< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/الموانع الإرث /لواحق موانع ارث

 

چهارمین سبب از اسباب فرعی که جزء ملحقات موانع ارث است مسئله دَین مستوعب است. اگر کسی بمیرد و معادل تمام اموال یا بیش از تمام اموال، دَین داشته باشد، در اینجا ارثی به ورثه نمی‌رسد. قبلاً ملاحظه فرمودید که مانع ارث بالأصالة آن چیزی است که مقتضی ارث باشد و این نگذارد که این مقتضی اثر کند تا مقتضا محقق بشود. در جریان کفر، در جریان قتل، در جریان رقّ و مانند آن از این قبیل است که سبب ارث محقق است، مقتضی ارث محقق است؛ ولی مانع نمی‌گذارد که مقتضا بر مقتضی مترتب بشود و مقتضی اثر کند.

اما در این لواحق آنچه که مانع است، مانع اصل ارث است؛ برای اینکه یا نسب را قطع می‌کند مثل لعان، یا سبب را قطع می‌کند مثل طلاق زوجه و مانند آن، یا اصل ارث مشکوک است مثل غیبت طولانی و مانند آن. اما جریان دَین مستوعب شبیه یکی از این موانع است. انسان مادامی که زنده است دَین او به ذمّه اوست، این مطلب اول که روشن است. آنجایی که معامله نقدی می‌کند مسئول تحویل و تحوّل است وگرنه در معاملات نقدی ثمن و مثمن مشخص است به ذمّه نیست، ولی شخص عهده‌دار است که این عین‌ها را تحویل و تحوّل‌ دهد؛ اما آنجا که سَلَف فروشی است یا نسیه خریدن است کار ذمّه است. پس مطلب اول این است که دَین به ذمّه است.

مطلب دوم این است که وقتی موت حاصل شد دَین مؤجّل، معجّل می‌شود، دَینی که مدت‌دار بود نقد می‌شود، یک؛ دَینی که در ذمّه بود به عین تعلق می‌گیرد، دو. اگر کسی بدهکار بود و مال او بیش از دَین او بود، این هم دَین او محفوظ است و هم ارث او محفوظ است منتها در تقسیم، اول دَین است بعد اخراج ثلث است بعد مسئله ارث. این تقسیم را قرآن کریم تصریح کرده است: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾؛[1] یعنی ارث بعد از آن است که دَین داده شد، یک؛ بعد از آن است که ثلث خارج شد، دو؛ ارث به ورثه منتقل می‌شود. در صورتی که دَین مستوعب نباشد مقداری از دَین از مال گرفته می‌شود و همچنین وصیت به ثلث، بقیه به ورثه می‌رسد. اما اگر دَین مستوعب باشد به اندازه کل مال یا بیش از مال باشد، اینجا جا برای ارث نیست؛ برای اینکه مالی نمانده است، باید همه مال را به دیّان بدهند و چون همه مال را باید به دیّان بدهند جا برای ارث نیست. اینکه می‌گویند «مانع ارث است، مانع ارث است» اصلاً مقتضی ارث وجود ندارد؛ نظیر کفر نیست، نظیر ارتداد نیست، نظیر قتل نیست، در آن‌گونه از موارد مال هست سایر ورثه سهم می‌برند ولی این وارث که مشکل دارد سهم نمی‌برد؛ ولی در دَین مستوعب اصلاً ارثی نیست تا اینکه کسی ارث ببرد ممنوع بشود، مقتضی اصلاً وجود ندارد.

این مطلب «فی الجملة» مسلّم است و مورد پذیرش فقها است. اما عمده آن است که آن فروعات ریزی که در مسئله است آن را فقیه باید بررسی کند. آیا این شخصی که دَین مستوعب دارد به مجرد موت، این مال از او خارج می‌شود به دیّان می‌رسد یا اینکه همچنان به مِلک این میّت باقی است ورثه یا وصی باید که تحویل بدهند؟ از آن جهت که میّت مالک نیست و بالموت همه امور از او قطع می‌شود، پس این مال الآن مِلک میت نیست؛ می‌ماند مردّد بین اینکه مال ورثه باشد یا مال دیّان باشد. چون دَین مستوعب است به ورثه نمی‌رسد مال دیّان است. آیا این است که دیّان مالک می‌شوند؟ یا دیّان حق دارند که این دَین آنها از این مال ادا بشود، مالک فعلی این مال کیست؟

ثمره نزاع در این است که منافعی چه نماء متّصل چه نماء منفصل، چه آن برّه‌هایی که این گوسفندان می‌آورند، چه درآمدهایی که این خانه یا این واحد تجاری دارد؛ مغازه ماهانه اجاره دارد، خانه ماهانه اجاره دارد، زمین درآمد دارد، این نماهای متّصل و منفصل مال کیست؟ اگر گفتیم مال میت به دیّان تعلق می‌گیرد، جمیع این نمائات متّصل و منفصل مال طلبکارها است و اگر گفتیم مال، مال ورثه است ورثه موظف‌اند از این مال، دَین میت را ادا کنند، جمیع نمائات متّصل و منفصل مال ورثه است. این دَین چگونه از ذمّه به عین می‌آید. پس اصل آن مسلّم است که ارث ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾؛ اما عمده آن است که «بعد الموت» این مال برای کیست. ما آنچه که از این آیه سوره مبارکه «نساء»، چه آیه یازده، چه آیه دوازده می‌فهمیم این است که بعد از اینکه دَین داده شد اگر چیزی ماند سهمی برای وارث است؛ از آیه برنمی‌آید که این مِلک طلبکارها می‌شود. این آیات نورانی یازده و دوازده سوره مبارکه «نساء» که همیشه راه‌گشا بود یک بار دیگر هم باید تلاوت شود تا معلوم بشود که از این آیه انتقال مِلکی استفاده می‌شود یا انتقال حقّی؟ و به تعبیر دیگر آیا این مِلک منتقل می‌شود به طلبکارها یا یک زانوبندی به این مِلک زده می‌شود که مِلک تکان نخورد تا آنها حق خودشان را بگیرند. تعبیر فقهی آن این است که این مِلک، طلق بود الآن طلق نیست. اینکه در کتاب «بیع» می‌گویند «یشترط أن یکون المبیع طلقا» یعنی آزاد باشد؛ رهن آزاد نیست، اجاره آزاد نیست، متعلق حق غیر آزاد نیست، وقف آزاد نیست، چون وقف «حیث لا یباع و لا یوهب» است این مِلک است از ملکیت بیرون نرفته است به دلیل اینکه در حال خراب شدن یا در حال اضطرار متولی می‌تواند بفروشد در جای دیگر وقف کند، این معلوم می‌شود که مِلک است یا حکومتِ وقت مصلحت مسلمین را در این دید که این خیابان برای اینکه تعریض ‌شود، یک مغازه وقفی را از آنها بخرد و جای دیگر مغازه بدهد تا اینجا را تعریض کند، این معلوم می‌شود که مِلک است منتها طلق نیست مقید است. لذا در کتاب «بیع» وقتی می‌گویند «یشترط أن یکون المبیع طلقا» مسئله وقف که خرید و فروش وقف آنجا جایز نیست را در آنجا ذکر می‌کنند؛ یک وقت است که می‌گویند مبیع باید مِلک باشد، حلال باشد، طیب باشد، طاهر باشد آنجا وقف را ذکر نمی‌کنند، ملک وقفی «فی نفسه» ملک طیّب طاهر و قابل خرید و فروش است منتها الآن در بند است. آیا بدهکار که مُرد، حق ورثه تعلق می‌گیرد و خودبخود این عین مال آنها می‌شود، یا مال برای ورثه است و از طلقیت به در می‌آید مقید است پای آن بند است یعنی اول باید حق طلبکارها را بدهید بعد ورثه؟ حالا خواه در آزادسازی، از مالی دیگر می‌پردازید، از همین مال می‌دهید، از راه دیگری مصالحه می‌کنید، به أحد أنحاء باید این زانوبند را از زانوی این مال دربیاورید، این پابند را از پای این در بیاورید و طلقش کنید. بیش از این از آیه استفاده نمی‌شود که مال میّت که بجا مانده است حالا که مال میت نیست چون او مُرده است، این مال، ملک طلق طلبکارها بشود؛ خیر! ملک ورثه است منتها طلق نیست.

سوره مبارکه «نساء» آیه یازده و دوازده این پیام را دارند: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ﴾ همه این طبقات را گفتند بعد می‌فرماید معیار اصلی این است: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی‌ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾، ﴿آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ﴾ این است. این آیه یازده سوره مبارکه «نساء» است منتها گرچه وصیت قبل از دَین ذکر شده، ولی در فقه ثابت شد که وصیت بعد از دَین است؛ اول دیون طلبکارها، بعد ثلث میّت و بعد ارث. این پیام آیه یازده است. آیه دوازده هم با اینکه این مبسوط را اینجا ذکر فرمود، بخش‌های فراوانی از طبقات ارث را ذکر می‌کند بعد می‌فرماید: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾. آیه دوزاده این است: ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصینَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾ چه زن و چه مرد، ﴿وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ﴾، این مثل ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان﴾[2] است. یک بار در آیه 11، سه بار در همین آیه12، جمعاً یک صفحه بیشتر نمی‌شود شما چهار بار فرمودید، این عظمت مسئله دَین و مانند آن است. مسائل اقتصادی آن‌قدر مهم است چون مال است مورد نیاز مردم است و نظم جامعه را هم تأمین می‌کند. طولانی‌ترین آیه قرآن کریم بخش پایانی سوره مبارکه «بقره» است؛ این همه معاملات و تجارات و مسائلی که ذکر می‌کند، این‌گونه نمی‌گوید سند بنویسید! سند بنویسید! چون بسیاری از مشکلات قضائی برای این است که اینها می‌گویند من خیال می‌کردم که این است! من به او اطمینان داشتم! خیال و اطمینان و مانند آن نیست. ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْل﴾ اگر کسی نمی‌تواند ﴿فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ بِالْعَدْل‌﴾، ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ﴾،[3] بله یک مقدار پیاز می‌خرید و یک مقدار سیب‌زمینی می‌خرید قباله نمی‌خواهد؛ اما تمام کارهای شما بر اساس قباله باشد. ﴿إِلاَّ أَنْ تَکُونَ تِجارَةً حاضِرَةً تُدیرُونَها بَیْنَکُمْ﴾ حالا کسی دو کیلو سیب زمینی خرید یا سه کیلو پیاز خرید قباله نمی‌خواهد اما ﴿وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْل﴾ این‌طوری! این‌طوری! این دین است! این دین بوسیدنی است! بسیاری از افراد می‌گویند ما به او اطمینان داشتیم! بسیاری از پرونده‌ها در شورای حل اختلاف همین‌طور است، در دستگاه قضایی همین‌طور است. شما تنظیم بکنید سند بنویسید قباله بنویسید یادداشت کنید تا اینکه طرفین به یکدیگر نگویید که من به او اطمینان داشتم یا من خیال می‌کردم منظور این است، خیر این گونه نباشد. ما در هیچ جایی نداریم که قباله بنویسید سند بنویسید سند تنظیم بکنید اما در مسائل اقتصادی که رکن جامعه است این‌ آمده است.

اینجا هم یک بار در آیه یازده فرمود، بار دوم در این بخش از آیه دوازده است، بعد بخش دیگر در ذیل همین آیه است: ﴿وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾، این جمله ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْن﴾ را دارد. بار دوم در همین آیه دوازده است: ﴿وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصی‌ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾. شما در یک آیه سه بار می‌گویید و آیه قبل هم یک بار گفتید، این می‌شود ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان﴾ این نظم جامعه است. اگر واقعاً ما به این نظم عمل بکنیم، من خیال می‌کردم این است! من نظرم این بود! من فکر می‌کردم! اینها نباید باشد. بسیاری از مشکلاتی که در پرونده‌ها هست برای این است که معلوم نیست طرفین مثلاً در حال بیع چه بودند! اگر نشد، شاهد بگیرید که مسئله شهادت در همان سوره مبارکه «بقره» گفته است: ﴿وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ﴾[4] این می‌شود نظم اقتصادی.

بنابراین این باید مراعات بشود؛ اما آنکه فقه عهده‌دار آن است و فقیه باید حل کند طبق شواهد و جمع‌بندی این است که اصل مال بله مال میت نیست چون مُرده است؛ ولی ما دلیل نداریم جلوی همه اطلاقات ارث را بگیریم که کل مال برای طلبکار ‌شود که تا شما تقسیم کنید، اجاره همه این اجاره‌ها مال او می‌شود، درآمد این باغ مال او می‌شود، این دامداری‌ها مال او می‌شود، نمائاهای متّصل و منفصل مال او می‌شود، چون اگر مِلک او بشود این است. او فقط حق دارد که از این مال دَین او ادا بشود حالا ورثه از جای دیگر مال دادند، خب دادند!

بنابراین حق در مسئله این است که این مال گرچه به ملک میت باقی نیست اما به دیّان هم نمی‌رسد، دیّان حق دارند و این حقّشان از ذمّه به عین منتقل می‌شود و عین را درگیر می‌کند از طلق بودن می‌اندازد و مقیّد می‌کند مثل مال مرهونه است. مال مرهونه مِلک آن راهن است منتها طلق نیست نمی‌شود این مال را فروخت. در این رهن و اجاره ـ که یک وقت عرض شد ـ برای اینکه انسان گرفتار ربا نشود و مسئله ربا پیش نیاید، این‌گونه نگویند که من این پول را به اصطلاح پیش‌پرداخت، این را به شما وام می‌دهم، یک؛ چون به شما وام می‌دهم خانه را در رهن من قرار بدهید، دو؛ اجاره‌ای هم مثلاً ماهانه به شما می‌دهم، این می‌شود ربا و حرام، چرا انسان این کار را بکند؟! چرا حرام است؟ برای اینکه کسی که دارد قرض می‌دهد وقتی قرض داد، در ضمن قرض بگوید به این شرط که خانه را در رهن من قرار بدهید، یک شرط زائدی است، چه زیادی عینی و چه زیادی حکمی در قرض بیاید این قرض می‌شود ربوی، مالی را که قرض می‌دهید باید عیناً برگردد. وقتی مال را قرض می‌دهید نباید بگویید به این شرط که خانه را در رهن من قرار بده. پس این باید جدّاً پرهیز بشود! اما این می‌شود اجاره؛ خانه را از شما اجاره می‌کنم به این مبلغ، به این شرط که خانه را در رهن من قرار بدهید، بسیار خب! در ضمن عقد اجاره شرط رهن می‌کند، نه در ضمن قرض، شرط رهن بکند. در ضمن قرض اگر شرط بکند این شرط زائد است و می‌شود حرام، در ضمن عقد اجاره اگر شرط رهن بکند حلال است؛ اجاره می‌کنم این خانه را به این مبلغ، به این شرط که خانه را به رهن من بدهید؛ چون مبلغ زیادی می‌دهم. حالا رهن کرده است، مستحضرید که منافع عین مرهونه در مدت رهن مال راهن است نه مال مرتهن! مرتهن حق نشستن ندارد می‌گوید من این مبلغ را به شما در اجاره اضافه می‌کنم به این شرط که این خانه‌ای که در رهن من است من در آن بنشینم. شرط‌ها همه در ضمن عقد اجاره است، نه در عقد قرض! منافع عین مرهونه در مدت رهن مال راهن است؛ خانه‌ای که کسی به دیگری رهن می‌گذارد آن مرتهن که نباید استفاده کند، اگر خواست بنشیند باید در ضمن عقد اجاره شرط بکند یا از او اجازه بگیرد که بنشیند. به هر حال این مال مرهونه طلق نیست، مالی که متعلق دیّان است هم طلق نیست بسته است باید آزاد بشود. هر وقت آزاد کردند حالا یا از خودشان دادند یا از راه دیگر به هر وسیله آزاد شد، این ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْن﴾ درست است.

«فتحصّل» که در دَین مستوعب گرچه ارث نیست ولی مال به طلبکار منتقل نمی‌شود، یک؛ جمیع اموال، مال ورثه است، دو؛ منتها طلق نیست نمی‌توانند بفروشند بسته است، سه؛ مال بسته درآمد دارد مثل اینکه انسان خانه‌ای را در رهن کسی قرار داد یا باغی را در رهن کسی قرار داد میوه‌های آن مال راهن است مال مرتهن که نیست می‌آید میوه را می‌چیند و می‌رود! اینجا هم منافع عین مرهونه این است؛ اینجا مالی که متعلق حق دیّان است درآمدهای آن و نماهای متصل و منفصل مال خود بچه‌های ورثه است بعد او مالش را می‌پردازد. این را فقها(رضوان الله تعالی علیهم) هم در کتاب «دَین» ذکر کردند، هم در کتاب «حَجر» که چه کسانی محجور هستند آنجا ذکر کردند و هم در کتاب «ارث»؛ منتها مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «حجر» این مباحث را ذکر کرده است، مرحوم آقا شیخ حسن کاشف الغطاء پسر بزرگ مرحوم کاشف الغطاء این را در کتاب «ارث» ذکر کردند، شهید در مسالک در کتاب «ارث» ذکر کرده است؛ بعضی‌ها در کتاب «ارث» ذکر می‌کنند و بعضی‌ها در کتاب «حجر» ذکر می‌کنند. بنابراین وقتی دادند و مال طلق شد آن وقت بین ورثه تقسیم می‌شود.

«فتحصّل» که دَین مستوعب باعث انتقال «ما ترک» به طلبکارها نیست، ارث هست منتها مانعی دارد از توزیع که مانع این دَین است، این دَین که داده شد، این مال بین ورثه تقسیم می‌کنند. نظم این آیات که این جمله ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾، ﴿یُوصی‌ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾، ﴿یُوصی‌ بِها أَوْ دَیْنٍ﴾، در آیه دوازده سه بار، در آیه یازده یک بار برای اینکه مشکل جامعه از نظر نظمی حل بشود! همه چیز را می‌فرماید بنویسید. مستحضرید که در مکه سواد نبود، کل مکه شاید تعداد کمی باسواد بودند، این‌قدر آن ذات مقدس گفت و گفت تا به بازار آورد. چه کسی حالا سواد داشت که برای تمام خرید و فروش‌ها قباله بنویسد!؟ فرمود اگر بی‌سوادی در بین شما پیدا شد، ولیّ‌ او بنویسد؛ معلوم می‌شود که رواج پیدا کرد. این کار را کرد؛ مرتّب واجب است، مرتّب واجب است! کسی آمد خدمت حضرت عرض کرد که یا رسول الله! مجلس شما خیلی مجلس مفید و علمی است ولی وقتی خارج شدیم آن لذت را نمی‌بریم! فرمود چرا به من می‌گویی به دستت بگو «اسْتَعِنْ بِیَمِینِکَ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ أَیْ خُطَّ»[5] وقتی می‌آیی اینجا قلم بیاور کاغذ بیاور بنویس، «اسْتَعِنْ بِیَمِینِکَ»، چرا به من می‌گویی!؟

حالا چون روز چهارشنبه است اولاً به همین مناسبت که انسان باید آثار قلمی داشته باشد. ابوریحان بیرونی اینها از مفاخر هزار ساله نظام اسلامی‌اند او معاصر مرحوم بوعلی بود سؤال و جواب‌هایی داشتند اشکال و جواب‌هایی داشتند با ابن سینا حرف‌هایی داشتند. در بخش‌های ریاضی و نجوم فخرآفرین بودند. امروز با همه وسایل اگر چهار تا کار علمی کردند، در عین حال که سعی آنها مشکور است، خوب هست اما آن روز با همین چشم بعضی آسمان را دیدند و دقیقاً بررسی کردند. در استخراج اول ماه و آخر ماه، سلخ و غرّه خیلی بین منجّمان قدیم و جدید فرقی نیست. زیج‌هایی که تنظیم کردند خیلی ریاضی و دقیق است. ابوریحان بیرونی از همین قبیل انسان‌ها بود. ایشان در هنگام مرگ وصیت کرده بود که، چون قبلاً آب گرم می‌کردند و با هیزم بود که غسل بدهند، گفت با آن بُراده‌هایی که من در فلان گوشه گذاشتم آب را گرم کنید، اینها را زیر این دیگ بگذارید بشود که با این، آن آب گرم بشود. عرض کردند حالا ما با این چوب‌های سنگین و چوب‌های ضخیم آب را گرم می‌کنیم، حالا آن براده‌هایی که شما می‌فرمایید چیست مگر چقدر می‌تواند آب را گرم کند؟! فرمود آن برای من خیلی ارزش دارد. آن روزها که قلم خودنویس و خودکار و مانند آن نبود، همین قلم نی بود. گفت تمام این قلم‌هایی که با آن علم می‌نوشتم کتاب می‌نوشتم، این براده‌ها همه را جمع کردم! در جایی جمع کردم که با آن آب گرم بکنند و مرا غسل بدهند که مشکل قیامت من حل بشود. از بس دین درباره قلم نوشته! به قلم قسم خورد: ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُونَ﴾[6] به قلم قسم خورد، به مکتوبات قسم خورد، به کتاب‌های علمی قسم خورد، اینها باور کردند. آن مرد! در شرح حال او هست که با این براده‌ها آب گرم کنید و مرا غسل بدهید.

در بخش‌هایی از قرآن کریم فرمود انسان کاری که انجام می‌دهد به هر حال هر نیت خیری داشته باشد به آن می‌رسد. بخش وسیعی از کارهای خیر را چه در قرآن کریم چه در روایات اهل بیت(علیهم السلام) چه در ادعیه این است که اگر کسی فلان کار خیر را انجام بدهد، فلان ثواب را به او می‌دهند، فلان درجه بهشت را به او می‌دهند، فلان باغ بهشت را به او می‌دهند ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾[7] که اینها فراوان است؛ اما در بخشی از آیات و بخشی از روایات و بخشی از ادعیه این است که اینهایی که کار خیر انجام می‌دهند آنکه جزای الهی است و کَرم الهی است می‌دهد، اما او برای اینکه خود کامل بشود دارد این کار را انجام می‌دهد، آن ثواب و عنایت‌های الهی سرجایش محفوظ است، او الآن که دارد مشکل جامعه را حل می‌کند حالا چه در مسائل ساختن مسجد و حسینیه و راه و آب و آب‌انبار و چاه و مانند آن که خدمات است یا مسائل دیگر چه در مسئله جهاد هر مسئله خیری؛ این که کار خیری که انجام می‌دهد توده مردم برای ثواب است این سرجایش محفوظ است اما خواص چرا این کار را می‌کنند؟ خواص گذشته از آن ثواب‌هایی که ذات أقدس الهی وعده داد، برای اینکه خودشان با این کار نلغزند؛ مثل یک درخت که اگر دست و پا داشته باشد و حرکت کند، می‌رود کنار این نهر چند تا سطل آب می‌گیرد و به پای خودش می‌ریزد، این درخت چرا این کار را می‌کند؟ برای اینکه خودش ثابت‌قدم بشود و رشد کند و میوه بدهد. بعضی‌ها مثل آن درخت‌اند که بلند می‌شوند حرکت می‌کنند می‌روند کنار نهر، آب می‌گیرند روی پای خودشان و ریشه خودشان می‌ریزند که خودشان نلغزند! این یک کار است. پس یک وقت کسی آب می‌دهد به دیگری تشنه‌ای را سیرآب می‌کند، «فله کذا و کذا» بهشت و ثواب و مانند آن است؛ یک وقت آب را به ریشه خودش می‌ریزد که خودش در حوادث نلغزد! این را قرآن کریم تشویق کرده است. اولین بار ما این را از شیخنا الاستاد مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی که ایشان از شاگردان ممتاز مرحوم آقای قاضی بود شنیدیم چون ایشان فقه و اصولی که می‌فرمودند نیم ساعت فقه بود و نیم ساعت اصول، گاهی این نصایح را داشتند. ایشان در جلسه‌ای این بخش از آیات سوره مبارکه «بقره» را ذکر کردند که اگر انسان کار خیر انجام می‌دهد ثواب سرجایش محفوظ است؛ اما برای اینکه به جایی برسد تا در امتحانات الهی در مدت عمر نلغزد، این خیلی مهم است! این را خدا غریق رحمتش کند فرمود سوره مبارکه «بقره»، آن آیه معروف که ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾[8] جزای الهی است سرجایش محفوظ است که آن غیر از این آیه است آن یک بخش دیگری است یعنی اگر کسی این کار خیر را بکند آن‌ قدر جزاء و پاداش دارد اما این یک مطلب دیگری است که آیه 265 سوره مبارکه «بقره» است: ﴿وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ﴾ بر اساس این دو هدف: ﴿ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه﴾، یک؛ ﴿وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، دو؛ اینها ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ که این آیه کاملاً غیر از آن آیه است که ﴿کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ﴾ آن کسی که در راه خدا انفاق می‌کند کار خیر انجام می‌دهد، مثل کسی است که حبه‌ای را غرس کرده، آن حبه یکی شده هفت تا، هر هفت تا هم هر کدام صد تا است که شده هفتصد تا ﴿وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾، او کار خیر کرده است برای ثواب و این پاداش او است. اما این آیه دو تا هدف را ذکر می‌کند؛ می‌گوید کسی که کار خیر کرد جلب رضای الهی، یک؛ خودش هم در روزگار نلغزد، دو؛ کذا و کذا. ببینید این درباره همه افراد که نیست، می‌گوید من این کار را می‌کنم خدا، خداست! از خدا چه می‌خواهی؟ اینکه من در زندگی نلغزم، این خیلی است! خدا ایشان را غریق رحمت کند! همه ما این آیه را می‌خوانیم ولی خیال می‌کنیم که این آیه در ردیف آن آیه است، خیر! این آیه در ردیف آن آیه نیست؛ یک وقت کسی کار خیر می‌کند برای فلان ثواب مثلاً این یک درهم را می‌دهد برای آن هفتصد تا، درست است و آیه هم وعده داد؛ اما کسی می‌گوید که من این یک درهم را می‌دهم یا فلان کار را می‌کنم یا مسجد یا حسینیه یا جبهه و هر چه که کار خیر باشد برای جامعه اسلامی انجام می‌دهم برای دو کار: یکی تحصیل رضای الهی، یکی اینکه خودم آن‌قدر قوی بشوم که در امتحانات نلغزم! حضرت یوسف با این عظمت برهان ربّ را دید و نلغزید. ممکن است ذات أقدس الهی اجازه ندهد که کسی بلغزد ولی او نخواست. بله گفت «لطف الهی بکند کار خویش»[9] بله خدا حفظ می‌کند؛ اما همّت خود این شخص از اول بلند است؛ مثل اینکه درخت می‌گوید خدایا من می‌روم از این نهر آب می‌آورم زیر ریشه خودم می‌ریزم برای دو کار: یکی اینکه میوه بدهم، یکی اینکه در هر بادی نلغزم. این یک نوع تربیتی است.

آنها که کار را برای رضای خدا می‌کنند نوعاً ثواب می‌خواهند درست است و حق هم با اینهاست، خدا چه چیزی به اینها می‌دهد؟ فرمود آنها که ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‌ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ﴾، پاداش دنیا می‌دهد پاداش آخرت می‌دهد مال می‌دهد عزت می‌دهد آبرو می‌دهد بهشت می‌دهد اینها را می‌دهد اما ملائکه بر او نازل بکند چنین وعده‌ای را نداد که اگر کسی در راه خیر قدم برداشت ملائکه بر او نازل می‌شود این را وعده نداد ممکن است حالا بدهد اما در این قسمت وعده است چرا؟ برای اینکه این شخص ادراک و معرفت او این است که حوادث روزگار زیاد است امتحانات زیاد است. از لطیف‌ترین تعبیرهای این بزرگوار عطار نیشابوری همین فراز و فرود است، اصطلاح فراز و فرود در نکته‌های ایشان است؛[10] این امتحانات زیاد است و انسان می‌لغزد.

پس آن یکی که فرمود یکی ممکن است هفتصد برابر یا 1400 برابر شود سه بخش دارد: ﴿مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ﴾، یک؛ ﴿فی‌ کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ﴾ که می‌شود هفتصد؛ ﴿وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ﴾ که می‌شود 1400؛ ﴿وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ که حدپذیر نیست، اینها درست است؛ چون مسئله بهشت و مانند آن که قابل حساب نیست. اما این که این کار را می‌کند مثل اینکه درخت دارد حرف می‌زند، می‌گوید من می‌روم آب می‌ریزم به پای خودم، دیگری آب بریزد برای من، من میوه می‌دهم، اما من می‌خواهم موقعیت خودم را تثبیت کنم تا در این امتحانات نلغزم! چکار می‌کند؟ فرمود ما برای این ملائکه می‌فرستیم. آن نعمت‌ها و بهشتی‌ها سرجایش محفوظ است.

اینکه فرمود: ﴿وَ مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ که ثابت‌قدم باشند و نلغزند، ﴿کَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصابَها وابِلٌ فَآتَتْ أُکُلَها ضِعْفَیْنِ فَإِنْ لَمْ یُصِبْها وابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ﴾ به هر حال یا وابل است باران رگبار، یا ضعیف به هر حال باران می‌فرستد؛ اما غرض این شخص این است که نلغزد، حالا که شد، دعایش مستجاب شد، اهل استقامت شد نغلزید، ﴿الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾[11] این پاداش اوست، خیلی فرق است! کسی که از خدا بخواهد که در دین او پایدار باشد و نلغزد! فرمود ما فرشته‌ها را بر او نازل می‌کنیم. این در چند جای آیه است که می‌بینید این با آن خیلی فرق می‌کند. اینکه در بعضی جاها دارد: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[12] و در بعضی از جاها دارد: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾[13] وقتی این را به دست زمخشری و امثال زمخشری می‌دهید می‌گوید اینجا «لام» محذوف است! «لام» کجا بود که حذف بشود! خود این آقا رشد می‌کند درجه می‌شود، چرا «لام» محذوف است؟! هیچ اختلافی بین سوره «انفال» و سوره «آل عمران» نیست؛ یک جا دارد که ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾، بله؛ یک جا دارد: ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾، نه اینکه اینجا لام محذوف باشد. اینکه آن بزرگوار می‌گوید «خویش را تأویل کن نی ذکر را»[14] خودت بالا بیا آیه را چکار داری همین است.

بنابراین اگر کسی ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ شد، این که ﴿تَثْبیتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ شد ﴿الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَة﴾. همه ملائکه که حمله عرش نیستند ﴿یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً﴾[15] ملائکه فراوان هستند، جنود فراوانی‌اند. غرض این است که قرآن کریم برای همه ما دستوری دارد و بهترین راه هم این است که انسان برابر آن سیر و سلوک داشته باشد.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[9] دیوان حافظ، غزل شماره284.
[10] دیوان اشعار، عطار، غزل شماره337.
[14] مولوی، دفتر اول، بخش59.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo