< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

91/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 123 تا 140 سوره شعراء

 

﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ﴾ ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ﴾﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ ﴿وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ ﴿أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ﴾ ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ﴾ ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ ﴿وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ ﴿أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ﴾ ﴿وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ ﴿إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ ﴿قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ﴾ ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾ ﴿فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾

 

چون سورهٴ مباركهٴ «شعراء» در مكه نازل شد و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با بيان معارف الهي با تكذيب صناديد قريش روبه‌رو مي‌شد در اين سور‌ه چند قصّه‌ بيان شد كه هم تسلّي وجود مبارك آن حضرت است هم هشدار و ايقاظي نسبت به مردم حجاز؛ نسبت به خود حضرت تسلّي است براي اينكه در طليعه اين سور‌ه فرمود: ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾ [1] براي رفع اين تأسف فرمود انبياي فراواني آمدند رنجهاي زيادي تحمل كردند شما هم بايد همين سيره و سنّت را داشته باشيد. براي هشدار مردم حجاز مي‌فرمايد اقوام و مللي قبل از شما آمدند هم بيش از شما بودند هم قدرتمندتر از شما بودند هم متنعّم‌تر از شما بودند ما همه آنها را خاك كرديم. در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» فرمود: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ [2] شما يك دهم قدرتهاي قبلي را نداريد ﴿مِعْشَارَ﴾ يعني يك دهم ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ شما با اينكه يك دهم ثروت و قدرت گذشتگان را نداريد ما آنها را از بين برديم از بين بردن شما كار آساني است.

در اين سورهٴ مباركهٴ «شعراء» گذشته از اينكه قصص انبيا را ذكر مي‌كند يك نظم و هماهنگي بين اين قصص است هم در آغاز و صدر اين قصص هم در پايان و انجام اين قصص. صدر اين قصّه‌ها مي‌فرمايد به ياد اينها باشيد انبيايي آمدند به اينها گفتند ما اين سه عنصر محوري را داريم گذشته درخشان داشتيم، آينده آزمون خوبي پس مي‌دهيم، فعلاً حرف ما معقول است. گذشته ما، ما رسول امينيم همه شما ما را به امانت مي‌شناسيد نسبت به آينده هم نه عوضي مي‌طلبيم نه غرضي داريم آنچه بين گذشته درخشان و آينده روشن است اين است كه ما حرف برهاني و معقول داريم مي‌گوييم تمام اين نعمتها از خداست او را بپرستيد نه بيراهه برويد نه راه كسي را ببنديد اين اصول مشترك و عناصر مشترك بين اين انبيا را ذات اقدس الهي در صدر و ساقه اين پنج قصّه نقل مي‌كند؛ قصّه حضرت نوح اين بود قصّه حضرت هود اين است قصّه حضرت صالح اين است [و همين طور قصه حضرت لوط و شعيب]; همه به عنوان ما رسول امينيم نه تنها در رسالت امينيم چون اينها از نظر رسالت كه ترديد داشتند از نظر سابقه درخشان هم ما چهل سال يا كمتر و بيشتر امتحان داديم همه ما هم به امانت معروفيم حرفي هم كه الآن مي‌زنيم چيزي از شما طلب نداريم نه غرضي داريم و نه عوضي مي‌طلبيم حرفهاي ما هم كه برهاني است آن‌گاه اگر كسي در برابر اين سه عنصر الهي خشونت اِعمال كند بيراهه برود گرفتار عذاب الهي خواهد شد در پايان اين چند قصّه هم اين است كه ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ﴾ پس سرّ هماهنگي ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ كه در پايان قصّه آمده است با آنچه در صدر قصّه آمده است كه ما رسول امينيم ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ ذكر نعمتهاي الهي براي آن است كه اين چند قصّه يك واقعيت است به صورتهاي گوناگون و همه اينها هم مي‌تواند تسلّي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد به مناسبت آيه سه همين سورهٴ «شعراء» كه فرمود: ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾ هم مي‌تواند هشدار نسبت به مردم حجاز باشد.

مطلب بعدي آن است كه در جريان حضرت هود(سلام الله عليه) كه براي قوم عاد مبعوث شده است بحث مبسوطي از اين وجود مبارك در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت؛ آيه 65 سورهٴ «اعراف» اين بود: ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ برخي از آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» آمده در سورهٴ «شعراء» مطرح شد لكن آنچه در سورهٴ «اعراف» و سورهٴ «هود» و سورهٴ «شعراء» مطرح است يك مابه‌الامتيازي هم بين اين سه جريان هست؛ در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 65 اين است كه ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ عاد هم ريشه عربي دارد در جزيرةالعرب به سر مي‌بردند و لذا منصرف است و تنوين قبول كرد لكن وجود مبارك هود برادر قبيلگي اينها بود نه برادر ديني اينها اخوّتي كه قرآن كريم اسناد مي‌دهد يا اخوّت نسبي است كه دو نفر برادرند از يك پدر و مادرند مثلاً يا اخوّت قبيله‌اي است مثل اينكه در همين‌جا دارد هود را ما به برادرشان عاد فرستاديم يا اخوّت ايماني است نظير ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾[3] يا اخوّت انساني است نظير لوط خودش كه از قوم آنها نبود آن قوم نه با لوط برادر نسبي بودند نه برادر ديني بودند همان برادر انساني بودند كه «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو كَرِهَ» اگر سندي براي اين پيدا بشود از آن جوامع‌الكلم است كه بشريّت را به برادري دعوت مي‌كند «الانسان أخ الانسان أحبَّ أو كَرِهَ» اينكه در قرآن فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾[4] با مردم سخنِ درست بگوييد اين قول در مقابل فعل نيست يعني گفتارتان، رفتارتان، نوشتارتان، برخوردتان با هر انساني بايد خوب باشد حالا اگر او بد كرد شما دو راه داريد يا عفو يا انتقام ولي برخورد اوّليه بشر با بشر بايد خوب باشد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ در سورهٴ «اعراف» فرمود ما او را فرستاديم آن‌گاه آن اشراف و سرمايه‌داران مُسرف و مُترف قبيله عاد هم دهن‌كجي كردند وجود مبارك هود را تسفيه كردند به سفاهت اسناد دادند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾[5] هم تكذيب كردند به كذب و دروغ اسناد دادند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾[6] و هم در سورهٴ «هود» بيان كردند كه ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[7] تو نسبت به خدايان ما بدگويي كردي ما فكر مي‌كنيم خدايان ما در تو اثر كردند اما وجود مبارك هود(سلام الله عليه) در پاسخ فرمود من سفيه نيستم من كاذب نيستم من ناصحِ امينم كاري هم از بتهاي شما ساخته نيست ﴿لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلكِنِّي رَسُولٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[8] من ناصح امينم هم گذشته صاحب امانت بودم هم الآن در رساندن پيام الهي امينم و اگر يك خبر راستي بيايد شما بايد بپذيريد نه تكذيب كنيم آن‌گاه آنها گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾[9] كه به حرفهاي گذشتگان و تقليد تمسّك كردند اينها قبلاً هم گذشت كه در تصديق يك مطلب اگر خواستند چيزي را بپذيرند مي‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ﴾ [10] در تكذيب يك مطلب مي‌خواستند چيزي را نفي كنند مي‌گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴾[11] ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ نه يعني يك چيز بي‌سابقه است پدران ما نشنيدند ما در زمان آنها نشنيديم بلكه منظور آن است كه ما نشنيديم که پدران ما اين را باور كرده باشند همين دعوتها قبلاً هم بوده ما نشنيديم پدران ما قبول كرده باشند اين ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ يعني چون آنها نپذيرفتند ما هم نمي‌پذيريم نه اينكه يك كارِ بي‌سابقه است.

اين تا پايان اين جريان هست آن‌گاه وجود مبارك هود(سلام الله عليه) فرمود قبل از شما قوم نوح بودند قبل از من خود نوح(سلام الله عليه) بود شما جانشينان قوم نوح هستيد و اگر بيراهه رفتيد به همان خطر گرفتار خواهيد شد ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَصْطَةً﴾ [12] شما امكاناتي را داريد كه قوم نوح نداشت. بخشي از امكانات در همين سورهٴ مباركهٴ «شعراء» مطرح شد بخشي در سورهٴ «هود» بخشي هم در سورهٴ «فجر». در سورهٴ محلّ بحث آمده است كه ﴿أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ﴾ ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ﴾ شما هر جاي بلندي روي هر كوهي هر جاي مرتفع كه از آن به رِيع ياد مي‌كنند در هر جاي بلندي يك سلسله علامتهاي بازي گذاشتيد ابزار بازي گذاشتيد كه بازي كنيد حالا آن علامتهاي بازي چه بود مربوط به آن عصر و مصر بود فرمود هر جاي بلندي را شما براي تفريح انتخاب كرديد (يك) روي سينه‌هاي كوه و دامنه‌هاي كوه، قلعه‌هاي محكم ساختيد كه گويا مي‌خواهيد ابداً بمانيد مخلَّديد مرگ براي شما نيست (اين دو) اين ﴿تَخْلُدُونَ﴾ ناظر به آن است فرمود شما اين كارها را انجام مي‌دهيد فكر مي‌كنيد كه دائماً مي‌مانيد، بعد آنها گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ﴾[13] بعد در پايان خداي سبحان مي‌فرمايد ما عذاب فرستاديم و حضرت هود و مؤمنان به او را نجات داديم ﴿وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ﴾[14] اين بخشي بود در سورهٴ مباركهٴ «اعراف».

در سورهٴ مباركهٴ «فجر» آنجا آيه شش به بعد فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَاد﴾ٍ ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ ﴿الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾ ﴿وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾ عاد و ثمود اين طور بودند؛ در جريان عاد فرمود اينها خانه‌هايي ساختند كه روي زمين سابقه ندارد اگر يك فرد عادي بگويد اين در دنيا سابقه ندارد خب بله اين را بر يك احتمال حمل مي‌كردند چون خيلي از جاها را اين شخص نديد اما اگر ذات اقدس الهي بفرمايد: ﴿لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾ يعني اصلاً روي كُره زمين چنين چيزهايي نيست الآن اين اهرام مصر خب الآن روشن شد كه روي كُره زمين چيزي مثل اينها نيست مشابه اين را برخيها در قصرهاي ديگر مي‌ساختند مي‌فرمايد اين ﴿لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلاَدِ﴾ درباره ثمود فرمود: ﴿جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ﴾ عاد و ثمود شبيه هم‌اند نزديك هم‌اند. پس در سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود كاري كه عاد كرده بود در كُره زمين بي‌سابقه بود. در سورهٴ مباركهٴ «هود» بخشي از جريان عاد را بعد از قصّه حضرت نوح و قوم نوح ذكر مي‌كند؛ آيه پنجاه به بعد سورهٴ مباركهٴ «هود» اين بود كه ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿يَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي الَّذِي فَطَرَني أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ در آيه بعد فرمود استغفار كنيد و مانند آن. آنها در جواب گفتند كه شما بيّنه‌اي نياورديد و ما دست از روش نياكان برنمي‌داريم ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾[15] پس يا اهانت بود به سفاهت يا اهانت بود به تكذيب يا اهانت بود به مشكل رواني كه آلهه ما در تو اثر سوء گذاشتند تو مثلاً مشكل رواني داري. آن‌گاه وجود مبارك هود طبق دستور الهي فرمود: ﴿تَوَكَّلْتُ عَلَي اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم﴾[16] بعد عذاب الهي آمده ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُوداً وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ﴾ ﴿تِلْكَ عَادٌ حَجَدُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيدٍ﴾ [17] آنها را به هلاكت رسانديم.

در آيه محلّ بحث هم همين طور است فرمود ما براي قوم عاد، هود را فرستاديم اين عاد چون منظور امّت است فعل، مؤنث شد ﴿كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ﴾ چه وقت تكذيب كردند حرف همه انبيا را؟ براي اينكه حرف همه انبيا ملاحظه فرموديد كه يكي است گذشته از اينكه اين وجود مبارك هود اينها را متوجه كرد كه قبل از شما حضرت نوحي بود مثلاً، قوم او تكذيب كردند و گرفتار عذاب شدند ﴿إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ ألَّا تَتَّقُونَ﴾ ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ﴾ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ ﴿وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَي رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ اين سه عنصر محوري را وجود مبارك هود بيان كرده، سابقه درخشان من امانت بود لاحقه‌ام اين است كه من به طور رايگان دارم شما را هدايت مي‌كنم و بين آن سابق و اين لاحق هم اين است كه حرف برهاني و معقول دارم. اين سه اصل را همه اين انبيايي كه در اين سور‌ه و يا ساير سوَر مطرح شد دارند. بعد در اعتراض، فرمود: شما در شهوت افراط داريد در غضب افراط داريد حرفهاي معقولي هم كه نداريد از نظر شهوت، اسراف داريد براي اينكه ﴿أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ﴾ ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ﴾ هر جاي بلندي هر كوه بلندي را شما براي اسباب‌بازي انتخاب مي‌كنيد رِيع يعني مكان مرتفع، آيه يعني علامت، ﴿تَعْبَثُونَ﴾ هم يعني بازي مي‌كنيد تنها براي بچه‌ها كه اسباب‌بازي درست نمي‌كنيد خودتان داريد بازي مي‌كنيد كودكانه زندگي مي‌كنيد اين براي بازي شما شهوت‌راني شما و افراط در اين قوّه جزم ﴿وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ﴾ هم تتمّه [اشاره به] آن قوّه شهوت است؛ قلعه‌هاي محكم قصرهاي محكم مي‌سازيد به اين خيال كه ابدي باشيد اين طور نيست از نظر قوّه غضب هم هر وقت عصباني شديد خيلي هتّاك و فتّاك هستيد ﴿وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ﴾ پس هم در بخش شهوت افراط‌گري داريد هم در بخش غضب و انتقام افراط داريد بَطش الهي كه ﴿إنَّ بَطْشَ رَبّكَ لَشَديد﴾[18] بايد اين‌چنين باشد كه در قبال آن كسي نتواند مقاومت كند اما شما چرا جبّارانه بَطش داريد ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ لحظه به لحظه در برابر افراط شهوت ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ در برابر افراط در غضب ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ﴾ اين هست.

﴿وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ بالأخره اين نعمتها كه براي شما نبود خداي سبحان به شما نعمتهاي فراواني داده است اين ﴿أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ﴾ به منزله متن است بعد اين را شرح فرمود: ﴿أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ﴾ اين دامداريهاي فراوان و فرزنداني كه بتواند اين دامها را سرپرستي كنند و اداره كنند خدا به شما داد هم اين دامها را به شما داد هم نگهبان و نگهدار اين دامها را به شما عطا كرده است ﴿أَمَدَّكُمْ بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ﴾ هم از نظر كشاورزي و باغداري شما را مرفّه كرده است ﴿وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ﴾ پس بنابراين از هر نظر شما متنعّم هستيد به نعمتهاي الهي هم از نظر كشاورزي هم از نظر باغداري هم از نظر آبياري هم از نظر نگهبان و نگهدار اين اموال فراوان، همه اينها را خدا به شما داده است آن‌گاه ﴿إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾ هم در دنيا ممكن است چنين خطري شما را تهديد كند هم در آخرت، اين عصاره نصيحت و تعليم و تبليغ وجود مبارك حضرت هود نسبت به قوم عاد.

آنها در پاسخ در سورهٴ «اعراف» به يك صورت در سورهٴ «هود» به يك صورت در اينجا به صورت ديگر گرچه قدر مشتركي هم دارند ـ پاسخ دادند. به حضرت هود عرض كردند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ چه بگويي چه نگويي براي ما يكسان است حرفي كه جناب زمخشري در كشاف گفته بعد مورد پذيرش فخررازي و ساير مفسّران بعدي شده اين است كه آنها نگفتند «سواء علينا أوعظت أم لم تَعظ» نظم طبيعي اين بود كه گفته بشود «سواء علينا أوعظت أم لم تعظ» چه موعظه بكني چه موعظه نكني اما آنها گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ كه اين اَبلغ از آن تعبير است چه بگويي چه اصلاً جزء واعظين نباشي براي ما بي‌اثر است چرا براي آن حرفي كه در سورهٴ «اعراف» گذشت براي آن حرفي كه در سورهٴ «هود» گذشت اينها از نظر بي‌ادبي و جسارت وجود مبارك هود را تسفيه مي‌كردند گفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾[19] تكذيب مي‌كردند مي‌گفتند: ﴿إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾[20] تَجنين مي‌كردند مُنتسب به جنون مي‌كردند جنون را به او اسناد مي‌دادند مي‌گفتند: ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ [21] خب كسي كه بين سفاهت و كذب و جنون متّهم است و مَرمي است اين جزء واعظين يا نباشد براي اين گروه بي‌اثر است[22] ، گفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ (اين يك) بعد ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ﴾ خواه «خَلْق» خواه «خُلُق» به اين چند معنا تفسير شده يعني اين روشي كه تو داري خيلي از كساني كه مدّعيان نبوّت بودند داشتند ﴿إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾[23] اين اسطوره است شما مي‌آييد داستان نوح را نقل مي‌كنيد اين نظير داستان افسانه‌اي است كه در قصص قوم و ملّت و نحله‌اي هست يا نه، روشي كه ما داريم روش پدران ماست پدران ما اين را نپذيرفتند ما هم نمي‌پذيريم يا نه ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ﴾ يعني اِختلاقها و اختراعهاي سفيهانه گذشتگان است كه شبيه همان ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ در مي‌آيد.

معناي ديگري كه براي ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ﴾ گفتند اين است كه در دوران گذشته يك عدّه زندگي مي‌كردند بعد مي‌مردند ما هم زندگي مي‌كنيم بعد مي‌ميريم نه آنها بعد از مرگ زنده شدند نه ما بعد از مرگ زنده مي‌شويم خبري بعد از مرگ نيست[24] ﴿إِنْ هذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ﴾ ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾ ما عذاب نمي‌بينيم عذاب قيامت كه ـ معاذ الله ـ قيامتي نيست اما عذاب دنيا كه تو قدرتي نداري براي اينكه خودشان را هم از نظر مسائل مالي مقتدر مي‌ديدند هم از نظر مسائل دفاعي ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ﴾ ﴿فَكَذَّبُوهُ﴾ طبق اين جهات. آن‌گاه خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿فَأَهْلَكْنَاهُمْ﴾ ما اينها را به هلاكت رسانديم ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ﴾ ﴿وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ﴾ كه هم يك تسلّي است براي وجود مبارك پيغمبر هم هشداري است نسبت به صناديد حجاز.

اما مطالبي كه مربوط به سؤالات بحثهاي قبل است. در قرآن كريم بارها به عرض رسيد كه ما هيچ حصري نداريم كه جهنّم و آتش جهنّم فقط در حدود انسان و كارهاي انساني است اين مقدار هست كه ظالمين، هيزم جهنم‌اند اما چيزهاي ديگري جزء موادّ سوختي جهنم نيست آن را كه ما دليل نداريم بلكه شواهد بر خلافش است. خود ظالمين در جهنم گُر مي‌گيرند كه فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[25] آنها كه اهل قَسط‌اند اهل جورند هيزم جهنم‌اند اما چيز ديگري به عنوان موادّ سوختي در قيامت نيست كه ما چنين دليلي نداريم بلكه دليل بر خلافش است براي اينكه فرمود: ﴿فأتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ [26] حالا يا «وقود» آتش‌زنه است يا آتش‌گيره يك بخشش انسان است يك بخشش هم آن سنگها حالا كدام سنگها، آن سنگهايي كه به صورت بت در آمده كه ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[27] مُحتمل است.

در آن آيه كه فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[28] همين است عابد و معبود هر دو را مي‌سوزانند. اين سوزاندن آن چوبها كه به صورت بت در آمده براي تعذيب چوب نيست خب اين چوبي است كه در مطبخها سوخته مي‌شود ديگر اين چوب اگر سوخته بشود عذابي براي اين چوب نيست لكن سوزاندن اين چوبهايي كه به صورت بت در آمده تعذيبي است تحقيري است نسبت به خود بت‌پرست. الآن وجود مبارك ابراهيم(سلام الله عليه) كه دست به تبر كرده اين بتها را شكست ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا كَبِيراً لَّهُمْ﴾[29] اين تعذيب بتها كه نبود اين يك تنبيه و تعذيبي بود نسبت به بت‌پرست وگرنه چوبها را چه بتراشند چه نتراشند چه بسوزانند چه نسوزانند براي آنها فرقي ندارد خب پس در جهنم انواع و اقسام عذابها هم هست يك جهنم است كه جايي است مشخص و يك جهنم منقول است كه فرمود: ﴿وَجِي‌ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ [30] كه اينها دركش آسان نيست اما آن جهنم غيرمنقول كه جايي باشد ﴿أَلْقِيَا فِي جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ﴾[31] اين قابل درك است اما جهنم را مي‌آورند [دركش دشوار است] در ذيل همان آيه‌ سورهٴ «فجر» كه فرمود: ﴿وَجِي‌ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ جهنم را مي‌آورند روايتي است كه دارد فرشته‌ها با غُل و زنجير جهنم را مي‌كِشند مي‌آورند [32] اين جهنم كيست؟ اين جهنم چيست؟ اين جهنم منقول چه كسي است؟ چه كساني‌اند؟!

جهنم غيرمنقول سر جايش محفوظ است معلوم است غرض آن است كه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾[33] كه [درباره تبهكاران ] وارد شده درباره جهنم هم چنين تعبيري هست كه با زنجير مي‌كشند مي‌آورند اين يك تعبير، آن جهنم غيرمنقول با هيزمهاي آن و موادّ سوختي آن هم سر جايش محفوظ است اسرار قيامت كه نه ما درسش را خوانديم نه كسي براي ما بيان كرده براي اينكه آيات فراواني هست كه خيلي از اسرار قيامت در درك شما نيست بنابراين ما وظيفه‌مان جز ايمان آوردن چيز ديگري نيست البته بخشي از كليّات را عقل مي‌فهمد و نقل تأييد مي‌كند اصل تعذيب، اصل انتقام، اصل عدل، اصل ترازو، اصل بهشت و جهنم بله اين كليات را عقل مي‌فهمد روايات هم شفاف است اما خصوصياتش را كه روشن نكرده.

مطلب بعدي درباره اَنساب است در انساب، عقل و نقل هر دو حاكي‌اند كه در قيامت شناسنامه‌اي نيست والد و ولدي نيست و مانند آن براي اينكه همه خاك شدند همه يكسره از خاك برمي‌خيز ديگر نه توالدي هست نه توليدي هست هيچ چيزي نيست بنابراين والد و ولد و امثال ذلك نيست اين برهان عقلي. برهان نقلي هم در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گذشت كه فرمود در آن روز ﴿فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ آيه 101 سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» اين است كه ﴿فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلاَ أَنسَابَ بَيْنَهُمْ﴾ خب پس عقلاً و نقلاً حسب و نسبي در كار نيست اما آنچه از وجود مبارك رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده كه هر حسب و نسبي [در قيامت] منقطع است مگر حسب و نسب من [34] اينها به علاقه ما كان است همين علاقه ما كان را قرآن كريم امضا كرده است ريشه قرآني‌اش مشخص است ريشه روايي‌اش هم مشخص.

ريشه قرآني‌اش در سورهٴ مباركهٴ «طور» آيه 21 به اين صورت است ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ مردان الهي كه مواظب خانواده‌شان بودند خدا فرمود: ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً﴾[35] آنها مواظب خانواده‌شان بودند مواظب ذراري‌شان بودند مواظب بچه‌هاي‌شان بودند اينها را هم خوب تربيت كردند در قيامت ما ذريّه اينها را، فرزندان اينها را به اينها ملحق مي‌كنيم خب اين لذّتي است فوق لذّتهاي عادي كه در بهشت هست وقتي كسي ببيند كه اثر تبليغي او نسبت به فرزندانش اثر كرده فرزندان او هم وارد بهشت شدند و در كنار او هستند اين لذّتي است فوق لذّت، بله اگر حرف كسي در فرزندش اثر نكرد و آن فرزند در جهنم مشغول سوختن است و پدر در بهشت مشغول تنعّم است چون در بهشت جا براي حزن و اندوه و غم نيست وقتي بهشتي وارد شده مي‌گويد: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ [36] بالقول المطلق در آنجا رنج و حزني نيست اصلاً پدر يادش نيست چنين فرزندي داشته اصلاً ياد وجود مبارك نوح نيست كه چنين پسري داشت وگرنه خب رنجي است براي پدر كه خودش در بهشت متنعّم باشد پسر مرتّب در آتش دست و پا بزند. اگر كسي فرزندي، برادري، پدري، قوم و خويش ناصالح داشت و اينها در جهنم بودند خاصيّت بهشت اين است كه ذات اقدس الهي كلّ آن خاطرات تلخ را از ياد آن فرد مي‌برد اصلاً يادش نيست كه چنين فرزندي [يا چنين بستگاني] داشت.

 

پرسش: پس ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ چطور است؟

پاسخ: اين براي صحنه قيامت است الآن حُر(سلام الله عليه) اصلاً يعني اصلاً يادش نيست كه آن جنايت را كرده است و اگر چنين چيزي باشد كه بهشت براي او جهنم مي‌شود، اصلاً يادش نيست كه سرِ راه پسر پيغمبر را گرفته تائبين همين طورند ديگر، تائبين آنهايي كه واقعاً توبه كرده‌اند ذات اقدس الهي از خاطره آنها محو مي‌كند كه اينها سابقه سوء داشتند و بدكاري كردند اين مشركيني كه در صدر اسلام ساليان متمادي در برابر بت خضوع مي‌كردند بعد ايمان آوردند و به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وصل شدند در بهشت اصلاً يادشان نيست كه در برابر بتها خضوع مي‌كردند اين كار فقط از خدا ساخته است براي ما اصلاً چنين كاري مقدور نيست اگر كسي نسبت به انسان بد بكند حداكثر اين است كه اين انتقام نگيرد گِله نكند نزد كسي نگويد اين كارها را بكند بعد هم به روي او نياورد نسبت به او احسان بكند محبّت بكند اينها برمي‌آيد اما هر چه نسبت به او احسان بكند او شرمنده‌تر مي‌شود براي اينكه يادش است كه نسبت به اين بد كرده اين شخص بخواهد آن رنج دروني را از بين ببرد مقدورش نيست چه كار بكند تنها خداست كه از ياد اين شخص تبهكار مي‌برد كه چنين سابقه‌اي داشت بنابراين اصلاً وجود مبارك نوح يادش نيست كه در دنيا يك فرزند طالحي داشت. در صحنه قيامت كه عذاب الهي است آن بَلواست هر كسي به فكر خودش است ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ﴾ ﴿وَاُمِّهِ وَأبِيه﴾ [37] است همه اينها به علاقه ما كان است در آنجا «انقضي عنه المبدأ» است نه برادري هست نه پدري هست نه قوم و قبيله‌اي هست يعني اين كه در دنيا براي او تلاش و كوشش مي‌كرد امروز اگر او را ببيند فرار مي‌كند هيچ كسي به فكر ديگري نيست ﴿الأخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاّ الْمُتَّقِينَ﴾ [38] غرض آن است كه در آنجا چنين صحنه‌اي است اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود هر نسب و سببي قطع مي‌شود مگر نسب ما مطابق همين آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «طور» است كه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo