< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/01/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقدار سهام /

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) این کتاب شریف فرائض و میراث را که بر اساس چند نظر و مقصد توزیع کردند. نظر اول درباره مقدمات بود که گذراندند، نظر دوم در مقاصد است که در چند مقصد بیان کردند: مقصد اول در میراث انساب است، مقصد دوم در میراث اسباب یعنی زوج و زوجه است، مقصد سوم در میراث اسباب یعنی ولاء عتق و ولاء ضامن جریره و امام است. مقصد دوم گرچه مربوط به اسباب است و اسباب هر دو قسم را یعنی زوج و زوجه از یک طرف و میراث ولای عتق و ولای ضمان جریره و امام از طرف دیگر همه اینها سبب‌اند؛ لکن این یک فرق جوهری بین میراث ولاء و میراث زوجیت است، این دو را از هم جدا کرده است یعنی میراث اسباب را در مقصد دوم و میراث ولاء را در مقصد سوم ذکر کرده است در حالی که همه اینها ‌یک جامعی دارند که از راه سبب ارث می‌برند.

درباره میراث انساب سه مرتبه ذکر کردند چون انساب سه مرتبه دارد: أبوان و أولاد «و إن نزلوا»، إخوه و أجداد «و إن علوا»، أعمام و عمّات أخوال و خالات طبقه سوم لذا اینها را در سه مرحله ذکر کردند.

بسیاری از مسائل ارث مورد اتفاق است منتها چون فرمایش مرحوم سید مرتضی و همچنین إبن ادریس کمتر در حوزه است بلکه نقل اقوال مشهور است، انسان خیال می‌کند که اینها اجماعی است. انسان وقتی به کتاب‌های خود اینها مراجعه می‌کند می‌بیند نه تنها اجماعی نیست بلکه شهرت است و نه تنها شهرت نیست إبن ادریس می‌گوید یک عده‌ای گفتند، حرف مشهور نه، حرف جمهور، حرفی که مشهور است نه مشهور چنین می‌گویند، باید گفت جمهور چنین می‌گویند، یک؛ و این فتوا مشهور بین اصحاب است، دو. فرمایش إبن ادریس در سرائر این است که یک عده‌ای این‌گونه گفتند، برابر روایاتی که خودشان نقل کردند و خودشان به آن اعتماد دارند، چون خود ایشان و سید مرتضی خبر واحد را حجت نمی‌دانند، اینها این روایاتی که می‌گوید أولادِ أولاد بجای أولاد می‌نشینند، در توزیع در سهام «یرثن ما ورث» پدران و مادرانشان، یا «یرث ما ترث» پدران و مادرانشان، این را اصلاً نمی‌پذیرند.

خلاصه فرمایش مرحوم محقق را که تقریباً به پایان رسیده این قسمت را قبل از اینکه وارد مسئله دوم بشویم یا وارد مسئله «حبوه» بشویم یک بار مرور کنیم که مشخص شود که معروف بین اصحاب چیست بعد به سرائر إبن ادریس مراجعه بکنیم تا معلوم شود اینکه معروف بین اصحاب است و بزرگان اصلاً آن حرف مخالف را نقل نمی‌کنند، آن را مرحوم إبن ادریس می‌گوید یک عده‌ای این‌گونه گفتند و اعتماد کردند به روایاتی که خودشان نقل کردند، چون اینها همه روایات را حجت نمی‌دانند.

چهار تا مسئله است:

مسئله اول اینکه أولادِ أولاد بجای أولاد می‌نشینند،

دوم اینکه أولادِ بنت نصیب «مَن یتقرب» را می‌برند، أولادِ بنت ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ تقسیم می‌کنند و برخی‌ها گفتند «بالسویه» که آن را باطل می‌دانند،

سوم مسئله «حبوه» است،

چهارم اینکه جدّ و جدّه با أحد الأبوین ارث نمی‌برند.

حالا این مسئله سوم و چهارم را شاید نرسیم بخوانیم اما مسئله دوم را اینجا یک اشاره بکنیم آن وقت می‌رسیم به مخالفت رسمی مرحوم إبن ادری

فرمود: «مسائل»؛ این مسائل چهارگانه «الأولی أولاد الأولاد یقومون مقام آبائهم فی مقاسمة الأبوین‌« اگر نوه تنها باشد حکم آن چیست؟ اگر نوه با پدر و مادر باشد حکم آن چیست؟ منتها شرط إبن بابویه(رحمه الله) که وقتی نوه ارث می‌برند که پدر و مادر نباشند این حرف متروک است برای اینکه بعضی از روایات تقیةً نازل شده است، این حرف حرف صحیحی نبود که گذشت.[1] «و یمنع الأولاد من یتقرب بهم و من یتقرب بالأبوین» أولادِ صلبی مانع چند چیز می‌شوند: آن گروهی که به وسیله خود اینها به میت نزدیک می‌شوند جلوی آنها را می‌گیرد یعنی نوه و آن گروهی که به وسیله پدر و مادر به میت نزدیک می‌شوند مثل جدّ و إخوه که اشاره شد خود این فرزند مانع است که جدّ ارث ببرد و خود فرزند مانع است به اینکه إخوه ارث ببرند حالا اگر فرزند نباشد أبوین باشد هم همین‌طور است «و یمنع الأولاد من یتقرب» به میت به وسیله خود أولاد که نوه‌ها باشند، یک؛ «و من یتقرب بالأبوین» به میت، دو؛ «من الإخوة و أولادهم» برادرها و برادرزاده‌ها، «و الأجداد و آبائهم و الأعمام و الأخوال و أولادهم»، «و یترتبون الأقرب فالأقرب» خود این أولاد، «فلا یرث بطن مع من هو أقرب منه إلی المیت» اگر نوه بود نتیجه بود و مانند آن، آن‌که أقرب است مانع از آن است که أبعد ارث ببرد ـ تا اینجا حرفی نیست از این به بعد است ـ «و یرث کل واحد منهم نصیب من یتقرب به» یعنی نوه دختری سهم دختر را می‌برد نوه پسری سهم پسر را می‌برد هر کدام سهم «من یتقرب» را می‌برند. اینجاست که إبن ادریس شدیداً مخالفت می‌کند یعنی نوه دختری سهم «من یتقرب» را می‌برد یعنی سهم دختر را می‌برد، نوه پسری سهم «من یتقرب» را می‌برد یعنی سهم پسر را می‌برد اگر کسی پسر و دختری داشته باشد و اینها مُرده باشند و نوه داشته باشد، نوه پسری ولو دختر باشد دو برابر نوه دختری می‌برد ولو پسر باشد. اگر کسی یک نوه دختری دارد که پسر است، یک نوه پسری دارد که دختر است، چون این دختر سهم «من یتقرب» را می‌برد دو برابر سهم دارد و چون آن پسر سهم «من یتقرب» را می‌برد نوه دختری است یک برابر ـ اینجاست که حالا می‌خوانیم سید مرتضی چگونه حمله می‌کند و چگونه اشکال می‌کند ـ «و یرث کل واحد منهم نصیب من یتقرب به» پس فرع آن متفرّع بر این است که «فیرث ولد البنت نصیب أمه» نصیب مادر را چه «ولد البنت» مذکر باشد چه مؤنث و آن نصیب چیست؟ این است که اگر مادرش تنها بود نصف را می‌بُرد «إن انفرد أو کان مع الأبوین و یرد علیه کما یرد علی أمه لو کانت موجودة» اگر مادر بود مادر که همه ارث را نمی‌بُرد اول نصف را می‌بُرد بقیه چون کسی نیست «بالرّد» می‌برد، او هم نصف را می‌برد چون کسی نیست بقیه را «بالرّد» می‌برد «و یرث ولد الإبن نصیب أبیه ذکرا کان أو أنثی جمیع المال إن انفرد» مسئله رد نیست اگر دختر باشد نصف را ارث می‌برد چون کسی نیست بقیه را به او می‌دهند، اگر پسر باشد تمام ارث مال اوست و سخن از رد نیست. فرق دختر و پسر این است؛ اگر کسی بمیرد یک دختر داشته باشد سهم او نصف است چون کسی دیگر نیست بقیه را به او می‌دهند ولی اگر کسی بمیرد و یک پسر داشته باشد تمام مال به عنوان ارث برای اوست چون فرضی برای او معین نشده است، اینجا هم نوه پسری و نوه دختری هم همین‌طور است «و یرث ولد الإبن نصیب أبیه ذکرا کان أو أنثی جمیع المال» را «إن انفرد»، «و ما فضل عن حصص الفریضة إن کان معه وارث کالأبوین أو أحدهما و الزوج أو الزوجة» تمام شد. «و لو انفرد أولاد الإبن و أولاد البنت» آنجا «کان لأولاد الإبن الثلثان و لأولاد البنت الثلث» اگر کسی بمیرد نوه پسری داشته باشد نوه دختری هم داشته باشد نوه پسری دو ثلث و نوه دختری یک ثلث می‌برد.

پس «هاهنا أمور ثلاثة»: یکی اینکه ترتیب چیست و حاجب چیست؟ یکی اینکه نوه سهم «من یتقرب» را می‌برد، یکی اینکه کیفیت توزیع هم سهم «من یتقرب» است.

«و لأولاد البنت الثلث علی الأظهر»؛ این «علی الأظهر» یعنی برابر آن چند روایات استفاده می‌شود اگر بگویند «علی الأشبه» یعنی مطابق با قواعد است، «علی الأحوط» یعنی مطابق با اقوال، «علی الأظهر» یعنی مطابق با نصوص است «و لو کان زوج أو زوجة کان له نصیبه الأدنی» برای اینکه فرزند هست، «و الباقی» بین أولاد این شخص است یعنی مال نوه‌ها است؛ نوه دختری یک سوم می‌برند، نوه پسری دو سوم. این خلاصه فتوایی که ایشان دارند.[2]

پرسش: ...

پاسخ: بله، این همه خدماتی که می‌دهد راه‌سازی و تمام این امنیت‌هایی که اینها دارند پاس‌بان‌ها و پلیس‌ها و امنیت‌های راه و امنیت‌های خانه‌ها و مواظبت و گَشت و مانند آن هزینه دارد.

پرسش: منظور مالیات بر ارث است.

پاسخ: بله مالیات بر ارث، دولت چه حقی دارد که بر ارث مالیات می‌گذارد؟ برای اینکه این شخصی که پول جمع کرده الآن ارث گذاشته به برکت تمام خدماتی است که دولت به او می‌دهد. دولت یک سلسله خدماتی می‌دهد پول می‌گیرد مثل آب و برق و تلفن، این هیچ! اما تمام راه‌هایی که دارد می‌سازد، تمام این پلیس‌هایی که دارند گَشت می‌زند، تمام امنیت‌هایی که وجود دارد، تمام اطلاعاتی که پیدا می‌کنند، این شخص مغازه‌اش را می‌بندد می‌رود می‌خوابد، چه کسی مغازه‌اش را حفظ می‌کند؟ چه کسی درِ خانه‌اش را حفظ می‌کند؟

پرسش: اگر بر این استدلال عمل کنیم دولت باید برای ساخت مسجد هم مالیات بگیرد!

پاسخ: مسجد فکّ مِلک است یک وقتی انسان مال جمع می‌کند مثل اینکه ارث می‌برد، یک وقتی مال را می‌دهد به نظام دینی، مسجد و أمثال مسجد اینها فکّ مِلک‌اند مثل تحریر رقبه یک وقت کسی است که برده‌داری می‌کند و بنده می‌خرد بله، یک وقتی است که بنده آزاد می‌کند بنده آزاد می‌کند فکّ مِلک است. خدا سیدنا الاستاد مرحوم آقای داماد را غریق رحمت کند! ایشان می‌گفتند احتمال اینکه مسجد تولیت‌پذیر نباشد وجود دارد برای اینکه متولّی چه چیزی باشد؟! چون مالی نیست یک وقت است کسی مدرسه می‌سازد وقف می‌کند و اگر یک وقتی در طرح خیابان افتاد این مدرسه را می‌فروشند وقف از ملکیت بیرون نمی‌رود فکّ مِلک نیست تقیید مِلک است ملکی است که پای آن بسته است مثل مرغی که انسان در خانه می‌بندد از طِلق می‌افتد می‌شود مقید لذا می‌گویند یکی از شرایط صحت بیع این است که مبیع طِلق باشد وقف را نمی‌شود فروخت چون طِلق نیست مقید است مِلک است و بسته اما مسجد فکّ ملک است نمی‌شود مسجد را فروخت.

پرسش: یک قانونی داشته باشیم به نام «مَن أحدث بنائاً فله اهداء بیت المال»، این مسجد هم یک نوع احداث بناء می‌شود آن را می‌گیرد.

پاسخ: این منصرف به این است که ملک او باشد اما اگر کسی «من فک الملک» اگر بخواهد این کار را بکند باید که حق عبور و مانند آن را بدهد حرفی دیگر است اما اصل فکّ مسجد ملک نیست از ملک بیرون می‌کند. یک وقت است که وقف می‌کند درآمد آن برای چه باشد، این ملک است منتها از طلقیت بیرون می‌افتد لذا متولی می‌خواهد اما مسجد مثل عتق رقبه است یک وقتی کسی بنده می‌خرد باید حساب مالکیت و مانند آن را حساب بکند، یک وقتی بنده آزاد می‌کند و بنده آزاد کردن فکّ ملک است تحریر رقبه است حرّیت رقبه است. گاهی می‌گویند «سرشماری سرشماری» برای اینکه اساس بدن انسان همان سر است، رقبه هم همین‌طور است اگر گردن نباشد انسان وجود ندارد لذا فکّ رقبه می‌گویند، رقبه کنایه از خود انسان است مثل سرشماری که می‌گویند کنایه از خود انسان است، این فکّ ملک است و وقتی فک ملک شد بر اساس چه چیزی دولت مالیات بگیرد؟!

پرسش: ...

پاسخ: بله اما یک مال جدیدی نصیب این فرزند شد، این مال جدید را آن آقا از راه‌های دیگری کسب کرد دولت باعث شد دولت عوارض این درآمدها را که نگرفته، دولت عوارض این مال سنگینی که پیدا شده است نگرفته است.

پرسش: ...

پاسخ: از پدرش بخش‌های دیگری که مربوط به خود او بود گرفته، چون درآمد سنگینی نصیب او شد دولت هم نقش دارد مگر آنجا که اصلاً نقش نداشته باشد.

بنابراین، این ارث را این‌طوری تقسیم کردند اما فرمایش مرحوم إبن ادریس چیزی دیگر است إبن ادریس فرمایش سید مرتضی را می‌گوید سید مرتضی(رضوان الله تعالی علیه) استاد ایشان است یعنی استاد «مع الاستاد» است می‌گوید ـ تقریباً اسم هفت تا را می‌برد ـ مسائل و مشکلاتی بر معروف بین اصحاب وارد کردند که آنها مفرّ ندارد و آن این است که شما یک بخش را گفتید، یک بخش زیادی را نگفتید، گفتید نوه أولاد هست ما هم قبول داریم، در حرمت نکاح گفتید ما هم قبول داریم، در مَحرمیت نکاح گفتید ما هم قبول داریم، چیزهایی که نگفتید و ما می‌گوییم شما باید قبول داشته باشید، چهارم این است که اگر این سه امر را قبول کردید آن امر چهارم را هم باید بپذیرید. امور سه‌گانه که دو تا را همه ما می‌گوییم یکی را ما گفتیم شما نگفتید این است که گفتید حرمت نکاح مال نوه هم است ما هم می‌گوییم شما هم می‌گویید برای اینکه اینها أولاد هستند دختر هستند فرزند هستند، مَحرمیت را که وجوب ستر ندارند لازم نیست بپوشند، نوه لازم نیست رو بگیرد شما هم می‌گویید ما هم می‌گوییم، ﴿وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُم‌﴾[3] عروس اینها داماد اینها، اگر نوه شما دختر بود و شوهر کرد آن شوهر بر «أم الزوجة» مَحرم است، پسر بود زن آورد آن زن برای «أب الزوجة» مَحرم است، ﴿وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُم‌﴾ نوه را می‌گیرد این را ما می‌گوییم که این را إبن ادریس در سرائر دارد. این نوه‌ها چه دختر و چه پسر إبن هستند فرزند هستند حالا که فرزند هستند سوره «نساء» می‌گیرد: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾، چرا شما می‌گویید نوه دختری اگر پسر باشد دو برابر می‌برد و نوه دختری اگر پسر باشد یک برابر می‌برد؟! اینها أولاد هستند نوه‌های اینها أولادند، یک؛ ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾، دو؛ پس پسر باید دو برابر خواهر ببرد، این نتیجه؛ چرا شما این حرف را می‌زنید؟! إبن ادریس تعبیر دارد که بعضی‌ها این‌گونه گفتند و حال اینکه معروف بین اصحاب است. اینکه مرحوم محقق فرمود أظهر این است، إبن ادریس فرمود بعضی‌ها این را گفتند. آن وقت جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) و ابن حنفیه را هم شاهد می‌آورد که در جنگ جمل وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) پرچم را داد به دست محمد بن حنفیه با اینکه در جنگ جمل وجود مبارک حسنین(سلام الله علیهما) مخصوصاً امام حسن(سلام الله علیه) که خیلی دلیرانه تا درون جبهه رفت، وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) پرچم را داد به دست إبن حنفیه فرمود: «أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ»[4] که این در نهج البلاغه است فرمود سرت را در راه خدا عاریه بده که این را إبن أبی الحدید[5] و مانند آن می‌گویند این نشانه علم غیب حضرت است که تو شهید نمی‌شوی برمی‌گردی برای اینکه در اینجا حضرت نفرمود سرت را بده بلکه گفت سرت را عاریه بده پس معلوم می‌شود که می‌دانست پسرش در اینجا شهید نمی‌شود بعد فرمود می‌دانی من چرا پرچم را دست تو دادم؟ برای اینکه تو پسر من هستی، حسنین(سلام الله علیهما) پسر پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) هستند، من به وسیله پسرم از پسران پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) حمایت کردم دفاع می‌کنم. این صحنه را ایشان نقل می‌کند و می‌گوید پس «ولد الولد» ولد است. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که من به وسیله پسرم از پسران پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) دارم دفاع می‌کنم حمایت می‌کنم، این را هم نقل می‌کند. بعد چندین اشکال می‌کند بخش وسیعی از اشکالات او این است که در حرمت نکاح که موافق هستیم، در مَحرمیت که موافق هستیم، در ﴿وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُم‌﴾ هم که ما گفتیم شما هم ناچارید بپذیرید این را می‌گویید. پس نوه چه دختری باشد چه پسری فرزند انسان است، این صغری؛ صغری که شد ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾ وقتی که أولاد شد پسر دو برابر و خواهر یک برابر، چرا شما می‌گویید نوه دختری اگر پسر باشد دو برابر می‌برد، نوه پسری اگر دختر باشد یک برابر می‌برد آن وقت مثال می‌زند می‌گوید فرض کنید کسی مُرده یک پسر داشت که این پسر فعلاً یک دختر دارد یعنی نوه پسری او یک دختر است، شش ـ هفت تا دختر داشت که هر کدام از اینها یک فرزند پسر دارند، هفت تا پسر آنجا و یک دختر اینجا؛ آن وقت لازمه آن این است که مال را ما سه تقسیم بکنیم دو تقسیم را بدهیم به این دختر و یک تقسیم را بدهیم به آن هفت پسر، این با مرام شریعت سازگار نیست، این‌گونه حمله می‌کند! مرحوم إبن ادریس در همین جلد سوم کتاب شریف سرائر می‌فرماید این حرفی که این آقایان زدند مخالف قرآن است برای اینکه قرآن دارد أولاد حکم آن این است که پسر دو برابر دختر می‌برد و ما این سه مقدمه را که ذکر کردیم نشان می‌دهد که همه اینها أولاد هستند قرآن دارد أولاد شما مَحرم شماست، أولاد حرمت نکاح دارد، حلائل أولاد حرمت نکاح دارد، حلائل أولاد مَحرمیت دارد یعنی عروس و داماد انسان اینها مَحرم هستند، چرا؟ برای اینکه أولاد هستند آیه سوره «نساء» هم می‌گوید پسر دو برابر دختر می‌برد. بعد می‌گوید ظاهر قرآن این است و اینها برخلاف ظاهر قرآن عمل می‌کنند «تأویلاً علی روایة» چون خبر واحد را حجت نمی‌دانند. بعد معلوم می‌شود یک روایت نیست، روایات معتبر است و روایت هم قول معصوم است، او عِدل قرآن است، قرآن را با قرآن دارند عمل می‌کنند. چون او خبر واحد را حجت نمی‌داند این است. اصل مسئله از صفحه 231 به عنوان «فصلٌ» شروع می‌شود؛ جلد سوم سرائر صفحه 231 ذیل صفحه دارد «و امّا ترتیب الورّاث فاعلم أن الواجب تقدیم الأبوین» تا برسد به اینجا «و بعض أصحابنا یذهب إلی أن إبن البنت یعطی نصیب البنت و بنت الإبن تعطی نصیب الإبن» بعضی از اصحاب این‌گونه گفتند؛ اما «و ذهب آخرون من أصحابنا إلی خلاف ذلک و قالوا إبن البنت ولد ذکر حقیقة فنعطیه نصیب الولد الذکر دون نصیب أمه» نصیب «من یتقرب» را نمی‌برد. «و بنت الإبن بنتٌ حقیقة نعطیها نصیب البنت دون نصیب الإبن الذی هو أبوها و اختاره السیّد المرتضی و استدل علی صحة ذلک بما لا یمکن المنصف دفعه من الأدلة القاهرة اللائحة و البراهین الواضحة» آن وقت «قال رضی اللّٰه عنه إعلم أنه یلزم مَن ذهب من أصحابنا إلی أن أولاد البنین و البنات یرثون سهام آبائهم مسائل سبع» هفت اشکال بر آنها وارد است که آنها نمی‌توانند دفاع کنند «لا مخلص لهم منها». «فمن ذلک أنه یلزمهم أن یکون حال البنت أحسن من حال الإبن» این همان مسئله مذکر و مؤنث است که آن روزها خیلی رایج بود، لازمه آن این است که حال دختر بیشتر از حال پسر باشد «بل أحسن من حال جماعة کثیرة من البنین» ممکن است یک دختر ارزش مالی او بیش از چند پسر باشد، چطور؟ «کرجل خلّف بنت إبن» کسی مُرده نوه پسری دارد این نوه پسری دختر است «خلف بنت إبن» نوه پسری است ولی دختر است، «و عشرین إبنا من بنت» او بیست فرزند حالا از چند تا دختر گذاشته هر چه هست، یک دختری است بیست تا فرزند گذاشته همه‌شان هم پسر هستند، یک پسر داشت که این پسر یک دختر دارد و یک دختر داشت که بیست تا پسر دارد، این یک دختر چون نوه پسری است دو برابر می‌برد آن بیست تا پسر چون نوه دختری‌اند یک برابر می‌برند، این یک دختر بیش از بیست نفر سهم می‌برد، این را شما چگونه حل می‌کنید؟! این را اسلام چگونه حل می‌کند؟! «کرجل خلف بنت إبن»، یک؛ «و عشرین إبنا من بنت»، دو؛ آن وقت «فعندهم أنّ لبنت الإبن» که یک نفر است «نصیب أبیها» چون «من یتقرب» است «و هو الثلثان»، «و لبنی» که بیست تا هستند «و لبنی البنت نصیب أمهم و هو الثلث» آن وقت «فالبنت الواحدة أوفر نصیبا من عشرین إبنا». آن وقت هفت تا اشکال است که یکی پس از دیگری ذکر می‌کنند. حرفشان این است که «تأویلاً عن الروایة»! این «تأویلاً عن الروایة» این‌گونه نباید حرف زد به هر حال روایت است قول معصوم است قرآن ناطق است. ایشان در جلد اول سرائر دارد که مگر دین را غیر از خبر واحد چیزی دیگر به هم زد؟![6] برای ما خیلی سخت بود این حرف را بشنویم چه رسد به اینکه بگوییم! آیا دین را غیر از خبر واحد چیز دیگری هدم کرد؟! خدا مرحوم علامه طباطبایی و صاحب الغدیر آقا شیخ عبدالحسین امینی(رضوان الله تعالی علیهما) را غریق رحمت کند! این درد دل‌هایی که مرحوم امینی کشید معلوم می‌شود که إبن ادریس حق می‌گفت. مرحوم آقای طباطبایی می‌فرمودند آقای امینی گاهی منزل می‌آمدند، به من گفت هر فضیلتی که درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) هست من یقین دارم درباره اولی و دومی هم هست، بعد از چند روز فحص پیدا می‌کنم که بله هست! بلکه آنچه که برای اولی و دومی نقل کردند گاهی مثلاً بیشتر است! سقیفه با همین گذشت اموی‌ها با همین گذراندند حضرت امیر(سلام الله علیه) را با همین خبر واحد أبوهریره‌ها و جعل او ضربه زدند، پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) این‌گونه فرمود پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) آن‌گونه فرمود رسانه‌ها هم دست اینها بود تبلیغات هم دست اینها بود مساجد هم دست اینها بود. مرحوم امینی می‌گوید من یک کمی که فحص بکنم می‌بینم بله! الغدیر را چه کسی گفت؟ پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) گفت، همین پیغمبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) در جای دیگر درباره عمر این را گفته درباره ابوبکر این را گفته، بالاترش را هم گفته! این را چه کسی می‌تواند تشخیص بدهد؟! ایشان(إبن ادریس) می‌گوید دین را مگر غیر از خبر واحد به هم زده است؟! باز هم ممکن است یک روز ما جلد اول (سرائر) را بیاوریم بخوانیم. إبن ادریس از بزرگان است و این‌طور نیست که ـ معاذالله ـ نسبت به اهل بیت(سلام الله علیهم) و روایت بی‌اعتنا باشد اما دل او پُر از این جعلیات است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo