< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقدار سهام /

 

بعد از عبور از آن مقدمات چهارگانه، مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) وارد سهام ارث شدند و همان‌طوری که ایشان فرمودند و سایر فقها اظهار داشتند اصل سهامی را که قرآن مشخص کرده است شش تاست که در هر کدام ضرب بشود می‌شود 36 تا ، مکرّرات آن که حذف بشود می‌شود 21، هشت صورت آن که «ممتنع الاجتماع» است حذف بشود سیزده صورت می‌شود که سیزده صورت آن ممکن است و واقع شده است و می‌شود. در بین این صور سیزده‌گانه یک بحث در این است که این سهام چگونه با هم جمع می‌شوند؟ یک بحث در این است که وارثان این سهام چگونه با هم جمع می‌شوند؟ نتیجه جمع این دو مطلب همان سیزده صورت است که بیان شد منتها در جمع این سهام در بعضی از موارد مال کم می‌آید در بعضی از موارد مال زیاد می‌آید، آنجا که مال زیاد آمد نیاز به دستور شرع است و آنجا که کم بیاید نیاز به دستور شرع است.

یک وقت است که یک امر دَین است، یک امر عقلایی است، خود بشر طلبکار است، خود بشر این را قرار داده است و مشخص کرده است، امور بشری است جزء بنای عقلا است کم و زیاد آن هم با همان مقرّرات عقلایی حل می‌شود. یک وقت است که جعل آن بدست کسی نیست راز و رمز آن به دست کسی نیست، آن‌که تنظیم کرده فرمود به آن دست نزنید فکرتان نمی‌رسد ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[1] یک چنین چیزی است آن وقت آن امری که کل صدر و ساقه‌ آن بدست خود مردم و عقلا است آن اگر کم و زیاد بیاید هم خود عقلا چون خودشان تنظیم کردند قانون‌گذار هستند و حق خودشان است می‌توانند کمبود را چگونه جبران کنند زیاد آمد چگونه تأمین کنند که مثال آن را هم ذکر می‌کنیم. یک وقت است که اصل و فرع آن بدست خداست، اصل آن قراردادی نیست چون آنکه در جاهلیت بود طور دیگری بود، بعد در صدر اسلام به جهاد آمد، بعد به هجرت آمد، سرانجام به این اقسام سیزده‌گانه منتهی شده است، این را خود آن‌که فرمود، فرمود که این سهام را این کیفیت توزیع را ﴿لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾، اینجا اگر کم آمد زیاد آمد خود او باید مشخص کند.

اما آن قسم اول که یک سلسله حقوقی است که صدر و ساقه آن بدست خود مردم است مثل دَین و طلبکار و بدهکار؛ اگر یک کسی بدهکار بود و مُرد و مال او به اندازه دیون بود تقسیم می‌شود، اگر زیاد آمد بقیه مال ورثه است، اگر کم آمد در توزیع بین خود دیّان بر وضعی که خود عقلا راضی‌اند آن‌طور تقسیم می‌کنند مثلاً از هر کدام پنج درصد کم می‌کنند این امر عقلایی است، از همه شش درصد کم می‌کنند یا دو درصد کم می‌کنند یا با توافق هم و تراضی هم چون حق خودشان است می‌بینند که اگر کسی ضعیف‌تر است کمتر به او اجحاف می‌کنند، این دست خودشان است مال خودشان است این «یدورن ما یفعلون»، این را مثل این دَین مستوعب حساب بکنیم بگوییم همان‌طوری که در دَین مستوعب اگر کم آمد کسری به حساب همه است مگر اینکه خودشان توافق کنند، اینجا هم اگر کم آمد کسری به لحاظ همه ورّاث است مگر اینکه خودشان توافق کنند از آن قبیل نیست، این یک میزانی دارد یک معیاری دارد، آن معیار و میزان را اینها ماندند که چکار بکنند!

خدا مرحوم صاحب جواهر را غریق رحمت کند! یک عبارت نورانی ایشان دارد این را بخوانیم که اینهایی که ماندند برای اینکه اصل آن درخت را رها کردند آن شجره را رها کردند، وقتی که شما آن چشمه را رها کنی آن سرچشمه را رها کنی، آن درخت را رها کنی، متحیّر هستی. مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله علیه) بعد از بیان این حرف‌ها در همین جلد 39 پایان صفحه 110 و آغاز صفحه 111 بعد از اینکه مسئله عول و تعصیب را حل کردند فرمود: «و قد أطنب أصحابنا فی التشنیع علی القول بالتعصیب و العول و کفی بوضوح بطلانه شنعة له و هذا غصن من شجرة إنکار الإمامة و الضلال‌«؛ درختی که تلخ است و خودتان این درخت را کاشتید شاخه آن هم همین است، میوه آن همین است. «غصن من شجرة إنکار الإمامة»؛ درخت امامت را شما منکر شدید، کجا می‌خواهید میوه بچینید؟! «من شجرة الإنکار الإمامة و الضلال الذی أشار إلیه‌ رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بمفهوم قوله «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أبدا»[2] و الحمد لله الذی عافانا من ذلک و من کثیر مما ابتلی به خلقه و لو شاء لفعل». این بیان لطیف مرحوم صاحب جواهر است.

حالا باید چکار کرد؟ اینهایی که قرآن ناطق‌اند راه نشان دادند فرمودند این سهام شش‌گانه‌ای که ذات أقدس الهی مشخص کرد برای بعضی‌ها دو بار فرض را ذکر کرد، برای بعضی یک بار ذکر کرد، اینها یکسان نیستند؛ نه برای همه اینها دو فرض ذکر کرد، نه هیچ کدام از اینها را مطرح نکرد بلکه یک اختصاصی داد برای بعضی‌ها مثل زوجین فرمود اگر فرزند داشته باشند زوجه ثمن می‌برد وگرنه ربع می‌برد و اگر فرزند داشته باشند زوج ربع می‌برد نداشته باشند نصف می‌برد، این را گفتند. در جریان مادر هم فرمود اگر خواهرها و اینها باشند او سدس می‌برد، نداشته باشند ثلث می‌برد. این دو فرض را گفتند که چه وقت ثلث است و چه وقت سدس است و چه وقت ثمن است و چه وقت ربع است و چه وقت نصف است، اینها را مشخص کردند. درباره دخترها و پسرها چیزی نگفت، درباره مادر گفته اما درباره پدر نگفته که یک فرض این‌قدر است و یک فرض آن‌قدر، راز این چیست؟

ائمه(علیهم السلام) فرمودند راز و رمز این کار این است: آنهایی که دو سهم مشخص شد یعنی در صورت کافی بودن، سهم آنها این است، اگر کم بیاید سهم اینها این است پس نمی‌شود دست به سهام اینها زد برای اینکه هر دو فرض آن را خدا گفته است اما آنهایی که درباره آنها نفرمود اگر کافی بود چقدر؟ کم بیاید چقدر؟ ما این کمبود را باید به حساب اینها بیاوریم. این را قرآن ناطق می‌گوید.

بعد می‌فرماید حواس شما جمع باشد کسی این حرف‌ها را زده که به «رمل عالج» آگاه است. این «رمل عالج» را که من مراجعه کردم ابن اثیر دقیق‌تر از مرحوم صاحب مجمع البحرین شیخ طریحی ماست. خدا غریق رحمت کند شیخ طریحی را صاحب مجمع البحرین او لغت‌های کمیاب قرآن و روایات، این بحر را بحر قرآن و بحر سنّت را لغت‌های سنگین آن را جمع‌آوری کرده بررسی کرده و نقل کرده به نام مجمع البحرین اما ابن اثیر اینها سه تا برادرند هر کدام یک کار سنگین ادبی انجام دادند: یکی کامل نوشته کامل ابن اثیر، یکی عقد الفرید نوشته و یکی هم نهایه ابن اثیر که این ظاهراً علمی‌تر از آنهاست. ابن اثیر جمع بین قریب حدیث و اثر کرده، نه قریب حدیث و قرآن. آنچه که در حدیث آمده یا ادبیات و شعرها و مَثَل‌ها و اینها آمده، کلمات دشوار را ایشان در اینجا شرح کرده است کتاب لغت معتبری است. این کتاب لغت مثل مقاییس و أقرب الموارد و مانند آن این «رمل عالج» را درست معنا نکردند که عالج چیست و رمل چیست، اینها قسمت مهم را به آن رمل پرداختند. آنکه ابن اثیر در نهایه مسئله «رمل عالج» را بیان می‌کند این است خود رمل این شن‌های خیلی ریز، در شن‌زار شمارش اینها خیلی کار است فقط ذات أقدس الهی می‌داند اما اگر باران بیاید این رمل‌ها بچسبد به صورت ماسه در بیاید، این دشوارتر است عالج یعنی همین، عالج یعنی آن رمل ماسه شده که باران بیاید و اینها بهم بچسبد انسان چگونه می‌تواند این را تشخیص بدهد؟ پس عالج سرزمین نیست مثل ابطح و اینها نیست و آنچه هم که معروف است در این آثار ادبی «عوالج الرمال» است یعنی وقتی باران بیاید اینها به هم بچسبند ماسه‌گونه بشود، این «عوالج رمال» یک وصفی است برای رمال. رمل گاهی باز است در خشکی، یک وقتی در اثر باران آمدن مثل ماسه می‌شود آن وقت شمردنش سخت است.

این حرف در روایات که الآن ما می‌خوانیم هست کسی که «رمل عالج» را می‌داند مخفی نیست، در دعاها هم هست. ابن اثیر این را از دعا نقل می‌کند می‌گوید: «و فی حدیث دعا» این‌گونه است: خدایا تو به فلان چیز عالمی، به فلان چیز عالمی، به فلان چیز عالمی «و ما تحویه عوالج الرّمال‌»؛[3] تو همه چیز را عالمی، آنچه در آسمان‌هاست که آسمان‌ها حاوی آن است، آنچه که تحت زمین است زمین حاوی آن است، آنچه که آسمان حاوی آن است، آنچه که «عوالج رمال» یعنی رمال عالج شده، این «عالج» یعنی این ماسه، نه عالج سرزمین و مانند آن باشد، این ماسه را می‌گویند عالج یعنی این رمل بسته، این سخت‌تر از آن است حالا یک مشت رمل را انسان ممکن است بعد از مدت‌ها بتواند بشمارد اما یک مشت ماسه را چگونه تشخیص بدهد و جدا بکند اینها را؟! «و ما تحویه عَوَالِجُ الرّمال‌» را شما بلد هستی، خدایا! همه اینها را تو بلد هستی و آنچه که این عالج، این ماسه چند تا شن دارد را بلد هستی، عالج این ماسه را می‌گویند، «عوالج الرمال» یعنی ماسه شده‌های این زمین، این را بلد هستی.

این را ائمه مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمودند کسی که رمل عالج را یعنی رمل ماسه شده را بلد است می‌داند که کم و زیاد نمی‌شود لذا در قرآن آمده برای بعضی‌ها دو سهم ذکر کرده که اگر مال مثلاً بیشتر بود سهم او این‌قدر است، کمتر بود سهم او این‌قدر است. برای بعضی‌ها فقط یک سهم معین کرده است اگر کم بیاید چه می‌شود را معین نکرده است لذا این کسری را باید به حساب او آورد.

این استنباط را ائمه(علیهم السلام) دارند حالا این آیه نورانی را چون چند بار خواندیم فقط یک بار اشاره بکنیم که مشخص بشود این افرادی که دو سهمه هستند چه کسانی هستند؟ در سوره مبارکه «نساء» آیه یازده فرمود به اینکه ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، ﴿فَإِنْ کُنَّ﴾ این دخترها ﴿فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی دو به بالا بودند ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ﴾ دو سوم است، اگر یک دختر بودند نصف است پس این دختر بر او عولی نیست کسری به حساب او نیست ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾. ﴿وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ أب چه؟ أب را مشخص نکرده است پس معلوم می‌شود که یک رمز و رازی است. فرمود ﴿وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ پدر و مادر هر کدام یک ششم می‌برند اگر فرزند داشته باشد، اگر فرزند نداشته باشد ﴿وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ﴾ مادر یک سوم می‌برد، پدر چه؟ به هر حال این سؤال است! اینجا معلوم می‌شود که اگر کمبودی بود به همین جریان پدر وصل می‌شود زیاد هم بود «الباقی للأب» که «الباقی للأب» چندین روایت بود که خواندیم. ﴿آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ﴾ در آن کلاله هم مشابه همین است که گذشت.

حالا این روایت نورانی را مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 صفحه 76 باب هفت از ابواب موجبات ارث و بخشی هم در باب ارث أبوین و اینها اشاره می‌کنند که آنجا را ممکن است که بعد بخوانیم اما در جریان عول این قسمت را مطرح می‌کنند. اولین روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) از زراره(رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کند: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تُلْقِیَ الْعَوْلَ» عول را رها کنی بدان که «یَدْخُلُ النُّقْصَانُ عَلَی الَّذِینَ لَهُمُ الزِّیَادَةُ مِنَ الْوُلْدِ وَ الْإِخْوَةِ مِنَ الْأَب» اینها که سهم بیشتری می‌برند کم بدهند «وَ أَمَّا الزَّوْجُ وَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ فَإِنَّهُمْ لَا یُنْقَصُونَ مِمَّا سُمِّیَ لَهُمْ شَیْئاً»[4] این یک اصل کلی است.

روایت دوم را که مرحوم کلینی «عَنْ سَالِمٍ الْأَشَلِّ» نقل می‌کند این است که این «سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ أَدْخَلَ الْوَالِدَیْنِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْمَوَارِیث» که پدر و مادر در تمام طبقات سه‌گانه ارث می‌برند، این یک؛ و برای اینها دو سهم مشخص کرد اگر فرزند نباشد ثلث فرزند باشد سدس «فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا مِنَ السُّدُسِ وَ أَدْخَلَ الزَّوْجَ وَ الْمَرْأَةَ» در تمام طبقات و برای اینها هم دو فرض مشخص کرد اگر فرزند باشد یک ربع است و ثمن، نباشد نصف است و ربع؛ لذا «فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا مِنَ الرُّبُع» در صورتی که فرزند باشد برای زوج، «وَ الثُّمُن»[5] در صورتی که فرزند باشد برای زوجه، عول به اینها نمی‌رسد، کم بیاید به اینها نمی‌رسد. حالا خطوط کلی عول را دارند بیان می‌کنند بر چه کسی کم می‌آید کم‌کم روشن می‌شود بر اینها وارد نمی‌شود.

روایت سوم این باب که أبی بصیر از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند این است که «أَرْبَعَةٌ لَا یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ ضَرَرٌ فِی الْمِیرَاث» این مثل دَین مستوعب نیست که خودتان بنشینید تصمیم بگیرید، «الْوَالِدَانِ» چون دو سهمه‌اند «وَ الزَّوْجُ وَ الْمَرْأَةُ»[6] یعنی زوج و زوجه چون دو سهمه‌اند، هر دو را مشخص کرد، نقص بر اینها وارد نمی‌شود.

روایت چهارم این باب البته مرسله است «عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام‌» مضمونش با آنها یکی است احیاناً ممکن است یک معارض داخلی در خود اینها باشد که باید جمع‌بندی بشود. «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَدْخَلَ الْأَبَوَیْنِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْفَرَائِضِ» در تمام صورت‌ها اینها دارای فریضه‌اند یعنی سهم مشخص دارند. «فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا مِنَ السُّدُس لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا» سدس است و همچنین «وَ أَدْخَلَ الزَّوْجَ وَ الزَّوْجَةَ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْمَوَارِیثِ فَلَمْ یَنْقُصْهُمَا مِنَ الرُّبُعِ وَ الثُّمُن»[7] که اگر بچه داشته باشند پدر ربع و مادر ثمن می‌برد. این روایت مرحوم کلینی را شیخ طوسی(رضوان الله علیه) هم نقل کرد.[8]

روایت پنجم این باب را که مرحوم کلینی نقل کرده است این است که «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا مُقَدِّمَ لِمَا أَخَّرَ» چیزی را اگر خدا به تأخیر انداخت کسی حق ندارد و نمی‌تواند جلو بیاندازد، «وَ لَا مُؤَخِّرَ لِمَا قَدَّمَ» چیزی را که ذات أقدس الهی جلو انداخت آنها حق ندارند تأخیر بیاندازند، بعد «ثُمَّ ضَرَبَ بِإِحْدَی یَدَیْهِ عَلَی الْأُخْرَی» دستش را روی دست گذاشت، «ثُمَّ قَالَ یَا أَیَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَیِّرَةُ بَعْدَ نَبِیِّهَا لَوْ کُنْتُمْ قَدَّمْتُمْ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ أَخَّرْتُمْ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ وَ جَعَلْتُمُ الْوِلَایَةَ وَ الْوِرَاثَةَ لِمَنْ جَعَلَهَا اللَّهُ مَا عَالَ وَلِیُّ اللَّه» هیچ وقت عولی پیش نمی‌آید شما «ولیّ الله» را گرفتار بکنید! «وَ لَا طَاشَ سَهْمٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّه» نه اضافه می‌شود نه کم، «وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِی حُکْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِی شَیْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا وَ عِنْدَ عَلِیٍّ عِلْمُهُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ فَذُوقُوا وَبَالَ أَمْرِکُمْ وَ مَا فَرَّطْتُمْ فَبِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِید»[9] این اصول کلی است. این روایت با سند دیگر از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل شد.[10]

روایت ششم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاق عَنِ الزُّهْرِیِّ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَة» می‌گوید: «جَالَسْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ فَعَرَضَ ذِکْرُ الْفَرَائِضِ فِی الْمَوَارِیثِ» او عارض شد من با ابن عباس جلسه‌ای داشتم کم‌کم صحبت سهام ورثه شد. ابن عباس گفت «سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ أَ تَرَوْنَ أَنَّ الَّذِی أَحْصَی رَمْلَ عَالِجٍ عَدَداً جَعَلَ فِی مَالٍ نِصْفاً وَ نِصْفاً وَ ثُلُثاً» چون بعضی از صور دو نفر هستند که نصف می‌برند و بعضی هستند که دو ثلث می‌برند، این قابل جمع نیست یا یک ثلث می‌برند دو نصف باشد جا برای ثلث نیست. آن وقت این را ذات أقدس الهی که رمل عالج را یعنی رمل ماسه شده را می‌داند اینجا ـ معاذالله ـ بدون حساب این‌گونه حکم کرده است؟! چرا جمع نمی‌شود؟ برای اینکه اینها دو نصف است، جا برای ثلث نیست. «فَهَذَانِ النِّصْفَان» دو تا نصف که باشد «قَدْ ذَهَبَا بِالْمَال» تمام مال را گرفته‌اند «فَأَیْنَ مَوْضِعُ الثُّلُث». آن وقت «زُفَرُ بْنُ أَوْسٍ الْبَصْرِیُّ» گفت که «یَا أَبَا الْعَبَّاس» پس اول کسی که «أَعَالَ الْفَرَائِض» که بود؟ این‌گونه که شما می‌گویید که می‌گویید هیچ وقت کم نمی‌آید الآن ما می‌بینیم که در این بحث‌های توزیع میراث در بعضی از موارد کم می‌آید به این فکر هستند که کسری را به حساب چه کسی بیاورند! این کمبود از کجاست پس؟ «فَمَنْ أَوَّلُ مَنْ أَعَالَ الْفَرَائِض‌» معلوم است که چه کسی این کار را کرده است! «فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّاب» او «لَمَّا الْتَقَتِ الْفَرَائِضُ عِنْدَهُ وَ دَفَعَ بَعْضُهَا بَعْضاً» این کار را کرد «فَقَالَ» گاهی به او مراجعه می‌کردند می‌دیدند که نمی‌توانست تقسیم بکند گاهی کم می‌آورد گاهی زیاد می‌آورد! بعد خودش گفت «وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی أَیَّکُمْ قَدَّمَ اللَّه وَ أَیَّکُمْ أَخَّرَ» من نمی‌دانم که سهم چه کسی بیشتر است یا سهم چه کسی کمتر است و چه کسی را مقدم بدارم و چه کسی را مؤخر بدارم! «وَ مَا أَجِدُ شَیْئاً هُوَ أَوْسَعُ مِنْ أَنْ أَقْسِمَ عَلَیْکُمْ هَذَا الْمَالَ بِالْحِصَص» نظیر همین دَین مستوعب است طلبکارها وقتی که ببینند بدهکار مُرد می‌آیند جمع می‌شوند تقسیم می‌کنند، کمبود آن را هم تقسیم می‌کنند حق خودشان است، دست خودشان است، مال خودشان است تقسیم هم می‌کنند گاهی ممکن است یکی حاضر شود بیشتر بگیرد و یکی کمتر بگیرد، او آمده همین کار را کرده است یعنی «حکم الله» را حکم مردمی کرده است. «فَأُدْخِلَ عَلَی کُلِّ ذِی سَهْمٍ مَا دَخَلَ عَلَیْهِ مِنْ عَوْلِ الْفَرَائِضِ وَ ایْمُ اللَّهِ لَوْ قَدَّمَ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ أَخَّرَ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ مَا عَالَتْ فَرِیضَةٌ فَقَالَ لَهُ زُفَرُ وَ أَیَّهَا قَدَّمَ وَ أَیَّهَا أَخَّر» آنجا مشخص شده آن کسی که دو سهم دارد نباید سهم او را کم کرد، کسری مال کسی است که یک سهم است. اصلاً چرا خدای سبحان سهم آن یکی را مشخص نکرده است؟ برای اینکه بقیه مال اوست اگر کم آورد، کم آورد. «فَقَالَ کُلُّ فَرِیضَةٍ لَمْ یُهْبِطْهَا اللَّهُ عَنْ فَرِیضَةٍ إِلَّا إِلَی فَرِیضَةٍ فَهَذَا مَا قَدَّمَ اللَّه» قانون کلی این است بعضی‌ها دو فرضه‌اند یعنی می‌گویند فرض اولش این است اگر کم آمد این‌قدر باشد پس معلوم می‌شود که اگر کم آمد همین است از این نمی‌شود کم کرد. «وَ أَمَّا مَا أَخَّرَ فَکُلُّ فَرِیضَةٍ إِذَا زَالَتْ عَنْ فَرْضِهَا لَمْ یَبْقَ لَهَا إِلَّا مَا بَقِیَ فَتِلْکَ الَّتِی أَخَّرَ» خدا. پس «ما قدم» مشخص شد «ما أخر» مشخص شد قانون کلی این است حالا تطبیق کنیم «فَأَمَّا الَّذِی قَدَّمَ فَالزَّوْجُ لَهُ النِّصْفُ» است در صورتی که بچه نباشد، «فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهِ مَا یُزِیلُهُ عَنْهُ» اگر بچه باشد «رَجَعَ إِلَی الرُّبُع لَا یُزِیلُهُ عَنْهُ شَیْ‌ءٌ» از یک چهارم نمی‌شود کم کرد. «وَ الزَّوْجَةُ لَهَا الرُّبُعُ» اگر بچه نباشد «فَإِذَا دَخَلَ عَلَیْهَا مَا یُزِیلُهَا عَنْهُ صَارَتْ إِلَی الثُّمُن لَا یُزِیلُهَا عَنْهُ شَیْ‌ءٌ» اگر بچه باشد، دیگر نمی‌شود از ثمن کم کرد. «وَ الْأُمُّ لَهَا الثُّلُثُ» اگر بچه نداشته باشد، اگر باشد «فَإِذَا زَالَتْ عَنْهُ صَارَتْ إِلَی السُّدُسِ»، «وَ لَا یُزِیلُهَا عَنْهُ» از این سدس «شَیْ‌ءٌ فَهَذِهِ الْفَرَائِضُ الَّتِی قَدَّمَ اللَّهُ». «وَ أَمَّا الَّتِی أَخَّرَ فَفَرِیْضَةُ الْبَنَاتِ وَ الْأَخَوَاتِ لَهَا» اگر یک دختر باشد «النِّصْف»، اگر چند دختر باشد «وَ الثُّلُثَان» أخوات هم همین‌طور است «فَإِذَا أَزَالَتْهُنَّ الْفَرَائِضُ عَنْ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ إِلَّا مَا بَقِیَ» بقیه هر چه کم آمد مال او است این قانون است. «فَتِلْکَ الَّتِی أَخَّرَ» پس «ما قدم» مشخص شد «ما أخر» مشخص شد «فَإِذَا اجْتَمَعَ مَا قَدَّمَ اللَّهُ وَ مَا أَخَّرَ بُدِئَ بِمَا قَدَّمَ اللَّهُ» اگر آن کسی که دو سهمه است با کسی که یک سهمه است جمع شدند، اول باید آن کسی که دو سهمه بود سهم او را بدهند کسری مال یک سهمی است. اگر این کار را بکنند «فَأُعْطِیَ حَقَّهُ کَامِلًا فَإِنْ بَقِیَ شَیْ‌ءٌ کَانَ لِمَنْ أَخَّرَ وَ إِنْ لَمْ یَبْقَ شَیْ‌ءٌ فَلَا شَیْ‌ءَ لَهُ».[11] این روایت نورانی را که مرحوم کلینی نقل کرد شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) هم نقل کرده است.

پرسش: ...

پاسخ: چون از آنجا یاد گرفته است. ابن‌ عباس حضور حضرت امیر(سلام الله علیه) می‌رفت و قلم و مانند آن می‌برد، حضرت می‌فرمود اینها هم می‌نوشتند. او که اصلاً هیچ وقت نمی‌تواند دهان باز کند بگوید خدا این کار را کرده، خدا آن کار را کرده است! آنها هم که نشستند درد و دل می‌کنند برای اینکه این حکم شرعی را بفهمند. این روایت را مشایخ ثلاثه نقل کردند؛ هم مرحوم شیخ طوسی نقل کرد، هم مرحوم صدوق و هم مرحوم کلینی، مرحوم صدوق هم این را در علل هم آورده است.[12]

روایت هفتم این باب که مرحوم کلینی نقل کرده است از «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم» از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) فرمود: «لَا یَرِثُ مَعَ الْأُمِّ وَ لَا مَعَ الْأَبِ وَ لَا مَعَ الِابْنِ وَ لَا مَعَ الِابْنَةِ إِلَّا الزَّوْجُ وَ الزَّوْجَة» اینها با هم جمع هستند بقیه طبقات بعد هستند. با فرزند، إخوه و أجداد و اینها جمع نمی‌شوند، تنها کسی که با فرزند جمع می‌شود پدر و مادر هستند و زوج و زوجه، این یکی؛ «وَ إِنَّ الزَّوْجَ لَا یُنْقَصُ مِنَ النِّصْفِ شَیْئاً إِذَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ» سهم او کم نمی‌شود، «وَ الزَّوْجَةُ لَا تُنْقَصُ مِنَ الرُّبُعِ شَیْئاً إِذَا لَمْ یَکُنْ وَلَدٌ فَإِذَا کَانَ مَعَهُمَا وَلَدٌ فَلِلزَّوْجِ الرُّبُعُ وَ لِلْمَرْأَةِ الثُّمُنُ»؛[13] در هیچ حال سهم آنها کم نمی‌شود. بقیه روایات ـ فردا مطرح می‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo