< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقدار سهام /

 

صدر و ذیل ماه پُربرکت رجب رحمت و برکت است؛ چون طلیعه است برای ماه رسالت و این دو طلیعه هستند برای «شهر الله». این ماه مبارک رمضان دو تا دَر دارد یکی پس از دیگری: اول «باب الولایة» است که ماه پُربرکت رجب است، بعد «شهر الرساله» است که ماه پُربرکت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و یکی هم «شهر الله» است که امیدواریم همه این برکات را ذات أقدس الهی به أحسن وجه از همه مخصوصاً از اعتکافی‌ها قبول کند و ثواب آن را هم نثار روح مطهر اهل بیت(سلام الله علیهم) کند که صاحب اصلی‌اند و امروز هم که منسوب به زینب کبری(صلوات الله و سلامه علیها) است. در حقیقت این عزاداری‌های ما امام‌شناسی است، ما حرفی غیر از سخنان اهل بیت(سلام الله علیهم) نداریم، این مثل یک مجلس روضه است در مجلس روضه بیانات نورانی آنها در یک بخش‌های دیگری است بخش‌های اخلاقی است، این در بخش‌های فقهی است که اینها مربوط به خودشان است که ـ إن‌شاءالله ـ همه اینها را ذات أقدس الهی به برکت این بانو به أحسن وجه قبول کند و آن جمله تاریخی‌ ایشان هم به هر حال از قرآن گرفته شده است که زینب کبری(سلام الله علیها) فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»[1] چون قرآن کریم وقتی جمال حسی را بخواهد بیان کند نظیر رمه‌داری و برّه‌داری و مانند آن در اوایل سوره مبارکه «نحل» فرمود: ﴿وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ﴾[2] وقتی صبح‌ها مادرها می‌روند چرا و شب برمی‌گردند، هم صبح‌ها منظره زیبایی دارد، هم عصرها که برمی‌گردند. اینها با اینکه بچه‌هایشان از جلو به دنیا نمی‌آیند با این وجود هر مادری بچه خودش را می‌شناسد، هر بچه‌ای مادر خودش را می‌شناسد، هیچ مادری غیر بچه‌اش را شیر نمی‌دهد و هیچ بچه‌ای هم غیر مادرش را نمی‌خواند به هر حال می‌گردد پیدا می‌کند. می‌گویند ارواح اولین و آخرین که حالا چند میلیارد است معلوم نیست! در قیامت که افراد می‌خواهند زنده بشوند هر روحی به بدن خود تعلّق می‌گیرد، چه عظمتی آن روز خواهد بود! به هر حال این بدن‌ها به صاحبان اصلی‌شان برمی‌گردند، آن ارواح هم به ابدان خودشان؛ نه این بدن‌ها اشتباه می‌کنند چون به هر حال هر کسی بدن خود را می‌خواهد، نه آن ارواح در تعلّق به ابدان اشتباه می‌کنند. الآن یک مُرده بخواهد زنده بشود به هر حال روح او باید به بدنش تعلّق بگیرد غیر از این که نیست ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُوم﴾[3] هیچ روحی اشتباه نمی‌کند، هیچ بدنی هم اشتباه نمی‌کند، این خداست! مسئله معاد حیرت‌آور است! گوشه‌ای از این جریان معاد در همین جریان ﴿وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ﴾ پیداست با اینکه از جلو به دنیا نیامده، هم بچه مادرش را می‌شناسد، هم مادر بچه خودش را می‌شناسد. همه این ثواب‌ها نثار روح مطهر زینب کبری(سلام الله علیها) ولی منظورم این است که این جمال ظاهری را در سوره «نحل» دارد: ﴿وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ﴾، حضرت نفرمود این جریان برای ما جمال بود فرمود جمیل بود. سرّش این است که جمال را قرآن کریم به آن امور محسوس اسناد می‌دهد ﴿وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ﴾؛ اما آن ملکات نفسانی جمیل که ﴿فَصَبْرٌ جَمیلٌ﴾[4] که یعقوب(سلام الله علیه) گفته است ﴿فَصَبْرٌ جَمیلٌ﴾، این «جمیل» را به «صبر» اسناد می‌دهد گرچه یک جامع مشترکی دارند اما آن جمال را به محسوس اسناد می‌دهد. این اجمالی از روضه ما بود در امروز.

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در مقدمه چهارم که پایان‌بخش مقدمات کتاب میراث است، مقادیر سهام را ذکر فرمود که شش تاست؛ نصف، ربع، ثمن، ثلثان، ثلث و سدس است. مطلب بعدی در اجتماع این سهام است؛ «ثانیاً فی اجتماعها». این سهام شش‌گانه و فروض شش‌گانه وقتی بخواهد هر کدام با دیگری جمع بشود شش صورت دارد. شش سهم‌اند هر کدام با دیگری بخواهد جمع بشود شش شش تا 36 تا؛ این اوّلی شش حالت دارد، دومی هم شش حالت دارد تا آخر که قهراً جمع این سهام می‌شود 36 تا. مطلب سوم این است که مکررات را باید حذف کرد چون آن صورتی که ثلث با ربع جمع می‌شود با آن صورتی که ربع با ثلث جمع می‌شود این تکرار است این باید حذف بشود. مکررات این 36 وجه که حذف بشود پانزده تا مکرر است 21 وجه می‌ماند. در این 21 وجه تصویر دارد اما تصور خارجی و عمل خارجی ندارد مثلاً جمع بین ربع و ثمن درباره زوجه، این جمعش مستحیل است برای اینکه اگر این زوجه بچه دارد یک هشتم می‌برد بچه ندارد یک چهارم می‌برد، ما جایی داشته باشیم که هم یک چهارم باشد هم یک هشتم، این نمی‌شود؛ یا جمع بین ربع و نصف، اگر این زن بچه داشته باشد، این شوهر یک چهارم می‌برد بچه نداشته باشد یک دوم، آن وقت جمع بین نصف و ربع که هم نصف باشد هم ربع، جمع ریاضی آن ممکن است اما جمع فقهی آن ممکن نیست. چند وجهی از همین مکررات اینها حذف می‌شود و یک گروه خاص و یک عدد خاص می‌ماند و آن عدد خاص هم اینجا حالا اشاره شده است که تقریباً سیزده صورت می‌ماند آنچه که این فقها مخصوصاً صاحب جواهر و مانند ایشان تنظیم کردند.[5]

مطلب بعدی این است که این سهام ستّه بخشی مربوط به نسب است و بخشی مربوط به سبب. نسب که طبقات سه‌گانه‌اند یعنی والدین‌اند و أولاد «و إن نزلوا» یعنی ولو نوه و اینها در طبقه اول‌اند البته با رعایت حجب، پدر و مادر هم در طبقه اول‌اند، أجداد در طبقه اول نیستند، إخوه و أخوات با أجداد در طبقه دوم‌اند، در طبقه دوم أجداد قرار دارند «و إن علوا»، طبقه سوم أعمام و عمات، أخوال و خالات قرار دارند. از نظر نسب مسئله ارث خیلی گسترده است سهامشان هم مشخص است، قسمت مهمّ این سهام شش‌گانه مربوط به نسب است. سبب که مسئله زوجیت است یک ثمن و ربع دارد، یک ربع و نصف دارد؛ ربع مشترک است ثمن و نصف مختص است. در نسب سهام و فروض فراوانی است؛ اما در سبب فقط مسئله زوجیت است که سهم مشخصی دارد بقیه امور سه‌گانه سبب یعنی ولای عتق، ولای ضامن جریره، ولای امام که هیچ کدام سهمی ندارند، بقیه به آنها برمی‌گردد. غرض این است که برای نسب در این سهام ستّه سهم مشخصی است که غالب این سهام مربوط به این نسب است، برای سبب فقط زوجیت است که سهم مشخصی دارد. سبب با اینکه چهار قسم است: زوجیت و ولای عتق و ولای ضامن جریره و امامت است، آن سه، فرض کتاب اللهی ندارند، سهم خاص ندارند بقیه برای اینهاست هر چه ماند برای اینهاست یا هر چه شخص داشت و در صورتی که وارثی نبود برای اینهاست. فرضی که آنها یک دوم می‌برند یا یک سوم می‌برند در اینها هیچ نیست بنابراین قسمت مهم این سهام به نسب برمی‌گردد.

پس سهم ارث یا از راه نسب است یا از راه سبب، یا از راه اقرار که کسی در محکمه اقرار کرده است که فلان کس با من ارتباط دارد. اقرار بر اساس آن «مقررٌ به» است که به چه چیزی اقرار کرده است اقرار کرده برادر من است، خواهر من است، پسرعموی من است، عموی من است، خاله من است، اینها به حسب اقرار سهم خاص دارد؛ گرچه با اقرار نسب ثابت می‌شود ولی فرض و سهم وابسته به آن محور اقرار است. اقرار کرده که فلان شخص با من ارتباط دارد در بین این طبقات سه‌گانه باید مشخص بکند که این در طبقه اول است یا طبقه دوم است یا طبقه سوم است هر چیزی را که او اقرار کرد برابر الزام فقها همان ثابت می‌شود. غرض این است که برای اقرار یک سهم خاصی نیست، برای آن «مقررٌ به» هست که سهم خاص دارد و مانند آن. اینها طلیعه بحث اجتماع و افتراق این سهام بود.

خطوط کلی این را در باب دو از ابواب میراث إخوه و جدّ مشخص کرده است که اصل کلی این است طبقه اول ارث می‌برند سهامشان مشخص است، طبقه دوم ارث می‌برند سهامشان مشخص است و اگر اضافه آمد به همین‌ها برمی‌گردانند و اگر کم آمد به بعضی از بنات برمی‌گردد، مسئله عول و تعصیب در کار نیست و اینکه جناب ابن رشد گفته بود ما ناچاریم به قیاس عمل بکنیم[6] معلوم می‌شود در مقام عمل بعضی از موارد قیاس اینها سر از احکام جاهلی درمی‌آورد برای اینکه همین فقه اینهاست که می‌گویند تعصیب که اگر اضافه آمد بچه اگر کوچک هست هیچ، به برادری که مثلاً قدرت دارد مبارزه بکند اسلحه بکشد به او می‌دهیم بر اساس همان عصبیت، این چه قیاسی است؟! شما یک اصل ثابتی در جاهلیت دارید و برابر آن دارید حکم می‌کنید این قیاسی است که سر از همان تعصب جاهلی در می‌آورد لذا می‌شود تعصیب.

پرسش: ...

پاسخ: بله تعصیب یعنی آن را اصل قرار دادن که اگر روایتی از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسیده است به آن عمل می‌کنند وگرنه آن اصل است. اگر یک آداب و سنن جاهلی اصل بود اینکه قیاس نیست، آن به منزله نص اینهاست؛ مثل اینکه ما یک اصول کلی داریم یک قواعدی داریم که اگر تخصیصی یا تقییدی راه پیدا کرد معیار است وگرنه همان اصول و همان قواعد و همان اطلاقات مرجع است.

ائمه(علیهم السلام) به جِدّ در برابر این ایستادند. یک وقت بعضی از فروع است که حالا یا مسح آن‌طور بکشیم یا مسح را این‌طور بکشیم، درست است که این هم حکم خداست نباید عوض بشود اما خیلی مهم نیست؛ یک وقت است که اصول جاهلی است. در مسئله مسح که حالا بجای مسح غَسل بکنید ﴿إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ﴾[7] که این ﴿وَ أَرْجُلَکُمْ﴾ را عطف کردند بر ﴿فَاغْسِلُوا﴾ حالا این به هر حال به خیال خودشان است اما تعصیب بر اساس اصل جاهلی است، این خیلی فرق می‌کند با آن! خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! بارها این قصه را می‌گفت که وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وضو می‌گرفت همه این اطرافیان می‌آمدند تبرّک بکنند که آب وضو را ببرند؛ اما این را نمی‌دیدند که حضرت چگونه وضو می‌گیرد! این را اهل بیت(سلام الله علیهم) مشخص کردند که حضرت دست را این‌طور می‌شست، این‌طور مسح می‌کرد. ایشان می‌فرمود این همه تبرّک‌جویی! شما ببین حضرت چطور وضو می‌گیرد؟! آب وضو را می‌گرفتند! این چه اجتهادی است وقتی که حضرت آن‌طوری که فرمود: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی‌»،[8] این «صَلُّوا» مقدماتش را هم شامل می‌شود؛ من کدام طرف می‌ایستم و چگونه نماز می‌خوانم شما هم همین‌طور انجام دهید. این «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی‌» خصوص صلات که نیست بلکه مقدمات صلات، قبله صلات، وقت صلات. حالا این وقت صلات را شامل می‌شود یا نمی‌شود؟ قبله صلات را شامل می‌شود یا نمی‌شود؟ طهارت صلات را هم «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُور»[9] شامل می‌شود. این یک تفکر جاهلی است که دارند سعی می‌کنند که تبرّک بکنند آب وضو را بگیرند اما متوجه نیستند که حضرت این‌طور وضو می‌گیرد یا آن‌طور! اینکه نمی‌شود. بنابراین اینها درست است که مهم است و احکام شرع است ولی این به خیال خودشان است؛ اما آن مسئله تعصیب که ائمه سخت در برابر آن ایستادند یعنی حکم جاهلیت است.

پرسش: ...

پاسخ: بله، ولی منظورم این است که اصلاً به این فکر نبودند که ببینند چگونه است بلکه به این فکر بودند که آب وضو را بگیرند! آن کسی که اهل درایت نیست به این فکر نیست که بگوید چه تفاوتی است حالا بالا یا پایین!

پرسش: ...

پاسخ: اینجا که هیچ اثر فقهی ندارد نزاعی را به بار نمی‌آورد یا نزاعی را خاتمه نمی دهد بله، اما به هر حال توده مردم باید بدانند. منظورم این است که در برابر این مسح، این‌قدر ائمه(علیهم السلام) مثلاً سخت بایستند بگویند که این جاهلیت است، نیست؛ چون یک امر جاهلی نیست بدفهمی است یا مثلاً قیاس است؛ اما مسئله تعصیب که اگر یک قدر سهمی از این ارث زیاد آمد به پسرعموی بزرگ باید بدهید با اینکه بچه کوچک دارد! شما می‌گویید به این بچه کوچک ندهید چون نمی‌تواند قدّاره ببندد! این معلوم می‌شود که یک اصل جاهلی است.

حالا این متن مرحوم محقق را بخوانیم تا به روایات نورانی برسیم. آن «أولاً» که مسئله سهام شش‌گانه بود گذشت. «ثانیاً فی اجتماعها و هذه الفروض منها ما یصح أن یجتمع و منها ما یمتنع» این فروض شش‌گانه بعضی محال است جمع بشود مثل ربع و ثمن چون ربع مربوط به جایی است که او ولد داشته باشد و ثمن مربوط به جایی است که ولد نداشته باشد، این چگونه جمع می‌شود؟! یا نصف و ربع؛ نصف مربوط به جایی است که ولد نداشته باشد، ربع مربوط به آن جایی است که ولد داشته باشد آن وقت این اصلاً جمع نمی‌شود. «فالنصف یجتمع مع مثله»، یک؛ «و مع الربع»، دو؛ که شوهر نصف می‌برد و زن ربع می‌برد در صورتی که بچه نباشد این جمع می‌شود. «و مع الثمن» آنجا که بچه باشد زن یک هشتم می‌برد و ربع برای مرد است. «و لا یجتمع مع الثلثین» چرا؟ «لبطلان العول» نصف با دو ثلث که جمع نمی‌شود، در برابر نصف، نصفی دیگر است یا ثلث و سدس است اما دو ثلث که نمی‌شود جمع بشود با سدس. «بل یکون النقص داخلا علی الأختین دون الزوج» که در بحث عول در صورت نقصان سهم کاملاً خواهد آمد که کمبود به عهده کیست سهم چه کسی کم می‌شود؟ «و یجتمع النصف مع الثلث و مع السدس» اما «و لا یجتمع الربع و الثمن» برای اینکه اگر أولاد باشد ثمن است، نباشد ربع است، جمع نمی‌شود. «و یجتمع الربع مع الثلثین و مع الثلث و مع السدس» می‌تواند جمع بشود. «و یجتمع الثمن مع الثلثین و السدس» اما «و لا یجتمع مع الثلث و لا یجتمع الثلث مع السدس تسمیة»[10] یعنی آن مقداری که «علی کتاب الله» بخواهید بدهید، بقیه را بخواهید رد بکنید مطلب دیگری است.

اصل این مطلب را که سیزده صورت مانده است روایات باب «مِیرَاثِ الْإِخْوَةِ وَ الْأَجْدَاد» مشخص کرده است؛ وسائل جلد 26 صفحه 152 باب دو از «أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْإِخْوَةِ وَ الْأَجْدَاد» که اینها سهام را مشخص کردند. روایت اول این باب که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان» که ظاهراً این روایت هم معتبر است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَخَاهُ وَ لَمْ یَتْرُکْ وَارِثاً غَیْرَهُ» فقط یک برادر گذاشته و وارثی غیر از این ندارد دختر و پسری ندارد. حضرت فرمود: «الْمَالُ لَهُ» حالا یک قدری به این بدهید و یک قدری به آن پسرعموی بزرگ یا برادر بزرگ‌تر، اینها نیست. «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ مَعَ الْأَخِ لِلْأُمِّ جَدٌّ»؛ این برادر، برادر أمی است اگر با برادر أمی جدّ هم بود، «قَالَ یُعْطَی الْأَخُ لِلْأُمِّ» برادر أمی «السُّدُسَ»، «وَ یُعْطَی الْجَدُّ الْبَاقِیَ» بقیه را آن پنج ششم را به جدّ می‌دهند. «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ الْأَخُ لِلْأَب» اگر برادر أبی بود «قَالَ الْمَالُ بَیْنَهُمَا سَوَاءٌ» یعنی بین برادر أبی و بین جدّ مساوی تقسیم می‌شود. این روایت با یک سند دیگری هم نقل شد که باز مرحوم شیخ طوسی نقل کرد[11] و همین روایت را مرحوم صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ» تا «وَ یُعْطَی الْجَدُّ الْبَاقِیَ» نقل کرده است[12] که این زیاد و نقیصه تعارضی ندارد آن یکی نقل نکرده یا به او نرسیده است چون حصر که نیست اگر حصر باشد تعارض است.

روایت دوم این باب که خیلی به این مسئله شاید ارتباط نداشته باشد، اگر لازم بود آن را هم می‌خوانیم. این روایت دوم را که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد، مرحوم کلینی هم نقل کرد.[13]

روایت سوم این باب که باز مرحوم شیخ طوسی «عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْفُضَیْل» از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل کرد این است که «فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ امْرَأَةً قَرَابَةً»؛ زنی را که از اقربای اوست از ارحام اوست ترک کرد، «لَیْسَ لَهُ قَرَابَةٌ غَیْرُهَا» این زن هیچ پناهگاهی ندارد غیر از او. «قَالَ یُدْفَعُ الْمَالُ کُلُّهُ إِلَیْهَا»؛[14] تمام مال برای این زن است.

روایت چهارم را مرحوم صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِین‌» نقل کرده است که او از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل کرد «عَنِ الرَّجُلِ یَمُوتُ وَ یَدَعُ أُخْتَهُ وَ مُوَالِیَه»؛ او موالی دارد عبیدی دارد، مولای معتَق دارد نه مولای معتِق! موالی دارند بندگانی که اینها آزاد کردند دارند؛ چون عبد مادامی که عبد است که ارث نمی‌برد، بعد از اینکه آزاد شد ارث می‌برد. فرمود اینها موالی دارند خیلی افرادی بودند که اینها آزاد کردند، فقط یک خواهر دارد با بردگانی که حالا یا عبادی که آزاد کردند یا إمائی که آزاد کردند اینها موالی‌اند. چون عبد یا أمه مادامی که عبد و أمه هستند رق هستند که رق مانع ارث است، وقتی آزاد شدند از آزادکننده خودشان اث می‌برند. به امام رضا(سلام الله علیه) عرض کرد که این شخص مُرد فقط یک خواهر دارد با موالی. فرمود آنها که سببی‌اند، با بود این نسبی ارث نمی‌برند «الْمَالُ لِأُخْتِهِ»[15] تمام مال برای این نسب است.

روایت پنجم این باب که آخرین روایت از باب دو است، «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام» ـ باید مواظب باشیم هر وقت نام مبارک «أبی جعفر» گفته شد بگوییم «علیهما السلام» نه «علیه السلام»؛ چون هم به امام باقر است و هم به امام صادق(سلام الله علیهما) ـ «قَالَ إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ وَ لَهُ أُخْتٌ» اگر کسی بمیرد فقط یک خواهر دارد «تَأْخُذُ نِصْفَ الْمِیرَاثِ بِالْآیَةِ کَمَا تَأْخُذُ الِابْنَةُ لَوْ کَانَتْ»، این یک فرض؛ اگر یک دختر داشته باشد نصف ارث را بر اساس فرض و تعیینی که کرده می‌برد اما «وَ النِّصْفُ الْبَاقِی یُرَدُّ عَلَیْهَا بِالرَّحِم»، چرا؟ ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[16] ، این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ حکم فقهی را دارد می‌گوید، نه اینکه اینها دارند می‌برند، خیر! اینها بله می‌برند اما اگر زیاد آمد چه؟ همین‌ها می‌برند. لذا در روایات به این ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ استشهاد و استدلال شد که شما بقیه را می‌خواهید چکار کنید؟ بقیه را می‌خواهید بدهید به بستگان سببی و آنهایی که پسرعمو و برادر بزرگ و اینهایی که می‌توانند اسلحه بکشند و جنگ و دفاع کنند که تعصیب است و عصبیت جاهلی است؟ نه! این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ گذشته از اینکه خطوط کلی ارث را مشخص می‌کند، سند خاص هم وجود دارد می‌بینید در خود روایات به آن استدلال شده است که بقیه بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾، «بِالرَّحِمِ» برمی‌گردد نه اینکه فقط یک خطوط کلی را بگوید که ارحام ارث می‌برند، نه! اگر زیاد آمد هم مال اینهاست به بیگانه نمی‌رسد. «تَأْخُذُ نِصْفَ الْمِیرَاثِ بِالْآیَةِ کَمَا تَأْخُذُ الِابْنَةُ لَوْ کَانَتْ وَ النِّصْفُ الْبَاقِی یُرَدُّ عَلَیْهَا بِالرَّحِم» این استدلال حضرت به قرآن است. «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَارِثٌ أَقْرَبُ مِنْهَا» یک وقت است فرزندی هست که ‌مقدم‌تر است گاهی مثلاً أبوینی مقدم‌اند، گاهی أبی مقدم است، گاهی این أمی‌اند در درجه سوم‌اند؛ اگر هیچ کدام از اقربا نبودند، او بود و بر اثر ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ ارث می‌برد. «فَإِنْ کَانَ مَوْضِعَ الْأُخْتِ أَخٌ»؛ شما فرض کردید که او یک خواهر داشت حالا برادر اگر باشد چه؟ «فَإِنْ کَانَ» بجای خواهر برادر باشد، «أَخَذَ الْمِیرَاثَ کُلَّهُ»، چرا؟ برای اینکه خود قرآن چه فرمود؟ «بِالْآیَةِ» باز به آیه استدلال می‌کنند در احکام فقهی استدلال به قرآن خیلی کم است اما این مکرر استدلال به آیه می‌شود. اینها یک وقت است که درس می‌گویند، بله استدلال به آیه می‌کنند اما یک وقت جواب سؤال فقهی را می‌دهند این جواب سؤالی فقهی را که می‌دهند و مدام به آیه استدلال می‌کنند، معلوم می‌شود مشکل جدّی دارند. وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) و مانند ایشان جلسه درس هم داشتند، جلسه درس داشتند استدلال می‌کردند؛ اما در استدلا‌ل‌ها وقتی بگویند «بِالْآیَةِ»، «بِالْآیَةِ» معلوم می‌شود که یک مسئله مهمی است و محل ابتلا و اختلاف بین فریقین است. «لِقَوْلِ اللَّهِ ﴿وَ هُو ‌یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾» چون آیه 176 سوره مبارکه «نساء» همین بود که این برادر ارث می‌برد؛ ارث می‌برد یعنی همه ارث مال اوست. این در صدد بیان نیست که برادر وارث است، برادر وارث است را که ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ ﴾گفته است. اینکه فرمود: ﴿وَ هُو ‌یَرِثُها﴾ بیان این نیست که برادر وارث است، در مقام بیان این است که همه ارث مال اوست و حضرت هم به آن استدلال می‌کند. «وَ إِنْ کَانَتَا أُخْتَیْنِ» اگر بازمانده این شخص دو خواهر باشند، «أَخَذَتَا» این دو خواهر «الثُّلُثَیْنِ بِالْآیَةِ» چون آیه دارد ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا﴾، این دارد ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْن﴾ یعنی «اثنتین و ما فوقهما». اگر این‌گونه استدلال نبود انسان مشکل پیدا می‌کرد چون ظاهر آیه این است که ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ خیال می‌کند که سه نفر باید باشند! این که می‌فرماید ﴿فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی این ورّاث بالاتر از این دو نفر باشند یعنی دو نفر و بالاتر، در موارد دیگر هم داشتیم که دو نفر را هم جمع گفته شد غرض این است که ﴿فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ﴾ یعنی اگر این ورثه دو نفر و بیشتر بودند. «وَ إِنْ کَانَتَا أُخْتَیْنِ أَخَذَتَا» اینها «الثُّلُثَیْنِ» را «بِالْآیَةِ» و ثلث باقی را «بِالرَّحِمِ»، این بر اساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾. «﴿وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ که آیه است. «وَ ذَلِکَ کُلُّهُ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَلَدٌ وَ أَبَوَانِ أَوْ زَوْجَةٌ»[17] اینها طبقه اول‌اند اگر از طبقه اول کسی نبود و اینها که در طبقه دوم هستند بهره‌هایشان این است. بعضی از مطالب را ایشان می‌فرماید قبلاً ما بیان کردیم.[18]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo