< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 تا 12 سوره جن

﴿قُلْ اُوحِیَ اِلَیَّ اَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا اِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً (1) یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا اَحَداً (2) وَ اَنَّهُ تَعالی‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً (3) وَ اَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً (4) وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ تَقُولَ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً (5) وَ اَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْاِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً (6) وَ اَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ اَنْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ اَحَداً (7) وَ اَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً (8) وَ اَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (9) وَ اَنَّا لا نَدْری اَ شَرٌّ اُریدَ بِمَنْ فِی الْاَرْضِ اَمْ اَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً (10) وَ اَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (11) وَ اَنَّا ظَنَنَّا اَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْاَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (12) ﴾

سوره مبارکه «جن» که در مکه نازل شد، بخشی از اسرار خلقت را تبیین می‌کند ضمن اینکه محتوای این سوره همان معارف سه‌گانه دین یعنی توحید و وحی و نبوت است، برخی از مسائل را هم در ضمن خود دارد. در جریان خلقت، ذات اقدس الهی فرمود فرشته است و انسان و جن. در بین این سه نوع، دو نوع مکلّف هستند که فرمود: ﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ﴾.[1] فرشته را مشمول تکلیف نمی‌داند یا برای عصمت آنهاست یا جهات دیگری است که آنها در ردیف انسان و جن نیستند. آن که مکلّف است و مسئول است، همین دو گروه‌ هستند: جن است و انس. در تحدّی به قرآن کریم هم این دو گروه دعوت شدند که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾، توان آن را ندارند؛ ﴿وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیراً﴾،[2] این یک مطلب.

در بین این انواع سه‌گانه، ارتباط جن به فرشته‌ها اگر بیش از ارتباط جن با انسان‌ها نباشد، کمتر نیست. ارتباط جن با فرشته‌ها برای یادگیری است. ارتباط جن با انسان‌ها برای گمراه کردن است. چیزی به یاد انسان نمی‌دهند، یا ﴿یُوَسْوِسُ فی‌ صُدُورِ النَّاسِ﴾[3] هستند یا ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾[4] هستند.

تمام اقسام سیزده‌گانه مغالطه‌ها که کشف شد و برخی از مغالطه‌های مرموز غیر مکشوف، همه اینها به وسیله اغوائات شیاطین است که ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾، این شعور مرموز که مغالطه است، از ناحیه شیاطین در اذهان عده‌ای القا می‌شود آن وقت این شخص خیال می‌کند که این شبهه از ناحیه خود اوست. این شبهه را با اشکال فرق نمی‌گذارد، این شبهه را با نقد فرق نمی‌گذارد، این شبهه را با نصیحت فرق نمی‌گذارد، اوّلاً و به برکت خود می‌داند هوشیاری خود تلقی می‌کند، ثانیاً. در حالی که دیگری این شبهه سمّی را در ذهن او القا کرد: ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾، هر جا سخن از نقد به دین است، نقد به قرآن است، نقد به عترت (علیهم‌السّلام) است، این از سنخ ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ﴾ است. یک وقت نقد به فلان عالم است، نقد به فلان مؤلف دانشگاهی یا حوزوی است، اینها یک نقدهای عادی است؛ اما اگر ـ خدای ناکرده ـ نقد به دین باشد از همان سنخ است که ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾. وحی آن شعار مرموز است به تعبیر سیدنا الاستاد. آن القائات ظریفی که خیلی وضعش روشن نیست، این به نام وحی است. اگر «من الله سبحانه و تعالی» باشد که حق است. اگر «من الشیاطین» باشد که ابلیس است، آن را می‌گویند وحی، ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾. آن وقت این شخص شیطان‌زده که جزء «شیاطین الانس» است، خیال می‌کند که متفکری است که اشکال عمیق دینی کرده است. غافل از اینکه آن که القاء کننده است، شیطان است. آنچه القاء شده است، شبهه تاریک و ظلمت و ظلمانی هوس‌مدارانه است و مغالطه را به همراه دارد و اگر کسی بخواهد از اقسام سیزده‌گانه مغالطه و مانند آن نجات پیدا کند این «مخلصاً» باید درس بخواند. اینکه می‌گویند وقتی درس می‌خوانید، مطالعه می‌کنید، «بسم الله» بگویید فلان آیه را بگویید، برای اینکه از این‌گونه از شبهات آدم نجات پیدا کند یا مطلب را می‌فهمد یا اگر اشکالی هست، مربوط به خود اوست، دیگر ﴿اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی‌ اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُم﴾ نباشد، این هم یک مطلب.

ارتباط جن‌ها با فرشته‌ها بیش از ارتباط انسان‌ها با فرشته‌هاست. اینها مرتّب با فرشته‌ها ارتباط داشتند. نشانه‌اش این است که خود ابلیس شش هزار سال که معلوم نیست «لَا یُدْرَی اَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا اَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ»،[5] در جمع ملائکه بود. اینکه ذات اقدس الهی فرمود به ملائکه گفتیم: ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾، همه سجده کردند ﴿اِلاَّ اِبْلیسَ﴾،[6] [7] [8] این استثنا، استثنای منقطع است واقعاً؛ ولی ظاهراً استثنای متصل است؛ اما استثنای منقطع است، چون خود قرآن فرمود: ﴿کانَ مِنَ الْجِنِّ﴾، ظاهراً استثنای متصل است، برای اینکه در جمع فرشته‌ها بود. اینها ارتباطشان با فرشته‌ها بیش از ارتباط انسان‌ها با فرشته‌هاست، یک و حرف‌های آنها را هم تلقّی می‌کنند، دو؛ در آسمان یک سلسله ماموریت‌هایی است که فرشته‌های آسمانی اداره می‌کنند که ﴿وَ اَوْحی‌ فی‌ کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾[9] و این آسمان که ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُون‌﴾؛[10] معارف در آن هست، این آسمان غیر از این نظام سپهری است که علم نجوم کشف می‌کند. آن آسمان ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ آنها هست. این روایت قبلاً هم چند بار بحث شد که عده‌ای از شام آمدند خدمت حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) مطالبی را بپرسند، وجود مبارک امام مجتبی (سلام‌الله‌علیه) هم حضور داشت، یکی از سؤال‌هایی که قبلاً زمینه کرده بودند این بود که از حضرت بپرسند: «کَمْ بَیْنَ الْاَرْضِ وَ السَّمَاء»، بین آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ وجود مبارک حضرت به امام مجتبیٰ ( (سلام‌الله‌علیها) ا) اشاره کرد، فرمود شما جواب بدهید! وجود مبارک امام مجتبی‌ٰ که کودکی در آن محفل بود، فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‌»؛[11] [12] ( «وَ بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْاَرْضِ دَعْوَةُ الْمَظْلُومِ وَ مَدُّ الْبَصَر.) این یک روایت کوتاه را سیدنا الاستاد در المیزان که نقل می‌کند، می‌گوید این جزء غرر روایات ماست.[13] [14] حضرت مجتبیٰ (سلام‌الله‌علیه) فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‌»؛ یعنی اگر منظور شما آسمان ظاهری است، این تا چشم می‌بیند، نمی‌شود معیاری برای آن ذکر کرد. اگر منظور شما آسمان قرآنی و معنوی است، «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‌»، آه مظلوم است. فاصله زمین تا آسمان را آه مظلوم طی می‌کند. این است که آه مظلوم اثر دارد، برای اینکه به جایی می‌رسد که ﴿وَ اَوْحی‌ فی‌ کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾ می‌بینند، ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ می‌بینند، آن دعا دیگر رد نمی‌شود. اینکه وجود مبارک امام باقر می‌فرماید، پدرم امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) به من بگوید در آخرین لحظه، آخرین سفارش پدرم امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) این است که فرمود پسرم! آخرین سفارش من به تو همان آخرین سفارش پدرم حسین بن علی ( (سلام‌الله‌علیها) ا) است در آخرین لحظه. آخرین وداعی که پدرم آمد در خیمه با من وداع کرد، فرمود پسرم! «اِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً اِلَّا اللَّه»؛ [15] فرمود ظلم همه جا حرام است و بد است؛ اما آن مظلومی که هیچ پناهگاهی غیر از خدا ندارد به او ستم نکن! برای اینکه او به قبیله و قوم و اداره و شخص و قبیله و پدر و پسر و اینها را ندارد که تکیه کند، این فقط می‌گوید خدا. این آه، آه خالصانه است، این آه خالصانه یقیناً به مقصد می‌رسد. آه خالصانه موحدانه که به مقصد رسید، اثر دارد. فرمود: «اِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً اِلَّا اللَّه»، این خالصاً می‌گوید «یا الله»! چون هیچ‌جا ندارد. این آخرین سفارش وجود مبارک حضرت بود به امام سجاد در خیمه. آخرین سفارش وجود مبارک امام سجاد به امام باقر ( (سلام‌الله‌علیها) اجمعین) هم همین است.

امام حسن می‌فرماید فاصله بین زمین و آسمان آه مظلوم است. اگر منظور شما آسمان ظاهر است: «مَدُّ الْبَصَرِ‌»، اگر منظور آسمان باطن است: «دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‌». آنجا که ﴿وَ اَوْحی‌ فی‌ کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾، آنجاست که وحی می‌آید، آنجاست که فرشته‌ها رابطه دارند، آنچه بین فرشته‌ها ردّ و بدل می‌شود، جن‌ها می‌فهمند، می‌شنوند، چون با آنها هستند. آنها از اخبار غیبی یا همه را می‌فهمند یا بعضی را می‌فهمند و بعضی را نمی‌فهمند؛ ولی آنچه خودشان کم و زیاد می‌کنند، مهم است. اینها را می‌آیند القا می‌کنند به کَهَنه، به سَحره و به امثال آن، آن وقت این دروغ‌اندازی‌ها و خیالبافی‌ها را ترویج می‌کنند. کار عده‌ای از جن این بود که این دسترسی داشتند به آسمان‌ها، درست است که وحی یک امر مجرّد است؛ ولی زمان و زمین بی‌اثر نیست. «لیلة القدر» ی می‌خواهد زماناً، یک حرم الهی به نام مکه می‌خواهد مکاناً، به هر حال زمین، زمان و خصوصیت‌ها و اینها در تتمه قیود قابلی نقش دارد. مکه‌ای می‌خواهد کنار کعبه که بشود سرزمین وحی و زائران آنها بشوند: «ضیوف الرّحمان»[16] ( «... اَنَّ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَام سُئِل ‌... قِیلَ لَهُ فَلِمَ حُرِّمَ الصِّیَامُ اَیَّامَ التَّشْرِیقِ قَالَ لِاَنَّ الْقَوْمَ زُوَّارُ اللَّهِ وَ هُمْ فِی ضِیَافَتِهِ وَ لَا یَجْمُلُ بِمُضِیفٍ اَنْ یُصَوِّمَ اَضْیَافَه‌.) یک ماه مبارک رمضانی می‌خواهد که لیله قدر داشته باشد، صائمان بشوند: «ضیوف الرحمان». گرچه زمان و زمین دخیل نیست برای اینکه مادی هستند و وحی یک امر مجرد است؛ ولی به هر حال باید به موجودات مادی برسد، به انسان و جن برسد. اینها به آن آسمان‌ها است، کدام آسمان بود؟ کدام بخش بود؟ آن را قرآن از این جهت بازگو نکرده است؛ ولی ﴿وَ اَوْحی‌ فی‌ کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾ است، یک؛ حرف‌های ملائکه را گذشته از اینکه خودشان می‌فهمند، جن بی‌ارتباط با آنها نیستند، دو؛ سالیان متمادی ابلیس در جمع آنها بود، سه؛ گروهی از ملائکه را هم می‌گویند جن، اینکه بعضی‌ها می‌گویند ابلیس جزء ملائکه بود و قرآن که دارد: ﴿کانَ مِنَ الْجِنِّ﴾،[17] منافات ندارد، برای اینکه طایفه‌ای از ملائکه را جن می‌گویند، برابر این روایت است، گرچه تثبیت نشده است. اگر چنین اموری هست، اینها این را یاد می‌گرفتند تا به کَهنه و سَحره و اینها گزارش بدهند.

قبلاً این حرف‌ها بود کم آسیب می‌دیدند و آن آسیب کم را تحمل می‌کردند؛ اما این کسی که آمده در مجلس درس پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این معارف را شنیده، رفته به قوم خود گزارش داده که من رفتم محفلی را یافتم، در سوره «احقاف» داشت که کتابی نازل شد، ﴿اِنَّا سَمِعْنا کِتاباً اُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسی‌﴾.[18] در سوره «جن» دارد قرآن نازل شد، یک؛ ﴿عَجَباً﴾ دو، کتاب به نام قرآن شگفت‌انگیز است! ﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ﴾ ما هم ایمان آوردیم. این معارف را برای ما توضیح می‌دهد. بعد به آنها گفت ما هیچ فکر نمی‌کردیم که بشر نسبت به خدا یعنی خدا! نه بشر دروغ نمی‌گوید تا کسی بگوید ابلیس قبلاً دروغ می‌گفت! بله، ابلیس دروغ گفت: ﴿هَلْ اَدُلُّکَ عَلی‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی﴾[19] گفت. دروغ گفتن یک مطلب است، بدعت گذاشتن مطلبی دیگر است. این جن که نمی‌گوید ما فکر نمی‌کردیم بشر یا جن قبلاً دروغ می‌گوید که تا ما بگوییم شیطان قبلاً دروغ گفت! این گفت ما فکر نمی‌کردیم کسی بدعت بگذارد به خدا دروغ بگوید. ما هیچ فکر نمی‌کردیم: ﴿الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾، نه اینکه ما فکر نمی‌کردیم که بشری دروغ بگوید یا جنّی دروغ بگوید تا کسی بگوید پس شیطان دروغ گفت، چیست! ما فکر نمی‌کردیم که کسی به نام خدا دروغ جعل کند، بگوید خدا شریک دارد، در حالی که ندارد. بگوید خدا همسر دارد در حالی که نیست. بگوید خدا پسر دارد در حالی که نیست. بگوید خدا دختر دارد در حالی که نیست. ما فکر نمی‌کردیم کسی به نام خدا دروغ جعل کند. این حرف‌ها را گفتند ما هم باور کردیم. الآن این کتاب شگفت‌انگیز او را می‌گوید واحد است، احد است، شریک ندارد: ﴿صاحِبَةً وَ لا وَلَداً﴾[20] این را می‌گویند، این خیلی حرف است! مثل یک روحانی که آمده حوزه درس خوانده: ﴿لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِم‌﴾[21] این آمده محضر حضرت، این معارف را یاد گرفته، رفته نزد قوم خود این حرف‌ها را می‌گوید، گفت من رفتم عصاره درس آن حضرت این بود. معلوم می‌شود این حرف‌هایی که گفتند ارتداد بود، بدعت بود. اینکه می‌گفتند ﴿اتَّخَذَ صاحِبَةً﴾ دروغ بود، «اتّخذ ولدا» دروغ بود، بنین دروغ بود، بنان دروغ بود و بنات دروغ بود. بعد چیزهایی هم که به قوم خودشان گفتند این بود که ما قبلاً کم و بیش شِهاب بود، یک؛ این شِهاب رصد بود؛ یعنی در کمین بود، می‌دانید کسی که در کمین هست و مراقب است، این تیرش را آماده کرده و در رصد است، مراقب است. این تیرها آماده است که کسی بالا نیاید، در قرآن کریم فرمود این کوکب‌ها و این کرات، اینها زینت آسمان‌ هستند که ﴿اِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾، [22] تا انسان بداند که بر فرض آسمانی بشود، شمس و قمر را هم پیدا کند، شمس و قمر زینت او نیست. زینت آسمان است. آن که زینت انسان است در سوره «حشر» و «حجرات» است که ﴿حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الْاِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾،[23] فرمود انسان یک زینت دارد و آن عقیده خوب است و ایمان. آنچه بیرون از جان انسان است یا زینت زمین است یا زینت آسمان. اگر باغ و راغ است که «زینة الارض» است: ﴿اِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الارْضِ زِینَةً لَّهَا﴾، [24] نه «لکم». اگر کسی باغی درست کرده، خانه‌ای درست کرده، فرشی درست کرده، اتومبیلی درست کرده، این «زینة الارض» است نه «زینة الانسان» و اگر به آسمان رفته و شمس و قمر را تصاحب کرده، باز هم باید بداند که ﴿اِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾؛ اما آن که با انسان است و زینت انسان است و با ابدیت او سازگار است، ﴿حَبَّبَ اِلَیْکُمُ الْاِیمَانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾ همین!

این حرف‌ها را ذات اقدس الهی به وسیله قرآن کریم و پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به اینها گفته است. اینها رفتند گزارش دادند که ما شهاب می‌دیدیم، رصد بود، در کمین بود که اگر کسی بخواهد بالا برود، تیراندازی کنند؛ اما الآن هم شهاب فراوان است، هم تیرانداز فراوان است، ما نمی‌دانیم چه خبر شد در عالم؟ آیا این به سود جهانیان است یا به ضرر جهانیان است؟ چه خبری شده؟ در عالم اتفاق افتاده که کلّ این منطقه را تیراندازها همه دارند پاسداری می‌کنند: ﴿مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً﴾، حَرس، پاسدار، پاسبان، پلیس، نگهبان پُر شده در آسمان‌ها، ما نمی‌دانیم برای چیست؟ چه حادثه‌ای اتفاق افتاده که ﴿اَمْ اَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً﴾ آیا می‌خواهد خیر برساند، شر برساند؟ ما نمی‌دانیم چه خبر است! بعد فهمید منطقه، منطقه ممنوعه است. این کتابی را که اگر کسی بخواهد هنوز پایین نیامده، در حرم امن این وحی راه پیدا کند، ولو جن هم باشد، با تیر طرد می‌شود، این کتاب را وقتی خدا به زمین آورد، دیگر اجازه نمی‌دهد که به دست زید و عمرو تحریف بشود. اینکه فرمود: ﴿اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾؛ [25] این محال است و محال که قرآن تحریف بشود! فرمود از همان آغاز نزول تا این حرم امن وحی که مهبط وحی است، قلب مطهر حضرت است، امن محض است. ما نه تنها آنجا نگهبان گذاشتیم، قدم به قدم نگهبان گذاشتیم. برای اینکه این کتاب آخرین کتاب است و دیگر پیغمبری نمی‌آید و دیگر کتابی نمی‌آید و دیگر صحیفه‌ای نمی‌آید. اگر ـ معاذالله ـ این هم به سرنوشت تورات و انجیل گرفتار شود، دینی نمی‌ماند. فرمود آنجا جای امن است، از همان نقطه آغازینش ما این را حفظ کردیم: ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾، این شهاب‌سنگ‌ها این آسمان‌ها که پُر از این کرات است، چندین خاصیت دارد: یکی ﴿اِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾، بعد هم فرمود حواستان جمع باشد! این شمس همیشه شمس نبود، این قمر همیشه قمر نبود، چه اینکه همیشه شمس و قمر هم نیست. ما از برلیان و اینها شمس و قمر درست نکردیم، ما یک مُشت دود در دست ما بود، این را به صورت شمس و قمر درست کردیم: ﴿ثُمَّ اسْتَوَی اِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾،[26] شما خیال می‌کنید که ما از نور آفتاب درست کردیم؟ ما از نور قمر درست کردیم؟ خیر، از دود آفتاب درست کردیم! از دود! ﴿ثُمَّ اسْتَوَی اِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخَانٌ﴾، این خداست. آن که یک مُشت گاز را، یک مُشت دود را شمس و قمر درست می‌کند، چرا با او ارتباط نداشته باشیم؟

فرمود در آن منطقه ﴿اَوْحی‌ فی‌ کُلِّ سَماءٍ اَمْرَها﴾، مسئولیتی دارد، از آنجا از آسمان غیب، نه آسمانی که با رصدخانه‌ها حلّ می‌شود. این آسمانی که با رصدخانه‌ها حلّ می‌شود، همان نورانی امام مجتبیٰ است که «مَدُّ الْبَصَرِ‌». آن آسمانی که ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾، آن آسمانی که آه مظلوم می‌رود، آن آسمانی که اگر دعا آن پرده‌ها را پاره می‌کند و به آنجا می‌رود، آن آسمان است. آن آسمان سخن از معنویت است و غیب است و وحی است و امر الهی است. از آنجا، از آن مرکز، وحی مصون ماند، کسی بخواهد از آن آغاز بهره‌برداری کند: ﴿یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾، بین راه بخواهد آسیب برساند، فرمود پُر از ﴿بِاَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[27] وقتی به فرودگاه رسید، قلب مطهر حضرت آن از سه مقطع معصوم مطلق است: از آغاز تا انجام، از انجام تا آغاز، بین راه که بر طرفین مرتبط است، مصون محض است. فرمود آنجا که کسی بخواهد برود، تیر آماده است. رصد است، آماده است، منتظر است، این نگهبانان ما هم که تیرانداز کامل هستند: ﴿فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً﴾.

وقتی هم که می‌خواهد تنزّل بکند: ﴿بِاَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾، به دست سفیران طیّب و طاهر قرآن نازل می‌شود. فرشته‌های طیّب و طاهر معصوم و مصون اینها را می‌آورند. وقتی وارد فرودگاه شد، حرم امن قلب مطهر پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) شد، فرمود: ﴿وَ اِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾،[28] تو از علم لدنّی برخوردار هستی، صد درصد آنچه را ما گفتیم، تو گرفتی. این برای این! حالا که گرفتی، خیلی از موارد است که انسان مطلب را خوب می‌فهمد؛ ولی حافظه او ضعیف است، فرمود صد درصد حفظ می‌کنید: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾،[29] این بخش دوم یعنی بخش دوم! انسان اول چیزی را می‌شنود، یاد می‌گیرد، بعد به حافظه می‌سپارد، این حافظه هم باید مثل آن عاقله امین باشد. فرمود عاقله شما صد درصد، چون ﴿اِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾، حافظه‌ات هم صد درصد، ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾. بخش سوم که به جامعه بخواهی منتقل کنی و املاء کنی بنویسند، دستور بدهید، بشنوند، صد درصد لبان مطهّرت معصوم است: ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحَی﴾،[30] ما دیگر چه می‌خواهیم؟

از آغاز تا انجام فرمود کسی بخواهد بیاید من با تیر اجازه نمی‌دهم. این کتاب است! این حرف‌ها را جن‌ها نسبت به حوزه درسی خودشان گفتند. گفتند ما رفتیم دیدیم پیغمبر این را می‌گوید، این را می‌گوید، این را می‌گوید، مبدا آن این است، وسطش این است، منتهایش این است. در پایان همین سوره مبارکه «جن» همین آمده است که فرمود آنچه را که ما در مجلس درس پیغمبر استفاده کردیم، این است که دو طرفش اسکورت است. در همین سوره مبارکه «جن» بخش پایانی آن همین است: ﴿عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَداً ٭ اِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَاِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ اَنْ قَدْ اَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ اَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ اَحْصی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ عَدَداً﴾، فرمود آن قدر این وحی برای ذات اقدس الهی مهم است که بالا و پایین، این اطراف چهارگانه‌اش پُر از نگهبان است. «رصد»؛ یعنی نگهبان. ﴿مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ﴾، بالا و پایین، پُر از فرشتگان امن هستند که احدی راه پیدا نکند. چرا؟ برای اینکه ذات اقدس الهی می‌خواهد ثابت کند که این وحی همان‌طوری که فرمود به دست مردم رسید. نه اینکه وحی تا لبان مطهّر پیغمبر معصوم است، خیر! وحی تا گوش مردم، تا جامعه معصوم است. از آن به بعد یا قبول یا نکول. آن وحی‌ای که به گوش ما رسید، همان است که خدا فرمود. تا به گوش جامعه نرسد، خدا رها نمی‌کند. از آن به بعد قبول و نکول به دست خود ماست: ﴿قُلِ الْحَقُّ﴾، ﴿مَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ﴾، ﴿مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾؛[31] اما همان که خدا گفت، همان به گوش جامعه می‌رسد؛ البته ممکن است زید نخواهد بشنود، عمرو نخواهد بشنود، بکر بخواهد بشنود؛ ولی به سطح جامعه رسیده است. همان را که خدا فرمود فرشته‌ها آوردند، همان را که فرشته‌ها آوردند، پیغمبر گرفت. همان را که پیغمبر گرفت، به جامعه گفت، همان که حرف خداست به جامعه رسید. حالا بعضی می‌پذیرند، بعضی نمی‌پذیرند. حالا ممکن است زید قبول بکند، عمرو قبول نکند؛ ولی به جامعه رسیده است.

این سوره مبارکه، این خصوصیت را دارد. گزارش می‌دهد که ما فکر نمی‌کردیم کسی به نام خدا بدعت، تهمت، افترا و ارتداد داشته باشد؛ ولی دیدیم همه اینها شده است. این مجلس درس پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) برای ما راهگشا بود، راه بدعت را بست، راه افترا را بست، راه ارتداد را بست، راه کذب «علی الله» را بست، توحید را گفت، شرک را نفی کرد، اینها را گفته است. ما از مجلس درس آن حضرت اینها را یاد گرفتیم.

﴿یَهْدی اِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا اَحَداً ٭ وَ اَنَّهُ تَعالی‌ جَدُّ رَبِّنا﴾، عظمت و علوّ پروردگار ما خیلی بالاست! اصلاً «جَد»؛ یعنی بالا، نه جد یعنی پدر پدر! این پدر پدر را که می‌گویند جدّ، چون بالاست، وگرنه «الجَدّ هو العلوّ». این علوّ متعالی است اگر گفتند: «علوّ متعالی»؛ یعنی خیلی عالی است. ﴿تَعالی‌ جَدُّ رَبِّنا مَا اتَّخَذَ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً ٭ وَ اَنَّهُ کانَ یَقُولُ سَفیهُنا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً﴾، در قبال رشد، سفه است. این «شطط» و بی‌راهه رفتن را به جامعه می‌آموخت. ما فکر نمی‌کردیم کسی به نام خدا دروغ بگوید، به نام خدا تهمت بزند، به خدا افترا داشته باشد: ﴿وَ اَنَّا ظَنَنَّا﴾ نه درباره انس، نه درباره جن، می‌گفتیم مگر می‌شود درباره خدا کسی دروغ بگوید؟ ﴿اَنْ لَنْ تَقُولَ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾؛ اما ـ متاسفانه ـ ﴿کانَ رِجالٌ مِنَ الْاِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً﴾، اینها با هم ارتباط پیدا می‌کردند. می‌خواستند کسی را به هَم بزنند، کسی را بی‌جا بالا ببرند، کسی را بی‌جا پایین بیاورند، این حرف‌ها را گفتند و گناه خودشان را اضافه کردند. هم اینها که به جن پناهنده شدند، مزید گناه را فراهم کردند هم جن‌ها را که اینها را پذیرفتند، به مزید گناه مبتلا شدند.

پرسش: ...

پاسخ: بله، چون اینها باور کردند. الآن معلوم شد دروغ است. اینها در بینشان مشرک درآمد، در بین آنها ﴿اتَّخَذَ صاحِبَةً﴾ درآمد، در بین آنها «اتخذ بنین» درآمد، در بین آنها «اتخذ بنات» درآمد؛ اما قرآن که آمد افشاگری کرد، معلوم شد که اینها دروغ است. این می‌گوید ما فکر نمی‌کردیم به نام خدا دروغ جعل بکند! ما دیدیم علمای یهود یا علمای دیگر یا علمای دیگر آمدند گفتند، خدا ﴿اتَّخَذَ صاحِبَةً﴾ ـ معاذالله ـ یا «اتخذ ولدا» یا فلان شخص بنین است یا ﴿عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ﴾[32] است یا ﴿الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ﴾ است، ما هم باور کردیم. بعد قرآن آمده تبیین کرده که او منزّه از همه اینهاست.

خدا فردوسی را غریق رحمت کند! اینکه ما می‌گوییم ما یک فردوسی کم داریم، ببینید مرحوم صدر المتالهین[33] نام شعرا را نمی‌برد، یک‌جا فقط نام حافظ، یک‌جا هم نام ایشان را می‌برد. وقتی می‌خواهد از فردوسی به عظمت یاد کند، می‌گوید حکیم فردوسی آن عظمت ولایتش که اگر غیر فردوسی این را گفته بود که سرش رفته بود:

که من شهر علمم علیّم دَر ست ٭٭٭ درست این سخن قول پیغمبرست[34]

آن روزها اصلاً نام مبارک حضرت، مگر گفتنی بود؟ این فردوسی بود که حرف او را تحمل کردند. درباره توحید می‌گوید:

خداوند بالا و پستی تویی ٭٭٭ ندانم چه‌ای هر چه هستی تویی[35]

اینها خیال می‌کنند که این «یاء» یای ضمیر است! اینکه حرف علمی نیست. اگر «یاء» یای ضمیر باشد؛ یعنی من نمی‌دانم تو چه هستی، تو هر چه هستی خودت هستی؛ اما «یاء» یای مصدری است ضمیر نیست؛ یعنی تمام حقیقت هستی تو هستی. در عالم چیزی نمی‌ماند مگر آیت حق.

خداوند بالا و پستی تویی ٭٭٭ ندانم چه‌ای هر چه هستی تویی

آن وقت تمام عالم می‌شود آیه حق. آن که روشن است، آیه روشن حق است، آن که تاریک است، آیه تاریک حق است. ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾، [36] شب آیت‌الله تاریک است. بسیاری از مسائل عمیق ریاضی خسوف و کسوف از همین تاریکی درآمده است. آن قدر این ظل مخروط عمیق ریاضی است که الآن کسی برای هزار سال قبل را و هزار سال بعد را می‌تواند کشف کند که چند تا خسوف اتفاق افتاده و چند تا کسوف اتفاق می‌افتد. از بس این سایه مخروط تاریک منظم علمی است! ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾. فرمود این کارها را می‌کردند و اینها خیال می‌کردند که بعثی در کار نیست.

مرحوم شیخ طوسی و همفکران ایشان (رضوان الله علیهم) نظر شریفشان این است که این «بعث» مربوط به معاد است که خیلی‌ها خیال می‌کردند که قیامتی در کار نیست.[37] سیدنا الاستاد و همفکران ایشان (رضوان الله علیهم) نظر شریفشان این است که این «بعث» راجع به رسالت است.[38] ظاهراً از قصه‌ای که از سوره مبارکه «احقاف» و سوره «جن» برمی‌آید، این است که مربوط به رسالت است؛ یعنی فکر نمی‌کردیم که کسی به نام پیغمبر و از به بعد مبعوث می‌شود و یک چیز تازه‌ای بود که ما شنیدیم. ما این صحنه را که دیدیم که پُر از نگهبانان است، یک؛ پُر از تیرهای فراوان است، دو؛ خود این سماوات که دارای این کرات هستند، این «زینة السماء» است، سه؛ شهاب سنگ‌ها از اینها می‌آید، چهار؛ نیازک و آن ترکش‌های ضعیف تیری از اینها هست، پنج؛ این تیرهای سوزان گداخته، نه خود شهاب سنگ، خود شهاب سنگ که اگر بیاید یک منطقه وسیعی را ویران می‌کند، این را که برای یک جن یا انس نمی‌فرستد. این ترکش‌های شعله‌ای که از اینها جدا می‌شود اینها به نوعی شهاب است که اینها می‌خورد به جن‌ها. اینها را ذات اقدس الهی تیری قرار داد، برای کسانی که بخواهند به آن منطقه بالا بروند.

این شهاب رصد که آمد، این جن‌ها گفتند ما نفهمیدیم این خبر تازه‌ای که در عالم آمد: ﴿اَ شَرٌّ اُریدَ بِمَنْ فِی الْاَرْضِ اَمْ اَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً﴾، همین‌ها فکر نمی‌کردند که پیامبری خواهد آمد و الآن که وجود مبارک حضرت را زیارت کردند، قرآن را زیارت کردند، وحی را زیارت کردند، برای آنها ثابت شد که «بعثی» می‌آید. ظاهراً این نظر، نظر نزدیک‌تر به ذهن است.


[33] اسفار، ج2، ص334.
[34] شاهنامه فردوسی، بخش7، گفتار‌اندر ستایش پیغمبر.
[35] شاهنامه فردوسی، بخش1، آغاز کتاب.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo