< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقادیر سهام /

 

فتوایی که معروف به اصحاب(رضوان الله تعالی علیهم) هست این است که موجبات ارث همان نسبت و سبب است که مشخص شد، موانع ارث هم مشخص است، حجب حرمان و نقصان هم تبیین شده است، سهام عول و تعصیب هم که ابطالش تثبیت شد، عمده آن است روایاتی که هست تعارض روایات در بخش‌های دیگر یا به اطلاق و تقیید است یا به عام و خاص است یا به ظاهر و أظهر است یا به ظاهر و نص است و مانند آن؛ اما در این بخش غالب تعارضاتی که محسوس است در جهت صدور است نه در دلالت! در بخش‌های دیگر گاهی یک روایت ظاهر است یکی أظهر، یکی نص است یکی ظاهر، یکی مطلق است یکی مقید، یکی عام است یکی خاص، تعارض آنها در این محدوده‌های دلالت است، کمتر اتفاق می‌افتد که مثلاً بخاطر جهت صدور باشد البته بر اساس اصل صدور هست که یکی ضعیف است و دیگری قوی و صحیح، بر اساس جهت صدور کمتر اتفاق می‌افتد؛ اما غالب تعارض‌هایی که در باب ارث هست در سند نیست در دلالت نیست بلکه در جهت صدور است روایاتی که مربوط به تقیّه است از همین قبیل است روایات تقیّه کاری به صدور ندارد کاری به دلالت ندارد کاری به جهت صدور دارد و این بخشی مربوط به عول است و بخشی مربوط به تعصیب و گاهی هم به جهات دیگر است قسمت مهم آن به همین عول و تعصیب برمی‌گردد گاهی در این جهت است که از شهر خودشان می‌آیند خدمت حضرت از راه دور سالی یک بار که مکه مشرّف می‌شدند این مسائل را می‌پرسیدند، می‌پرسیدند مثلاً کسی است که من را وصی قرار داده است فقط یک دختر دارد و من نصف مال را به دختر دادم چون این میت برادری دارد یا عمو دارد من در تعصیب به مشکل برخوردم چه کنم؟ حضرت فتوا می‌داد بعد سال آینده می‌آمد روشن می‌شد که این تقیّه است یا تقیّه نیست؟ تقیّه در مقام هست یا تقیّه فتوایی؟ درباره تعصیب به آن صورت روایاتی داشتیم.

اما آنچه که مربوط به بحث امروز است این است که در غالب روایاتی که مربوط به طبقات ارث است دارد که طبقه أولیٰ فقط والدین‌اند ـ نه أجداد ـ «و إن علو» در آن نیست و أولاد «و إن نزلوا» منتها أولاد «و إن نزلوا» یعنی فرزندان صُلبی و اگر فرزندان صلبی نبودند نوه‌ها و نتیجه‌ها و مانند آن که نوه‌ و نتیجه در طبقه اول‌اند اگر فرزند صلبی نباشد ولی این توسعه درباره أجداد نیست أب «و إن علوا» نیست اگر پدر بود، بود، نبود جدّ ارث نمی‌برد تمام ارث مال همین أولاد است ولی درباره أولاد آمده است که أولاد «و إن نزلوا» منتها نسل بعد نصیب «مَن یتقرب إلی المیت» را می‌برند نه اینکه خودشان ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[1] ببرند، نه! نصیب آن را می‌برند اگر او مذکر بود اینها نصیب مذکر می‌برند و اگر او مؤنث بود نصیب مؤنث می‌برند.

برخی‌ از همین تعصیبی‌ها خواستند بگویند در طبقه اول والدین هستند و أولاد صلبی، أولاد غیر صلبی یعنی نوه و نتیجه و مانند آن اینها در طبقه اول نیستند، برادر مقدم است یا عمو، برادر میت با اینکه طبقه دوم است و عمو که طبقه سوم است، برادر میت مقدم است بر نوه که فرزند صلبی است این با خطوط کلی فقه امامیه مخالف است با روایات فراوان مخالف است و مشابه آنچه که در بحث تعصیب گفتند نصف این مال را به دختر بده و نصف دیگر را مثلاً به عمو بده، تقیّه در باب نوه هم هست منتها باید بررسی کرد که این روایت تقیةً صادر شده است که حجت نباشد قهراً تعارض بین حجت و لاحجت است با روایات دیگر؛ یا نه، دستور به تقیّه داده‌اند که در اینجا تعارضی در کار نیست اینها ترتّب طولی دارند آنها در درجه اول‌اند اینها در درجه دوم مثل اینکه اگر روایتی گفته «التُّراب أَحَدُ الطَّهُورَیْن»[2] است یا تیمّم «یکفی عشر سنین»،[3] این مخالف نیست منتها طولی است نه عرضی! اینجا اگر طهارت مائیه مقدور نبود نوبت به ترابیه می‌رسد.

پرسش: ...

پاسخ: نه، تقیّه نیست «حکم الله الواقعی» است.

پرسش: ...

پاسخ: این تقیّه نیست این فتوای تقیّه‌ای نیست بلکه دستور به تقیّه است.

پرسش: ...

پاسخ: نه آن «حکم الله الواقعی» است مثل اینکه کسی سؤال بکند که دست من زخم است چکار بکنم؟ می‌فرمایند تیمّم بکن! اینجا دستور به «حکم الله الواقعی الثانوی» است و دستور به «حکم الله الواقعی الثانوی» حکم اولی است. حکم اولی این است که انسان وضو بگیرد ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا﴾[4] و دستور اولی این است که اگر دست شما درد می‌کرد ﴿فَتَیَمَّمُوا﴾ این «حکم الله الواقعی الأولی» است منتها «حکم الله الواقعی» است تقیّه در فتوا «حکم الله الواقعی» نیست منتها ذات اقدس الهی فرمود وقتی مجبورید این‌طور حرف بزن! این حجت نیست اما وقتی می‌گوید شما اگر در مقام عمل گرفتار شدید این‌طور عمل بکنید! مثل اینکه از حضرت سؤال می‌کنند که دست من زخم است چکار بکنم؟ حضرت می‌فرماید حالا که نمی‌توانی وضو بگیری تیمّم بکن! غرض این است که تقیّه در فتوا حجت نیست چون مجبور شد این حرف را بزند اما دستور به تقیّه می‌دهد دستور به «حکم الله الواقعی» است منتها «حکم الله الواقعی الثانوی» است.

روایاتی که امروز مطرح است از همین قبیل است. اصل حکم که مقداری در بحث جلسه قبل خوانده شد که سهام این ورثه چگونه است. ملاحظه بفرمایید مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در جریان أولاد به این صورت فرمود: اگر پدر و اینها باشند با فرزند جمع بشوند تمام مال برای اوست حالا بجای فرزند نوه صلبی یا غیر صلبی باشد قاعده کلی این است که اگر کسی بمیرد و یک نوه داشته باشد تمام مال برای اوست، أبوین نباشند و هیچ فردی از انساب نباشد تمام مال برای این نوه است مثل اینکه اگر کسی بمیرد فقط یک فرزند داشته باشد تمام مال برای اوست او سهم «من یتقرب» را می‌برد و در طبقه اول هم هست منتها در طول پدر و مادر هستند نه اینکه در طبقه دوم باشند بلکه در طبقه اول هستند. أبوان در طبقه اول‌اند «و لا غیر»، أجداد در طبقه اول نیستند، أولاد در طبقه اول هستند «و إن نزلوا» منتها نوه نصیب صلب را می‌برد نصیب «من یتقرّب» را می‌برد، این‌طور نیست که اگر خودش پسر بود سهم پسر را ببرد، خیر! اگر خودش پسر بود ببیند که نوه دختری است یا نوه پسری، اگر نوه دختری بود سهم دختر را می‌برد و اگر نوه پسری بود سهم پسر را می‌برد؛ این بود که عرض می‌شد گاهی در اسلام سهم زن دو برابر سهم مرد است یعنی اگر کسی نوه دختری باشد ولو پسر باشد سهم او یک دوم است و اگر کسی نوه پسری باشد ولو خودش دختر باشد سهم او تمام است یعنی دو دوم است. پدر و مادر در غالب موارد یکسان می‌برند، زوج و زوجه هم که به هر حال با یک تفاوت مختصری، برادر و خواهر یک تفاوتی دارند؛ اما نوه‌ها سهم «من یتقرب» را می‌برند گاهی ممکن است نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد و آن دختر دو برابر این پسر می‌برد. این خلاصه حرف است.

در این جریان که مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) اینها را ذکر فرمود که «مع الإخوه» باشد چه؟ «مع الأب» باشد چه؟ که حکم فقهی آن خوانده شد،[5] مانده مسئله روایات این روایات درباره نوه مشابه همان تقیّه‌ای است که درباره دختر واحد است. آن روایات را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد 26 ذکر فرمود و بخشی از روایات مانده بود که آنها را بخوانیم مفصل هم بود که به استدلال مبسوط رسیده بودیم.

مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) این روایت را از زراره از أبی جعفر امام باقر(علیه السلام) نقل کرد: «فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ ابْنَتَه‌ وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» حضرت فرمود: «الْمَالُ لِلِابْنَةِ وَ لَیْسَ لِلْأُخْتِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ شَیْ‌ءٌ»[6] چون آنها طبقه دوم‌اند و دختر طبقه اول است.

اما روایت چهارده در «عُیُونِ الْأَخْبَار» امام رضا(سلام الله علیه) «عَنْ هَانِی بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمُودٍ الْعَبْدِیِّ عَنْ أَبِیهِ رَفَعَهُ» که از نظر سند مرفوعه است «أَنَّ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام دَخَلَ عَلَی الرَّشِید فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ» هارون الرشید(علیه من الرحمن ما یستحق) از وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) مسائلی را سؤال کرد «إِلَی أَنْ قَالَ لِمَ فُضِّلْتُمْ عَلَیْنَا» ما بنی اعمام هستیم یعنی ما بنی العباس هستیم شما بنی عبدالله هستید و علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) هم بنی ابیطالب است پس همه پسرعمو هستیم حالا آن عمو(علیه من الرحمن ما یستحق) که ﴿تَبَّتْ یَدا أَبی‌ لَهَبٍ﴾[7] حساب دیگری است وگرنه این سه تا برادر شبیه هم هستند. در روایات ما هم بود که ابوطالب(سلام الله علیه) با عبدالله(سلام الله علیه) اینها أبوینی‌اند. «لِمَ فُضِّلْتُمْ عَلَیْنَا» شما فرزندان عبدالله هستید و ما فرزندان عباس اینها برادر هم‌اند ما پسرعمو هستیم «وَ نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ» آن روز شناسنامه به آن صورت نبود نسب خیلی مطرح بود. «وَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ وَاحِدٌ» ما از یک درخت هستیم. «وَ نَحْنُ وُلْدُ الْعَبَّاسِ وَ أَنْتُمْ وُلْدُ أَبِی طَالِبٍ وَ هُمَا عَمَّا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم» هر دو عموی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستند، «وَ قَرَابَتُهُمَا مِنْهُ سَوَاءٌ» قرابت این دو عمو نسبت به این برادرزاده یکسان است پس ما یک تقرب داریم «فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَیه السَّلام» حالا این جدال است برای اینکه این کاری به نسب ندارد خود عموی شما که ابولهب است مصداق ﴿تَبَّتْ یَدا﴾ است پس قرب نسبی و مانند آن معیار نیست! حالا حضرت دارد جدال می‌کند به جدال أحسن، معیار فضیلت اینها که این نیست. «فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَیه السَّلام نَحْنُ أَقْرَبُ لِأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ وَ أَبَا طَالِبٍ لِأَبٍ وَ أُمٍّ» اینها برادران أبوینی‌اند اما «فَأَبُوکُمُ الْعَبَّاسُ لَیْسَ هُوَ مِنْ أُمِّ عَبْدِ اللَّه» مادرشان فرق می‌کند، اینها فقط برادران پدری‌اند أبوینی‌ نیستند «لَیْسَ هُوَ مِنْ أُمِّ عَبْدِ اللَّهِ وَ لَا مِنْ أُمِّ أَبِی طَالِبٍ» پس اینها از این دو مادر نیستند. حالا از آن راه نتوانست از این راه وارد شد هارون الرشید گفت: «فَلِمَ ادَّعَیْتُمْ أَنَّکُمْ وَرِثْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ الْعَمُّ یَحْجُبُ ابْنَ الْعَمِّ» شما پسرعموی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستید و عباس که جدّ ما باشد عموی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، عمو بر پسرعمو مقدم است. «وَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ قَدْ تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ قَبْلَهُ» ما پدرمان یعنی جدّمان زنده بود و شما پدرتان یعنی جدّتان رحلت کرده بود. «وَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ قَدْ تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ قَبْلَهُ» اما «وَ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ حَیٌّ إِلَی أَنْ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَیه السَّلام» در احتجاج «فَآمِنِّی» یا ترک مناظره بکنیم یا من در امان باشم که مثلاً آن نهایت حرف را بزنم. «قَالَ قَدْ آمَنْتُکَ» تو در امان هستی هر راهی داری سخنی داری احتجاجی داری بیاور. «فَقَالَ» وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) فرمود: «إِنَّ فِی قَوْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیه السَّلام أَنَّهُ لَیْسَ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ ذَکَراً کَانَ أَوْ أُنْثَی لِأَحَدٍ سَهْمٌ» پدرمان بله اما ما نوه هستیم، با بودنِ نوه که نوبت به عمو نمی‌رسد! ما طبقه اول هستیم، طبقه اول أبوین و أولاد هستند، أولاد «و إن نزلوا» و أولاد «و إن نزلوا» مقدم بر طبقه سوم‌اند این عباس طبقه سوم است. طبقه اول پدر است و أولاد «و إن نزلوا»، طبقه دوم إخوه است و أجداد «و إن علوا»، طبقه سوم أعمام و عمات، أخوال و خالات‌اند، عمو طبقه سوم است ما طبقه اول هستیم یعنی وجود مبارک علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) طبقه اول بود و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) طبقه اول بود.

پرسش: ...

پاسخ: بله فرمود ما فرزندان فاطمه هستیم در مَحرمیت هم همین استدلال را کردند آیه سوره مبارکه «انفال» را خواندند خدای سبحان وقتی فرزندان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) را می‌شمارد یعقوب و اسحاق و اسراییل تا می‌رسد به موسی و عیسی حضرت فرمود عیسی که فرزند ابراهیم خلیل است از راه پدر که نیست از راه مادر است، ما هم فرزندان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستیم از راه مادر و همان‌طوری که عیسای مسیح فرزند ابراهیم خلیل است از راه مادر یعنی مریم، آنها از آن به بعد ساکت شدند.

«أَنَّهُ لَیْسَ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ ذَکَراً کَانَ أَوْ أُنْثَی لِأَحَدٍ سَهْمٌ» پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رحلت کرده است فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بود که فرزند صلبی بود، عباس عمو بود که در طبقه سوم است، «إِلَّا لِلْأَبَوَیْنِ» که طبقه اول‌اند، «وَ الزَّوْجِ وَ الزَّوْجَةِ» که سببی‌اند نه نسبی، «وَ لَمْ یَثْبُتْ لِلْعَمِّ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ مِیرَاثٌ» با بودن زهرا(سلام الله علیها) که فرزند صلبی است میراثی برای عمو که طبقه سوم است نمی‌رسد. «وَ لَمْ یَنْطِقْ بِهِ الْکِتَابُ» قرآن چنین حرفی نزد، «إِلَّا أَنَّ تَیْماً وَ عَدِیّاً وَ بَنِی أُمَیَّةَ قَالُوا الْعَمُّ وَالِدٌ» عمو به منزله پدر است، تیم و عدی این حرف را زدند وگرنه کتاب و سنّت این حرف را نزد. «رَأْیاً مِنْهُمْ بِلَا حَقِیقَةٍ» که قرآن کریم گفته باشد، یک؛ «وَ لَا أَثَرٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم» سنّت گفته باشد، دو. «إِلَی أَنْ قَالَ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم» حالا این جدال أحسن است از این به بعد مسئله هجرت گذشت به نسب و سبب رسید. در جریان هجرت در صدر اسلام این‌طور بود، اول ایمان بود که اگر کسی مؤمن بود ارث می‌برد و اگر کسی کافر بود ارث نمی‌برد که آن حکم همچنان مانده است، بعد رسید به هجرت که اگر هجرت کرد ارث می‌برد هجرت نکرد ارث نمی‌برد، بعد هم مسئله جهاد و هجرت و مانند آن رخت بربست همان ایمان مانده با نسب. حضرت استدلال می‌کند در قرآن کریم این آمده است که اگر کسی هجرت نکرد نه ارث می‌برد، یک؛ نه از ولاء سهمی دارد، دو؛ ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ﴾[8] عباس تا آخرهای کار داشت علیه قرآن شمشیر می‌زند! در فتح مکه مسلمان شد، تا آن آخرین لحظه که علیه اسلام بود با ابوسفیان و با این گروه بود، حضرت هم وقتی که فاتحانه وارد مکه شد همه را که فرمود «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»[9] بعد آن حکم‌های رسمی که اقتصاد سهم تعیین کننده دارد، فرمود تمام رباهایی که هست «تَحْتَ قَدَمَیَّ»[10] آن اسناد ربوی زیر پای من است اولین کسی که یا در ردیف اولین‌هایی که فرمود اسناد ربوی شما که پیش اوست تحت قدمی من است، ربای «عمی العباس» است صریحاً اعلام کرد! او هم رباخوار معروف مکه بود! فرمود این اسناد و قباله‌هایی که عموی من از شما دارد و سندهای ربوی است آن «تَحْتَ قَدَمَیَّ» از عمویش شروع کرده فرمود اینها باید الغاء شود پس چنین انسانی که نمی‌تواند ارث ببرد، استدلال او مربوط به نفی هجرت است. «إِلَی أَنْ قَالَ إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَمْ یُوَرِّثْ مَنْ لَمْ یُهَاجِرْ» را، این مال قبل از آن حکم نهایی است. «وَ لَا أَثْبَتَ لَهُ وَلَایَةً حَتَّی یُهَاجِر» فرمود اگر کسی مؤمن نباشد که هیچ! اگر مؤمن باشد ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾[11] اگر کسی مؤمن نباشد چنین ولایتی امر به معروف و نهی از منکر ندارد و بعد از ایمان هجرت لازم بود. آن آیه دارد اگر کسی مؤمن بود ولی هجرت نکرد این ﴿ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ﴾. «وَ لَا أَثْبَتَ لَهُ وَلَایَةً حَتَّی یُهَاجِر» نه تنها ایمان. هارون عرض کرد «مَا حُجَّتُکَ فِیهِ» به چه دلیل اگر کسی هجرت نکرد ولایت ندارد؟ چون جدّ اینها عباس که هجرت نکرد. حضرت فرمود «قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا﴾» اما «﴿وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا﴾». آن ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ هست اما آن مطلق با این تقیید شده است باید هجرت بکند تا تحت ولایت یکدیگر باشید.

پرسش: ...

پاسخ: آن وقتی که این آیه آمده بود عباس مهاجرت نکرد.

پرسش: ...

پاسخ: نه ولایت جعل نشده بود بعد هم که آیه نازل نشده بود که این شخص ولیّ است.

پرسش: ...

پاسخ: آن وقتی که مهاجرت بود که زمینه‌ آن منتفی شد چون مکه و مدینه یکی شد وقتی که همه اسلحه را کنار گذاشتند و اسلام جزیرة العرب را گرفت دیگر جا برای هجرت نماند. اما هجرت یک معنایی در روایات دارد که هجرت باقی است «ما بقی الاسلام» که مطلب دیگری است. الآن اگر کسی در جایی نتواند دین خود را حفظ بکند ﴿أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ﴾[12] اما در آن زمان که باید هجرت می‌کرد هجرت نکرد بنابراین برابر آیه قرآن کریم که از یک طرفی نسب را محترم کرده از طرفی هم به هجرت مقید کرده او اصلاً سهمی ندارد.

«وَ إِنَّ عَمِّیَ الْعَبَّاسَ لَمْ یُهَاجِرْ»[13] جدّ شماست عموی ماست مهاجرت نکرده است.

اینها روایات باب چهار و پنج بود اما آنچه که مربوط به روایات باب هفت و اینهاست تا برسیم به مسئله أولاد صلبی که آنها هم تقیّه است آن را هم عرض می‌کنیم. جلد 26 صفحه 110 باب هفت «بَابُ أَنَّ أَوْلَادَ الْأَوْلَادِ» اینها «یَقُومُونَ مَقَامَ آبَائِهِمْ عِنْدَ عَدَمِهِمْ»، این یک مطلب که اینها ارث می‌برند؛ اما «وَ یَرِثُ کُلٌّ مِنْهُمْ نَصِیبَ مَنْ یَتَقَرَّبُ بِهِ»، این دو مطلب؛ لذا اگر کسی نوه دختری بود نصف می‌برد و اگر نوه پسری بود تمام را می‌برد ولو خودش دختر باشد. «وَ یَمْنَعُ الْأَقْرَبُ الْأَبْعَدَ وَ یُشَارِکُونَ الْأَبَوَیْن‌» را چون أبوین در طبقه اول‌اند.

اولین روایت را که «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند این است که «بَنَاتُ الِابْنَةِ یَرِثْنَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَنَاتٌ کُنَّ مَکَانَ الْبَنَات»[14] نوه‌های دختری یعنی دخترانی که فرزند دختر هستند که نوه میت‌اند در صورتی که مادرشان نباشد اینها ارث می‌برند اما مکان مادرشان را ارث می‌برند یعنی نصیب «من یتقرب» را می‌برند مادرشان یک دوم می‌بُرد اینها هم یک دوم می‌برند. این درباره بنات بود.

درباره بنین روایت دوم این باب است که «إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّار» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند که «ابْنُ الِابْنِ یَقُومُ مَقَامَ أَبِیهِ»[15] این خیلی شفاف نیست که نصیب «مَن یتقرب» را می‌برد، این فقط اصل ارث را ذکر می‌کند حالا بشود از عموم تنزیل استفاده کرد که «یَقُومُ مَقَامَ أَبِیه» یعنی همان اندازه سهم می‌برد، شواهد دیگری می‌خواهد. این روایت مرحوم کلینی را شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) هم نقل کرده است.[16]

روایت سوم این باب را که مرحوم کلینی نقل کرده است «عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ عَلَیه السَّلام» یعنی وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) «قَالَ بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَاتِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ»؛ یعنی او طبقه اول هست ولی در صورتی که فرزند صلبی نباشد «بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَاتِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ»، یک؛ «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» غیر از این دخترها، دو؛ اگر غیر از او وارثی دیگر بود مثل أبوین سهم می‌برند. «وَ بَنَاتُ الِابْنِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ أَوْلَادٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ»[17] این «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» یعنی در صورتی که وارثی غیر از او نباشد اینها تمام ارث را می‌برند نه معنایش این است که دیگران ارث نمی‌برند تا اگر روایتی داشت که أبوان ارث می‌برند این با آن معارض باشد. می‌فرماید در صورتی که وارثی نداشته باشند تمام ارث مال او است، نه اینکه اینها ارث می‌برند و غیر از اینها وارثی نیست. پس اگر روایتی دلالت کرد به اینکه أبوان ارث می‌برند معارض با این نیست. این روایت را بزرگان دیگر یعنی مرحوم صدوق و مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیهما) هم نقل کردند[18] منتها حالا این مربوط به استدلال و کیفیت استنتاج است. مرحوم صدوق از آن چنین مطلبی را فهمید: «أَقُولُ اسْتَدَلَّ بِهِ الصَّدُوقُ عَلَی أَنَّ وَلَدَ الْوَلَدِ لَا یَرِثُ مَعَ الْأَبَوَیْن» این مربوط به کیفیت استدلال است در روایت دارد «وَ بَنَاتُ الِابْنِ» نوه‌های پسری ارث می‌برند «یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ أَوْلَادٌ» اگر میت فرزند داشته باشد که فرزند صلبی مقدم بر نوه است، یک؛ «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» اگر وارثی غیر از اینها نداشته باشد، دو؛ اینها ارث می‌برند.

مرحوم صدوق خیال کردند که معنای این جمله این است که غیر از اینها کسی ارث نمی‌برد! این خیلی فرق می‌کند! «اسْتَدَلَّ بِهِ الصَّدُوقُ عَلَی أَنَّ وَلَدَ الْوَلَدِ لَا یَرِثُ مَعَ الْأَبَوَیْن» چرا؟ برای اینکه پدر و مادر هستند اما روایت دارد که غیر از اینها کسی ارث نمی‌برد «وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ».

مرحوم صاحب وسائل می‌فرماید «وَ لَیْسَ بِصَرِیحٍ فِی ذَلِکَ» این صریح در این مطلب نیست لذا «وَ خَالَفَهُ الشَّیْخُ وَ غَیْرُهُ وَ حَمَلُوا قَوْلَهُ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ عَلَی أَنَّ الْمُرَادَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ الِابْنُ الَّذِی یَتَقَرَّبُ ابْنُ الِابْنِ بِه» اگر همین بچه‌ها که بخواهند ارث ببرند عمو نداشته باشند عمه نداشته باشند همه اینها فرزندان بلافصل میت‌اند، این «إذا» شرط است یعنی در صورتی که غیر از این نوه‌ها وارثی نباشد اینها ارث می‌برند، نه معنایش این است که غیر از اینها کسی ارث نمی‌برد. «وَ حَمَلُوا قَوْلَهُ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ عَلَی أَنَّ الْمُرَادَ بِهِ» این است که «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ الِابْنُ الَّذِی یَتَقَرَّبُ ابْنُ الِابْنِ بِهِ» اگر این میت فرزند داشته باشد که این نوه به وسیله او به میت نزدیک می‌شود که چیزی سهم نوه نیست، اگر فرزند نداشته باشد که این «إبن الإبن» به وسیله فرزند به میت نزدیک می‌شود آن‌وقت خود این «إبن الإبن» یعنی نوه ارث می‌برد. معنایش این است که «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ الِابْنُ الَّذِی» که «یَتَقَرَّبُ ابْنُ الِابْنِ بِهِ» او ارث می‌برد، «أَوِ الْبِنْتُ الَّتِی تَتَقَرَّبُ بِنْتُ الْبِنْتِ بِهَا» اگر دختری نداشته باشد که این نوه به وسیله این دخترِ میت به میت نزدیک می‌شود آن‌وقت این نوه ارث می‌برد. «وَ لَا وَارِثٌ مِنْ الْأَوْلَادِ لِلصُّلْبِ غَیْرَهُ» غیر از اینها فرزند صلبی ندارد این است معنای روایت این است، نه معنایش این است که ارث منحصراً مال اینهاست پدر و مادر ارث نمی‌برند. بعد می‌فرماید «وَ یُمْکِنُ أَنْ یُرَادَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَلَدٌ وَ لَا وَلَدُ وَلَدٍ أَقْرَبُ مِنْ أَوْلَادِ الْأَوْلَادِ»، یک؛ «أَوْ یُرَادَ بِهِ» به این لفظ «إِذَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُ وَرِثَ وَلَدُ الْوَلَدِ الْمَالَ کُلَّهُ وَ إِنْ کَانَ لَهُ أَبَوَانِ شَارَکَهُمَا فِیه»، «یمکن أن یراد» این است که اگر پدر و مادر داشته باشد آنها ارث می‌برند، اگر هیچ وارثی نباشد چه از سنخ أولاد چه از سنخ پدر و مادر، آن‌وقت تمام مال برای اینها می‌شود. «وَ الَّذِی یَظْهَرُ أَنَّ وَجْهَ الْإِجْمَالِ مُلَاحَظَةُ التَّقِیَّةِ» اینکه دو گونه حرف زدن مجمل‌گویی برای ملاحظه تقیّه است. «لِأَنَّ کَثِیراً مِنَ الْعَامَّةِ وَافَقُوا الصَّدُوقَ فِیمَا تَقَدَّمَ» که با بودن اینها آنها ارث نمی‌برند «کَمَا نَقَلَهُ الْکُلَیْنِیُّ وَ غَیْرُهُ». مرحوم شیخ هم در نهایه فرمود: «ذَکَرَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّ وَلَدَ الْوَلَدِ مَعَ الْأَبَوَیْنِ لَا یَأْخُذُ شَیْئاً» چون این‌طور معنا کردند که اگر غیر از اینها وارثی نباشد اینها ارث می‌برند، غیر از اینها پدر و مادر که هست پس با بودِ پدر و مادر نوه ارث نمی‌برد، این‌طوری فهمیدند!

پرسش: ...

پاسخ: بله، شیخ فرمود «بَعْضُ أَصْحَابِنَا» همان که مرحوم صدوق دارند.

«بَعْضُ أَصْحَابِنَا» این است که ولدِ ولد با بودن أبوین، نوه با بودن پدر و مادر ارث نمی‌برد. «وَ ذَلِکَ خَطَأٌ لِأَنَّهُ خِلَافٌ لِظَاهِرِ التَّنْزِیلِ» روایت دارد أولاد که أولاد شامل نوه می‌شود. در محارم چطور است؟ در مَحرمیت چطور است؟ در همه موارد همین‌طور است أولاد شما بر شما مَحرم است نوه هم أولاد است، نکاح با أولاد حرام است نوه را هم شامل می‌شود چه در مَحرمیت چه در حرمت نکاح «وَ الْمُتَوَاتِرِ مِنَ الْأَخْبَار».[19] روایات بعدی ـ إن‌شاء‌الله ـ جلسه آینده مطرح می‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo