< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقدار سهام /عول

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در بخش پایانی این مقدمه چهارم مسئله عول و تعصیب را مطرح کردند فرمودند: «و یلحق بذلک مسألتان» دو تا مسئله به این مقدمه چهارم ملحق می‌شود: مسئله أولیٰ تعصیب بود که تا حدودی بحث آن گذشت، مسئله ثانیه عول است که فرمود: «لاستحالة أن یفرض الله سبحانه فی مال ما لا یقوم به و لا یکون العول إلا بمزاحمة الزوج أو الزوجة فیکون النقص داخلا علی الأب أو البنت أو البنتین أو من یتقرب بالأب و الأم أو بالأب من الأخت أو الأخوات دون من یتقرب بالأم مثل زوج و أبوین و بنت أو زوج و أحد الأبوین و بنتین فصاعدا أو زوجة و أبوین و بنتین أو زوج مع کلالة الأم و أخت أو أخوات لأب و أم أو لأب‌«؛[1] این صوری که در ذیل شمردند صوری است که عول لازم می‌آید.

قبلاً گذشت به اینکه این سهام شش‌گانه که ضرب در یکدیگر بشود، می‌شود 36، آن مکرّرات که پانزده قسم است اگر حذف بشود، 21 می‌شود و هشت قسم آن مستحیل است می‌شود سیزده قسم. در بین این صور سیزده‌گانه گاهی مسئله تعصیب و گاهی مسئله عول پیش می‌آید پس عول و تعصیب در آن مسائل مستحیل پیش نمی‌آید و اصلاً جمع نمی‌شود؛ مثل اینکه اگر دو تا دختر داشته باشد و دو تا خواهر، آنجا گفتند که دو ثلث است اینجا هم دو ثلث. درست است که چهار ثلث برای یک شیء مستحیل است اما ارث طبقه اول با طبقه دوم جمع نمی‌شود اگر دو تا دختر دارند تمام ارث مال اینهاست این‌چنین نیست که خواهران سهم ببرند.

پس این‌گونه از مسائل از صور عول بیرون است چه اینکه از صور تعصیب هم بیرون است، آن صور مستحیل نه، این صور سیزده‌گانه‌ای که جمع آن ممکن است عول و تعصیب پیش می‌آید اما آن صور مستحیل اصلاً خارج از بحث است. صور فراوانی است که ایشان چند صور را ذکر کردند یکی از آن صور مثلاً این است که اگر کسی بمیرد یک همسر دارد، پدر و مادر دارد و دو دختر؛ این شخص که زوج است مُرد یک زوجه دارد، أبوین دارد و دو دختر، سهم دو دختر را سوره مبارکه «نساء» مشخص کرد فرمود: ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾[2] یعنی دخترها دو به بالا بودند ﴿فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾ یعنی دو به بالا بودند ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا﴾ دو ثلث مال اینهاست چون دو تا دختر یعنی دو ثلث، می‌ماند یک ثلث، همسرش چون فرزند دارد یک هشتم می‌برد، مادرش چون مانعی ندارد یک ثلث می‌برد پس یک ثلث مال مادر دو ثلث مال دو دخترها است مال تمام می‌شود، آن‌وقت این زن که بخواهد یک هشتم ببرد زائد است برای اینکه تمام این هشت هشتم رفت سهمی برای زن نیست، در این‌گونه از موارد عول است و مسائل دیگری هم ذکر کردند که سهام باهم جمع نمی‌شود.

حالا این عول این کسری بر همه تقسیم بشود که راه قیاس ظاهری است یا نه؟ اصرار روایات این است که خدا می‌داند که باید چگونه تقسیم بشود کم نیاورده است، «کم نیاورده» یعنی چه؟ سوگند یاد می‌کند و گاهی هم بدون سوگند است فرمود: «إِنَّ الَّذِی أَحْصَی رَمْلَ عَالِج‌»[3] ـ عالج یعنی بیابان، رمل یعنی شن ـ آن خدایی که تمام عدد ذرات شن بیابان را می‌داند، می‌داند که کم نمی‌آید، «کم نمی‌آید» یعنی چه؟ یعنی اینجا سهم مشخصی دارد که یک هشتم زیاد نمی‌آید، طوری تقسیم کرده است که این مال کافی است آیا این کسری به عهده همه است و تقسیم می‌شود؟ آن‌که ثلثان دارد یک مقدار از ثلثان کم می‌کنند و آن‌که یک ثلث دارد از او کم می‌کنند، تا اینکه این ثمن تأمین بشود یا نه بر خصوص بعضی‌ها این کسری وارد می‌شود؟ آن را ذات أقدس الهی فرمود: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[4] ببینید که مفسّران قرآن چه کسانی هستند؟ مبیّنان شریعت چه کسانی هستند؟ هر چه که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود گوش کنید ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾، حضرت هم فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[5] بر اساس این دو دو تا چهار تا باید آن کسری را اهل بیت(سلام الله علیهم) مشخص بکنند که این کسری به عهده کیست؟ این یک مطلب است.

پس تعیین کسری به عهده خود ما نیست و فکر خود ما نیست، آن‌که اصل سهام را مشخص کرده است فرمود: ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ بعد خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن» فقط باید ببینیم که اینها چگونه این کسری را توجیه می‌کنند؟ اینها هم گفتند که کسری در کار نیست، نه اینکه این کسری هست منتها کسری را ما چگونه تقسیم می‌کنیم، اصلاً کسری نیست. این برای آن است که اگر گفتند در فلان فرض، فلان شخص باید سهم کمتری ببرد، نگوید که از سهم من کم گذاشتند، نه! اصلاً سهم تو وقتی که ارث برسد این قدر است. اصرار اینکه «إِنَّ الَّذِی أَحْصَی رَمْلَ عَالِج‌» کم نمی‌آید یعنی اگر ما یک وقتی کسری را گذاشتیم در سهم زید، سهم او همین‌قدر است منتها حالا قرآن خطوط کلی را گفته جزئیات را نگفته است؛ نه اینکه این کسر باید بر همه باشد حالا ما بر یکی تحمیل کردیم، این‌طور نیست.

«بیان ذلک» این است که این طبقات سه‌گانه ارث بعضی‌ها فقط اصل ارث را سهم می‌برند؛ مثل أعمام و عمّات، أخوال و خالات، هیچ برای آنها رقمی، عددی و کسری معین نشده است که اینها چقدر بگیرند بلکه بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾،[6] بر اساس آیه هفت سوره «نساء»[7] که اینها سهمی دارند اما چقدر است اصلاً مشخص نشد. بعضی‌ها یک سهم مشخص شد حالا اگر کم آمد چه؟! مشخص نشد، بعضی‌ها دو سهمه‌اند یعنی در آن فرض این‌ قدر، در این فرض این ‌قدر؛ معلوم می‌شود که از اینها نمی‌شود کم کرد برای اینکه اینها سهم کسرشان را هم گفتند، سهم زیادشان را هم گفتند، در دو حال که مثلاً این یکی اگر بچه داشته باشد سدس می‌برد نداشته باشد ثلث می‌برد یا آن یکی اگر بچه داشته باشد ثمن می‌برد نداشته باشد ربع می‌برد پس دو سهمه‌اند. بخش سوم بخش یک سهمه است؛ برای پدر یک سهم مشخص کردند، برای دخترها یک سهم مشخص کردند، دو سهمه نیستند.

پس «فهاهنا أمورا ثلاثة»: یکی اینکه اصلاً برای آنها سهمی مشخص نشد؛ مثل أعمام و عمات، أخوال و خالات، او حق ندارد بگوید چرا مال من را کم دادی اصلاً سهمی برای او مشخص نشد، الآن معلوم شد که سهم او چقدر است؛ سهمی برای او مشخص نشد که اعتراض کند سهم من کم شد یا زیاد شد. بعضی‌ها هم که دو سهمه‌اند و چون دو سهمه‌اند معلوم می‌شود که از اینها نمی‌شود کم کرد برای اینکه گفتند اگر مال بیشتر باشد این مقدار است یا اگر ورثه بیشتر باشد مال این مقدار است نباشد این مقدار است، دو سهمه است. بعضی یک سهمه‌اند آنها که یک سهمه‌اند معلوم می‌شود که جا برای کم و زیاد است و آنها که یک سهمه‌اند ضرری متوجه آنها نشد بر آنها تحمیل نشد بلکه سهم آنها «عند العول» همین‌قدر است لذا سهمی کم نیاوردند، این‌طور نیست که الآن بگویند یک قدری شما گذشت کنید و شما کم بگیرید! نه، اصلاً سهم او این مقدار است.

بنابراین آنها که دو سهمه‌اند مشخص شد که اگر زیاد باشد این‌قدر، کم باشد این‌قدر، نمی‌شود دست به مال اینها زد؛ آنهایی که یک سهمه‌اند معلوم می‌شود که در این‌گونه از فروض‌ها اگر مال کم آمد شما این مقدار سهم می‌برید، مال کافی بود آن مقدار می‌برید، در حقیقت اینها دو سهمه می‌شوند منتها «عند العول» مشخص می‌شود.

بنابراین این قسمت که ملاحظه فرمودید بعضی‌ها دو سهمه‌اند و بعضی‌ها یک سهمه‌اند. در همین سوره مبارکه «نساء» آیه هفت فرمود: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً﴾ اما چقدر است مشخص نشد، بعد در آیه یازده که این سهام را مشخص می‌کند به این صورت فرمود، فرمود: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، ﴿فَإِنْ کُنَّ﴾ این دخترها ﴿نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾ یعنی دو دختر و بیشتر ﴿فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ﴾ دو سوم می‌برند، ﴿وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْف﴾ این دو سهم نیست برخلاف زوجه که دو سهم دارد، برخلاف مادر که دو سهم دارد، این دو سهم نیست برای اینکه دو گروه‌اند که اگر دو نفر و بیشتر بودند دو سوم، یک نفر بودند یک سوم، این دو سهم نیست، دو سهم مال آن زوجه است که زوجه اگر ولد داشته باشد یک هشتم می‌برد نداشته باشد یک چهارم می‌برد این را می‌گویند دو سهمه یا مادر اگر إخوه داشته باشد یک ششم می‌برد نداشته باشد یک سوم می‌برد این را نمی‌گویند دو سهمه، نه اینکه به رقم و عدد دو سهمه بشود. پس برای اینها یک سهم مشخص است دو سهم نیست. ﴿وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ﴾ اینها یک ششم می‌برند حالا اگر فرزند نباشد که ثلث می‌برند، در حقیقت نه اینکه ثلث ببرند بلکه مجموع آنها ثلث می‌برند که همان سدس می‌شود. ﴿فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ﴾ اینجا ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ معلوم می‌شود که مادر دو سهم دارد سخنی از پدر نیست پس پدر یک سهم دارد مادر دو سهم اگر فرزند داشته باشند مادر یک ششم می‌برد نداشته باشند یک سوم می‌برد اما پدر چه؟ برای پدر همان یک ششم را ذکر کردند، اگر فرزند نداشته باشد چه مقدار می‌برد را ذکر نکردند. ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی‌ بِها أَوْ دَیْنٍ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَریضَةً مِنَ اللَّه﴾.

در همین سوره مبارکه «نساء» آن آیه 176 آنجا هم درباره إخوه سخن به میان آمده است که ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها﴾ برای این خواهر ﴿نِصْفُ ما تَرَکَ﴾، یک؛ و اگر او بمیرد برادر بماند برادر همه مال را ارث می‌برد ﴿وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾، ﴿فَإِنْ کانَتَا﴾ آن خواهرها ﴿اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ﴾ این هم به عدد برمی‌گردد این إخوه دو سهمه نیستند. پس آنجایی که دو ثلث‌اند و یک ثلث، به عدد برمی‌گردد دو سهمه نیستند؛ اما آنجا که ثلث و سدس است مال مادر دو سهمه است، مال زوجه دو سهمه است، مال زوج دو سهمه است اینها را نمی‌شود کم کرد برای اینکه در هر دو فرض شارع مقدس سهم را مشخص کرده که اگر مثلاً وارث بیشتری بود سهم اینها این است. آن جاهایی که اصلاً سهم مشخص نشد یا یک سهمه‌اند جا برای اینکه کسری به او متوجه بشود هست. این هم یک زمینه کار است ولی عمده حرف اول و آخر را همان ﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[8] می‌زند که این بیان قرآن کریم است، حضرت هم فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن»، ائمه(علیهم السلام) هم طبق این روایاتی که یاد شده کاملاً مشخص فرمودند این عول باطل است نقص به چه کسی وارد است.

در موجبات ارث باب ششم وسائل جلد 26 صفحه 72 به بعد این روایات باب عول است که «بَابُ بُطْلَانِ الْعَوْلِ وَ أَنَّهُ یَجُوزُ لِلْوَارِثِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یَأْخُذَ بِهِ مَعَ التَّقِیَّةِ إِذَا حَکَمَ لَهُ بِهِ الْعَامَّة» اگر تحت حکومت عامه است و تقیّه است او تقیّةً می‌تواند این سهم را بگیرد. روایات این باب متعدد است روایت اول این باب که از وجود امام باقر(سلام الله علیه) است فرمود: «السِّهَامُ لَا تَعُولُ».[9]

روایت دوم هم که از امام باقر(سلام الله علیه) است فرمود: «السِّهَامُ لَا تَعُولُ لَا تَکُونُ أَکْثَرَ مِنْ سِتَّةٍ»[10] شش سهم مشخص شد که عبارت از این است: ثلث، سدس، ربع، نصف، ثمن و ثلثان، بیش از این نیست.

روایت سوم این باب که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) است: «أَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ وَ لَا تَکُونُ أَکْثَرَ مِنْ سِتَّةٍ» از شش سهم بیشتر نیست جا برای تعصیب نیست. «فَقَالَ هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ بَیْنَ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِمَا السَّلام»[11] این تعبیر یعنی حرف همه ما این‌طور است، اجماعی که به آن ادعا شده اجماع تأییدی است برای اینکه با نصوص فراوان که غالب فقها به همین نصوص عمل کردند این اجماع تعبدی نخواهد بود. «فَقَالَ» وجود مبارک حضرت فرمود: «هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ اخْتِلَافٌ بَیْنَ أَصْحَابِنَا»، این «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِمَا السَّلام» رسیده است. این روایت مرحوم کلینی را شیخ طوسی هم به اسناد خود «عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَن» نقل کرده است.[12]

روایت چهارم را زراره می‌گوید «أَمَرَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» فرزند بزرگوارش(علیه الصلاة و علیه السلام) را، «فَأَقْرَأَنِی» وجود مبارک امام صادق به دستور امام باقر(سلام الله علیهما) «فَأَقْرَأَنِی صَحِیفَةَ الْفَرَائِض فَرَأَیْتُ جُلَّ مَا فِیهَا عَلَی أَرْبَعَةِ أَسْهُم‌»[13] آن کتاب و آن رساله‌ای که به املای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به کتابت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نوشته شده به عنوان صحیفه فرائض صحیفه علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) این را خواندند. اینها یک صحیفه‌ایی داشتند به نام دعا، یک صحیفه‌ایی داشتند به نام تفسیر قرآن، یک صحیفه‌ایی داشتند به نام احکام فقهی، این صحیفه بود و این برای همه انبیاء بود. اینکه قرآن کریم درباره حضرت ابراهیم دارد ﴿صُحُفِ إِبْراهیمَ وَ مُوسی﴾[14] آنها هم صحیفه داشتند. حالا صحیفه، اختصاصی به کتاب دعا و مانند آن ندارد.

روایت پنجم دارد: «أَنَّ السِّهَامَ لَا تَکُونُ أَکْثَرَ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُم».[15]

روایت ششم این باب که این را مرحوم کلینی «عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام» نقل کرده است این است که «قَالَ قَرَأَ عَلَیَّ فَرَائِضَ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام» گاهی فرائض علی(علیه السلام) گاهی صحیفه امیر المؤمنین(علیه السلام) است «قَرَأَ عَلَیَّ فَرَائِضَ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام فَکَانَ أَکْثَرُهُنَّ مِنْ خَمْسَةِ أَسْهُمٍ وَ مِنْ أَرْبَعَةٍ وَ أَکْثَرُهُ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُم»[16] یعنی قسمت مهم این صور مسئله‌ای که در صحیفه نورانی بود چون ممکن است که همه این سهام سته یک جا جمع نشود اکثرش آن فرض‌هایی بود که پنج سهم باشد، بعضی‌ها هم چهار سهم است، اکثرش از اینهاست و اکثرش هم از «سِتَّةِ أَسْهُم» آن هم بود از این روایات. این روایت ناظر به عول نیست.

عمده روایت هفتم این باب است از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) «قَالَ إِنَّ الَّذِی یَعْلَمُ رَمْلَ عَالِجٍ لَیَعْلَمُ أَنَّ الْفَرَائِضَ لَا تَعُولُ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ سِتَّةٍ»[17] اینکه شما می‌بینید شش سهم آمده و الآن همین مثالی که زدیم مثل اینکه ما باید نُه قسمت بکنیم یک هشتم کم داریم، خدایی که عدد ذرات شن بیابان را می‌داند، می‌داند که اینجا کم و زیاد نیست، شما خیال می‌کنید که سهم این آقا در صورتی که مال این‌قدر باشد مثل سابق است، خیر! این آقایی که دو سهمه نیست یک سهمه است کمبود الآن تأمین می‌شود. همین مثالی که گفته شد یک مردی مُرد، زن و دو دختر و پدر و مادر دارد، این مرد که مُرد پدر و مادرش هر کدام سدس می‌برند چون دختر دارند پس ثلث مال پدر و مادر است، عیال او ثمن می‌برد چون دو تا دختر دارد اینها دو ثلث می‌برند پس دختر دو ثلث می‌برد پدر و مادر یک ثلث می‌برند چون ﴿لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ هر کدام یک ششم می‌برند که دو تا یک ششم می‌شود ثلث؛ پدر یک ششم مادر یک ششم که جمعاً می‌شود ثلث، دو تا دختر دارد می‌شود دو ثلث پس کل مال می‌شود، آن‌وقت این زوجه یک هشتم سهم دارد، این یک هشتم مثل اینکه این مال را هشت قسمت باید بکنیم، یک یک هشتمی هم کم دارد که باید تأمین کنیم در حقیقت نُه قسمت باید بکنیم، اینجا این‌طور نیست.

حالا مشخص شد که از چه کسی باید کم بشود و تشخیص این هم به این است که سهام بر سه قسمت تقسیم می‌شود: یک قسمت اصلاً فرض مشخصی ندارد مثل أعمام و عمات و أخوال و خالات، یک قسمت یک سهمه‌اند و یک قسمت دو سهمه. آنجایی که دو سهمه‌اند شارع تمام جزئیات را مشخص کرده که در فلان فرض این‌قدر سهم می‌برد و در فلان فرض این قدر سهم است؛ مثلاً پدر و مادر اگر فرزند نداشته باشند هر کدام ثلث می‌برند و اگر داشته باشند یک ششم می‌برند دو سهمه‌اند همه‌شان مشخص شد یعنی مادر مشخص شد درباره پدر مشخص نشد بنابراین نقص بر مادر نیست، زوج و زوجه هم نیست؛ زوج دو فرض دارد، زوجه هم دو فرض دارد اینها کمبود ندارد. پدر یک سهمه بود، دخترها یک سهمه بودند، این کسری بر آنها متوجه می‌شود. فرمود: «إِنَّ الَّذِی یَعْلَمُ رَمْلَ عَالِجٍ لَیَعْلَمُ أَنَّ الْفَرَائِضَ لَا تَعُولُ عَلَی أَکْثَرَ مِنْ سِتَّةٍ».

روایت هشتم این باب که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود: «أَصْلُ الْفَرَائِضِ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُمٍ لَا تَزِیدُ عَلَی ذَلِکَ» که بشود تعصیب «وَ لَا تَعُولُ عَلَیْهَا» که بشود عول «ثُمَّ الْمَالُ بَعْدَ ذَلِکَ لِأَهْلِ السِّهَامِ الَّذِینَ ذُکِرُوا فِی الْکِتَاب»[18] کم آمد یا زیاد آمد در همین داخله است، سهم اینها را قرآن بیان نکرده است روایات باید بیان بکنند، نه اینکه از سهم اینها کم بشود! سهم اینها وقتی که مال کم بود همین مقدار است.

روایت نُه این باب باز همین‌طور است که «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام یَقُولُ إِنَّ الَّذِی أَحْصَی رَمْلَ عَالِجٍ لَیَعْلَمُ أَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ عَلَی سِتَّةٍ لَوْ یُبْصِرُونَ وَجْهَهَا لَمْ تَجُزْ سِتَّةً»،[19] «تَجُزْ» یعنی تجاوز بکند از شش تا، بیش از شش سهم باشد نه این‌طور نیست منتها اینها نمی‌دانند.

روایت ده این باب که زرارة بن أعین از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل می‌کند این است که «إِنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ»[20] کم نمی‌آید.

روایت یازده این باب که در صحیفه «کتاب الفرائض» حضرت امیر(سلام الله علیه) است که به املای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است خط علی بن ابیطالب(سلام الله علیه): «فَإِذَا فِیهَا إِنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ».[21]

روایت دوازده این باب ابن عباس این قدر برای او مشخص شد که «کَانَ» به طور مستمر ـ این «کَانَ» مفید استمرار است ـ وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) می‌فرماید ـ حرف خود ابن عباس حجت نیست اما وقتی امام صادق(سلام الله علیه) دارد از ابن عباس نقل می‌کند به حرف ابن عباس و به سخن ابن عباس و به حدیث ابن عباس آبرو و اعتبار می‌دهد ـ «کَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ یَقُولُ إِنَّ الَّذِی یُحْصِی رَمْلَ عَالِجٍ لَیَعْلَمُ أَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ مِنْ سِتَّةٍ فَمَنْ شَاءَ لَاعَنْتُهُ عِنْدَ الْحَجَر»[22] من کنار حجر الأسود با او ملاعنه و مباهله می‌کنم، یا در حجر اسماعیل آنجا که دعا خیلی مستجاب است ملاعنه و مباهله می‌کنم. چند جاست که دعا خیلی مستجاب است یکی «عند الحطیم» است که خیلی معتبر است یعنی فاصله بین در و حِجر خیلی دعا مستجاب است. این روایت نورانی دوازدهم را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) هم نقل کرده است.[23]

در روایت سیزدهم از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که «سِهَامُ الْمَوَارِیثِ مِنْ سِتَّةِ أَسْهُمٍ لَا تَزِیدُ عَلَیْهَا فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِمَ صَارَتْ سِتَّةَ أَسْهُمٍ قَالَ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ مِنْ سِتَّةِ أَشْیَاءَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾»[24] گاهی تناسباتی هم اینها ذکر می‌کنند که اینها مثلاً بیان حکمت و اینهاست.

روایت چهارده این باب که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) است این است که «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیه السَّلام کَانَ یَقُولُ» ـ این «کَانَ یَقُولُ» مفید استمرار است ـ «إِنَّ الَّذِی أَحْصَی رَمْلَ عَالِجٍ یَعْلَمُ أَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ عَلَی سِتَّةٍ» بیش از این شش سهم نیست «لَوْ یُبْصِرُونَ وُجُوهَهَا لَمْ تَجُزْ سِتَّةً»[25] یعنی از سته تجاوز نمی‌کند بیشتر نیست.

روایت پانزده این باب وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «کَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ یَقُولُ إِنَّ الَّذِی یُحْصِی رَمْلَ عَالِجٍ یَعْلَمُ أَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ مِنْ سِتَّةٍ».[26]

روایت شانزدهم این است کهدر عیون اخبار حضرت آمده از «الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا عَلَیه السَّلام فِی کِتَابِهِ إِلَی الْمَأْمُونِ قَالَ وَ الْفَرَائِضُ عَلَی مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ لَا عَوْلَ فِیهَا».[27]

اما «کَیْفِیَّةِ إِلْقَاءِ الْعَوْلِ وَ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهِ النَّقْصُ وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْکَامِ الْفَرَائِض» در باب هفتم است.[28]

بنابراین کم نمی‌آید؛ یک وقت بگوییم شما گذشت کنید حالا کم آمد از این قبیل نیست، اگر نقص بر بعضی‌ها وارد شده است سهم او عند نقص مال همین است برای اینکه برای بعضی‌ها مشخص کرده است دو سهمه کرده یعنی اگر مالی اضافه آمد سهم آنها این قدر است، کم آمد سهم آنها این قدر است، نمی‌شود کم را به عهده او گذاشت؛ اما بعضی یک سهمه‌اند، این بعضی‌ها که یک سهمه‌اند یعنی در حال عادی سهم شما این است، اگر کم آمد آن را روایات مشخص می‌کند. پس مال کسی کم نیامد بر کسی هم تحمیل نشده است که بگویند بر ما تحمیل شده است، نه! آنها که دو سهمه‌اند مشخص است وقتی که کم می‌آورد چه؟ به او کم می‌دهید چه؟ معنای آن این نیست که او حالا باید این ضرر را تحمل کند، خیر! اصلاً سهم او «عند الزیادة» این قدر است، «عند النقیصه» این قدر است؛ اما برای بعضی‌ها سهم آنها فقط «عند الزیادة» مشخص شد، «عند النقیصه» مشخص نشد و این را اهل علم مشخص کردند.

غرض این است که این‌طور نیست که کسری بر او بیاید ضرری بر او وارد شود به او بگویند تو گذشت بکن! از این قبیل نیست، سهم او «عند العول» همین مقدار است لذا هیچ وقت نمی‌گویند این کسری را تقسیم بکنید، نه، هر کدام کسر خاص خودش را دارد، آنها که دو سهمه‌اند مالشان همان قدر است کم نمی‌آید، اینها که یک سهمه‌اند معلوم می‌شود که «عند النقص» و اگر حادثه‌ای پیش آمد اینها باید جبران بکنند.

 


[23] من لا یحضره الفقیه، ج4، ص255.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo