< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/11/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/الحجب /

 

در جریان حجب شرایطی بود، موانعی بود و سهامی بود که قسمت مهم آن اشاره شد. درباره خصوص پدر و مادر، اینها یا اصلاً حجب ندارند یا اگر حجبی باشد حجب نقصان است و نقصان آن هم از سدس کمتر نخواهد شد؛ حجب حِرمانی نخواهند داشت، حجب نقصانی دارند و آنچه که در روایات آمده که أبوین از حجب یک ششم کمتر نمی‌برند سهم أعلیٰ آنها ثلث است و سهم أدنیٰ آنها سدس که اگر حجب نقصانی باشد از ثلث به سدس است، از سدس کمتر سهم نمی‌برند، این در یک طایفه از نصوص است.

مطلب دوم این است که سرّ یکدست بودن مسائل و مباحث کتاب ارث آن است که نصوص اینها برابر آن صحیفه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به دست خیلی از این خواص رسید. روایات مبهم، متشابه، مجمل، معارض در آنها خیلی کم است و آنچه که بحث را پُربار و دامنه‌دار می‌کند همین تشابه بعضی از روایات است، اجمال و ابهام بعضی از روایات است، تعارض بعضی از روایات است که منشأ پیدایش اختلاف و مخالفت اینها است. آن صحیفه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) به دید محمد بن مسلم رسید، به دید زراره رسید، اینها با راهنمایی وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) مرتّب از همان صحیفه نقل می‌کنند. روایت‌هایی که زراره می‌گوید در صحیفه حضرت امیر(سلام الله علیه) هست، آنها را مشخص کردند. روایت‌هایی که محمد بن مسلم می‌گوید در صحیفه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است آنها را هم مشخص کردند. ما تبرّکاً روایت‌هایی که زراره از صحیفه نورانی نقل کرد آن را جداگانه می‌خوانیم و روایاتی که محمد بن مسلم از صحیفه نقل می‌کند را جداگانه می‌خوانیم تا معلوم شود که دست آنها به آن منابع اولی باز بود؛ وقتی کتاب باشد نقل به معنا و لفظ و اختلاف نسخه و مانند آن در آن نیست.

روایت‌هایی که مربوط به زراره است این است؛ کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 73 باب شش از «أَبْوَابُ مُوجِبَاتِ الْإِرْث»‌، روایت چهارم، که این روایت را مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَة»، زراره می‌گوید «أَمَرَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام»؛ وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) به وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به پسر خود دستور داد که این کار را بکن! پس معلوم می‌شود که یک امر خصوصی است. «أَمَرَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام فَأَقْرَأَنِی صَحِیفَةَ الْفَرَائِض» برای من خوانده، إقراء کرده، قرائت کرده «فَرَأَیْتُ جُلَّ مَا فِیهَا عَلَی أَرْبَعَةِ أَسْهُم»؛[1] عصاره آنچه که در صحیفه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست بر چهار سهم شده است حالا این سهام أربعه را در نصوص دیگر مشخص کردند. این نسخه خطی خدمت امام صادق(سلام الله علیه) بود و امام صادق(سلام الله علیه) هم فرزندی بود در کنار امام باقر(سلام الله علیه)، زراره هم از خواص اصحاب اینها بود. آن صحیفه نورانی را که به هر کسی نشان نمی‌دادند و برای هر کسی هم که نمی‌خواندند. زراره از آن جهت که از خواص اصحاب آنها بود زراره می‌گوید امام صادق(سلام الله علیه) فرمود پدرم به من اجازه داد که من آن صحیفه را برای شما بخوانم؛ آن‌وقت کل این صحیفه را خوانده که فرمود «جُلَّ مَا فِیهَا» چهار سهم است. حالا اینکه در موارد گوناگون زراره می‌گوید «و فی صحیفة علی علیه السلام کذا و کذا و کذا» برای اینکه از همان خوانده و از همان روایت کرده است.

در صفحه 81 این روایت را نقل می‌کند «عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ أَرَانِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام صَحِیفَةَ الْفَرَائِضِ فَإِذَا فِیهَا لَا یُنْقَصُ الْأَبَوَانِ مِنَ السُّدُسَیْنِ شَیْئاً»؛[2] حالا گاهی وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) به امام صادق(سلام الله علیه) دستور می‌دهد که برای او بخوان یا به او نشان بده مثل آن روایت قبلی؛ گاهی خود امام صادق(سلام الله علیه) صحیفه را نشان زراره می‌دهد. در اینجا گفته این قسمت اخیر را من دیدم و آن عبارت از این است که در مسئله حجب ممکن است که حجب حرمان در بعضی از موارد باشد ولی نسبت به أبوان حجب حرمان به آن صورت نداریم اینها یک سهم أعلیٰ دارند که ثلث است، یک سهم أدنیٰ دارند که سدس است؛ در صورتی که حجب نباشد همان سهم أعلیٰ را که ثلث است می‌برند، در صورتی که حجب باشد سهم أدنیٰ را که سدس یعنی یک ششم است می‌برند، از یک ششم کمتر نخواهد بود؛ پس حجب نقصان اینها محدود است. این یک اصل حاکم است که اگر روایتی بگوید مثلاً فلان، این حاکم است، این لسان، لسان حکومتی است؛ یا ظهور قوی دارد که مادر کمتر از یک ششم نمی‌برد، پدر کمتر از یک ششم نمی‌برد؛ این به منزله ضابطه کلی است گرچه محکم به آن معنایی که قرآن کریم دارد محکمات، شاید به آن صورت نباشد ولی این از نظر روایات جزء محکمات حساب می‌شود.

روایت بعدی در صفحه 129 باب هفده «مِیرَاثِ الْأَبَوَیْنِ مَعَ الْأَوْلَادِ وَ أَحَدِهِمَا مَعَ أَحَدِهِم‌» است، در آنجا مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْر» از دو طریق «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ جَمِیعاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم» محمد بن مسلم می‌گوید: «قَالَ أَقْرَأَنِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام صَحِیفَةَ کِتَابِ الْفَرَائِض». آن جریان زراره معلوم می‌شود مقدم بود که مثلاً وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) هنوز به آن صورت نیامده بود که می‌گوید پدرم به من دستور داد که من این صحیفه را برای زراره بخوانم، یا زراره می‌گوید که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) گفت پدرم دستور داد در آن روایات؛ اما اینجا خود امام باقر(سلام الله علیه) برای محمد بن مسلم می‌خواند، این معلوم می‌شود که زماناً متأخر بود و مانند آن. «أَقْرَأَنِی أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام صَحِیفَةَ کِتَابِ الْفَرَائِضِ الَّتِی هِیَ إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ خَطُّ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام» ـ چه مقامی است! ـ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) املاء می‌فرمود به وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) چون خودشان چیزی نمی‌نوشتند. گرچه روز، روز شهادت است ولی این درس و بحث‌ها کمتر از روضه نیست! خدا مرحوم ابن بابویه قمی را غریق رحمت کند ـ صاحب من لا یحضر ـ می‌گوید بهترین عبادت در شب قدر بحث‌های علمی است به هر حال جزء عبادت است.[3] این هم یک امام‌شناسی است و در حقیقت بحث امامت است. می‌بینید این املای رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خطّ علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) است. محمد بن مسلم می‌گوید این صحیفه نورانی «کتاب الفرائض» که امام باقر(سلام الله علیه) برای من قرائت کرد، این چیزها را هم به من گفته؛ وگرنه خود محمد بن مسلم از کجا می‌داند که املای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و خط حضرت امیر(سلام الله علیه)!؟ خیال کرده که شنیده و بعد یادداشت کرده، فرمود از آن قبیل نیست؛ این مستقیماً املای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و به خط حضرت امیر(سلام الله علیه) است. «إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی الله عَلَیه وَ آلِهِ وَ سَلَّم وَ خَطُّ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام بِیَدِهِ فَوَجَدْتُ فِیهَا» من این حکم را یافتم، که چه؟ «رَجُلٌ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أُمَّهُ» فرمود در آنجا «لِلِابْنَةِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ سَهْمٍ وَ لِلْأُمِّ السُّدُسُ سَهْمٌ» یک ششم، آن وقت «یُقْسَمُ الْمَال‌ عَلَی أَرْبَعَةِ أَسْهُم»[4] که همین روایت نورانی را ـ إن‌شاءالله ـ در کیفیت توزیع سهام خواهیم خواند.

در همین باب صفحه 129 مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ وَجَدْتُ فِی صَحِیفَةِ الْفَرَائِض». معروف شد که صحیفه فرائض چیست چون چند بار در روایت گفتند صحیفه حضرت امیر(سلام الله علیه) بعد وقتی گفتند «صحیفة الفرائض» معلوم است که چیست. «وَجَدْتُ فِی صَحِیفَةِ الْفَرَائِض» این را، «رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَکَ ابْنَتَهُ وَ أَبَوَیْهِ» حضرت در آنجا فرمود: «فَلِلِابْنَةِ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ وَ لِلْأَبَوَیْنِ لِکُلِّ وَاحِدٍ سَهْمٌ» که «یُقْسَمُ الْمَالُ عَلَی خَمْسَةِ أَجْزَاءٍ فَمَا أَصَابَ ثَلَاثَةَ أَجْزَاءٍ فَلِلِابْنَةِ وَ مَا أَصَابَ جُزْءَیْنِ فَلِلْأَبَوَیْن».[5] این هم از مواردی است که زراره می‌گوید من در صحیفه دیدم. موارد دیگری هم ممکن است باشد، ولی این قسمت‌ها را اینها ضبط کردند که در کجاها زراره می‌گوید من در صحیفه خواندم. درباره خود زراره ظاهر آن این است که به او نشان دادند؛ اما درباره محمد بن مسلم آنجا دارد که «أقرأنی» یا وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به دستور امام باقر(سلام الله علیه) خواند یا خود امام صادق(سلام الله علیه) خواند. این عصاره برکات نورانی است که اینها فرمودند ما خود صحیفه را زیارت کردیم برای ما خواندند و در آن هست.

پرسش: احتمال دارد بین نقل روایات صحیفه فرائض اختلافی وجود داشته باشد، اینجا چکار باید کرد؟

پاسخ: این هم نظیر سایر روایات است؛ اگر دو تا روایت بودند یا جمع سندی می‌کنند یا جمع دلالی یا جمع جهت صدور، حتماً اختلاف را باید به فهم راوی داد برای اینکه آن دو تا صحیفه نیست بنابراین باید به سهو و نسیان راوی حمل کرد به اختلاف راوی حمل کرد.

اینها بحث‌های نورانی بود که در این قسمت نقل شد. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در صفحه 118 همین جلد 26 این جمع‌بندی را انجام داد، دارد: «أَقُولُ یُسْتَفَادُ مِنْ أَحَادِیثَ کَثِیرَةٍ» ـ که ما سه چهار تا روایت را خواندیم ـ «أَنَّ زُرَارَةَ قَرَأَ صَحِیفَةَ الْفَرَائِض» که «بِخَطِّ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام» است. «وَ أَنَّهُمْ کَانُوا یَرْجِعُونَ إِلَیْهِ لِذَلِکَ» برای تشخیص احکام میراث در دسترس اینها بود. «وَ الرِّوَایَةُ الْمَرْوِیَّةُ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِمَا السَّلام مَحْمُولَةٌ عَلَی التَّقِیَّة» گاهی روایتی که مخالف با صحیفه باشد محمول بر تقیّه است ولو امام فرموده و در محضر امام هستند برای اینکه آن که سالم است و نمی‌شود آن را حمل بر تقیّه کرد، در سند او و در جهت صدور او خدشه کرد، خود صحیفه است چون املاء است «بلا تقیةٍ»، خط است «بلا تقیةٍ»، این را نمی‌شود دست زد آن روایت را می‌شود حمل بر تقیّه کرد یا صدور مشکل دارد یا جهت صدور مشکل دارد. «وَ الرِّوَایَةُ الْمَرْوِیَّةُ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِمَا السَّلام مَحْمُولَةٌ عَلَی التَّقِیَّةِ لِمَا مَضَی وَ یَأْتِی» که در صحیفه هیچ اختلافی نیست و مانند آن. این جمع‌بندی است که ایشان کردند.

مطلبی که مربوط به بحث قبلی است این است: همان‌طوری که در آیات، یک سلسله آیات جزء غرر آیات‌اند یعنی قواعد کلی توحید هستند، قواعد کلی وحی و نبوت‌اند، اینها به تعبیر سیدنا الاستاد جزء غرر آیات هستند. روایات هم همین است؛ بعضی روایات است که احکام فقهی ظاهری دارند، بعضی روایات است که خطوط کلی را بیان می‌کنند. این روایت پنجم باب ده صفحه 119 که در بحث قبل مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است «فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَبَوَیْهِ وَ إِخْوَةً لِأُمٍّ» حضرت فرمود: «اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَزِیدَهَا فِی الْعِیَالِ وَ یَنْقُصَهَا مِنَ الْمِیرَاثِ الثُّلُث»؛ این خیلی حرف بلندی است! خدا بزرگ‌تر از آن است که هزینه را زیاد بکند درآمد را کم! این اختصاصی به مسئله میراث و مانند آن ندارد، خدا اکرم از آن است که هزینه را زیاد بکند اما درآمد را کم! این روح به اقتصاد می‌دهد منتها ما باید تلاش و کوشش را بکنیم، بخواهیم، عنایت کنیم؛ اما بعضی از افراد هستند که اگر بیکار باشد ذات أقدس الهی روزی او را در اختیار او قرار نمی‌دهد. این جزء غرر روایات ما هست که «اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَزِیدَهَا فِی الْعِیَالِ وَ یَنْقُصَهَا مِنَ الْمِیرَاثِ الثُّلُث».

حالا یک مقداری آن بحث مستصفی جناب غزالی را اشاره کنیم. آنچه را که ابن رشد در بدایة المجتهد و نهایة المقتصد درباره قیاس گفته،[6] درست است که خود ابن رشد فقیه بود حکیم بود و بزرگوار بود ولی تقریباً متّخذ از همین مستصفی غزالی است که قبلاً بوده است. کتاب غزالی را خیلی از بزرگان اهل سنّت تدریس می‌کردند یعنی بعضی از علمای بزرگی که در اسلام بودند، اینها مستصفی غزالی را تدریس می‌کردند. ایشان درباره قیاس همان حرفی را دارد که جناب ابن رشد دارد. در کتاب مستصفی در این چاپ صفحه 520 به بعد درباره قیاس سخن می‌گویند که می‌فرمایند قیاس چیست؟ فرمود: «وَ یَشْتَمِلُ عَلَی مُقَدِّمَتَیْنِ وَ أَرْبَعَةِ أَبْوَاب»: باب اول در اثبات اصل قیاس است که آنها که قیاس را منکر هستند ما ثابت می‌کنیم قیاس حق است. باب دوم بحث این است چون ما قیاس را دو قسم می‌دانیم: قیاس «منصوص العلة» و قیاس «شبه»، راه اثبات علت چیست؟ ما از کجا بفهمیم که این قیاس «منصوص العلة» است یا نه؟ راه تعلیل و اثبات علت یک شیء چیست؟ این را در باب دوم می‌گوییم. باب سوم قیاس «شبه» است که این قیاسی که ما هم حجت نمی‌دانیم دیگران هم حجت نمی‌دانند نقد می‌کنند، این کدام قیاس است که علت نباشد همان تمثیل، شبیه آن باشد، از شبیه نمی‌شد به شبیه پی برد، اصلاً شباهت ظاهری که معیار حکم نیست. باب چهارم در ارکان قیاس است، ارکان قیاس چیست؟ اول «الْأَصْل»، دوم «وَ الْفَرْع»، سوم «وَ الْعِلَّة» که می‌شود «منصوص العلة»، چهارم «وَ الْحُکْم» است «وَ بَیَانُ شُرُوطِ کُلِّ رُکْنٍ مِنْ هَذِهِ الْأَرْکَان»؛ معلوم می‌شود این قیاسی که غزالی و مانند آن دارند، قیاس «منصوص العله» است نه قیاس تمثیلی و قیاس «منصوص العلة» هم همان قیاس منطقی و فلسفی است، قیاس اصولی که نیست. حالا حد قیاس چیست؟ «أَنَّهُ حَمْلُ مَعْلُومٍ عَلَی مَعْلُومٍ فِی إثْبَاتِ حُکْمٍ لَهُمَا» در موجبه، «أَوْ نَفْیِهِ عَنْهُمَا» در سالبه، «بِأَمْرٍ جَامِعٍ بَیْنَهُمَا مِنْ إثْبَاتِ حُکْمٍ أَوْ صِفَةٍ» در موجبه، «أَوْ نَفْیِهِمَا عَنْهُمَا» در سالبه، این جامع می‌خواهد، «منصوص العلة» می‌خواهد. «ثُمَّ إنْ کَانَ الْجَامِعُ مُوجِبًا لِلِاجْتِمَاعِ عَلَی الْحُکْمِ کَانَ قِیَاسًا صَحِیحًا وَ إِلَّا کَانَ فَاسِدًا» یعنی قیاس فاسد است. از روزی که منطق رواج پیدا کرد که الآن چند هزار سال است، هر منطقی که آمد گفت تمثیل حجت نیست؛ برای اینکه یا معلوم باید زیر پوشش مجهول باشد یا مجهول باید زیر پوشش معلوم باشد؛ یا باید که برهان باشد یا استقراء؛ نه این باشد نه آن، دو تا شبیه را یک حکم را بر دیگری بخواهید بار کنید، این امر فاسدی است؛ «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّین‌».[7]

پرسش: ...

پاسخ: چون خیلی از اینها که به مرجعیت فتوا رسیدند، خود ابن رشد هم تصریح کرد که دست ما از روایات کوتاه است، مگر ما چند تا روایت داریم؟! آیات و روایاتی که تصریح بکنند محدود است احکام ما هم نامتناهی است وقتی کسی بر کرسی فتوا نشسته و خودش هم در برابر ائمه(علیهم السلام) قرار داده باید فتوا بدهد که این کار را کردند.

پرسش: ...

پاسخ: چون این همه روایاتی که ما داریم که «إِنَّ السُّنَّةَ إِذَا قِیسَتْ مُحِقَ الدِّین‌»، بعد به ابوحنیفه گفت تو چگونه به قیاس عمل می‌کنی؟! نماز بالاتر است یا روزه؟ گفت نماز بالاتر است نماز ستون دین است. گفت اگر شما قیاس می‌کنی چطور نماز زن حائض قضا ندارد، روزه او قضا دارد؟ شما چه را می‌خواهی قیاس بکنی؟! اینها محل ابتلاء بود؛ کسی که خود را به مقامی رسانده است به هر وسیله‌ای هست دست و پا می‌کند که حکم خود را بگوید حضرت به أبو حنیفه گفت تو چطور حکم به قیاس می‌کنی؟! خود قیاس «منصوص العله» را خود ائمه اصرار دارند چون این علت حکم است و وقتی علت حکم باشد که تعدّی نمی‌کنند.

پرسش: ...

پاسخ: معلوم نیست که همه آنها‌ مثل غزالی باشند. أبوحنیفه یا احمد حنبل مثل غزالی و ابن رشد انسان باسوادی نیستند، غزالی و ابن رشد خیلی درس خواندند و خیلی هم روی آنها حساب می‌کنند اما اینها این‌طور نیستند. همین‌که انسان ـ خدای ناکرده ـ مسئولیت چیزی را قبول کند که لایق آن نیست، بعد ناچار است که برای آن بتراشد، این خطر هست! این بیان نورانی امام هادی(صلوات الله و سلامه علیه) ـ که امروز روز شهادت ایشان است ـ که در تحف العقول از وجود مبارک حضرت نقل شد فرمود: «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»[8] دنیا یک بازاری است، تجارت‌خانه است بعضی استفاده می‌کنند، بعضی مغبون می‌شوند، بعضی ضرر می‌کنند «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ»؛ این در حقیقت تفسیر ولایت است چون امامت یک تفسیری می‌خواهد. درست است که غالب این زیارت‌نامه‌ها هر کدام سهمی دارند. این زیارت‌نامه‌ها به منزله سوره‌های کوچک قرآن است؛ اما زیارت «جامعه» به معنی خود قرآن است، خیلی این زیارت بلند است! خیلی باید احتیاط کرد که برخی‌ها به مرز غلو نرسند! خیلی بلند است! همین زیارت نورانی که زیارت رجبیه است «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُک‌».[9] فرض کنید یک حقیقتی در عالم است، ما یک آینه‌ای داریم به اندازه سماوات و أرض، اگر بگوییم همه را او نشان می‌دهد اینکه اغراق نیست بلکه او را نشان می‌دهد، این چه غلوّی است؟!

یک بیان نورانی مرحوم کلینی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل می‌کند که فرمود: «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»[10] آیتی از من بزرگ‌تر نیست! حالا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) غالباً به قرینه قطعی است که جداست و اینها هم‌نفس هم هستند فرمود از من بزرگ‌تر خدا خلق نکرده است «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی». حالا اگر فرض کنید یک آینه‌ای باشد به اندازه آسمان‌ها، این همه موجودات عالم را دارد نشان می‌دهد، اینکه غلو نیست؛ چون آیت اوست و او را نشان می‌دهد. اگر ـ معاذالله ـ بگوییم خود اینها دارای اینها هستند «بالإستقلال»، از جایی نگرفتند کسی به اینها نداد، این می‌شود غلو؛ اما بگوییم اینها آیات الهی را دارند نشان می‌دهند اینکه غلو نیست و وجود مبارک امام هادی(سلام الله علیه) این کار را کرد، اصرار امام هادی(سلام الله علیه) در زیارت «جامعه» این است. از آن‌طرف فرمود دنیا بازاری است «الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ».

اینجا دارد که «الِاجْتِهَادُ الثَّانِی فِی تَنْقِیحِ مَنَاطِ الْحُکْمِ: وَ هَذَا أَیْضًا یُقِرُّ بِهِ أَکْثَرُ مُنْکِرِی الْقِیَاس»؛ کسی که منکر قیاس است او نمی‌تواند این حرف‌هایی که ما می‌گوییم را انکار بکند برای اینکه ما از راه علت می‌گوییم؛ حالا بخشی از اینها به اجتهاد برمی‌گردد. «الِاجْتِهَادُ الثَّانِی» در قیاس «فِی تَنْقِیحِ مَنَاطِ الْحُکْمِ وَ هَذَا أَیْضًا یُقِرُّ بِهِ أَکْثَرُ مُنْکِرِی الْقِیَاس»؛ اکثر منکرین قیاس آن تنقیح مناط را قبول دارند. «مِثَالُهُ أَنْ یُضِیفَ الشَّارِعُ الْحُکْمَ إلَی سَبَبٍ، وَ یَنُوطُهُ بِهِ، وَ تَقْتَرِنُ بِهِ أَوْصَافٌ لَا مَدْخَلَ لَهَا فِی الْإِضَافَةِ، فَیَجِبُ حَذْفُهَا عَنْ دَرَجَةِ الِاعْتِبَارِ حَتَّی یَتَّسِعَ الْحُکْم» حالا اگر مبدأ حکیم یک موضوعی را با یک قیدی با یک زمانی با یک زمینی با یک وصفی ذکر کرد، هر عاقلی می‌فهمد حکم برای آن موضوع است، این زمان و زمین دخیل نیست، این‌گونه مثال می‌زنند «مِثَالُهُ: إیجَابُ الْعِتْقِ عَلَی الْأَعْرَابِیِّ حَیْثُ أَفْطَرَ فِی رَمَضَانَ بِالْوِقَاعِ مَعَ أَهْلِهِ» اگر کسی در ماه مبارک رمضان این کار را کرد باید کفاره بدهد. حضرت چکار کرد؟ فرمود باید عتق رقبه بکنید! اینجا اعرابی هست عیال هست، ماه رمضان است «فَإِنَّا نُلْحِقُ بِهِ أَعْرَابِیًّا آخَر»؛ حالا این اعرابی نشد اعرابی دیگر، چرا؟ برای اینکه خودش فرمود «حُکْمِی عَلَی الْوَاحِدِ حُکْمِی عَلَی الْجَمَاعَةِ أَوْ بِالْإِجْمَاعِ عَلَی أَنَّ التَّکْلِیفَ یَعُمُّ الْأَشْخَاصَ، وَ لَکِنَّا» با اینکه روایت درباره اعرابی است «نُلْحِقُ التُّرْکِیَّ، وَ الْعَجَمِیَّ بِه» اینکه قیاس نیست! ما که قیاس می‌گوییم این‌گونه از موارد را می‌گوییم. «وَ لَکِنَّا نُلْحِقُ التُّرْکِیَّ، وَ الْعَجَمِیَّ بِه لِأَنَّا نَعْلَمُ أَنَّ مَنَاطَ الْحُکْمِ وِقَاعُ مُکَلَّفٍ لَا وِقَاعُ أَعْرَابِیٍّ».

اینها بخشی از استدلال به قیاس است این تنقیح مناط است اصلاً به ذهن کسی نمی‌آید که او حالا عرب بود و در فلان تاریخ بود؛ می‌گوید ما این‌گونه از قیاس‌ها را می‌گوییم. این حرف با حرفی که مثلاً أبوحنیفه و امثال او دارند که أبوحنیفه و امثال او در حدّ اینها نبودند این حدّ علمی را نداشتند، فرق می‌کند. در مورد مسلیمه کذّاب که زن بود گفتند چطور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با این عظمت آمدند تو حرف او را قبول نکردی، حرف مسلیمه کذّاب را قبول کردی؟! سریع جواب داد که او از طایفه من است! تعصب جاهلی این بود! گفتند تو که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و این آیات را دیدی، به او ایمان نیاوردی؛ اما چطور حرف مسلیمه را قبول کردی؟! گفت چون او از طایفه من است! کسی بگوید بین وجود و عدم واسطه است حال قائل بشود خدا مرحوم استاد علامه شعرانی را غریق رحمت کند فرمود این را بزرگان گفتند که ما نه حال بَهْشمی را فهمیدیم و نه کسب اشعری را! از بزرگان سابق گفتند نه حال بهشمی برای ما ـ یعنی حال ابوهاشم، ابوهاشم را می‌گفتند بهشمی ـ معلوم شد و نه کسب اشعری. اشعری می‌گویند فعل، فعل خداست ولی بشر کسب کرده است «لهم ما کسبت»، کسب همان فعل است.

غرض این است که اگر این فقه مقارن، اصول مقارن، اینها بشود، افکار هم نزدیک‌تر می‌شود و هم اینکه جُرم سقفی‌ها روی گُرده خیلی‌ها نمی‌افتد؛ اینها به هر حال حرف روشن‌تری می‌زنند. ادامه ـ إن‌شاءالله ـ برای جلسه آینده.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[3] الأمالی، شیخ صدوق، ص649.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo