< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

99/09/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/الموانع الإرث /

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در آغاز کتاب میراث شرایع در نظر اول که مقدمات این کتاب است، چهار مقدمه ذکر می‌کنند که مقدمه أولیٰ در موجبات ارث است [1] گرچه از عبارت‌های ایشان خیلی بحث نشد بنا شد که محورهای قرآنی این بحث شریف، اول ارائه شود؛ چون در هر بحثی اول اگر آیات قرآنی مشخص شود، معلوم می‌شود که اگر عامی هست یا مطلقی هست مرجع نهایی همان عام یا مطلق، قرآن کریم است گذشته از اینکه اولین سند دینی هم همین قرآن کریم است آن وقت در هر موردی که شکی باشد به این اصول اولیه مراجعه می‌شود. در سوره مبارکه «نساء» بسیاری از احکام ارث مشخص شده که قسمت مهم آنها در طی این بحث‌ها اشاره شد برخی از بحث‌های مختصری مانده که امروز بحث پایانی آن آیات خواهد بود.

آنچه که مرحوم محقق در مقدمه أولیٰ‌ به عنوان موجبات ارث ذکر کردند با تتمیم و تکمیلی که از سایر کتاب‌های فقهی بدست آمد، ارائه شد. بزرگان فقهی قبل از اینکه به بحث مانع ارث برسند گفتند موجب ارث یا قرابت است یا نکاح دائم است یا ولاء است بعد این تثلیث به تثنیه تبدیل شد و منظم‌تر شد که موجب اثر یا نسب است یا سبب، آن‌گاه سبب یا نکاح است یا ولاء است، این‌طور نبود که مثلاً درجه سوم با درجه دوم یا درجه اول یکجا در تقسیم ذکر شود، آن تقسیم ردیفی پایه علمی نداشت که بگوییم سبب ارث یا قرابت است یا نکاح است یا ولاء، این تقریباً قسیم شیء قرار دادن است که صبغه علمی ندارد برای اینکه مسئله ولاء زیر مجموعه سبب است که سبب قسیم نسب است لذا محققین بعدی آمدند به این تقسیم نظم بخشیدند و گفتند که موجب ارث یا نسب است یا سبب و سبب یا زوجیت است یا ولاء، این‌طور نیست که ردیفی بگویند که موجب ارث یا قرابت است به نام نسب یا زوجیت است یا ولاء، زوجیت و ولاء جزء مجموعه سبب‌اند و قرابت جزء مجموعه نسب.

مطلب بعدی این است که در نسب پیوند از دو راه است یا وارث و مورّث به یکدیگر مرتبط‌اند مثل طبقه أولیٰ، یا وارث و مورّث دو تایی به یک امر سوم مرتبط‌اند مثل طبقه دوم و طبقه سوم. در طبقه اول که سخن از والدین است و أولاد، اینها به هم مرتبط‌اند؛ یا وارث ولد است و مورّث والد یا بالعکس، یا پسر رحلت می‌کند پدر ارث می‌برد یا پدر رحلت می‌کند پسر ارث می‌برد، این وارث و مورّث به هم مرتبط‌اند به ثالث مرتبط نیستند. در قسمت‌های بعدی طبقه دوم و طبقه سوم، وارث و مورّث هیچ کدام به هم مرتبط نیستند ولی هر دو به امر ثالث مرتبط‌اند مثل برادرها و خواهرها و بعد مسئله عموها و عمه‌ها و خاله‌ها و دایی‌ها، اینها این‌طور هستند. البته در جریان طبقه دوم چون اجداد معتبرند اینها اگر بخواهند از جدّشان ارث ببرند یا جدّشان بخواهد از اینها ارث ببرد در حقیقت به همان طبقه أولیٰ برمی‌گردد؛ اما برادر و خواهر بخواهند از یکدیگر ارث ببرند یا عموها و عمه‌ها، خاله‌ها و دایی‌ها بخواهند از یکدیگر ارث ببرند برای اینکه هر دو به یک امر ثالث برمی‌گردند هیچ کدام منشأ ارتباط نیستند. «فتحصّل» در مسئله قرابت که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[2] است یا وارث و مورّث مستقیماً به یکدیگر مرتبط‌اند مثل پدر و فرزند یا جدّ و نوه و مانند آن، یا هیچ کدام به هم مرتبط نیستند از یکدیگر متولد نشدند ولی هر دو به یک جای سوم مرتبط‌اند مثل برادر و خواهر، بعد طبقه سوم هم همین‌طور است؛ عمه و عمو، خاله و دایی، أعمام و أخوال، همه اینها به یک امر ثالث مرتبط‌اند.

مطلب بعدی این است که در جریان دختر و پسر، امامیه به برکت اهل بیت(سلام الله علیهم) می‌فرمایند در هیچ طبقه‌ای بین زن و مرد فرقی نیست که زن محروم نیست، چه در طبقه أولیٰ چه در طبقه ثانیه چه در طبقه ثالثه؛ اما شافعی و مالکی در طبقه دوم و سوم بسیاری از زن‌ها را از ارث محروم کردند. اینکه عبارت بدایة المجتهد و نهایة المقتصد ابن رشد را آن روز خواندیم که ایشان در طبقه دوم و سوم فرمودند وارث‌های مرد هفت تا هستند و وارث‌های زن پنج تا، [3] این کمبود برای آن است که نوه‌های دختری را خیلی‌هایشان ارث نمی‌دادند گرچه حنابله و حنفیه ارث می‌دهند اما شافعی و مالکی که قسمت مهم فقه فعلی به شافعی برمی‌گردد اینها نوه‌های دختری را ارث نمی‌دهند

حالا منشأ آن هر چه هست که در جاهلیت البته این چنین بود ولی در مذهب اهل بیت(سلام الله علیهم) که عِدل قرآن کریم است اینها هیچ فرقی بین دختر و پسر در هیچ طبقه‌ای از طبقات سه‌گانه قائل نشدند اگر عمو ارث می‌برد عمه هم ارث می‌برد اگر دایی ارث می‌برد خاله هم ارث می‌برد این‌طور نیست که زن در جایی محروم باشد و در طی بحث‌های قبلی هم روشن شد که همیشه در همه مواردِ ارث این‌طور نیست که سهم زن کمتر از سهم مرد باشد. بله، درباره پسر و دختر این‌طور است وگرنه در بعضی از موارد سهم دختر و پسر و زن و مرد مساوی هم است در بعضی از موارد زن دو برابر مرد می‌برد آن جایی که نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر که در اینجا هر کدام نصیب «من یتقرب إلی المیت» می‌برند یعنی نوه دختری یک برابر می‌برد ولو پسر باشد، نوه پسری دو برابر می‌برد ولو دختر باشد. پس این چنین نیست که در اسلام همیشه سهم الإرث زن کمتر از سهم الإرث مرد باشد البته دختر و پسر این‌طور هستند اما از این طبقه اول که بگذریم در طبقه دوم و سوم گاهی سهم زن و مرد یکسان است گاهی سهم زن دو برابر سهم مرد است.

مطلب بعدی این است که این ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾[4] قرآن کریم نفرمود «إن لم یکن لکم ولد»! در مسئله سبب که زوجیت است مرد از زن ارث می‌برد اگر او فرزند داشته باشد یک چهارم و اگر او فرزند نداشته باشد یک دوم، در تمام موارد نسبت را به مورّث می‌دهد نه نسبت به وارث؛ به شوهر می‌گوید شما در بعضی از موارد یک دوم ارث می‌برید در بعضی از موارد یک چهارم، نه اینکه «إن لم یکن لکم» بلکه فرمود: ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ اگر اینها فرزند نداشتند شما این مقدار ارث می‌برید خواه از شما و خواه از شوهر قبلی، چه اینکه به زن‌ها هم می‌فرماید سهم الإرث شما گاهی یک چهارم است گاهی یک هشتم؛ یک هشتم است اگر فرزند داشته باشند، یک چهارم است اگر فرزند نداشته باشند، معیار فرزند داشتنِ مورث است. این ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ﴾، ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ﴾ که در قرآن کریم است در همین سوره مبارکه «نساء»، معیار را مورث قرار می‌دهد نه معیار را وارث.

مطلب بعدی که در همین سوره مبارکه «نساء» است و برخی‌ها خیال می‌کردند این نسخ شده است این است که در مسئله ﴿إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی﴾[5] اگر هنگام تقسیم ورثه بعضی از ارحام حضور پیدا کردند به اینها ارث بدهید. قرآن کریم این سه طبقه را ذکر کرده است یعنی پدر و مادر و فرزند را ذکر کرده، إخوه و أخوات را ذکر کرده، بقیه را به عنوان ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ که طبقه سوم است ذکر کرده است.

اگر کسی جزء ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ نبود، جزء طبقه وارث نبود، یا برای اینکه اصلاً ارث نمی‌برد یا برای اینکه خیلی دور است یا برای اینکه طبقه قبلی وجود دارد او ارث نمی‌برد، به هر تقدیر ﴿إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی﴾ اینها فعلاً ارث نمی‌برند، در اینجا شما سهمی از این «ما ترک» را به آنها بدهید. برخی‌ها خیال کردند که این نسخ شده است برای اینکه آیات ارث فرمود طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم، اینها ارث می‌برند، با بودِ طبقه اول به دوم و سوم نمی‌رسد و با بودِ طبقه دوم به سومی نمی‌رسد سهمی ندارند اما ظاهر آیه ﴿إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ﴾ این است که چیزی به آنها عطا کنید سخن از ارث نیست لذا حمل بر استحباب شده است و همچنان این آیه محفوظ است نسخ نشده، چون خود قرآن کریم بعد از اینکه فرمود: ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ و این اولویت هم اولویت تعیینی است و نه تفضیلی، أفضل بودن نیست حتمی بودنِ استدلال است، چه اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همین بخش پایانی بعضی از آیات سوره «انفال» که همین هم در سوره مبارکه «احزاب» آمده، فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَی‌ بِکُمْ‌ مِنْ‌ أَنْفُسِکُمْ» بعد فرمود «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه‌» همین «أَ لَسْتُ أَوْلَی‌ بِکُمْ» از همین ریشه ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ است یعنی اولویت، اولویت تعیینی است تفضیلی که نیست فرمود: «أَ لَسْتُ أَوْلَی‌ بِکُمْ‌ مِنْ‌ أَنْفُسِکُمْ» عرض کردند: «بَلَی‌»، این اولویت، اولویت تعیینی است بعد فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه».[6] این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ اولویت تعیینی است و با اولویت تعیینی وجوب برداشته شد سهم الإرث برداشته شد اما آن استحباب همچنان سرجایش محفوظ است. پس این آیه سوره مبارکه «نساء» که دارد: ﴿إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی﴾، ﴿فَارْزُقُوهُمْ﴾ از این، حمل بر استحباب می‌شود و همچنان این سرجایش محفوظ است و هیچ نسخی هم نشده است.

اینها یک سلسله بحث‌هایی است که مرور مجددی نسبت به آیات بکنیم که معلوم شود.

پرسش: ...

پاسخ: در سوره مبارکه «انفال» هم ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ است.

پرسش: ...

پاسخ: خیر، عمده کلمه اولویت است که این اولویت، اولویت تعیینی است که هر کسی «من یتقرب»، آن أولیٰ است، اولویت او اولویت تعیینی است، آنجا رحامت هم همین‌طور است منتها هر کدام واژه خاص خودشان را دارند؛ این نزدیک است و آن رحِم است، هر دو تحریک می‌کند به سمت عاطفی منتها در جریان ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ حرمت مادری را بیشتر رعایت کرده است چون اینکه می‌گویند صله رحم و ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ به رحِم وابسته است به مادر وابسته است، اصل عامل پیوند خانواده همان مادر است. در بحث‌های قبلی هم گذشت که ذات اقدس الهی به مرد می‌فرماید تو موظف هستی که مسکن تهیه کنی به زن می‌فرماید که تو موظف هستی که سکینت را به عهده بگیری ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾[7] درست است که مرد هم موظف است اما از مرد بر نمی‌آید که آرامش منزل را به عهده بگیرد، آن‌که می‌تواند تحمل کند آن‌که می‌تواند گاهی گریه کند و با گریه‌ خود محفل را آرام کند، همان رقّت قلب و آرامش است که از بهترین ذخایر است که این کار از مرد بر نمی‌آید، تأمین سکینت و آرامش منزل از مرد بر نمی‌آید ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ اما مرد را موظف کرده است که ﴿وَ عَلَی الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ﴾ یا ﴿أَسْکِنُوهُنَّ﴾[8] که این ﴿أَسْکِنُوهُنَّ﴾ یعنی مسکن زن به عهده مرد است البته این درست است. آن ﴿أَسْکِنُوهُنَّ﴾ یک تکلیف شرعی است؛ اما ﴿لِتَسْکُنُوا إِلَیْها﴾ یک دستور اخلاقی است که مدینه فاضله از خانه شروع می‌شود و سکینت خانه به عهده مادر آن منزل است. این ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ بودن هم از همین قبیل است، صله رحم کردن این است، این رحِمِ زن است که این برکات فراوان را به همراه دارد، صُلب مرد این هنر را ندارد که آرامش خانوادگی را حفظ کند اما رحمِ زن این قدرت را دارد لذا می‌فرماید ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾.

این در مقدمه أولیٰ بود که موجبات ارث را ذکر کردند.موانع ارث در جریان مقدمه ثانیه که موانع ارث را ذکر می‌کنند می‌فرماید موانع ارث کفر، قتل و رق است. اینجا هم این تثلیث خیلی پایه دقیق علمی ندارد، موانع ارث را تا هیجده قسم هم شمرده‌اند؛ البته برخی از اینها قابل ادراج در بعضی دیگر است اما آن عامل‌های مهم مانع ارث همین سه تا است: کفر، قتل و رق است، آن قسمت‌های مهمّ موانع ارث را ذکر کردند حالا در تفصیل می‌آید که خیلی از چیزها هست مسئله لعان همین‌طور است مسئله اینکه ـ خدای ناکرده ـ زنایی در کار باشد این‌طور است، اینها مانع ارث‌اند.در جریان ارتداد یک چیز معروفی است که مرتد ارث نمی‌برد، حالا لازم است ارتداد باشد که سبق اسلام داشت، یا نه اصلاً کفر؟ یک وقت است شخص، مسلمان است فرزند او مسلمان‌زاده است اگر ـ معاذالله ـ مرتد شود مرتد فطری است اما یک وقت است که هر دو کافر بودند پدر مسلمان شد پسر هم‌چنان به کفر باقی است، این سخن از ارتداد نیست عمده آن است که کفر مانع است نه ارتداد! اگر «أحدهما» کافر بود و دیگری مسلمان، کافر از مسلمان ارث نمی‌برد. درباره اینکه مسلمان از کافر ارث می‌برد یا نه، عده‌ای گفتند که مسلمان هم از کافر ارث نمی‌برد به حدیثی استدلال کردند که آن حدیث مورد تأمل است ولی آنچه که در روایات اهل بیت(علیهم السلام) است این است که کفر مانع ارث بردن است، نه مانع توریث باشد! کفر مانع توریث نیست مانع ارث‌بری است لذا اگر مورث کافر بود و وارث مسلمان، ارث می‌برد.

«فتحصّل» که دو نکته باید ملحوظ باشد: یکی اینکه ارتداد معیار نیست، کفر مانع است؛ دوم اینکه کفر وارث مانع است نه کفر مورث، کفر در وارث مانع ارث‌بری اوست نه در مورث مانع توریث باشد. یک حدیثی است از وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «لَا یَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَیْن‌»[9] که قبلاً هم به عرض شما رسید در خطبه نورانی «فدکیه» این جمله از دشوارترین و تلخ‌ترین جمله‌های آن خطبه است که حضرت سرانجام بعد از استدلال به آیات قرآنی و روایات مسلّم، در آخر فرمود: «أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَان‌» که این خیلی بدتر از آن دَر به پهلو زدن و مانند آن است، خیلی گدازنده است که چرا به من ارث نمی‌دهید مگر من را مسلمان نمی‌دانید ؟! مگر من با پدرم یک دین نداریم؟! خیلی این جمله سخت است! به مراتب بدتر از آن دَر به پهلو زدن است! «أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَان‌»؟ بعد از اینکه به آیات قرآن استدلال کرد و استدلال کرد فرمود چرا مرا وارث نمی‌دانید؟! «أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی‌»؟! این ﴿وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾[10] از این قبیل است، ﴿فَهَبْ لی‌ مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا ٭ یَرِثُنی‌ وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب﴾[11] از این قبیل است، این انبیاء که ارث بردند چرا می‌گویید من ارث نمی‌برم؟! «أَ فِی کِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثُ أَبِی» بعد فرمود: «أَمْ هَلْ تَقُولُونَ إِنَّ أَهْلَ مِلَّتَیْنِ لَا یَتَوَارَثَان».[12]

این «إِنَّ أَهْلُ‌ مِلَّتَیْنِ‌ لَا یَتَوَارَثَان» یعنی اگر پدر مسلمان بود پسر کافر، یا پدر کافر بود پسر مسلمان، کافر از مسلمان ارث نمی‌برد به همین مقدار هم صادق است. اگر هم اطلاق داشته باشد که کفرِ وارث مانع است، کفر مورث هم مانع است، این باید تخصیص بخورد. ظاهر آن این است که اینها از یکدیگر ارث نمی‌برند یعنی چه پدر کافر باشد چه پسر هیچ کدام از دیگری ارث نمی‌برد حالا بر فرض هم اگر اطلاق داشته باشد چه اینکه «لا یبعد» به وسیله نصوص تخصیص می‌خورد. اگر «أَهْلُ‌ مِلَّتَیْنِ‌ لَا یَتَوَارَثَان» چه پدر کافر بود چه پسر، چه وارث کافر باشد چه مورّث، هیچ کدام ارث نمی‌برند تخصیص می‌خورد به اینکه این مخصوص به جایی است که وارث کافر باشد وگرنه مسلمان از کافر ارث می‌برد.

حالا ما این چند نکته را بخوانیم بعد ببینیم که موانع ارث همین‌ها است یا نه؟ و اگر این قسمت‌ها تمام بشود وارد بحث بعدی که مرحوم محقق مطرح کردند می‌شویم. در سوره مبارکه «نساء» آیه هفت این است: ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُون﴾ که این ﴿الْأَقْرَبُون﴾ همان ﴿أُولُوا الْقُرْبی﴾[13] است، ﴿وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً﴾ از ارث به عنوان فرض یاد می‌کند فریضة یاد می‌کند مفروض یاد می‌کند اینکه مرحوم محقق دارد «کتاب الفرائض» بخش دیگری از فقهاء دارند «کتاب الفرائض»، عده‌ای هم دارند «کتاب المیراث» برای اینکه از ارث به فریضه و فرائض یاد شده است و از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که «تَعَلَّمُوا الْفَرَائِضَ وَ عَلِّمُوهَا» برای اینکه «فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم»[14] حالا شاید برای همین جهت مسئله زن و مرد و مانند آن، وگرنه خیلی به زحمت افتادند که این حدیث را معنا کنند که پیغمبر فرمود شما کتاب فرائض را یاد بگیرید «فَإِنَّهَا نِصْفُ الْعِلْم» آیا این برای آن است که نصف علم است؟ گفتند نه، بسیاری از دقائق فقهی است که در کتاب‌های دیگر است، چگونه این «نِصْفُ الْعِلْم» است؟! یا نه، خواست مسئله خانوادگی زن و مرد و حرمت زن و اینها را ذکر کند که به هر حال نصفی از مسائل مربوط به اینهاست. ثابت کرده که در تمام طبقات ارث، زن حضور دارد که در بعضی از طبقات مساوی مرد می‌برد و در بعضی از طبقات دو برابر مرد می‌برد شاید به این مناسبت باشد. «علی أیّ حال» «فریضه، مفروض، فرض»، اینها عناوینی است که در قرآن کریم مشابه اینها درباره ارث آمده است لذا «کتاب الإرث» شده «کتاب الفرائض». اینجا دارد: ﴿نَصیباً مَفْرُوضاً﴾ این جامع است آن وقت بعضی از آیات مفسر این است روایات هم که شاهد این است.

آیه هشت: ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی‌ وَ الْیَتامی‌ وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾ از این آیه معلوم می‌شود که نمی‌خواهد بگوید این نسخ شده است برای اینکه این آیه اصلاً ناظر به ارث نیست ناظر به احسان است برای اینکه مساکین هم یاد شده است ایتام هم ذکر شده است کاری به ارث ندارد تا شما بگویید نسخ شده است حکم ارث در طبقات سه‌گانه مشخص است. اینجا فرمود اگر در هنگام توزیع ارث مسکینی، فقیری آمده است یا بستگانی آمدند یک چیزی به آنها بدهید، این یک احسان استحبابی است جا برای نسخ نیست ﴿وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبی وَ الْیَتامی‌ وَ الْمَساکینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ﴾ سخن از ارث نیست! ﴿وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾.

بعد ﴿وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً﴾[15] که این از دقیق‌ترین و ظریف‌ترین مسائل رعایت أولوا الأرحام و فقرا و دیگران است، گرچه ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾[16] ولی به هر حال پدر و مادر بعد از مرگ از اولادشان باخبر هستند از وضعشان باخبر هستند حتی گاهی موقع نماز سری به اینها می‌زنند موقع اذان و اقامه سری می‌زنند و بعد رنج می‌برند. فرمود اگر شما نسبت به ایتام دیگران بی‌مِهری کردید به ایتام شما هم بی‌مِهری می‌شود، این از سنخ ﴿لاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی﴾ نیست شما هم رنج می‌برید. اگر بخواهید به بچه‌های شما بعد از مرگ شما آسیب نرسد به ایتام دیگران رحم کنید چون کاملاً آنها باخبر هستند و رنج می‌برند﴿وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً﴾.

بعد مسئله خوردن اموال یتامیٰ و مانند آن، چون هر ظلمی بد است مخصوصاً ظلم به کسی که هیچ پناهگاهی ندارد، ایتام هم همین‌طور است خوردن مال اینها، آنها را گرفتار می‌کند چون اینها هیچ پناهگاهی ندارند که از خودشان دفاع کنند لذا ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی‌ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‌ بُطُونِهِمْ نارا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾[17] این مسئله تجسّم اعمال و اینها خیلی شفاف و روشن است نفرمود قیامت آتش است این سرجایش محفوظ است این ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾ آتش افروخته درباره معاد است اما الآن دارد آتش می‌خورد. غزالی نقل می‌کند که دو نفر آمدند خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضرت تعارف کرد گفتند ما روزه‌دار هستیم فرمود شما که روزه ندارید چون چند لحظه پیش یا چند ساعت قبل چیزی خوردید عرض کردند ما روزه داریم! فرمود گوشت خوردید ایشان در احیاء العلوم این را نقل می‌کند عرض کرد که نه آقا! ما از صبح تا حالا روزه‌دار هستیم حضرت دستور داد تشتی یا ظرفی حاضر کنند فرمود بالا بیاورید! گوشت قی کردند عرض کردند یا رسول الله! اینها چیست ما که چیزی نخوردیم؟! فرمود این غیبتی که کردید همین است [18] اینها که غیبت می‌کنند لحم أخی را دارند می‌خورند ﴿أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً﴾[19] این برای آنها روشن است اما اصلش را قرآن کریم تثبیت کرده است نه اینکه بعدها آتش می‌خورند الآن آتش می‌خورند منتها نمی‌بینند. یک کسی که تخدیر شده است احساس نمی‌کند. چرا بیمار را وقتی به اتاق عمل بردند اعضای بدنش را قطعه قطعه می‌کنند او دردی احساس نمی‌کند؟ برای اینکه آن عضو تخدیر شده است. کسی که تخدیر دنیاست خمر دنیا او را مخمور کرده بی‌حس کرده است، آتش را هم احساس نمی‌کند این‌طور نیست که تجسّم اعمال و مانند آن فقط مربوط به قیامت باشد، خیر! با «إنما» هم ذکر فرمود ﴿إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی‌ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فی‌ بُطُونِهِمْ نارا﴾، نه اینکه بعدها نار می‌شود آن بعدها نار می‌شود که جمله بعد است که فرمود ﴿وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیراً﴾ پس الآن آتش می‌خورند، در غیبت‌ها همین‌طور است، در کارهای دیگر هم همین‌طور است.

مستحضرید مهم‌ترین سهم تربیتی قرآن کریم این است که فقه اصغر و اکبر را، یا فقه و اخلاق را به هم دوخت. آیه‌ای که حکم فقهی دارد در پایان آن «إن الله کذا و کذا»، «إن الله کذا و کذا» یا مسئله معاد را ذکر می‌کند یا مسئله مبدأ را ذکر می‌کند که اینها ضامن اجرا است.

بعد می‌فرماید: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ که در این آیه یازده این نکته ملحوظ است که فرمود: ﴿وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ﴾؛ اگر شوهر فرزند داشته باشد زن کمتر می‌برد فرزند نداشته باشد زن بیشتر می‌برد و منظور از این مرد فرزند داشته باشد چه از این زن چه از زن دیگر. در جریان ارث مرد که فرمود اگر زن فرزند داشته باشد مرد کمتر می‌برد و اگر فرزند نداشته باشد بیشتر می‌برد، منظور این است که آن زن چه از این شوهر چه از شوهر دیگر فرزند داشته باشد. این﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ﴾ یعنی چه از این شوهر چه از شوهر دیگر.

اما درباره کلاله: ﴿وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ اینجا سخن از فرزند و اینها نیست.

مطلب دیگر این است که در جریان ارتداد که ارتداد مانع است، در بین احکامی که بین والدین است، مسئله ارث است مَحرمیت است حرمت نکاح است نفقه است خیلی احکام است که بین والد و ولد است، در خصوص ارث تنها چیزی که مانع از اجرای اینهاست کفر است. در جریان نفقه، غنا مانع است نه کفر، در جریان ارث، کفر مانع است نه غنا؛ اگر فرزندی غنی بود سهم الإرث مال اوست ولی در مسئله نفقه که فرزند واجب النفقه پدر است اگر غنی بود که واجب النفقه نیست. در مسئله نفقه، غنا مانع است در مسئله ارث، کفر مانع است. کفر مانع ارث است چه غنی باشد چه فقیر باشد، ولو فقیر، از راه دیگر باید او را تأمین کرد نمی‌شود به فقیر ارث داد. کفر مانع از ارث است چه فقیر باشد چه غنی. در مسئله نفقه، غنا مانع وجوب انفاق است چه کافر باشد چه غیر کافر. مسئله حرمت نکاح، مسئله مَحرمیت، نه ارتداد مانع است و نه فقر و غنا. مسئله لعان و اینها هم که بعد ـ به خواست خدا ـ خواهد آمد.

در جریان حاجب هم این یک اصل کلی است. خدا صاحب جواهر را غریق رحمت کند ایشان دارد که بسیاری از این احکام ارث جزء اصول مسلّم و ثابت است، یک؛ اجماع بر آنها است، دو؛ اینکه کتاب ارث مثل کتاب صوم و صلات این قدر دامنه‌دار نیست برای اینکه خیلی مورد اختلاف نیست گرچه خیلی هم محل بحث نشده است در حوزه‌ها ولی «علی أیّ حال» خیلی از آن مورد اتفاق است. ایشان می‌فرماید اکثر مسائل ارث اصول مسلّمه اسلام است و مورد اتفاق و اجماع هم است.[20]

دو تا مسئله است که این هم جزء اصول کلی است در همه موارد طبقات سه‌گانه سرجایش محفوظ است: یکی حاجب بودن «مَن یتقرب إلی المیت بالأبوین» او حاجب کسی است که «یتقرب إلی المیت بأحدهما». دوم اینکه در مسئله سهم الإرث بردن چون این طبقات دوم و سوم، ارثِ «مَن یتقرب إلی المیت» را می‌برند نوه دختری کمتر می‌برد ولو پسر باشد، نوه پسری بیشتر می‌برد ولو دختر باشد. این دو تا اصل هم اصل ثابت است: یک اصل این است که «مَن یتقرب إلی المیت بالأبوین» مقدم است بر «من یتقرب إلی المیت بأحدهما»، یک؛ در مسئله سهم الإرث هم «مَن یتقرب إلی المیت بالأب» دو برابر کسی می‌برد که «یتقرب إلی المیت بالأم وحدتها»، دو.ظاهراً در این مسئله موجبات ارث که مقدمه أولیٰ بود چیزی نمی‌ماند ولی خواهش من این است که این چند تا آیه سوره مبارکه «نساء» کاملاً در دست باشد که خطوط کلی ارث را این چند تا آیه مشخص کرده است.«و الحمد لله رب العالمین»

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo