< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الإرث/مقادیر سهام /

 

برابر تقسیمی که مرحوم محقق در این کتاب فرائض و میراث ارائه کرده است، سه منظر به صورت کتاب میراث شرایع ارائه شد: منظر اول درباره اصل ارث، سهام ارث، موجبات ارث، موانع ارث، حجب حرمان، حجب نقصان و سرانجام مسئله عول و تعصیب. منظر دوم درباره سهام که چند سهم در قرآن مشخص شده است و صاحبان این سهام چه کسانی هستند و «عند الاجتماع» چه باید کرد؟ چون فرض مهم «عند الاجتماع» است. این فروض شش‌گانه که قبلاً ملاحظه فرمودید با حفظ تکرار می‌شود 36 صورت، با حذف مکرّرات می‌شود 21 صورت، با حذف آن صور ممتنعه می‌شود سیزده صورت، عمده بیان احکام این سیزده صورت است که اینها یا فرادیٰ یا مثنیٰ یا ثلاث وارثان مال‌اند. طبقه سوم که أعمام و عمات بودند، أخوال و خالات بودند فقط برابر این دو آیه سوره «انفال» و «احزاب» ارث می‌برند که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[1] سهم خاصی برای آنها ذکر نشده است. قسمت مهم سهام در سوره مبارکه «نساء» است که آیه یازده و آیه دوازده و آیه 176 در این‌گونه از موارد که سهام تعیین شده است از طبقه سوم نامی به میان نیامده که سهم عمو و عمه، خاله و دایی چقدر است، آنها بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است.

مطلب دیگر این است که فضا، فضای اختلافی به آن صورت نبود بلکه امن بود لذا گاهی مسئله عول و تعصیب را سؤال می‌کردند و می‌فرمودند که آیا شما مشکل تعصیب دارید؟ اگر عرض می‌کردند نه، می‌فرمود کل مال برای این ورثه است برای این دختر هست.

مطلب بعدی این است که در جریان حجب که حجب حرمان بود و حجب نقصان، آنها را روایات به صورت مشخص بیان کرد اما کسی که متقرب به آنهاست، آنها، هم در اصل حجب سهیم‌اند و هم در مقدار حجب سهیم‌اند چه اینکه در اصل ارث سهیم‌اند در مقدار ارث هم سهیم‌اند. غرض این است که «مَن یتقرب بالأب» یا «مَن یتقرب بالأم» تحت عنوان «مَن یتقرب بالوارث» همان‌طوری که اصل ارث را ارث می‌برد، کیفیت ارث و سهم خاص ارث را هم ارث می‌برد لذا نوه دختری ولو پسر باشد نصف می‌برد نوه پسری ولو دختر باشد دو برابر می‌برد. این ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾[2] اینها مستقیماً ارث را از میت نمی‌برند، این کیفیت توزیع را از پدر و مادر خودشان به ارث می‌برند یعنی اگر کسی بمیرد قبلاً یک دختر داشت که شوهر کرده بود یک پسر داشت که ازدواج کرد، این پسر فرزند دختر دارد، آن دختر فرزند پسر دارد، نوه‌ها فقط زنده‌اند چون نوه‌ها هم طبقه اول‌اند و چون نوه در طبقه اول است و ارث «من یتقرب» را می‌برد نوه پسری ولو دختر باشد دو برابر می‌برد نوه دختری ولو پسر باشد یک برابر پس این‌چنین نیست «کما تقدّم» که همیشه سهم برادر بیشتر باشد سهم مرد دو برابر باشد گاهی سهم زن و خواهر دو برابر سهم مرد است، او سهم «من یتقرّب» را می‌برد. این «من یتقرّب» همان‌طوری که اصل وارث شدن را ارث می‌برد سهم خاص را هم ارث می‌برد، حجب مخصوص را هم ارث می‌برد یعنی اگر مادر او حاجب بود او هم حاجب است، اگر پدر او حاجب بود او هم حاجب است، اگر حجب نسبت به نسب و سبب بود حجب او هم نسبت به نسب و سبب است.

این معیارهای دسته کرده و شسته و رُفته و تمیز را شما از این روایات باب چهار و پنج ابواب میراث أبوان و أولاد می‌بینید و در باب هفده و هیجده می‌بینید سرّش این است که هم مسئله روز بود که به هر حال هر روز یک کسی می‌مُرد ورثه سهامشان را می‌خواستند سؤال بکنند سؤال می‌کردند و هم کمتر آنجا مشکل داشتند چون این نه به امر حکومت ارتباط پیدا می‌کرد و نه به امور دیگری که سقیفه آن را بدعت گذاشته بود بنابراین کمتر بود فقط مسئله عول و تعصیب بود که روایات عول و تعصیب، مخصوصاً تعصیب دو طایفه بود که سؤال می‌کند کسی مُرده فقط یک دختر دارد حضرت فرمود نصف را به دختر بده بعد سؤال می‌کند که عمو دارد و مانند آن اینها هم هستند اگر آن شخص عرض می‌کرد این میّت برادر دارد می‌فرمود نصف را به او بدهد که تقیّه در مقام عمل است نه تقیّه در مقام فتوا! گاهی هم افراد ناشناس می‌آمدند که تقیّه در مقام فتوا بود. آن تقیّه در مقام فتوا حجت نیست اما تقیّه در مقام عمل «حکم الله الواقعی» است نظیر تیمّم. اینها چند جا اتفاق می‌افتاد منتها مطلب دیگر که از این روایات بر می‌آید این است که این‌گونه از مسائل را که تقیّه چیست، «حکم الله الواقعی» چیست، حکم ظاهری چیست، اینها را به خواص اصحابشان می‌گفتند که اصحاب خاص کاملاً می‌دانستند یعنی همین مسئله‌ای که اگر دو تا روایت معارض شد «خذ ما خالف العامة»[3] این امر اصولی را کاملاً می‌دانستند لذا کاملاً باخبر بودند. این تعبیر «أَعْطَاکَ مِنْ جِرَابِ النُّورَةِ»[4] در جواهر مرحوم صاحب جواهر هست که اگر کسی ناشناس بود می‌رفت سؤال می‌کرد و حضرت یک مطلب تقیّه‌ای می‌فرمود که تقیّه در افتا بود نه در مقام عمل، سؤال می‌کردند که کجا رفتی؟ نوبر بود کسی برود خدمت حضرت سؤالی بکند جوابی بشنود! او می‌گفت من رفتم از حضرت سؤال کردم حضرت این‌طور فرمود اینها به یکدیگر زیر گوش هم می‌گفتند «عطاه بجراب النوره» یعنی سرش را شیره مالید[5] اما وقتی که آن‌طور نباشد «حکم الله الواقعی» است. گاهی که حضرت می‌فرمود آن نصف دیگر را به عصبه بدهید ـ «عُصبة الرجال» آن ده نفر را می‌گویند، «عَصَبه» یعنی مردی که فامیل میت است و می‌تواند جنگجو باشد و مانند آن که فرق عُصبه و عَصبه در جلسات قبلی بیان شد ـ در آنجا حضرت می‌فرمود که آیا عمو دارد برادر دارد چه کسی دارد؟ عرض می‌کرد که دارد می‌فرمود بقیه را به او بده که بعد سال آینده همین شخص حج مشرف می‌شد و خدمت حضرت می‌رسید و می‌گفت اصحاب درباره شما این‌طور گفتند پس حکم چیست؟! فرمود همان که اصحاب من گفتند درست است من برای اینکه تو را نجات بدهم فتوا به تقیّه کردم که یکی دو تا روایت نیست. گاهی هم مسئله به قدری مهم بود که بعضی از خلفای عباسی با اهل بیت(علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) درباره سهام ورثه محاجّه می‌کردند حضرت استیمان می‌کرد می‌فرمود من در امان هستم که بگویم چیست یا نه؟ عرض می‌کرد که مثلاً در امان هستی و مانند آن که تقیّه برطرف می‌شود یک تعهّدی می‌گرفت، آن‌وقت می‌فرمود در کتاب علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) این‌طور است که عُصبه رجال و عَصبه قوم هیچ سهمی ندارند، همه‌اش مال این دختر است یا پسر است. قسمت مهم آنجایی بود که دختر وارث باشد آنجا بود که می‌گفتند نصف را او می‌برد بقیه را مثلاً برادر بزرگ‌تر میت می‌برد. بخشی از احکام اینها را مرحوم محقق در شرایع دارد آن‌وقت بقیه روایت است که باید بخوانیم.

پرسش: ...

پاسخ: نه مکلّف بین تیمّم و تحفظ آن نیست.

پرسش: ...

پاسخ: چون معلوم می‌شد همان‌طوری که «إِنَّ النَّاسَ فِی سَعَةٍ مَا لَمْ یَعْلَمُوا»،[6] «الناس فی سعة ما لا یعجزون» تا عاجز نشدند «فی سعة» هستند دست او باز است چرا این کار را بکند؟! گفت عجله‌ای نیست و من سال بعد به مکه مشرف می‌شوم و از این تردید بیرون می‌آیم و کسی که از من بازخواست نکرد و مانند آن. تخییر بین دو امر طولی نیست. همان‌طوری که بین طهارت مائی و ترابی تخییر نیست اینجا هم تخییر نیست اینجا هم «حکم الله الواقعی» است به معنی دوم است حالا این ضرورتی ندارد فرصت هست منتها حالا ممکن است مقداری آن شخص احتیاج به مال داشته باشد آن را ممکن است از راه دیگر تأمین بکند ولی «علی أیّ حال» آن ضرورتی نبود لذا مال را پیش خودش نگه داشت تا سال بعد که مکه مشرف شد از حضرت سؤال کرد حضرت فرمود من خواستم تو را نجات بدهم حالا که در امان هستی کل مال برای دختر است. تخییر، در آنجایی است که واقعاً در عِدل هم باشند در عرض هم باشند، در طول هم باشند تخییر نیست.

این بحث را مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) ذکر کرده است عمده همین نکته‌ای بود که حجب همان‌طوری که حجب حرمان داریم حجب نقصان داریم اگر حاجب سهم «مَن یتقرب» را می‌برد در مسئله حجب هم به اندازه «مَن یتقرب» حاجب است یا حجب حرمان یا حجب نقصان. در طبقه‌بندی هم سهم «من یتقرب» را می‌برد در اصل ارث، در مقدار ارث، در حجب ارث، در همه موارد سهم «مَن یتقرب» را می‌برد. مرحوم محقق در شرایع به این صورت فرمود: «و لو کان له زوجة أخذ کل ذی فرض فرضه و الباقی یرد علی البنت و الأبوین دون الزوجة» اگر مال اضافه آمد چون در قرآن کریم برای بعضی‌ها دو فرض ذکر کرد مثل زوجه مثل أم و مانند آن و برای بعضی‌ها یک سهم، آنجایی که برای وارثی دو سهم ذکر کرد فرمود در آن صورت ربع می‌برد در فلان صورت ثمن، یا در فلان صورت نصف می‌برد در فلان صورت ربع، آنجا که دو سهم ذکر کرد معلوم می‌شود که مال اگر زیاد آمد به اینها نمی‌رسد برای اینکه اینها کاملاً دو سهمه‌اند، برای آن ورثه‌ای که یک سهم ذکر شد نگفت در صورت دیگر سهم آنها زیاد می‌شود یا نمی‌شود این را ائمه(سلام الله علیهم) فرمودند که در صحیفه حضرت علی(سلام الله علیه) است که «یُرَدّ إلیه». در مسئله رد هم افرادی که اصل ارث‌بری‌شان سهم «من یتقرب» را می‌برند ـ سهم نه رد! ـ حجب «مَن یتقرب» را دارند، طبقه «مَن یتقرب» را دارند، در رد هم رد «مَن یتقرب» را دارند. اگر یکی از ورثه طوری بود که مال که زیاد می‌آمد می‌گفتند «یُرَدّ إلیه»، بچه او هم «یُرَدّ إلیه» است. غرض این است که این سهم «مَن یتقرب» در همه موارد ظهور دارد. درباره زوجه در صورت انحصار آنجا حرفی دیگر است مثلاً کسی بمیرد فقط زوجه داشته باشد نه پدر و مادر، از طبقات ارث هیچ کسی را نداشته باشد اینجا روایاتش را هم قبلاً خواندیم که فرمودند ربع را به زوجه می‌دهند و بقیه را فرمود که «للإمام»، روایات اصلی این بود که «للإمام» است. «نعم» یک وقت است که اینها ازدواج فامیلی کردند جزء طبقات او هستند که آن هم در بعضی از روایات ملحوظ شد این «یُرَدّ الیها»؛ اما یک وقتی که از آن قبیل نیستند روایاتش متعارض بود اصلش این بود که «یُرَدّ إلی الامام» برای اینکه او از راه سبب ارث می‌برد نه از راه نسب پس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ شامل حال او نمی‌شود، نمی‌شود به ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ تمسک کرد و بقیه را به این شخص داد، نص خاص هم که نداریم «یُرَدّ الیها».

بنابراین به زوجه رد نمی‌شود إلا در صورت انحصار به روایت خاصه وگرنه طبق روایات معروف همین بود که «یرد إلی الامام» ولی گاهی خود امام(سلام الله علیه) مثلاً در بین زمان حضور و غیبت فرق می‌گذاشتند و مانند آن. اینجا که می‌فرماید اگر زوجه باشد «و الباقی یرد علی البنت و الأبوین دون الزوجة» برای همین جهت است که زوجه اصلاً سهم ردّی ندارد. «و مع الإخوة یرد الباقی علی البنت و الأب أرباعا» اینها برابر نصوص است که بعضی را خواندیم بعضی را هم باید بخوانیم. «و لو انفرد أحد الأبوین معها کان المال بینهما أرباعا». «و لو دخل معهما» یعنی با أبوین «زوج أو زوجة کان الفاضل ردا علی البنت و أحد الأبوین» که پدر باشد «دون الزوج أو الزوجة» که اینها سببی‌اند. «و لو کان بنتان فصاعدا» که آیه یازده سوره «نساء» است «و لو کان» آن کسی که مانده «بنتان فصاعدا فللأبوین السدسان و للبنتین فصاعدا» یعنی دو دختر و بیشتر، آیه یازده این بود که ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾ یعنی اگر دو دختر و بیشتر بودند اینها دو سوم می‌برند، «و للبنتین فصاعدا» یعنی دو دختر و بیشتر «الثلثان» است که «بالسویة» تقسیم می‌شود. «و لو کان معهم زوج أو زوجة» یعنی با أبوین «کان لکل واحد منهما نصیبه الأدنی و للأبوین السدسان» چون اینها هر کدام نصیب أدنایشان را می‌برند بقیه مال پدر و مادر است، «و الباقی للبنتین فصاعدا» چرا نصیب أدنی را می‌برند؟ برای اینکه بچه دارند اگر بچه دارند زوجه ثمن می‌برد و زوج ربع می‌برد. «و لو کان أحد الأبوین» ـ نه «کلا الأبوین» ـ «کان له السدس» اما «و للبنتین فصاعدا» همیشه برای خلط نشود و از آیه یازده ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ خیال نشود که اگر بیش از دو نفر بودند بلکه منظور آن است که دو نفر به بالا ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی دو نفر به بالا بودند ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا﴾. اینجا هم فرمود «فللبنتین فصاعدا» یعنی اگر دو دختر و بیشتر بودند «الثلثان و الباقی رد علیهم أخماسا». «و لو کان زوج» باشد با أبوین «کان النقص داخلا علی البنتین فصاعدا» دو نفر به بالا، دو نفر باشند بر آنها هست بیش از دو نفر باشند نقص بر آنها هم هست. «و لو کانت زوجه کان لها نصیبها و هو الثمن و الباقی بین أحد الأبوین و البنات أخماسا» برای اینکه یک ششم که رفت پنج ششم می‌ماند این پنج ششم مال اینهاست. «و لو کان مع الأبوین زوج فله النصف و للأم ثلث الأصل و الباقی للأب». «و مع الإخوة» اگر باشد «للأم السدس و الباقی للأب» این رد مال باقی است. بعضی از نصوص، هم مسئله حجب را هم مسئله رد را مخصوصاً مسئله حجب را معلَّل کرد که هزینه چون به عهده مرد هست اگر درآمدی هم باشد میراث زائدی هم باشد به او می‌رسد. «و لو کان معهما» یعنی أبوین، «زوجة» باشد، «فلها الربع» می‌برد برای اینکه بچه ندارد، «و للأم ثلث الأصل إن لم یکن إخوة و الباقی للأب»، «و مع الإخوة لها السدس و الباقی للأب» که نصوص این خوانده شد که برادر و خواهر گرچه ارث نمی‌برند ولی جلوی ارث زائد مادر را می‌گیرند، بقیه «للأم» است به استناد آن تعلیلی که شده که هزینه سنگین به عهده پدر هست باید که این درآمد به او داده بشود. مسائل أولاد را در بخش بعدی ذکر می‌کنند.[7]

عمده روایات این باب است که این روایات بخشی خوانده شد و بخشی را هم ـ به خواست خدا ـ باید بخوانیم. کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 105 روایت ششم که این روایت ششم را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است از «حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَیه السَّلام» از امام کاظم(سلام الله علیه) «عَنْ رَجُلٍ تَرَکَ أُمَّهُ وَ أَخَاهُ» یک مردی مُرد مادر او و برادر او وارثان او هستند حکم چیست؟ حضرت فرمود «یَا شَیْخُ تُرِیدُ عَلَی الْکِتَاب» می‌خواهی بر اساس کتاب الهی باشد و متخذ از کلام رسول باشد بر اساس آن فتوا بدهم؟ از این معلوم می‌شود که خیلی شناخته شده نبود. «قَالَ قُلْتُ نَعَمْ» حضرت فرمود «قَالَ کَانَ عَلِیٌّ عَلَیه السَّلام یُعْطِی الْمَالَ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ» سیره حضرت امیر(سلام الله علیه) این بود او هم برابر «کتاب الله» عمل می‌کرد اگر این کسی که مُرد مادر و خواهر دارد مادر اقرب از خواهر است مادر طبقه اول است پدر و مادر طبقه اول‌اند أولاد هم طبقه اول است إخوه و أخوات و اجداد طبقه دوم‌اند ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾، «یُعْطِی الْمَالَ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ» گفت پس این آیه شامل برادر می‌شود یا نمی‌شود؟ «قَالَ قُلْتُ فَالْأَخُ لَا یَرِثُ شَیْئاً» این طوری که شما فرمودید «الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَب» مادر اقرب است، «قَالَ قَدْ أَخْبَرْتُکَ» به تو گفتم «کتاب الله» این است «أَخْبَرْتُکَ أَنَّ عَلِیّاً عَلَیه السَّلام کَانَ یُعْطِی» این «کَانَ» مفید استمرار است یعنی هر وقت خدمت حضرت مراجعه می‌کردند برابر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ عمل می‌کرد «کان یعطی الْمَالَ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ». این روایت مرحوم کلینی را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) هم نقل کرد منتها از خود مرحوم کلینی نقل کرده است.[8]

روایت هفتم این باب را که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرد به این صورت است که راوی می‌گوید که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام عَنْ رَجُلٍ أَوْصَی إِلَیَّ وَ هَلَکَ وَ تَرَکَ ابْنَتَهُ» سؤال کردم مردی من را وصی خود قرار داد فقط یک دختر از او مانده است، من چکار کنم؟ مسئله عُصبه برای اینها مشکلی بود. «فَقَالَ» حضرت فرمود «أَعْطِ الِابْنَةَ النِّصْفَ» نصف مال را به دختر بده «وَ اتْرُکْ لِلْمَوَالِی النِّصْفَ» بقیه را بگذار که آنها خودشان می‌خواهند ببرند که عُصبه همین است. من وقتی از محضر امام صادق(سلام الله علیه) که مدینه بود مراجعه کردم «فَرَجَعْتُ» به شهر خودم آمدم «فَقَالَ أَصْحَابُنَا» که تو ناشناخته بودی حضرت تقیّه کرد و گفتم خدمت حضرت رسیدم این‌طور حضرت فرمود. «فَقَالَ أَصْحَابُنَا لَا وَ اللَّهِ مَا لِلْمَوَالِی شَیْ‌ءٌ»، آنجا «وَ اتْرُکْ لِلْمَوَالِی» نه سایر ورثه، موالی همین سه قسمت‌اند که موالی اصلاً از ارث ولو رد هم بشود از رد هم سهمی ندارند، موالی شامل ولای عتق و ولای ضامن جریره و ولای امام است فرمود بقیه را به موالی بدهید.

پرسش: ...

پاسخ: آنها ممکن است اطلاق بشود ولی موالی اصطلاحاً در کتاب فقه در مثل میراث آن سه گروه را می‌گویند. این موالی آمده که ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾[9] اولیاء و موالی که پیمان جنگی و نظامی بستید که «دمک دمی حربک حربی» بگویید در جنگ‌ها شما از ما دفاع کنید ما هم از شما دفاع می‌کنیم، اینها ولای ضامن جریره‌اند اینها را می‌گویند موالی. یا ولای عتق است کسی این شخص را آزاد کرده باشد او اگر بمیرد مولای او ارث می‌برد اگر وارثی نداشته باشد و اگر آن پیمان نظامی را بستند که «دمک دمی حربک حربی» که اگر هر کسی با تو بجنگد من دفاع می‌کنم هر کسی با من بجنگد تو دفاع بکن، اینها قبل از اسلام بود اینها را اسلام امضا کرده است به عنوان ولای ضامن جریره، ولای امامت هم که اسلام آورد سرجایش محفوظ است. اینجا که فرمود «وَ اتْرُکْ لِلْمَوَالِی» همان قسم اول و دوم است یعنی ولای عتق و ولای ضامن جریره.

پرسش: ...

پاسخ: اصل در جاهلیت که آنها بود، اصل در جاهلیت همین «دمک دمی حربک حربی» و قرآن هم این را امضا کرده ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ اینها هستند و قرآن اینها را امضا کرده است. درست است که ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ را قرآن گفته اما مسئله أیمان بعد نسخ شده است، مسئله جهاد و هجرت بعد نسخ شده، بعد فرمود ـ که روایاتش را می‌خوانیم ـ ﴿الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا﴾[10] این کار را بکنند اما ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ﴾[11] این را قرآن فرمود کسانی که اهل هجرت نیستند جزء اولیای شما نیستند نباید ارث ببرند. قبلاً ارث را به وسیله جهاد و هجرت تقسیم می‌کردند بعد وقتی که کاملاً مستقر شدند و اسلام آمده بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اما ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ را حفظ کرده است منتها در تحت سبب‌اند نه نسب و جزء ولای ضامن جریره‌اند، اگر کسی هیچ فردی از افراد طبقه سه‌گانه را نداشت البته نوبت به اینها می‌رسد. «وَ اتْرُکْ لِلْمَوَالِی النِّصْفَ»، این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ ناظر به همین‌ها است.

پرسش: ...

پاسخ: این تعصیب نبود، تعصیب را کلاً باطل کردند. این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ جزء ولاء است نه جزء تعصیب! تعصیب مال نسب است.

پرسش: ...

پاسخ: برای اینکه احتمال می‌داد که همان آثار جاهلی باشد چون با بودِ نسب که به سبب نمی‌رسد با بودِ نسب به سبب نمی‌رسد اما تفکر جاهلی همین طور بود و این کار را می‌کردند. این ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ را قرآن امضاء کرده است منتها در طول ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾.

«فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ مِنْ قَابِلٍ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَالُوا مَا لِلْمَوَالِی شَیْ‌ءٌ» اینها سببی‌اند نه نسبی و حضرت اینکه فرمود بقیه را به موالی بده باید شما به ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ عمل بکنید، نشد به ﴿وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾. «وَ إِنَّمَا اتَّقَاکَ» فتوای تقیه‌ای داد. بعد این شخص سال بعد قبل از اینکه مکه برود مدینه آمد خدمت حضرت مشرف شد، عرض کرد که اصحاب این را گفتند که شما از ما تقیّه کردید فتوای تقیّه‌ای دادید! «فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَیْتُک‌» من تو را می‌شناسم تو اهل ایمانی من از تو تقیّه نکردم که فتوای تقیّه‌ای بدهم فتوای تقیّه‌ای هیچ حجیتی ندارد اما فتوای به تقیّه می‌دهم فتوا دادم که تو در مقام خطر می‌توانی این بقیه را به موالی بدهی. فرمود «فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا قَالُوا مَا لِلْمَوَالِی شَیْ‌ءٌ وَ إِنَّمَا اتَّقَاک‌» تو ناشناس بودی از تو تقیّه کرد، فتوای تقیّه‌ای داد این را اصحاب گفتند من این را به عرض امام صادق(سلام الله علیه) رساندم حضرت فرمود «لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَیْتُک» من تو را می‌شناسم از تو تقیّه نکردم «وَ لَکِنِّی خِفْتُ عَلَیْکَ أَنْ تُؤْخَذَ بِالنِّصْف» من می‌ترسیدم که آنها بیایند این نصف را از تو بگیرند و با فشار بگیرند و به زحمت بیافتی، همین را گفتم که به اینها بده و راحت باش. به تو دستور تقیّه در مقام عمل دادم نه از تو تقیّه کردم! تقیّه در فتوا ارزشی ندارد یعنی آن فتوا حجت نیست، تقیّه در مقام عمل دستور می‌دهد که اگر احساس خطر کردی تقیّه بکن که این «حکم الله الواقعی» است مثل تیمّم است. «فَإِنْ کُنْتَ لَا تَخَافُ» حالا اگر نمی‌ترسی از موالی «فَادْفَعِ النِّصْفَ الْآخَرَ إِلَی ابْنَتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَیُؤَدِّی عَنْک‌»[12] به دختر همان متوفی بده، آن وقت ذات اقدس الهی از تو جبران می‌کند چون به کتاب خدا عمل کردی.

روایت هشتم این باب که أبی بصیر می‌گوید از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که «أَنَّ رَجُلًا مَاتَ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ کَانَ یَبِیعُ التَّمْرَ» او خرمافروش بود «فَأَخَذَ عَمُّه‌ التَّمْر» خرماها را گرفته چون خرمافروش بود با قلدری خرماها را گرفته است. «وَ کَانَ یَبِیعُ التَّمْرَ فَأَخَذَ عَمُّه‌ التَّمْر» او هم به هر حال عُصبه است حالا یا عمو یا برادر بزرگ میت، برادر میت طبقه دوم است عمو طبقه سوم است؛ یا «أخذ عمه» که طبقه سوم است یا «أخذ أخوه» که طبقه دوم است به هر حال اینها بر اساس عُصبه آمدند و خرما را گرفتند در حالی که «کَانَ لَهُ بَنَاتٌ» این میت چند تا دختر داشت. آن‌وقت «فَأَتَتِ امْرَأَتُهُ النَّبِیَّ ‌صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم» عیالش آمده خدمت حضرت گفت: «فَأَعْلَمَتْهُ بِذَلِکَ» که وضع این‌طور است شوهر من مُرده چند تا دختر داریم و خرماها را این برادر بزرگ میت یا عموی میت آمدند بردند، آن وقت «فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْه‌» مسئله «أولوا الأرحام» را و حضرت هم برابر آن حکم کرد. «فَأَنْزَلَ» یعنی آیه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ نازل شد. «فَأَخَذَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم التَّمْرَ مِنَ الْعَمِّ» ـ پس «عمه» است نه «أخوه»! اینها که اصلاح نکردند برای اینکه ذیل شاهد است ـ «فَدَفَعَهُ إِلَی الْبَنَات».[13]

روایت نهم این باب به همین منظور است که «أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ وَ تَرَکَتْ زَوْجَهَا وَ ابْنَتَهَا وَ أُخْتَهَا لِأَبِیهَا وَ أُمِّهَا الْفَرِیضَةُ لِلزَّوْجِ الرُّبُعُ وَ مَا بَقِیَ فَلِلْبِنْت»[14] جای برای تعصیب نیست.

روایت ده این باب هم که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است جمیل می‌گوید به حضرت عرض کردم که «رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّه» مردی مُرد دختر او وارث اوست و خواهر أبوینی هم دارد. «قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ‌» دختر دارد، «وَ أُخْتَهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّه» خواهر أبوینی هم دارد. حضرت فرمود: «الْمَالُ کُلُّهُ لِابْنَتِهِ»[15] جای برای تعصیب نیست.

روایت یازده هم همین را تأیید می‌کند.[16] روایت دوازده هم همین است که «رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أَخَاهُ» دختر او ماند و برادر این میت، حضرت فرمود: «ادْفَعْ إِلَی الِابْنَةِ إِذَا لَمْ تَخَفْ مِنَ الْعَمِّ شَیْئاً»[17] یعنی از آن عصبه هراسی نداری کل این مال برای دختر است.

روایت سیزده این باب هم همین ا‌ست[18] منتها روایت چهارده یک مقدار مبسوط است که ـ إن‌شاءالله ـ جلسه آینده باید بخوانیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo