< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

1400/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الإرث/مقدار سهام /

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) کتاب شریف فرائض و میراث را برابر چند مقدمه و مقصد سامان دادند. آن خطوط کلی ارث، موجبات ارث، موانع ارث، حجب و عول و تعصیب، این نظرِ در مقدمات بود که گذشت. بحث در مقاصد هم مربوط به تعیین سهام کل واحد از ورثه «عند الإنفراد» و «عند الإجتماع» و تقدم و تأخر اینها و سهم هر کدام از اینها است.

بخشی از این فروع در مقصد اول از مقاصد نظر ثانی که مربوط به میراث انساب بود گذشت. ممکن است بعضی از فروع تکرار شده باشد یا بعضی از فروع بازگو نشده باشد ولی حکم آنها گذشت و روایات آنها هم خوانده شد. مقصد اول را که درباره میراث انساب است از مقصد ثانی و ثالث جدا کردند. در مقصد اول میراث انساب همه نسب‌ها را بازگو کردند و اما در مقصد ثانی و ثالث با اینکه آنها مربوط به اسباب بود و یک جامعی داشتند اما اینها را تقسیم کرد؛ مقصد ثانی را درباره ازواج اختصاص داد و مقصد ثالث را درباره ولاء اختصاص داد. درست است که ولاء بر اساس سبب است، زوجیت بر اساس سبب است اما برای ولاء حکم خاصی نیامده است که ولای عتق یا ولای ضامن جریره سهم آنها چقدر است، دارد که اینها ارث می‌برند اما درباره ازواج احکام متعددی آمد که اگر فرزند باشد چطور، فرزند نباشد چطور، إخوه داشته باشند چطور، إخوه أمّی و أبوینی داشته باشند یا أبی داشته باشند چطور؛ لذا مقصد ثانی را اختصاص دادند به ازواج، مقصد ثالث را اختصاص دادند به ولاء، با اینکه ثانی و ثالث در اسباب شریک‌اند ولی مقصد اول را که مربوط به انساب است تفکیک نکرده است، کل انساب این طبقات سه‌گانه را با احکام گسترده‌ای که دارند یعنی أولاد «و إن نزلوا» با أبوان که طبقه اول‌اند، أجداد و إخوه طبقه دوم‌اند، أعمام و عمات، خالات و أخوال طبقه سوم‌اند با اینکه اینها احکام فراوانی دارند همه اینها را در مقصد دوم ذکر کرد برای اینکه میزان مضبوطی است اما در مقصد دوم که مربوط به اسباب است مقصد دوم را اختصاص دادند به مسئله ازواج، مقصد سوم را اختصاص دادند به احکام ولاء، برای اینکه احکام در ولاء با ازواج خیلی فرق می‌کند از این جهت تفکیک کردند وگرنه می‌فرمودند مقصد اول درباره انساب است، مقصد دوم درباره اسباب، حالا زیر مجموعه اسباب ازواج و زوجات هستند از یک نظر، ولای عتق و ضامن جریره و امام است از نظر دیگر، این کار را نکردند برای اینکه آن به نظم نزدیک‌تر است.

مطلب بعدی این است که در طبقه اول از طبقات سه‌گانه أولاد هستند «و إن نزلوا» با أبوان. این أولاد یعنی أولاد صُلبی چند تا کار می‌کند: یکی اینکه جلوی «مَن یتقرب بهم إلی المیت» را می‌گیرد یعنی جلوی نوه را می‌گیرد با اینکه أولاد هستند دلیلی بر اینکه نوه ارث می‌برد غیر از ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ﴾[1] که خطوط کلی را بیان می‌کند و روایات آن را شرح می‌دهد نیست برای اینکه نوه أولاد است منتها أولاد صُلبی اولین کاری که می‌کند جلوی نوه را می‌گیرد. سرّ اینکه احکام ارث جمع و جورتر است برای اینکه غالب اینها بجای فروع، قواعد است نظیر مسئله صلات و صوم و مانند آن نیست که هر فرعی برای خود جداگانه بحث داشته باشد بسیاری از مسائل ارث تحت پوشش قاعده است. قاعده کلی این است که أولاد «مَن یتقرب بهم إلی المیت» را جلوگیری می‌کند یعنی نوه‌ها و نتیجه‌ها به وسیله أولاد صلبی به میت نزدیک می‌شوند این أولاد صلبی جلوی نوه و نتیجه و مانند آن را می‌گیرد بر اساس چه ضابطه‌ای؟ بر اساس ضابطه‌ای که اینها حاجب هستند «مَن یتقرب بهم إلی المیت»، این اصل کلی است آن وقت چه نوه باشد چه نتیجه باشد چه مذکر باشد چه مؤنث باشد آنها به وسیله أولاد با میت ارتباط برقرار می‌کنند. پس أولاد میت جلوی «مَن یتقرب» به این، به وسیله أولاد میت جلویش را می‌گیرند ولو دختر باشد یا پسر، نوه باشد یا نتیجه و مانند آن و همین أولاد جلوی «مَن یتقرب بالأب إلی المیت» را هم می‌گیرند یعنی کسانی که به وسیله پدر به میت نزدیک می‌شوند. پدر که باشد برادر و جدّ ارث نمی‌برند، حاجب آنها چیست؟ آیا أبوان‌اند که حاجب‌اند نمی‌گذارند برادرها و جدّ ارث ببرند یا أولادند که نمی‌گذارند جدّ و برادرها ارث ببرند. در اینکه در طبقه اول أبوان هستند و أولاد؛ برادرها و أجداد ارث نمی‌برند این درست است، حاجب ارث برادر و جدّ آیا أبوان‌اند یا أولاد؟ ثمره آن چیست؟ ثمره این است که اگر یکی از اینها نباشد مُرده باشد، آنها چون حاجب ندارند ارث می‌برند. درست است که با بودِ أبوان، جدّ و برادر ارث نمی‌برند، درست است که با بودنِ أولاد، جدّ و برادران ارث می‌برند اما حاجب کدام است؟ آیا أبوان حاجب‌اند نمی‌گذارند جدّ و برادر ارث ببرند یا أولاد مانع‌اند که نمی‌گذارند جدّ و برادرها ارث ببرند، ثمره نزاع کجا مشخص می‌شود؟ آنجا که یکی باشد و دیگری مُرده باشد. اگر حاجب أبوان باشند جدّ و برادر ارث می‌برند اما اگر حاجب أولاد باشد ولو أبوان هم مُرده باشند برادر و جدّ ارث نمی‌برند و حاجب أولاد‌ند به همین دلیل. پس درست است که با بودنِ پدر، جدّ و برادر ارث نمی‌برند اما آیا چون پدر موجود است یا چون پسر موجود است؟ برای اینکه اگر پسر موجود باشد و پدر موجود نباشد، باز هم ارث نمی‌برند. این هم یک قاعده کلی است و فروع فراوانی هم زیر مجموعه دارد.

مطلب بعدی این است حالا که معلوم شد چه کسی حاجب است و در کدام طبقه هستند، چقدر ارث می‌برند؟ اصل ارث به وسیله این طبقات روشن می‌شود، مقدار ارث به اصطلاح اصل آن «هل هو» یا ارث هست یا نیست، بعد از آن «کم هو» کمّیت چقدر است؟ این أولاد همان‌طوری که حاجب‌اند «مَن یتقرب بهم إلی المیت» را منع می‌کنند، سهم «من یتقرب بهم إلی المیت» را همین سهم أولاد می‌دانند یعنی نوه به مقدار سهم پدر خود که پدر صلبی است از میت ارث می‌برد. پس نوه بعد از فرزند صلبی ارث می‌برد، یک؛ به مقدار فرزند صلبی ارث می‌برد، دو؛ این چه اثری دارد؟ اثر فراوانی دارد و اثر فراوان این است که اگر این فرزند صلبی دختر باشد این نوه دختری سهم مادر خود را می‌برد، اگر این فرزند صلبی پسر باشد نوه پسری سهم پسر را می‌برد، در توزیع داخلی هم ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیین﴾ است پس آثار خیلی فرقی می‌کند.

«فهاهنا أمور ثلاثة»: یکی اینکه نوه و مانند آن محجوب‌اند به فرزند صلبی، دوم اینکه اگر بخواهند ارث ببرند سهم «مَن یتقرب» را می‌برند یعنی نوه دختری سهم دختر را می‌برد و نوه پسری سهم پسر را می‌برد، نوه پسری دو برابر می‌برد نوه دختری یک برابر، اگر نوه دختری پسر باشد یک برابر می‌برد و اگر نوه پسری دختر باشد دو برابر می‌برد، اینجاست که زن دو برابر مرد می‌برد «کما تقدم». حکم بعدی: در نوه دختری وقتی که می‌خواهند ارث را تقسیم کنند این نوه‌ها ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیین﴾[2] ارث می‌برند اما نوه پسری این‌گونه نیست نوه پسری هر کدام به اندازه خودشان سهم می‌برند. اینها احکام فراوانی است فروع فراوانی است منتها به صورت ضابطه است. این که احکام ارث منجسم‌تر از احکام صوم و صلات و مانند آن است چون غالب فروع تحت ضابطه است و چون غالب فروع تحت ضابطه است تمام این احکام بر اساس ضوابط بازگو شده است.

این فرمایش را مرحوم محقق به این صورت ذکر می‌کنند فرمودند «النظر الثانی فی المقاصد» حالا ممکن است که بعضی از احکام قبلاً گذشته باشد و نیازی به تکرار نباشد اما درباره مسائل فرمودند «مسائل» چهار تا مسئله را اینجا ذکر کردند، آن احکام فرعی بسیاری از آنها گفته شد که شاید بعضی تکرار شده باشد بعضی ممکن است خوانده نشده باشد ولی ضوابط، احکام و روایات آن خوانده شد اما در همین مقصد اول که میراث انساب است چهار تا مسئله مانده است. «مسائل الأولی أولاد الأولاد یقومون مقام آبائهم» نوه بجای فرزند صلبی می‌نشیند، یک؛ «فی مقاسمة الأبوین‌« یعنی در طبقه اول أبوین و فرزند صلبی ارث می‌برند حالا اگر فرزند صلبی نبود و نوه بود، نوه با أبوین ارث می‌برند. یک خلافی هم مرحوم شیخ صدوق دارند و او را اشاره می‌کنند. پس ضابطه این است که نوه بجای فرزند صلبی می‌نشیند با پدر و مادر میت در ارث سهیم‌اند. اینکه ابن بابویه(رحمه الله) شرط کرده که «فی توریثهم عدم الأبوین»[3] این متروک است مرحوم صدوق فرمود نوه مادامی ارث می‌برد که پدر و مادر نباشند، می‌گویند این درست نیست چرا؟ برای اینکه روایات دارد که نوه بجای فرزند صلبی می‌نشیند و فرزند صلبی با أبوین جمع می‌شوند، میت اگر أبوین داشته باشد و فرزند صلبی یقیناً فرزند صلبی ارث می‌برد، این شرط ممنوع است، این تمام شد. مطلب دیگر: «و یمنع الأولاد من یتقرب بهم» نوه به چه وسیله به میّت نزدیک‌ می‌شود؟ به وسیله فرزند صلبی، نوه چون به وسیله فرزند صلبی نزدیک می‌شود پس «یتقرب إلی المیت» به ولد صلبی، همین ولد صلبی حاجب اوست «و یمنع الأولاد» که فرزند صلبی است «من یتقرب بهم» را، نوه را که نوه به وسیله أولاد صلبی به میت نزدیک می‌شوند. این درباره حکم أولاد صلبی با نوه‌ها.

اما در طبقه اول شما گفتید که جدّ و برادر ارث نمی‌برند، درست است که جدّ و برادر ارث نمی‌برند اما مانعشان چیست؟ می‌فرماید: «و من یتقرب بالأبوین من الإخوة و أولادهم» این عطف بر آن «یمنع» است، «یمنع الأولاد من یتقرب بهم»، یک؛ «و من یتقرب بالأبوین من الإخوة و أولادهم» آنها را هم جلویشان را می‌گیرند. «فهاهنا أمورٌ»: یکی اینکه أولاد صلبی جلوی نوه را می‌گیرد، یک؛ دوم اینکه همین أولاد صلبی جلوی جدّ و جلوی برادر را می‌گیرند. درست است که جدّ و برادر به وسیله أبوین به میّت نزدیک می‌شوند نه به وسیله أولاد صلبی اما همین أولاد صلبی با اینکه واسطه ارتباط آنها نیست در قطع پیوند ارثی مستقل است. أولاد صلبی نمی‌گذارد کسی که «یتقرب إلی المیت بالأبوین» یعنی جدّ به وسیله پدر به میّت نزدیک می‌شود، برادر به وسیله پدر به میّت نزدیک می‌شود، آنها به وسیله أبوین به میت نزدیک می‌شوند ولی به وسیله أولاد از ارث محروم می‌شوند. این أولاد هم جلوی نوه را می‌گیرد که «یتقرب» به خود أولاد به میت، هم جلوی جدّ و برادر را می‌گیرد که هیچ ارتباطی با آنها ندارند. جدّ و برادر به وسیله أولاد به میّت نزدیک نمی‌شوند، جدّ و برادر به وسیله أبوین به میت نزدیک می‌شوند، أولاد سهمی ندارند ولی در حجب در منع سهم دارند.

در قسمت اول که مانع‌اند ملاک آن روشن است برای اینکه نوه به وسیله أولاد به میت نزدیک می‌شوند لذا این به ذهن می‌آید درست هم هست که أولاد مانع ارث‌بری نوه باشد در صورتی که خودش باشد اما چطور أولاد مانع ارث جدّ و إخوه‌اند؟ با اینکه جدّ و إخوه به وسیله أولاد به میّت نزدیک نیستند، جدّ و إخوه به وسیله أبوین به میت نزدیک‌اند اما حاجب این است، ثمره فقهی‌اش هم همان است که اشاره شد. «و یمنع الأولاد» دو گروه را، یک: «مَن یتقرب» به وسیله أولاد به میّت؛ دو: «و مَن یتقرب» به وسیله أبوین به میت «من الإخوة و الأولادهم و الأجداد و آبائهم و الأعمام و الأخوال و أولادهم» از برادر و برارزاده‌ها و از أجداد و آباء أجداد یعنی جدّ و جدّ، و طبقه سوم أعمام و أخوال و أولاد اینها. اصل کلی این است که چه نسبت به مراحل بالا یعنی جدّ و بالاتر، إخوه و پایین‌تر حاجب‌اند. «و یترتبون الأقرب فالأقرب» در این سه طبقه‌ای که گفتیم؛ أجداد، إخوه، أعمام و عمّات أخوال و خالات، هر کسی نزدیک‌تر باشد جلوی دورتر را می‌گیرد، یک؛ و اگر این نزدیک‌تر نباشد نوبت به بعدی می‌رسد و بعدی ارث می‌برد ارث «مَن یتقرب»، دو؛ پس اگر عمو نباشد عموزاده ارث می‌برد، عمو باشد عموزاده ارث نمی‌برد؛ اگر عمو نباشد عموزاده ارث می‌برد ارث «مَن یتقرب» را، أخوال هم همین‌طور است، برادر هم همین‌طور است، برادرزاده هم همین‌طور، برادر که باشد برادزاده ارث نمی‌برد برادر که نباشد برادرزاده ارث می‌برد سهم «من یتقرب» را. «فلا یرث بطن مع من هو أقرب منه إلی المیت» هم ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ﴾[4] به این ناظر است، هم روایت خاصه که تبیین می‌کند، «و یرث کل واحد منهم نصیب من یتقرب به» را. پس تا آن قبلی موجود است نوبت به بعدی نمی‌رسد، اگر قبلی نباشد بعدی ارث می‌برد سهم «مَن یتقرب» را ارث می‌برد لذا اگر أولاد باشد نوه ارث نمی‌برد، أولاد نباشد نوه ارث أولاد صلبی را می‌برد یعنی اگر دختر باشد نوه دختری ارث نمی‌برد، پسر باشد نوه پسری ارث نمی‌برد ولی اگر پسر نباشد نوه پسری ارث می‌برد ولی دو برابر ولو دختر باشد. اگر دختر نباشد نوه دختری ارث می‌برد ولو پسر باشد. اینکه گفته شد گاهی ممکن است که زن دو برابر مرد ارث ببرد همین جاست. «فیرث ولد البنت نصیب أمه ذکرا کان أو أنثی و هو النصف إن انفرد» که اقسامش را مشخص می‌کنند.[5]

می‌فرمایند این احکامی که ما گفتیم روایات آن در باب هفت از أبواب میراث الأبوین و الأولاد هست و باب هیجده که بعضی از روایات را تبرّکاً می‌خوانیم. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد 26 صفحه 110 باب هفت از أبواب میراث الأبوین و الأولاد دارد که «بَابُ أَنَّ أَوْلَادَ الْأَوْلَادِ یَقُومُونَ مَقَامَ آبَائِهِمْ عِنْدَ عَدَمِهِم»، یک؛ «وَ یَرِثُ کُلٌّ مِنْهُمْ نَصِیبَ مَنْ یَتَقَرَّبُ بِه»، دو؛ «وَ یَمْنَعُ الْأَقْرَبُ الْأَبْعَد»، سه؛ «وَ یُشَارِکُونَ الْأَبَوَیْن خلافاً للشیخ صدوق(رضوان الله تعالی علیه)»، چهار.

روایت اول معارض هم دارد که محمول بر تقیّه است که حکم آن روشن است. روایت اول را مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» که این روایت معتبر است «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیه السَّلام قَالَ بَنَاتُ الِابْنَةِ یَرِثْنَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَنَاتٌ» این «کان»، «کان تامه» است اگر دختر نباشد نوه دختری جای او می‌نشیند ارث می‌برد، این مطلب اول؛ چقدر ارث می‌برد؟ «کُنَّ مَکَانَ الْبَنَات»[6] بجای او می‌نشیند و سهم او را می‌برد. پس یکی اینکه با بودنِ فرزند نوه ارث نمی‌برد، دوم اینکه وقتی فرزند نباشد نوه در مقدار ارث بجای فرزند صلبی می‌نشیند.

روایت دوم این است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «قَالَ ابْنُ الِابْنِ یَقُومُ مَقَامَ أَبِیهِ»[7] اما حالا برای استنباط حکم دوم یک مقداری تأمل می‌خواهد. نوه پسری بجای پسر صلبی می‌نشیند این عموم تنزیل را از این راه باید استفاده کرد یعنی نوه پسری اگر پسر نباشد ارث می‌برد، یک؛ به مقدار سهم پدر ارث می‌برد، دو؛ این «یَقُومُ مَقَامَ» عموم تنزیل است.

روایت سوم که مرحوم کلینی «عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَاد» از یک طریق، سند دیگر: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی خَلَفٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّل» وجود مبارک امام کاظم(سلام الله علیه) «قَالَ بَنَاتُ الِابْنَةِ یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَات» این دو مطلب را می‌رساند؛ نوه‌های دختری، دخترهای دختر بجای مادر خودشان که فرزند صلبی است در اصل ارث می‌نشینند «کان تامه»، در مقدار ارث «کان ناقصه». «یَقُمْنَ مَقَامَ الْبَنَاتِ» چه وقت؟ «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ بَنَاتٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ» اگر فرزند صلبی نداشته باشد دختر نداشته باشد، نوه دختری بجای دختر می‌نشیند. «وَ بَنَاتُ الِابْنِ یَقُمْنَ مَقَامَ الِابْنِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ أَوْلَادٌ» اگر فرزند صلبی ندارد، فقط نوه پسری دارد، این نوه پسری در دو مسئله حکم پدر را دارد: هم ارث می‌برد هم به اندازه او ارث می‌برد «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ أَوْلَادٌ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ».[8] این روایت را مرحوم صدوق و دیگران هم نقل کردند.[9] مرحوم صدوق به اینجا استدلال کرد که «إِذَا لَمْ یَکُنْ» در صورتی که پدر و مادر نباشد به این روایت استدلال کرده است «اسْتَدَلَّ بِهِ الصَّدُوقُ عَلَی أَنَّ وَلَدَ الْوَلَدِ لَا یَرِثُ مَعَ الْأَبَوَیْن» اولاً می‌فرماید این روایت صریح نیست، یک؛ گذشته از اینکه بزرگان فقهی با این موافق نیستند برای اینکه روایات دیگر به صورت شفاف روشن کرده است «وَ خَالَفَهُ الشَّیْخُ وَ غَیْرُهُ وَ حَمَلُوا قَوْلَهُ وَ لَا وَارِثٌ غَیْرُهُنَّ عَلَی أَنَّ الْمُرَادَ بِهِ إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ الِابْن»[10] یعنی فرزند صلبی نداشته باشد به قرینه روایت بعدی، نه اینکه اگر پدر و مادر داشته باشد نوه ارث نمی‌برند. این‌طور که مرحوم صدوق فتوا داد این است که اگر میّت پدر و مادر داشته باشد چون وارث‌اند نوه ارث نمی‌برد، در حالی که منظور روایات که می‌گوید «إِذَا لَمْ یَکُنْ لِلْمَیِّتِ وَارِث» یعنی أولاد صلبی نداشته باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo