< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/الموانع الإرث /

 

آن‌طوری که مرحوم محقق شرایع را تنظیم کردند، بخش اول کتاب ایشان در ارث راجع به مقدمات چهارگانه است گرچه در المختصر النافع به صورت سه مقدمه اکتفا کردند،[1] بخش دوم درباره موجبات و موانع ارث است، بخش سوم درباره ملحقات است که مثل ولدِ لعان و مانند آن.[2]

قانون تبعیت برای نوزاد

در بخش پایانی مسئله أولای این مقدمه که چهار تا مسئله ذکر کردند، مسئله تبعیت اولاد نسبت به والدین را ذکر کردند که در بحث جلسه قبل اشاره شد قانون تبعیت را اسلام امضاء کرده است و در موارد متعددی هم به آن فتوا داد؛ مثل کسی که «أحد أبویه» او در حال انعقاد نطفه یا بعد از آن مسلمان باشد این فرزند که به دنیا می‌آید محکوم به اسلام است و همچنین لُقطه و لَقیط «دار الإسلام» محکوم به اسلام است و همچنین مَسْبی و اسیر شده میدان جنگ اسلام و کفر، محکوم به اسلام است. اینها مواردی است که استقصاء شده است و چون خود دین عامل حیات است که فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾[3] آثار حیات را چه در حیات ظاهری و چه در حیات باطنی درباره مسلمان و غیر مسلمان پیاده کرده است، تنها حکم معنوی نیست که ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾ بلکه آثار حیات ظاهر را هم بار کرده است که اگر مسلمانی ـ معاذالله ـ مرتد شد او در حکم مُرده است میته است مردار است خودش نجس است اموالش به ورثه منتقل می‌شود، تنها آن حیات معنوی نیست حیات ظاهری هم همین‌طور است این‌طور نیست که اگر کسی مرتد شد باید منتظر بمانند که بمیرد تا مال او به ورثه منتقل شود، او هم‌اکنون مُرده است و جمیع آثار مُرده از نظر ارثی بر او بار است و اموال او هم به ورثه منتقل می‌شود و معامله او هم صحیح نیست فضولی است بچه‌ها باید اجازه بدهند برای اینکه او از این به بعد مالک نیست. این‌گونه از آثار مرگ بر مرتد و امثال مرتد هم وارد است، تنها آن اثر معنوی نیست اثرهای فقهی و ظاهری هم هست.

در جریان تبعیت هم همین‌طور است که اگر کسی حین انعقاد نطفه «أحد أبویه» او مسلمان باشد او واقعاً حکم اسلام را دارد و جمیع احکام اسلام بر او بار است منتها در خلال بحث‌های گذشته این مطلب اشاره شده بود که اگر ارث بُردن مشروط به اسلام باشد باید اسلام را احراز کرد، اگر ارث بُردن ممنوع به کفر باشد باید کفر احراز شود وگرنه قبل از احراز کفر شخص ارث می‌برد و تاکنون دلیلی اقامه نشد که اسلام شرط است و آنچه که مهم است مانعیت کفر است کفر مانع است. کفر اعم از انکار ضروری یا نحله یهودی یا مسیحی داشتن یا ـ معاذالله ـ مشرک بودن و یا لائیک و ملحد محض بودن، همه اینها کفر است گرچه درکات اینها هم فرق می‌کند.

بنابراین کفر مانع است نه اسلام؛ حالا که کفر مانع است نه اسلام، اگر کسی مسیحی بود یا یهودی بود و فرزندان نابالغی داشت و مُرد ولی برادرزاده یا خواهرزاده مسلمان داشت این مورد سؤال بود و از ائمه(علیهم السلام) سؤال کردند و طبق این روایاتی که این مطلب مورد سؤال قرار گرفت ائمه(علیهم السلام) این‌طور فتوا دادند این‌طور فرمودند طبق بعضی از نقل‌ها که اگر کسی خودش نصرانی بود و مُرد و بچه‌های کوچک دارد و بالغ نشدند تا حکم آنها از نظر استقلال روشن شود که مسلمان‌اند یا مسیحی‌اند و مانند آن، ارث به برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها که مسلمان‌اند منتقل می‌شود منتها در این طبقه دوم هر کسی سهم «مَن یتقرب به إلی المیت» را می‌برد یعنی برادرزاده‌ها دو برابر می‌برند، خواهرزاده‌ها یک برابر حتی اشاره شد که اگر برادرزاده دختر باشد و خواهرزاده پسر باشد آن دختر دو برابر این پسر می‌برد که غرض این‌طور نیست که همیشه در اسلام سهم مرد بیش از زن باشد، گاهی در اسلام سهم زن دو برابر سهم مرد است. اینجا هر کسی سهم «من یتقرب» را می‌برد؛ برادرزاده‌ها سهم برادر را می‌برند، خواهرزاده‌ها سهم خواهر را می‌برند، پسر برادر و پسر خواهر، اینکه در جواهر دارد «إبنان، إبنان»،[4] «إثنان» نیست این «إبنان» است این «إبنان» یعنی إبن برادر و إبن خواهر که مسلمان‌اند و ارث می‌برند همه اموال را تصاحب می‌کنند منتها این اولاد صغیر را اداره می‌کنند تا اینها بالغ بشوند و اگر بالغ شدند و اسلام آوردند حکم خاص خودش را دارد. اینجا این روایت که وارد شده است نشان می‌دهد که کفر مانع است نه اسلام.

این کفر بچه‌ها از چه راهی ثابت شده است؟ قانون تبعیت از ناحیه لطف الهی و بر اساس اینکه «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَة»،[5] این شامل حال مسلمانی می‌شود که مُرده و بچه‌های او اسلام را از راه اینکه پدرشان مسلمان بود بر اساس تبعیت می‌برند اما درباره کفر، چنین دلیل قطعی ما نداریم که تبعیت از این باشد که اگر پدر و مادر مسیحی بودند او حتماً محکوم به کفر است. اسلام تبعی احراز نمی‌شود اما کفر از راه تبعی احراز بشود یا نه، آن مشکل جدی دارد.

در جریان اینکه اگر «أحد الأبوین» حین انعقاد نطفه مسلمان بودند، این بچه محکوم به اسلام است به حکم تبعیت؛ اما در جریان کفر این‌طور نیست که اگر «کلاهما» کافر بودند این بچه محکوم به کفر است و مثل اینکه آنجا محکوم به اسلام بود یک کفر تبعی دارد و حتمی است. این که با اطلاقات ادله معارضه کند مخصص آنها باشد مقیّد آنها باشد؛ اطلاقات ادله این است که ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[6] و کفار هم که مکلف به فروع‌اند همان‌طوری که مکلف به اصول‌اند، در قیامت وقتی از آنها سؤال کردند که ﴿ما سَلَکَکُمْ فی‌ سَقَر﴾[7] گذشته از اینکه می‌گفتند ﴿کُنَّا نُکَذِّبُ﴾[8] بعد می‌گفتند: ﴿لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین﴾[9] ما نماز نمی‌خواندیم؛ معلوم می‌شود که مکلف به فروع‌اند که در قیامت گرفتار جهنم می‌شوند برای ترک فروع، چه اینکه عذاب الهی می‌بینید برای ترک اصول. استدلال اینها در برابر فرشته ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾[10] که در بحث‌های تفسیری آنجا روشن شد منظور از ﴿نَذیر﴾ شخص پیغمبر یا شخص امام معصوم(علیهما السلام) نیست چون آن ذوات قدسی این‌طور نبودند که با تک تک افراد در قیامت خودشان مباشرةً تبلیغ زبانی داشته باشند و مانند آن بلکه شاگردان آنها و اصحاب آنها، همین کسانی که در یک جایی زندگی می‌کردند که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ندیدند یا امام در آنجا حضور نداشت ولی اصحاب امام که می‌رفتند تبلیغ می‌کردند نذیر بودند این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ خیلی بعید است که همه‌ افراد مستقیماً خدمت امام یا پیغمبر برسند یعنی یک روحانی یا یک مبلّغی که از طرف امام آمده باشد مگر این حرف‌ها را به شما نرساند؟! بنابراین این ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ یعنی حجت بالغه الهی حالا یا «بلا واسطة» یا «مع الواسطة».

بنابراین اگر کسی نابالغ بود و پدر و مادرش کافر بودند او محکوم به کفر باشد به طوری که اثری از اسلام برای او نباشد، این خیلی بعید است! قانون تبعیت در طرف اسلام ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ﴾[11] است اما قانون تبعیت در کفر که بتواند در قبال این همه ادله ارث که اگر مُردید اولاد شما ارث می‌برند این آسان نیست و اگر بعضی از این روایات بگوید با داشتن مثلاً برادرزاده مسلمان و خواهرزاده مسلمان بچه‌ها اصلاً ارث نمی‌برند، این یک قدری بعید است. این است که مرحوم صاحب جواهر را وادار کرده که به جِد وارد صحنه شود و تک تک خصوصیات سند را مورد بحث قرار ‌دهد و مخالفت جدّی ‌کند و علنی در برابر مرحوم محقق ‌بایستد اینجا به چه دلیل این بچه‌ها از ارث محروم باشند؟! پدر و مادر که مسیحی‌اند، برادرزاده و خواهرزارده آنها مسلمان‌اند، بچه‌ها هنوز وضعشان روشن نیست، آیا اینها محکوم به مسیحیت‌اند و کافرند یا «کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَة» هم سرجایش است؟ اینها به فطرت توحیدی به دنیا آمدند، خیلی روشن نیست که اینها مثلاً کافر باشند لذا روایتی که هست سند آن را ایشان تحلیل می‌کنند می‌گویند در این سند «مالک بن أعین» هست کمتر جایی مرحوم صاحب جواهر این قدر ریز درباره سند یک روایت کار می‌کند بزرگان بعدی هم حتی مرحوم آقای اراکی(رضوان الله تعالی علیه) [12] ایشان هم همین راه صاحب جواهر را بدون کم و زیاد طی کردند که متن روایت تام است اما از نظر سند مشکل جدی دارد برای اینکه این «مالک بن أعین» که در این حدیث است و آنها خیال می‌کردند که این «مالک بن أعین» برادر «زراره» است این خیلی روشن نیست چون «زراره» پسر «أعین» است، «أعین» چند تا پسر داشت: «زرارة بن أعین»، «حمران بن أعین»، «مالک بن أعین»، بعضی‌ها فقهای نامی بودند مثل خود «زراره» و برخی‌ها به آن حد نبودند ولی «علی أیّ حال» این أعین‌ها یک سِمَتی داشتند این «مالک بن أعین» که برادر «زراره» است و در این حدیث واقع است عده‌ای را مثلاً وادار کرده است که این حدیث را بپذیرند

مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله تعالی علیه) بحث مبسوطی درباره این مالک‌ها دارند در همان بحث مرحوم آقای خوئی(رضوان الله تعالی علیه) تقریباً همان مشی را رفتند که ما چند تا مالک داریم: یک «مالک بن أعین» است که برادر «زراره» است، درست است «زراره» نامدار است و محدث است ولی از «مالک بن أعین» حدیثی نقل نشده روایتی نقل نشده او جزء صحابی نیست، او جزء محدثین نیست، او جزء روات نیست، شاید در تمام مدت عمر روایتی را از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرده باشد، او جزء روات نیست تا اسم او جزء رجال و محدثان روایی قرار بگیرد. [13]

«مالک بن أعین جهنی» ـ این رساله‌هایی که در إیضاح الاشتباه فی أسماء الرواة نوشته شده چون این آقا هم خیلی نام‌آور نیست اسم او نیامده تا معلوم می‌شود که جَهَنی است یا جَهنی است! ـ او جزء روات است و چهارده روایت هم از وجود مبارک امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) نقل کرده است درست است شیعه است، «حَسَن العقیدة» است، درباره او هم تعریف می‌کنند که آدم دروغگویی نیست آدم خوبی است؛ اما از نظر رجالی کسی او را توثیق نکرده است، نگفته که او «عدلٌ» یا «ثقةٌ» یا کذا و کذا، آدم خوبی است، همین که آدم خوبی شد دلیل نیست بر اینکه یک راوی موثقی باشد آن خوبی که در رجال معتبر است وثاقت است، رجالی دنبال وثاقت یا عدالت می‌گردد؛ آدم خوبی است، خیانت نمی‌کند، باوفا است، خوش‌مشرب است، اینها مسائل اخلاقی است اما آنچه که بتوان فقه را با آن تأمین کرد این عدل و وثاقت است، این‌گونه از تعبیرات در رجال برای «مالک بن أعین جهنی» وارد نشده است. بنابراین اگر منظور از این «مالک بن أعین» که در این روایت آمده در این سند آمده «مالک بن أعین» برادر «زراره» باشد او مجهول است چون او راوی نیست.

اینها که کتاب تاریخ نمی‌نویسند که «أعین» چند تا پسر داشت، اینها که کتاب رجالی می‌نویسند درباره محدثین کار دارند اما فلان آقا چند تا پسر داشت که ممکن است خیلی از آنها نام‌آور باشند بعضی هم شهید شده باشند ولی به هر حال آنها کار رجالی نیست، کار رجالی این است که این آقایی که محدث است چه سِمَتی دارد؟ اگر اهل حدیث نبود ناقل نبود کاری با او ندارند. یک وقت است که کسی تاریخ می‌نویسد بله یک حساب دیگری است اما یک وقتی کسی رجال می‌نویسد رجال حدیثی که می‌نویسد باید درباره محدث باشد. این «مالک بن أعین» که برادر «زراره» است برادر «حمران بن أعین» است فرزند «أعین» است، او «مجهولٌ»، «مجهولٌ» یعنی از نظر رجالی مجهول است حالا ممکن است در نسب و تاریخ و مانند آن گمنام نباشد شخصیت ممتازی هم باشد اما آن «مالک بن أعین جهنی» او حداقل چهارده روایت از وجود مبارک امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) دارد و جزء محدثین است منتها به عنوان «حَسَن العقیدة» است، حُسن خُلق دارد و مانند آن؛ اما عدل بودن یا ثقه بودن «لا یروی إلا عن ثقة»، این‌گونه از تعبیرهایی که در کتاب‌های رجالی مطرح است اینجا نیامده است. بنابراین از نظر سند مشکل دارد و از نظر متن هم با اطلاقات ادله ارث هماهنگ نیست، چگونه شما بگویید به اینکه برادرزاده و خواهرزاده ارث می‌برند اینها اصلاً محروم‌اند بعد آنها هم هر کدام به اندازه سهمی که می‌برند هزینه زندگی اینها را تأمین کنند؟! برادرزاده دو برابر، خواهرزاده یک برابر هزینه این بچه‌ها را بدهند تا بالغ بشوند، این چه تکلیفی است؟! اگر او مال ندارد «واجب النفقه» آنها که نیست به نحو واجب کفایی بر همه أرحام و «أولی الأرحام» واجب است که او را تأمین کنند، نشد امام؛ اما حالا این یک حکم خاص تکلیفی باشد که برادرزاده دو برابر، خواهرزاده یک برابر آن‌طوری که ارث بردند تأمین کننده روزی و هزینه این بچه باشند برای چیست؟! بنابراین مضمون این هم قابل دفاع نیست، سند این هم قابل دفاع نیست، با اطلاقات ادله ارث هم هماهنگ نیست، این است که خیلی ایشان در اینجا به جدّ با مرحوم محقق هماهنگ نیست. اینجا فرمایشات ایشان تا حدودی قابل قبول است، مرحوم آقای اراکی(رضوان الله تعالی علیه) و سایر فقهاء هم این مشی را طی کردند چیزی اضافه نفرمودند.

اما آنچه که بر مرحوم صاحب جواهر وارد است این است که ایشان می‌فرمایند اگر کسی نابالغ باشد ولو با برهان قطعی برای او مسئله اسلام و حقانیت ثابت بشود این حکم بالغ را ندارد حکم تبعیت را دارد؛ این حرف اصلاً صحیح نیست. این عبارت ایشان که اگر کسی مثلاً همه قسمت‌های عقلی را داشته باشد مانند علامه البته کم نبودند کسانی که قبل از بلوغ به اینجا رسیدند، علامه‌ و مانند او نمونه‌های ممتازی بودند، هنوز او بالغ نشده او خودش تمام این قسمت‌های فقه و اصول و اینها را دارد تدریس می‌کند، نمی‌شود گفت که حکمی ندارد!

در جلد 39 ذیل صفحه 26 این فرمایش را دارند ـ آن روایت‌های تبعیت را از وسائل می‌خوانیم ـ «و لا فرق فی ذلک و غیره بین الممیز و غیره و المراهق و غیره» ـ «مراهق» یعنی کسی که نزدیک بلوغ است ـ «لعموم أدلة التبعیة من الإجماع و غیره» پس «فولد الکافر کافر نجس تجری علیه أحکام الکفار و إن وصف الإسلام» این بچه باهوشی است مثلاً دوازده سالش است اسلام را خوب می‌شناسد، «و استدل علیه بالأدلة القاطعة» که اسلام حق است مسیحیت درست نیست نسخ شده است، «و عمل بأحکامه» عمل هم می‌کند اما محکوم به کفر است ـ این خیلی بعید است از صاحب جواهر!! ـ فرمود: «فولد الکافر کافرٌ نجسٌ تجری علیه أحکام الکفار و إن وصف الإسلام» اسلام‌شناس هم است، «و استدل علیه بالأدلة القاطعة» نه تنها اسلام‌شناس سنتی است بلکه با ادله قاطع حقانیت قرآن، وحی و ولایت را تبیین می‌کند و نه تنها با ادله قطعی عظمت اسلام را تأمین می‌کند به دستورهای اسلام هم عمل می‌کند «و عمل بأحکامه»، او چرا محکوم به کفر باشد؟! بعد می‌فرماید: «و ولد المسلم طاهرٌ تجری علیه أحکام المسلمین و إن أظهر البراءة‌ من الإسلام و استدل علی الکفر و شیّد أرکانه» این یکی برای کفر و کمونیستی تبلیغ می‌کند ولی شما می‌گویید این پاک است! آن یکی برای اسلام تبلیغ می‌کند شما می‌گویید نجس است! این طغیان قلم است این درست نیست! اینجا که فرمود: «فولد الکافرُ کافر نجس تجری علیه» با آن همه فضایل، اینجا «ولد المسلم طاهر تجری علیه» با این همه رذائل، این درست در نمی‌آید!

پرسش: ...

پاسخ: اگر خیال کردند که براهین عقلی کافی نیست، خیال کردند که تبعیت حاکم بر این حرف‌ها است حتی بر عقل حاکم است، اگر خیال کردند که خیال باطلی است بله کسی که بیراهه می‌رود بله؛ اما این‌طور حرف درست نیست. کسی با ادله قاطع در حدّ علامه است و بالغ نشده و همه احکام را دارد، می‌گوییم او نجس است! با اینکه به نفع اسلام براهین خوبی را دارد اقامه می‌کند. کسی که تبلیغ کمونیستی می‌کند چون پدر و مادر او مسلمان‌اند بگوییم او طاهر است! اما کسی که تبلیغ اسلام می‌کند و تمام جزئیات را تبیین می‌کند چون پدر و مادر او کافرند بگوییم او نجس است!

یک عده‌ای در صدر اسلام مانع اسلام آوردن جوان‌هایشان بودند. جوانی مسلمان شد آمد خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که من مشکل خانوادگی دارم اینها با من هماهنگ نیستند چکار کنم؟ حضرت فرمود حرف اینها را گوش نده! نعم ﴿وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾؛[14] اما ﴿وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾[15] بساط زندگی خانوادگی‌تان را به هم نزنید اما حرف آنها را گوش نده! ﴿وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ این آیه نازل شد ولی ﴿وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ اساس زندگی خانوادگی‌تان را به هم نزنید اما حرف اینها را هم گوش ندهید.

اینکه ذات اقدس الهی می‌فرماید حرف آنها را گوش نده یعنی تو تابع اینها نیستی حالا که فهمیدی حق با اسلام است حرف اینها را گوش نده. اینجا هم مرحوم صاحب جواهر می‌فرماید آن ولد مسلم ولو علیه دین تبلیغ کمونیستی می‌کند تبلیغ سکولار می‌کند تبلیغ لائیک می‌کند او پاک است! آن‌که پدر و مادر او در محیط کفر به دنیا آمدند برای او اسلام ثابت شد، با ادله قطعی حقانیت اسلام را فهمید، تبلیغ اسلام را هم می‌کند، بگوییم او نجس است! این درست نیست.

پرسش: تفکیک بین اسلام ظاهری و باطنی نمی‌توانیم کنیم که بگوییم اسلام ظاهری دارد اما کفر باطنی دارد؟

پاسخ: خیر، چون دارد استدلال واقعی می‌کند و ادله واقعی اقامه می‌کند.

می‌فرمایند: «و ولد الکافرُ کافر نجس تجری علیه احکام الکفار و إن وصف الإسلام و استدل علیه بالأدلة القاطعة» چگونه آدم می‌تواند بگوید که او نجس است؟! «و عمل بأحکامه» نماز می‌خواند روزه می‌گیرد با دلیل قطعی هم ثابت می‌کند که اسلام حق است، باز بگوییم که او نجس است؟! این درست نیست! آن وقت «ولد المسلم طاهرٌ تجری علیه احکام المسلمین و إن اظهر البرائة»؛ تبلیغ ضدّ اسلام می‌کند، برائت از اسلام می‌کند در گروه‌ها الحادی و مانند آن ثبت‌نام کرده بگوییم طاهر است! حالا نگوییم نجس است ولی به هر حال چرا او نجس باشد؟! ایشان می‌فرماید: «و دعوی بعض الأجلاء أن ذلک منافٍ لقاعدة الحُسن و القبح کما تری»! کجای آن «کما تری» است؟! حرف حق است.

قاعده «حُسن و قبح عقلی» که انسان یک چیزی را می‌پذیرد اگر حَسَن شد حَسن است، عقل معزول نیست چیزی را می‌فهمد؛ اصل مسئله را عقل تأمین می‌کند. این آیه پایانی سوره مبارکه «نساء» در عظمت برهان عقلی خیلی شافی و کافی است ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیما﴾؛[16] بخش پایانی سوره مبارکه «نساء» بعد از اینکه نام بسیاری از انبیاء را می‌برد می‌فرماید ما قصه بعضی از انبیاء را گفتیم و قصص بعضی از انبیاء را نگفتیم،[17] چرا؟ برای اینکه آن طرف آب این طرف آب، خاور دور باختر دور، حتماً پیغمبر داشتند ما اگر بگوییم آن طرف اقیانوس یک جمعیتی بودند اولین کسی که تکذیب می‌کند همین مردم‌اند؛ ما قصه پیامبری را نقل می‌کنیم که بعد بگوییم: ﴿فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا﴾[18] چه کسی از آن طرف آب خبر داشت؟! چه کسی از این طرف آب خبر داشت؟! در دو جای قرآن می‌فرماید ما قصص بعضی از انبیاء را برای شما نگفتیم.[19] برای اینکه ما بگوییم آن طرف دنیا جمعیتی بودند ما پیامبری فرستادیم، شما چگونه بروید تحقیق کنید، راه ندارد!

بنابراین با اینکه در روایات دارد که مثلاً چندین پیامبر آمدند، اسم شریف 25 نفر در قرآن کریم آمده است. بعد آخرین برهانی که در این قسمت سوره مبارکه «نساء» اقامه می‌کنند فرمود ما انبیاء فرستادیم برای اینکه در قیامت یا در دنیا مبادا کسی استدلال بکند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾ اینها اگر علیه منِ خدا برهان اقامه کنند که ما که نمی‌دانستیم از کجا آمدیم و به کجا می‌رویم، تو که ما را آفریدی از جایی آوردی به جای دیگری می‌بری، می‌دانی، چرا راهنما نفرستادی؟! این چقدر در عظمت عقل سهیم است! فرمود ما برهان اقامه کردیم تا مردم علیه خدا برهان اقامه نکنند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾ مستحضرید ﴿بَعْدَ﴾ ظرف است، ظرف مفهوم ندارد مگر در مقام تهدید، ظرفی که در مقام تهدید است مفهوم دارد یعنی اگر من انبیا نمی‌فرستادم مردم علیه من حجت اقامه می‌کردند؛ این عظمت عقل است، قدرت عقلی است، احترام‌گذاری ذات اقدس الهی به بهترین نعمتی است که به بشر داده است خودش این نعمت را داده که احتجاج می‌کنند. آن وقت این شخصی که علیه اسلام دارد تبلیغ می‌کند بگوییم او پاک است، این کسی که به نفع اسلام دارد تلاش و کوشش می‌کند برهان اقامه می‌کند نماز هم می‌خواند روزه هم می‌گیرد، بگوییم این نجس است! بعد بگوییم «دعوی بعض الأجله کما تری» است! خیر این طغیان قلم است و این فرمایش درست نیست.

می‌فرماید: «نعم عن الشیخ قول بصحة إسلام المراهق بل عنه یحکم بإسلامه إذا بلغ عشرا بل قیل إنه قد قطع کالعلامة فی التحریر بأنه إذا وصف الإسلام حیل بینه و بین متبوعة لکن ذلک کله مناف لما هو کالضروری من الدین من کون الصبی قبل البلوغ مرفوع القلم عنه» یعنی سیئات او نوشته نمی‌شود، نه حسنات او نوشته نشود! در بحث جلسه قبل اشاره شد همین بزرگان می‌فرمایند معاملات او مشروع نیست اما عبادات او مشروع است بچه‌ای که نماز او باطل است او در صفی قرار بگیرد که نمازگزارها به أحد أنحای ثلاثه رابطه ندارند؛ نه با جلو، نه از طرف راست، نه از طرف چپ به امام مرتبط نیستند نماز آنها منقطع است. اگر کسی در طرف راست مصلّی باشد یا طرف چپ در صف اول باشد، این نمازگزار از چه راهی به امام وصل است؟ اگر نماز او مشروع نباشد مثل یک کارتنی است که در این صف جماعت گذاشته‌اند این جاهاست که مسئله حجب و حاجب بودن مشکل دارد نه مسئله فاصله تا بگوییم بچه مگر چقدر جا می‌گیرد! یک کارتن هم شما بگذارید نماز باطل می‌شود.

پرسش: ...

پاسخ: در حال سجده که نمی‌گوییم چون این نمازگزار در جمیع حالات باید با امام رابطه داشته باشد، در حال سجده رابطه ندارد، در حال جلوس رابطه ندارد، نعم فقط در حال قیام رابطه دارد حالا اگر یک پرده‌ای را بگذارند در حال خصوص سجده، نماز باطل است در حال خصوص جلوس، نماز باطل است رابطه او باید در جمیع حالات با امام محفوظ باشد، او فقط در حال ایستادن امام را ببیند و رابطه محفوظ باشد کافی نیست.

این فرمایش که ایشان دارند ناتمام است. «لکن ذلک کله منافٍ لما هو کالضروری من الدین»، خیر این‌گونه ضروری که شما می‌گویید نیست، «من کون الصبی و قبل البلوغ مرفوع القلم عنه»، این «لا عبرة بقوله فی إسلام و کفر و عقد و إیقاع» در حالی که گفتند عبادات او مشروع است، معاملات او را گفتند مشکل دارد. «و لیس إسلامه و کفره إلا تبعیا کما لا یخفی علی مَن له أدنی خبرة بکلام الأصحاب فی جمیع المقامات». بعد می‌فرماید بر اساس این اصولی که ما آمدیم «و من ذلک یعلم الحال فی المسألة الثانیة»[20] که در مسئله ثانیه هم همین مشکل را دارند که روایات مسئله ثانیه بخشی در بحث کتاب ارث است، بخشی در کتاب حدود و ارتداد که آنجا حکم مرتد چیست؟ آنجا حکم ارث چیست؟ دو تا روایت است یا بیشتر، یکی در کتاب ارث است یکی در کتاب ارتداد که ـ إن‌شاءالله ـ در جلسه آینده می‌خوانیم.

«و الحمد لله رب العالمین»

[12] رسالة فی الإرث(اراکی)، ص112ـ114.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo