< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/03/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/ميراث الأجداد /

 

ارث از نظر نسب به سه طبقه تقسیم شده بود و از نظر سبب طبقه‌بندی نیست ولی چهار گروه از راه سبب ارث می‌برند: زوجیت، ولاء عتق، ولاء ضمان جریره و امامت، طبقه‌بندی آنها هم به همین ترتیب است به صورت طبقه یاد نشده است اما ترتیب أربعه همین‌طور است لکن نسب کاملاً چه در قرآن چه در روایات به صورت طبقه‌بندی مشخص شده است؛ طبقه أولی أولاد است «و إن نزلوا» با أبوین، طبقه دوم أجداد و إخوه است نه أولادِ إخوه، طبقه سوم أعمام و أخوال هستند. در این مرتبه دوم که مسئله إخوه و أخوات است یک طبقه‌بندی درون‌مرزی است آن طبقه اصلی طبقه برون‌مرزی است یعنی أولاد و أبوان طبقه اول‌اند، إخوه و أجداد طبقه دوم‌اند چون آنها مع الواسطه به میت نزدیک‌اند، أعمام و أخوال طبقه سوم‌اند چون آنها با واسطه‌های بیشتری به میت نزدیک‌اند. اما این طبقه دوم که إخوه و أخوات‌اند که به یک واسطه به میت نزدیک‌اند اینها یک تفاوت درجه درون‌مرزی دارند یعنی با اینکه إخوه هستند، أخوات‌اند و همه‌ آنها جزء کلاله محسوب می‌شوند یعنی إخوه‌ها بعضی‌ها با دو سبب به میت نزدیک‌اند مثل برادر أبوینی و خواهر أبوینی، بعضی‌ها با یک سبب نزدیک‌اند مثل برادر أمی یا خواهر أمی و مانند آن، در صورتی که برادر یا خواهر أبوینی باشند آنها ارث نمی‌برند، در صورتی که آنها نباشند اینها ارث می‌برند.

یک فرعی را مرحوم محقق عنوان کرده است که این فرع مورد تأمل است، اگر طبقه‌بندی درون‌مرزی درست شد یعنی با بودِ إخوه أبوینی، أبی محض یا أمی محض ارث نمی‌برد فرض صورت مسئله‌ای که اینها باهم جمع بشوند این باید توجیه بشود که یعنی چه؟ نه تنها در متن کتاب مرحوم محقق هست، در فتوای علما هم آن‌طوری که بعضی از آنها بررسی شد هم همین‌طور است که اگر اینها جمع بشوند، اینها جمع شدنی نیست برای اینکه شما یک تفاوت درون‌مرزی قائل شدید گفتید که برادر یا خواهر أبوینی چون با دو سبب از اسباب تقریب به میت نزدیک‌اند بقیه ارث نمی‌برند، آن وقت چگونه می‌گویید اگر أبوینی با أبی محض یا أبوینی با أمی محض جمع بشوند حکم آنها چیست؟

عبارت مرحوم محقق در متن شرایع این است فرمود: «المرتبة الثانیة الإخوة و الأجداد‌»[1] بعد از چند سطر فرمودند «و یقوم مقام کلالة الأب و الأم مع عدمهم کلالة الأب» اگر برادر أبوینی نبود یا خواهر أبوینی نبود آن‌گاه آن برادر أبی یا خواهر أبی ارث می‌برد و دلیل هم همین عبارت را که ادامه بدهید این می‌شود «و یقوم مقام کلالة الأب و الأم مع عدمهم کلالة الأب»، یک؛ «و یکون حکمهم فی الإنفراد و الإجتماع حکم کلالة الأب و الأم»، دو. ما گفتیم کلاله أب و أم مقدم‌اند، یک؛ اگر این کلاله أب و أم یک نفر بود تمام مال برای اوست و اگر چند تا دختر یا چند تا برادر یا مجموع چند برادر همه‌ آنها أبوینی بودند حکم آنها در حال اجتماع هم مشخص است پس در حال انفراد مشخص و در حال اجتماع هم مشخص، اگر أبوینی هیچ کدام نبودند أبی محض یا أمی محض بود حکم آنها هم در حال انفراد و در حال اجتماع مشخص است. «و یقوم مقام کلالة الأب و الأم مع عدمهم کلالة الأب»، آن وقت «و یکون» حکم کلاله أب در انفراد و اجتماع حکم کلاله أب و أم است. «و لا یرث أخ و لا أخت من أب» اگر فقط پدری باشند «مع أحد من الإخوة للأب و الأم» با بودن برادر أبوینی، برادر أبی ارث نمی‌برد، چرا؟ «لاجتماع السببین». این تمام شد.

بعد از اینکه دو سطر گذشت فرمودند: «و لو کان الإخوة متفرقین» اگر اینها که وارث‌اند متفرق باشند، بین أبوینی با أبی و همچنین أبوینی با أمی جمع کردند اگر منظور این باشد که اینهایی که متفرق‌اند یعنی أبی محض‌اند یا أمی محض‌اند اینها باهم جمع بشوند این توجیه دارد اما اگر منظورتان از متفرقین این است که بعضی‌ أبوینی‌اند بعضی أبی‌اند بعضی أمی‌اند با اینکه قبلاً فرمودید با وجود أبوینی کسی ارث نمی‌برد این توجیه می‌خواهد عبارت‌های سایر فقها هم همین‌طور است[2] اما استدلالی که می‌شود به روایات باب سه آنجا سخن این است اگر کسی بمیرد و دارای برادر أبی و برادر أمی باشد اصلاً سخن از أبوینی نیست، أبوینی با اینها جمع نمی‌شوند تا شما بگویید فرض این است که یک وقت أبوینی تنهاست، یک وقت أبی یا أمی تنهاست و یک وقت با هم‌اند، با هم جمع نمی‌شوند برای اینکه شما بالصراحه گفتید: «و لا یرث أخ و لا أخت من أب مع أحد من الإخوة للأب و الأم» با بودن أبوینی هیچ کدام از أبی یا أمی ارث نمی‌برند بعد می‌فرماید: «و لو کان الإخوة متفرقین» این باید توجیه بشود که یعنی چه؟ روایات مسئله هم دارد که اگر أبی محض یا أمی محض اینها با هم جمع بشوند حکم چیست، نه اینکه أبی محض یا أمی محض با أبوینی جمع بشود حکم چیست.

روایاتی که ایشان ذکر می‌کنند باب دو و باب سه است، عمده باب سه است که چند تا روایت به همین مضمون آمده است، وسائل جلد 26 صفحه 154 باب سه چند تا روایت است بعضی‌ به صورت شفاف و بعضی‌ ضمنی این فروع را در بر دارد.

روایت اول که مرحوم شیخ طوسی به اسنادش از «الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» امام باقر(علیه السلام) نقل شده است این است: «سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ أُخْتَیْنِ وَ زَوْجٍ» سؤال کرد کسی مُرده و دو تا خواهر دارد با شوهرش، حضرت فرمود: «النِّصْفُ وَ النِّصْفُ» زوج نصف می‌برد برای اینکه فرزند ندارد، زوج دو تا سهم دارد سهم اعلای او نصف است اگر فرزندی نباشد سهم ادنای او ربع است اگر فرزندی باشد، چه اینکه زوجه سهم اعلای او ربع است اگر فرزندی نباشد و ثمن است اگر فرزندی باشد، این نصف برای زوج است و آن نصف هم برای آن دختر است «فَقَالَ الرَّجُلُ قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُمَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا» شخص به حضرت عرض کرد خدا در قرآن فرمود: ﴿لَهُمَا الثُّلُثَانِ﴾ «قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُمَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا» دو ثلث را ذکر کرد «فَقَالَ مَا تَقُولُ فِی أَخٍ وَ زَوْجٍ فَقَالَ النِّصْفُ وَ النِّصْفُ فَقَالَ أَ لَیْسَ قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُ الْمَالَ فَقَالَ ﴿وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾[3] »[4] ـ اینها سؤال و جوابی که می‌کنند اگر داخلی باشد مثل استاد و شاگرد بود در حضور امام سؤال و جواب می‌کردند ـ حرفشان این بود که در سوره مبارکه «نساء» دارد اینها ﴿لَهُمَا الثُّلُثَان﴾ شما چطور می‌فرمایید نصف با اینکه در آیه دارد که ﴿الثُّلُثَان﴾ دو ثلث است؟ فرمود در همان آیه مگر ندارد که اگر کسی بمیرد ﴿وَ هُوَ یَرِثُها﴾، ﴿یَرِثُها﴾ یعنی همه مال، ما آنجا هم نگفتیم نصف، «عند الإفتراق» با «عند الإجتماع» حکم فرق می‌کند، اگر شریک داشته باشد حکم چیست، در آن آیه که ندارد زوج یا زوجه باشد حالا بعضی از شاگردان این سؤال را می‌کردند «سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ أُخْتَیْنِ وَ زَوْج» در آیه سخن از زوج نیست در آیه فقط سخن از کلاله است فرمود اگر کسی بمیرد خواهری داشته باشد نصف می‌برد بقیه «یردّ علیه» بقیه را روایت دارد و اگر کسی بمیرد برادر داشته باشد ﴿وَ هُوَ یَرِثُها﴾ یعنی همه مال را «بالفرض» می‌برد نه اینکه یک مقدار را «بالفرض» و یک مقدار را «بالرّد» تا در «عول و تعصیب» اثربخش باشد. «فَقَالَ الرَّجُلُ قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُمَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا» برای اینکه در آیه دارد که دو ثلث می‌برند شما می‌فرمایید نصف، دو ثلث بیش از نصف است. حضرت فرمود: «مَا تَقُولُ فِی أَخٍ وَ زَوْجٍ» آن جایی که زنی مُرد شوهر دارد و یک برادر «فَقَالَ النِّصْفُ وَ النِّصْفُ» مال تقسیم می‌شود. حضرت فرمود مگر در قرآن نفرمود اگر کسی بمیرد و برادری داشته باشد کل مال برای اوست؟ «أَ لَیْسَ قَدْ سَمَّی اللَّهُ لَهُ الْمَالَ فَقَالَ ﴿وَ هُوَ یَرِثُها﴾ یعنی این برادر همه مال را ارث می‌برد ﴿إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ﴾» او ساکت شد. این روایت اول بود.

روایت دوم هم که مبسوط است این است مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ جَمِیعاً عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَةَ عَنْ بُکَیْرِ بْنِ أَعْیَن». «أعین» چند تا فرزند داشت و همه اینها از بزرگان هستند زرارة بن أعین، حمران بن أعین، بکیر بن أعین همه اینها برای امام صادق(سلام الله علیه) روحانیان و شاگردان خوبی بودند. «قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» این بکیر بن أعین می گوید ـ که برادر زراره است ـ به امام صادق عرض کردم: «امْرَأَةٌ تَرَکَتْ زَوْجَهَا» کسی مُرده و شوهر دارد «وَ إِخْوَتَهَا وَ أَخَوَاتِهَا لِأُمِّهَا» برادر و خواهران أمی «وَ إِخْوَتَهَا وَ أَخَوَاتِهَا لِأَبِیهَا». این روایت را چه مرحوم شهید چه مرحوم صاحب جواهر چه سایر فقها در ضمن متفرقین ذکر کردند[5] که اگر برادر و خواهر جمع بشوند متفرق باشند، این درست است؟! چون بعضی أبی‌اند بعضی أمی‌اند اما در بحث أبوینی نمی‌توانند با اینها جمع بشوند. سؤال کرد: «امْرَأَةٌ تَرَکَتْ زَوْجَهَا»، یک؛ «وَ إِخْوَتَهَا وَ أَخَوَاتِهَا لِأُمِّهَا»، دو؛ «وَ إِخْوَتَهَا وَ أَخَوَاتِهَا لِأَبِیهَا»، سه؛ أبوینی در بین آنها نیست چون با بودن أبوینی اینها ارث نمی‌برند. حضرت فرمود: «لِلزَّوْجِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ أَسْهُم» برای اینکه فرزند ندارد، «وَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ الثُّلُث» اینها یک سوم می‌برند چون «الذَّکَرُ وَ الْأُنْثَی فِیهِ سَوَاءٌ» برای اینکه اینها سهم مادرشان را می‌برند «من یتقرب» را می‌برند، «وَ بَقِیَ سَهْمٌ فَهُوَ لِلْإِخْوَةِ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأَب» منتها «﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[6] » سهم «من یتقرب» را می‌برند، چرا؟ «لِأَنَّ السِّهَامَ لَا تَعُولُ وَ لَا یَنْقُصُ الزَّوْجُ مِنَ النِّصْفِ وَ لَا الْإِخْوَةُ مِنَ الْأُمِّ مِنْ ثُلُثِهِمْ» اینجا جای کم آوردن نیست، «لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ ﴿فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُث﴾[7] وَ إِنْ کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا السُّدُس» پس همه را مشخص کرد، «وَ الَّذِی عَنَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی قَوْلِهِ ﴿وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ﴾ إِنَّمَا عَنَی بِذَلِکَ الْإِخْوَةَ وَ الْأَخَوَاتِ مِنَ الْأُمِّ خَاصَّةً» درست است که به حسب ظاهر إخوه و أخوات مطلق است ولی منظور همان أمی محض است، این را قرآن ناطق باید مشخص کند که کرد. «وَ قَالَ فِی آخِرِ سُورَةِ النِّسَاء» در آخر سوره «نساء» دارد: «﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ﴾[8] یَعْنِی أُخْتاً لِأَبٍ وَ أُمٍّ» خواهر أبوینی، «أَوْ أُخْتاً لِأَبٍ» یا خواهر أبی، اگر باشد «﴿فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالًا وَ نِساءً»، آن‌گاه «﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾»، این گروه هستند که در حال اجتماع «فَهُمُ الَّذِینَ یُزَادُونَ وَ یُنْقَصُون» که «عول» در این قسمت است در آن قسمت‌های دیگر «عول» نیست. «وَ کَذَلِکَ أَوْلَادُهُمْ هُمُ الَّذِینَ یُزَادُونَ وَ یُنْقَصُون» وقتی کم می‌آید سهم اینها کم می‌آید، وقتی مال زیاد است سهم اینها زیاد است. «وَ لَوْ أَنَّ امْرَأَةً تَرَکَتْ زَوْجَهَا» اگر کسی بمیرد و شوهرش بماند، «وَ إِخْوَتَهَا لِأُمِّهَا» برادران مادری، «وَ أُخْتَیْهَا لِأَبِیهَا» دو تا خواهر پدری، «کَانَ لِلزَّوْجِ النِّصْفُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ» چون فرزند ندارد، «وَ لِلْإِخْوَةِ مِنَ الْأُمِّ سَهْمَانِ وَ بَقِیَ سَهْمٌ فَهُوَ لِلْأُخْتَیْنِ لِلْأَب» یعنی سهم برادر أمی بیش از خواهر أبی است. «وَ إِنْ کَانَتْ وَاحِدَةً فَهُوَ» آن سهم برای اوست، «لِأَنَّ الْأُخْتَیْنِ لِأَبٍ إِذَا کَانَتَا أَخَوَیْنِ لِأَبٍ لَمْ یُزَادَا عَلَی مَا بَقِیَ» آن مقداری که سهمشان مانده، «وَ لَوْ کَانَتْ وَاحِدَةً أَوْ کَانَ مَکَانَ الْوَاحِدَةِ أَخٌ لَمْ یُزَدْ عَلَی مَا بَقِیَ» اینکه فرمود سهم آنها نه کم می‌شود و نه زیاد برای همین است. «وَ لَا تُزَادُ أُنْثَی مِنَ الْأَخَوَات» سهم زیاد نمی‌برد «وَ لَا مِنَ الْوَلَدِ عَلَی مَا لَوْ کَانَ ذَکَراً لَمْ یُزَدْ عَلَیْهِ»[9] او اگر دختر نبود پسر بود سهم بیشتری نمی‌برد چون سهم پسر و دختر در این قسمت یکی است، در آن جایی که سخن از «عول و تعصیب» است او نباید بگوید من اگر پسر بودم سهم بیشتری می‌برم، اینجا از آن قبیل نیست. این روایتِ مبسوط، فرض نکرده جایی که هم أبوینی باشند هم أبی باشد. پس یک تأملی باید بشود اینجا که مرحوم محقق دارد اگر أبوینی با أبی یا أبوینی با أمی جمع بشوند این یعنی چه؟ یک عبارت در یکی از این گوشه‌ها دارد که ممکن است این را تأیید بکند. این روایت چون مبسوط بود مرحوم صدوق هم این را نقل کرد[10] از مرحوم شیخ چیزی نقل نکردند فقط مرحوم کلینی این را نقل کرده است.[11] یک روایت مبسوط دیگری هم دارد که آن هم اگر لازم باشد ـ إن‌شاءالله ـ در جلسه آینده می خوانیم.

چون روز چهارشنبه است یک روایت نورانی هم بخوانیم. مستحضرید جابر بن عبدالله انصاری آخرهای عمر نابینا شد با عصا در کوچه پس‌کوچه‌های مدینه راه می‌رفت و این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) را به صورت یک مبلّغ سیار در کوچه‌ها می‌رفت و این شعار را می‌داد که «أَدِّبُوا أَوْلَادَکُمْ عَلَی حُبِّ عَلِی» مردم بچه‌هایتان را به حّب علی تربیت کنید «أَدِّبُوا أَوْلَادَکُمْ عَلَی حُبِّ عَلِی عَلَیه السلام» این روایت را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) در کتاب شریف وافی نقل کرد[12] این روایت در محجّه هم هست.[13]

مطلب دوم این است که کارهایتان باید منظم باشد، این خیلی مهم است! مرحوم شهید بهشتی را خدا غریق رحمت کند! این روایت را ما وقتی وارد شورای عالی قضایی شدیم نقل کردیم او چون خودش مدیر و مدبّر بود به قدری از این روایت استقبال کرد! آن روایت این است که مرحوم فیض نقل کرد: «إذا کنتم ثلاثة فی سفر فأمروا أحدکم» ـ در روایت عنوان «سفر» ندارد در محجّه دارد[14] ـ سه نفر می‌خواهید تصمیم بگیرید کاری انجام بدهید تا کارتان منظم باشد یکی مسئول باشد امیر باشد در دو نفره اختلاف است که چه کسی امیر باشد شما می‌خواهید تصمیم بگیرید که کاری را سه نفره انجام بدهید برای اینکه اختلاف نشود یکی از آن سه نفر باید حرف آخر را بزند، «فأمروا أحدکم» کسی را امیر خودتان قرار بدهید وقتی خودتان کسی را امیر قرار دادید حرف و پیشنهاد او را می‌پذیرید.

مطلب دیگر جریان این سلامی است که ما در زیارت «آل یاسین» داریم. در زیارت «آل یاسین» نسبت به بسیاری از تک تکِ حالت‌های حضرت سلام می‌فرستیم «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ» «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ» «السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُدُ»[15] سلام بر تو آن وقتی که سجود می‌روی، سلام بر تو آن وقتی که رکوع می‌روی، سلام بر تو آن وقتی که بلند می‌شوی، سلام بر تو آن وقتی که می‌نشینی در زیارت «آل یاسین» سلام نسبت به حضرت در جمیع شئون و حالات ایشان هست «اَلسَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ» سلام بر تو آن وقتی که درس می‌گویی سلام بر تو آن وقتی که می‌خوانی؛ هم «تَقْرَأُ» هم «تُبَیِّنُ»، هم «تَرْکَعُ» هم «تَسْجُدُ»، هم «تَقْعُدُ» هم «تَقُومُ». سرّش این است که در قرآن کریم دارد بعضی‌ها به جایی می‌رسند که جمیع شئون آنها الهی است اگر جمیع شئون آنها الهی بود بر تک‌تک این شئون می‌شود سلام فرستاد. وقتی دارد ﴿إِنَّ صَلاتی‌ وَ نُسُکی‌ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾[16] اگر امام به اینجا رسید چه اینکه هست، نه اینکه صلات من و عبادت‌های من و حج من و مناسک من اینها «لله» است بلکه ﴿مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ﴾ آن وقت اگر این شد چه اینکه هست سلام به جمیع شئون هم هست یک وقت است که قیام او «لله» است، قعود او «لله» است، قرائت او «لله» است، درس او «لله» است؛ سلام بر شما آن وقتی که درس می‌گویید، سلام بر شما آن وقتی که بحث می‌کنید برای اینکه آن زمینه را فراهم کرد و قرآن هم تصدیق کرد. این مسئله «القُرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً»[17] خصیصه قرآن نیست در روایات هم همین‌طور است، در ادعیه هم همین‌طور است، در مناجات‌ها هم همین‌طور است، شما مناجات‌ها و ادعیه را هم که می‌توانید تفسیر کنید بهترین راه آن همین «یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً» است. اگر کسی واقعاً این‌ طور شد که ﴿إِنَّ صَلاتی‌ وَ نُسُکی‌ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین﴾ به تک ‌تکِ حالات ایشان می‌شود سلام فرستاد حالا سلام و زیارت و مانند آن سرجایش محفوظ است ائمه فرمودند اگر به ما دسترسی ندارید زیارت کنید «صَالِحِی إِخْوَانِنَا» را، هم در باب زیارتِ خود ائمه هم در باب زیارت قبور آنها، این روایت را مرحوم فیض در النخبة فی الحکمة العملیة و الأحکام الشرعیة ذکر کردند «فَلْیَزُرْ صَالِحِی إِخْوَانِنَا»[18] فرمود اگر دسترسی به قبور ما ندارید مثلاً نمی‌توانید کربلا مشرف بشوید یا نمی‌توانید نجف مشرف بشوید به زیارت آنها بروید، این خیلی حرف است! مؤمن به جایی می‌رسد که اگر انسان دسترسی نداشت به قبور ائمه یا منازل ائمه در زمان حیاتشان، به زیارت آنها برود، پس این می‌شود حالا کسی از ما آن قله‌ها را نخواست، اگر این مقدار مقدور نبود که امر نمی‌کردند.

«فتحصّل أن هاهنا أمرین»: یکی اینکه چگونه می‌شود ما بر تک ‌تکِ شئون اینها سلام می‌فرستیم برای اینکه تک‌ تکِ شئون اینها زیر مجموعه ﴿إِنَّ صَلاتی‌ وَ نُسُکی‌ وَ مَحْیایَ وَ مَماتی‌ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمین﴾ است، براساس همان جهت اگر گفتند به ما دسترسی ندارید تا به زیارت ما بیایید «فَلْیَزُرْ صَالِحِی إِخْوَانِنَا» که این را هم مرحوم فیض نقل کرده است. این مقامات برای همه هست که شما ـ إن‌شاءالله ـ واجد این مقام هستید.

 


[10] من لا یحضره الفقیه، ج‌4، ص۲۰۲.
[15] الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج‌2، ص493.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo