اگر ما نمی‌دانیم چون به بطنش دسترسی نداریم.

 

استاد: این یک ساحت دیگری است یعنی آنچه که ما از جناب عالی توقع داشتیم این یک بحث دیگری است که باید راجع به آن صحبت شود. در حقیقت جمع‌بندی فرمایش جناب آقای شریعت

پاسخ: یک نکته بگویم ببخشید! حالا در تفسیر علمی یعنی اصلاً بحث این است که علم در قرآن راه دارد یا نه؟ خودش سه تا محور دارد بعضی می‌گویند ما باید استخراج علوم از قرآن کنیم بعضی تطبیق علوم بر قرآن قائل‌اند بعضی استخدام علوم در قرآن است که تفسیر علمی این آخری است که استخدام علوم در قرآن است یعنی استخراج و تطبیق و اینها. چون علامه در المیزان به اینهایی که هست می‌آیند تطبیق می‌کنند اینها تفسیر نیست علم خارج را می‌آیند تطبیق می‌کنند بر آیه قرآن.

 

استاد: تفسیر به رأی می‌شود.

پاسخ: می‌شود اینها تطبیق. تفسیر نیست تطبیق است علامه خودش هم در بحث آب و اینها فکر کنم یک جا دارند می‌گویند اینها تطبیق است تفسیر اسمش نیست. یکی این است و یکی هم در تفسیر علمی چند تا اصل باید رعایت بشود اینکه از پدیده‌های طبیعی و علوم انسانی و تجربی باید باشد چون ما در بحث معاد نمی‌توانیم تفسیر علمی کنیم یا از علم استفاده کنیم از علم تجربی استفاده کنیم تفسیر به معنای علم تجربی.

 

پرسش: این تفسیر علمی درباره معاد کلاً تعطیل است.

پاسخ: بله تعطیل است چون تجربی نیست و کسی نرفته برگردد و بررسی کرده باشد و برگشته باشد. دوم اینکه ماورای عقلی و ادبیات ادبی و اصول عقلایی با اینها باید سازگار باشد یکی هم نظریه‌های قطعی باشد نه فرضی. فرضیه نباشد نظریه قطعی ثابت کرده باشد که به این علم و تجربه رسیده باشد ما از آن استفاده کنیم برای تفسیر.

 

استاد: این بخش‌های پایانی امیدبخش است این نظریات خوب است. ببینید، همان‌طوری که در عرایض ما آمد این است که یک حقیقتی بنام وحی در اختیار بشر قرار گرفت و این حقیقت آمده تا حقائق جهان هستی را از خودش انسان و قوایی که در درون او هست تا نظام هستی تا مبدأ تا معاد همه این جهان را برای ما باز بکند تشریح بکند یک معرفت جامع و وسیعی بیاورد. از عمده‌ترین معرفت‌ها معرفت خود نفس است که آیات فراوانی در معرفی این نفس آمده است.

پس ما می‌دانیم که قرآن برای چه چیزی آمده است. یک حقیقتی است نازل شده این حقیقت سراسر معرفت است از جهان الهی نازل شده است ﴿من لدن حکیم علیم﴾ نازل شده و هر چه که هست حق است و هیچ‌گونه ﴿لا یأتیه الباطل من بین لدیه و لا من خلفه﴾ این حقّ مطلقی که از ناحیه حق مطلق صادر شده است ﴿الحق من ربک﴾ این حقیقت در حقیقت آمده تا ما را با جهان هستی آشنا کند با خودمان آشنا کند پیوند ما با جهان هستی را معرفی کند. این یک کار عظیمی است فوق العاده است واقعاً چقدر این قرآن ارزشمند است فوق العاده است! انسان از کجا آمده؟ به کجا دارد می‌رود؟ و کیست؟ و چیست؟ و احکام وجودی‌اش چیست؟ خیلی مسئله است.

 

پرسش: ...

استاد: خیلی مسئله است. اما ابزاری که می‌خواهد این را بفهمد چیست؟ این در اختیار آمده خود اهل بیت(علیهم السلام) و رسول مکرّم اسلام هم آمدند که تفسیر بکنند بسیار خوب! اما این تفسیر و این تبیین بدون عقل که این را بفهمد امکان ندارد. آنها معلم‌اند متعلمش کجاست؟ آنها مفسر و مبیّن‌اند آن کسی که بفهمد این حقائق چیست این بشر است. برای اینکه این بشر بتواند این حقائقی که از ناحیه این علم و این معلم آمده را بیابد نیازمند به یک ابزاری است که این ابزار را ما به عنوان عقل می‌شناسی و این عقل أشکال مختلفی پیدا می‌کند و علوم مختلفی می‌سازد که هر چه این علوم بیشتر باشد فهم یعنی امکان فهم این معارف را برای ما بیشتر فراهم می‌کند نمونه‌اش هم در مسئله همین ادبیات ما است که خیلی هم مثال ساده‌ای است که ما هر چه فهم ادبیات ما و صرف و نحو ما فصاح و بلاغت بیشتر باشد به این‌گونه از مسائل قرآنی. آن کسی که مثلاً نظام کیهانی را خوب بشناسد و می‌تواند در حقیقت بسیاری از آیات قرآنی را معنا کند و امثال ذلک.

 

از سویی دیگر هم خدای عالم مرتّب دارد به ما می‌گوید که بروید تحقیق کنید بروید بررسی کنید ما این جهان را برای شما دادیم نه تنها بروید بررسی کنید به تعبیر حاج آقا جهان‌داری کنید بلکه اول جهان‌دانی داشته باشید بعد جهان‌داری بعد جهان‌آرایی ﴿سخر لکم ما فی السماوات﴾ ﴿و استعمرکم فیها﴾ و امثال ذلک که «إلی ما شاءالله» است. هم معرفت هم تسخیر هم استعمار همه اینها را خدای عالم انسان را مأمور کرده است انسانی که بدون این ابزار باشد نمی‌تواند تسخیر بکند مگر می‌شود بدون ابزار تسخیر بکند؟

پس این ابزار را باید داشته باشد این علوم را باید داشته باشد این امکانات را باید داشته باشد و هیچ هراسی در این رابطه نداشته باشد الآن ما می‌گوییم این را وحی گفته، شما دقت نکنید، نه! وحی در ارتباط با خدای عالم هم وحی گفته، آیا ما دقت نکنیم؟ خیلی‌ها متأسفانه این‌طوری هستند.

 

پرسش: ﴿أ فلم ینظروا﴾ دارد.

استاد: بله. در بحث ﴿أ فلا ینظرون الی الابل کیف خلقت و الی السماء کیف رفعت و الی الجبال کیف نصبت و الی الارض کیف سطحت﴾ اینها هست اینها همه آیات الهی است و تدبر در آیات الهی به تشویق حضرت حق سبحانه و تعالی آمده یعنی این علوم را در خدمت بگیرید که فهم کنید.

 

بنابراین ما الآن نباید از این علوم هراسی داشته باشیم این علوم در حقیقت آمده تا بشکافد آنچه را که آنها برای ما بیان کردند «فی الجمله». این مسئله را حالا فعلاً کاری با آن نداریم که اگر احیاناً تعارضات حاصل شد را چکار باید بکنیم؟ این را اجازه بدهید یک فصل دیگری باید راجع به آن بحث کنیم که در همین کتاب منزلت عقل آن فصل سوم به این تعارضات خاص پرداخته شده است.

اما ما اصل این مناسبات را بدانیم و با آن درگیر نشویم با علم درگیر نشویم علم را در حقیقت در مسیر فهم این معارف بدانیم نیاییم بگوییم که علم این‌جوری می‌گوید وحی آن‌جوری می‌گوید اینها باهم در اصطکاک هستند بیاییم براساس آشتی بخواهیم بگوییم ما که آشتی نداریم در حقیقت آنچه را که وحی برای ما آورده، علم تلاش می‌کند تا حقیقت خیلی وقت‌ها می‌گوییم که وحی گفته این‌جوری، آیا واقعاً این را گفته است؟ یا فهم ما از وحی این است؟ خود همین‌جا یک مسئله است. بعضی می‌گویند که وحی گفته ﴿نفخت فیه من روحی﴾ بله! ﴿نفخت فیه من روحی﴾ هست اما این ﴿نفخت فیه من روحی﴾ چگونه دارد اتفاق می‌افتد؟ چگونه اتفاق افتاده؟ این جای بحث علمی دارد که علم باید این را باز بکند که چگونه ممکن است.

 

پرسش: علت اینکه این تعارض در دنیا مطرح شده بخاطر این است که علم در مقابل کلیسا قرار گرفته است دولتی در کار نبود این قضیه مثلاً سکولاری و اینها برای همین تعارض موجود در اسلام اصلاً مطرح نمی‌شود این در مسیحیت است و آن دارد وارد مسائل دینی ما می‌شود که ... این خیلی قشنگ با داستانی که حاج آقا در همین کتاب هندسه عقل مطرح کردند با قضیه علم دینی ایشان اینها حل می‌شود که ما وقتی با علوم تجربی نگاه می‌کنیم همه تفسیر فعل خداست به قرآن هم نگاه می‌کنیم قول خداست فعل خدا با قول خدا اصلاً تعارضی ندارد. می‌خواهم بگویم از این زاویه نگاه کنیم آیا مشکلی پیش می‌آید؟

استاد: در قرآن غیر از قول، فعل هم هست. بنابراین اگر احیاناً در قرآن در مثلاً همین نمونه‌ای که ایشان ذکر کردند آمده در بحث ﴿نفخت فیه من روحی﴾ علم هم در این رابطه هست. مسئله‌ای که هست کلیسایی که می‌فرمایید ما هم کنارش مسجد داریم ببینید آن زمانی که آنها به عنوان کلیسا سخن می‌گفتند کلیسا را همان انجیل تلقی می‌کردند ما هم سال‌ها و الآن هم همین‌طور است که بعضاً فکر می‌کنیم چیزی به عنوان نقل بدون اینکه یک تحقیق عالمانه‌ای نسبت به نقل وجود داشته باشد این را در حقیقت نقل را وحی تلقی کردیم که حاج آقا در این کتاب دارند نقل را وحی تلقی کردیم و مخالفت با نقل را مخالفت با وحی دانستیم این خیلی فرق می‌کند که وحی یک چیزی است و نقل چیز دیگری است. نقل می‌تواند در آن دس و وضع و جعل و کذب و اینها قرار بگیرد اما وحی نیست. فهم وحی خودش چقدر دشوار است تا این‌جور فکر نکنیم که این‌گونه است.بنابراین ما هم مبتلاییم واقعاً.

 

پرسش: این بحثی که ... دقیقاً همین ابتلاء را خواستم عرض کنم که وقتی ما علم دینی می‌گوییم ... اینها همه برداشت‌ها هستند ... ما اگر این را به عنوان دین جا بزنیم خیلی از مسائلی که الآن اتفاق افتاده پیش می‌آید ما باید اینها را از ساحت دین جدا کنیم و در حیطه برداشت‌های افراد از دین بدانیم.

استاد: اگر از دین جدا کنیم همان سخنی می‌شود که بعضاً دارد اظهار می‌شود از ناحیه روشنفکران و لازمه‌اش این است که مخالفت با آن مخالفت با دین نباشد یعنی مخالفت با فتاوای مراجع مخالفت با دین نباشد چرا؟ چون آنچه که دارد اظهار می‌شود مخالفت با فهم از دین است نه مخالفت با دین.

 

پرسش: دقیقاً! بعضی از مراجع در نجف رساله فقهی دارند در حرمت استفاده از چنگال و قاشق! ما این‌ را چگونه دین بدانیم؟ یا حرمت استفاده از دستشویی فرنگی! یا حرمت استفاده از میکروفن یا کُت! فهم این آقا ...

استاد: اینها برای کسی که این مرجع را ...

 

پرسش: حجت است درست است، ولی آیا دین است؟

استاد: بله دین است.

 

پرسش: من می‌گویم که این را باید از دین جدا کنیم.

استاد: شما می‌خواهید جدا کنید، ولی ببینید واقعاً اگر معیارهای شما این است که بخواهید تقلید اعلم کنید و اعلم شما واقعاً چنین شخصی بود و او در مقام تشخیص خودش به اینجا رسید که استفاده از میکروفن حرام است باید حرام باشد. الآن مثلاً مرحوم آقای گلپایگانی در ارتباط با همین موسیقی هر نوع موسیقی را مطلقا حرام می‌دانست. پس

 

پرسش: حتی نقارخانه حرم امام رضا را مشکل شرعی می‌دانستند.

استاد: این را باید واقعاً جزء دین دانست. اتفاقاً این یعنی کلیسا. این فرمایشی که داشتید

 

پرسش: من هم همین را می‌گویم.

استاد: می‌شود جدایش کرد پس ما هم چنین چالشی داریم. نکته‌ای که اینجا الآن قابل بیان است و حضرت استاد دارند مطرح می‌کنند این است که ما در این رابطه چه داریم؟ ما در این رابطه فهم دینی داریم و معرفت دینی داریم که این را نمی‌توانیم وحی بنامیم در اینجا رأی حضرت استاد این است که می‌فرمایند که عقل مثل نقل حجت الهی است برهان عقلی اگر برهان عقلیِ قاطعی باشد مثل حس و تجربه باشد این حس و تجربه ما مثلاً حالا حاج آقا در بحث‌های طب سنتی و طب دارویی می‌گویند این طب دارویی این دارد اسکن می‌کند نشان می‌دهد سونوگرافی می‌کند نشان می‌دهد، این آزمایش‌ها و اینها شما می‌خواهید با یک دسته به تعبیر حاج آقا علف می‌خواهید مسئله را حل کنید این اهانت نشود بعضی معتقد به همین علف هستند! حاج آقا با کسانی که آمده بودند دیدار داشتند می‌گفتند چون باور دارند

 

پرسش: ...

استاد: می‌گفتند که بوعلی سینا هم اگر بود که آن زمان باید اینها با طب گیاهی کار می‌کردند می‌فرمودند آن طب گیاهی علمی بود در آن زمان و الآن اگر آن طب بوعلی سینا باشد همان را فرمت علم جلو می‌برد این را باید علمی بکنید حاج آقا به علم باور دارد علم فلسفه علم کلام علم طب علمی کیهان‌شناسی اینها علم هستند و علم در درون خودش پالایش می‌کند و مشکلات خودش را در درون خودش حل می‌کند نه اینکه علم بارها فرمودند علم باشد نه ظن و گمان، نه خیال و وهم، نه خیال و هوس، علم باشد ظن نباشد ظنون‌آور نباشد علم باشد واقعاً. یعنی عقل تجربی ما همان‌طوری که در عقل فلسفی برهان کارساز است برای این اگر شد به ضرورت عرض ذاتی آن است و نتیجه‌گیری می‌کند اگر در عقل تجربی آمد تجربه کرد گفت این برای هزار نفر در هزار موضع در هزار شرایط این دارو برای این جواب می‌دهد و این به صورت قاعده کلی درآمده گفته علم شده که این دارو برای این مرض مفید است چرا؟ چون این در هزار نفر جاری شده براساس نظام علمی که الآن

 

پرسش: ... ناقص است تام نیست.

استاد: تام نیست بله. همین علم است و ما براساس همین علم حتی رجوع به خبره هم براساس همین است رجوع به خبره هم دستور دین است بنابراین ما بالاتر از این وظیفه‌ای نداریم یعنی بشر غیر از این نمی‌تواند کار بکند همان‌طوری که در فتاوای خودش به گمان قطعی و به قول حاج آقا اطمینان، یا علم باشد یا اطمینان‌آور باشد این اطمینان‌آور است اینها یا واقعاً حق همین‌طور است یا نه، معلوم نیست اما اطمینان‌آور است یا علم باشد یا علمی، یا اطمینان‌آور باشد.

 

پرسش: بحث نظریه علم دینی ... در بحث آنجا خداوند ... در قرآن هم چون بحث علم می‌شود تعارضی پیش نمی‌آید از این جهت است.

استاد: فعل خدا این است که این زمین این‌گونه بوده است ما این را از دخان ایجاد کردیم.

 

پرسش: ...

استاد: این در حقیقت می‌رود همین را بررسی می‌کند یک وقت می‌گویند که شما دو رکعت نماز باید بخوانید جهر باید بخوانید این‌جوری باید بخوانید این قول است او می‌گوید که در آفرینش ما این کار را کردیم این راجع به فعل ما است بیانی است از فعل حضرت حق سبحانه و تعالی.

 

پرسش: در قول و گفتار است.

استاد: بله، ولی موضوعش فعل است در آنجا موضوعش احکام الهی است و در حقیقت این است؛ لذا فقیه یا ببخشید حوزه‌ها به اقوال می‌پردازند دانشگاه‌ها به فعل. به هر دویشان هم در حوزه قرآن کار می‌کنند آنها این‌جوری هستند اینجا این‌جوری است. به هر حال حالا إن‌شاءالله نتیجه‌بخش باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo