< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

74/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 112 الی 115

 

﴿إِذْ قَالَ الحَوارِيُّونَ يَاعِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّماءِ قَالَ اتَّقُوا اللّهَ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ (۱۱۲) ﴿قَالُوا نُرِيدُ أَن نَأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾ (۱۱۳) ﴿قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونَ لَنَا عِيداً لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآيَةً مِنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ (۱۱٤) ﴿قَالَ اللّهُ إِنِّي مُنَزِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنِّي أُعَذِّبُهُ عَذَاباً لاَ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ العَالَمِينَ﴾ (۱۱۵)

تبيين ايمان حواريون

از اينكه درباره حواريين، ذات اقدس اله فرمودك ﴿وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَيٰ الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي﴾ معلوم مي‌شود ايمان حواريين، ايمان واقعي بود چون با الهام الهي صورت پذيرفت و از طرفي هم در سياق منن و نعمتهايي اينجا ياد شد كه خداوند بر عيساي مسيح و مادرش ارزاني داشت. وقتي خدا به عيسي(سلام الله عليه) مي‌فرمايد: ﴿يا عيسَيٰ ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَليٰ والِدَتِكَ﴾ و در سياق اين نعم، جريان وحي به حواريين را ياد مي‌كند، معلوم مي‌شود ايمان حواريين يك ايمان واقعي بود، زيرا اگر يك ايمان صوري بود اينها واقعاً مؤمن نبودند، جزء نعمتهايي كه خدا بر عيساي مسيح ارزاني داشته است نخواهد بود و همين حواريين در اثر ايمانشان توانستند عيساي مسيح (سلام الله عليه) را ياري كنند و آن مخالفها را سركوب كنند كه در ذيل سورهٴ ‌«صف‌» آمده است[1] . اين دو قرينه نشان مي‌دهد كه حواريون، ايمانشان واقعي بود و كمك خارجي براي عيساي مسيح (سلام الله عليه) در پيشرفت دينشان بود. قهراً چون در آيه محل بحث سؤال به حواريين اسناد داده شد از آن جهت كه محفوف به آن دو تا قرينه است بايد اين سوال توجيه بشود؛ اگر اين سوال ابتداً ذكر مي‌شد كه گروهي از بني‌اسرائيل از امت عيسي (سلام الله عليه) از خدا سوال كرد به عيسي گفتند: آيا خدا مي‌تواند مائده‌اي را نازل كند؟ قهراً آن آيه بر ظاهرش حمل مي‌شد و گفته مي‌شد كه نشانه شك آن سؤال كننده‌هاست؛ ولي وقتي اين دو قرينه قطعي نشان مي‌دهد كه حواريين ايمانشان خالص و كامل بود بايد در اين سوال تصرف كرد. اينكه گفتند: ﴿هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ﴾ بايد توجيه بشود.

به تعبير سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) بهترين توجيه اين است كه آيا مصلحت اقتضا مي‌كند كه اين كار را خدا انجام بدهد يا نه[2] ؟ وگرنه به اين معنا نيست كه آيا خدا قدرت دارد و به اين معنا نيست كه آيا تو مي‌تواني با خداي خودت سخن بگويي و اين مسئله را در ميان بگذاري و باز به اين معنا نيست كه اصل معجزه را طلب بكنند، چون اينها حواريين عيسي هستند و از وحي و الهام الهي اينها استفاده كردند به عيساي مسيح ايمان مجدد آوردند و جزء سابقين و مقربين مسيحيت‌اند و اگر كسي به خود عيساي مسيح ايمان آورده است يقيناً به آيه الهي مؤمن است، براي اينكه خود عيسي آيت حق است، ولادت او معجزه است؛ اگر كسي به عيسي به عنوان نبوت معتقد است خود او آيه الهي است، از اينكه بدون پدر به دنيا ‌آمده است، گذشته از اينكه نشانه‌ها و آيات فراواني را قبلاً وجود مبارك مسيح به اينها ارائه داده است. اينها زمينه را فراهم مي‌كند كه اين ﴿هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ﴾ به اين معنا باشد [كه] آيا مصلحت اقتضا مي‌كند كه پروردگار شما اين چنين باشد يا نه؟ تعبيرات عرفي هم مساعد اين معناست مثلاً ما به بعضي از آقايان مي‌گوييم آيا مي‌توانيد اين كار را انجام بدهيد يا نه؟ مي‌توانيد يعني ببينيد مصلحت هست، اقتضا مي‌كند كه فلان كار را انجام بدهيد يا نه، صرف توانستن معيار نيست.

پرسش: ...

پاسخ: بله همين هم صحيح نيست، براي اينكه شما چه كار داريد به اقتراح مصلحت؟ اگر مصلحت بود خودش انجام مي‌داد.

پرسش: ...

پاسخ: البته نه اينكه نسبت به آن مرحله بالاتر تنزلي هست، لذا مي‌خواهند با اين مائده به آن مرتبه بالاتر برسند، چه اينكه خودشان گفتند كه: ﴿تطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشّاهِدينَ﴾ سه تا فايده دارد، گذشته از اينكه فايده ظاهري هم بر او مترتب است و آن بهره‌برداري مادي از مائده آسماني است.

دوباره ايمان آوردن حواريون

پرسش: ...

پاسخ: نه، حالا برسيم به آن تهديد خدا. غرض آن است كه اين دو تا قرينه نشان مي‌دهد كه حوارييون يك شك نداشتند، براي اينكه خدا مي‌فرمايد: ﴿وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَيٰ الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي﴾[3] كه اين وحي به معني الهام است و حواريون هم جزء اصحاب مقربين سابقين‌اند، نفرمود من به عدّه‌اي بني‌اسرائيل وحي فرستادم [بلكه] فرمود من به حواريين وحي فرستادم. حواريين هم در حقيقت اين مي‌شود قرينه سوم، اگر مي‌فرمود: «و اذ اوحينا الي بني اسرائيل ان آمنوا بي و برسولي» اين طليعه ايمان را مي‌رساند؛ اما اگر تعبير اين باشد: ﴿وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَيٰ الْحَوارِيِّينَ﴾ حواريين هم آن سابقين مقربين و خلّص اصحاب عيسي‌اند، پس معلوم مي‌شود اينها قبلاً ايمان آوردند، الان يك ايمان مجدد است (اين يك) و اين هم از راه الهام به دست آمده است (اين دو) و در سياق نعم و منني است كه خداوند بر عيسي و مادرش (عليهما السلام) ارزاني داشت (اين سه). اينكه فرمود: ﴿اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَليٰ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ﴾ و كذا و كذا و كذا ﴿وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَيٰ الْحَوارِيِّينَ﴾، همه اين ‌«‌إذ»ها سر فصل نعمت تازه است. خب اگر ايمان اينها ايمان واقعي نبود كه خدا بر عيساي مسيح منت نمي‌گذاشت؛ نمي‌فرمود اين نعمت مرا متذكر باش. اين قرينه‌ها نشان مي‌دهد كه اين سؤال بايد توجيه بشود.

پرسش: ...

پاسخ: به هر تقدير، اين سه قرينه‌اي كه ياد شد در آيه 111، در اين سه قرينه كه ترديدي نيست يكي اين است كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَيٰ الْحَوارِيِّينَ﴾، نفرمود ‌«الي بني‌اسرائيل‌»؛ حواريين چه كساني‌اند؟ حواريين آن سابقين مقربين‌اند يعني كساني‌اند كه قبل از ديگران به عيساي مسيح (سلام الله عليه) ايمان آوردند، ايمانشان هم واقعي بود (اين يك) بعد خدا از راه الهام به اينها مطلبي را فهماند، معلوم مي‌شود اين ايمان مجدد اينها با الهام الهي است (اين دو) كه اين در حقيقت، تجديد عهد است و تحكيم ايمان قبلي. قرينه سوم اين است كه اين ‌«اذ‌» نظير ‌«‌اذ»هاي ديگر، سرفصل يك نعمت جديد است؛ خداوند دارد نعمتهايي را كه بر عيساي مسيح ارزاني كرد مي‌شمارد به عيسي (سلام الله عليه) مي‌فرمايد كه متذكر اين نعمتهاي من باش! ﴿إِذْ أَيَّدتُّكَ﴾[4] و ﴿إِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[5] و ﴿إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَي الحَوَارِيِّينَ﴾[6] ، خب اگر ايمان آنها ايمان صوري بود كه نعمت الهي محسوب نمي‌شد و عيساي مسيح مأمور به تذكر چنين نعمتي نبود، اين سه قرينه نشان مي‌دهد كه ايمان آنها واقعي است. وقتي ايمان آنها واقعي بود در بيان بعد اسم ظاهر آورد نه ضمير، فرمود: ﴿اِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ﴾ نفرمود ‌«اذ قالوا‌» كه احتمال داده بشود ضمير به غير آنها برمي‌گردد،؛ اسم ظاهر آورد معلوم مي‌شود كه اين حوارييني كه به سه دليل ايمانشان واقعي بود مطلبي را سؤال كردند، اين مطلب روي شك نيست.

تبيين قدرت خدا از ناحيهٴ حواريون

پس بايد طبق اين سه قرينه در كلمه ﴿هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ﴾ تصرفي بشود. وجوه فراواني تصرف شده است كه اُوليٰ‌اش اين است آيا خدا مي‌تواند، منظور اين نيست كه اينها شك داشته باشند در قدرت او يا مانند آن، بلكه منظور اين است كه آيا مصلحت الهي حكمت الهي اقتضا مي‌كند كه اين كار را انجام بدهد يا نه[7] و اين هم دور از متعارف نيست، براي اينكه ما در عين حال كه مي‌دانيم صاحب مقامي انجام كاري مقدور اوست، به او مي‌گوييم كه مي‌شود اين كار را بكنيد يا نه؟ يعني آيا مصلحت هست يا نه، خب پس ﴿هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ﴾ روي اين معيار است.

اين سؤال از مسيح (سلام الله عليه) كه خود سراسر معجزه است با مشاهده آن آيات جاي نقد دارد، لذا وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) فرمود: ﴿قالَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾؛ اين چه سؤالي است كه مي‌كنيد. آنها عرض كردند ما نمي‌خواهيم با اين سوال بازي كنيم، نمي‌خواهيم با معجزه لعب كنيم، بلكه اهدافي داريم آن اهدافشان را ذكر كردند. كساني كه قصد لعب با معجزه داشتند همان مشركين حجاز بودند كه در سورهٴ مباركهٴ اسراء ‌«آيه‌» نود به بعد اين چنين آمده است كه: ﴿وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّيٰ تَفْجُرَ لَنا مِنَ اْلأَرْضِ يَنْبُوعًا أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اْلأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيرًا أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفًا أَوْ تَأْتِيَ بِاللّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقيٰ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتّيٰ تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتابًا نَقْرَؤُهُ﴾، همه اينها لعب معجزه است؛ به پيغمبر گفتند بايد بوستاني داشته باشي از خرما و غير خرما چشمه‌هايي بجوشاني يا خانه طلا داشته باشي و مانند آن. فرمود اين همه معجزه را من براي شما آوردم و بهترين معجزه باقي همه اين قرآن كريم است، شما از اين به بعد چه طلب مي‌كنيد؟ ولي حواريين وقتي از عيساي مسيح(سلام الله عليه) كرامت الهي و معجزه الهي طلب كردند، عيساي مسيح وقتي فرمود: ﴿اتَّقُوا اللّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ﴾ اينها چهار هدف ذكركردند همه معقول. عرض كردند كه ما نخواستيم با معجزه و آيت الهي بازي كنيم، اولاً خواستيم از مائده آسماني بهره‌برداري كنيم غذا بخوريم، حالا يا در تنگناي اقتصاد بودند يا نه يا شنيدند بني‌اسرائيلي كه پيرو موساي كليم (سلام الله عليه) بودند بر آنها منّ و سلويٰ نازل شد[8] ، اينها هم خواستند يك مائده آسماني بيايد براي آنها يا گفتند تا حال هر معجزه‌اي كه آوردي زميني بود، الان يك معجزه آسماني ما مشاهده كنيم كه براي ما جاذبه بيشتري داشته باشد. به هر تقدير، يك هدف معقولي را عرضه كردند.

پرسش: ...

پاسخ: آن ديگر بعد قبول فرمود ديگر، بعد وقتي كه خلاصه حرفشان را به عيساي مسيح عرضه كردند، ديگر عيسي مسيح قبول كرد ديگر.

پرسش: ...

پاسخ: مي‌داند يك حرف است، اتمام حجت حرف ديگر است. آنچه در نهان اينهاست اينها در مقام عمل بايد كه برابر آن ايمان عمل بكنند، آنها كه معصوم نبودند كه وجود مبارك عيساي مسيح فرمود كه در برابر اين همه معجزه چرا ادعاي طلب معجزه جديد مي‌كنيد، اين مبادا توهم بشود كه بخواهيد با اين معجزه بازي كنيد. فرمود عرض كردند نه، ما چهار تا هدف معقول داريم. اولاً همان طوري كه امت موساي كليم(سلام الله عليه) از منّ و سلوي استفاده كردند ما هم مي‌خواهيم از مائده آسماني استفاده كنيم. ثانياً به طمأنينه برسيم. ثالثاً علم ما افزوده بشود. رابعاً هم براي ديگران شاهد باشيم هم در صحنه قيامت شهادت بدهيم، اينها اهداف معقول است، چون اين اهداف معقول است و قانع‌كننده وجود مبارك عيساي مسيح پذيرفت. آن‌گاه سؤال كرد، اگر چيز لغوي بود كه سؤال نمي‌كرد. به دليل اينكه در آن سورهٴ مباركهٴ ‌«اسراء‌» آنها پيشنهادي كه دادند پيشنهاد لغو بود، غرضشان لعب به معجزه بود، آن‌گاه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) حرف اينها را اعتنا نكرد و در برابر آنها آيه چنين نازل شد: ﴿وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الهُدَي إِلَّا أَن قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً ٭ قُل لَوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلاَئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً﴾[9] و جواب آنها را با اين آيات داد.

جواب عيسي بوسيله آيات الهي

براي عيساي مسيح وقتي كه به حسب ظاهر ثابت شده است كه آنها يك هدف معقولي دارند، قبول كرد و خواسته آنها را اصلاح كرد و به پيشگاه ذات اقدس الهي ارائه كرد. سؤال آنها چندين نقص داشت. وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) سوالهاي آنها را اصلاح كرد، خواسته‌هاي آنها را معقول كرد، بعد به خدا عرض كرد. سؤال حضرت عيسي اين است: ﴿قَالَ عِيسَي ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنَا﴾ معمولاً دعاهاي انبيا(عليهم السلام) ﴿رَبِّ﴾[10] ﴿رَبِّي﴾[11] ﴿رَبِّنَا﴾[12] و امثال ذلك است يا درباره بعضي از ادعيه هم ﴿قُلِ اللّهُمَّ﴾[13] و مانند آن است؛ اما ﴿اللّهُمَّ رَبَّنا﴾ كه جمع بين الوهيت و ربوبيت بشود نيست يا كم است. عيساي مسيح(سلام الله عليه) ديد سؤال آنها براساس ادب توحيد نيست، آنها گفتند: ﴿هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ﴾ اين در دعا عرض كرد: ﴿اللّهُمَّ رَبَّنا﴾ يعني «يا الله ربنا» دو تا ندا را كنار هم ذكر كرد كه ثابت كند هم الوهيت او مطلق است هم ربوبيت او، اين در اصل دعا.

مراد از واژهٴ «ناکل» در آيه

بعد عرض كرد: ﴿أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ﴾، آنها آمدند گفتند كه ﴿نُريدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها﴾، البته منظور از اراده اكل اين نيست كه الان مي‌خواهيم بخوريم يعني اراده ما از اين سؤال آن است كه شما سؤال بكنيد خدا نازل بكند، بعد ما بخوريم. يك وقت انسان كنار سفره قرار مي‌گيرد اين ‌«يُريدُ أَنْ يَأْكُل‌» است يك وقت مقدماتي فراهم مي‌كند، كه بعد از طي آن ذي المقدمه، تحقق ذي المقدمه اين غذا بخورد مي‌گويد مي‌خواهم غذا بخورم، مي‌خواهم يعني بعد از گذشت اين مقدمات و مبادي وُسطيٰ، آنها هم كه گفتند: ﴿نُريدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها﴾ يعني هدف ما از اين سوال اين است كه اگر جواب بيايد و مائده نازل بشود، ما از او استفاده بكنيم، اينها سؤالشان در اكل بود. وجود مبارك عيسي (سلام الله عليه) اين اكل را به عنوان رزق ياد كرد، آن هم آخر ذكر كرد و آن هم خدا را به عنوان ﴿خَيْرُ الرّازِقينَ﴾ معرفي كرد، اين سؤال را كلاً اصلاح كرد. وقتي كه انسان با ذات اقدس الهي سخن مي‌گويد نبايد از خوردن خود حرف بزند [بلكه] از رزق بايد سخن بگويد از فضل بايد سخن بگويد.

بيان طريقهٴ سؤال کردن انسانها

خدا هم فرمود: ﴿وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ﴾[14] دو نحوه انسان را سؤال مي‌كند: يك وقت است كه براساس معيارهاي طبيعي و مادي سؤال مي‌كند و حرف مي‌زند؛ يك وقت هم براساس معيارهاي معنوي و الهي سؤال مي‌كند و حرف مي‌زند. حرف آنها خام بود وجود مبارك مسيح اين را پخته كرد و به خدا عرضه كرد. اصلاً صحبت از اكل نيست، بلكه صحبت از رزق است. آن هم اين رزق را در آخر ذكر كرد نه در اول، آن هم خدا را به عنوان ﴿خَيْرُ الرّازِقينَ﴾ ستود، خواسته عيسي(سلام الله عليه) اين است كه ﴿اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ﴾ آنها خواسته‌شان مائده آسماني بود، آن تعبير را عيساي مسيح حفظ كرد.

عيد بودن روز نزول مائدهٴ آسماني

هدفي كه براي اين نزول مائده ذكر كرد اين بود كه ﴿تَكُونُ لَنا عيدًا ِلأَوَّلِنا وَ آخِرِنا﴾ همان طوري كه مسلمين، سالانه عيد اضحي دارند، عيد فطر دارند كه هر سال بر مي‌گردد و يك فخر اسلامي و ديني است و براي خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن جهت كه بركاتي در آن روز بر اسلام و مسلمين نازل شده است فخر است، عيساي مسيح (سلام الله عليه) هم خواست روز نزول مائده آسماني را عيدي براي ملت مسيحيت باشد: ﴿عِيداً﴾ و همين عيد معلوم مي‌شود كه براي اول و آخر است، اگر براي يك عصر مخصوص بود و سالانه سالگردي نداشت و عود نمي‌كرد عيد نمي‌شد. گفت: ﴿تَكُونُ لَنا عيدًا ِلأَوَّلِنا وَ آخِرِنا﴾، اگر ﴿لأَوَّلِنا وَ آخِرِنا﴾ را هم نفرموده بود استفاده مي‌شد، چون خاصيت عيد آن است كه هر سال برگردد و عود كند. چه اينكه از ‌«لنا‌» هم مي‌شود استفاده كرد يعني براي امت ما نه تنها براي خود ما و در مكتب انبيا(عليهم السلام) آن روزي كه فيض خاص الهي نازل مي‌شود آن روز را عيد قرار مي‌دهند. روي شخص، خيلي دين تكيه نمي‌كند. مثلاً روز ميلاد پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حالا يا دوازده ربيع‌الاول است يا هفده ربيع‌الاول، عيد رسمي مسلمين نيست. عيد رسمي آن است يك نماز داشته باشد وگرنه جامه نو دربر كردن، به سراغ يكديگر رفتن، مقداري شيريني تهيه كردن اينها كه رسميت در دين ندارد، آن روز مثلاً جمعه عيد رسمي مسلمين است چون نماز جمعه دارد، عيد اضحي و عيد فطر عيد رسمي مسلمين است چون نماز دارد برنامه دارد؛ اما ساير روزها كه عيد رسمي نيست. ميلاد پيغمبر عيد رسمي نيست؛ اما وقتي يك مطلب تازه‌اي براي مكتب او پديد مي‌آيد عيد رسمي مي‌شود، خب پايان ماه رمضان عيد رسمي است پايان حج كه بخش مهم اعمالش انجام مي‌شود عيد رسمي است. عيد اضحي و عيد فطر از اين جهت رسمي است و جمعه از آن جهت كه نماز جمعه دارد عيد رسمي است.

روزي كه حكم خاص الهي دارد، زماني كه امام(سلام الله عليه) حضور و ظهور دارد نماز واجب است و روزه در آن دو روز مطلقا حرام است، اين يك خصيصه‌اي دارد، چنين روزي مي‌شود عيد رسمي. وقتي كه امام حضور داشته باشد كسي نمي‌تواند نماز ظهر بخواند فقط بايد جمعه بخواند يعني چهار ركعت نبايد بخواند. خب اين مي‌شود اصل، معلوم مي‌شود اينها روي شخص كار نداشتند، روي همان شخصيت حقوقي‌شان يعني روي دين‌شان روي مكتب‌شان ترتيب اثر مي‌دادند و لذا ماند، ﴿تَكُونُ لَنا عيدًا ِلأَوَّلِنا وَ آخِرِنا﴾ كه همه اين مائده الهي را گرامي بدارند. خب چقدر اين سؤال‌شان را اصلاح كردند. آنها گفتند: ﴿نُريدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها﴾ اين خواست عيدي براي امت مسيحيت باشد، معجزه‌اي باشد [و] كرامتي باشد جاودانه كه اين امت، هميشه اين روز را گرامي بدارد، هر سال سالگردش را تكريم بكند: ﴿عيدًا ِلأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ﴾؛ براي ما عيد است از شما نشانه است. بعد آن جريان بهره‌برداري مادي را هم در كسوت معنا ذكر كرد، عرض كرد: ﴿وَ ارْزُقْنا﴾ آنها گفتند: ﴿نُريدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها﴾ اين مي‌شود ادب دعا كه آدم چگونه حرف بزند و درباره چه حرف بزند، ﴿وَ ارْزُقْنا﴾ آنها گفتند: ﴿نُريدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّازِقينَ﴾، خب هم توحيد در رازقيت را مي‌رساند، چون ﴿خَيْرُ الرّازِقينَ﴾ بودن به اين معنا نيست كه خيليها رازق‌اند تو بهتر از همه‌اي، براي اينكه رازقين همه مظهر تو هستند و تو ظاهر در همه‌اي، از اين جهت تو خَيْرُ الرّازِقيني و ما رزق تو را طلب مي‌كنيم نه خوردن خود را؛ آنكه مي‌گويد من مائده را براي خوردن مي‌خواهم يك سؤال خامي دارد، آنكه مي‌گويد: ﴿وَارْزُقْنَا﴾ يك سؤال پخته‌اي دارد.

پرسش: ...

پاسخ: نه؛ در خصوص آن ﴿أَنْتَ خَيْرُ الرّازِقينَ﴾ در همه موارد است؛ اما ﴿وَ ارْزُقْنا﴾ يعني درباره خصوص مائده.

خب اين سؤال با اين وضع اصلاح شد، به پيشگاه ذات اقدس الهي رسيد. ذات اقدس الهي جوابي كه به مسيح (سلام الله عليه) مي‌دهد يك سبك است و تحليلي كه از پيشنهاد دهنده‌ها به عمل مي‌آورد سبك ديگر است. درباره مسيح كاملاً دعاي او را خواسته او را اجابت كرده است كه خود اين استجابت دعا كرامت و معجزه است، آن‌گاه خداوند فرمود: ﴿إِنّي مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ﴾؛ من اين مائده را بر شما نازل مي‌كنم؛ اما از اين به بعد اگر كسي كفر ورزيد ديگر هيچ عذري ندارد: ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَإِنّي أُعَذِّبُهُ عَذابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمينَ﴾. حالا اين عذاب، در دنياست يا در آخرت است مشخص نيست. منظور از اين عالمين، مطلق است ‌«من اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ‌» يا عالمين عصر خود مسيحيت است آن هم مشخص نيست.

تبيين معناي مصلحت

پرسش: ...

پاسخ: اصلش مصلحت دارد، اصلش مصلحت دارد؛ مثل اينكه نزول قرآن مصلحت دارد؛ اگر كسي بعد از اينكه مصلحت، به فعليت رسيد و قرآن نازل شد كسي درباره قرآن كفر بورزد، خب خدا عذاب مي‌كند. معناي مصلحت اين نيست كه اين كار خوب است اين كار را من مي‌كنم چه شما بپذيري چه شما نپذيريد [بلكه] معنايش اين است كه از طرف من مصلحت دارد و يك عده زيادي از اين فيض معنوي برخوردار خواهند شد، اگر كسي در برابر اين فيض، كفران نعمت بكند گرفتار چنان عذاب بي‌نظيري خواهد شد.

پرسش: ...

پاسخ: بله ديگر، درست است، براي اينكه ‌آنها در بخشهاي پاياني قرار داشتند آن همه معجزات را ديدند. الآن براي چه طلب مي‌كنند معجزه؟ احياي موتا را ديدند ابراي اكمه و ابرص را ديدند، اعلام خير از آنچه ذخيره مي‌كنند در خانه‌ها ديدند، آفرينش طير را ديدند، اگر كسي بينه طلب مي‌كند اين هم بينه است. معمولاً معجزات پيشنهادي با تهديد همراه است، آنگاه فرمود: ﴿فَإِنّي أُعَذِّبُهُ عَذابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمينَ﴾، گرچه ظاهر عالمين اين است كه ‌«من اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ‌» ولي در بخشهايي از همان جريان بني‌اسرائيل آمده است كه ما اينها را ﴿فَضَّلْنَاهُمْ عَلَي العَالَمِينَ﴾[15] ، گفتند منظور عالمين عصر خودشانند[16] . يا درباره عصر مريم(سلام الله عليها) كه ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾[17] ، گفتند نساء عالمين عصر خودش است[18] ولي اگر ما آن حدود و قيود را بحفظ كنيم ممكن است كه اين عالمين به نحو مطلق هم باشد، حتي در جريان حضرت مريم.

تبيين معناي اصطفي در جريان حضرت مريم

در جريان حضرت مريم دو تا اصطفاست، آن اصطفاي اولش كه اين وسعت را ندارد: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ﴾ آن اصطفا، اصطفاي في الجمله است كه اين صفية الله است في الجمله، بالجمله از او استفاده نمي‌شود، چون ﴿وَطَهَّرَكِ﴾ بعد آمده، آن‌گاه و ﴿اصْطَفَاكِ﴾ دوم متعلقي دارد و آن ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ است. اين ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ اگر چه ﴿طَهَّرَكِ﴾ اول بود [و] دو تا ﴿اصْطَفَاكِ﴾ كنار هم بود ممكن بود به هر دو بخورد. اما چون ﴿طَهَّرَكِ﴾ در وسط واقع شد، معلوم مي‌شود اين ﴿اصْطَفَاكِ﴾ متعلق اين قيد ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ است اين ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ متعلق به اين اصطفاي دوم است نه اصطفاي اول. اين اصطفاي دوم، غير از اصطفاي اول است. اصطفاي اول يعني تو صفية اللهي؛ برگزيده خدايي اما اصطفاي دوم يعني خدا در بين تمام زنان عالم تو را انتخاب كرده كه بدون همسر، مادر بشوي خب اين درست است؟ نسبت به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) هم باز درست است، اين ‌«من اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ‌» درست است يعني در بين زنان عصر تو، گذشته و آينده فقط تو را انتخاب كرده كه بدون همسر مادر بشوي، نه راجع به منزلتها و مقامهاي معنوي است. بنابراين اگر هم اين ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾[19] را بر اطلاقش باقي بگذاريم، نشانه آن نيست كه مريم (سلام الله عليها) افضل از فاطمه زهرا (صلوات الله عليها) است، چون آن صفيه بودن صفيه اول است، آن كه ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ ندارد. اين يكي كه ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ دارد معنايش اين است كه در بين همه زنان جهان، تو را انتخاب كرديم كه بدون همسر مادر بشوي اين.

پرسش: ...

پاسخ: نه؛ آن‌وقت اين ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ به اخيري مي‌خورد يقيناً، براي اينكه ﴿طَهَّرَكِ﴾[20] وسط فاصله است، ﴿طَهَّرَكِ﴾ نمي‌تواند ﴿عَلَي نِسَاءِ العَالَمِينَ﴾ باشد، چون تأسيس بهتر از تأكيد است اين اصطفاي دوم غير از اصطفاي اول است. وقتي اصطفاي دوم غير از اصطفاي اول شد، اصطفاي اول بشود نفسي يعني مي‌شود ‌«صفية الله‌»؛ اما جهاني نيست دومي كه اصطفاست، اين اصطفاي خاص است و آن برگزيدن خداست در بين همه زنان عالم كه زني بدون همسر مادر بشود، خب اين مقام را يعني اين صفت را خدا به هيچ زني نداده، نه گذشته نه آينده.

مقدمه اول اين است كه تأكيد نيست؛ تأسيس بهتر از تأكيد است. مقدمه دوم آن است كه اين نفسي است يا غيري؛ اگر نفسي باشد متعلق، طلب نمي‌كند نفسي، نفسي است آن اولي مي‌شود نفسي يعني تو صفية اللهي. اين دومي كه تأكيد نيست تأسيس است يك مطلب تازه است؛ آن مطلب تازه غير از آن كمال چيز ديگر است.

پرسش: ...

پاسخ: نه اگر دو تا في الجمله باشد تكرار نيست، چون آن بعض غير از اين بعض است، يك في الجمله باشد يك بالجمله تكرار است؛ يك في الجمله باشد يك بالجمله تكرار است اگر دو تا في الجمله باشد تكرار نيست، يك جزئي آنجاست يك جزئي اينجاست؛ اما وقتي كه اين دومي مطلق است، خب چرا اولي را گفته، پس معلوم مي‌شود اولي چيز ديگر است دومي چيز ديگر. اينكه تأسيس اُولاي از تأكيد است، مي‌بيند دومي يقيناً چيزي ديگر است، خب آن چيز ديگري كه غير از صفيه بودن نفسي مريم را مي‌فهماند همين است كه او را بدون همسر، مادر كرده است.

«و الحمدالله رب العالمين»


[1] . ر . ك: سورهٴ صف، آيهٴ 14.
[2] . ر . ك: الميزان، ج6، ص229 و 230.
[3] . سورهٴ مائده، آيهٴ 111.
[4] . سورهٴ مائده، آيهٴ 110.
[5] . سورهٴ مائده، آيهٴ 110.
[6] . سورهٴ مائده، آيهٴ 111.
[7] . ر . ك: الميزان، ج6، ص229 و 230.
[8] . سورهٴ بقره، آيهٴ 57؛ سورهٴ اعراف، آيهٴ 160؛ سورهٴ طه، آيهٴ 80.
[9] . سورهٴ اسراء، آيات 94 و 95.
[10] . سورهٴ بقره، آيهٴ 126.
[11] . ر . ك: سورهٴ ابراهيم، ايه 39.
[12] . سورهٴ بقره، آيات 127ـ 129.
[13] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 26.
[14] . سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[15] . سورهٴ جاثيه، آيهٴ 16.
[16] . التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص254.
[17] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 42.
[18] . بحار الانوار، ج14، ص206.
[19] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 42.
[20] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 42.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo