< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقدار سهام /

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) بعد از اینکه آن مقدمات چهارگانه را تبیین کردند درباره فرائض و میراث، سهام هر کدام از این طبقات را چه «عند الإنفراد» چه «عند الإجتماع» بیان کردند؛ یعنی طبقات سه‌گانه أبوان و أولاد «و إن نزلوا» که طبقه أولیٰ هستند، أجداد و إخوه که طبقه دوم‌اند، أعمام و عمّات، أخوال و خالات که طبقه سوم‌اند، اینها «عند الإنفراد» چقدر سهم می‌برند؟ «عند الإجتماع» چقدر سهم می‌برند؟ و بعضی‌ها فرضی ندارند همه مال برای آنهاست، بعضی‌ها بعضی از قسمت‌های ارث را «بالفرض» می‌برند، بعضی‌ها چون کسی نیست «بالرّد» می‌برند.

در این قسمت فرمودند نوه جای پدرانشان می‌نشینند جای مادرانشان می‌نشینند. در بعضی از امور که اختلافی بین فقهاء هست یک اختلاف جدّی است لذا صف‌آرایی است، تعبیراتی احیاناً مثلاً غیر مناسب هست. در بعضی از موارد اختلاف جزئی است لذا هم فتوا زیاد است هم حرفی نسبت به دیگر ندارند. آن در استظهار از آیه یا استظهار از روایت است اما یک صف‌بندی بشود این‌طور نیست. در این قسمت یک صف‌بندی شده بین مرحوم سید مرتضی و إبن ادریس از یک طرف و سایر فقهاء از طرف دیگر و آن این است که إبن ادریس و سایر فقهاء می‌گویند نوه به اندازه خود فرزند صُلبی ارث می‌برد برای اینکه صریح قرآن دارد: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[1] نوه ولد است. معروف بین اصحاب این است که این ولد مجازی است نه ولد حقیقی چون از او که متولد نشده است؛ بنابراین چون ولد مجازی است نه ولد حقیقی باید ببینیم روایات چه می‌گوید؟ روایات فراوان سه پیام دارد: یکی اینکه نوه بجای «مَن یتقرب إلی المیت» می‌نشیند، این یک اصل کلی است؛ نوه دختری بجای دختر می‌نشیند نوه پسری بجای پسر می‌نشیند این به نحو جامع است، این طایفه أولیٰ؛ طایفه ثانیه و طایفه ثالثه باز کردند که نوه پسری بجای پسر می‌نشیند نوه دختری بجای دختر می‌نشیند، این شده سه طایفه.

معروف بین فقهاء این است که این تثلیث یک پیام جدید دارد برای اینکه آیه ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ﴾ اینها به هر حال ولو حقیقتاً أولاد نباشند گرچه حقیقتاً أولاد هستند چون به هر حال متولد شدند یا «مع الواسطه» یا «بلا واسطه» ولی به هر حال این شامل می‌شود که بگوید فرزند من است نشانه‌اش آن چند طایفه باب «نکاح» است که اگر حرمت نکاح است نسبت به أولاد، نوه را هم شامل می‌شود. مَحرمیت یعنی مَحرمیت که کاری به حرمت نکاح ندارد، اگر مَحرمیت أولاد است، نسبت به نوه هم شامل می‌شود. سه: عروس و داماد ﴿وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُم‌﴾،[2] عروس نوه شما مَحرم شماست، داماد نوه شما مَحرم شماست.

پس چهار طایفه آمده گفته است نوه به منزله فرزند است. اگر نوه به منزله فرزند است در میراث هم این چنین است، چرا شما می‌آیید می‌گویید نوه دختری بجای دختر می‌نشیند یک سوم می‌برد، نوه پسری بجای پسر می‌نشیند دو سوم می‌برد، آن وقت اعتراض اینها را ببینید به چه صورت صف‌بندی کردند! مرحوم سید مرتضی می‌گوید اگر کسی بمیرد یک پسر داشته باشد و این پسر هم قبل از او بمیرد و یک دختر به عنوان نوه پسری بماند، یک دختر داشته باشد که آن دختر ولود باشد بیست تا پسر فرزند داشته باشد، آن بیست تا پسر نوه دختری میت‌اند، این یک دختر نوه پسری میت است، گفت لازمه آن این است که این مال میت را سه قسمت بکنیم دو قسمت را به این دختر بدهیم یک قسمت را به آن بیست پسر بدهیم، اگر نوه پسری بجای پسر می‌نشیند این دختر هم نوه پسری است و آن بیست پسر هم نوه دختری هستند آن وقت لازمه آن این است که این یک دختر بیش از بیست پسر سهم ببرد. این را سید مرتضی فرمود و إبن ادریس این فرمایش را در سرائر نقل کرد که در جلسه قبل عبارت ایشان را خواندیم.[3] اما معروف بین فقهای ما این است که ما سه طایفه روایات داریم اینها پیام دارند. اگر نوه حکم فرزند صلبی را دارد ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ این آیه کافی است، این سه طایفه از روایات برای چیست؟! حالا خواستید اضافه کنید روایات بیاید، یک طایفه و اگر نشد دو طایفه، آن وقت سه مضمون را در روایات از ائمه فرمودند برای چیست؟! در یک مضمون فرمودند نوه سهم «مَن یتقرب إلی المیت» را می‌برد، یک؛ بسیار خب گفتید! بعد گفتید که نوه پسری سهم «مَن یتقرب إلی المیت» را می‌برد، باز در بار سوم گفتید نوه دختری سهم «مَن یتقرب» را می‌برد، این پیام دارد؛ یعنی نوه دختری سهم دختر را می‌برد نوه پسری سهم پسر را می‌برد، شما چه تعجب می‌کنید؟!

این است که آنچه از این سه بیان روایات استفاده شد، این معروف بین اصحاب شده است. فرمایش مرحوم سید مرتضی و إبن ادریس تقریباً در اقلیت قرار گرفت و مرحوم محقق هم چون میان‌دار بزرگی است، بدون اینکه مثلاً حرمت‌شکنی بشود، فرمود أظهر این است؛ یعنی آن فرمایش ظاهر است آن هم درست است آن هم متین است اما أظهر این است. فرمایش مرحوم محقق این است که أظهر این است که اینها آن سهم را می‌برند؛ یعنی سهم «مَن یتقرب» را می‌برند. این چهار مسئله که درست شد فرمایش مرحوم محقق این شد که «و لأولاد البنت الثلث علی الأظهر»، این «علی الأظهر» خیلی محترمانه است اما «علی الأحوط» به هر حال بی‌نیش نیست؛ یعنی این به احتیاط نزدیک‌تر است شما دور از احتیاط هستید. اینها تمام این تعبیرات را مواظب هستند که مبادا ـ خدایی ناکرده ـ مثلاً به حریم کسی بربخورد. اگر بگویند «علی الأحوط» یعنی ما در دین محتاط‌تر هستیم، این به هر حال بی‌پیام نیست، این را هم تعبیر نمی‌کنند، این است که خیلی مقام علمی مرحوم محقق ‌ بیشتر است، علامه شاگرد ایشان است شاگردی کرده است خیلی حرف است! مرحوم خواجه نصیر وقتی که وارد درس مرحوم محقق شده است، آن صحبت معروف هست مرحوم خواجه که وارد شد دید که مرحوم محقق دارند تدریس می‌کنند مرحوم علامه هم بود، علامه شاگرد مرحوم خواجه هم بود، در درس مرحوم محقق علما و فضلای بزرگ بودند، موضوع بحث مسئله «قبله» بود مرحوم محقق فرمود برای اهل عراق مقداری تیاسر مستحب است حالا یا چهار انگشت یا پنج انگشت یک مقداری تیاسر مستحب است. مرحوم خواجه که پای منبر ایشان بودند اشکال کردند گفتند این تیاسر که مستحب است این تیاسر یا «من القبلة إلی قبلة» است که حرام است یا «من غیر القبلة إلی القبلة» است که واجب است، جا برای استحباب چیست؟! به هر حال شما مرزبندی کردید یعنی حکم، حکم ریاضی است قبله یک مرز خاصی دارد یک وقت شما می‌گویید هر چه نزدیک‌تر به محراب است آنجا مستحب‌تر است یا صف اول مستحب است، این جا دارد برای اینکه صف اول مثلاً کسانی که قرائتشان بیشتر احتیاطشان بیشتر است؛ اما در مسئله قبله که حالا مرزبندی ریاضی شده است می‌گویید تیاسر برای اهل عراق مستحب است! اشکال مرحوم خواجه این بود که این تیاسر اگر از قبله به غیر قبله مقداری به دست چپ حرکت کند اینکه حرام است، از غیر قبله به قبله باشد اینکه واجب است. فوراً مرحوم محقق روی منبر فرمود: «من القبلة إلی القبلة» یعنی تمام این محدوده، محدوده قبله است منتها این را شما از راه دور بخواهید بررسی کنید این «أقرب إلی الثواب» است. مرحوم محقق چنین آدمی بود! بعضی که می‌گویند «علی الأحوط» به هر حال بدون لازم نیست یعنی ما احتیاطمان بیشتر از شماست؛ اما این «علی الأظهر» نه! «علی الأشبه» هم نه! «علی الأشبه» یعنی نسبت به قواعد این‌طور است، «علی الأظهر» یعنی نسبت به روایات این‌طور است. این فرمایش مرحوم سید مرتضی و إبن ادریس ظاهر ممکن است باشد ولی أظهر نیست.

در مسئله دوم این فرمایش را مرحوم محقق دارد تمام آن نزاع‌ها هم تقریباً اینجا می‌آید. مسئله أولیٰ این بود که نوه دختری سهم دختر را می‌برد یعنی یک سوم، نوه پسری سهم پسر را می‌برد یعنی دو سوم؛ ولو نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد. حالا که می‌خواهند تقسیم بکنند در درون خودشان چه؟ این کار را بکنند آیا اینجا هم ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است یا نه؟ اینجا هم یک غائله جدیدی برخواست.

مرحوم محقق می‌فرماید: «المسألة الثانیة: أولاد البنت یقتسمون نصیبهم للذکر مثل حظ الأنثیین کما یقتسم أولاد الإبن‌ و قیل یقتسمونه بالسویة و هو متروک» شما آمدید مرزبندی کردید حالا آن ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ﴾ را گفتید مال أولاد صلبی است، أولاد نوه‌ای را شامل نمی‌شود حالا نوه‌ها آمدند سهم را بردند و با دخترعمو یا پسرعمو تقسیم کردند ولی خودشان بخواهند سهم ببرند چگونه تقسیم بکنند؟ می‌گویید: ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾، این را از کجا می‌گویید؟ از باب ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ می‌گویید. پس در نحوه توزیع داخلی به ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ﴾ عمل می‌کنید، در رابطه با پسرعموها و عمه‌ها و عموها برابر نص خاص عمل می‌کنید.

پرسش: ...

پاسخ: بله آن نصوص است و کاملاً قبول است.

پرسش: ...

پاسخ: چون ما اینجا نص خلاف نداریم، اینجا مشمول این ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است، نوه أولاد است این هم أولاد است.

«المسألة الثانیة أولاد البنت یقتسمون نصیبهم» بر اساس «﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ کما یقتسم أولاد الإبن‌» این نوه‌ها چون مشمول ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ﴾ هستند ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ است ما اینجا نظیر آن بخش اول مانعی نداریم که سهم «مَن یتقرب» را می‌برند. در توزیع داخلی ما چنین روایتی نداریم که توزیع آنها باید به نحو «مَن یتقرب» باشد، این را نداریم، می‌ماند اطلاقات ادله اولیه ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾.

پرسش: ...

پاسخ: قائلین به تسویه شاید به همان نصوص اولیه استدلال می‌کنند به اینکه اصل اولی تقسیم است، آنجا أولاد «مع الفصل» را شامل می‌شود اینجا چون أولاد «مع الفصل» را شامل نمی‌شود، آیه دارد که مال برای بچه‌ها است. وقتی که کسی مُرد وارث ارث می‌برد و چون وارث ارث می‌برد ظاهرش تساوی است، آن ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ برای أولاد صلبی است، چون ما نداریم آن «خرج بالدلیل»، این برابر اصل اولی و قاعده کلی است. بنابراین برای توزیع وجهی ندارد! این مال برای این شخص است به أولاد رسیده، چرا دو برابر؟! این دو برابر پایه‌ای ندارد! ایشان می‌گویید نخیر! این ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ شامل آن می‌شود.

فرمود «المسألة الثانیة أولاد البنت یقتسمون نصیبهم» بر اساس «﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ کما یقتسم أولاد الإبن» چطور شما در نوه‌های پسری قبول کردید، نوه‌های دختری هم باید قبول کنید! این آقایانی که درباره نوه دختری می‌گویند که این‌طور تقسیم نشود، درباره نوه پسری قبول دارند می‌گویند دلیل قبول شما درباره نوه پسری همان اطلاق آیه یازده سوره «نساء» است. «و قیل یقتسمونه بالسویة و هو متروک».

مسئله سوم مسئله «حبوه» است که مال فرزند بزرگ است که این مسئله ـ إن‌شاءالله ـ بعد از ماه مبارک رمضان مطرح می‌شود. امروز چون «یوم الختم» است چند جمله‌ای هم در مسائل دیگر بحث می‌کنیم.

در نوبت قبلی که اول ماه پُربرکت شعبان بود عرض کردیم افرادی مثل إبن طاووس و اینهایی که کتاب‌های دعا نوشتند بر ماه شعبان خیلی اصرار دارند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِه‌»؛[4] تمام شب‌ها را عبادت و تمام روزها را روزه می‌گرفت. اصرار این آقایان هم همین‌طور است و کتاب‌هایی هم که اینها درباره دعا می‌نویسند اول سال پیش آقایانی که اصحاب دعا هستند اول ماه مبارک رمضان است و ماه شعبان آخرین ماه سال است سرّ آن دو تا دلیل است: یکی نصوص و یکی ادعیه در روایات یک تعبیر دارد، در ادعیه تعبیر دیگر مجموع تعبیرهایی که در روایات و در ادعیه است این است که از ماه مبارک رمضان به «رَأْسُ‌ السَّنَة»[5] یاد شده است، یک؛ از ماه مبارک رمضان به «غُرَّةُ الشُّهُور»[6] یاد شده است، دو؛ لذا آن آقایانی که اهل این حساب‌های معنوی هستند اول سالشان ماه مبارک رمضان است آخر سالشان ماه شعبان لذا تمام تلاش و کوشش را می‌کنند که توبه و چیزی اگر هست در همین ماه شعبان انجام بدهند چون به هر حال هر تاجری آخر سال بررسی می‌کند. اصرار آن آقایان این است که در این آخر سال حساب‌ها را بررسی کنند استغفار بکنند حقی از کسی بر عهده آنهاست حق را ادا کنند که این سال با طهارت پایان بپذیرد که با طهارت وارد سال جدید بشوند و مرحوم علامه هم این شعر را از حافظ با یک احترامی می‌خواندند. آن غزل معروف حافظ بر این ماه شعبان خیلی تکیه می‌کند:

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[7]

ماه شعبان را از دست نده برای اینکه آخر سال است و عفو و گذشت و مانند آن در همین است. اگر ماه شعبان را از دست دادید وصال نصیب شما نمی‌شود تا لیله عید فطر، چون انسان خیال می‌کند که ماه مبارک رمضان ماه پُربرکتی است، بله ماه پُربرکتی است اما ماه راه است نه ماه نتیجه! نتیجه را «لَیْلَةَ الْجَوَائِز»[8] می‌دهند در روز عید فطر می‌دهند، اینجا انسان باید شب و روز تلاش و کوشش کند.

ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد[9]

چرا؟ برای اینکه این یکماه ماه مبارک رمضان شب و روز انسان باید کوشش بکند آن وقت «لَیْلَةَ الْجَوَائِز» یعنی شب عید فطر را می‌گویند کمتر از شب قدر نیست.

روز عید است و من مانده در این تدبیرم ٭٭٭ که دهم حاصل سی روزه و ساغر گیرم[10]

جائزه را آن روز می‌دهند لذا عظمت یوم فطر و عظمت شب فطر کمتر از سایر ایام نیست از این جهت حافظ می‌گوید ماه شعبان را مبادا از دست بدهیم.

همه این مجموعه ما را وادار می‌کند به اینکه همیشه اهل حساب باشیم چون دارد که «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»[11] مخصوصاً آخر سال، آخر سال باید حساب بکنیم. پس اصل «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» هست و آخر سال هم حساب بیشتری باید بکنیم.

ما وقتی می‌خواهیم خودمان را حساب بکنیم، در یک معمّایی می‌مانیم که میزان چیست و با چه چیزی حساب بکنیم؟! دستورات قرآن و روایات که میزان خوبی‌اند؛ اما به هر حال انسان ﴿عَلی‌ نَفْسِهِ بَصیرَةٌ﴾،[12] این «تاء» در ﴿بَصیرَةٌ﴾ تاء مبالغه است نه تاء تأنیث؛ برای اینکه مبتدا مذکر، خبر که مؤنث نمی‌شود! «الانسان علی نفسه بصیرٌ» نه «بصیرةٌ» این تاء، تای مبالغه است مثل «علامة» یعنی انسان خودش را خوب می‌شناسد، نمی‌تواند بازی بکند و بازی بدهد لذا گفتند بهترین میزان خود انسان است که انسان خودش را به حساب بکشد.

ما وقتی بخواهیم حسابرسی بکنیم باید ببینیم که در راه هستیم یا در راه نیستیم، همین! حداقل این است! حداقل این است که اینکه داریم می‌رویم این راه است یا راه نیست؛ حالا چقدر فاصله به بهشت داریم چقدر فاصله با «لقاء الله» داریم مطلب دیگری است ولی در راه هستیم یا در راه نیستیم، این را که باید بدانیم! یعنی حداقل وظیفه ما این است که اگر کسی قصد مکه دارد به هر حال در راه مکه باید باشد حالا یا تند برود یا کُند برود یا لنگان لنگان می‌رود ولی به هر حال در راه باید باشد، این حدّاقل است. ما برای اینکه ببینیم در راه هستیم یا نه، به هر حال باید حساب بکنیم از این کمتر که نمی‌شود. آنهایی که مقداری جلو هستند یا خیلی جلو هستند حساب می‌کنند که چقدر مانده است؟ چقدر نزدیک به مقصد هستند؟ اما برای ما که اوایل راه هستیم اصلاً ببینیم که در راه هستیم یا در راه نیستیم یا آدرس را اشتباه کردیم؟ این مقدار هست.

قرآن کریم برای همه چیز یک میزان و ترازو را به ما نشان دادند و آن این است که اگر جایی هست که خیلی وسیع است! نه شما مزاحم کسی هستید نه کسی مزاحم شماست، خیلی وسیع است! هر کاری که می‌خواهید بکنید هیچ کسی کاری با شما ندارد، شما هم با هیچ کسی کاری ندارید راحتِ راحت هستید اگر در چنین مرحله‌ای هستید معلوم می‌شود که این راه، راه بهشت است؛ اما اگر قدم به قدم باید مواظب باشید که به دیگری تنه نزدید، دیگری هم به شما تنه نزند، آن راه، راه بهشت نیست.

بیان آن این است که چه در سوره مبارکه «حدید» و چه در سوره مبارکه «آل عمران» این مضمون نورانی هست. در سوره مبارکه «آل عمران» به ما فرمودند وقتی کار خیر می‌خواهید بکنید سرعت بگیرید حالا یا نماز اول وقت بخوانید یا، یا، یا به هر حال سرعت بگیرید. آیه 133 سوره مبارکه «آل عمران» این است ﴿وَ سارِعُوا إِلی‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾ تند بدوید! همه جا می‌گویند آرام آرام آرام؛ اما در راه دین می‌گویند تند برو! همه جا می‌گویند با سرعت مطمئنه، اینجا می‌گویند هر سرعتی بگیری مطمئن هستید ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾، ﴿سارِعُوا﴾ این یک راه است که ما باید تند برویم. پس یک راهی هست که می‌شود تند رفت که هر اندازه ما تند برویم مزاحم کسی نیستیم، یک؛ بعد جلو افتادن چه؟ همه جا گفتند بد است اما اینجا گفتند جلو بیافت! این در سوره مبارکه «حدید» است در سوره مبارکه «حدید» ﴿سابِقُوا﴾ هست آیه 21 سوره مبارکه «حدید» این است که ﴿سابِقُوا إِلی‌ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم﴾ من می‌خواهم جلو بیافتم هم سرعت را امر کردند هم جلو افتادن را امر کردند، این دنیا نیست که اگر کسی بخواهد جلو بیافتد بد باشد! من می‌خواهم در قناعت، در زهد، در ادب جلو بیافتم؛ هم به ما گفتند سریع‌تر، هم گفتند مسابقه است برنده بشو، جلوتر برو! ﴿سابِقُوا﴾ یعنی «مسابقه» باب «مفاعله» است. آن ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَات﴾[13] که آمده باب «افتعال» بجای باب «مفاعله» است مثل اینکه «اختلاف» کار باب «مفاعله» را می‌کند، جلو بیافت! همه جا می‌گفتند مواظب باش اما اینجا می‌گویند در خیرات در فضائل جلو بیافت.

پس این دو آیه، هم می‌گوید سرعت بی‌مانع است هر چه خواستی سریع برو، هم گفتند نه تنها سرعت، سبقت هم بگیر، چرا؟ دلیل آن تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علّیت است هم در سوره «آل عمران» آمده است و هم در سوره «حدید»، دلیل آن هم کنارش هست؛ راه به اندازه آسمان و زمین است راهی که به اندازه آسمان و زمین باشد نه سرعتش آسیب می‌رساند نه سبقت آن آسیب می‌رساند. فرض کنید یک بیابان وسیعی باشد اصلاً کسی با شما کاری ندارد و شما هم کاری به کسی ندارید، عرضش هم عرض آسمان و زمین است، انسان می‌خواهد مؤدب باشد، انسان می‌خواهد نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد، در این راه بخواهد حرکت کند یک وقت است که می‌گوید این کار است «و یستدل علیه» این می‌شود کتاب فقهی عادی اما طرزی قرآن کریم حرف می‌زند که دلیل را با مدّعا و مدلول یکجا ذکر می‌کند، می‌گوید در راهی که عرض آن به اندازه آسمان و زمین است سریع‌تر! در راهی که عرضش به اندازه آسمان و زمین است سبقت بگیر! این دلیل با خودش است ﴿عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الأرْض﴾[14] یعنی مساوات. پس این‌طور نیست که تقلید محض باشد، نخیر مستدل است.

پرسش: جمعش با آن روایتی که اختصار در عبادت را مطرح می‌کند چگونه است؟

پاسخ: «سرعة کل شیء بحسبه» ما یک راه داریم و یک رونده؛ آن کسی که خودش راه است به او نمی‌گویند «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا»[15] ما که صراط مستقیم نیستیم بلکه راهی صراط مستقیم هستیم به ما می‌گویند متوسط؛ اما آن کسی که خودش صراط مستقیم است چند بار یعنی چند بار! وجود مبارک حضرت امام حسن(سلام الله علیه) تمام مال خود را داد! ما اگر تمام مال را بدهیم همه می‌گویند کار بدی کردی، حتی دین! چرا؟ چون ما که راه نیستیم اما آن کسی که در راه است معلوم می‌شود که گاهی هم می‌شود این کار را کرد. در فضائل حضرت هست که دو یا سه بار کمتر یا بیشتر تمام مال خود را داد، چند بار هم تمام مال خود را بین خود فقرا تقسیم کرد.[16] خدا غریق رحمت کند این حرف از صدر المتألهین است می‌گوید ما که در راه نیستیم به ما می‌گویند مواظب باش معتدل باش، به ما می‌گویند «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا» اما آن‌که خودش صراط مستقیم است می‌گویند «خیر الأمور أکثرها و أشدّها و أوفرها» نمی‌گویند «أوسطها» چون خودش وسط راه است خودش صراط مستقیم است به صراط مستقیم نمی‌گویند یواش‌تر! به صراط مستقیم می‌گویند شما هیچ تصادفی ندارید. می‌گوید این «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا» درباره کسی است که راه غیر از خود او باشد در بین راه باشد اما اینکه خودش صراط مستقیم است اینجا به او نمی‌گویند «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا» لذا ﴿رَبِّ زِدْنِی عِلْماً﴾[17] یعنی «رب زدنی عملا» «رب زدنی صوما» «رب زدنی کذا و کذا». «خیر الأمور أکثرها و أشدّها و أوفرها» برای اینکه خودش صراط مستقیم است.

غیر معصوم هر کسی بیاید تمام اموالش را ببخشد این را نمی‌پذیرند پذیرفتنی نیست اما وقتی دو بار وجود مبارک امام مجتبی(سلام الله علیه) تمام مالش را داد، هیچ کس نگفت مثلاً مشکلی دارد، همه هم می‌گفتند عجب کاری کرد! فرق است بین کسی که خودش صراط مستقیم باشد، این «خیر الأمور أکثرها و أوفرها» است؛ یک وقت است که نه، خودش صراط مستقیم نیست در صراط مستقیم است، بله آنجا «خَیْرُ الْأُمُورِ أَوْسَطُهَا» است.

پس ما هر جا دیدیم یک عده‌ای مزاحم ما هستند یا ما مزاحم هستیم معلوم می‌شود که دنیا مطرح است. اگر ما واقعاً خیر محض بودیم برای رضای خدا بود، اینجا که کسی دیگر نیست یا ما مزاحمت می‌کنیم یا دیگری مزاحمت می‌کند یا هر دو مزاحم هم هستیم، معلوم می‌شود که راه تنگ است؛ این معنای محاسبه است «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا». اگر ما برابر این دو تا آیه بررسی کردیم که مشکل داریم به هر حال یا مزاحم ما هستند یا ما مزاحم هستیم، معلوم می‌شود که یک گوشه‌اش دنیاست؛ چون اگر آخرت باشد یک کسی بخواهد مؤدّب باشد کسی کاری با او ندارد، یک کسی بخواهد نه بیراهه برود نه راه کسی را ببندد کسی کاری با او ندارد. اگر واقعاً در راه خیر باشد راه بهشت است که ﴿عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الأرْض﴾ اگر شما یک راهی داشتید که مساحت آن این است هیچ کسی مزاحم شما نیست، میلیون‌ها نفر هم بخواهد بیایند، بیایند! اما همین که می‌بینید مشکل پیدا می‌شود معلوم می‌شود یا در هر دو هست یا در «أحدهما» که امیدواریم به برکت ماه شعبان خدا همه ما را در صراط مستقیم حفظ کند.

 


[7] دیوان حافظ، غزل164.
[9] دیوان حافظ، غزل164.
[10] اشعار منتسب به حافظ، شماره17.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo