< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

74/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره مائده/آیه 90 الی93

 

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الخَمْرُ وَالمَيْسِرُ وَالأَنْصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ (۹۰) ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ العَدَاوَةَ وَالبَغْضَاءَ فِي الخَمْرِ وَالمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللّهِ وَعَنِ الصَّلاَةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ﴾ (۹۱) ﴿وَأَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِن تَوَلِّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَي رَسُولِنَا البَلاَغُ المُبِينُ﴾ (۹۲) ﴿لَيْسَ عَلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيَما طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللّهُ يُحِبُّ المُحْسِنِينَ﴾ (۹۳)

بيان شأن نزول

مطالب ديگري كه مربوط به اين آيات است يكي گزارش شأن نزول است بر فرض صحت؛ آنها كه فكر مي‌كردند اوّل آيهٴ سورهٴ ‌«بقره‌»[1] نازل شد، بعد آيه سورهٴ ‌«نساء‌»[2] نازل شد و بعد آيه سورهٴ ‌«مائده‌» نازل شد، شايد تلاشي داشته باشند كه اين شأن نزولها را هم تثبيت كنند؛ مثل صاحب المنار كه ايشان در اوّل بحثش دارد كه در شأن نزول آيه سورهٴ ‌«مائده‌» ـ كه محل بحث است ـ اين‌چنين نقل شده است كه سعد وقاص مي‌گويد من و عده‌اي در مجلسي نشسته بوديم كه علاقه‌مندان به شرب خمر آنجا حضور داشتند و بعد از ميگساري شروع به تفاخر كردند؛ عده‌اي گفتند انصار برترند و عده‌اي گفتند مهاجر برترند تا اينكه زد و خورد شروع شد و استخوان دنداني ـ مثلاً حيواني يا غير حيوان ـ براي من پرت كردند كه بيني‌ام شكست ـ بيني سعد ابن ابي وقاص كه شكست از اين جهت به او گفتند سعد مخذوذ الانف ـ من با اين جريان آمدم حضور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مطلب را گزارش دادم و حضرت هم فرمود خداوند در اين باره تصميم خواهد گرفت و بعد اين آيهٴ سورهٴ ‌«مائده‌» نازل شد.

عدم مقبوليت کلام صاحب المنار درباره تدريج در بيان احکام

نزول اين آيه سورهٴ ‌«مائده‌» يقيناً در مدينه است؛ اما تدريج در بيان احكام آن طور نيست كه صاحب المنار گفته و بعضي‌ها همان را پيروي كردند. بيان ذلك اين است كه اگر آن اصول اوّلي خواه به صورت عمومات و خواه به صورت مطلقها بيان بشود اگر در صدد تشريع باشد نه در صدد بيان حكم كه خارج از بحث است و اگر در صدد تشريع باشد و مطلق باشد يا عام باشد و دلالت بكند بر حليتِ كل شيء، چيزهايي را كه بعداً واجب شده است يا چيزهايي را كه بعداً حرام شده است از اين ادلهٴ عام يا مطلق تخصيصاً يا تقييداً خارج مي‌شود و اينها نسخ نيست و تدريج نيست. تدريج آن است كه حكم يك شيء به صورت مرحله‌اي بيان مي‌شود نه اينكه اوّل عام گفته بشود يا مطلق گفته بشود و بعد تخصيصي يا تقييدي متوجه عام يا مطلق بشود، زيرا در مسئله عام و خاص يا مطلق و مقيد همانطوري كه مستحضريد ارادهٴ جدّي مولا و آمر روي همان خاص و مقيد متمركز است. پس مطلقات يا عموماتي كه در قرآن آمده است اگر در صدد تشريع نباشد و در صدد بيان حكم باشد، آنچه كه از اين اباحه‌ها يا حلال‌ها خارج مي‌شود به عنوان وجوب يا به عنوان حرمت، اينها تخصيص و تقييد است نه نسخ (اين مطلب اول).

ديدگاه صاحب المنار درباره خمر

مطلب دوم آن است كه جناب محمد عبدُه مدرس و استاد صاحب المنار اين چنين برداشت دارد كه اوّلين آيه‌اي كه دربارهٴ خمر نازل شده است همان آيهٴ سورهٴ ‌«بقره‌» است كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[3] . اين آيه كه نازل شد چون مسئله منفعت را هم در بر دارد و بازگو كرده است راه را براي صاحب نظران و مجتهدان باز گذاشته است كه آيا بنوشند يا ننوشند؟ آيا در اثر اثم كبير از نوشيدنش پرهيز كنند يا در اثر آن منفعت مردمي آن را بنوشند؟ بعضي در اثر منفعت نوشيدند و بعضي در اثر آن اثم كبير پرهيز كردند و اين روش بود تا اينكه آيه سورهٴ ‌«نساء‌» نازل شده است كه شما در حال نماز مست نباشيد و مستانه وارد نماز نباشيد[4] كه اين يك مقدار كنترل كرد؛ يعني موقع نماز آنها كه اثم كبير را ترجيح دادند و ننوشيدند براي آنها حال نماز و غير نماز فرق نمي‌كرد و آنها كه جهت منفعتش را در نظر گرفتند و مي‌نوشيدند سعي كردند كه در موقع نماز ننوشند و بعد از فراغت از نماز مثلاً بنوشند تا اينكه آ‌يه سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» نازل شد و حكم را يكسره كرده است. اين خلاصه سخن صاحب تفسير المنار است كه بعضي‌ها هم آن را پذيرفته‌اند.

تحليل حکم علامه درباره حکم خمر

تحليل سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين است كه شما چرا قرآن را برابر با آن وضع موجود تفسير مي‌كنيد از سورهٴ ‌«بقره‌» شروع مي‌كنيد و به سورهٴ ‌«نساء‌» و سورهٴ ‌«مائده‌» ختم مي‌كنيد؟ برابر با نزول بايد بررسي كنيد؛ تدريج كه در ترتيب نيست تدريج در نزول است. شما اگر خواستيد ببينيد كه حكم خمر تدريجاً چيست، نبايد ببينيد كه در سورهٴ ‌«بقره‌» چه گفته يا در سورهٴ ‌«نساء‌» چه گفته يا در سورهٴ ‌«مائده‌» چه گفته، بلكه بايد ببينيد در سور مكي چه گفته در سور مدني چه گفت؛ تدريج را مكي و مدني بودن تأمين مي‌كند نه ترتيب ظاهري قرآن. همه ما مي‌دانيم كه ترتيب ظاهري قرآن كه بعد از ‌«فاتحه الكتاب‌» از سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» شروع مي‌شود به ترتيب نزول نيست، زيرا سورهٴ ‌«بقره‌» سورهٴ ‌«آل‌عمران‌»، سورهٴ ‌«نساء‌» در مدينه نازل شده است و سور مكي قبل از سور مدني نازل شده است. راه اثبات تدريجِ بيان حكم خمر آن است كه شما ببينيد دربارهٴ خمر سور مكي و آيات مكي چه دارد و بعد آيات مدني چه دارد برابر آن ترتيب نزول.

در سورهٴ ‌«اعراف‌» كه در مكه نازل شده است ذات اقدس الهي فرمود هر چه كه اثم بر آن صادق است حرام است[5] ، پس اثم يعني آنچه را كه دين او را اثم مي‌نامد مطلقا حرام است. اگر در سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود كتمان شهادت اثم است: ﴿مَنْ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ﴾[6] معلوم مي‌شود كه اين معصيت است و اگر فرمود: ﴿وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَري إِثْمًا عَظيمًا﴾[7] معلوم مي‌شود كه شرك حرام است و اگر در موارد ديگر كه كلمه اثم را اطلاق كرده است معلوم مي‌شود كه آن شيء حرام است و اگر دربارهٴ خمر هم در سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾[8] معلوم مي‌شود كه حرام است.

بنابراين بعد از نازل شدن آيه سوره بقره هيچ كسي ترديدي ندارد كه خمر حرام است. اين منفعت داشتن نه براي آن است كه به عنوان بيماري و علاج دردها گاهي اثر دارد اين چنين نيست، ظاهرش همان منافع مادي متوهم پيش مردم است، لذا مسئله خمر را با ميسر يك جا ذكر كرد و فرمود: ﴿إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما﴾[9] . ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[10] كه قمار جز منفعت دروغين منفعتي ندارد؛ كسي دفعتاً مالك يك مال فراواني مي‌شود كه قمار اين چنين نيست كه منفعت واقعي داشته باشد. اين منفعت كاذب و متوهم نزد تودهٴ مردم را قرآن تعبير به ﴿وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾ كرده است، نه نظير منافعي كه درباره حج و مراسم مناسك حج ذكر كرده است[11] كه آنجا منافع مردم تأمين است، آنجا خود ذات اقدس الهي مي‌گويد؛ اما اين پيش مردم منفعت دارد نه اينكه پيش الله منفعت داشته باشد و منفعت صادق باشد. بنابراين بعد از توجه به اينكه سورهٴ ‌«اعراف‌» قبل نازل شد و سورهٴ ‌«بقره‌» بعد نازل شد روشن مي‌شود كه خمر حرام است.

بحث مسئله فقر درباره طهارت و نجاست

مطلب بعدي آن است كه دربارهٴ خمر در كتابهاي فقهي سه جا بحث مي‌شود: يكي از لحاظ طهارت و نجاست بحث مي‌شود؛ آنجاست كه مي‌گويند مايه بالاصاله باشد كه هم حرمتش را تأمين كند و هم نجاستش را. يكي در باب مكاسب محرمه است كه آن ديگر مايع و جامد ندارد، اگر چيزي خمر بود و مست كننده بود خريد و فروشش حرام است خواه مايع باشد خواه جامد، چه اينكه در باب اطعمه و اشربه هم كه مسئله حرمت خمر مطرح است آنجا هم صحبت جامد و مايع نيست و هر چه كه مست مي‌كند حرام است خواه مايع باشد خواه جامد، پس مَيَعان فقط در بخش طهارت مطرح است آن هم براي اثبات نجاست وگرنه در مكاسب محرمه يا در اطعمه و اشربه اين چنين مطرح نيست.

رواياتي كه صحيح و غير صحيح مخلوط است؛ هم روايت صحيح درونش است و هم غير صحيح كه ائمه (عليه السلام) فرمودند كه ذات اقدس الهي خمر را براي اسم آن حرام نكرد، بلكه براي عاقبت آن حرام كرد[12] و هر چيزي كه عاقبت آن عاقبت خمر باشد؛ يعني عقل را تخمير بكند و انسان را مست بكند و عقل را تحت شهوت و غضب در بياورد حرام است[13] . اگر نبيذ اين چنين بود، اگر بعضي از عصيرهاي عنبي و مانند آن اين چنين بودند ولو خمر بر آنها اطلاق نشود حرام است و هر چه كه مُزيلِ عقل است خمر است. اين در باب مكاسب محرمه همين حكم را دارد، در باب اطعمه و اشربه همين حكم را دارد و البته در باب طهارت و نجاست حكم خاص خود را دارد.

اين چيزي كه مخالف با عقل است را همهٴ اديان تحريم كردند و اصولاً اديان الهي كه يك دين بيش نيست ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[14] بر اساس عقل نازل شده است و اگر كسي عقل را از دست بدهد، دين را نمي‌فهمد كه دين با عقل مردم كار دارد و هر جامعي كه عاقل‌تر و عالم‌تر باشند دين را بهتر درك مي‌كنند؛ اما عقلي كه جهان بيني صحيح داشته باشد نه آن علم مادي كه ﴿فَلَمّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾[15] ؛ به همان علوم ماديشان فرحناك بشوند و كاري به اين معارف الهي نداشته باشند اين طور نيست. هر جامعه‌اي كه عقل فطري‌اش را سالم‌تر نگاه بدارد در آن جامعه دين رواج بيشتري دارد، چون دين با عقل مردم كار دارد و استدلال مي‌كند: «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[16] كه آن دفينه‌هاي عقل را شكوفا مي‌كند و بعد وقتي كسي دفينهٴ عقلش را شكوفا ديد يقيناً معارف ديني را مي‌پذيرد.

فرمود: ﴿فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾[17] ؛ اگر چيزي معصيت بزرگ باشد؛ نظير شرك كه بالاتر از قتل است اينكه منفعتي ندارد و اگر چيزي واقعاً منفعت داشته باشد و اين اِثم هم به معناي مضرّت باشد آنگاه به اجتهاد مجتهدان وابسته است؛ اما اثم كه به معناي مضرّت نيست بلكه اثم يعني گناه. در كجاي قرآن كلمهٴ اثم به معني ضرر اطلاق شده است كه اينجا دوميش باشد؟ قرآن يك وقت تعبير نمي‌كند و تدريجاً بيان مي‌كند يا بار اوّل ساكت است و بار دوم بيان مي‌كند، يك وقت است كه ـ معاذ الله ـ خلاف مي‌گويد! هرگز قرآن خلاف نمي‌گويد؛ آنجا بفرمايد منفعت دارد و اينجا بفرمايد سراسر رجس است؟! اين خمر كه ديگر جنسش عوض نشد! چطور شيئي كه منافع مردمي را در برابر دارد سراسر رجس است؟!

تدرّج در بيان است نه در مبيَّن؛ اين بيانش تدريجي است نه آن واقع. آدم وقتي بيان مي‌كند هر جا بايد راست بگويد نه اينكه يك جا دروغ بگويد و يك جا راست: اگر آنجا معنايش اين است كه واقعاً شراب منفعت الهي دارد منتها منفعت الهي‌اش كم است، منفعت انساني دارد منتها منفعت انساني‌اش كم است و ضررش بيشتر، بعد نبايد بگويد كه سراسر رجس است! تدريج در بيان در راستي و دروغي كه نيست بلكه تدريج در بيان اين است كه بعضي از كارها را اوّل بگويد؛ نظير تدريج در احكام كه صوم در مدينه نازل شد، حج در مدينه نازل شد، خمس در مدينه نازل شد و اينها در مكه نازل نشد. احكام تدريجاً نازل شده است نه اينكه آن وقتي كه نازل شده يك طور بيان كرده و بار ديگر كه نازل شده طور ديگر بيان كرده باشد اينطور نيست.

چيزي كه سراسر رجس است كه ديگر منفعت ندارد و اين ﴿لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ﴾[18] را دربارهٴ جريان حج فرمود كه اين معلوم مي‌شود منفعت الهي و انساني است و اينكه فرمود خمر و ميسر منافعي دارند نظير منافع حج نيست، آن منافع الهي و انساني است و اين منافع مزعوم است؛ يعني به زعم شما منفعت دارد وگرنه عند الله رجس است و چيزي كه سراسر رجس است كجايش منفعت دارد؟ چون در سورهٴ ‌«مائده‌» فرمود كه سراسر رجس است. كه حكمش را ممكن است نسخ بكند؛ ولي نحوهٴ تعبير كه فرق نمي‌كند! اين كتاب الهي يعني قرآن ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ﴾[19] ، ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾[20] ؛ آن سراسر يكسان حرف مي‌زند؛ يك جا بگويد كه فلان شيء يك مقدار منفعت دارد و يكبار بگويد كه سراسر پليد است، اينكه كلام الله نشد. يك وقت است كه ساكت است و نمي‌گويد چه چيزي حرام است؛ مثل اينكه خيلي از محرمات بود كه قبلاً نيامده بود بعد آمد يا خيلي از واجبها بود كه قبلاً نيامده بعد آمده است؛ اما يك وقت بگويد كه اين واقعاً منفعت دارد كه وزان ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾[21] در خمر و ميسر وزانِ ﴿لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ﴾[22] دربارهٴ مناسك حج باشد اگر آنچنان باشد، ديگر هرگز نمي‌گويد كه اين سراسر رجس است يا نمي‌گويد اين اثم كبير است.

بنابراين آنجا كه فرمود: ﴿فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[23] اين محفوف به قرينهٴ قطعيه است كه اين منفعت، منفعت الهي نيست. اين منافع للناس را دربارهٴ خمر و ميسر هم داريم و دربارهٴ مناسك حج هم داريم كه آن الهي و انساني است واقعاً و اين فيه منافع للناس به زعم مردم است براي اينكه محفوف قرينه است؛ هم قرينه متصل كه فرمود: ﴿فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ﴾ با اينكه مسبوق به سوره ‌«اعراف‌» است و هم قرينهٴ منفصل كه در سورهٴ ‌«مائده‌» فرمود: ﴿رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ﴾؛ چيزي كه سراسر رجس است كجايش منفعت دارد؟ منفعتي كه خدا امضاء بكند. بنابراين دربارهٴ تدريج آن طور نيست كه جناب صاحب المنار گفته و بعضي‌ها پذيرفته‌اند، بلكه تدريج بايد برابر با كيفيت نزول قرآن تبيين بشود.

تبيين بيان مفهوم

مطلب ديگر آن است كه دربارهٴ ميسر هر چه كه ـ مثل خمر ـ قمار بر او صادق است خواه به ابزار كهن باشد يا ابزار جديد [ميسر است] و هرچه كه قمار بر او صادق نيست از ميسر بودن بيرون است. بخشي كه مربوط به ميسر است در آيه سورهٴ مباركهٴ ‌«بقره‌» بحث شد كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[24] كه آن هم تحريم شده است. علاقهٴ آنها به خمر خيلي بيش از علاقهٴ آنها به ميسر بود و در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه اصلاً مقدس‌ترين مكان در جاهليت كه به كليد داري او فخر مي‌كردند همين كعبه و توليت كعبه بود. همين توليت كعبه و توليت كليد دار كعبه را در طائف و در كنار مجلس ميگساري مستانه معامله كردند. آن جريان ابو غبشان را كه مستحضريد او مست شده و حق توليت كعبه را با يكي ـ دو مشك شراب معامله كرده است[25] . وقتي كه انسان مست را به اين صورت در مي‌آورد حرمتي باقي نمي‌گذارد و چنين چيزي كه نمي‌تواند منفعت داشته باشد. ميسر كه مبسوطا آنجا بحثش گذشت حرف تازه‌اي اينجا ندارد و هر چه كه مصداق قمار است حرام است. ميسر در فقه در باب مكاسب محرّمه مطرح است؛ نه در باب طهارت و نجاست بحث مي‌شود و نه در باب اطعمه و اشربه، البته محصول آنچه كه انسان از قمار به دست مي‌آورد جزء محرمات است كه حكم كلي دارد.

اَنصاب كه مقام سوم از اين مقامات چهار گانهٴ بحث است يعني بت‌ها و چون اينها را نصب مي‌كردند و در برابر آنها خضوع مي‌كردند مي‌گفتند انصاب، يا آن سنگهايي كه آنها را گرامي مي‌داشتند و قرباني‌ها را در كنار آن سنگ به عمل مي‌آوردند، آيه سوم همين سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» آن را تعرض كرده كه بحثش گذشت؛ در آيه سوم سورهٴ ‌«مائده‌» اين بود كه ﴿وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَيٰ النُّصُبِ﴾. بنابراين آن بتهايي كه مورد تكريم‌اند و مورد تقرب‌اند و از آنها شفاعت طلب مي‌شود، تقربِ به آنها و شفاعت طلبي آ‌نها كار محرمي است و چون خمر عقل را زايل مي‌كند، چه اينكه قمار هم در اين جهت بي نصيب نيست اين را در كنار بت پرستي قرار داده است، با اينكه خطاب به مؤمنين است. مؤمنين همانطوري كه بايد از بت پرستي بپرهيزند بايد از ميگساري هم بپرهيزند و از قمار بازي هم بپرهيزند.

دربارهٴ ازلام كه مقام چهارم بحث است؛ ازلام دو تفسير شده: يكي هم آن ابزار قمار است كه در آيه سوم سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» قبلاً بحث شد كه فرمود: ﴿وَ ما ذُبِحَ عَلَيٰ النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلام﴾؛ يك شتري را مي‌خريدند با يك قيمتي و بعد اين شتر را به 28 جزء تقسيم مي‌كردند و ده نفر ده تا چوب كه روي اين چوبها هر كدام نشانهٴ خاص و سهم مخصوصي نوشته بود را در دست داشتند كه روي يك چوب يك سهم، روي چوب دوم دو سهم و روي چوب سوم سه سهم كه اين هفت چوب اوّل كه هر كدام سهمهاي معيَّن دارند نامهاي مخصوص هم دارند، روي چوب هفتم هفت سهم بود و آن سه چوب ديگر بي سهم بود. اين ده نفر كه اين شتر را مي‌خريدند و قيمت گذاري مي‌كردند و به 28 جزء تقسيم مي‌كردند، قمار گونه اين چوب‌ها ـ نه تيرهاي بزرگ ـ اين چوبهايي كه هر كدام نشانه‌هايي مخصوص داشت و علامت خاص و سهم مخصوصي هم داشت، هر كدام از اين چوبهايي كه نام مخصوص داشت و سهم مخصوص داشت به حساب كسي مي‌آمد اين شخص همان سهم را مي‌برد؛ بعضي‌ها يك سهم از 28 سهم را مي‌بردند، بعضي‌ها هفت سهم مي‌بردند و بينهما هم متوسطات. اين 28 سهم را اين هفت نفر مي‌بردند و آن سه نفر كه سهمشان خالي در مي‌آمد بايد پول شتر را مي‌دادند و سهمي هم نصيبش نمي‌شد. اين يك نحو قمار خاص بود كه رايج بود در بين اعراب و اين ﴿وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ﴾ كه در آيه 3 سورهٴ مباركهٴ ‌«مائده‌» بود ناظر به آن است.

آيا اين ﴿وَالأَزْلاَمُ﴾ كه در آيه 90 سورهن ‌«مائده‌» كه محل بحث است آمده همان را مي‌گويد؟ چه اين كه بعيد نيست يا اين ﴿وَالأَزْلاَمُ﴾ ناظر به معناي ديگر است؟ آن معناي ديگر اين است كه اين چوبها سه قسم بود و روي بعضي از اين چوبها نوشته بود ‌«أمَرَني» و روي بعضي از چوبها نوشته بود ‌«نهاني‌» و بعضي از چوبها هم ساده بود و چيزي رويش نوشته نشده بود. اگر كاري مي‌خواستند انجام بدهند يا سفري مي‌خواستند بروند كه مردّد بودند كه بروند يا نروند، اين چوبها را مخلوط مي‌كردند و ممزوج مي‌كردند و در كيسه يا غير كيسه مي‌گذاشتند و يكي از اينها در مي‌آوردند؛ اگر آن چوبي كه ‌«أمَرَني‌» رويش نوشته بود در آمده بود آن سفر را مي‌رفتند و اگر ‌«نهاني‌» نوشته بود آن سفر را نمي‌رفتند يا آن كار را نمي‌كردند و اگر آن چوبي كه رويش نوشته نبود در مي‌آمد يا به معناي تخيير بود يا اين كار را ادامه مي‌دادند تا معلوم بشود كه بكنند يا نكنند؟

اين در جاهليت بود و اين را يك رَجم به غيب مي‌دانستند از اين راه و اين در اسلام منع شده است. برخي‌ها خواستند بگويند ازلام اين است و همانطوري كه ازلام جاهلي نهي شده است استخارهٴ برخي از مسلمين هم نهي شده است[26] . اين بيان ناتمام است، براي اينكه اوّلاً ازلام به قرينهٴ محل بحث در همين سورهٴ ‌«مائده‌» كه در آيه سوم فرمود: ﴿وَ ما ذُبِحَ عَلَيٰ النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِاْلأَزْلامِ﴾ كه ناظر به كيفيت تقسيم گوشت شترِ قماري است و از جهت اينكه در كنار قمار و شراب قرار گرفته كه خوردني‌ها است و مانند آن، طبق اين قرينه‌هاي داخلي و خارجي منظور از اين ازلام همان چوبهاي قمار است (اين اولاً) و ثانياً اگر هم منظور از اين ازلام آن كار جاهلي و تفأل جاهلي باشد كه نهي شده است هيچ كاري با استخاره ندارد، براي اينكه آنها اين را علم به غيب مي‌دانستند و اعتماد به غيب و رجم به غيب مي‌دانستند و استخاره اين چنين نيست.

ديدگاه صاحب عروه درباره کتابهاي استخاره

بيان ذلك اين است كه در استخاره گرچه مرحوم صاحب عروه (رضوان الله عليه) در همان اوّلِ بحث حج كتاب عروه آنجا مي‌فرمايد كه روايات استخاره نوعاً ضعيف است[27] ؛ اما استخاره يك چيز ديگر است و تفأل و رجم به غيب چيز ديگر است. انسان كاري را كه انجام مي‌دهد با دو راه از خود يا دو راه از ديگران آن مشكل را حل مي‌كند و از تحيّر بيرون مي‌آيد. اگر نه بوسيلهٴ آن دو راهي كه در خود اوست و نه بوسيلهٴ آن دو راهي كه در ديگران است حيرت او رفع نشد، طبق دستوراتي كه رسيده است ولو روايتش هم ضعيف باشد رجائاً مي‌تواند انجام بدهد؛ اما آن دو راهي كه خود دارد انسان يكي از راههاي متعارفش همان تفكر عقلي اوست؛ كاري را كه مي‌خواهد انجام بدهد مي‌انديشد، عاقبت انديش است، دور انديش است، درون بين است و مطالعه مي‌كند، فكر مي‌كند و برابر عقلش هر چيزي را كه براي او خير تشخيص داد اقدام مي‌كند و هر كاري را كه انسان انجام مي‌دهد برابر تفكر عقل است، اين راه متعارف است.

معناي جعل فرقان در آيه

راه ديگري هم انسان در درون خود دارد كه ذات اقدس الهي وعده داد و فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾[28] ؛ اگر كسي واقعاً اهل نزاهت روح بود و اهل صفاي ضمير بود حالا يا در خواب يا در حالت مَناميه يا در بيداري چيزهايي بر قلب او الهام مي‌شود و خدا وعده داد كه فرق بين حق و باطل و حَسَن و قبيح را در سايهٴ تقوا ما به شما خواهيم داد: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا﴾ كه آن جعل فرقان هم گاهي با تفكر عقلي پديد مي‌آيد كه انسان مي‌شود صاحب نظر و گاهي با شهود قلبي پديد مي‌آيد كه انسان مي‌شود صاحب بَصر و در هر صورت اين دو راه هست. اگر كسي از اين دو راهي كه در درون هر كسي مي‌تواند ثابت بشود طَرْفي نبست، از راه استشاره با صاحب نظران يا با صاحب بَصَران مشورت مي‌كند كه آنها از راه نظر و فكر اين مطلب را مي‌فهمند و مشورت انسان را پاسخ مثبت مي‌دهند يا از راه الهام و شهودي كه دارند در خواب يا غير خواب و چيزي براي آنها حل شده است به انسان مي‌گويند و انسان از تحيّر بيرون مي‌آيد.

به هر تقدير يا خودش صاحب نظر است يا خودش صاحب بصر است و يا با صاحب نظر يا صاحب بصر مشورت مي‌كند. اگر نه تفكر، نه استشاره و با يكي از اين راههاي چهارگانهٴ مذكور تحيّر بر طرف نشد ممكن است كه به قرآن كريم مراجعه كند يا به تسبيح مراجعه كند و راههايي كه وارد شده است ولو روايتش هم به تعبير مرحوم صاحب عروه ضعيف هم باشد[29] براي رفع حيرت خوب است.

فرق بين تفعل و استخاره

مطلب ديگر آن است كه بين تفأل و استخاره فرق است تفأل آن است كه انسان نفع مادي را طلب بكند كه اگر اين كار مثلاً به قرآن مراجعه كرد و قرآن آيه مناسبي را نشان داد و اين شخص رفت و نفع مادي نصيب او نشد گله نكند، چون خير غير از نفع مادي است: ﴿عَسيٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسيٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ﴾[30] . استخاره طلب خير است نه استنفاع كه تلف نفع مادي است. خيلي از موارد است كه انسان فكر مي‌كند خيرش در فلان كار است و بعد معلوم مي‌شود كه خوب شد ‌آن كار را انجام نداد و ﴿وَ عَسيٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرُّ لَكُمْ﴾. ما خير طلب مي‌كنيم نه نفع زود گذرِ مادي. بنابراين استخاره غير از تفأل است؛ به استخاره امر شده است و از تفأل به قرآن نهي شده است، قرآن كه فال نامه نيست!

وظيفه انسانها درباره نتيجه استخاره در قران کريم

مطلب ديگر آن است كه استخاره كه اگر كسي استخاره كرد خوب آمد، بر او شرعاً واجب نيست انجام بدهد يا اگر بد آمد شرعاً حرام نيست كه انجام بدهد؛ منتها اين نگراني براي او هميشه است كه مبادا آسيب ببيند. اگر خداي ناكرده قصد هتك و امثال و ذلك داشته باشد يا فعلش فعلِ هتاكانه باشد آن عنوان ديگري است؛ ولي صرف استخاره حكم شرعي را به همراه نمي‌آورد؛ ولي حيرت زدايي دارد و انسان از حيرت بيرون مي‌آيد و يك كار عقلاييِ خوبي هم است و اين راه رجم به غيب نيست كه خود انسان اقدام بكند و جذم هم پيدا نمي‌كند و يك راهنمايي ديني لازم دارد كه روايات كافي است. مگر در همه امور ما يك روايت صحيح اعلايي طلب مي‌كنيم؟ بعضي از امور هستند نظير سُنَن كه حديث ‌«مَن بَلَغَ‌»[31] آنها را تأمين مي‌كند و بعضي از امور هم براي رفع حيرت هستند كه باز هم تأمين مي‌كنند و خيلي از بزرگان به اين روايات عمل كردند. پس اينكه مرحوم سيد(رضوان الله عليه) در اوّلِ حج عروه دارد كه قالب رواياتِ استخاره ضعيف است[32] كسي نمي‌خواهد بگويد كه اين روايات مثلاً صحيح اعلايي است؛ ولي اين معنا را كاملاً مي‌شود دفاع كرد كه هرگز استخاره چه با قرآن و چه با تسبيح نظير ازلام نيست. اين همان تفكر گروهي است كه توسل را، شفاعت را و امثال ذلك را درست بررسي نكرد و مفرطانه فتوا دادند كه يا مفرط‌اند يا مفرّط.

مقايسه رجس و شرک درآيه

مطلب بعدي آن است كه اين كلمه رجس مفرد است با اينكه خبر چند چيزند كه فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ اْلأَنْصابُ وَ اْلأَزْلامُ رِجْسٌ﴾. اين نظير ﴿ا ِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾[33] است كه آنجا يكي مفرد است و ديگري جمع، اينجا هم همينطور است و هر طور كه آنجا توجيه كرديم اين هم قابل توجيه است.

مطلب ديگر آن است كه در حقيقت عملْ مقدَّر است؛ يعني كل واحد از ميگساري و قمار بازي و بت پرستي و قمار با ازلام كل واحد از اينها رجس‌اند، بنابراين آن هماهنگي مبتدا و خبر هم تأمين مي‌شود.

کم و کيف سودمند بودن خمر و شراب و مسير

مطلب بعدي آن است كه در آيهٴ 91 كه فرمود: ﴿إِنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ اين هم نشان مي‌دهد كه هيچ نفعي در شراب و قمار نيست و به هر تقدير نفع يا به لحاظ ديني است يا به لحاظ دنيايي؛ اين آيه آمده گفته كه نسبت به دين كه هيچ نفعي ندارد، براي اينكه ﴿يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ﴾ و نسبت به خلق خدا هم كه ﴿يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ﴾ است، كجا ﴿مَنَافِعُ لِلنَّاسِ﴾ مي‌ماند؟ اين مي‌شود قرينهٴ منفصل و اگر منفعت دارد نظير منافع للناسي كه در ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾[34] در مناسك حج آمده است؛ هم منافع الهي دارد و هم منافع انساني. اينكه در سورهٴ ‌«بقره‌» فرمود كه ﴿يسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ﴾[35] اين چه منفعتي دارد؟ اينكه در بعضي از جاها ـ گرچه به بركت نظام اسلامي از بين رفته و در آستانه از بين رفتن است ـ در اين شربت‌ها يك مقدار الكلِ مست‌كننده تا پنج درصدي مي‌ريختند در هر صورت اين يك تيرگيِ شعور من حيث لا يحتسب مي‌آورد و در بعضي از نصوص دارد كه خمر اگر زيادش مست مي‌كند كمش كه مست نمي‌كند؟! حضرت فرمود كه چيزي كه زيادش مست مي‌كند كمش هم حرام است. عرض كردند كه ما كمي آب مي‌ريزيم و مخلوط مي‌كنيم! فرمود شما كه روي خمر آب ريختيد اين قذارتش و رجس بودنش و نجاستش مهلِك است نه مستهلك؛ بعضي از محرمات‌اند كه قابل استهلاك‌اند؛ مثل خاك كه خوردنش حرام است و يك مختصر خاكي اگر در يك ظرف آش بزرگي مستهلك شود حرام نيست؛ اما يك قطره خمر اگر در همان ظرف بزرگ ريخته بشود اين مهلك است و مستهلك نمي‌شود و يك چنين چيزي است، لذا رجس محض است. يك چيزي كه قابل استهلاك نيست بلكه دائماً مهلك است، حضرت فرمود كه اين زحمت را نكش كه قدري آب بريزي و آبش را زياد بكني! اگر آبش را زياد كردي آب مستهلك مي‌شود نه خمر، اين آنچنان رجس است كه هر جا باشد مهلِك است و نظير خاك نيست يا نظير بعضي از خبائث نيست كه محرَّم باشد منهاي مسئله نجاستش كه اگر ممزوج شد يا مخلوط شد مستهلك بشود، بلكه اين رجس همواره مهلِك است و مستهلك نخواهد شد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[2] . سورهٴ نساء، آيهٴ 43.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[4] . سورهٴ نساء، آيهٴ 43.
[5] . ر . ك: سورهٴ اعراف، آيهٴ 33.
[6] . سورهٴ بقره، آيهٴ 283.
[7] . سورهٴ نساء، آيهٴ 48.
[8] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[9] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[10] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[11] . سورهٴ حج، آيهٴ 28.
[12] . الكافي، ج6، ص412.
[13] . ر . ك: عيون اخبار الرضا، ج2، ص99.
[14] . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.
[15] . سورهٴ غافر، آيهٴ 83.
[16] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[18] . سورهٴ حج، آيهٴ 28.
[19] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 42.
[20] . سورهٴ نساء، آيهٴ 122.
[21] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[22] . سورهٴ حج، آيهٴ 28.
[23] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[24] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.
[25] . ر . ك: الطبرقات الكبري، ج1، ص56.
[26] . ر . ك: زبدة اليان في احكام القرآن، ص626.
[27] . العروة الوثقي (المحشي)، ج4، ص323.
[28] . سورهٴ انفال، آيهٴ 29.
[29] . العروة الوثقي (المحشي)، ج4، ص323.
[30] . سورهٴ بقره، آيهٴ 216.
[31] . الكافي، ج2، ص87؛ ‌«مَن بَلَغَهُ ثوابٌ مِن الله علي عمَلٍ فَعمِلَ ذلك العَملَ الْتماسَ ذلك الثّواب اوتيَهس و إن لم يَكنِ الحديث كما بَلَغَهُ‌».
[32] . العروة الوثقي (المحشي)، ج4، ص323.
[33] . سورهٴ توبه، آيهٴ 28.
[34] . سورهٴ حج، آيهٴ 28.
[35] . سورهٴ بقره، آيهٴ 219.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo