< فهرست دروس

درس فلسفه تفسیر استاد مرتضی جوادی‌آملی

1401/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه تفسیر

 

بخش اول اين جلسه را با يکي دو تا از مباحث مهم و روز که مرتبط با بحث فلسفه تفسير هم هست آغاز مي‌کنيم و قطعاً نياز به تحقيق و بررسي است که إن‌شاءالله دوستان پي خواهند گرفت.

يک بحث راجع به نسبت علوم با تفسير است يک بحث هم نسبتِ عقل با تفسير است که اين هر دو امروز از مسائل بسيار رودرو و مواجهه‌اي است که با جريان علم‌گرايي و عقل‌گرايي مطرح است و اين مواجهه هست و ما در اين رابطه خيلي حضور چنداني متأسفانه پيدا نکرديم. هم مباحث علم‌گرايي که در امروز در جهان خيلي موج برداشته و به عنوان يکي از شاخص‌هاي جوامع مدرن مطرح است و در نظام‌هاي فکري جديد براساس اومانيزم و نظاير آن جايگاه ويژه‌اي دارد و ديگري هم مسئله عقل‌گرايي است و تعقلي است که مورد توجه جوامع مدرن است و اصلاً مکاتب جديد مبتني بر نظام‌هاي عقلي و علمي دارند پيش مي‌روند يک مقدار ما از اين کاروان عقب مانديم و نسبت ما با اين مسائل يک مقدار کمرنگ است و چون بيشتر در حوزه نقل‌گرايي کار ما مخصوصاً طلاب و حوزه‌هاي علميه و اينها بوده خيلي نتوانستيم همراهي بکنيم و اين مسائل را باهم داشته باشيم و نقش شما رسالت شما بيشتر امروزه به اين مباحث بيشتر برمي‌خورد.

ما واقعاً مواجه هستيم با اين‌گونه از مسائل که دارد رخ به رخ با معارف ما با حقائق ما با آنچه که از جلوه‌هاي ديني و قرآني خصوصاً براي ما تعريف شده باعث مي‌شود که ما در هاله‌اي از ابهام و بعضاً پرسش‌هاي جديد قرآن بگيريم و نتوانيم پاسخ رسمي بدهيم. اين ادعايي است که هست في الجمله اين مسائل وجود دارد و جامعه ما هم بايد با اين قضايا يک برخورد ديگري داشته باشد.

از سويي ديگر، خود قرآن مسئله علم را و مسئله عقل را به صورت جدي به آن بها داده و از جامعه بشري به شدت اين معنا را خواسته که در باب حقائق و جهان هستي تأمل کنند تفکر کنند بيانديشند ما آيات متعددي را داريم که حق سبحانه و تعالي اين را به صورت دستوري توصيه‌اي امري و نظاير آن از ما خواسته که راجع به اين مسائل فکر کنيم و بيانديشيم و اين تعقل کردن اختصاصي به مسائل خود آيات قرآني ندارد. اين ﴿أ فلا يتدبرون القرآن أم علي قلوب اقفالها﴾ اين کم نيست آياتي که ما را به خود تأمل در آيات الهي در قرآن خوانده باشد.

اينکه مي‌فرمايد که ﴿لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا﴾ يعني شما بارها و بارها بايد اين آيات الهي مورد مطالعه و مداقه قرار بدهيد و ببينيد که در آن اختلاف نيست چه کسي مي‌تواند بگويد که در آيات قرآن اختلافي نيست؟ آن کسي که مرتّب در آيات دارد غور مي‌کند بررسي مي‌کند و آيات را مورد ملاحظه قرار مي‌دهد بعد مي‌گويد که بله، من بررسي کردم اين ادعاي قرآني که ﴿لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا﴾ نه اختلافي نيست. ما که بررسي نکرديم تحقيق نکرديم نمي‌توانيم بگوييم اختلافي وجود ندارد. آنکه کارش اين است و شب و روز دارد اين مباحث را بررسي مي‌کند مي‌يابد مثلاً که در قرآن اختلافي نيست. يا نه، به نظر او به زعم او يک سلسله تحافت‌هايي است تعارض‌هايي است اختلافاتي است که احياناً وجود دارد و بايد آن را مورد بررسي قرار بدهد.

اين تعقل کردن و انديشيدن فقط در حوزه خود آيات الهي نيست اين همه از آيات الهي که هست ﴿سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم أنه الحق أو لم يکف بربک علي کل شيء شهيد﴾ اين يعني چه؟ يعني جهان اين‌گونه است و شما داريد اين جهان را بر اين مبنا بررسي مي‌کنيد جهان را براساس اينکه همه اينها يا آيات آفاقي‌اند يا آيات انفسي‌اند يا فراتر از آيات‌اند حقيقت حق سبحانه و تعالي به حق به حدي حضور دارد که اصلاً نگرش به آيات لازم نيست از بابا «آفتاب آمد دليل آفتاب» در حقيقت شما مستقيماً با ظهور حق مواجه هستيد با جلوه حق مواجه‌ايد آنهايي که نگاه حقاني پيدا کرده‌اند به شمس و قمر نگاه نمي‌کنند تا از طريق شمس و قمر به آيات الهي برسند و از آيات به ذوي الآيات يا ذي الآيه در حقيقت اين حرف‌ها نيست بلکه مستقيماً ظهور حق را مشاهده مي‌کنند و نگاه حقاني دارند.

ما اگر واقعاً اين دسته از آيات را که چه آياتي که ما را به خود تدبر در قرآن فرا مي‌خواند اينها حجم عظيمي از آيات هستند حالا با زبان‌هاي مختلف که آن آيه‌اي که مي‌گويد ﴿و لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا﴾ اين يعني اينکه شما تأمل کنيد بررسي کنيد چه به زبان اينکه ﴿أ فلا يتدبرون القرآن أم علي قلوب اقفالها﴾ فرقي نمي‌کند با زبان‌هاي مختلف با بيان‌هاي مختلف حق سبحانه و تعالي از بشر خواسته است که در آيات الهي يعني آيات يعني قرآن تأمل کنيد بررسي کنيد ببينيد که حق چيست.

 

پرسش: شما ابتداي فرمايشتان فرموديد بحث علم امروزه در جهان خيلي مطرح است ما الآن بحثي که مي‌کنيم بحث تعقل و تأمل در قرآن است علمي که ...

پاسخ: دو تا بحث را عرض کردم که هر دو را ما وظيفه داريم خوب بررسي کنيم: يک بحث علم‌گرايي و يک بحث عقل‌گرايي. به هر دو مي‌رسيم إن‌شاءالله.

 

پرسش: اين علم‌گرايي يعني چه؟

پاسخ: علومي که الآن هستند در جوامع، علم فيزيک، علم شيمي، علم انسان‌شناسي، علم جامعه‌شناسي، علم اقتصاد، علم زيست‌شناسي اينها حجم عظمي از علوم‌اند الآن اينها در تعارض با قرآن و آيات الهي دارند حرف مي‌زنند بعضاً. فلسفه تفسير بايد به اينها بپردازد و اين مواجهه را حل کند. ما دو تا جبهه داريم اينکه عرض کردم اول، اگر دقت مي‌فرموديد ما دو تا جبهه داريم که اين دو جبهه بايد به عهده اين نسل از قرآن‌پژوهان است که راجع به آن بررسي کنند؛ هم جبهه علم‌گرايي را ما کار داريم هم جبهه عقل‌گرايي را. يک بحثي را حضرت استاد در مقدمه تفسير تسنيم دارند که حتماً آقايان ملاحظه مي‌فرماييد آن مقدمه خواندني است بحث‌کردني است و امثال ذلک که يکي از فصول آن مقدمه نسبت عقل با قرآن است. نسبت به تعقل با قرآن است که آن را هم بايد به صورت مبسوط‌تر ديده بشود

 

حالا بنده دارم ارجاع مي‌دهم آن را به عنوان يک منبع ولي راجع به آن صحبت مي‌کنيم راجع به آن بحث مي‌کنيم دوستان إن‌شاءالله اين را ببينند حالا آنچه را که بنده عرض مي‌کنم و دوستان مي‌نويسند به عنوان بحثي که ما در فلسفه تفسير داريم براي اين است.

پس يک مواجهه‌اي در مسائل عقل‌گرايي که مطرح است يک تعقلي است که خود قرآن نسبت به خود قرآن دارد که مي‌فرمايد: ﴿أم علي قلوب اقفالها﴾ يعني تدبر در خود آيات الهي داشته باشيد که عرض کردم اين را با زبان‌ها مختلف يا مي‌گويد ﴿أم علي قلوب اقفالها﴾ يا مي‌فرمايد که ﴿لو کان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا کثيرا﴾ يا با بيان‌هاي ديگر زبان‌هاي ديگر ما را بسياري از آيات الهي هست که خداي عالم مي‌فرمايد بعد در ذيلش مي‌فرمايد چرا فکر نمي‌کنيد؟ نمي‌خواهيد بيانديشيد؟ نمي‌خواهيد تعقل کنيد؟ اين دسته از آيات مال کساني است که ﴿لقوم يعقلون﴾ است ﴿لقوم يتفکرون﴾ است شما اين دسته از آيات را جدا بکنيد مي‌بينيد که تفکر کردن تعقل کردن تدبر کردن انديشيدن در حوزه خود آيات الهي از مطالبات جدي است که خود پروردگار عالم دارد و ما در اين رابطه بسيار ضعيف داريم عمل مي‌کنيم يعني آمديم و گفتيم که اين قرآن الهي است از جايگاه حق سبحانه و تعالي نازل شده است متعالي است و اين باور ما را بر ما حاکم شده بر ما غالب شده و ما در فضاي تعقل و تفکر خيلي ضعيف داريم عمل مي‌کنيم عمل کرديم!

ما گفتيم علمش را بايد به اهلش واگذار کنيم نقل و تفسير به مأثور و امثال ذلک، ما را از تفکر کردن و تعقل کردن در خود آيات الهي باز داشته متأسفانه کما اينکه حوزه‌هاي علميه امروز ديگر متأسفانه خودشان را از نگرش روي جهان و هستي موجود در نظام هستي آيات آفاقي آيات نفساني انساني و آنچه که در درون انسان هست خودشان را فارغ مي‌بينند و هرگز ما نديديم کسي بيايد بگويد اين نظام کيهاني ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا و قنا عذاب النار﴾ و امثال ذلک اين‌جور نيست آيا در حوزه‌هاي علميه کسي هست که بگويد ما تأمل کرديم بررسي کرديم و اختلاف شب و روز را ديديم اختلاف ليل و نهار براي ما روشن شد و بعد حالا که اين‌طور شد بله براساس اين به آيات الهي مي‌رسيم يعني آيات آفاقي براي ما محوري شده تا ما خدا را بشناسيم؟ ﴿سنريهم آياتنا في الآفاق﴾ آيا واقعاً ما در نظام کيهاني نظام زميني سماوي مطالعاتي داشتيم و براساس اين مطالعات به حق رسيديم؟ اينها که وجود ندارد يعني قطعاً در حوزه‌ها چنين مسئله‌اي نيست و ما علمش را به ديگران واگذار کرديم ديگران هم که متأسفانه از اين نگرش به ﴿حتي يتبين لهم أنه الحق﴾ نمي‌رسند بلکه دنبال اين هستند که زمين بشکافند آسمان بشکافند واکاوي در اين‌گونه از مسائل داشته باشند.

حالا ما فارغ از اين مسئله، ما تعقل نسبت به جهان را و هستي را و آيات آفاقي و انفسي را بگذاريم کنار. بحث فوق العاده مهمي است و چقدر از آيات الهي نسبت به اين‌گونه از مسائل وجود دارد. اصلاً نسبت به اينکه خداشناسي براساس پديدار شناسي، حالا پديدار نه پديداري که آنها مي‌گويند نسبت به موجودات تکويني آيات الهي، چقدر قرآن بر اين تشويق کرده، ما خودم را عرض مي‌کنم هيچ وقت نديدم که يک بياني داشته باشند در طول اين سال‌ها که بگوييم زمين اين‌جوري است اين دقت‌ها را دارد اين همه کاوش در زمين اين همه آثار اين همه فلان اين نمي‌تواند بدون مبدأ باشد و از اينجا نه! هيچ!

به لحاظ آيات انفسي هم همين‌طور است ما تأملي در اين آيات انفسي نداشتيم قواي نفساني را بشماريم تعاملاتي که در حوزه نفساني واقعاً وجود دارد عقل نظري عقل عملي اين پيچيدگي‌هايي که در قوا وجود دارد و همدستي‌ها و هم‌افزايي‌هايي که عالم قوا نسبت به همديگر دارند عالم حس عالم خيال عالم وهم عالم عقل بعد به قلب برسد شهود برسد با حقائق ارتباط عيني و اتحاد عيني برقرار کند اين حرف‌ها کجاست؟ اينها در کتابخانه‌ها دارد خاک مي‌خورد و کسي از اين‌گونه مايه‌ها و مباحث خداشناسي ندارد. مگر ما کسي را داريم الآن در روزگار ما در حوزه‌هاي علميه و غير حوزه‌هاي علميه بيايد و براساس آيات انفسي ﴿حتي يتبين لهم أنه الحق﴾ حق برايش آشکار بشود؟ ما چنين چيزي نداريم چه برسد به اينکه «أ و لم يکف بربهم أنه علي کل شيء شهيد» دارد چکار مي‌کند و چه دارد مي‌گويد و ما را با کجا آشنا مي‌کند؟

اين دسته از آيات بايد بگوييم که قربانش بروم و بگذاريم کنار! يعني ما فعلاً حالا يک وقتي حاج آقا مي‌فرمودند که مرحوم علامه طباطبايي در بحث معاد در جلد 9 اسفار اظهار نظري نکردند ما از ايشان سؤال کرديم که شما چرا تعليقه‌اي روي جلد 9 ندارد و بحث معاد نداريد، فرمودند که بحث معاد فعلاً رزق حوزه‌ها نيست! اين حرف چقدر حرف سنگيني است چقدر تلخ است! فعلاً بحث معاد رزق حوزه‌ها نيست. اين را حاج آقا بارها در خاطراتش هم نقل کردند. ما از معاد حرفي نداريم حوزه‌ها راجع به معاد حرفي ندارند يک باور غيبي است ﴿يؤمنون بالغيب﴾ است معادي وجود دارد خدا هم در معاد ما را زير سؤال مي‌برند و بعد هم بعضي إن‌شاءالله به بهشت مي‌رويم و بعضي هم معاذالله به جهنم و تمام شد. اين دستگاه عظيم!

شما وقتي که در سوره مبارکه «حمد» يک جلوه توحيدي دارد يک جلوه رسالتي دارد يک جلوه معاد در سوره مبارکه «حمد» است و آن اين است که ﴿مالک يوم الدين﴾ است گاهي اوقات وقتي انسان تأمل مي‌کند که اين جمله چقدر بار دارد و خداي عالم آن همه اتفاقات سنگيني که ﴿من الاولين و الآخرين لمجموعون الي ميقات يوم معلوم﴾ خيلي عظيم است آن روز! اين زلزله اين اتفاق اين ﴿الحاقة ما الحاقة﴾ اين ﴿واقعة واقعة﴾ و ده‌ها و ده‌ها ما اصلاً از آن خودمان را جدا کرديم و چيزي به عنوان معاد در حوزه‌ها راه ندارد!

 

پرسش: ما نگاهي به عالم طبيعت و بيرون مي‌کنيم تفکر مي‌کنيم و تعقل مي‌کنيم بخاطر اينکه به يک آفريدگاري به يک پروردگاري برسيم اين وقتي نگاه ما اين باشد که به توحيد برسيم، آيا نياز است وارد جزئيات شويم که مثلاً چطور يک جنگنده بسازيم؟ چطور پرواز کنيم و يا اکتشافات ديگري بکنيم اينها در راستاي همان آيات قرآني است يا بشر يک کار اضافه دارد انجام مي‌دهد؟ بخاطر اينکه در دنيايش راحت‌تر بگذرد بخاطر چيرگي بر منافع ديگران يا اينکه خودش راحت‌تر زندگي کند ولي اگر هدف ما اين باشد که به خدا برسيم به ربوبيت برسيم به توحيد برسيم به هر حال در جاهلي هم بوده اين يک تفکري است که آيا نياز است که وارد جزئيات شويم که اين هدف آيات همين است که وارد جزئيات بشويم يا يک کليت همين که به خداوند برسيم کفايت مي‌کند در آفاق؟

پاسخ: احسنتم سؤال خوبي است. ببينيد، در همين آيات الهي دو دسته از آيات است يک دسته از آيات ناظر به مباحث کلامي و فلسفي است همين که فرموديد که ما با اعتقاداتمان با باورهايمان و معرفت‌هايمان از طريق اين آيات بخواهيم تقويت کنيم. يک دسته از آيات هم کاوش در خود همين‌هاست کم نيست آياتي که شما چرا در اينها تأمل نمي‌کنيد بررسي نمي‌کنيد؟ راجع به زمين چقدر بحث است آيا اين دسته از ستارگان و کيهان و امثال ذلک که وجود دارد راجع به اينها فکر نمي‌کنيد؟ راجع به اينها تأمل نمي‌کنيد؟ «لا الشمس ينبغي ان تدرک القمر و لا الليل سابق النهار» اين‌گونه از مسائل را شما نمي‌خواهيد مورد مداقه خودتان قرار بدهيد؟ آياتي که در نظام کيهاني است کسوف داريم خسوف داريم و امثال ذلک، اينها را نمي‌خواهيد؟ نه، کاوش در ارتباط با خود اينها هم همين‌طور است.

 

يک وقت است که خداي ناکرده کسي مي‌خواهد اين علوم را فرا بگيرد به جهت غالب‌شدن و قدرت پيدا کردن و امثال ذلک، اين منهي است اين مورد نهي است اما تأمل در خود اينها از خواسته‌هاي در حقيقت خواسته يعني تحريز‌ها و تشويق‌هاي خود اين همه خاصيت‌هايي که در ارتباط با ميوه‌ها گفته شده يا درخت‌ها گفته شده که زيتون اين است مثلاً اين ويژگي‌ها را دارد اين خصايص را دارد راجع به نحل بررسي کنيد نحل اين‌جوري زندگي مي‌کند اين معيشتش است اين فلان است شناسايي نحل و امثال ذلک اينها مورد توصيه است خواسته است آن دقت‌هايي که بله بر همين نحل مي‌فرمايد که «و اوحي ربک الي النحل ان اتخذ من الجبال بيوتا» و امثال ذلک. اينها هم مورد توصيه قرآني است اين نيست که مثلاً بگوييم که کسي آن وقت کسي که نحل را شناخت نحوه زندگي و معيشت او را دانست مي‌آيد و اقتضاي انساني مي‌گويد که پس من بروم چکار مي‌کند تحقيقاتي مي‌کنند و الآن اين تحقيقات مدام دارد دامن پيدا مي‌کند و آثاري که نحل دارد مي‌تواند در صنعت رشد بکند و صنعت در حقيقت زاده‌اي است که مي‌آيد تا به کمک طبيعت تا انسان را جلو ببرد رشد انسان ايجاد بکند.

الآن چيزي که ما به عنوان علم و تکنولوژي در اختيار داريم شما زندگي صد سال پيش را با الآن مقايسه کنيد همين برق را، همين اينترنت را همين ارتباطات و امثال ذلک را شما مقايسه بکنيد ما که کشور بسته‌اي هستيم اين است، يک کشور بازي که از اين امکانات استفاده مي‌کنند و واقعاً دارند ديگر چيزي بالاخره بشر به لحاظ نيازهاي مادي خودش نيست مگر اينکه اين علم دارد پيش مي‌برد و اين تکنولوژي دارد و اين سفري که شما در گذشته به قول حاج آقا مي‌فرمودند که خيلي قبل‌تر مثلاً کسي مي‌خواست برود مکه از آمل برود و برگردد يازده ماه طول مي‌کشيد الآن شبِ هفتم هشتم ذي الحجه تصميم مي‌گيريد به لطف الهي هشتم ذي الحجه آنجا هستيد پنج روز ديگر برمي‌گرديد. اين است! اين فضا اين ارتباطات و امثال ذلک اين برداشتي است که بشر بر اساس همين تحقيقي که روي مسائل مادي کرده است.

 

پرسش: وقتي ما در اين تفاسير و جزئياتي ... چه از احکام و چه از حيوانات يا هر چيزي که بشر نگاه مي‌کند ... چرا تفکر نمي‌کنيد، وارد اينها مي‌شويم معرفت ما چقدر شدت پيدا مي‌کند نسبت به قبل؟ يعني بشر الآني با اين جزئياتي از مثلاً پيدا کرده که از حيوانات و اينها نشان مي‌دهند اين پيچيدگي‌هاي زندگي اينها همين يک راهي مي‌شود براي رسيدن به خالق اينها و از اين معرفت عمق و شدت بيشتري پيدا مي‌شود ...

پاسخ: ببينيد، آن بحثي که عرض کردم که إن‌شاءالله راجع به آن بپردازيم و دوستان راجع به آن فکر بکنند همان بحث علم‌گرايي و قرآن که ما اين را کار داريم. اين مباحثي که الآن سؤال فرمودند و مطرح کرديد کلاً به اين مسائل برمي‌گردد الآن بشر در فضاي علم‌گرايي قبلاً نبود و اصلاً در اين فضاها نبود، لذا سؤالي برايش مطرح نيست. الآن در بحث‌هاي زيست‌شناسي و منابع زيستي و امثال ذلک، همين مباحث نظريه داروين و امثال ذلک بحث‌هاي بسيار پيچيده‌اي پيش آورده مواجهه و رخ برخ آيات الهي است معاذالله دارند کنار مي‌زنند. الآن نظريه داروين را مي‌گويند نظريه شده قبلاً فرضيه بود الآن نظريه شده باور به آن پيدا شده و اينکه مي‌گوييم بشر، البته آن زماني که حدود پنجاه سال قبل که خدا رحمت کند مرحوم علامه مرحوم سحابي باهم گفتگويي داشتند و حضور حضرت آيت الله مشکيني و ديگران که اين مسائل وجود داشت بالاخره بعضي پذيرفتند اين جريان اينکه پيشينيه انسان چنين زيستي بوده و بعضي نپذيرفتند و امثال ذلک. اين مواجهه هست.

 

خدا رحمت کند مرحوم آقاي يدالله سحابي يک نامه مي‌نويسند به مرحوم علامه و اين مواجهه را جدي سؤال مي‌کنند اين است! اين است نسبت بين علم و دانشگاه و حوزه و امثال ذلک که بايد اتفاق بيافتد و بر مبناي آيات الهي بايد جواب گفت. اين نسبت علم و فلسفه است يا تفسير است که حالا اين را إن‌شاءالله بايد به آن بپردازيم واقعاً.

 

پرسش: سؤال پيش مي‌آيد اينکه ما در کتاب کافي داريم که «إعرفوا الله بالله» اين چگونه جمع مي‌شود؟ مگر اين معرفت مادوني است و آن معرفت عالي است؟ چطوري جمع مي‌شود با همديگر؟

پاسخ: دو جور تفسير کردند

 

پرسش: چون بآثار الله نداريم «إعرفوا الله بآثار الله» که ندارد «بالله» دارد.

پاسخ: «أعرفوا الله بالله» امثال حضرت آقا و اينها تفسير ايشان اين است که شما همان‌طوري که در فلسفه مي‌گوييد که ما با تأمل در وجود به وجود مي‌رسيم ما نياز به هيچ چيزي نداريم نياز به آيات الهي نداريم با تأمل در هستي به وجوب مي‌رسيم با تأميل در وجوب به اوصاف وجوبيه مي‌رسيم با تأمل به وجوب به بسيط الحقيقه مي‌رسيم «إعرفوا الله بالله» يعني اين. ديگر نيازي به هيچ آيه‌اي نيست ديگر «أ و لم يکف بربک» مسئله است «إعرفوا الله بالله» يعني همان ﴿أ و لم يکف بربک أنه علي کل شيء شهيد﴾ مگر شما «أ ليغرک من الظهور حتي أکون هو المظهر لک»؟ اين است.

 

يک وقت هم مي‌فرماييد که نه، «أعرفوا الله بالله» اينها منظور از بالله يعني مظاهر الهي آيات الهي افعال الهي اينها هم از الله که جدا نيست. ظهورات الهي است که بعضاً اين را توحيد متوسط مي‌دانند مي‌گويند حالا در تفسير قرآن کريم مرحوم صدر المتألهين آقايان اين کتاب را شما نگذاريد ديگران اينها را در کتابخانه‌ها نگه داشتند اينها دارد خاک مي‌خورد شما نبايد بگذاريد در تفسير قرآن کريم مرحوم صدر المتألهين مي‌فرمايند که ما سه جور توحيد داريم توحيد عوام توحيد خواص توحيد اخص. وقتي از توحيد خالقي و ربوبي و رازقي سخن مي‌گوييم توحيد عوام است وقتي از توحيد در واجب الوجود سخن مي‌گوييم توحيد حکماء است خواص است وقتي از توحيد در وجود سخن مي‌گوييد نه واجب الوجود اين توحيد اخص است. توحيد در وجود مال اخص است توحيد در واجب الوجود مال خواص است توحيد در مسائل خالقيت و ربوبيت و رازقيت مال توحيد عوام است و اين تقسيم توحيد به مراحل سه‌گانه در منابع روايي ماست در روايات ما آمده همان‌طور که در ارتباط با صوم، صوم عوام صوم خواص صوم اخص داريم.

 

پرسش: توحيد ربوبي همان نگاه عرفاء است؟

پاسخ: بله وحدت شخصي است در حقيقت.

 

پرسش: ما در دين داريم که دنيا به عنوان پلي است پل را کسي آباد نمي‌کند از آن عبور مي‌کند که فرمود ﴿لا تمدن عينيک الي ما متعنا به ...﴾ اين يک دفعه هست که ما نگاه اين‌طوري داريم نسبت به نگاه شخصي داريم و يک دفعه ... آنها يک شبهه‌اي را مطرح مي‌کنند پس ما بايد آگاهي داشته باشيم نسبت به جزئيات علوم طبيعي که جواب آنها را بدهيم يک دفعه نگاه مواجهه‌اي است يک نگاهي است که نگاه اصالتي است ارزش دارد اين کار. آيا مثلاً وظيفه هر مسلماني يا کسي که توانايي‌اش را دارد اين است که براي راحت زيستن تلاش کند؟ به هر حال اينها هست يا اينکه نه، اين‌طوري نيست نبايد تلاش کنيم براي راحت زيستن؟ حالا اگر خواستيم به يک عنوان ديگري که مثلاً ديگران راحت باشند ما تلاش کنيم اين مي‌تواند از اين باب به جزئيات بپردازيم يعني يک عنواني اعانت به ديگران اگر عنوان ديگري باشد ...

پاسخ: نه نه نه! اين چيزي است که ما را سال‌ها به آن مشغول کردند نه! ما بايد ساده‌ترين راه را براي زندگي انتخاب کنيم ولي تعلق نبايد باشد. آن چيزي که آسيب مي‌زند به بشر، اين است که انسان تعلق به اينها داشته باشد ولي شما يک ماشيني داشته باشيد که با اين ماشين با اطمينان برويد برگرديد يک اطميناني که تزلزل ايجاد نکند راحت باشد خيال شما جمع باشد اين بهتر است يا اينکه با زحمت و با تلخي و با زحمت دادن به زن و زندگي و امثال ذلک، ما سال‌ها زير اين حرف‌ها بوديم نه! بدون اينکه تعلقي آدم داشته باشد و اين تعلق بخواهد انسان را زمين‌گير بکند و جهت‌هاي طبيعي و مادي به انسان بدهد نه!

 

اتفاقاً اگر ما چنين امکاني فراهم کنيم که در سايه اين امکان بتوانيم ارتباطمان را با حق بيشتر بکنيم آن را بايد بگيريم حضرت موسي(عليه السلام) مي‌گويد برادرم را کنار هم قرار بده من مي‌خواهم که ﴿کي نسبحک...﴾ اگر چنين امکاناتي را باشد آدم راه بهتري را مي‌تواند بگيرد ما چون فکر کرديم که وجود اينها لزوماً تعلق مي‌آورد لزوماً اين رفاه و اين آسودگي باعث مي‌شود که انسان دلبسته به دنيا باشد و دنيا برايش خيلي جذاب باشد و فلان باشد، نه! الآن کساني که اين تکنولوژي‌ها را دارند و امثال ذلک دارند اينها واقعاً به عنوان يک ابزار دنيوي نگاه مي‌کنند يک زندگي و زيست راحت‌تري داشته باشند مگر مثل ما دارند فکر مي‌کنند؟ ما اينها را مي‌گوييم تشريفات است زن و زندگي را در اين شرايط سخت قرار بدهيم که مثلاً حتماً لباس را با دست بشويند، ظرف را با دست بشويند، اگر امکان دارد که آدم بتواند با اين امکانات قرار بدهد اين زندگي را آسوده بکند که آنها به فکر ديگري باشند کارهاي ديگري را انجام بدهند بتوانند خدمتي ديگر براي جامعه انجام بدهند تا مي‌شود اين استفاده از تکنولوژي‌ها به عنوان ابزاري براي زيست بهتر بايد در اختيار بشر قرار بگيرد و بشر آن آسودگي را داشته باشد اما معناي آسودگي اين نيست که تعلق پيدا يکند.

نه، «لکي لا تأسوا علي ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» اين بايد وضع غالب باشد. هرگز ما از اينکه نداريم نگران نباشيم داريم هم خوشحال نباشيم. ولي داشتن اينها اگر بناست آسودگي بياورد رفاه بياورد اين نه تنها بد نيست بلکه بسيار خوب هم هست بسياري از توصيه‌هاي قرآني حالا قرآني عرض مي‌کنم روايي و سنت خود معصومين خوب خوب مي‌شود استفاده کرد «من سعادة المرء سعة داره» از اين‌جور روايات «الي ما شاء الله» است آنچه که منهي است و متأسفانه ما نتوانستيم بين اين دو تا فرق بگذاريم داشتن و وجدان از يک سو، تعلق از سوي ديگر. تعلق منهي است گرايش منهي است که از ما گرفتند ما بخواهيم فلان کنيم.

از بحث دور نشويم سؤالات، سؤالات خوبي است و باعث تقويت مباحث مي‌شود ولي آنکه ما بيشتر الآن در اين مقطع اول راجع به آن صحبت مي‌کنيم اين مسئله است ما بحث عقل‌گرايي را بايد کاملاً در فضاي خود قرآن عرض مي‌کنيم يک وقت يک عقل‌گرايي است نسبت به نظام هستي که تعقل کنيم تفکر کنيم ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار﴾ و امثال ذلک اين تفکر در آيات الهي است که «إلي ما شاء الله». از آن طرف هم تفکر در خود قرآن ما داريم که الآن بنده بيشتر به اين جبهه کار دارم که نسبت بين عقل و تفسير را در اينجا مي‌خواهيم ببينيم که اين يعني چه؟

اين يک جبهه‌اي است که بنده الآن دارم باز مي‌کنم که ما راجع به آن فکر کنيم و تأمل کنيم و عقل‌گرايي را که امروز بشر به عنوان يک فاکتور مثبت دارد و جوامعي که نقل‌گرا هستند دين‌گرا هستند و مثلاً ما را در آن جبهه قرار داده عقل‌گرايي را امتيازي براي خود گرفته و ما را در جبهه نقل‌گرايي و پژوهش‌هاي نقلي و اينها قرار داده و شده برون‌ديني و درون‌ديني. اين کتاب منزلت عقل چقدر شريف است! که کاملاً اين مسئله و اين تفکر اينکه اگر کسي تفکر عقلي داشت اين دارد از بيرون و به اصطلاح برون‌ديني است و مسائل فکري که محصول عقل‌گرايي است يک داده‌هايي است که از راه عقل حاصل مي‌شود و اين ديني نيست عقل‌گرايي را برون‌ديني مي‌دانند ولي حضرت استاد در اين کتاب عقل‌گرايي را يکي از بال‌هاي دين‌گرايي، دين‌گرايي هم با بال عقل و هم با بال نقل بلکه توأمان بلکه وحدت جمعي و بسيط بين عقل و نقل ايجاد کردن است.

ما نسبت به اين بحث کار داريم حالا ببينيم در بخش دوم إن‌شاءالله راجع به اين چه نکاتي بايد گفته بشود.

 

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين».

وقت دوم جلسه است که بايد از دوستان استفاده کنيم و مطالبي که تحقيق کردند فقط يک نتيجه‌گيري از بخش اول ما داشته باشيم که اين بحث را ما چکار بايد بکنيم؟ اگر يکي از سرفصل‌هاي عمده‌اي که إن‌شاءالله در مباحث فلسفه تفسير بايد ملاحظه بشود ما به عنوان عقل‌گرايي و قرآن را در حقيقت بخواهيم لحاظ کنيم بسياري از مسائل است که امروزه در فضاي عقل‌گرايي شکل گرفته است و خصوصاً در ارتباط با علوم انساني و مسائلي که در اين رابطه واقعاً توليد شده و ما نياز داريم که با تأمل و تدبر در آيات قرآني، اين نوع از عقل‌گرايي را که امروز بشر به آن رسيده را مورد بحث و بررسي قرار بدهيم و از آن غافل نباشيم مثلاً مسائل حقوقي که حالا حقوق بشر يا ساير مسائلي که در اين رابطه شکل گرفته و ما نبايد متأسفانه از اين قصه بعضي تحاشي دارند و نمي‌خواهند که وارد اين مسئله بشوند.

از اينکه غرب در اين رابطه تحقيقات عميقي را ارائه کرده ما بايد قدردان باشيم يک تلاش ارزشمندي است که انسان‌ها انجام دادند گرچه مبناي اين تلاش يک امر توحيدي و الهي نبوده و مخاطراتي را هم به همين رابطه به همراه داشته مخاطرات فکري داشت که بالاخره هست اما ما مي‌توانيم اين را فرصت بدانيم و نه تهديد. اين عقل‌گرايي را که اتفاق افتاده را براي خودمان فرصت بدانيم و مباحث ارزشمندي که به هر حال بوده بله انحرافات فراواني هم دارد مباني بسيار ناصوابي هم در اينها وجود دارد آن بحثي که حضرت استاد فرمودند «هو الاول و هو الآخر» هم در اين قضايا وجود ندارد اينها بجاي خودش محفوظ است اما تلاشي که در مباحث حقوقي انجام شده و بحث‌هاي انساني مطرح شده است اين تلاش‌ها مي‌تواند براي ما مغتنم باشد.

اين تلاش‌ها فوايد فراواني را بجاي خودش دارد اما آن چيزي که الآن ما بيشتر به آن نياز داريم مخصوصاً در بحث فلسفه تفسير، اين است که آن مواجهه‌اي که براساس اين فرصت علمي اتفاق افتاده در ارتباط با فهم بشر از حقائق و آنچه که در قرآن مجيد وجود دارد آن مواجهه را ما بايد در رابطه با آن ورود کنيم و حرف بزنيم و هيچ وحشتي هم نداشته باشيم. ما اطمينان داريم ما يقين داريم که دست‌آوردهايي که از وحي گرفتيم به مراتب بالاتر است و اينها اگر هم به حق باشد باز جلوه‌هاي آن چيزي است که ما از علم الهي چون ﴿لا يحيطون بشيء من علمه الا بما شاء﴾ اگر بشر هم به يک مطلب حقي برسد اين ظهور پرده حقي است که خدا به بشر داده است چرا؟ چون از راه عقلي حاصل شده است که محصول عقل و داده‌هاي عقل هم داده‌هاي الهي است ما نبايد اين را بگوييم الآن چيزي که به عنوان علم در اختيار بشر قرار گرفته، بياييم بگوييم اين علم بشري است و ما نسبت به آنها خيلي‌ها الآن همين تريبون‌ها و بلندگوهايي که در گذشته الآن نکته‌اي که جناب عالي فرموديد مثلاً همين زماني که در اين بلندگوها آمد و بوق‌هايي آمد اين بلندگوها را اول مي‌گفتند بوق شيطان! همين‌ها را مي‌گفتند بوق شيطان! اين خاطره است حالا من اين را نمي‌دانم در فضاهاي مجازي هم زياد گفتند که مثلاً مرحوم آقاي فلسفي گفتند که آن بوق شيطان را بياوريد که در آن صبحت بشود.

الآن صحبتي که دارد مثلاً يک کسي از طريق همين تريبون دارد صحبت مي‌کند و با جهانيان حرف مي‌زند شما الآن درس مي‌گوييد تدريس مي‌کنيد در اقصي نقاط جهان دارند مي‌شنوند استفاده مي‌کنند نظارت ديني را دارند مي‌گيرند يا از آن طرف مبادلات علمي دارد انجام مي‌شود که ما داريم استفاده مي‌کنيم اين چيست؟ اين تکنولوژي چيست؟ ما بياييم بگوييم که تکنولوژي چيز بشري است و چون بشري است ما نبايد از آن استفاده کنيم؟ بشري است اصلاً يعني چه؟ آن چيزي که اصلاً خدايي که دارد به بشر اين‌جوري مي‌آموزد که برويد بررسي کنيد تحقيق کنيد استفاده کنيد و مواهب طبيعت را در آن استفاده کنيد و امثال ذلک، اينها چيست؟ اينها را ما به شما آموختيم اين مفاتيح الحيات که حاج آقا مي‌فرمايند جهان‌داني جهان‌داري جهان‌آرايي اينها وظايف بشر است يعني چه؟

حالا اين مقدمه‌اي که حضرت استاد در ارتباط با مفاتيح الحيات نوشتند را ملاحظه بفرماييد مي‌گويند سه تا وظيفه ﴿سخر لکم ما في السماوات و ما في الارض﴾ اين تسخير ﴿و استعمر فيها هو الذي أنشأکم من الارض و استعمرکم فيها﴾ اين را ملاحظه کنيد شما زمين را استعمار کنيد حاج آقا مي‌فرمويدند که اين کلمه استعمار از آن بهترين کلمات قرآني است.

 

پرسش: به معناي آباد کردن است.

پاسخ: بله به معني آباد کردن است اما الآن استعمار را متأسفانه ديگران گرفتن و در خدمت ديگران قرار دادن است ولي ﴿هو الذي أنشأکم من الارض و استعمرکم فيها﴾ اين ﴿و استعمرکم فيها﴾ چه چيزي را نشان مي‌دهد؟ مي‌گويد شما بياييد اين زمين را آباد کنيد اين زمين را آباد کردن يعني اينکه استفاده از مواهب طبيعت است اين با چه چيزي آباد مي‌شود؟ اين بدون سلطان نمي‌شود بدون امکانات نمي‌شود بدون علم و تکنولوژي نمي‌شود اينکه بياييم بگوييم علم و تکنولوژي را حوزه‌ها که ندارند دين که نياورده الآن چيزي که متأسفانه است مي‌گوييد شما کجا، شما چه ربطي به علم و تکنولوژي داريد؟ در حالي که اين مسئله است.

ما اگر بخواهيم اينها را نگاه کنيم که «الي ما شاءالله» است حالا حاج آقاي ما يک مقداري بالاتر از اينها مثلاً بحث کشتي‌سازي که حضرت نوح دارد را مي‌گويد مثلاً استفاده کنيد يا سدسازي که حضرت ذو القرنين دارد اين‌طوري است يا حتي آن قدرتي که حضرت سليمان داشت حاج آقا اين‌جور مقداري

 

پرسش: حضرت داود که آهن را نرم کردند ...

پاسخ: بله ﴿و النا له الحديد﴾ نه اينکه علم نرم کردن آهن را به او داديم ﴿و النا له الحديد﴾ يعني حديد در دست او نرم مي‌شد نه اينکه علم باشد در اين حد کار کرده است حالا امثال حضرت آقا از اين فضاها دارند استفاده مي‌کنند که خداي عالم به بشر امکان دستيابي به اين دانش‌ها و تکنولوژي‌ها را داده و فقط آنچه که منهي است تعلق است و ارتباط گرفتن و بعد هم اينها را ابزاري براي غلبه و سلطه و حکومت و قدرت و امثال ذلک قرار دادن است. الآن اين‌جوري شده است فرض کنيد همين پهباد الآن مثلاً ابزار قدرت بخواهد باشد اين يک مسئله است و الا يک ابزار دفاعي باشد که بتواند از کشور و کيان يک نظام دفاع بکند که بسيار ارزشمند است.

به هر حال من وقت دوستان را نگيرم ولي اين يک نکته يک بابي است که آقايان ملاحظه بفرماييد که عقل‌گرايي که امروز يکي از عمده‌ترين مسائل بشري است اين در جايگاه مسئله تفسيري ما چه موقعيتي دارد؟ و آن توصيه‌ها و دستورات قرآني نسبت به اينکه در آيات الهي تدبر کنيد تعقل کنيد و امثال ذلک به کجا مي‌خورد و اين مواجهه‌اي که دارد اتفاق مي‌افتد اين مهم است. ما يک وقت تعارضاتي را در خود آيات الهي احياناً مي‌بينيم محکم و متشابهي مي‌بينيم عام و خاصي مي‌بينيم مطلق و مقيدي را مي‌بينيم و امثال ذلک اين را حل مي‌کنيم يک سلسله متشابهات و امثال ذلک است که خيلي سنگين‌تر است که جريان اعتزال را ايجاد مي‌کند جريان تفويض را ايجاد مي‌کند جريان تجسيم را ايجاد مي‌کند اين هم باز مسئله‌اي است ولي اينها همه‌اش در حوزه مسائل الهياتي است و مسائل کلامي است ولي بسياري از اينها مربوط به حوزه بشري است الآن در ارتباط با مسائل فقهي و مسائل خانوادگي و مسائلي که به مسائل اجتماعي برمي‌گردد و بسياري از مسائل ديگر ما مي‌بينيم که استدلال‌هايي مي‌شود براهيني اقامه مي‌شود شواهدي آورده مي‌شود که مثلاً به عنوان نمونه مي‌گويند که شما اين احکامي که احکام تحزيري است آمده تا برحذر بکند که مثلاً فرض کنيد شلّاق هشتاد‌گانه شلاق صدگانه يا مثلاً قتل يا قصاص يا امثال ذلک ما اينها را مي‌توانيم به عنوان تحزيري يک سلسله احکام ديگري بياوريم که اين احکام اثر بيشتري دارد و اين احکام تحزيري شما شايد نيازي به آن نباشد و امثال ذلک و خيلي از بحث‌هاي ديگر که امروزه مي‌تواند براي ما جاي بحث و گفتگو بگذارد.

حالا مسائل علم‌گرايي هم يک بحث ديگري است که اگر خدا بخواهد بايد در جلسه ديگري به آن بپردازيم. فعلاً اين يک محدوده‌اي است يک بسته‌اي است که ارائه شده و يک افقي است از بحث که إن‌شاءالله بايد راجع به آن اظهار نظر کنيم. ما در خدمت شما هستيم.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«و به نستعين أنه خير ناصر و معين».

بحث تفسير روايي يا قرآن به روايت يا تفسير مأثور که همه در يک اصطلاح است مي‌فرمايند که کتاب‌ها و مقالات و پايان‌نام در اين مورد الحمدلله زياد است اما آنچه که به نظر حقير رسيد که از دو تا منبع بيشتر استفاده نکردم يکي اثر استاد بابايي است يکي هم کتاب تفسير روايي جامع روايي آقاي مسعودي است که تفسير مأثور را اين‌طور تعريف کردند که در اين تفسير براي روشن نمودن مفاهيم آيات و مقصود خداوند از رواياتي استفاده مي‌شود که خود مفسر آنها را پذيرفته باشد و پرداختن به اين تفسير مبتني بر اين روش است که بر اين فرض است که احاديث ناظر به مفاهيم قرآني مهم‌ترين منبع تفسير قرآن شمرده مي‌شود و براي برخي تنها منبع تفسير شمرده مي‌شود که آن تعبير مي‌شود به روش تفسير روايي محض که حالا از اين تفسير روايي يا بگوييم تفسير مأثور، سه تا روش اتخاذ شده است:

يکي همين روش کلي است که تفسير مأثر يا تفسير روايي و يک تفسير روايي محض و يک روش تفسير روايي جامع. در حقيقت که آن دو تفسير روايي محض و روايي جامع برداشتي از همين تفسير مأثور است که از آن گرفته شد در اصطلاح.

از نگاه شيعه و سني اين تفسير جايگاه دارد و اهل سنت هم کما اينکه شيعه قائل به اين هستند تفسير روايي را پذيرفتند اما از نگاه شيعه احاديثي که بايد استفاده بشود در تفسير قرآن کريم از پيامبر اکرم و اهل بيت نقل شده باشد با آن شرايطي که برايش ذکر کردند اما از ديدگاه اهل سنت احاديث که استفاده مي‌شود از پيامبر اکرم و با شروط خاصي که در نظر گرفته شده از صحابيان و تابعان استفاده مي‌کنند.

اما مسئله‌اي که هست اين است که بهره‌گيري از سخنان و سيره معصومين(عليهم السلام) در چند فرآيند مؤثر است گاهي به صورت ايجابي است به اين معنا که ما را از دست‌يابي به قرينه‌هاي جانبي و زواياي پيدا و پنهان سخن خداوند ياري مي‌کند که گاهي به صورت تلويح هست يعني آن برداشت‌هاي نادرست را رد مي‌کند اين منابع روايي و مقصود حقيقي خداوند را بيان مي‌کند گاهي آن منابع روايي ما و سيره و سخنان معصومين به نحوي روشن است که براي همگان قابل استفاده است گاهي هم که نوع چهارم به حساب مي‌آيد نوعي تلميح و اشاره است نسبت به آن مطلبي که ما مي‌خواهيم اخذ بکنيم که اين نياز دارد که ما از قرآن و از عترت هر دو يک بهره‌اي داشته باشيم که بتوانيم اين تلميح و اشارات را بفهميم.

بحث تفسير روايي جامع که صحبت شد، تعبيري که دارند و تعريفي که مي‌شود اين است که اگر ما در تفسير روايي در ضمن استفاده حداکثري از روايات به عنوان مهم‌ترين منبع نگاهي جامع به منابع تفسيري هم داشته باشيم به اين معنا که در تفسير قرآن از احاديث ناظر به قرآن استفاده مي‌شود که هيچ، اين در جاي خودش هست علاوه بر آن يک کوشش ژرف و فراگير و همه جانبه و عالمانه هم براي گردآوري همه قرينه‌ها و فهم دقيق همه آنها بکار برده مي‌شود اين تفسير، تفسير روايي جامع است که در مقابلش حالا اگر نه، در مقابلش يک تعريف ديگري در نظر بگيريم تفسير روايي محض است که در تفسير روايي محض تنها ما به گردآوري آيات و چينش آنها در آيات بسنده مي‌کنيم تنها منبع ما براي تفسير قرآن مي‌شود روايات.

استاد بابايي يک تقسيم‌بندي که کردند همه را آوردند در ضمن تفسير روايي محض بيان کردند. البته قبلش يک فصلي را اختصاص دادند به جايگاه تفسير معصومين جايگاه بيان معصومين را ذکر کردند علاوه بر معصومين، تابعين و صحابه و کساني که از صحابه و تابعين به عنوان مفسر قرآن شمرده شدند. جايگاهشان را بيان کردند. يک فصلي را به اين اختصاص دادند که ارزش تفسير صحابه و تابعين چيست؟ جايگاهشان چيست؟ و براي نمونه هم به برخي از صحابه و تابعين هم اشاره کردند. اما نسبت به تفسير روايي که مي‌رسند مطلق بيان نمي‌کنند ايشان، مي‌گويند تفسير روايي محض. اصلاً مستقيم به سراغ تفسير روايي محض مي‌روند و از باز خود اين تفسير روايي محض را مقسم قرار مي‌دهند و مي‌گويند هستند قائلين و مفسريني که دأب آنها و روش آنها روايي محض است باز خود اين را مقسم قرار مي‌دهند و مي‌گويند برخي از اينها افراطي هستند و برخي از اينها اعتدالي‌اند.

افراطي‌ها بله تنها منبعشان را روايات قرار دادند اما اعتدالي‌ها نه، اعتدالي‌ها علاوه بر اينکه منبع را روايت قرار دادند يک نگاه جامعي هم به ساير قرائن و مطالب ديگر هم پرداختند در حالي که اين تعبيري که آقاي مسعودي بکار برده به نظرم يک تعبير جامع‌تر و بهتر است اينکه ما بياييم تفسير را بگوييم تفسير روايي چيست؟ تفسير روايي محض است بعد بگوييم که اينها يا اعتدالي‌اند يا افراطي‌اند باز آن را مي‌بينيم که آن باز به نظر معقول‌تر مي‌رسد که ما بگوييم تفسير روايي اين است که مهم‌ترين منبع را روايت قرار مي‌دهيم حالا در ضمنش مراجعه مي‌کنيم به ساير منابع و قرائن.

اما ايشان مستقيم رفتند به سراغ روايي محض و گفتند اين روايي محض افراطي‌ها هستند که فقط به روايات بسنده مي‌کنند يک عده‌اي هم اعتدالي‌اند که علاوه بر روايات منابع ديگر را هم در نظر مي‌گيرند. اين نسبت به اين موضوع است.

 

استاد: منابع ديگر چه چيزهايي هستند مثلاً؟

پاسخ: منابع ديگري که ما در نظر گرفتيم مثل قرائني که مي‌تواند براي فهم آيات به ما کمک بکند نظير خود قرآن کريم هست که مي‌توانيم از آن استفاده کنيم.

 

پرسش: توضيح بيشتري مي‌توانيم بدهم؟

استاد: بفرماييد.

 

پرسش: اين نکته‌اي که ايشان در تفسير روايي جامع که آقاي مسعودي مي‌گويند اين ... معتقدند براي اينکه ما بتوانيم يک آيه را در تفاسير اهل بيت متوجه شويم بايد ده گام برداريم يعني يک حالت الگوريتم تفسيري را ارائه دادند که اگر اين ده گام را نرويم ما را به ضلالت ممکن است بکشاند تفسير روايي محض مثل تفسير روايي ... ممکن است اين اتفاق بيافتد. براي همين اينها يک تفسير روايي اجتهادي را ارائه دادند که ...

استاد: که مثلاً اعتدالي باشد.

 

پرسش: بله و اعتدالي باشد حتي مي‌تواند از يکي از بحث‌هايشان اين است که حتي ما مي‌توانيم تفسير تسنيم را هم استفاده کنيم يکي از قرائني است که مي‌آيد معادل روايت مي‌شود. براي همين کلمه جامع را آوردند.

آيا قرائن را مي‌توانيم منبع بگيريم؟

استاد: بله، ببينيد اين منبع مراد از منبع يعني يک جهت‌گيري معرفتي است که به هر حال در فهم معنايي کمک مي‌کند.

 

پرسش: ...

پاسخ: بالاخره آقايان بايد دفاع بکنند.

 

پرسش: اين را حالا خوب است که اگر ده گام را ببينيد خيلي جالب است حالا با اين روش نزديک به هفتاد يا هشتاد جلد تفسير را نوشتند و تا الآن ده جلدش توسط بنياد پژوهش‌ها و علوم حديث چاپ شده است.

استاد: الآن خروجي‌اش چيست؟

 

پرسش: يعني ده گامش را قشنگ در اولين کتاب توضيح دادند ... قشنگ مفصل يک کامل توضيح دادند که اين ده گام چگونه است و در مصداق هم پياده کردند.

استاد: پياده کردند لازمه‌اش اين است که اين دو تفسير از يکديگر متمايز باشند که آن فقط و فقط به روايت تکيه مي‌کند اين به مسائلي از مباحثي که از قرائن و شواهد و اينها گفته مي‌شود.

 

پرسش: شما اين را قبول داريد؟

استاد: آن کسي که الآن اين شيوه را دارد استخراج مي‌کند مي‌گويد چنين شيوه‌اي هم هست.

 

پرسش: آيا شما از اين قرائن تعبير به منبع داريد؟

استاد: اين بالاخره توسعه معنايي است که آن کساني که اين روش را در حقيقت توليد کردند دارند حرف مي‌زنند. بله، منبع محض و مختص عبارت است از مسئله روايات. ولي وقتي ما مي‌گوييم که ما اينها را هم جزء منابع مي‌دانيم يعني مي‌توانيم از قرائن و شواهد هم در جهت استفاده معنايي استفاده کنيم وقتي توانستيم اين استفاده را داشته باشيم اسمش را منبع مي‌گذاريم ولي معنايي که ما منبع را بياورم مثلاً بگوييم کتاب و سنت منبع است فقط، اين نيست يک مقداري توسعه دارد.

 

پاسخ: خيلي خوب است که ايشان بين اين تفسير روايي محض و تفسير روايي اجتهادي، اشاره به تفسير روايي علامه طباطبايي مي‌کردند مثلاً تفسير روايي علامه طباطبايي در هفت هشت جلد البيان است که تفسير قرآن مابين اين دو تاست و اين خيلي خوب است که اشاره بشود به آن.

استاد: که در حقيقت محض به معناي اينکه فقط و فقط از روايات باشد نيست ولي اينکه ما بتوانيم استفاده کنيم از منابع ديگر يا شواهد و قرائن وسيع‌تر اين هم نيست بالاخره بايد بوي نقل و روايات کاملاً در آن وجود داشته باشد.

 

پاسخ: يک بحثي که مطرح کردند اين است که ده تا کارکرد روايت که ناظر به تفسير است را ذکر کردند مي‌فرمايند روايات کاربردها و کارکردهاي مختلفي دارند در بحث تفسير قرآن. حالا قبل از اينکه برسيم به آن گام‌هاي ده‌گانه مي‌فرمايند برخي از روايات براي تبيين واژگان قرآني است مثل واژه رقيب که در آيه ﴿إن الله کان عليک رقيبا﴾ به حفيظ تفسير شده يا در کلمه متنجانف يا در «غير متنجانف باثم» به متعمد تفسير شده در بحث روايات.

برخي از روايات براي توضيح مفاهيم کليدي آيات استفاده مي‌شود مثل بحث استدراج که امام کاظم(عليه السلام) در آيه ﴿سنستدرجهم من حيث لا يعلمون﴾ فرمودند ﴿يجدد لهم النعم مع تجديد المعاصي﴾ نعمت به آنها داده مي‌شود با اينکه علاوه بر اينکه نعمت به آنها داده شده معاصي هم انجام مي‌دهند اين معناي استدراج است.

 

پرسش: يعني با اينکه معاصي انجام مي‌دهند مرتّب خدا به آنها نعمت مي‌دهد!

پاسخ: ببينيد «يجدد لهم النعم مع تجديد المعاصي» بله.

 

پرسش: يعني مدام گناهان جديد انجام مي‌دهند خدا مدام نعمت به آنها مي‌دهند.

پاسخ: خدا به آنها نعمت مي‌دهد بجاي اينکه حالا شکرش را بجا بياورند اين بجاي شکر معصيت مي‌کنند اين مي‌شود معناي استدراج که حضرت فرمودند. يا از اميرالمؤمنين در آيه تطهير فرمودند که ﴿قد طهرنا الله من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن فنحن علي منهاج الحق﴾ اين بحث مفاهيم کليدي است که از روايات استفاده مي‌شود.

 

گاهي در روايات مصاديق بيان مي‌شود حالا گاهي مصاديق ظاهري است گاهي مصاديق باطني آيات است که در بحث صله رحم که مي‌فرمايد ﴿و اتقوا الله الذي تسائلون به و الارحام﴾ کمترين صله رحم را سلام کردن فرمودند اين باز کاربرد سوم بود. کاربرد چهارم روايات بحث تبيين حکمت است اينکه فرمودند علت مجاز بودن ازدواج يک مرد با چهار زن را ما در اين روايت مي‌توانيم استفاده کنيم يا برعکس حرمت ازدواج زن با بيش از يک مرد اين بحث در روايات همه بيان شده است. يا بحث تغيير مطلق و تخصيص عام اينها اينکه حضرت از اميرالمؤمنين سؤال کردند که معناي ﴿ادعوني استجب لکم﴾که از حضرت سؤال شد ما دعاي مي‌کنيم ولي مستجاب نمي‌شود حضرت فرمودند که بخاطر اينکه دل‌هايتان به هشت چيز خيانت کرده است اين بحث اين است که تقييد مطلق و تخصيص عام است.

گاهي براي توضيح اشارات است اشاراتي که در قرآن به آن ذکر شده نظير ﴿ما هذه التماثيل التي انتم لها عاکفون﴾ اين تنديس‌ها چيست که شما داريد آنها را پرستش مي‌کنيد که براي نکوهش عده‌اي که سرگرم بازي شطرنج بودند اين حضرت قرائت فرمودند.

گاهي کارکرد بحث تبيين متشابهات است اينکه امام کاظم(عليه السلام) در آيه ﴿الرحمن علي العرش استوي﴾ اين‌طور معنا کردند ﴿استولي علي ما دق و جله﴾ خدا بر هر چيز کوچک و بزرگي تسلط دارد اين گاهي متشابهاتي هست که ما نمي‌فهميم و اين روايت است که به ما کمک مي‌کند که ما بياييم در تفسيرش کمک بگيريم.

بحث هشتم تعيين ناسخ و منسوخ است در آيه نجوا، در آيه عفو، آيه کيفر و نظاير آن که زياد است.

بحث تشريح فضاي نزول است اينکه ما مي‌بينيم در آيه تطهير مثلاً خيلي به ما کمک مي‌کند که ما وقتي نگاه مي‌کنيم به روايت حديث کساء اين از آن برداشت مي‌شود که همسران پيامبر داخل اين ماجرا نيستند و آيه تطهير شامل آنها نخواهد شد.

بحث آخر نقد تفسيرهاي نادرست است روايت به ما کمک مي‌کند که گاهي تفسير نادرستي داريم از آيات مختلف قرآن، اين تفسير به ما کمک مي‌کند که اين فهم نادرس از قرآن را اصلاح بکنيم مثل بحث عصمت انبيا که بحث خيلي مهمي هم هست که آيات مختلفي داريم در مورد حضرت يونس حضرت موسي. بر روايت است که به ما بحث عصمت انبيا نظيرش هست که ما جلوگيري مي‌کند از فهم اشتباه آيات.

حالا اگر اجازه بدهيد آن ده تا گام را إن‌شاءالله من در جلسه بعد بيان کنم خدمت شما.

 

استاد: اين ده گام همان ده تا گامي است که بيان داشتند.

پرسش: فهم درستي از يک روايت در مورد يک آيه بايد داشته باشد.

 

استاد: اين البته اصولي است و در حقيقت اصولي است که براساس اين اصول به سراغ تفسير مي‌روند که اينها دخيل‌اند بر اينکه يک فهم معنايي درستي را از آيات بخواهند داشته باشند. اما آنچه که ما مي‌توانيم بيشتر روي آن فکر کنيم اين است که حالا مي‌خواهيم يک جمع‌بندي کنيم نسبت به آنچه که ايشان زحمت کشيدند و به عنوان تفسير بالمأثور يا تفسير روايي و امثال ذلک دانستند.

اين نکات نکات خوبي است بله ما از اين نکات مي‌توانيم بالاخره يک فهم درست‌تري را از آيات الهي داشته باشيم. ولي سخن اين است که قرآن يک درياست و مراد از يک درياي وسيع و عميق اين است که ما بايد که علومي را در خدمت فهم قرآني بگيريم که حالا آن بخش اول يا اجزاي اولي که ايشان فرمودند بسياري از اين علوم ما را إن‌شاءالله کمک مي‌کند ما در بحث عقل‌گرايي بايد که اين بحث‌ها را بيشتر داشته باشيم که هر چه که عقل‌گرايي بيشتر باشد مراد از عقل‌گرايي نه عقل‌گرايي مصطلحي است که در غرب مطرح است بلکه تقويت قوه عاقله و استعدادهاي دروني را کاوش کردن و به فعليت رساندن که هر چه عقل به معناي تعقل و تفکر قوي‌تر باشد و جدي‌تر باشد و به فعليت بيشتري رسيده باشد فهم معنايي بيشتري را از اين دريايي که عمقش مشخص است و وسعتش مشخص است و کرانه‌اي مي‌شود براي آن تعيين کرد اين داشت.

بنابراين ما الآن مي‌دانيم که آيا تفسير روايي حتي با اين ويژگي‌هايي که فرمودند يعني ويژگي‌هاي اجتهادي، تفسير قرآني محض قطعاً جوابگوي نياز ما در فهم قرآن نيست سرّ اينکه رفتند به سراغ تفسير روايي اجتهادي براي اينکه اينها دارد کمک مي‌کند که ما بتوانيم فهم داشته باشيم خيلي خوب. ما از اينها استقابل مي‌کنيم يعني اين در حقيقت در مقابل با تفسير قرآن به قرآن نيست. اينها در حقيقت از باب مثبتين هستند هر دو مي‌توانند مفيد باشند. اين شواهدي که الآن هست قطعاً تفسير قرآن به قرآن از اين شواهد هم برخوردار است و بهره‌مند است بنابراين آنهايي که تفسير قرآن بالمأثور و تفسير قرآن محض دارند و غير از تفسير قرآن محض آن را خطا مي‌دانند حرکت‌هاي اجتهادي که الآن عده‌اي به آن رسيدند آن را خطا مي‌بينند آنها در حقيقت گرفتار يک بستگي و جمود و تحجّري مي‌شوند که فهم قرآن برايشان دشوار مي‌شود و يک قرآن عصر پيغمبر برايشان مي‌ماند. واقعاً اين‌طوري است اما اگر ما بخواهيم اين قرآن را در دوره‌هاي بعدي و تا روز قيامت يک کتاب زنده حيات‌بخش مفيدي به حال جامعه قرار بدهيم ما نمي‌توانيم اکتفا بکنيم به تفسير روايي محض و اين عنواني که هست.

شما مي‌خواهيد چه بخشي را إن‌شاءالله در جلسه بعد بفرماييد؟

پرسش: همان ده تا دليلي که مي‌فرمايند ده تا گامي که ما در تفسير روايي بايد لحاظ کنيم تا به يک تفسير معقولي برسيم ده تا گام را آوردند ذکر کردند که إن‌شاءالله در جلسه آينده.

استاد: اين چکار مي‌کند؟ فهم ما را نسبت به آيات الهي مستعدتر مي‌کند آماده‌تر مي‌کند.

 

پرسش: بله.

استاد: اين ده موردي که ياد کرديد چه بود؟

 

پرسش: اين ده مورد فقط فهرستش را دارم که حالا گام ... بهره‌گيري از سياق است و از روايت چگونه بياييم استفاده کنيم قدم به قدم آموزش مي‌دهد که بتوانيم از روايات يک فهم درست‌تري داشته باشيم

استاد: درست است اجتهاد اتفاق بيافتد در حقيقت اجتهاد است.

 

پرسش: ما مي‌خواهيم خانواده حديث تشکيل بدهيم حديث‌هاي معارض همديگر يا تضادها را جمع کنيم بعد يک کار اجتهادي انجام بدهيم تا بتوانيم ذيل آيه بتوانيم بگوييم اين روايت چه مي‌گويد! چون غالب رواياتي که ما داريم بيشتر نگاه تأويلي است يعني با ظاهر آيه متفاوت است

استاد: بله يا نگاه تأويلي است يا نگاه تطبيقي است. بسيار خوب! ما يکي دو تا بحث ديگري هم داشتيم که حالا إن‌شاءالله در جلسه بعد داشته باشيم فقط يک مروري بکنيم چه بود؟ يک را خود جناب عالي عهده‌دار شديد

 

پرسش: آسيب‌شناسي تفسير قرآن به قرآن بود.

استاد: بله احسنتم. فقط حالا که ما چند دقيقه‌اي وقت داريم بخواهيم زودتر امروز يک جلسه‌اي هست برويم من مي‌خواهم يک جمع‌بندي از بحث عقل‌گرايي و قرآن را مطرح کنيم ملاحظه بفرماييد يک وقتي مي‌گوييم عقل، يک وقت مي‌گويم عقلانيت. آنچه که الآن در اين بحث ما مطرح مي‌کنيم بحث عقل و قرآن است. وقتي گفتيم بحث عقل، عقل اَشکال مختلفي دارد همه اشکال عقل اگر عقل باشند نه ظن و گمان و نه خيال و وهم و نه هوي و هوس و فلان. همه اشکالي که عقل دارد همه اينها در زير مجموعه عقل قرار مي‌گيرد و مي‌تواند يعني حيثيت حجيتي داشته باشد در معرفت يعني چه؟

 

من اين مطالبي که عرض مي‌کنم ريشه در کتاب منزلت عقل در هندسه معرفتي ديني حضرت استاد دارد. ما يک چيزي داريم بنام عقل که در فارسي به آن مي‌گوييم خرَد و اين با اصطلاحات ديگر عقل نبايد قاطي بشود چون عقل در نزد فيلسوفان يک معنايي دارد در نزد متکلمين يک معنايي دارد و امثال ذلک. نه، عقل آن قوه تفکر و خرَد و انديشه‌اي است که به وسيله آن بشر مسائل خودش را بررسي مي‌کند تا بتواند حق را از باطل در همه زمينه‌ها تشخيص بدهد اين مي‌شود عقل. عقلي که الآن به ما توصيه کردند ﴿لقوم يعقلون﴾ يا اينکه تفکر کنيد بيانديشيد و امثال ذلک. پس ما يک قوه‌اي در وجود انساني داريم که اين قوه در مرحله اول مثلاً مي‌گويند عقل هيولاني. کم‌کم مي‌شود عقل بالملکه، کم‌کم مي‌شود عقل بالفعل. کم‌کم مي‌شود عقل مستفاد.

اين عقل جلوه‌هايي و أشکالي را با خودش همراه دارد که اينها زير مجموعه عقل هستند. ما يک عنوان جامعي داريم و يا يک حقيقتي داريم که از آن به عنوان عقل و خرَد ياد مي‌کنيم که عقلانيت يک پرده‌اي از عقل است عقلانيت يعني چه؟ يعني در ارتباط با مسائل اجتماعي و سياسي انديشيدن تدبر کردن تفکر کردن و امثال ذلک که عقلانيت يک پرده‌اي از پرده‌هاي عقل است که عقل تجريدي عل تجربي عقل عرفي و امثال ذلک مثلاً عقلي که ما درباره معاش داريم عقلي که در مورد معاش داريم يک جلوه‌اي از عقل است آن عقل با آن عقلي که درباره معاد داريم يکسان که نيست مي‌گوييم اين عقل تجريدي است آن عقل مثلاً عقل اعتباري است يا عقلي که ما در علوم بکار مي‌بريم عقلي که در فيزيک و شيمي و اينها عقل دارد کار مي‌کند.

درست است که علم به عنوان ابزار است ولي آنکه حکم مي‌کند و به اصطلاح به عنوان قانون تبديل مي‌کند عقل است علم که حس و تجربه است آنکه در حقيقت دارد داوري مي‌کند قضاوت مي‌کند بالا و پايين مي‌کند سبک و سنگين مي‌کند عقل است. پس عقل که قوه عاقله و تفکر است با أشکال مختلف خودش چه تجربي و چه تجريدي چه اعتباري چه عقل عقلانيتي که در مسالئ سياسي و اجتماعي است الآن مي‌گويند که عقلانيتي در جامعه نيست! مثلاً، اينکه مي‌گويند عقلانيت در جامعه نيست يعني قوه خرد و تفکر که بايد در ارتباط با مسائل مثلاً اجتماعي سياسي فرهنگي يا خانوادگي يا تربيت باشد مي‌گويد مگر در خانواده شما عقل نيست؟ آن عقلي که دارد کار تربيتي و خانوادگي را انجام مي‌دهد يک عقلانيت اجتماعي است که اين عقلانيت اجتماعي يک پرده‌اي از پرده‌هاي عقل است.

 

پرسش: عقلانيت يعني در چارچوب عقل حرکت کردن که عقل در حقيقت حاکميت دارد ولي ابزارش در مسائل حس و تجربه است در مسائل تجريدي مسائل منزه بودن از حس و خيال و وهم است منزه بودن از جزئيت است و امثال ذلک. هر کدام از اينها پرده‌هايي از پرده‌هاي عقل است که عقل بر هم اينها نوعي تسلط دارد ابزارش فرق مي‌کند. شما در عقل در مسائل علمي و تجربي بدون عقل که نمي‌توانيد نتيجه بگيريد چون شما مي‌خواهيد حکم بکنيد و حکم کار عقل است در همه مسائل. در مسائل خانوادگي مسائل اجتماعي، همين است.

بنابراين در کتاب منزلت عقل أشکال مختلف عقل را که گفتند عقل تجربي عقل تجريدي عقل حتي عقل عرفاني، در عقل عرفاني حتي نزاهت از مسائل نفساني هم دخيل است. عقل نظري يعني برهان و عرفان نظري. در عرفان نظري ما يک نوعي از عقل استفاده مي‌کنيم که بالاتر از آن عقلي است که در حکمت که عقل تجريدي است استفاده مي‌کنيم همه اينها پرده‌هايي است و جلوه‌هايي است از عقل که در همه اينها عقل حضور دارد اما هر کدام در عرصه خودش است. ما با اين وضع واقعاً روبرو هستيم و مي‌خواهيم ببينيم آن عقلي که مي‌خواهد در قرآن حضور پيدا بکند و نسبت عقل با قرآن را مي‌خواهيم بررسي کنيم به کجا هست.

 

پرسش: اينجا يک سؤالي پيش مي‌آيد و اينجا ما مي‌توانيم عقل را بما هو عقل بگوييم مثلاً مدّ نظر قرار بدهيم يا نه، اين عقل نياز به وجودي‌اش متفاوت مي‌شود يعني چه؟ وقتي ما مي‌بينيم اميرالمؤمنين «و يثيروا لهم دفائن العقول» را مطرح مي‌کنند يعني عقل را ناظر به حجت خدا و نبي اکرم يا پيامبران بارور مي‌شود مي‌خواهيم ببينيم که عقل را در سايه آنها نگاه کرد که با ورودي آنها بايد چيزهايي که از آنها مي‌گيريم وارد شويم حالا چه در تفسير و چه در بحث عقلانيت در مسائل ديگر يا نه، همان را بما عقل مي‌توانيم ببينيم؟

استاد: اين قوّه خرد يا عقل اين قوه را بايد شکوفا کرد آن «و يثيروا لهم دفائن العقول» مي‌آيد مي‌گويد آنکه آن قوه‌اي که بناست حاکم باشد در همه اينها حتي در ارتباط با مسائل تجربي، آن عقل هر چه قوي‌تر باشد اين تجربه بهتر مي‌تواند کارآمد باشد. آن طبيبي که در مقام طبابت دارد تشخيص مي‌دهد اگر آن عقل قوي‌تر باشد اين ابزار را بهتر بکار مي‌گيرد و فهم بهتري ايجاد مي‌کند. بنابراين اين «و يثيروا لهم دفائن العقول» آن عقل را به عنوان قوه عاقله تقويت مي‌کند شکوفا مي‌کند آن قوه عاقله سايه مي‌افکند نسبت به مسائل مختلفي که در او وجود دارد با أشکال مختلف و مسائل اجتماعي و مسائل تربيتي و مسائل تجريدي و مسائل تجربي و هر چه که اينها جلوه‌هاست عقل معاش عقل معاد. آنکه در آنجا به وسيله «و يثيروا لهم دفائن العقول» تقويت شده و قوت پيدا کرده و به تعبيري رسيده به عقل مستفاد، يعني از عقل هيولاني درآمده عقل بالملکة عقل بالفعل و بعد عقل ... آن اگر انسان به عقل مستفاد رسيد در مسائل زير مجموعه خودش خوب مي‌تواند داوري بکند. بنابراين اين «و يثيروا لهم دفائن العقول» دارد آن را تقويت مي‌کند.

 

پرسش: يعني بدون راهنما و امام امکان ندارد که اين به عقل مستفاد برسد؟

استاد: حالا بالاخره کمک آنها و عنايت آنها گام بسيار قوي‌تر و مؤثرتري است ولي

 

پرسش: براي چه بايد اين را مطرح کنند چون پدر شما خدا حفظشان کند ايشان خيلي به مرحوم کليني به عنوان نگاه مثبت نگاه مي‌کنند که کتاب عقل را اول قرار داد من مي‌خواهم بگويم اگر اين‌جوري گفته يک نقدي به حضرت استاد وارد است که آيا اين بايد بعد از کتاب الحجة قرار مي‌گرفت نه قبلش منظورم اين است مي‌خواهم بگوييم آيا ما چنين نقدي مي‌توانيم بکنيم؟ چون اين ابزار عقل است و در کنار شما متوجه شدم که اين به عنوان يک ابزار است. وقتي ابزار باشد کلاً بعد از کتاب الحجة معنا پيدا مي‌کند که بتواند به عقل مستفاد برسد.

استاد: ببينيد ما از دو موضع نگاه مي‌کنيم مثل اينکه در بحث‌هاي معرفت‌شناسي مي‌گويند اين بحث معرفت‌شناسي هم مي‌تواند اول باشد هم مي‌تواند آخر باشد مي‌تواند اول باشد براي اينکه ما به وسيله او مي‌خواهيم جهان را بشناسيم پس بنابراين او را روشن کنيم اول، بعد جهان را بشناسيم. يکي هم مي‌گويند که اين يک مسئله‌اي است که براي فهمش نياز به مبادي فراواني داريم پس اين را بايد بعداً با اين بحث کنيم. الآني که جناب کليني فرمودند که مسئله عقل را اول قرار دادند براي اينکه اين قوه عاقله که خرد را تأمين مي‌کند اگر اين به فعليت برسد و واقعاً از حيثيت چون خيلي‌ها عقل هيولاني يا حداکثر عقل بالملکه دارند عقل بالفعل کجا پيدا مي‌شود؟ يا عقل مستفاد کجا پيدا مي‌شود؟ که اگر عقل بالفعل حاصل شد آن وقت است که ما مي‌توانيم عقلانيت را در جامعه ببينيم عقل بالفعلي الآن نداريم.

 

پرسش: لقوم يعقلون.

استاد: احسنت اينکه ﴿لقوم يعقلون﴾ مي‌خواهد اتفاق بيافتد آن وقتي است که ما يک عقل بالفعل داشته باشيم وقتي عقل بالفعل شد اينکه عقل بالفعل اينکه حاج آقا مرتّب مي‌گويند عقل عقل، يعني همين؛ يعني عقل بالفعل اگر باشد در مسائل اجتماعي به عقلانيت اجتماعي مي‌انديشد در مسائل تجربي به عقلانيت تجربي دارد مي‌انديشد. عقلانيت تجربي مي‌گويد که واکسن فلان را بياور، اين واکسن فلان آن عقلانيت تجربي ما که از آن عقلي اصلي بالفعل مدد گرفته مي‌آيد يک واکسني را توليد مي‌کند که شايسته باشد و همه خاصيت‌ها را داشته باشد ولي عقل تجربي ما که يک عقلانيت خاص خودش است از آن عقل مدد مي‌گيرد.

 

ما که مي‌گوييم عقل‌گرايي در ارتباط نسبت عقل با قرآن، بايد اين را ملاحظه کنيم يعني عقلي که به فعليت رسيده است. شما اگر عقل به فعليت رسيده را داشته باشيد، سراغ ﴿و استعمرکم فيها﴾ که مي‌رويد يک عقلانيت تجربي مي‌آوريد و اين عقلانيت تجربي را استفاده مي‌کنيد مي‌گوييد خدا که فرموده است چرا در اين‌گونه از مسائل تعقل نمي‌کنيد؟ مي‌گوييم چرا تعقل کرديم و اين عقلانيت تجربي را زير نظر يک عقل بالفعل و فعليت يافته ما داريم بکار مي‌گيريم و داريم دنياشناسي مي‌کنيم و دنيانگهداري مي‌کنيم و امثال ذلک.

اين يک بحثي است بسيار بحث إن‌شاءالله خوبي است اگر توفيق باشد در جلسات بعد.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo