< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/الموانع الإرث /

 

همان‌طوری که مستحضرید غالب فقهاء و همچنین مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیهم) در کتاب فرائض و میراث، اول موجبات ارث را ذکر کردند بعد موانع ارث را ذکر کردند؛ گرچه در سرائر ابن ادریس و بعضی از کتاب‌های فقهی دیگر به این ترتیب نیامده است. به هر تقدیر در موانع ارث گفتند ارتداد یکی از موانع ارث است و روایات فراوانی البته هست.

مسئله اینکه مسلمان از کافر ارث می‌برد ولی کافر از مسلمان ارث نمی‌برد این هم مطرح شد و این حدیث نبوی که فرمود: «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن»[1] مورد بحث دو فرقه شد؛ آنها گفتند که هیچ ملتی از ملت دیگر ارث نمی‌برد نه مسلمان از کافر و نه کافر از مسلمان، امامیه بر اساس روایات فراوانی که از اهل بیت(علیهم السلام) نقل کردند فرمودند این نفی مجموع است نه نفی جمیع، بعد گفتند در «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» توارث منتفی است نه ارث، مجموع یعنی هم آنها ارث می‌برند و هم اینها ارث می‌برند این منتفی است و انتفای آن به دو فرد است: یک فرد آن به نفی جمیع است که هیچ کدام از دیگری ارث نبرند، فرد دیگر به این است که مسلمان از کافر ارث ببرد «و لا عکس»، تعیین آن به عهده روایات است و روایات فراوانی هم تعیین کرده است، اینها با هم تعارضی ندارند برای اینکه آن که نفی می‌کند مجموع را نفی می‌کند نه جمیع را. اگر بر تفریق شاهدی نداشته باشیم، بله «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن» هیچ کدام از دیگری ارث نمی‌برند اگر کسی این‌گونه حمل بکند مانعی ندارد؛ اما وقتی مخصص داریم، مانع داریم و دلیل داریم، معلوم می‌شود «مجموع بما أنه مجموع» نفی شده است نه جمیع، توارث نفی شده است نه ارث؛ بنابراین یک جانبه ممکن است.

در این قسمت‌ها گفتند هیچ کافری از مسلمان ارث نمی‌برد و هر مسلمانی هم از هر کافری ارث می‌برد. در اینجا مشخص نشد منظور از کافر کیست؟ در بحث طهارت که چه کسی نجس است و چه کسی نجس نیست، اقسامشان از هم جدا و احکامشان هم جداست، در بحث جزیه اقسامشان جدا و احکامشان جداست، در بحث کافر حربی اقسامشان جدا و احکامشان جداست، در بحث حدود اقسامشان جدا و احکامشان جدا؛ ولی اینجا به هر حال معلوم نشد. در فرمایشات عده‌ای از فقها دارد «الکفر ملة واحدة» اما این باید منصوص باشد، برخی‌ها مدّعی هستند که چنین روایتی هم هست اما یک لطیفه‌ای جناب ابن ادریس در سرائر دارد که برابر آن استفاده لطیف از روایت معلوم می‌شود که «الکفر ملة واحدة فی الإرث».

پس اگر در جریان ارث بین اقسام کافر مثل طهارت مثل جهاد مثل جزیه مثل ارتداد فرق نگذاشتن به استناد همین حدیثی است که درباره ارث وارد شده است، اولاً؛ و ظاهر آن این است که «الکفر ملة واحدة»، ثانیاً؛ این استفاده خوبی است. ما در آن اوایل تعجب می‌کردیم چون در چند جا ابن ادریس خیلی به حجیت خبر واحد حمله می‌کند، در بعضی از جاها تصریح می‌کند می‌گوید مگر دین را غیر از عمل به خبر واحد چیزی دیگر به هم زد؟![2] برای ما واقع این تعجب است که این چه فرمایشی است؟! چون ابن ادریس مرد بزرگی است! خیلی این حرف برای ما سؤال انگیز است! الآن ما در مهد خبر واحد داریم زندگی می‌کنیم و به لطف الهی هم در «رجال» بزرگان ما تلاش کردند و هم در «درایه»، در هر دو فن خیلی زحمت کشیدند؛ اما ایشان می‌گوید مگر دین را غیر از خبر واحد به هم زد؟! این یعنی چه؟!

خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه امینی را و خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! جناب شیخ عبدالحسین امینی ـ هر دو در محضر مرحوم آقای نائینی حضور داشتند ـ می‌آمدند خدمت مرحوم آقای طباطبایی چون هم‌شهری بودند، هم سیادت داشت و هم مقام آقای طباطبایی بر همه اینها معلوم بود. گفت هر وقت می‌آمدند یک خاطره‌ای داشتند و مرحوم آقای طباطبایی این خاطرات را برای ما نقل می‌کردند. ایشان می‌فرمودند یک بار که جناب آقای امینی آمدند گفتند هر فضیلتی که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) می‌فرماید، من هیچ تردیدی ندارم که مشابه این درباره اولی و دومی هم آمده است! بعد از دو سه روز که فحص می‌کنم می‌بینم که بله یک چنین روایتی دارند! اینها منتظرند ببینند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره امامت و ولایت و رهبری حضرت امیر(سلام الله علیه) چه فرمود، عین همین را برای او نقل می‌کنند؛ اگر مسائل بهشت و حوری و فرشته‌ها است برای آنها نقل می‌کنند، نزول قرآن و فهم قرآن است برای آنها نقل می‌کنند و این کعب الأحبار و مانند او را دستگاه اموی پروراندند. حالا اینکه شما می‌بینید ابن رشد که به هر حال شخصیتی است فتوای مراجع را که نقل می‌کند می‌گوید فتوای معاذ بن جبل این است، فتوای معاویه این است، فتوای فلان آقا این است، این خیلی حرف است! از بس گفتند، گفتند این بیچاره هم قبول کرد. [3] این است که ایشان در سرائر می‌فرماید مگر دین را غیر از عمل به خبر واحد چیزی دیگر به هم زد؟! البته آن خبر واحدی که مثلاً شواهد دیگری داشته باشد و از اهل بیت رسیده است، ما می‌بینیم که کاملاً مرحوم ابن ادریس در سرائر به آن استدلال می‌کند. البته این تند‌روی‌های مرحوم ابن ادریس حتی نسبت به استاد خود شیخ طوسی، باعث شد که سرائر خیلی در حوزه‌ها نیست وگرنه سرائر حتماً باید جزء مراجع رسمی باشد و باید هم باشد، درد ابن ادریس این است.

به هر تقدیر مرحوم ابن ادریس در جلد سوم سرائر صفحه 270 این فرمایش را دارند می‌فرمایند: «و المسلمون یرث بعضهم بعضا و إن اختلفوا فی الآراء و المذاهب و الاعتقادات و الدیانات و المقالات لأن الذی به یثبت الموارثة إظهار الشهادتین»؛ شما می‌خواهید حکم آخرت را بار کنید اینجا جایش نیست، ذات اقدس الهی می‌داند آنچه که در دل‌ها هست ظاهر است و باطن است و این هم جهنم و آن هم بهشت و هر کس می‌خواهد برود؛ اما ما با آنها در دنیا می‌خواهیم زندگی کنیم، همین که اظهار شهادتین بکنند و اقرار بکنند کافی است هر روز ما دست به اسلحه ببریم و با هم بجنگیم که نمی‌شود؛ بله حکم کلامی و آخرت سرجایش محفوظ است آن که به ما مربوط نیست. «لإن الذی به یثبت الموارثة إظهار الشهادتین و الإقرار بأرکان الشریعة من الصّلاة و الزکاة و الصوم و الحج دون فعل الإیمان الذی یستحق به الثواب و بترکه العقاب» مسئله آخرت و ثواب و عقاب مربوط به ما نیست، ما که نمی‌توانیم هر روز با هم بجنگیم. بعد می‌فرماید: «و قد یوجد فی بعض نسخ المقنعة»؛ یک آدم فحلی هم هست می‌گوید استاد ما مبسوط هم نوشته نهایة هم نوشته است اما بدانید که کتاب فقهی عمیق فقهی او مبسوط است نه نهایة، می‌گوید بین مبسوط و نهایة خیلی فرق است! خلاف او را هم می‌گوید کتاب علمی است؛ اما نهایة سبقه خبری آن بیش از مبسوط است. البته نهایة کتابی است که آنها هم دارند مبسوط کتابی است که آنها هم دارند، چه اینکه کتاب‌هایی که مرحوم علامه نوشته تذکرة و منتهی، مرحوم شیخ طوسی نهایة نوشته، مرحوم علامه منتهی نوشته؛ غالب این کتاب‌ها با این نام برای آنها بود، حکومت دست اینها، قدرت دست اینها، جمیعت دست اینها، هشتاد درصد مسلمان‌ها اینها هستند؛ مسئله آخرت و مانند آن بله «حشر محبان علی با علی ٭٭٭ حشر محبان دیگر با دیگر».[4]

«و قد یوجد فی بعض نسخ المقنعة فی باب أهل الملل المختلفة و الاعتقادات المتباینة» که دارد «و یرث المؤمنون أهل البدع من المعتزلة و المرجئة و الحشویة و لا ترث هذه الفرق أحداً من أهل الایمان کما یرث المسلمون الکفّار و لا یرث الکفار أهل الإسلام»؛ همان‌طوری که از نظر اسلام توارث نیست از نظر ایمان هم توارث نیست، همان‌طوری که از نظر اسلام و کفر یک جانبه است از نظر ایمان و کفر هم یک جانبه است یعنی معتزله و اشاعره و حشویه و مرجعه و مانند اینها از شیعه ارث نمی‌برند اما شیعه از اینها ارث می‌برند. پس هم در اصل اسلام توارث نیست ارث یک جانبه است، هم در مذهب توارث نیست یک جانبه است. بعضی از نسخ مقنعة مرحوم مفید این چنین آمده است.[5]

ایشان می‌فرمایند: «و الأوّل هو المذهب المحصل» یعنی آن توارث منتفی در اسلام و کفر است، داخله این اختلاف را نداریم. پس دو مقام است: یکی اینکه اسلام با کفر یک جانبه ارث می‌برد نه دو جانبه، یکی اینکه تشیع با غیر تشیع یک جانبه ارث می‌برد دو جانبه نیست. مرحوم ابن ادریس بعد از اینکه فرمایش دوم را از بعضی از این نسخ مقنعة نقل کرد می‌فرماید «و الأوّل هو المذهب المحصل» یعنی ما این اختلاف مذهبی نداریم بلکه در داخله مذهب ما همه از یکدیگر ارث می‌برند؛ هم شیعه از معتزله و مفوّضه و مانند آن، هم آنها از شیعه ارث می‌برند، این سه عنوان را دارد: «و الأول هو المذهب المحصل و القول المعول علیه و المرجوع الیه».

اما آن فرمایش لطیف؛ اینکه می‌گوییم «الکفر ملة واحدة»، این از کجا در می‌آید؟ «و الکفار علی اختلافهم یتوارث بعضهم من بعض»، چرا؟ «لأن الکفر کالملة الواحدة»؛ با «کاف» تشبیه کرده است که این یک مقداری نزدیک می‌کند که «ملة واحدة» نیست برای اینکه شما می‌بینید از طهارت تا دیات بین این اقسام کافر خیلی فرق است «لأن الکفر کالملة الواحدة»، چرا؟ «لقول أبی عبد اللّٰه علیه السلام لا یتوارث أهل ملتین»؛ پس معلوم می‌شود که این حدیث گذشته از نبوی، از اهل بیت هم هست، این یک جمله؛ از این جمله که استفاده نمی‌شود «الکفر ملة واحدة». فرمود: «نحن نرثهم و لا یرثونا»؛ استظهار مرحوم ابن ادریس این است که وجود مبارک حضرت ما را در برابر همه کفار و همه کفار را در برابر ما قرار داد پس «الکفر ملة واحدة». «نحن نرثهم و لا یرثونا فجعل مَن خالف الإسلام ملة واحدة» که استنباط خوبی است یک وقت است که بالصراحه می‌فرماید «الکفر ملة واحدة»، یک وقت است که می‌فرماید ما از آنها ارث می‌بریم، آنها از ما ارث نمی‌برند؛ حالا ما نمی‌توانیم از باب طهارت و جزیه و مانند آن استفاده کنیم ولی حداقل درباره ارث «الکفر ملة واحدة». این استظهار، استظهار خیلی خوبی است.

ما اوایل این سرائر را قبل از این چاپ‌ها گرفتیم ـ که جزء کتاب‌های رسمی ما بود ـ در مقدمه این از بزرگان نقل می‌کند که «ما قِلت و لا بتّ إلا و الکتاب علی صدری»؛ «قِلتُ» یعنی من خواب قیلوله نکردم در روز مگر اینکه این کتاب روی سینه من بود، شب نمی‌تواستم بخوانم مگر اینکه این کتاب روی سینه من بود.

پرسش: ...

پاسخ: بله چه فضایلی برای قیلوله است! این دین چه چیزی را نگفته؟! خیلی برای خواب قیلوله فضیلت ذکر کردند، برکاتی هم برای آن ذکر کردند، آثار طبّی هم ذکر کردند.

«ما قلت و لا بتّ إلا و الکتاب موضوع علی صدری»؛ نه در هنگام قیلوله و نه در هنگام بیتوته هیچ وقت نمی‌خواستم بخوابم مگر اینکه کتاب روی سینه‌ام بود. این را ایشان از بعضی از بزرگان نقل می‌کند حالا خودشان بودند یا دیگران.[6]

مطلب دیگری که ایشان در مقدمه سرائر نقل می‌کنند این است که بزرگان و علما، اینها فرزندانشان را که نصیحت می‌کردند می‌فرمودند وقتی که بیرون می‌خواهید بروید حواس شما جمع باشد هر جا نروید و هر جا ننشینید! به بچه‌هایشان می‌گفتند: «یا بنی لا تقوموا فی الأسواق إلا علی زرّاد أو ورّاق»؛[7] وقتی می‌خواهید بروید بازار در بعضی از مغازه‌ها بنشینید، هر جا ننشینید! یا کتابخانه یا آنجا که اسلحه جنگی می‌فروشند؛ یا دانش و علم و کتاب و تحقیق، یا مبارزه و جهاد. در سابق غیر از کتابفروشی، نسخه‌نویسی هم بود، چاپخانه که نبود، در همین بازار ورّاق‌ها عده زیادی خوش‌خط با قلم و مرکّب آماده بودند این رساله را می‌گرفتند و از روی آن رونویسی و نسخه نویسی می‌کردند، این کار ورّاق‌ها بود، کتاب‌فروش‌ها حساب دیگری داشتند. اینکه نقل خبر سند می‌خواهد، اجازه روایی می‌خواهد، خواندن کتاب سند می‌خواهد برای همین است. سابق همین‌طور بود که مثلاً این کتاب صد صفحه است یا دویست صفحه است اول آن این است، وسط آن این است، آخر آن این است، اینها را فلان شخص پیش ما این کتاب را خوانده است و من اجازه نقل روایت دادم. چرا این کار را می‌کردند؟ برای اینکه در همان بازاری که جعل خبر بود، جعل نسخه‌نویسی هم بود؛ این کتاب را می‌دادند که برای او استنساخ ‌کنند هشت‌ ـ ده صفحه جعلی هم وسط آن می‌گذاشتند، می‌گفتند این را هم بنویس، آن وقت مثلاً این رساله محمد بن مسلم می‌شد، این است که به کتاب اعتبار نمی‌کردند. شما بعضی از نسخه‌های قدیمی که پیدا می‌شود می‌گوید «بلغ قرائةً» یا «بلغ قبالاً» یعنی مقابله کردیم تا اینجا رسیدیم، بعد می‌نوشتند که اول این کتاب این است، آخر آن این است، وسط آن این است، صد تا روایت دارد که این می‌شد درست؛ وگرنه این «أصول أربع مأة» که بعضی از این آقایان داشتند و به ورثه‌شان ‌رسید یا به یکی می‌دادند این یکی می‌خواست نسخه‌برداری کند به همین ورّاق‌ها می‌داد، پنج ـ شش صفحه جعلی هم وسط آن می‌گذاشتند و می‌دادند. خدا غریق رحمت کند آنها که در این دو رشته تلاش و کوشش کردند؛ شیخ طوسی و سید مرتضی خیلی کار کردند؛ هم مسئله رجال را، هم مسئله درایه را هم مسئله کتاب را. بزرگان هم رجال نوشتند، یک؛ هم درایه نوشتند، دو؛ هم کتاب نوشتند، سه؛ که این کتاب معتبر است اما فلان کتاب چند صفحه آن جعلی است، این کارها را می‌کردند.

بنابراین اینکه می‌فرمودند شما وقتی می‌خواهید بروید بازار بنشینید «یا بنی لا تقوموا فی الأسواق إلا علی زرّاد أو ورّاق»؛ آنجا که اسلحه می‌فروشند اسلحه می‌سازند اسلحه درست می‌کنند و آن جایی که کتاب استنساخ می‌کنند و خرید و فروش می‌کنند و مانند آن. گاهی آدم بعضی از حرف‌ها را که می‌بیند به حسب ظاهر هضم آن آسان نیست، ولی وقتی صدر و ذیل آن را و شواهد دیگر را می‌بیند آن وقت می‌بیند که این بزرگوار مثلاً در چه حالتی بود که گفت مگر دین را غیر از خبر واحد چیزی آسیب رساند؟!

در تتمه بحث روایاتی که مرحوم صاحب وسائل در جلد 28 وسائل نقل کرد بقیه را هم تبرّکاً بخوانیم. در جلد 28 صفحه 349 روایتی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد از «مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ النُّعْمَانِیُّ فِی کِتَابِ الْغَیْبَةِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یُوسُفَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ فُضَیْلٍ الرَّسَّانِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیهِمَا السَّلام قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا تَبْدِیلَ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ قِیَامُ قَائِمِنَا»، «فَمَنْ شَکَّ فِیمَا أَقُولُ لَقِیَ اللَّهَ وَ هُوَ بِهِ کَافِرٌ وَ لَهُ جَاحِدٌ»؛ کسی که به این حرفی که من می‌گویم شک داشته باشد لازم نیست انکار بکند همین که شک داشته باشد کافر است؛ این کفر به لحاظ کلامی و قیامت و جهنم و مانند آن است اما در دنیا احکام کفر بر او بار ‌شود، این‌طوری نیست.

تعبیرات ائمه(علیهم السلام) مثل تعبیرات قرآن کریم یکسان نیست؛ بعضی از مسائل است که خیلی مهم است که می‌فرمایند این سنّت الهی است و تغییرپذیر نیست، بعضی از مسائل است که به آن اهمیت نیست جهانی نیست می‌فرمایند که این لازم است انجام بدهید. سنّت الهی تحویل‌پذیر نیست، تبدیل‌پذیر نیست که اینها مربوط به نظام کلی است. جریان اینکه حضرت باید ظهور کند معلوم می‌شود که جزء سنّت‌های کلی الهی است که به هر حال بشریت باید به کمال خود برسد، این‌گونه که رها شده این‌طور نیست. درست است که همه ائمه(علیهم السلام) «کُلُّهُم نورٌ واحِد»[8] ولی مأموریت‌ها و مسئولیت‌ها فرق می‌کند. ظهور حضرت و جهانی شدن که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾[9] بر همه مکتب‌ها او پیروز شود و جهان را اسلام بگیرد و جهانی اداره کند، این جزء سنّت الهی است، این تبدیل‌پذیر نیست و به دست وجود مبارک حضرت باید حل ‌شود. این ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾،[10] ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾،[11] این‌گونه از موارد یا حرف نفی جنس است مثل «لا»، یا نظیر «لن» است که در اینجا کار همین «لا» را می‌کند که نفی جنس است؛ یعنی این اصلاً قابل تغییر نیست. پس معلوم می‌شود نظیر فروعات عادی نیست، این اصلاً قابل تغییر نیست، این یک مطلب؛

مطلب دیگر این است که چون این «لا» لای نفی جنس است یعنی تغییرپذیر نیست ظاهر این مطلق است، نه خدا تغییر می‌دهد و نه خلق؛ اما خلق تغییر نمی‌دهند برای اینکه قدرت آن را ندارند، خدا تغییر نمی‌دهد چون به أحسن وجه خلق کرده است، اگر او به أحسن وجه خلق کرده است چگونه تغییر بدهد؟! پس این «لا» لای نفی جنس است، یک؛ معنای آن این است که تغییری در عالم نیست در این‌گونه از مسائل، دو؛ نه خلق تغییر می‌دهد نه خالق، سه؛ خلق تغییر نمی‌دهد چون قدرت ندارد، چهار؛ خالق تغییر نمی‌دهد چون به أحسن وجه خلق کرده است، معنا ندارد که تغییر بدهد. اینکه امام باقر(سلام الله علیه) جریان ظهور وجود مبارک حضرت حجت را می‌فرماید تبدّل عالم و اصلاح جهانی و مانند آن، فرمود: «مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا تَبْدِیلَ لَهُ عِنْدَ اللَّه»؛ خود این «لَا تَبْدِیل» که نفی جنس است مطلب را می‌رساند، وقتی «عِنْدَ اللَّه» شد دلیل دوم است سرّش این است که فرمود ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾[12] اگر چیزی «عند الله»ی شد، تغییر معنا ندارد. آنچه که «عند الناس» است و «عند الخلق» است و مانند آن تغییرپذیر است، تبدیل‌پذیر است، عذر و بهانه‌پذیر است؛ اما اگر چیزی «عند الله» شد آنجا جای تغییر نیست آنجا مصون از زمان و زمین است، مصون از تغییر و تبدّل است؛ لذا فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾، ﴿لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْویلاً﴾، ظهور وجود مبارک هم از همین قبیل است. این روایت فرمود: «مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِی لَا تَبْدِیلَ لَهُ عِنْدَ اللَّه» قیام حضرت است، «فَمَنْ شَکَّ فِیمَا أَقُولُ لَقِیَ اللَّهَ وَ هُوَ بِهِ کَافِرٌ وَ لَهُ جَاحِدٌ».[13]

روایت بعدی از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه): «ثَلَاثَةٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ وَ لا یُزَکِّیهِم»؛ ذات اقدس الهی دو تا رحمت دارد یک رحمت عام و یک رحمت رحیمیه، دو تا نظر دارد، دو تا کلام دارد، دو تا سمع دارد، درباره یک عده «لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِم» نگاه نمی‌کند، در این بعضی از ادعیه می‌گوییم «وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة»[14] این است، نظر رحمانی هم که ﴿بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ بَصیر﴾[15] است؛ اما این نظر رحیمیه که نظر خاص داشته باشد، مکالمه خاص داشته باشد، این درباره این سه گروه نیست. «ثَلَاثَةٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِمْ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إِمَاماً مَنْ لَیْسَ بِإِمَام»، یک؛ «وَ مَنْ زَعَمَ فِی إِمَامٍ حَقٍّ أَنَّهُ لَیْسَ بِإِمَامٍ وَ هُوَ إِمَام»، دو؛ « وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً»،[16] سه؛ این «ثَلَاثَةٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَیْهِم» خدای سبحان به اینها نظر رحمت ندارد. در این روایت تعبیر به کفر و مانند آن نشده است او از رحمت خاصه الهی دور است.

روایت 34 این باب هم «ابْنِ أَبِی یَعْفُور» می‌گوید «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام یَقُولُ ثَلَاثَةٌ لَا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ﴿وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم﴾» که این ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ﴾ نشانه کفر قیامت است، «مَنِ ادَّعَی إِمَامَةً مِنَ اللَّهِ لَیْسَتْ لَهُ وَ مَنْ جَحَدَ إِمَاماً مِنَ اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیباً»،[17] او از رحمت خاصه الهی دور است و عذاب الیم دامنگیر او است.

«و الحمد لله رب العالمین»

[4] اشعارسلطان حسین میرزا گورکانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo