< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الإرث/ميراث الأبوين /

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) بعد از گذراندن آن مقدمات چهارگانه در کتاب فرائض و میراث، به مقاصد پرداختند که فرمود نظر اول در مقدمات بود، نظر دوم در مقاصد است و مقاصد را هم به چند مقصد تقسیم کردند که مقصد اول در میراث انساب است، میراث انساب هم به سه مرحله توزیع کردند که میراث أبوان و أولاد، أجداد و إخوه، أعمام و أخوال. در مرتبه أولیٰ چند تا مسئله بود که بخش پایانی‌اش مسئله «حبوه» بود که مربوط به میراث فرزند بزرگ است. بعد در این مرتبه أولیٰ که چند تا مسئله ذکر کردند، مسئله اول این بود که نوه بجای پدر می‌نشیند در صورتی که پدر نباشد و مسئله دوم این بود که فرزندان دختر اموال را بینشان ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[1] تقسیم می‌کنند، مسئله سوم هم مسئله «حبوه» بود، مسئله چهارم این است فرمود: «الرابعة لا یرث الجد و لا الجدة مع أحد الأبوین شیئا لکن یستحب أن یطعما سدس الأصل إذا زاد نصیبه عن ذلک مثل أن یخلف أبویه و جداً و جدةً لأب و جداً و جدةً لأم فللأم الثلث و تُطعم نصف نصیبها جدّه و جدّته بالسویة و لو کان واحداً کان السدس له و للأب الثلثان»[2] یک وقت است میّت در طبقه اول فقط پدر و مادر را باقی می‌گذارد فرزند ندارد، جدّ و جدّه دارد، اگر جدّ و جدّه در طبقه دوم هستند نه در طبقه اول، پس هیچ سهمی از ارث ندارند، در اینجا چون میّت فرزند ندارد تمام اموال او تقسیم می‌شود بین پدر و مادر؛ مثلاً مادر یک سوم می‌برد و پدر دو سوم، مجموع این ثلاثِ اقسام برای أبوین است. در چنین فرضی که میّت، جدّ و جدّه دارد، فرزند ندارد فقط أبوان دارد، گفتند پدر مقداری از سهم خود را به پدر و مادر خود بدهد که جدّ و جدّه أبی است، مادر هم مقداری از سهم خود را به پدر و مادر خود بدهد که جدّ و جدّه أمی است «الرابعة لا یرث الجدّ و لا الجدّه مع أحد الأبوین شیئا» برای اینکه جدّ و جدّه در طبقه دوم‌اند و أبوین در طبقه اول‌اند، با بودِ أبوین سهمی برای جدّ و جدّه نیست ولی مستحب است «أن یطعما» یعنی این أبوان در صورتی که بتوانند سُدس اصل را ـ یک وقت است که میّت مالِ کم و اندکی دارد مال فراوانی ندارد آن یک بحث دیگری است ـ یک ششم اصل را بدهند به پدر و مادر خودشان که جدّ و جدّه میّت است، این کار، کار مستحبی است «لکن یستحب أن یطعما سدس الاصل» را «إذا زاد نصیب» این «أحد الأبوین» از این سدس اصل، برای اینکه مادر یک سوم می‌برد که از سدس بیشتر است، پدر دو سوم می‌برد که از سدس بیشتر است «مثل أن یخلف» آن میّت چند تا از انساب خود را، «یخلف أبویه» پدر و مادر میّت زنده ماندند، «و جداً و جدةً لأب» جدّ و جدّه أبی ماندند این چهار نفر «و جداً و جدّة لأم» جدّ و جدّه مادری این هم شش نفر، در اینجا بخواهند به سدس عمل کنند چگونه است؟ چون این مال را تثلیث می‌کنند مادر یک سوم می‌برد و پدر دو سوم، هم سهم مادر از سدس بیشتر است برای اینکه ثلث است و هم سهم پدر از سدس بیشتر است برای اینکه دو سوم است، چون سهم هر کدام از سدس بیشتر است می‌توانند مقدار سدس را به پدر و مادر خودشان که جدّ و جدّه میّت است عطا کنند. «فللأم الثلث» که این بیش از سدس است آن‌گاه چون بیش از سدس است «و تطعم» این مادر نصف نصیب خود را که می‌شود سدس، به پدر و مادر خود می‌دهد که پدر و مادر او جدّ میّت می‌شوند جدّ مادری و جدّه میّت می‌شوند جدّه مادری و اینها هم «بالسویه» تقسیم می‌کنند یعنی آن یک ششم «بالسویه» بین جدّ و جدّه تقسیم می‌شود، چرا؟ چون ما هیچ اصلی نه در قرآن و نه در روایت نداریم که سهم هر مذکری بیش از سهم مؤنث است، فقط درباره أولاد است که ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ چون در خصوص أولاد ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ درباره والد و والده و جدّ و جدّه و إخوه و أخوات نیست، در برادر و خواهر ما دلیلی نداریم که برادر دو برابر و خواهر یک برابر، جدّ و جدّه این‌طور است، عمو و عمه این‌طورند، خاله و دایی این‌طورند، تنها جایی که قرآن بیان دارد درباره أولاد است ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾، پس این‌طور نیست که سهم مرد همه جا بیش از سهم زن باشد؛ چه در سهام فریضه‌ای و چه در سهام ندبی، اینجا که سهم ندبی و مستحب است اما اگر جایی هم سهم فریضه‌ای باشد آنجا تا دلیل خاص اقامه نشود ما دلیل نداریم بر اینکه سهم مرد بیش از سهم زن است.

پس در اینجا اگر کسی بمیرد پدر و مادر بگذارد، دو؛ جدّ و جدّه أبی بگذارد، چهار؛ جدّ و جدّه أمی بگذارد، شش؛ در اینجا مال در درجه اول تثلیث می‌شود مادر یک سوم می‌برد، پدر دو سوم می‌برد، پدر سهم خود را که دو سوم است که در حقیقت چهار سدس است، یک سدس را به پدر و مادر خود «بالسویه» می‌دهد. پدر و مادر پدر، جدّ و جدّه أبی میّت‌اند، آن مادر هم سهم خود را که ثلث است دو قسمت می‌کند نصف آن که سدس است بین پدر و مادر خود که جدّ و جدّه أمی میّت است تقسیم می‌کنند می‌فرماید «فلأم السدس و تطعم» این مادر «نصف نصیبها» چون نصیب او ثلث است که نصف آن می‌شود سدس، «جدّه» جدّ میّت و جدّه میّت را که جدّ و جدّه أمی هستند «بالسویه». «و لو کان واحداً» اگر جدّ و جدّه با هم نبودند یکی از آنها بود «کانت سدسه له» یک ششم مال اوست؛ اما «و للأب الثلثان» دو سوم مال پدر است آن وقت این پدر «یطعم» جدّ میّت را که پدر خود پدر است و جدّه میّت را که مادر خود پدر است، «و یطعم» سدس اصل را، سدس اصل ترکه را نه سدس سهم خود را بلکه سدس اصل ترکه را که آن هم می‌شود یک ششم؛ دو تا یک ششم می‌شود مال جدّ و جدّه، آن وقت یک، یک ششم مال مادر و بقیه هم مال این پدر می‌ماند «و لو کان واحداً» اگر جدّ و جدّه نبودند فقط یکی‌ از آنها بودند «کان السدس له».

در اینجا دو تا سؤال است که جواب یکی روشن است که چطور سهم جدّ و جدّه یکسان است؟ پاسخ این است که اصل توزیع بر عدل و مساوات است، در خصوص برادر و خواهر «خرج بالدلیل»، در خصوص فرزند ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ ولی در سایر موارد اصل بر همان قسط و عدل است. این مربوط به این بحث .

دوم اینکه این با طبقات ارث، یک؛ و در مسئله حجب که شما حجب را به دو قسم تقسیم کردید: یک حجب حِرمان و یک حجب نقصان؛ حجب حرمان این است که با بودِ طبقه قبلی اصلاً چیزی به طبقه بعدی نمی‌رسد، حجب نقصان این است که اینها هم‌طبقه‌اند گاهی یکی باعث می‌شود که سهم دیگری کمتر بشود، حجب حرمان نیست حجب نقصان است؛ ولی جدّ و جدّه حجب حرمان دارند با بودِ پدر و مادر هیچ سهمی به جدّ و جدّه نمی‌رسد چه جدّ و جدّه أبی باشد چه جدّ و جدّه أمی و این حکم برای چیست؟ می‌فرماید این حکم مستحب است ما حکم فریضه‌ای نکردیم و در این حکم گرچه بعضی‌ها اظهار نظر مخالف کردند ولی وقتی فرمایشات آنها را تبیین می‌کنید می‌بینید که موضوع بحث جداست، این‌طور نیست که اینها واقعاً مخالف با «ما هو المشهور» باشند. اقوال علما را که بررسی می‌کنید می‌بینید که معروف بین اقوال این است منشأ این حرف از کجا پیدا شد؟ این حرف، حرف تازه‌ای است، برای اینکه ما حجب حرمان و حجب نقصان هر دو را برگزار کردیم و ثابت هم شد که با بودِ طبقه قبلی هیچ سهمی به طبقه بعدی نمی‌رسد حالا یا نقصان است یا حرمان است. درباره تعدد طبقه که حجب حرمان است در وحدت طبقه گاهی حجب نقصان است مثل آنجایی که برای اینکه هزینه پدر ‌کم نشود و درآمد او بیشتر باشد و بتواند اداره کند گفتند این کلاله یعنی إخوه و أخوات باعث می‌شوند سهم مادر کمتر باشد، خود آنها ممکن است ارث نبرند ولی حاجب‌اند که سهم مادر کمتر ‌شود برای اینکه در روایات دارد هزینه پدر که سنگین است باید درآمد او هم بیشتر باشد، اینجا منشأش چیست؟ اینجا آیه مخالف است، روایات هم که مخالف است؛ آیه مخالف است برای اینکه ظاهر طبقات را مشخص کرده که سه طبقه است، روایات فراوانی هم که تاکنون خواندیم طبقات بود حالا یا حجب حرمان یا حجب نقصان، اینجا منشأ چیست؟ می‌فرماید ما ظاهر آیه را قبول داریم، ظاهر آیه این است که جدّ و جدّه هیچ سهمی ندارند؛ اما روایات فراوانی که خود پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) که قرآن ناطق‌اند، در خود روایت دو نکته است: یکی اینکه این سدس را پیغمبر عطا کرده است، یکی اینکه خدا این را امضاء کرده است. بنابراین یک وقت است که خود قرآن می‌فرماید: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾[3] اگر تمام حرف‌های پیامبر عین قرائت قرآن باشد آن وقت ما سنّت جدایی، قول پیغمبر جدایی نداریم، اینجا فرمود ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ﴾ یعنی هر چه که حضرت گفت حجت خداست؛ حالا ذات أقدس الهی گاهی وحی قرآنی دارد، یک؛ گاهی وحی حدیث قدسی دارد، دو؛ گاهی وحی روایات دارد؛ سه؛ این روایات هم «حکم الله» است، این‌طور نیست که خدای سبحان فقط به پیغمبر اجازه تشریع داده باشد، صریحاً اعلام کرد ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ﴾[4] چهار مطلب را گفته این را وسط گذاشته «هاهنا أمورٌ خمسه» دو مطلب این طرف است، دو مطلب آن طرف، این وسط صریحاً گفته ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ﴾ این یعنی چه؟ ما یقین داریم وقتی پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌گوید: «خُذُوا عَنِّی مَنَاسِکَکُم‌»،[5] «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی‌»[6] یعنی من از آنجا دارم می‌گویم. آن آیه تخیمسی است دو امر مسلّم این طرف، دو امر مسلّم آن طرف، این را در هسته مرکزی وسط گذاشت فرمود بدان ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ﴾! این برای ما «بیّن‌ الرشد» است و یقین داریم که وجود مبارک حضرت فرمود وحی است حالا یا وحی قرآنی است یا وحی حدیث قدسی است یا وحی روایی است و با فروق سه‌گانه‌ای که بین اینها هست، این از کجا آمده که پیغمبر فرمود؟

روایات باب میراث أبوان و جدّ و جدّه این را تصریح کرده که این از وجود مبارک پیامبر است و ذات أقدس الهی امضاء کرده است، آن هم مسبوق به اذن بود این هم ملحوق به اذن است؛ مثل بعضی از سنن که سنّت ابوطالب(سلام الله علیه) را خدا امضاء کرده است. گاهی خدا یک روشی را امضاء می‌کند، این جای تعجب نیست! در جاهلیت این ولاء ضمان جریره را ـ آن ولای عتق که حساب دیگری دارد ـ صریحاً امضاء کرد ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾[7] اگر مبارزاتی شد علیه ما قیام کردند شما دفاع کنید، علیه شما قیام کردند ما دفاع می‌کنیم، «لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی»[8] اینها تعهد می‌سپرند که پشتیبان یکدیگر باشند، این را قرآن امضاء کرد فرمود: ﴿عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ﴾ لذا در مسئله ولاء که ارث به سبب است «لا بالنسب»، این امور چهارگانه در طول هم‌اند؛ اول زوج و زوجه‌اند که زوجیت به سبب است، بعد ولای عتق است، بعد ولای ضامن جریره است، بعد ولای امام و این را امضاء کرده است. وقتی یک کار را کسی انجام می‌دهد و این کار را ذات أقدس الهی حَسن می‌داند آن را امضاء می‌کند حالا یا کار گروهی است مثل ضمان جریره یا کار شخصی است مثل کار ابوطالب(سلام الله علیه)، درباره کار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم همین‌طور است در این روایات دارد که این را وجود مبارک پیغمبر فرمود و امضاء کرد. قبل از اینکه ما روایات را بخوانیم این جریان قرآن کریم روشن بشود، گرچه قرآن نگفته جدّ و جدّه سهم ندارند ولی در مقام بیان و تحدید است؛ فرمود پدر این است، مادر این است، دختر این است، پسر این است، آیه یازده و دوازده هیچ سهمی برای جدّ و جدّه نگذاشت، در آیه یازده فرمود: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثا ما تَرَکَ وَ إِنْ کانَتْ واحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ﴾ این مربوط به أولاد، ﴿وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَواهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ﴾ هیچ خبری از جدّ و جدّه نیست، آیه در مقام بیان است و این سه گروه را ذکر کرده؛ والدین را ذکر کرده، أولاد را ذکر کرده، إخوه را ذکر کرده و هیچ خبری از جدّ و جدّه نیست، پس معلوم می‌شود که سهمی ندارند مالی نمانده است، فرمود تمام مال او است. پس ظاهر آیه این است که با بودِ اینها جدّ و جدّه سهمی ندارند؛ اما روایات دارد این کار را وجود مبارک پیامبر انجام داد و ذات أقدس الهی امضاء کرد که چند روایت در چند باب است.

اصل کلی قرآنی ما را در این زمینه هدایت می‌کند اما یک حکم قاطعی که ما بتوانیم انجام بدهیم نداریم. در جریان اصل قرآنی ما انسابی داریم که این انساب همان سه طبقه‌اند، در بعضی از احکام فقهی هیچ فرقی بین طبقات نسبی نیست، در جریان حرمت نکاح هیچ فرقی بین این عناوین نیست، دو: در جریان مَحرمیت هیچ فرقی بین این انساب سه‌گانه نیست؛ بچه‌ها مَحرم‌اند، پدر و مادر مَحرم‌اند، جدّ و جدّه محرم‌اند، عمو و عمه محرم‌اند، دایی و خاله محرم‌اند. در حرمت نکاح فرقی بین هیچ کدام از اینها نیست، دو: در محرمیت فرقی بین هیچ کدام از اینها نیست اما در مسایل حقوقی که چه کسی واجب‌النفقه است و چه کسی واجب‌النفقه نیست روایات فرق گذاشته، این سه؛ پس سه مسئله شد، عمده چهارمی است ما در محرمیت یک بحث داریم، در حرمت نکاح یک بحث داریم که اینها یک حکم‌اند، در مسایل حقوقی وجود نفقه یک بحث داریم که بحث سوم است، مسئله چهارم مسئله میراث است درست است که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾[9] اما چه کسی واجب‌النفقه است؟ مشخص است بقیه نیستند، چه کسی ارث می‌برد؟ طبقات ارث را مشخص کردند بقیه ارث نمی‌برند، ما از چه راه بفهمیم که این طبقات چگونه است؟ ما فی‌الجمله می‌فهمیم نه بالجمله؛ یعنی اجمالاً می‌فهمیم اینکه فرمود ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ آن‌که بدون واسطه به میّت نزدیک است مقدم است بر کسی که مع‌الواسطه است یعنی فرزند صلبی به میّت نزدیک‌تر از نوه است، پدر به میّت نزدیک‌تر از جدّ است و جدّ به میّت نزدیک‌تر از عمو و عمه‌اند برای اینکه عمو و عمّه به وسیله جدّ به میّت نزدیک‌اند این را می‌فهمیم اما خصوصیات دیگر را نمی‌شود فهمید. این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ تا این مقدار را می‌شود از آن استنباط کرد آن کسی که بلاواسطه به میّت نزدیک‌تر است یا با واسطه کمتر به میّت نزدیک‌تر است، مقدم است بر کسی که مع‌الواسطه نزدیک است یا به واسطه بیشتر نزدیک است این را می‌فهمیم اما تفصیل مسئله را باید روایات بگوید. اینها حدود کلی و ترسیم اولی صورت مسئله است اما روایات مشخص کرده که با بودِ پدر و مادر سهمی برای جدّ و جدّه نیست مگر اینکه به مستحب عمل بکنند.

جلد 26 صفحه 63 «باب موجبات الإرث» باب اول چند تا روایت است که در بین اینها بعضی به خوبی دلالت می‌کنند مثلاً در روایت دوم این باب که «عن أبی جعفر(علیه السلام)» است حضرت فرمود: «ابْنُکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ ابْنِ ابْنِکَ» پسر بلافصل تو که فرزند صلبی است مقدم بر نوه است، «وَ ابْنُ ابْنِکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ» نوه تو مقدم‌تر از برادر توست چون نوه تو تقریباً با واسطه کمتری به تو نزدیک است، «قَالَ وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأَبِیکَ» برادر أبوینی تو به تو نزدیک‌تر از برادر أبی است، «وَ أَخُوکَ لِأَبِیکَ أَوْلَی بِکَ مِنْ أَخِیکَ لِأُمِّکَ»، «قَالَ وَ ابْنُ أَخِیکَ لِأَبِیکَ وَ أُمِّکَ أَوْلَی بِکَ مِنِ عَمِّکَ»[10] تا پایان، این روایت مشخص می‌کند که ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ از یک ضابطه‌ای است، درست است که فی‌الجمله این ﴿أُولُوا الأرْحَام﴾ می‌فهماند آن‌که نزدیک‌تر است مقدم‌تر است اما روایت مشخص کرد آن‌که بدون واسطه است یا به واسطه کمتر به میّت نزدیک‌تر است مقدم است بر کسی که مع‌الواسطه نزدیک است یا با واسطه بیشتر نزدیک است. مرحوم صاحب وسائل بعد از اینکه این روایت را از مرحوم کلینی نقل کرد و بعد فرمود این روایت را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد[11] فرمود: «أَوْلَوِیَّةُ الْمُتَقَرِّبِ بِالْأَبِ وَحْدَهُ عَلَی الْمُتَقَرِّبِ بِالْأُمِّ وَحْدَهَا مِنَ الْإِخْوَةِ وَ الْأَعْمَامِ وَ أَوْلَادِهِمْ» به معنای زیادی میراث است «وَ فِی غَیْرِهِمْبِمَعْنَی الْحَجْبِ لِمَا یَأْتِی‌»[12] به معنای حجب است گاهی حجب حرمان و گاهی حجب نقصان.

روایت سوم این باب وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) در جواب حسین رزّاز بیان کرده است او سؤال می‌کند «الْمَالُ لِمَنْ هُوَ لِلْأَقْرَبِ أَوِ الْعَصَبَةِ فَقَالَ الْمَالُ لِلْأَقْرَبِ وَ الْعَصَبَةُ فِی فِیهِ التُّرَابُ».[13]

روایت پنجم این باب که مرحوم طبرسی در مجمع البیان هنگام تفسیر ﴿وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ﴾[14] دارد، دارد که «فِی هَاتَیْنِ الْآیَتَیْنِ دَلَالَةٌ عَلَی تَقْدِیرِ سِهَامِ الْمَوَارِیثِ وَ نَحْنُ نَذْکُرُ مِنْ ذَلِکَ جُمْلَةً مُوجَزَةً مَنْقُولَةً»[15] که این را از روایات ذکر کرده است. در پایان فرمایش مرحوم صاحب طبرسی را که ذکر کرد آنجا دارد که «هَذِهِ أُصُولُ مَسَائِلِ الْفَرَائِضِ» که آخرین سطر صفحه 67 است.

در باب دوم این عنوان که صفحه 68 است روایت اول را که مرحوم کلینی نقل کرد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این است «إِنَّ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ ع أَنَّ کُلَّ ذِی رَحِمٍ بِمَنْزِلَةِ الرَّحِمِ الَّذِی یُجَرُّ بِهِ إِلَّا أَنْ یَکُونَ وَارِثٌ أَقْرَبَ إِلَی الْمَیِّتِ مِنْهُ فَیَحْجُبَهُ».[16] پس ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ را این روایت تبیین کرده است که «من هو أقرب فهو أولیٰ من القریب» آن‌که نزدیک‌تر است مقدم است بر آن‌که نزدیک است، معیار این است.

در صفحه 114 باب هشت به این صورت آمده است که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ أَنَّهُ کَتَبَ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع» امام حسن عسگری(علیه السلام) «رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَکَ ابْنَةَ ابْنِهِ وَ أَخَاهُ لِأَبِیهِ وَ أُمِّهِ» مردی است مُرد و یک دختری از پسر، برادر پدری و مادرش هستند، چه کسی ارث می‌برد؟ «فَوَقَّعَ ع» در توقیع مبارک آمده است که «الْمِیرَاثُ لِلْأَقْرَبِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[17] گرچه تفصیلاً بیان نشد، این ﴿أُولُوا الأرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ﴾ یعنی «من هو أقرب أولیٰ» است، معیار أقربیت هم نزد عقلا و در فضای شرع روشن است؛ آن‌که بلاواسطه به میّت نزدیک‌تر است أقرب است از کسی که مع‌الواسطه نزدیک است.

در باب نُه که صفحه 115 است آنجا مرحوم کلینی «عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ وَ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیهم السلام)» نقل شد این است که «فِی رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَکَ أَبَوَیْهِ قَالَ لِلْأَبِ سَهْمَانِ وَ لِلْأُمِّ سَهْمٌ»[18] در این صورت دیگر سخن از جدّ و جدّه و امثال آنان نیست، این که در مقام بیان‌اند هستند یعنی کل سهم مال اینهاست، دیگر با بودِ اینها هیچ سهمی هم برای دیگران نیست.

حالا چند تا روایت دیگر است که امروز می‌خوانیم. این روایتی را که مطلب را وجود مبارک پیغمبر فرمود و خدای سبحان امضاء کرد این است: روایتی را که مرحوم صاحب وسائل از مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل می‌کند روایت پنجم ذیل صفحه 137 شروع می‌شود دارد «عَنْ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْن‌ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی حَدِیثٍ قَالَ إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ الْفَرَائِضَ فَلَمْ یَقْسِمْ لِلْجَدِّ شَیْئاً وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَطْعَمَهُ السُّدُسَ». اصل اطعام را قرآن کریم مشخص کرد[19] اینجا هم وجود مبارک پیغمبر «أَطْعَمَهُ السُّدُسَ فَأَجَازَ اللَّهُ لَهُ ذَلِکَ».[20]

روایت ششم این باب که «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَف» نقل کرده است گفت من وارد شدم بر محضر امام صادق(سلام الله علیه) «وَ عِنْدَهُ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ» نشسته بود، أبان بن تغلب از شاگردان مخصوص بود که در رجال نجاشی در شرح حال او آمده وقتی أبان بن تغلب آمده بود خدمت امام صادق(سلام الله علیه) حضرت به مسئول پذیرایی و خدمتگزار فرمود آن بالشت را بیاور برای أبان تا او تکیه بدهد «اجلسوه» این خیلی مقام است که انسان کنار حرمشان برود حریم بگیرد! فرمود آن بالشت را بیاور برای أبان بن تغلب که آقا تکیه بدهد، این را نجاشی در شرح حال أبان بن تغلب می‌گوید.[21] این بزرگوار می‌گوید من وارد شدم مسئله بپرسم خدمت امام صادق(سلام الله علیه) أبان نشسته بود، من تا مسئله را سؤال کردم أبان جواب داد. «وَ عِنْدَهُ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ فَقُلْتُ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنَّ ابْنَتِی هَلَکَتْ» دخترم مُرد، «وَ أُمِّی حَیَّةٌ» این مع‌الواسطه است یعنی جدّه این میّت زنده است، تا این را سؤال کردم قبل از اینکه حضرت جواب بدهد «فَقَالَ أَبَانٌ لَا» چیزی به مادر شما نمی‌رسد «لَا لَیْسَ لِأُمِّکَ شَیْ‌ءٌ» بر اساس قواعد قبلی که از حضرت آموخته بودند گفت، چون آن جدّه طبقه بعدی است. «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْطِهَا السُّدُسَ»[22] یک ششم به او بده. پس معلوم می‌شود این که ﴿أُولُوا الْقُرْبی﴾ این را وجود مبارک پیغمبر فرمود ذات أقدس الهی امضاء کرد از آن به بعد شده حکم شریعت و از این جهت امام صادق(علیه السلام) فرمود «سُبْحَانَ اللَّهِ أَعْطِهَا السُّدُس‌».

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo