< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در مقصدی که راجع به میراث أنساب است مرتبه أولیٰ را برای أولاد و أبوین،[1] مرتبه دوم را برای إخوه و أجداد[2] و مرتبه سوم را هم برای أعمام و أخوال اختصاص دادند.[3] در مرتبه دوم سه بخش به طور رسمی مطرح است: یکی اینکه إخوه و أخوات فقط با هم باشند، دوم اینکه أجداد و جدّات با هم باشند، سوم اینکه إخوه و أخوات با أجداد و جدّات با هم باشند که در غالب این فروع اتفاق نظر است. این برکت اتفاق نظر و عدم اختلاف براساس چند جهت است؛ اول: تعدّد نصوص و صحاح بودن یا حَسن بودن یا موثق بودن که به هر حال نصوص معتبر است، دوم: عدم اجمال این نصوص یا عدم ابهام این نصوص، سوم: عدم تعارض این نصوص، چهارم: توافق اصحاب بر عمل به این نصوص چون یک وقت است که روایتی مورد اعراض است و مشکل‌آفرین است. این جهات که تعدد نصوص و صراحت یا ظهور نصوص و برائت از اجمال نصوص و نزاهت از ابهام نصوص و برائت از اعراض اصحاب از نصوص، باعث اتحاد و اتفاق قول در مسئله شد. اینکه مرحوم امین الاسلام در مجمع‌البیان فرمودند اصول ارث این است و اختلافی نیست[4] به برکت همین امور است و در بعضی از مواردی که تقیّه می‌کردند فوراً خود ائمه(علیهم السلام) مواظب بودند که این در دست دیگران نیفتد چون مثلاً این حکم حاشیه‌ساز است اینکه می‌بینید تقریباً مسئله ارث یکدست است هر چه من فکر کردم که چرا این مسئله این‌قدر سالم مانده برای اینکه همه منشأ اختلاف فتوا و اختلاف نظر در همین چند جهت بود که عرض کردم، هیچ کدام از این چند جهت در نصوص ارث نیست.

 

پرسش: ...

پاسخ: ادله ما همین نص است، عدم تعارض نصوص در اینجا هیچ مطرح نیست؛ یعنی عدم اجمال، عدم ابهام، عدم تعارض، عدم اعراض، گاهی می‌بینید یک روایت معتبر است ولی به مناسبتی فلان فقیه یا عده‌ای اعراض کردند، خود این مسئله‌آفرین است، آن وقت نوبت به اصل که برسد اختلافی که در اصول است بعضی‌ها صبغه اخباری دارند بعضی‌ها هم که صبغه اخباری ندارند در اصول، مبادی مختلف دارند و مانند آن این است که مسئله ارث نوبت به اصول و استصحاب و اقل و اکثر؛ اقل و اکثر ارتباطی، اقل و اکثر استقلالی و حقوق و احکام وضعی و تکلیفی، اینها در آن نیست یا بسیار کم است.

 

در مسئله أجداد هم همین سه حکم است، در مسئله إخوه و أخوات هم همین سه بخش است اینکه خود اینها یا أبی‌اند یا أمی‌اند یا مخلوط، این داخلی؛ گاهی با إخوه و أخوات‌اند و گاهی بی‌إخوه و أخوات، حالا با إخوه و أخوات باشند گاهی با إخوه أمی‌اند گاهی با أبی‌اند گاهی با أبوینی که این فروع فراوانی دارد هر کدام از اینها آن فروع اصلی‌اش سه قسمت است هم در إخوه و أخوات هم در أجداد و جدّات هم در با هم بودن یکی اینکه إخوه گاهی همه آنها أمّی‌اند یا همه آنها أبی‌اند یا أبوینی‌اند، اگر مخلوط باشد حکم خاص خود را دارد، أجداد همین‌طور است گاهی أمی‌اند گاهی أبی‌اند گاهی أبوینی. پس سه بخش است یعنی إخوه تنها، أجداد تنها، إخوه و أجداد. غالب این نصوص را که انسان بررسی می‌کند می‌بیند منزه از این علل و عواملی است که باعث تشتت اقوال است نه تنها روی خطوط کلی آن تشتت نیست در خطوط جزئی آن هم تشتت نیست برای اینکه در خود جریان میراث ضابطه دارد این ضابطه‌ها از نصوص استفاده می‌شود چندین قاعده از نصوص استفاده شده است و این قواعد مرجع است برای حل اختلاف، در بخش‌هایی مثل طهارت و صلات و مانند آن این قدر قاعده منظم و منضود نیست. در اینجا چه درباره أجداد به تنهایی یا إخوه به تنهایی یا أجداد و إخوه با هم فرمودند این چند تا اصل حاکم بر کیفیت توزیع ارث است: یکی اینکه هر سابقی حاجب لاحق است و نزاعی در کار نیست، یک؛ و هر کسی که بلاواسطه به میّت نزدیک است مقدم است بر کسی که مع‌الواسطه نزدیک است، دو؛ هر کسی به واسطه کمتری به میّت نزدیک‌تر است مقدم است بر کسی که به واسطه بیشتر نزدیک است، اصل بعدی و قاعده بعدی هر کس به میّت نزدیک‌تر است سهم «من یتقرّب» را می‌برد، در این سهم «من یتقرّب» هم دو تا حکم است: یکی اینکه چقدر می‌برد و یکی اینکه چگونه می‌برد، اگر «من یتقرب بالأم» باشند ثلث می‌برند نه ثلثان، یک؛ و در توزیع هم «علی السواء» توزیع می‌شود نه ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾،[5] دو؛ همه اینها مضبوط گفته شد، غالب این روایات که بخشی در موجبات ارث است بخشی در باب میراث أجداد و جدّات است بخشی درباره میراث إخوه و أخوات است، بخشی در مورد مخلوط أبوان و اینها هست آمده که هر کسی که بلاواسطه به میّت نزدیک است مقدم است، یک؛ و آنها که در یک طبقه هستند بلاواسطه هستند یا با یک واسطه هستند هر کدام سهم «من یتقرب» را می‌برند، دو؛ کیفیت توزیع داخلی به نحو خود اوست، سه؛ همه اینها روشن گفته شد دیگر جا برای اختلاف نظر و اختلاف فتوا و مانند آن نیست. اینکه مرحوم امین الاسلام در مجمع‌البیان آن‌طور ذکر کرد و مرحوم صاحب وسائل فرمایش ایشان را مبسوطاً ذکر کرد[6] بعد فرمود این اصول احکام ارث است برای اینکه مگر ما چند تا قاعده می‌خواهیم؟! همه اینها را منضبطاً گفتند.

حالا درباره إخوه و أجداد؛ این أجداد نسبی ارث می‌برند إخوه هم نسبی ارث می‌برند، گاهی نسبی‌ها تنها هستند و گاهی با هم‌اند، گاهی با سببی‌ها همراه هستند، این را هم گفتند. درباره أجداد و جدّات در سه بخش مستقیماً نصوص خاصه دارد: یک وقت است که خود أجداد با هم‌اند این أجداد هم مثل إخوه سه قسم‌ هستند یا أمی محض‌اند یا أبی محض‌اند یا طرفینی‌اند، یک وقت است که با إخوه جمع می‌شوند که نسبی‌اند، یک وقت است که با ازواج و زوجات جمع می‌شوند که سببی‌اند. این اجتماع با ازواج و زوجات هم در بخش إخوه و أخوات مطرح است، هم در بخش أجداد و جدّات مطرح است و هم در بخش مشترک؛ آنجا که إخوه تنها هست با ازواج و زوجات، آنجا که أجداد تنها هست با ازواج و زوجات، آنجا که إخوه و أجداد با هم‌اند با ازدواج و زوجات، همه اینها منصوص است بنابراین جا برای اختلاف نظر و امثال آن نیست. اینکه می‌بینید مرحوم محقق این گونه شفاف فتوا می‌دهند به استناد همین نصوص است. فتوای ایشان را بخوانیم تا به این روایاتی که عرض شد اشاره بشود.

در مسئله جدّ فرمودند: «و الجد إذا انفرد فالمال له»[7] سهامی که برای ورثه مشخص شد برای همان طبقه اول است و بخشی از طبقه دوم یعنی برای أبوان است و برای أولاد است، زوج و زوجین که با هم هستند ارث اینها مشخص است، إخوه و أخوات هم که کلاله‌اند برای آنها سهمی معین شده است اما مسئله أجداد و جدّات سهم نمی‌برند براساس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[8] [9] نگفتند أجداد نصف ببرند یا ثلث ببرند، یا می‌گویند «فالمال له» یا می‌گویند نصیب «من یتقرب» را می‌برد، این نصیب «من یتقرب» یعنی تعیین آن نصاب «بالعرض»؛ «بالأصالة» برای خود «من یتقرب» است، «بالتبع» برای «من یتقرب» به اینها. فرمودند: «و الجد إذا انفرد فالمال له لأب کان أو لأم و کذا الجدة»، «و لو کان جدا أو جدة أو هما لأم و جدا أو جدة أو هما لأب»، «کان لمن تقرب منهم بالأم الثلث»، یک؛ «بالسویة»، دو؛ دو تا قاعده است هر کدام سهم «من یتقرب» را می‌برند، «من یتقرب» آنها أم است ثلث می‌برند چگونه تقسیم بکنند؟ آیا ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ یا ﴿فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُث﴾[10] فرمود نه! سهم «من یتقرب» را می‌برند، یک؛ «بالسویة» می‌برند، دو؛ این دو تا قاعده است در روایات دیگر هم هست، این‌جور حرف زدن و منسجم کردن باعث رفع اختلاف است و رفع اقوال پراکنده است. «و لمن تقرب بالأب الثلثان»، یک؛ «للذکر مثل حظ الأنثیین»، دو؛ این‌طور منظم سخن گفتن و قاعده دادن رفع اختلاف می‌شود، شما چهار تا قاعده را اینجا با چهار تا کلمه گفتید. «و إذا اجتمع مع الإخوة للأم جد و جدة أو أحدهما من قبلها» یعنی اینها برادران أمی‌اند، جدّ یا جدّه یا یکی از اینها هم «من قبلها» باشند یعنی أمی باشند آن وقت «کان الجد کالأخ و الجدة کالأخت» سهم او را می‌برند یعنی ثلث می‌برند، یک؛ و «بالسویة» می‌برند، دو؛ چون گفت «کالأخت» حکم تمام شد، این حکم جدید نیست لذا با «فاء» تفریع ذکر می‌کنند می‌گویند چون «کالأم» است در دو تا حکم دو تا قاعده سهیم‌اند یکی اینکه سهم «من یتقرب» را می‌برند، یک؛ یکی اینکه کیفیت توزیع هم کیفیت توزیع مادر است، دو؛ یعنی هم ثلث می‌برند که ﴿فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُث﴾ و هم ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ نیست. «و کان الثلث بینهم»، یک؛ «بالسویة»، دو. «و کذا إذا اجتمع مع الأخت أو مع الأختین فصاعدا للأب و الأم» اگر اینها چند تا خواهر أبوینی باشند یا أبی محض باشند، یک؛ و جدّ یا جدّه باشند مثل آنها، دو؛ «کان الجدّ کالأخ من قبله» که گفتیم یعنی آن ثلثان برای اوست و «للذکر مثل حظ الأنثیین». «و الجدة کالأخت ینقسم الباقی بعد کلالة الأم بینهم للذکر مثل حظ الأنثیین» یعنی برادر و خواهر یا بین جدّ و جدّه.

تبرّکاً بعضی از نصوص آن را بخوانیم. در باب موجبات ارث این قاعده آمده است یعنی کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 68 روایت اول باب دو «أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّاز» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند که «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع أَنَّ کُلَّ ذِی رَحِمٍ بِمَنْزِلَةِ الرَّحِمِ الَّذِی یُجَرُّ بِهِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ وَارِثٌ أَقْرَبَ إِلَی الْمَیِّت» هر سابقی حاجب لاحق است «مِنْهُ فَیَحْجُبَه». در صفحه 69 از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) دارد «إِذَا الْتَقَتِ الْقَرَابَاتُ فَالسَّابِقُ أَحَقُّ بِمِیرَاثِ قَرِیبِهِ» این حجاب، «فَإِنِ اسْتَوَتْ قَامَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَقَامَ قَرِیبِهِ» یعنی سهم «من یتقرب» را می‌برد به همان کیفیت می‌برد. این دو روایت در باب دو از ابواب موجبات ارث است.

اما در باب «میراث إخوه و أخوات» وسائل صفحه 152 در باب میراث إخوه و أخوات باب دو روایت اول این است: «سَأَلْتُهُ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَخَاهُ وَ لَمْ یَتْرُکْ وَارِثاً غَیْرَهُ» اینجا فرمود «الْمَالُ لَهُ»، «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ مَعَ الْأَخِ لِلْأُمِّ جَدٌّ» حضرت فرمود: «یُعْطَی الْأَخُ لِلْأُمِّ السُّدُس» چون سهم «من یتقرب» را می‌برد «وَ یُعْطَی الْجَدُّ الْبَاقِیَ»، «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ الْأَخُ لِلْأَب» چه؟ «قَالَ الْمَالُ بَیْنَهُمَا سَوَاءٌ».

باب شش هم هست؛ در باب شش صفحه 164 روایت اول آن را که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) از «عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کند که روایت معتبر هم هست «قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَخٍ لِأَبٍ وَ جَدٍّ قَالَ الْمَالُ بَیْنَهُمَا سَوَاءٌ»[11] چون جدّه در آنها نیست إخوه هم نیست.

در صفحه 165 این روایت را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) از «الْفَضْلِ بْنِ شَاذَان» از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) نقل می‌کند که إبن عباس می‌گوید: «کَتَبَ إِلَی عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فِی سِتَّةِ إِخْوَةٍ وَ جَدٍّ» ـ قانون مکتوبی که نبود استفتاء می‌کردند ـ إبن عباس می‌گوید از حضرت استفتاء کردند درباره کسی که شش تا برادرند با جدّ، مال را چگونه توزیع بکنند؟ حضرت در جواب این‌ گونه فرمود «أَنِ اجْعَلْهُ کَأَحَدِهِمْ» این جدّ مثل یکی از برادرهاست اگر اینها شش تا برادرند شما مال را هفت قسمت بکنید بین اینها تقسیم بکنید چون جدّ طبقه دوم است مثل خود إخوه همراه اینها سهم می‌برد، اگر اینها شش تا برادرند با جدّ، او را یک برادر حساب بکنید مال را به هفت قسم تقسیم بکنید. إبن عباس می‌گوید «کَتَبَ إِلَی» حضرت نامه‌ای برای من نوشت که «أَنِ اجْعَلْهُ کَأَحَدِهِمْ»، یک؛ «وَ امْحُ کِتَابِ»، دو؛ با اینکه حاکم بود ناچار شد که این تقیّه را رعایت کند آن وقت ابن عباس می‌گوید «فَجَعَلَهُ عَلِیٌّ ع سَابِعاً مَعَهُمْ» برادر هفتم قرار داد و اینکه فرمود: «وَ امْحُ کِتَابِی کَرِهَ أَنْ یُشَنَّعَ عَلَیْهِ بِالْخِلَافِ عَلَی مَنْ تَقَدَّمَهُ»[12] برای اینکه حساب اصحاب سقیفه جدا بود مثلاً إخوه را مقدم داشتند بر جدّ و امثال آن، این پرهیز از اختلاف بود که درگیری داخلی نشود مشکلی پیش نیاید با اینکه حاکم بود. هیچ چیزی بهتر از جامعه منسجم نیست وگرنه إرباً إربا بشود به هم می‌خورد.

در باب هشتم ـ که یک مقدار هم قبلاً خوانده شد ـ صفحه 172 این روایت را مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ تَرَکَ أَخَاهُ لِأُمِّهِ وَ لَمْ یَتْرُکْ وَارِثاً غَیْرَهُ» یک برادر أمی فقط دارد، حضرت فرمود: «الْمَالُ لَهُ»، «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ مَعَ الْأَخِ لِلْأُمِّ جَدٌّ» غیر از این برادر مادری جدّ هم دارد، «قَالَ یُعْطَی الْأَخُ لِلْأُمِّ السُّدُس» چون سهم «من یتقرب» را می‌برد، «وَ یُعْطَی الْجَدُّ الْبَاقِی»، «قُلْتُ فَإِنْ کَانَ الْأَخُ لِأَبٍ وَ جَدٌّ» اینکه برادر مادری با جدّ بود، حالا اگر برادر پدری و جدّ باشد چه؟ «قَالَ الْمَالُ بَیْنَهُمَا سَوَاءٌ»[13] اینکه می‌گوییم إخوه با أجداد با هم‌اند در صورتی که أبوینی باشند یا أبی. این روایت در باب هشتم بود.

در باب نهم این فرمایش هست صفحه 176 «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَیْرٍ) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ سَالِمِ بْنِ أَبِی الْجَعْد» که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) این کار را کرد «أَعْطَی الْجَدَّةَ الْمَالَ کُلَّهُ»[14] کسی مُرد تنها وارث او همین جدّه بود که حضرت به او داد البته این فعل است، یک؛ موردی است، دو؛ از آن «فی الجملة» حکم فقهی در می‌آید نه «بالجملة»، برای اینکه نه این حکم را فرمود و نه اینکه در جواب استفتائی بلکه این کار را کرد، این کار را کرد از آن اطلاق به دست نمی‌آید چون فعل نه اطلاق دارد نه عموم دارد نه وجهه‌ آن مشخص است، از شواهد یا از کیفیت استفتاء و مانند آن می‌شود فهمید که حکم فقهی آن چیست.

در روایت دوم این باب دارد که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «إِذَا لَمْ یَتْرُکِ الْمَیِّتُ إِلَّا جَدَّهُ أَبَا أَبِیهِ»، یک؛ «وَ جَدَّتَهُ أُمَّ أُمِّهِ»، دو؛ «فَإِنَّ لِلْجَدَّةِ الثُّلُث» سهم «من یتقرب» را می‌برد، یک؛ «وَ لِلْجَدِّ الْبَاقِی قَالَ وَ إِذَا تَرَکَ جَدَّهُ مِنْ قِبَلِ أَبِیهِ وَ جَدَّ أَبِیهِ» جدّ پدر است و جدّ پدری این مع‌الواسطه است اصلاً آن دومی سهم نمی‌برد، «وَ جَدَّتَهُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ» سهم می‌برد، «وَ جَدَّةَ أُمِّهِ» او سهم نمی‌برد چون جدّ مادر اوست «کَانَ لِلْجَدَّةِ مِنْ قِبَلِ الْأُمِّ الثُّلُثُ وَ سَقَطَ جَدَّةُ الْأُمِّ» او مع‌الواسطه است ارث نمی‌برد؛ جدّ میّت از طرف پدر این است، جدّ پدرِ میّت او ارث نمی‌برد چون جدّ الجد است، «وَ الْبَاقِی لِلْجَدِّ مِنْ قِبَلِ الْأَبِ وَ سَقَطَ جَدُّ الْأَب»[15] او مع‌الواسطه است؛ جدّ خود میّت جدّ پدری میّت، بله ارث می‌برد اما جدّ پدر میّت ارث نمی‌برد.

در روایت ششم این باب که آن را هم مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) «بِإِسْنَادِهِ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ» نقل کرد[16] این است که وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) فرمود: «الْجَدُّ وَ الْجَدَّةُ مِنْ قِبَلِ الْأَب» یکسان‌اند، «وَ الْجَدُّ وَ الْجَدَّةُ مِنْ قِبَلِ الْأُمِّ» اینها یکسان‌اند «کُلُّهُمْ یَرِثُونَ».[17]


[4] مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌3، ص22 ـ 31.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo