< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/الحجب /

 

در جریان حجب همان‌طور که قبلاً ملاحظه فرمودید، گاهی طبقه حاجب است و گاهی درجه حاجب است؛ طبقه حاجب باشد مثل اینکه أولاد حاجب جدّ یا إخوه و أخوات میت هستند، درجه حاجب باشد مثل اینکه والد مانع ولد هست چون نوه و فرزند هر دو در طبقه اول از نظر میراث هستند وقتی کسی مُرد أولاد او «و إن نزلوا» و أبوین او ـ «و إن علوا» نیست ـ ارث می‌برند. بنابراین أولاد و نوه‌ها، اینها در طبقه اول‌اند، تفاوت آنها در درجه است نه در طبقه. هما‌ن‌طوری که طبقه حاجب است، درجه هم حاجب است «کما تقدم».

مطلب دوم این است که گاهی مشکل دو بُعدی است و گاهی یک بُعدی، گاهی خود حاجب هم مشکل دارد و گاهی اشکال مربوط به آن محجوب است. در جریان طبقات یا در جریان درجات از این جهت اشکالی نیست که طبقه قبلی مانع است یا درجه قبلی مانع است؛ ولی یک وقت است که این طبقه مدتی غائب است غیبت طولانی دارد «غیبة طویلة»؛ این هم مشکلی برای خود او هست چون معلوم نیست خود او ارث می‌برد یا نه، هم مشکل است برای طبقه بعد یا درجه بعد. کسی که مدت طولانی غائب است و از مرگ او خبری نیست، ما نمی‌دانیم که او زنده است و ارث می‌برد یا نه! اگر زنده باشد ارث می‌برد می‌شود حاجب و اگر مُرده باشد ارث نمی‌برد و حاجب هم نیست و به آن شخص می‌رسد؛ پس مشکل دو بُعدی است.

پس در بعضی از موارد، حجب حِرمان یا حجب نقصان یک بُعدی است مثل مثال‌های قبلی؛ یک وقت است دو بُعدی است دو مجهوله است مثل آن جایی که غیبت طولانی کرده باشد. کسی که غائب باشد به غیبت طولانی؛ هم مشکل در این جهت است که آیا خودش ارث می‌برد یا نه، هم مشکل در این است که آیا حاجب هست یا نه؛ اگر او زنده باشد ارث می‌برد و حاجب است و اگر زنده نباشد ارث نمی‌برد و حاجب هم نیست، این دو تا محذور را دارد.

مطلب سوم این است آنچه که در سوره مبارکه «نساء» آمده است که گاهی إخوه مانع ارث‌بری حداکثری مادر هستند اگر نباشند ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ است و اگر باشند ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾[1] است؛ اگر باشند مادر یک ششم می‌برد و اگر نباشند مادر بیشتر می‌برد، این سه تا فرض دارد: إخوه أبی محض، إخوه أبوینی محض و إخوه أمی. ظاهر آیه هر سه را می‌گیرد که اگر کلاله‌ای باشد یعنی این میت برادر یا خواهری داشته باشد، این مادر یک‌ ششم می‌برد، نداشته باشد یک سوم می‌برد؛ آنجا ﴿فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾ است اگر نباشند، اگر باشند یک ششم است؛ پس اگر باشند که حاجب هستند یک ششم و اگر نباشند یک سوم است. این سه تا فرض و سه تا مصداق دارد: إخوه و أخوات أبی، إخوه و أخوات أبوینی، إخوه و أخوات أمی.

اما اینکه مشخص کند اینها «علی وزان واحد» حاجب‌اند یا نه؟ آن را باید اهل بیت(سلام الله علیهم) بگویند. در روایات هست که در بین این سه گروه، یک گروه حاجب نیست؛ یعنی إخوه و أخوات أبی محض، إخوه و أخوات أبوینی، اینها حاجب‌اند؛ اما أمی محض حاجب نیستند، مادرشان که مخصوص مادر خودشان است حاجب نیستند، مادر همان سهم أعلیٰ را می‌برد. بعضی از این روات شاید سالیان متمادی محضر حضرت بودند، عرض کردند که این همین‌طور است؟ فرمود همین! شاید خواست بگوید که آیه طور دیگری بود، فرمود خیر همین! حالا آن روایت را بخوانیم که اینها چگونه تربیت شدند!

مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد 26 صفحه 116 باب ده از «أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْأَبَوَیْنِ وَ الْأَوْلَاد» دارد که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد» خدا اینها را غریق رحمت کند! سرّ اینکه این مسئله میراث خیلی شفاف و روشن است، صحیفه‌ای از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) بود که در باب کتاب میراث اینها را مرقوم فرمود لذا آنجا با اینکه مسائل پیچیده و عمیق است اما خیلی شفاف و روشن و بدون اختلاف است و غالب آن اجماعی است همان است که مرحوم صاحب جواهر اول دارد اصول میراث مشخص است و کمتر اختلافی هست.[2] صحیفه نورانی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در این زمینه بود که تقریباً یک کتاب ارث بود که نوشته و غالب اصحاب آشنا بودند، حساب اهل بیت(سلام الله علیهم) جداست. روایت اول باب ده این است که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَة» که غالب روایات اینها معتبر است «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام یَقُولُ فِی الْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ لَا یَحْجُبُونَ الْأُمَّ عَنِ الثُّلُث».[3] اینکه در آیه دارد اگر إخوه باشد ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُس﴾، اینها حاجب ثلث‌اند که حداکثر است و او باید حداقل ارث را ببرد، این درباره آن دو گروه است؛ یعنی برادر و خواهر أبی و برادر و خواهر أبوینی، اما برادر و خواهر أمی محض حاجب نیستند.

مرحوم کلینی روایت دوم را از «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَحْرٍ عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ قَالَ لِی یَا زُرَارَةُ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَخَوَیْهِ مِنْ أُمِّهِ وَ أَبَوَیْه» دو گروه هستند؛ برادران و خواهرها را گذاشت که اینها بعضی أمی محض هستند و بعضی أبوینی هستند. «قَالَ قُلْتُ السُّدُسُ لِأُمِّهِ وَ مَا بَقِیَ فَلِلْأَبِ فَقَالَ مِنْ أَیْنَ هَذَا» این را از کجا می‌گویید؟ «قُلْتُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ الْعَزِیزِ ﴿فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ فَقَالَ لِی وَیْحَکَ یَا زُرَارَةُ أُولَئِکَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ إِذَا کَانَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ لَمْ یَحْجُبُوا الْأُمَّ عَنِ الثُّلُث»[4] زراره! تو آیه را دیدی باید به روایت هم مراجعه کنی به مخصص هم مراجعه کنی. این إخوه مادری، یک؛ إخوه أبوینی، دو؛ ظاهر آیه بله مطلق است که اگر إخوه‌ای باشد ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾، اینها از حداکثر محروم‌اند به حداقل می‌رسند، از ثلث محروم‌اند به سدس می‌رسند. زراره هم برابر این فتوا داد، فرمود خیر! برادر و خواهر أبی یا أبوینی اینها حاجب‌اند، اما أمی حاجب نیست. «فَقَالَ لِی وَیْحَکَ یَا زُرَارَةُ أُولَئِکَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَب إِذَا کَانَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ لَمْ یَحْجُبُوا الْأُمَّ عَنِ الثُّلُث» اینها که برادران مادری محض‌اند اینها حاجب نیستند.

این روایت مرحوم کلینی را شیخ(رضوان الله تعالی علیه) از «أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد» نقل کرده است؛ چه اینکه روایت قبلی را هم مرحوم شیخ نقل کرد.[5]

روایت سوم این باب را که مرحوم کلینی «وَ عَنْهُمْ» یعنی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا»، «عَنْ أَحْمَدَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ مُوسَی بْنِ بَکْرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَعِید» نقل می‌کند این است که می‌گوید زراره یک صحنه دیگری را هم برای او نقل کرد. «قَالَ قَالَ لِی زُرَارَة» زراره این حرف را برای دیگران دارد نقل می‌کند «قَالَ قَالَ لِی زُرَارَةُ مَا تَقُولُ فِی رَجُلٍ تَرَکَ أَبَوَیْهِ وَ إِخْوَتَهُ لِأُمِّه»؛ زراره به علی بن سعید می‌گوید شما در این زمینه چه شنیدی و حکم چیست؟ «قُلْتُ لِأُمِّهِ السُّدُسُ وَ لِلْأَبِ مَا بَقِیَ» یک ششم برای مادر است چون حاجب دارد و بقیه برای پدر است. «فَإِنْ کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ». آن وقت زراره به علی بن حسین می‌گوید: «إِنَّمَا أُولَئِکَ الْإِخْوَةُ لِلْأَبِ وَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ» دو گروه است؛ اگر إخوه أبی باشند حاجب‌اند و اگر إخوه أبوینی باشند حاجب‌اند؛ اما «وَ هُوَ أَکْثَرُ لِنَصِیبِهَا إِنْ أَعْطَوُا الْإِخْوَةَ مِنَ الْأُمِّ الثُّلُثَ وَ أَعْطَوْهَا السُّدُسَ وَ إِنَّمَا صَارَ لَهَا السُّدُسُ وَ حَجَبَهَا الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ وَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ لِأَنَّ الْأَبَ یُنْفِقُ عَلَیْهِم»؛ فرمود آن بچه‌های مادری بخشی از هزینه به عهده مادر است چون فرزندان پدر نیستند که واجب النفقه پدر باشند. چون بخشی از نفقه و هزینه این برادر و خواهر به عهده آن مادر هست، اگر شما سهم مادر را کم کنید هزینه مادر را زیاد کردید. در آن دو قسم اول حاجب هستند و مادر سهم کمتری می‌برد؛ اما در قسمت سوم که برادرها و خواهرها فقط مادری‌اند و جزء هزینه‌بر او هستند، باید سهم بیشتری ببرد. «وَ إِنَّمَا صَارَ لَهَا السُّدُسُ وَ حَجَبَهَا الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ»، یک؛ «وَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ»، دو؛ «لِأَنَّ الْأَبَ یُنْفِقُ عَلَیْهِمْ»؛ اگر أبی محض باشند یا أبوینی باشند هزینه اینها به عهده پدر است، اما اگر أمی محض باشند هزینه به عهده مادر است اینجا مادر سهم بیشتری باید ببرد.

پرسش: ...

پاسخ: او الآن با مادر دارد زندگی می‌کند، اگر پدر باشد و اینها زندگی بکنند بله؛ اما الآن که طلاق گرفته آمده اینجا یا پدر مُرده، او شوهر جدید کرده، این معلوم می‌شود که اینجا ارتباط قطع است از تعلیل معلوم است «لِأَنَّ الْأَبَ یُنْفِقُ عَلَیْهِمْ» لذا نصیب او توفیر شده است و از سهم مادر کم شده است «فَوُفِّرَ نَصِیبُهُ وَ انْتَقَصَتِ الْأُمُّ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ فَأَمَّا الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ فَلَیْسُوا مِنْ هَذَا بِشَیْ‌ءٍ وَ لَا یَحْجُبُونَ أُمَّهُمْ عَنِ الثُّلُثِ». بعد دارد «قُلْتُ فَهَلْ تَرِثُ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ مَعَ الْأُمِّ شَیْئاً قَالَ لَیْسَ فِی هَذَا شَکٌّ إِنَّهُ کَمَا أَقُولُ لَکَ»؛[6] شک نکن! همین است که من گفتم. این حرفی که زراره این‌گونه دارد با برهان قاطع می‌زند معلوم می‌شود که از جای دیگر شنیده است. می‌گوید اینجا شک نکن! حرف همین است که من گفتم! هیچ مرجع تقلیدی این‌گونه حرف نمی‌زند! این معلوم می‌شود که خودش در آن جلسه قبل که با وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) بود به زراره فرمود حکم همین است که من گفتم، او هم با برهان قاطع دارد که حکم همین است که ما گفتیم! معلوم می‌شود که از جای دیگری گرفته است و این را مرحوم کلینی به شهادت اینکه این‌گونه قاطعانه دارد حرف می‌زند با سند نقل می‌کند این را در حکم روایت تلقّی کردند. «لَیْسَ فِی هَذَا شَکٌّ إِنَّهُ کَمَا أَقُولُ لَکَ» این معلوم می‌شود که از روایت گرفته است وگرنه اگر بر اساس اجتهاد خودش بود که این‌گونه حرف نمی‌زد. اینها همه قرینه است برای اینکه این تقریباً نقل‌های روایت است. آنجا وقتی زراره گفت آیه که این‌گونه می‌گوید! حضرت فرمود: «وَیْحَکَ یَا زُرَارَةُ أُولَئِکَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأَبِ إِذَا کَانَ الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ لَمْ یَحْجُبُوا الْأُمَّ عَنِ الثُّلُثِ» این‌ از امام است که زراره یاد گرفت و به علی بن سعید می‌گوید.

روایت چهارم این باب که مرحوم کلینی«عَنْ ‌مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ جَمِیعاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ فِی حَدِیثٍ قَالَ قُلْتُ لِزُرَارَةَ حَدَّثَنِی رَجُلٌ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِمَا السَّلام» از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) که میلاد او در اولین روز پُربرکت ماه مبارک رجب است. خدا غریق رحمت کند مرحوم محدّث قمی را! ایشان در سفینه در یکی از مجلّدات به مناسبتی گویا از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) باشد؛ حضرت یک مطالبی را فرمودند یکی از اصحاب عرض کرد عجب جواهری ما امروز از شما شنیدیم! فرمود همین! حیفت نیامد که این حرف‌ها را به طلا تشبیه کردی؟! «هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَر»؛[7] طلا یک سنگ زردی است، این حرف‌ها را به طلا تشبیه کردی؟! «هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَر» یک سنگ زردی است و چون کمیاب است آن را معیار معامله قرار دادند وگرنه این سنگ زرد یا سنگ سفید مثل نقره چه کاری از آن برمی‌آید؟! حیفت نیامد که این حرف‌ها را به طلا تشبیه کردی؟! این از روایات نورانی ما است «هَلِ الْجَوْهَرُ إِلَّا حَجَر» جوهر سنگی بیش نیست حالا یا زرد است یا سفید. در اینجا عمر بن أذیینه می‌گوید «قُلْتُ لِزُرَارَةَ حَدَّثَنِی رَجُلٌ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِمَا السَّلام فِی أَبَوَیْنِ وَ إِخْوَةٍ لِأُمٍّ» یعنی پدر و مادر این میت هستند، یک؛ إخوه أمی هم هستند، دو؛ «أَنَّهُمْ یَحْجُبُونَ وَ لَا یَرِثُونَ» اینها حاجب‌اند ولی ارث نمی‌برند. «فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِل»؛ از کجا شما این‌گونه حرف می‌زنی؟! آن جایی که شما شنیدید إخوه واجب است، آن دو گروه‌اند: إخوه أبی و إخوه أبوینی، اما إخوه أمی که حاجب نیستند. «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِل وَ لَا أَرْوِی لَکَ شَیْئاً»؛ عمر بن أذینه می‌گوید من به زراره گفتم از «أحدهما» شنیدم که إخوه أمی حاجب‌اند؛ فرمود این حرف باطلی است ما چنین چیزی نمی‌گوییم. غرض این است او که به زراره می‌گوید من چنین چیزی شنیدم، معلوم می‌شود که چیزهایی شنیده و می‌خواهد اتمام حجت بشود که آیا این درست است یا درست نیست؟ چون ظاهر آیه این است که هر سه گروه حاجب‌اند حالا به زراره می‌گوید من شنیدم که اینها حاجب‌اند، زراره می‌گوید «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ لَا أَرْوِی لَکَ شَیْئاً» ما چنین چیزی را روایت نکردیم و نمی‌کنیم. «وَ الَّذِی أَقُولُ لَکَ وَ اللَّهِ هُوَ الْحَقُّ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَرَکَ أَبَوَیْنِ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ وَ لِأَبِیهِ» که فقط أبوین‌اند، إخوه‌ای در بین نیست پس فرض اول این است که فقط أبوین دارد إخوه ندارد. «إِذَا تَرَکَ أَبَوَیْنِ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ وَ لِأَبِیهِ الثُّلُثَانِ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اما اگر «فَإِنْ کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ یَعْنِی الْمَیِّتَ» یعنی برای میت إخوه باشد این را کاملاً تشریح می‌کنند. «فَإِنْ کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ» یعنی برای میت؛ «یَعْنِی إِخْوَةً لِأَبٍ وَ أُمٍّ»، یک؛ «أَوْ إِخْوَةً لِأَبٍ»، دو؛ این دو گروه « ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ وَ لِلْأَبِ خَمْسَةُ أَسْدَاسٍ» یک ششم مال مادر و پنج ششم مال پدر. «وَ إِنَّمَا وُفِّرَ لِلْأَبِ مِنْ أَجْلِ عِیَالِهِ وَ الْإِخْوَةُ لِأُمٍّ» که «لَیْسُوا لِأَبٍ» برادران مادری که برادران پدری نیستند «فَإِنَّهُمْ لَا یَحْجُبُونَ الْأُمَّ عَنِ الثُّلُثِ وَ لَا یَرِثُونَ وَ إِنْ مَاتَ الرَّجُلُ وَ تَرَکَ أُمَّهُ وَ إِخْوَةً»، یک؛ «وَ أَخَوَاتٍ لِأَبٍ وَ أُمٍّ»، دو؛ «أَوْ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لِأَبٍ وَ إِخْوَةً وَ أَخَوَاتٍ لِأُمٍّ وَ لَیْسَ الْأَبُ حَیّاً»، آن‌گاه «فَإِنَّهُمْ لَا یَرِثُونَ وَ لَا یَحْجُبُونَهَا لِأَنَّهُ لَمْ یُورَثْ کَلَالَةً»[8] که حکم دیگری دارد. این‌گونه شفاف زراره مسئولیت پیدا کرده است گاهی خودش سؤال و جواب می‌کند، گاهی جواب دیگران را می‌دهد، گاهی بعضی می‌گویند ما همین‌طور شنیدیم؛ چون ظاهر آن مطابق با آیه نیست آیه دارد که اگر إخوه‌ای باشند ﴿فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾، می‌فرماید خیر! این را ما از حضرت شنیدیم که حضرت فرمود شک نکن حکم هم همین است بعد خود زراره هم همین‌طور می‌گوید. شما این‌گونه فتواها را از زراره نمی‌بینید که «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِلُ»، ما این حرف را نمی‌زنیم، در موارد دیگر به طور عادی حکم را نقل می‌کنند. اما این برای اینکه روشن بشود که إخوه أمی حاجب نیستند می‌گویند «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِلُ»، ما چنین حرفی نمی‌زنیم، با اینکه ظاهر آیه اطلاق دارد و هر سه را می‌گیرد.

مرحوم صاحب وسائل دارد «یُسْتَفَادُ مِنْ أَحَادِیثَ کَثِیرَةٍ أَنَّ زُرَارَةَ قَرَأَ صَحِیفَةَ الْفَرَائِضِ بِخَطِّ عَلِیٍّ عَلَیه السَّلام»؛ تنها محدث نبود یک مرجع روایی بود نه مرجع فتوا، چون از روی صحیفه می‌خواند. از صحیفه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که رسیده بود از آن می‌خواند نه اینکه اجتهاد بکند. اینکه می‌گوید «هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْبَاطِلُ»، ما چنین حرفی نمی‌زنیم، این معلوم می‌شود که ظاهرش را ایشان(صاحب وسائل) می‌فرمایند آن نسخه نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در صحیفه فرائض نوشتند این به دست زراره رسید «یُسْتَفَادُ مِنْ أَحَادِیثَ کَثِیرَةٍ أَنَّ زُرَارَةَ قَرَأَ صَحِیفَةَ الْفَرَائِض» را که به خط علی(علیه السلام) بود «وَ أَنَّهُمْ کَانُوا یَرْجِعُونَ إِلَیْهِ لِذَلِکَ» به زراره مراجعه می‌کردند، نه برای اینکه زراره فتوا بدهد بلکه از زراره سؤال می‌کنند که در آن صحیفه نورانی چه نوشته بود؟ «وَ الرِّوَایَةُ الْمَرْوِیَّةُ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیهِمَا السَّلام مَحْمُولَةٌ عَلَی التَّقِیَّةِ لِمَا مَضَی».[9] خدا مرحوم صاحب وسائل را غریق رحمت کند او کارشناس است! در همین روایت است که «حَدَّثَنِی رَجُلٌ عَنْ أَحَدِهِمَا» سخن از «أحدهما» است، ایشان می‌گوید سخن از «أحدهما» نیست سخن از صحیفه حضرت است. برای تقیّه می‌گفتند «عن أحدهما» بعد از جریان سقیفه نمی‌گذاشتند وجود مبارک حضرت یک مرجع رسمی بشود و صحیفه نورانی داشته باشد و برابر این صحیفه نورانی حضرت فتوا بدهند و مانند آن.

مستصفی غزالی را آوردم مقداری درباره قیاس بخوانیم که فردا ـ إن‌شاءالله ـ می‌خوانیم. این قیاسی که ابن رشد فرق گذاشته میان قیاس «منصوص العلة» و قیاس «شبه» که «منصوص العلة» همان است که ما می‌گوییم حجت است اما قیاس «شبه» مورد اختلاف است[10] نقدی درباره غزالی نداشت گرچه تهافت التهافت نوشت حرف‌های او را نقل کرد اما قسمت فقهی و اصولی خیلی کار نکرد. این حرف‌های فقهی و اصولی را مخصوصاً اصولی را جناب ابن رشد از غزالی گرفته است. این مستصفیٰ غزالی در اصول نوشته شده است؛ او حکم قیاس را هم دارد، حکم اجماع را هم دارد. جناب ابن رشد صریحاً می‌گوید اجماع در فتوای ما نیست و ما اصلاً قائل به اجماع نیستیم اما غزالی درباره اجماع خیلی تلاش و کوشش می‌کند.[11]


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo