< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

98/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 8 تا 19 سوره مزمل

﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتیلاً (8) رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلاً (9) وَ اصْبِرْ عَلی‌ ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً (10) وَ ذَرْنی‌ وَ الْمُکَذِّبینَ اُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلیلاً (11) اِنَّ لَدَیْنا اَنْکالاً وَ جَحیماً (12) وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً اَلیماً (13) یَوْمَ تَرْجُفُ الْاَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثیباً مَهیلاً (14) اِنَّا اَرْسَلْنا اِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما اَرْسَلْنا اِلی‌ فِرْعَوْنَ رَسُولاً (15) فَعَصی‌ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَاَخَذْناهُ اَخْذاً وَبیلاً (16) فَکَیْفَ تَتَّقُونَ اِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شیباً (17) السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (18) اِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ اِلی‌ رَبِّهِ سَبیلاً (19) ﴾

سوره مبارکه «مزمل» که در مکه نازل شد، مستحضر هستید که آیات بخشی از اینها شان نزول دارد، خود سوره فضای نزول دارد، خود قرآن جوّ نزول دارد. اینکه فرمود: ﴿اِنَّا سَنُلْقی‌ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، فرمود ما مهم‌ترین کار را می‌خواهیم در این منطقه انجام بدهیم. کسانی که وحشی و حیوان هستند، می‌خواهیم اینها را انسان کنیم. کسانی که انسان هستند؛ ولی نه شنوا هستند، نه بینا هستند، نه گویا هستند: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾،[1] ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾[2] که زندگی اینها بر اساس جاهلیت جهلاست، اینها را می‌خواهیم به عقلانیت دربیاوریم و متمدّن بکنیم و می‌خواهیم کاری در منطقه انجام بدهیم که دو قطب مهم روزگارمان را اینها را رام بکنند و به تمدن اسلامی دعوت بکنند. چنین برنامه‌ای ما داریم، این قول ثقیل است. برنامه‌هایی که بتواند این امور را تامین کند، قول ثقیل است: ﴿اِنَّا سَنُلْقی‌ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾.

تو هم اگر بخواهی اینها را درک کنی و تحمل کنی، سحَر می‌خواهد و نماز شب. بخواهی پیاده کنی، صبر و بردباری و توکل. آن بخش اول گذشت که «هاهنا امورٌ اربعة»؛ اما در این ذکر فرمود به یاد پروردگارت باش، آن که تو را به اینجا رساند به یاد او باش: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾! این ربّ تو ربّ مشرق و مغرب است. این ربّ تو بی‌مانند و بی‌شریک است، بی‌عدیل است، بی‌مثیل است، ﴿لا اِلهَ اِلاَّ هُوَ﴾. نه تنها به یاد او باش، او را وکیل بگیر. وقتی او را وکیل گرفتی، صابر و بردبار باش، برای اینکه بسیاری از کارهای تو را وکیل انجام می‌دهد. تو از مرحله وکالت، مرحله نصرت، مرحله ولایت، از همه اینها عبور می‌کنی، کار را تنها او انجام می‌دهد. این ﴿فَذَرْنی‌ وَ مَنْ یُکَذِّبُ﴾؛[3] یعنی بگذار من تنها مسئله را حل می‌کنم. درباره ولید همین طور بود: ﴿ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً﴾؛[4] بگذار من خودم مسئله را حل می‌کنم.

گاهی ذات اقدس الهی بدون اینکه انسان بفهمد، یک وقت انسان می‌فهمد، ناله می‌کند، دعا می‌کند، یک مرحله است. یک وقت اصلاً با خبر نبود، فرمود من تنها مسئله را حل می‌کنم. این‌طور نیست که اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ بخواهد به حرم دین اهانت کند، من رهایش کنم. تو‌ای پیغمبر یک وقت اقدام می‌کنی، در مرحله صبر دعا می‌کنی، ناله می‌کنی، دعوت می‌کنی، تبلیغ می‌کنی، اینها یک سلسله کارهاست. یک سلسله کارهایی است که اصلاً تو خبر نداری، من خودم تنها مسئله را حل می‌کنم. این «ذرنی، ذرنی»‌هایی که قرآن دارد، برای همین است: ﴿ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً﴾، بگذار من تنها حل می‌کنم، حل هم می‌کند. خیلی از موارد است که اصلاً وجود مبارک حضرت نخواست تا دعا کند، این برای همه ما هم هست، این می‌شود قول ثقیل.

برخی از مفسّران که باور کردند درس و بحث یاد خداست، همین زمخشری حالا گرچه آن توفیق نصیب او نشد؛ ولی به هر حال این کشّاف را دو سال و نیم در مکه نوشت، مجاور بود، او شد «جار الله زمخشری»، بعد از اینکه تفسیر کشاف را نوشت، در همان حرم گذاشت تا علما و‌اندیشمندان و مفسّران بیایند، نقد کنند، اینکه این تقریباً نزدیک هزار سال مانده است، برای اینکه عده زیادی از علما آمدند در همان حرم الهی، در کنار کعبه این را خواندند، بررسی کردند، اشکالات آن را ذکر کردند، او حل کرد، بعد شده کشاف. خیلی از حرف‌هایی که فخر رازی در تفسیر کبیر دارد، از او گرفته شده است. خیلی تفسیرش مفصل نیست؛ اما خیلی کار کرده است؛ یعنی خودش مخلصانه دو سال و نیم بود، معتکف شد، مجاور شد، شده «جار الله» نوشت. بعد این را همان‌جا گذاشت که علما بیایند بررسی کنند، نقد کنند. خیلی‌ها هم آمدند، نقد کردند بعد شده کشاف.

ایشان می‌گوید دعا هست، نماز هست، صلوات هست، مناجات هست، اینها هست و «دراسة علمٍ»، آن که دارد درس می‌خواند او به یاد خداست.[5] ببینید درس حوزه نزد آنها این‌طور بود؛ مثل نماز بود؛ مثل دعا بود؛ مثل مناجات بود؛ مثل ذکر بود. گفت ذکر خدا وقتی اسم می‌شمارد: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، این دعاها، این نمازها، این مناجات‌ها، اینها ذکر نام خداست و «دراسة علمٍ». اگر فرشته‌ها قبل از اینکه طلبه‌ها بیایند می‌آیند بال‌ها را پهن می‌کنند: «اِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ»،[6] این درس‌ها و این بحث‌ها یقیناً یاد خداست. غرض این‌طور درس‌خواندن و این‌طور کتابشان مانده است. ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾!

ذات اقدس الهی می‌فرماید به یاد پروردگارتان باشید. یک مقدار بحث‌های عاطفی، اوایل نرم، بعد به صورت دقیق‌تر. در آنجا که اوایل نرم است، در آیه دویست سوره مبارکه «بقره» این است که چون معمولاً وقتی که در مراسم حج از مکه آمدند عرفات توقف کردند و وقوف عرفات را کردند و غروب عرفات از عرفات به مشعر آمدند و شب را مشعر ماندند بعد آمدند منا، آن برنامه‌های منا را انجام دادند، این بیتوته‌هایی که شب در منا داشتند، به یاد مفاخرشان بودند. در چنین فضایی این آیه دویست سوره مبارکه «بقره» نازل شد که فرمود: ﴿فَاِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِکْراً﴾، همان‌طوری که جمع می‌شوید قصه‌ها و اذکار قبایل و تاریخ را می‌گویید، به یاد خدا باشید؛ مثل آنها، بلکه بهتر از آنها. این یک مرحله است: ﴿فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِکْراً﴾. از این مرحله که گذشتند در پایان سوره مبارکه «اعراف»؛ یعنی آیه 205 این است: ﴿وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی‌ نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلینَ﴾، صبح تا شب به نام خدا، به یاد خدا، غفلت نکن، در درونِ درونت کسی هم نفهمد. این یک مرحله با آن مرحله‌ای که آیه دویست سوره مبارکه «بقره» است، فرق می‌کند. آن دارد: ﴿فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِکْراً﴾؛ اما اینجا دارد: ﴿وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی‌ نَفْسِکَ﴾، با ناله، با تضرّع، با زاری، در درونت این را صبح و شام و غافل هم نباش.

حالا این خدای سبحان که ذکر را این‌طور مطرح می‌کند، می‌فرماید: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ﴾، کسی که ربّ توست، این یک؛ ربّ تو هم همان ﴿رَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِب﴾[7] است. همه در تحت ربوبیت او هستیم. این «ربُّ» که مرفوع است خبر برای مبتدای محذوف است؛ یعنی همین که ربّ توست، او ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است. ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ که ربّ تو کیست؟ یعنی «هو ربّ المشرق و المغرب» است.

این ﴿تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾، ببینید برخی‌ها که فقط به فکر ظاهر هستند، می‌گویند چون آخر این آیات با تبتیل سازگار بود، اینجا نفرمود: «تبتّل الیه تبتّلا»، گفتند: ﴿تَبْتیلاً﴾، تا با ﴿طَویلاً﴾ و ﴿مَهیلاً﴾ و اینها سازگار باشد. این‌ یک‌ نحوه قرآن‌فهمی است، یک‌ نحوه قرآن‌فهمی دیگر که بحث‌های قبل بود، «تبتّل»؛ یعنی انقطاع. اصلاً خود بتول را که بتول گفتند، درباره مریم (سلام‌الله‌علیها)، چون منقطع «الی العبادة» بود، وقف حرم بود و درباره صدیقه کبریٰ (سلام‌الله‌علیها) نه چون «بتول عن الطمس» است، گفتند چون «بتول عن القرین» است، اصلاً مانند ندارد. این را همین بزرگان نقل کردند. «بتول عن القرین است». این تبتّل است ﴿تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾؛ منقطع باش!

اینجا جناب فخر رازی حرف‌های فراوانی دارد، بعد می‌گوید خیلی از اسرار است که در خفایا هست، در زوایا هست؛ ولی بسیاری از عبارت‌های ایشان، عبارت‌های ابن‌سیناست در نمط نهم اشارات.[8] خود فخر رازی با اینکه مرتّب در اشارات و تنبیهات ابن سینا اشکالی دارد به این نمط نهم و اینها که رسید، می‌گوید مسائل عرفانی را ابن‌سینا طرزی تنظیم کرد که نه قبل از او بود و نه بعد از او تاکنون، چون فاصله بین ابن‌سینا و فخر رازی کم نبود. گفت تاکنون کسی عرفان را این‌طور ذکر نکرده. ابن‌سینا در همان نمط نهم دارد، کسی که عرفان را «للعرفان» بخواند، او قائل بالثانی است، موحد نیست. «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی»، [9] او هنوز موحد نشد، او گرفتار ثنویت است. او اگر «معرفة الله» را برای «معرفة الله» بخواهد، این موحد نیست. اگر کسی معرفت را برای معروف بخواهد، نه برای خود معرفت، او بله، موحد است. «من آثر العرفان للعرفان فقد قال بالثانی»، او هنوز گرفتار ثنویت است.

این حرف از حرف‌های بلند ابن‌سیناست و فخر رازی اینها را خوب شرح کرده است. همین فخر رازی در ذیل همین آیات، همین عبارت‌های ابن‌سینا را می‌آورد؛ منتها ـ متاسفانه ـ اسم نمی‌برد که این حرف‌ها را چه کسی گفته است! می‌گوید اگر کسی معرفت خدا را، برای معرفت خدا و برای اینکه عارف بشود، او هنوز موحد نیست. اینها عین عبارت‌های ابن‌سیناست، یک؛ اینها را فخر رازی در تفسیر خود در ذیل همین ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾ نقل کرد،[10] دو؛ بدون اینکه نام ابن‌سینا را ببرد، سه.

حرف، حرف درستی است، این بیان نورانی که متعلق به حضرت امیر است، خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! می‌فرمود این حرف‌ها در اسلام به نام حضرت امیر ثبت شد؛ یعنی خط ولایت در اسلام حالا هر چه هست، وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است؛ اما این شاگردی که بتواند این خط را ترسیم کند، تبیین کند، تشریح کند، تفسیر کند، راه‌اندازی کند، ایشان اصرار دارد که این به نام حضرت امیر ثبت شد. این قسمت را حضرت فرمود، فرمود یک عده «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[11] عبادت می‌کنند. یک عده «شَوْقاً اِلَی الْجَنَّة» عبادت می‌کنند، پس معلوم می‌شود اینها غرضی دارند و یک عده ﴿حُبًّا لِلَّهِ﴾[12] معبود را می‌خواهند، محبوب را می‌خواهند، نه عبادت را.[13] عبادت را برای معبود می‌خواهند برای محبوب می‌خواهند و من از آن قبیل هستم.

این ترسیم خط که یک عده «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»، این قدر گفت و گفت و گفت تا به نام او در اسلام ثبت شد. بعدها هر کسی گفت از وجود مبارک حضرت گرفت؛ البته آیات قرآن اینها را دارد، تبشیر دارد، انذار دارد؛ اما عبادت را برای معبود بخواهد نه برای خود عبادت. این ذکر را برای مذکور بخواهد، این اسم را برای مسمّا بخواهد. فرمود این ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾ است؛ اما آیا می‌دانید که مشرق و مغرب در عالم کیست؟ یک مشرق و مغربی است که همه می‌فهمند که آفتاب از یک طرف در‌می‌آید و از طرف دیگر غروب می‌کند. در قرآن کریم فرمود این را که همه می‌بینند: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾.

از این دقیق‌تر ﴿رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ﴾ است، ما دو تا مشرق داریم و دو تا مغرب؛ یعنی اول زمستان که شروع بشود، اول دی که شروع می‌شود دی و بهمن و اسفند که پایان آذر آن اول شب که شب یلداست طولانی‌ترین شب سال است از آن به بعد کم‌کم یک دقیقه یک دقیقه، کمتر و بیشتر روزها بلند می‌شود و شب‌ها کوتاه. تا برسد به «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»،[14] همین فروردین بهار می‌شود که هم روز دوازده ساعت است هم شب. از این به بعد کم‌کم یک دقیقه، یک دقیقه روز اضافه می‌شود و شب کوتاه، تا پایان خرداد که آن هم طولانی‌ترین روز سال است و کوتاه‌ترین شب سال. در اعتدال ربیع و خریف یک مشرق داریم که اعتدال است «بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»، در آن بخش‌های پایانی خرداد این می‌شود «مشرقین»، آن می‌شود «مغربین»، پس یک مشرق داریم، یک مغرب هر روز، دو مشرق داریم، دو مغرب در سال اعتدال خریفین. یکی هم ﴿وَ رَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ﴾ داریم، چون زمین کره است، چون کروی است هر لحظه یک‌جا شب است، یک‌جا روز. این سه طایفه از آیات.

اما آن حرف آخر را می‌زند آن طایفه چهارم؛ در سوره مبارکه «صافات» که گذشت، فرمود: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾، [15] اصلاً ما مغرب در عالم نداریم، هر لحظه مشرق است. این آفتاب مرتّب دارد حرکت می‌کند؛ البته این به حساب دید ما، این زمین هر لحظه دارد حرکت می‌کند، هر لحظه‌ای که رو به آفتاب است، روز است. آن لحظه‌ای که رو به آفتاب نیست، شب است. ما شب نداریم، مغرب نداریم. ما هر چه داریم مشرق است. آن که می‌دود زمین است.

آن که به دور شمس می‌گردد، زمین است. آن که هر لحظه‌اش روز است، زمین است. آن جایی که پشت سر گذاشت می‌شود شب؛ لذا در سوره مبارکه «صافات» فرمود: ﴿وَ رَبُّ الْمَشَارِقِ﴾.[16]

پس ما یک مشرق و مغرب داریم، اوّلاً؛ یک مشرقین و مغربین داریم، ثانیاً؛ یک مشارق و مغارب داریم، ثالثاً؛ یکی هم «المشارق» بی‌مقابل داریم، رابعاً. به یاد چنین کسی باش! هر لحظه مشرق است، غروبی در کار نیست. حالا وقتی این سمت افتاد، آن که رها کرده، می‌شود شب. می‌شود تاریک. تو به یاد چنین کسی باش و این هم شریک ندارد و این را هم وکیل بگیر، چون کار مهمی باید انجام بدهی. همین عربی که «یغذوا الکلاب و یقتلوا الاولاد» مگر نبودند همین‌ها؟ اینها در خشکسالی‌ها سه بار بچه‌ها را می‌کشتند: دخترها را از یک طرف، پسرها را ـ معاذالله ـ قربانی می‌کردند برای بت‌ها که فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ﴾،[17] آن هم سفهاً، این چه سفاهتی است که بچه‌ها را برای بت‌ها قربانی می‌کنید؟ سوم هم «یغذوا الکلاب و یقتلوا الاولاد» سال‌های خشکسالی سگشان را روزی می‌دادند، می‌گفتند این گله ما را مواظب است، این بچه‌ها را می‌کشتند، این جاهلیت بود. اینها را کسی بخواهد آدم بکند، قول ثقیل می‌خواهد. فرمود کار تو خیلی مهم است. اینها که «یغذوا الکلاب و یقتلوا الاولاد» مگر نبود این کارها؟ می‌گفتند بچه که مشکل ما را حل نمی‌کند، اینها دامدار بیابان بودند و قدّاره‌بند هم بودند. می‌گفتند در خشکسالی ما بچه را چگونه اداره بکنیم؟ سگ را می‌خواهیم که به هر حال گلّه ما را مواظب باشد. این حیوان‌های درنده را بخواهد عاقل کند و متمدن کند که بیایند ایران را بگیرند و روم را بگیرند، قول ثقیل می‌خواهد. این خیلی کار می‌خواهد! تو فقط و فقط بگو خدا! فرمود من همه را حل می‌کنم. تو آنچه مقدور توست، صبر را رها نکن، از اینها فاصله بگیر، هجرت کن؛ اما هَجر جمیل. نه هجرت زمانی یا زمینی. هجرت سیاسی و اجتماعی بکن: ﴿وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمیلاً﴾، با اینها باش، سختی‌های اینها را تحمل بکن، قهر نکن؛ مثل یونس نباش: ﴿وَ لاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾،[18] با اینها باش من مسائل را حل می‌کنم.

بعد خطاب کرد به خود حضرت، فرمود در دستگاه من خیلی چیزهاست. بعد خطاب کرد به خود مردم مکه، به حضرت خطاب کرد که ما همه چیز را آماده داریم، بساط بگیر و ببند ما فراوان داریم. نه تنها در آخرت، در دنیا هم داریم: ﴿اِنَّ لَدَیْنا اَنْکالاً﴾، «انکال»؛ یعنی بَند. این آیاتی که نازل شد، وقتی حضرت این آیات را تلاوت می‌کرد، غذا آوردند، دیدند که حضرت غذا میل ندارند، چون روزه‌دار بود حالا دو شب بود یا سه شب بود یا کمتر یا بیشتر، به هر حال اصلاً نتوانست غذا بخورد، قول ثقیل را تلقی کرد. بَند ما داریم. ما یک طعام گلوگیر داریم، این طعام را اینها گرسنه‌اند، ناچار هستند بخورند، همین که در فضای دهن گذاشتند، در مجرای گلو رفت، خفه می‌کند. اصلاً غصه را می‌گویند غصه همین است، گلوگیر است: ﴿طَعاماً ذا غُصَّةٍ﴾؛ گلوگیر است. مجبورند بخورند، خفه می‌شوند؛ ولی نمی‌میرند! درد بی‌درمان است، اینها نزد ما هست. ﴿اِنَّ لَدَیْنا اَنْکالاً﴾، بند ﴿وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً اَلیماً﴾؛ البته ﴿مَهِّلْهُمْ قَلیلاً﴾، اگر فاصله زمانی باشد، می‌گویند مهلت، فاصله مکانی را نمی‌گویند مهلت؛ فاصله زمانی را می‌گویند مهلت. فرمود این مقدار ﴿مَهِّلْهُمْ قَلیلاً﴾. بعد خطاب کرد به مرد مکه، فرمود: ﴿اِنَّا اَرْسَلْنا اِلَیْکُمْ رَسُولاً﴾، مردم! ﴿کَما اَرْسَلْنا اِلی‌ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، حواستان جمع باشد. شما که جریان فرعون و رود نیل و جریان موسیٰ و عظمت موسای کلیم و غرق شدن فرعون و اینها را که شنیدید: ﴿اِنَّا اَرْسَلْنا اِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما اَرْسَلْنا اِلی‌ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، تنها عذاب آخرت نیست، عذاب دنیا هم هست. الآن هم قرآن همین قرآن است. این‌طور نیست که اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ به صورت استکبار یا صهیونیسم یا تحریم بکند یا تجاوز بکند یا بی‌ادبی بکند، این قرآن که «حی لایزال» است. حرف روز قرآن است. فرمود ما همان هستیم که برای فرعون رسول فرستادیم؛ یعنی همان عذاب است؛ البته به وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم دلداری داد، فرمود درست است ما که گفتیم قیامت، یعنی معنایش این نیست که تنها فقط ما اینها را رها می‌کنیم در قیامت عذاب می‌کنیم! نه خیر! دنیا هم غرق است و دریا در اختیار ماست، صحرا در اختیار ماست. ما هم «شقّ الارض» داریم، «شقّ البحر» داریم، «شقّ الشّجر» داریم، «شقّ الحجر» داریم، همه را در اختیار داریم. کجا بود که خدا اراده کرد و شقّی پیدا نشد؟ ﴿اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ﴾،[19] [20] آن دوازده چشمه پیدا شد. «فَاضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْر»،[21] همه‌جا «شقّ الارض» است، «شقّ البحر» است، «شقّ القمر» است، «شقّ الحجر» است. ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْاَرْضَ﴾،[22] بگیر! این دهن باز کرد و گرفت، این می‌شود «شقّ الارض». همان برنامه است، همان دستور است، همان ناله‌هاست. فرقی نمی‌کند، حالا این «شقّ القمر» معروف شد، اینکه فرمود: ﴿فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْاَرْضَ﴾، چه گفته؟ این مگر «شقّ الارض» نیست؟ مگر این دهن باز نکرده؟ مگر دوست و دشمن را این را نگفتند. به مردم مکه فرمود ما همان هستیم: ﴿اِنَّا اَرْسَلْنا اِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما اَرْسَلْنا اِلی‌ فِرْعَوْنَ رَسُولاً﴾، حواس شما جمع باشد! کم‌کم اینها آرام شدند. یا دست از جنگ کشیدند یا دست از نفاق کشیدند یا تظاهر کردند به عبادت و مانند آن؛ لذا در این قسمت‌ها فرمود تو وظیفه‌ات این است که ﴿وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی‌ نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ﴾، [23] در بخش‌هایی از سوره‌ مبارکه «عنکبوت» هم مشابه همین تعبیرات آمده است. فرمود شما یک بخش از کارها را انجام بدهید بقیه را ما راهنمایی می‌کنیم. در آیه پایانی سوره مبارکه «عنکبوت» این است که ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾،[24] آن هدایت عمومی که شده و آن ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾[25] [26] [27] است. این هدایت ویژه است، فرمود شما دو قدم جلوتر بیاید، ما راه را به شما نشان می‌دهیم. آدرس می‌خواهید نزد ماست، کجا می‌خواهید موفق باشید، چطور می‌خواهید پیروز بشوید، نزد ماست. دو قدم بیا ما بقیه را به شما می‌گوییم. این ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ﴾، این هدایت پاداشی است، نه هدایت ابتدایی. هدایت ابتدایی آن است که ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾؛[28] اما اینکه می‌فرماید: ﴿وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ﴾، [29] می‌فرماید: ﴿اِن تُطِیعُوهُ﴾؛[30] اگر اطاعت کنید، هدایت می‌شوید، این هدایت پاداشی است؛ یعنی قلب شما را ما طرزی هدایت می‌کنیم، راهنمایی می‌کنیم، گرایش می‌کنیم که هم بفهمید و هم گرایش پیدا کنید، این کار را می‌کنیم. شما دو قدم بیایید، ما این کار را می‌کنیم. این ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ﴾، این هدایت ابتدایی که نیست. اگر هدایت ابتدایی نبود که این جهاد را از کجا پیدا می‌کرد. این معلوم می‌شود که هدایت پاداشی است، هدایت ثانیه است. اینها را انجام داد فرمود این کارها را بکن، ما انجام می‌دهیم.

عمده این است که ما که در حوزه هستیم، باید باور کنیم درس و بحث ما الهی است؛ یعنی باید باشد، یعنی طرزی درس بخوانیم که مثل نماز باشد؛ مثل زیارت باشد؛ البته این کارها جای نماز واجب را نمی‌گیرد؛ اما جای مستحبات را می‌گیرد. جای دعاهای مستحب را می‌گیرد. اینها به هر حال واجب کفایی است. اگر «لله» آدم درس و بحث داشته باشد، این عبادت نیست؟! این ذکر خدا نیست؟! اگر این زمخشری می‌گوید «دراسة علم» ذکر خداست، چرا ما نگوییم؟ ما که اُولیٰ هستیم، پس می‌شود این کار را کرد. می‌شود کاری کرد که اگر ناله‌ای از حوزه بلند بشود، مشکل خوزستان حل بشود. شما می‌بینید که الآن اینها گرفتار هستند. دیروز همین‌جا یکی از برادرها گفت ما چه ذکری بگوییم؟ گفتم الآن چه فارسی، چه عربی هر چه از زبان اینها درآید، مستجاب است، برای اینکه دل شکسته دارند. بزرگانی هم که در سراسر ایران، چه مسئولین، چه افراد عادی، اینها بیان ائمه (علیهم‌السّلام) را اجابت کردند «فلهم الجنة»!

امام فرمود: «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَةَ مَاءٍ اَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»،[31] این بیان نورانی امام است. «عادیه»، «تعدّی»؛ یعنی تجاوز. طغیان رودخانه، طغیان سیل، طغیان باران. اینها را می‌گویند عادیه. «عادیه»؛ یعنی تعدّی. حضرت فرمود هر باران تُندی، سیلابی، این اگر طغیان کرد شما جلویش را بگیری، مشکل مردم را حل کنی، بهشت بر شما واجب است. «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَةَ»، آتش‌سوزی هم همین‌طور است، سیل هم همین‌طور است. چه چیزی را ائمه ما نگفتند؟ «مَنْ رَدَّ عَنْ قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَادِیَةَ مَاءٍ اَوْ نَارٍ وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ»، شما ببینید تعبیرات قرآن کریم چند وجه است؟ یک وقت می‌گویند اگر فلان کار را کردید، بهشت می‌دهند، بله! یک وقت می‌گویند: ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾،[32] [33] این ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾؛ یعنی مِلک شماست. آن وقت شفیع چند نفر هم می‌توانید بشوید. یک وقت می‌گویند اگر این کار را بکند: ﴿یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ﴾،[34] [35] [36] این از آن شفاعت در‌نمی‌آید؛ اما اگر بگویند اگر این کار را بکند: ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾، این ﴿لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾؛ یعنی چه؟ یعنی مِلک اوست. اگر مِلک اوست می‌تواند شفیع چهار نفر بشود.

ما طرزی باید زندگی کنیم که ناله ما در روز خطر اثر بکند؛ البته امتحان الهی سرجایش محفوظ است؛ اما کسی آسیب نبیند، کسی نباید که شب خوابش نبرد. ما باید آن هنر را داشته باشیم. این است که «دراسة علم» یاد خداست. چرا ما این را از دست بدهیم؟ ما که می‌توانیم این‌طور باشیم چرا این را از دست بدهیم؟ مگر این کار نبود؟ بعد ذات اقدس الهی به مردم فرمود حواس شما جمع باشد! ما آنچه به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بنا بود بگوییم گفتیم و این بخش‌هایش مربوط به حضرت است: ﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبَتَّلْ اِلَیْهِ تَبْتیلاً﴾ ـ که قبلاً هم عرض شد ـ بعضی‌ها به این فکر هستند که آخرهای آیات را هماهنگ کنند! آن هم یک نکته ادبی است؛ اما فرق «تبتّل» و «تبتیل» چیست؟ مطلبی دیگر است. یک وقت است که از سنخ ﴿وَ اللَّهُ اَنْبَتَکُمْ مِنَ الْاَرْضِ نَباتاً﴾،[37] برای اینکه ردیف بشود، یک وقت تبتّل آن انقطاع تکلّفی است، این کار سنگین تکلّفی دفعتاً سخت است، باید به تدریج حل شود؛ لذا تدریج را باب تفعیل به عهده دارد.

﴿وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ﴾، یک؛ این ذکر هم انقطاع مذکور باید باشد، دو؛ این مذکور تو هم همان کسی است که همه به یاد او هستند: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾، این ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ﴾؛ یعنی من چه کار می‌کنم؟ حالا ثابت شد که ما مشرق و مغرب نداریم، مشرقین و مغربین نداریم، مشارق و مغارب نداریم، «المشارق» داریم؛ یعنی هر لحظه تابش است. اینها چه کار می‌کنند؟ ﴿لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾،[38] پنج طایفه در قرآن است که اینها ساجد هستند، اینها مسلمان هستند، اینها مسبّح هستند، اینها حامد هستند، اینها گوش به فرمان هستند. دارد وقتی خدای سبحان به زمین و آسمان گفت که ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْاَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً اَوْ کَرْهاً﴾[39] بیایید! ﴿قالَتا﴾، تثنیه است. ﴿اَتَیْنا﴾، تثنیه است. ﴿طائِعین﴾، آسمان و زمین عرض کردند ما همه آمدیم. شما به ما دو نفر گفتی، کل جهان در اختیار شماست. ﴿فَقالَ لَها﴾، «للسّماء» ﴿وَ لِلْاَرْضِ ائْتِیا﴾ تثنیه است. ﴿قالَتا﴾، تثنیه است. ﴿اَتَیْنا طائِعین﴾، نه «طائعَین»؛ همه آمدیم. اینها به یاد معبود خودشان هستند. اگر ﴿لَهُ اَسْلَمَ مَنْ﴾ هست، ﴿لِلَّهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَ الارْضِ﴾،[40] هست، ﴿اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ﴾،[41] هست، ﴿بِحَمْدِه﴾[42] [43] هست، ﴿اَتَیْنا طائِعین﴾، هست، این مشرق و مغرب یا «المشارق» به یاد معبودشان هستند. چرا ما به یاد او نباشیم؟ مگر چیزی می‌شود در عالم به یاد «الله» نباشد و خدا خدا نکند؟ ما هم اگر این‌طور زندگی کنیم، سرمایه‌ای برای ماست. در روز خطر به هر حال این دعاها می‌تواند اثر بگذارد. به هر حال امتحان الهی است، چهار نفر را امتحان می‌کنند؛ اما شهر، کشور، نظام، آسیب نمی‌بیند، این سرمایه را می‌شود حفظ کرد که چرا این عزیزان خوابشان نمی‌برد. دو نفر و سه نفر و صد نفر نیستند هیچ چاره هم ندارند. بعد هم اگر ـ خدای ناکرده ـ برد معلوم نیست کجا می‌برد. این خطر است، ما برای همه این عزیزان به عصمت زهرا (سلام‌الله‌علیها) دعا می‌کنیم که خدا همه اینها را نجات بدهد و این خطر را و عادیه را برطرف کند!

 


[8] لباب الاشارات و التنبیهات، ص191.
[9] شرح الفخر الرازی علی الاشارات (شرحی الاشارات)، ج‌2، ص121.
[10] التفسیر الکبیر، ج‌30، ص687.
[14] گلستان سعدی، قصاید، قصیده25.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo