< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

98/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکاح

بخش چهارم از بخش‌های چهارگانه کتاب شریف نکاح شرایع درباره احکام نکاح بود و این بخش چهارم پنج مرحله را زیر مجموعه خود دارد: یکی مربوط به مسئله خیار عیب و تدلیس، دوم مسئله مَهر و تفویض، سوم مسئله «قَسْم» و «نشوز» و «شقاق»، چهارم هم جریان «لحوق ولد»، پنجم هم جریان نفقه.[1]

در بخش چهارم که مربوط به «لحوق ولد» است فرمودند ولد مادامی به پدر و مادر ملحق می‌شود که این سه شرط را به همراه داشته باشد: آمیزش و تولد در شش ماه یا بیشتر و از «اقصی الحمل» نگذرد اگر از «اقل الحمل» کمتر نبود و از «اکثر الحمل» بیشتر نبود، این ولد ملحق می‌شود.[2]

در جریان آمیزش گفتند چه از «خَلف» چه از «امام» کافی است با اینکه از خَلف متوقَّع نیست که اولاد پیدا شود. سرّش این است که ما یک عادت داریم و یک علامت داریم و یک علت، در فراز علت یک علت منحصره داریم و یک علت غیر منحصره، این چهار مطلب اگر از هم جدا شود ما وقتی به این روایات برخورد می‌کنیم تعجب نمی‌کنیم. آیا ما برهان قطعی داریم که میلاد باید از راه آمیزش از امام باشد، یا عادت بر این است؟ آیا میلاد فرزند از امام، این علت است از آمیزش در امام، یا علامت است؟ این دو، دو یعنی دو! ما اگر بین عادت از یک سو و علامت از سوی دیگر که اینها هیچ کدام علمی نیستند و علت که علمی است فرق بگذاریم، اگر روایات به ما گفت که اگر از خَلف شد باز هم فرزند ملحق می‌شود تعجب نمی‌کنیم، و بین علت منحصره و علت غیر منحصره اگر فرق بگذاریم اگر روایات به ما بفرماید: «اِذَا اَتَاهَا»[3] [4] ولد به او منتسب می‌شود تعجب نمی‌کنیم. عادت بر این است که آمیزش از امام نه از خَلف، میلاد هم از امام. علامت میلاد این است که آمیزش از امام بود اما در روایات هست «اِذَا اَتَاهَا»، فتوا این است «و لو من الخلف» این بچه ملحق به او می‌شود. ما از کارگاه درون هیچ اطلاع دقیق علمی نداریم که کجا و کجاست! کجا آب جذب می‌شود؟ کجا آب جذب نمی‌شود؟ لذا فتوا بر این است، اطلاقات روایت همین است که اگر کسی بداند علت میلاد، آمیزش «من الامام» است «لا غیر» یعنی هم علت است هم علت منحصره، آن وقت این روایات را توجیه می‌کند اما وقتی که ما هیچ از اسرار درون خبری نداریم عادت را با علت اشتباه نکنیم، علامت را با علت اشتباه نکنیم، بر فرض علت باشد علت غیر منحصره را با علت منحصره اشتباه نکنیم، آن وقت عمل به این روایات برای ما تعجب‌آور نیست. کم نیستند فقیهی که این طور فتوا می‌دهند. قبلاً هم به عرضتان رسید ما یک «اشهر» داریم و یک «مشهور»، مشهور بالاتر از اشهر است. اینکه می‌بینید مرحوم صاحب جواهر و امثال صاحب جواهر وقتی می‌خواهند به یک مطلب بها بدهند دلیل آن را ذکر می‌کنند، می‌گویند «الاشهر بل المشهور»، چرا؟ برای اینکه اگر این قول اشهر است مقابل آن مشهور است، نمی‌شود در برابر آن ساکت بود اما اگر گفتیم «این قول مشهور است» مقابل آن «شاذ» است لذا می‌بینید صاحب جواهر در این بخش‌ها دارد «الاشهر بل المشهور»،[5] اگر گفتند «الاشهر بل المشهور» این ترقّی است، مشهور بالاتر از اشهر است زیرا اگر گفتند اشهر مقابل آن مشهور است پس آن قول هم شهرت دارد ولی اگر این قول مشهور بین اصحاب بود آن قول می‌شود «شاذ». الآن در این قسمت هم صاحب جواهر دارد که «الاشهر بل المشهور» اگر همه فقها این راه را دیدند گفتند «اِذَا اَتَاهَا» چه از خَلف چه از امام فرزند به او ملحق می‌شود، این کافی است.

پرسش: ...

پاسخ: اگر تشخیص داد و علت منحصره کرد بله؛ اما علم جدید فتوایی نداد به ما که هیچ راهی نیست برای اینکه این فرزند بیاید مگر آمیزش «من الامام» و نزول آب.

مطلب دیگر آن است که این «اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاش»[6] قاعده است. این روایات نورانی که ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند: «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع»[7] ‌ این روایات را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله علیه) در کتاب «قضا» نقل کردند چند روایت است که مجتهدپروری، تشویق به اجتهاد، تشویق به تفحص، از این روایات برمی‌آید منتها این را چون فقهای ما ذکر کردند گاهی خیال می‌شود که این اجتهاد درباره مسایل فقهی است. اگر یک مطلب تفسیری را به نحو اصل جامع بیان کنند مفسران، هم می‌توانند و هم موظف‌اند که اجتهاد کنند؛ اگر یک مطلب اصولی را بفرمایند این چنین است، یک مطلب فلسفی یا کلامی را بفرمایند این چنین است. اگر فرمودند: «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع»، این اختصاصی به مسئله باب فقه و کلام و تفسیر و مانند آن نیست. اگر در تبیین اسرار عالم یک مطلب را فرمودند می‌شود درباره آن اجتهاد کرد «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع» دستور دادند که شما اجتهاد کنید. این روایت را مرحوم صاحب وسائل در کتاب «قضا» ذکر کرده است.

پرسش: ...

پاسخ: این غالب است، آنجا هم همین اختلاف است که آیا خصوص امام است یا خَلف را هم شامل می‌شود؟ ﴿نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُم﴾، اگر هم ثابت شود که منظور این است حمل بر غالب است نه حمل بر حصر، اگر هم علت باشد حمل بر علت منحصره نخواهد شد، ﴿نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَاْتُوا حَرْثَکُمْ اَنَّی شِئْتُم﴾[8] ‌ که اینجا فرزندخواهی منظور باشد ولی «علی ایّ حال» ندارد که «فاتوا حرثکم من الخلف او الامام»! حرثِ شما این است اگر از راه خلف هم فرزندداری ممکن باشد مشمول همین اصل کلی است.

غرض این است که این «عَلَیْنَا اِلْقَاءُ الْاُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع» اختصاصی به باب فقهی ندارد، در اخلاق همین طور است، در حقوق همین طور است. اما اینکه فرمودند: «اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاش» این فراش یقیناً به معنی بستر نیست، ولد مال پدر است نه مال رختخواب. آیا منظور مطلق «فراش» است که کنایه از ازدواج است یا منظور «افتراش بالفعل» است یعنی بستر داشتن، هم‌بستر شدن، آیا منظور این است؟ و صِرف بستر داشتن و هم‌بستر داشتن نیست مصاحبت است آمیزش مراد است. اگر هیچ آمیزشی نباشد این ولد ملحق نمی‌شود. بنابراین این «اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاش» «ای للفراش الذی یصحبه المواقعه» و مانند آن، وگرنه صِرف اینکه او فراش داشته باشد این طور نیست که فرزند ملحق شود. تعبیرات کنایی ائمه (علیهم‌السّلام) براساس تادّب، فراوان است.

بنابراین اگر ما بین این چهار امر یعنی عادت از یک سو، علامت از سوی دیگر، علت غیر منحصره از سوی سوم، علت منحصره از سوی چهارم بین اینها فرق بگذاریم، بعد اگر روایتی داشت «اِذَا اَتَاهَا» ولد به او ملحق می‌شود، «اذا واقعها» ولد به او ملحق می‌شود تعجب نمی‌کنیم چه اینکه فقها (رضوان الله علیهم) هم همین راه را طی کردند.

پرسش: ...

پاسخ: نه، دو حرف است: یکی اینکه این کار صحیح است یا نه؟ این کار مکروه است یا نه؟ این کار با رضایت و با اجازه او هم باز مکروه است یا نه؟ این حکم تکلیفی است، تکلیفی یعنی تکلیفی! آن حکم لحوق ولد حکم وضعی است، آیا این کار را کرد ولد ملحق می‌شود یا ملحق نمی‌شود؟

این سه عنوانی که مرحوم محقق (رضوان الله علیه) ذکر کردند: یکی آمیزش است، یکی کمتر از اقل حمل نباشد و یکی بیشتر از اکثر حمل نباشد، این سه امر مشخص است. در جریان اقل حمل که گفتند «ستة اشهر» این درست است، درباره اکثر حمل بین دَه و نُه اختلافی هست که محقق (رضوان الله علیه) دَه را هم پذیرفته است اما یک سال و امثال یک سال را هم عده‌ای نقل کردند. عبارتی مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه دارد‌ای کاش این را ذکر نمی‌کردند با اینکه آدم خوش‌ذوق و گذشته از مقام فقاهت خوش‌نظم است در جریان میلاد وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)[9] («رووا ان النبی صحملت به امه ایام التشریق و اتفقوا علی انه ولد فی شهر ربیع الاول...» .)حتماً یعنی حتماً! شما که شرح لمعه را تدریس می‌کنید «الا و لابد» این را از شما سؤال می‌کنند چیزی که ذهن طلبه را مشوّش می‌کند نباید گفت! از بعضی از بزرگان سؤال می‌کردند که ما می‌توانیم در جلسات و در مجالس عمومی بحث «شبهه ابن کمونه» را مطرح کنیم یا نه؟ استفتاء می‌کردند از بعضی از مراجع، می‌فرمودند به این چند شرط: اگر شما مطمئن هستید که شبهه را خوب می‌فهمند و مطمئن هستید که فردا خودت زنده‌ای و اینها هم که شبهه را شنیدند فردا زنده‌اند و در درس می‌آیند و جواب را می‌فهمند بله می‌توانی بگویی، وگرنه شبهه را گفتی ـ خدای ناکرده ـ یک حادثه‌ای پیش آمد و این شبهه در ذهن طرف ماند چه می‌کنی؟ شبهه هم به این آسانی قابل حل نیست. این طور احتیاط می‌کردند. یک چیزی مرحوم شهید ثانی در این بحث در شرح لمعه ـ شما آقایان حتماً تدریس می‌کنید و حتماً محل ابتلای شما است و حتماً سؤال‌برانگیز است‌ای کاش ایشان این را نقل نمی‌کرد اگر نقل می‌کرد با تحقیق نقل می‌کرد ـ در مسئله اکثر حمل، نُه ماه است تا دَه ماه هم گفته شده است، دیگران یعنی اهل سنت یک سال را هم گفته‌اند، ایشان این را ـ متاسفانه ـ در شرح لمعه نقل می‌کنند که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در «ایام التشریق» در سرزمین منا آنجا مثلاً نطفه‌اش متکوّن شد و در دوازده ربیع الاول به دنیا آمدند، ربیع الاول آن سال که نمی‌تواند باشد چون می‌شود سه ماه! ربیع الاول سال بعد هم نمی‌تواند باشد چون می‌شود یک سال و سه ماه! این را هم از مرحوم کلینی نقل می‌کنند،[10] مرحوم کلینی میلاد را در دوازده نقل می‌کند که مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) می‌فرماید که گرچه دوازده نقل شد ولی احتمال اینکه این تقیةً نقل کرده باشد اُولی است برای اینکه میلاد حضرت هفده ربیع الاول است نه دوازده ربیع الاول![11] ‌ این چه ذوقی است که شما چیزی را نقل بکنید، شبهه را نقل بکنید و جواب ندهید! به هر حال پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اگر در «ایام التشریق» یعنی دَه، دوازده ذی حجّه نطفه‌ بسته شد، در دوازده ربیع الاول هم به دنیا آمد، او یا سه ماهه به دنیا آمد یا یک سال و سه ماهه به دنیا آمد، اگر ربیع الاول همان سال باشد، چون ربیع سه ماه بعد از ذی حجّه است، ذی حجّه که تمام شد محرّم و صفر است بعد ربیع، اگر ربیع الاول سال بعد باشد که بیش از یک سال است. ذوق یعنی ذوق! ولو آدم در حدّ شهید هم باشد آدم این طور حرف می‌زند؟! حالا این طلبه‌ها که می‌خوانند چگونه این را حل بکنند؟!

یک عده مورّخ سنگین قطعیِ بروز نظیر مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) در مراة العقول جلد پنجم که شرح اصول کافی است یک بحث مفصلی دارد فَحل و مردانه به میان آمده است حرمت مرحوم کلینی را حفظ کرده است اما از هر جانبی بحث کرد که این کجایش اصل دارد، کجایش اصل ندارد، چه کسی این را نقل کرد این را شسته و رُفته کرده است. آدم یا حرف نمی‌زند یا اگر حرف می‌زند شبهه‌ناک حرف نمی‌زند! این طلبه‌هایی که شرح لمعه را می‌خوانند چه می‌فهمند؟ فقط شهید ثانی دارد اینکه جزء خصایص نبی نیست، بله شما که تحقیق نکردید چیزی که تحقیق نکردید چرا نقل می‌کنید که حضرت در «ایام التشریق» سال قبل در منا نطفه ایشان بسته شد در دوازده ربیع الاول در شعب ابی‌طالب متولد شد؟! فصاحت یعنی بجا و بجور و بفهم، این می‌شود فصیح. این را حتماً یعنی حتماً! کتاب «نکاح» در بحث همین لحوق ملاحظه بفرمایید که این طلبه بیچاره که می‌خواند، این استاد حتماً باید برای او فرمایش مرحوم مجلسی را مطالعه کند و یک نتیجه شسته و رُفته بگیرد و بگوید این فتوای شیعه است که این از آن جهت اشکال دارد.

به هر تقدیر این سه عنوانی که نقل کردند: یکی اینکه آمیزش باید باشد، یکی اینکه کمتر از اقل حمل نباشد، یکی اینکه بیشتر از اکثر حمل نباشد، در جریان تولد این طور است. در جریان رضاع چون دارد: ﴿وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً﴾، [12] ﴿وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْن﴾[13] مسئله رضاع مطرح است، رضاع یک حداقل دارد که برای خود حقیقت رضاع است که این رضاعی که نشر حرمت می‌کند رقم آن پانزده رضعه یا طبق بعضی از مبانی دَه رضعه است یا یک شبانه‌روز است، این برای رضاعی که نشر حرمت می‌کند اما در چه زمان؟ در چه زمین؟ این را ادله دیگر باید بیان کند که اگر این رضاع این پانزده رضعه یا کمتر و بیشتر قبل از «فطام» بود نشر حرمت می‌کند بعد از «فطام» بود نشر حرمت نمی‌کند برای اینکه دارد ﴿وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْن﴾ آن روایت هم دارد که «لَا رَضَاعَ‌ بَعْدَ فِطَام‌»[14] این «لَا رَضَاعَ‌» نفی اثر است «فطام» یعنی وقتی که مادر بچه را از شیر می‌گیرد و این بعد از دو سال است وقتی کودک به دو سال رسید مادر فرزند را از شیر می‌گیرد از آن به بعد هر رضاعی واقع شود نشر حرمت نمی‌کند نظیر غذای عادی است. پس رضاع اگر بخواهد نشر حرمت کند یک نصاب خاص دارد که پانزده رضعه است که این حداقل است بیشتر هم می‌تواند باشد یا ده رضعه «علی اختلاف المبانی» و یک زمان محدود دارد و آن قبل از دو سالگی است که اگر دو سال او تمام شد که از او به عنوان «ایام فطام» یاد می‌کنند، آن «رضاع بعد الفطام» دیگر اثر ندارد.

حمل یک زمان خاصی دارد اقل و اکثر، رضاع زمان خاص از نظر اقل و اکثر ندارد، اقل آن از همان دوران میلاد شروع می‌شود تا نزدیک دو سالگی که در تمام این مدت اگر رضاعی محقق شد نشر حرمت می‌کند. از دو سالگی به بعد اگر چنانچه مادری این کودک را شیر داد نشر حرمت نمی‌کند نه او مادر رضاعی است و نه این فرزند رضاعی. پس این سه شرط را این آقایان ذکر کردند: «الدّخول»، تولد در «ستة اشهر» یا مازاد و عدم تولد از آن حداکثر.

پرسش: ...

پاسخ: علم روز اگر چنانچه جزمی باشد مقبول است.

پرسش: ...

پاسخ: بله چهارم باشد علت منحصر نیست لذا خیلی از این آقایان این را فتوا دادند.

حالا روایاتی که در مسئله است این بقیه قیود را تضمین می‌کند. روایات را مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف وسائل جلد 21 صفحه 380 باب هفده از ابواب «احکام اولاد» این را ذکر می‌کنند. بسیاری از این روایات معتبر است حالا ممکن است در بعضی از روایات کسی باشد که خیلی به وثاقت او اعتمادی نباشد اما چون چندین روایت است، مضمون آنها یکی است و مورد عمل اصحاب هم است، از این جهت معتبر خواهد بود.

روایت اول مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ» که صحیحه است و معتبر «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اِذَا کَانَ لِلرَّجُلِ مِنْکُمُ الْجَارِیَةُ یَطَؤُهَا فَیُعْتِقُهَا فَاعْتَدَّتْ وَ نُکِحَتْ فَاِنْ وَضَعَتْ لِخَمْسَةِ اَشْهُرٍ فَاِنَّهُ لِمَوْلَاهَا الَّذِی اَعْتَقَهَا وَ اِنْ وَضَعَتْ بَعْدَ مَا تَزَوَّجَتْ لِسِتَّةِ اَشْهُرٍ فَاِنَّهُ لِزَوْجِهَا الْاَخِیر»[15] [16] این بیان اینکه اقل حمل نمی‌شود، فرمود اگر کسی کنیزی داشت با او آمیزش کرد و این کنیز آمیزش شده را فروخت به خریداری، پنج ماه بعد از این بیع این کنیز مادر شد این فرزند مال آن مولای قبلی است و اگر چنانچه بعد از این مدت مولای جدید آمیزش کرد و «ستة اشهر» گذشت و او فرزند به بار آورد مال مولای جدید است، معلوم می‌شود حداقلِ حمل «ستة اشهر» است. این روایت اول.

روایت دوم که مرحوم کلینی «عَنْ عِدَّةٍ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ وَهْبٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَعِیشُ الْوَلَدُ لِسِتَّةِ اَشْهُر»، یک؛ «وَ لِسَبْعَةِ اَشْهُرٍ وَ لِتِسْعَةِ اَشْهُرٍ وَ لَا یَعِیشُ لِثَمَانِیَةِ اَشْهُر»[17] بچه کمتر از شش ماه زنده نمی‌ماند سالم نمی‌ماند یعنی حداقل حمل شش ماه است هفت ماه هم هست نُه ماه هم هست ولی اتفاقاً هشت ماهه به دنیا نمی‌آید مشکل دارد، «علی ایّ حال» کمتر از شش ماه نیست. این روایت دوم.

روایت سوم: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ اَبِی حَمَّادٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَیَابَةَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ» که این قسمت مرسله است «عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهما‌السّلام) » نه (علیه‌السّلام) ! درباره ائمه دیگر وقتی گفتند «عن الصادق» می‌شود گفت «علیه السلام» اما «عن ابی جعفر» که شد یعنی از پدرِ امام صادق پس باید بگوییم «علیهما السلام» و جای «علیه السلام» نیست. هر وقت نام مبارک امام باقر آمد که «عن الباقر»، می‌گوییم «علیه السلام» اما وقتی گفتیم «عن ابی جعفر» یعنی از پدر امام صادق، نام پدر و پسر هر دو را بُردیم پس باید بگوییم «علیهما السلام». «عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهما‌السّلام) قَالَ سَاَلْتُهُ عَنْ غَایَةِ الْحَمْلِ بِالْوَلَدِ فِی بَطْنِ اُمِّهِ کَمْ هُوَ» زمان آن چقدر است؟ «فَاِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ رُبَّمَا بَقِیَ فِی بَطْنِهَا سَنَتَیْن» دو سال هم ممکن است فرزند در رحم مادر بماند، حضرت فرمود: «کَذَبُوا اَقْصَی مُدَّةِ الْحَمْلِ تِسْعَةُ اَشْهُر» بیش از نُه ماه نیست «وَ لَا یَزِیدُ لَحْظَةً وَ لَوْ زَادَ سَاعَةً لَقَتَلَ اُمَّهُ قَبْلَ اَنْ یَخْرُجَ»[18] اگر این بچه بزرگ شود از نُه ماهه بیشتر شود زحمتی برای مادر است و مادر را از بین می‌برد. قبل از اینکه به دنیا بیاید «لَقَتَلَ اُمَّهُ قَبْلَ اَنْ یَخْرُجَ». این روایت هم حمل بر غلبه می‌شود که فرمایش مرحوم محقق هم ابطال نشود این روایت حمل بر غالب می‌شود که غالباً این طور است که حداکثر حمل نُه ماهه است.

پرسش: ...

پاسخ: ممکن است؛ در جریان فاصله بین حسنین (صلوات الله علیهما) ده روز بود. وجود مبارک فاطمه (سلام‌الله‌علیها) بعد از میلاد وجود مبارک امام حسن ( (سلام‌الله‌علیها) ا) یک ایام عَشره‌ای که عادت حالا یا نفاس بود یا هر چه بود گذراند، بعد وجود مبارک سید الشهدا که شش ماه بعد به دنیا آمده است، این بله ممکن است.

این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد مرحوم شیخ طوسی هم از کلینی نقل کرد.[19] [20]

روایت چهارم: مرحوم کلینی «عَنْهُمْ عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَرْزَمِیِّ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ کَانَ بَیْنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع طُهْرٌ» ده روز پاک بود حضرت، «وَ کَانَ بَیْنَهُمَا فِی الْمِیلَادِ سِتَّةُ اَشْهُرٍ وَ عَشْراً»[21] [22] شش ماه و ده روز امام حسن (سلام‌الله‌علیه) از امام حسین (علیه‌السّلام) بزرگ‌تر بود. این شش ماهه حضرت در رحِم بود، آن دو روز هم که ایام طُهر بود یعنی بعد از میلاد امام حسن (سلام‌الله‌علیه) ده روز ایام طُهر بود بعد از ده روز وجود مبارک سید الشهدا (سلام‌الله‌علیه) متکوّن شد.

پرسش: ...

پاسخ: بله این همان نفاس بود، اینجا دارد طُهر، ندارد حیض، اینجا هم همین طور بود.

بعد در روایت پنجمی که مرحوم کلینی «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَکِیمٍ عَنْ اَبِی الْحَسَنِ ع» یعنی امام کاظم (سلام‌الله‌علیه) نقل کرد «فِی حَدِیثٍ قَالَ قُلْتُ فَاِنَّهَا ادَّعَتِ الْحَمْلَ بَعْدَ تِسْعَةِ اَشْهُرٍ قَالَ اِنَّمَا الْحَمْلُ تِسْعَةُ اَشْهُر»[23] [24] به امام کاظم (سلام‌الله‌علیه) عرض کردند که این زن بعد از نُه ماه مادر شده است، این درست است؟ ادعای او این است، فرمود معمولاً همین طور است.

خدا غریق رحمت کند مرحوم کاشف الغطاء را! حتماً یعنی حتماً! این جلد سوم کشف الغطاء را ملاحظه بفرمایید! این مطلبی است که هم در «اصول» باید بیاید و هم حوزه ما را از پدیده‌های تلخ تضمین می‌کند، حالا «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز».[25] «مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز ٭٭٭ ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست. مرحوم صاحب جواهر در «فقه» ممتاز بود در عظمت فقهی او کسی تردید ندارد، «اصول» ایشان هم این چنین است اما در بخشی از بحث‌های کلامی و مانند آن گاهی یک مقدار لغزش‌هایی در اوایل جواهر پیدا می‌شود اما از بس او بزرگ است و از بس عظمت علمی دارد که همچنان پیش خواص این لغزش مانده است. سالیان یعنی سالیان! محور بحث ما همین کتاب شریف جواهر بود ما این را تعقیب می‌کردیم که به هر حال کجا و چه وقت ایشان این لغزش علمی را می‌خواهد جبران کند. شیخ انصاری فهمید که لغزش علمی دارد اما بدون اینکه نام ببرد، خدا همه اینها را با انبیا محشور کند! چقدر مؤدّب بودند! «طهارت» مرحوم شیخ انصاری را کسی با خبر باشد وقتی در آن مسئله‌ای که قلم مرحوم صاحب جواهر لغزید، آنجا وقتی می‌خواهد درباره علم ائمه سخن بگوید فرمایش مرحوم شیخ انصاری در کتاب «طهارت» این است: «تعالی الله و تعالوا عن ذلک».[26] اصل شبهه این است که در جریان کُر دو راه است: یکی راه وزن است و یکی راه حجم، برخی اشکال کردند که این سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب و نیم، این را ما ارزیابی کردیم با آن وزنی که علامت دوم است سنجیدیم، دیدیم که اینها هماهنگ نیست، آن وزنِ از آب با این حجمِ از آب هماهنگ نیست مقداری کم و زیاد می‌شود، نمی‌شود کُر را ما دو گونه معرفی بکنیم؟! لغزشی در قلم بعضی از علما هست که ـ معاذالله ـ ممکن است مثلاً این طور باشد.

مرحوم شیخ انصاری وقتی می‌خواهد دفاع کند می‌فرماید که مبادا کسی در ذهنش بیاید که مثلاً گویندگان توجه نکردند به اختلاف، نه آب‌ها فرق می‌کند یک آب سنگین است، یک آب سبک است، آب سنگین ممکن است که حجم آن کم باشد وزن آن همان مقدار باشد جبران می‌شود از راه دیگر، این مشکل شما است که متوجه نیستید خیال می‌کنید که جمیع میاه عالم یک وزن دارد! این مشکل جهل شما است، مشکل این روایت نیست. آنجا مرحوم شیخ انصاری که دارد دفاع می‌کند می‌گوید مبادا کسی خیال کند که آن مبدایی که این دو علامت و میزان را گفت ـ معاذالله ـ متوجه نبود! «تعالی الله و تعالوا عن ذلک» هم خدا منزه از آن است که نداند هم علی و اولاد علی منزه‌اند از آن که ندانند، این را می‌گویند ولایت، خیلی است! «تعالی الله و تعالوا عن ذلک».

ما منتظر بودیم ببینیم مرحوم صاحب جواهر چه وقت این لغزش را جبران می‌کند؟ بعد کم‌کم به «صلاة جمعه» و امثال «صلاة جمعه» و این جاها که رسیدیم دیدیم که علامت‌های تاثیر کشف الغطاء پیدا شده است، چون کاشف الغطاء صریحاً این مطالب را دارد که قرآن از امام بالاتر نیست، امام عِدل قرآن است، این حرف‌های صریح کاشف الغطاء است،[27] («انّه افضل من جمیع الکُتب المُنزلة من السماء و من کلام الانبیاء و الاصفیاء و لیس بافضل من النبی صلّی اللّه علیه و آله و سلم و اوصیائه (علیهم‌السّلام) و ان وجب علیهم تعظیمه و احترامه.)( لانّه ممّا یلزم علی المملوک و ان قرب من الملک نهایة القرب، تعظیم ما یُنسب الیه من اقوال و عیال و اولاد و بیت و لباس و هکذا.)( لانّ ذلک تعظیم للمالک. ) صریحاً می‌گوید قرآن ثقل اکبر است اما از امام بالاتر نیست این انسان کامل است هر چه در قرآن است او بلد است، عالِم است، آگاه است، قرآن از امام بالاتر نیست، علم امام این است، این است، این است ـ این باید کتاب بالینی همه ما آخوندها باشد یعنی ما که با حوزه کار داریم حالا اگر کسی کار ندارد که کار ندارد، ما اگر کار حوزوی داریم این باید کتاب بالینی ما باشد ـ در آن جلد سوم دارد این مطلب باید روشن باشد که بله قرآن بالاتر از امام نیست امام همه اینها را به اذن خدا می‌داند می‌داند می‌داند می‌داند! ولی علم غیب سند فقهی نیست، ما حتماً حتماً باید در جلد دوم کفایه این را هم خودمان بدانیم هم به دوستان خود هم به شاگران خود بگوییم علم که حجت است علم عادی حجت است اما علم غیب بالاتر از آن است که سند کارهای فقهی باشد. آن وقت شاهدی که ایشان اقامه می‌کند همین بیان نورانی پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که فرمود: «اِنَّمَا»، با «اِنَّمَا» شروع شد، «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَان»[28] ما خیلی از چیزها را می‌دانیم. دو آیه یعنی دو آیه! این دو آیه در سوره مبارکه «توبه» است که هر کاری می‌کنی نفس می‌کشی علی و اولاد علی می‌دانند: ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون﴾.[29] در جریان امام باقر (سلام‌الله‌علیه) کسی در زد، کنیزی رفت دم در تا در را باز کند او یک نگاه کرد، وقتی پا را گذاشت درون منزل گفت اجازه هست؟ حضرت در درون اتاق فرمود: «ادْخُلْ‌ لَا اُمَ‌ لَکَ»[30] ‌ای کاش مادر تو را نمی‌زایید! او دست‌پاچه شد عرض کرد «یا بن رسول الله»! من این کار را کردم ببینم شما متوجه می‌شوید یا نمی‌شوید؟ فرمود: «صَدَقْتَ لَئِنْ ظَنَنْتُمْ اَنَّ هَذِهِ الْجُدْرَانَ تَحْجُبُ اَبْصَارَنَا کَمَا تَحْجُبُ اَبْصَارَکُمْ اِذَن‌ لَا فَرْقَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ فَاِیَّاکَ اَنْ تُعَاوِدَ لِمِثْلِهَا» تو خیال کردی این دیوار نمی‌گذارد ما پشت دیوار را ببینیم؟ این چه کاری بود که کردی؟! این امام است.

با این آیه چکار می‌شود کرد؟ فرمود هر کاری می‌کنید خدا و پیغمبر و مؤمنین می‌دانند. ائمه فرمودند منظور از مؤمنین ما هستیم.[31] ( «فِی قَوْلِهِ ﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ الْمُؤْمِنُونَ هَاهُنَا الْاَئِمَّةُ الطَّاهِرُونَ ص. ) فرمودند این علم برای سرپوشی است، برای شهادت «یوم القیامة» است و گاهی مصلحت اقتضا بکند به این علم عمل می‌کنند علم غیب برتر از آن است که با آن «فقه» راه‌اندازی شود لذا در مسئله «قضا» حضرت فرمود: «اِنَّمَا» با «اِنَّمَا»! «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْاَیْمَان» من در محکمه که نشسته‌ام برابر شاهد و برابر سوگند حکم می‌کنم ولی اگر کسی زبان‌باز بود، حجّتی را اقامه کرد محکمه را قانع کرد، ما هم به حسب ظاهر به نفع او حکم کردیم، مبادا بگوید من این کالا را از دست خود پیغمبر گرفتم! «فَاِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار»آتش را دارد می‌برد، من هم می‌بینم که آتش را دارد می‌برد. ما اگر با این علم بخواهیم عمل بکنیم که کسی خلاف و معصیت نمی‌کند آن کسی که می‌خواهد در بانک اختلاس کند یا نجومی وقتی بداند که ولیّ عصر آبروی او را فردا می‌برد که نمی‌کند، فرمود در این صورت شما مجبور می‌شوید اینکه فایده ندارد. حتماً یعنی حتماً این را در بحث «قضا» که روایات آن را صاحب وسائل نقل کرد «اِنَّمَا اَقْضِی‌ بَیْنَکُمْ»، ذیل آن دارد که «قِطْعَةً مِنَ النَّار» اینها را نقل می‌کنند.

بعد وجود مبارک کاشف الغطاء که خدا او را غریق رحمت کند! اینها از فقهایی هستند که بعد از ائمه واقع پناهگاه ما هستند! دارد که وجود مبارک سید الشهدا (سلام‌الله‌علیه) به تمام جزئیات کربلا و سرزمین آگاه بود قطعه می‌شود «کَاَنِّی بِاَوْصَالِی تَقَطَّعُهَا عُسْلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاء»[32] همه را می‌دانست، وجود مبارک امیرالمؤمنین در جریان شب نوزده ماه مبارک رمضان همه را می‌دانست، وجود مبارک امام مجتبی جریان کوزه زهر را می‌دانست، ولی این علم امانت‌های الهی است که موظف نیستند به این علم عمل کنند. اگر این درسی بشود و برای همه ما روشن شود آن وقت جریان شهید جاوید و امثال آن را نداریم، اینها از ضایعات ما است. آن آقایی که این را نوشت و آن آقایی که جواب داد همه آنها جزء شیعه‌ها بودند، این طور نبود که ـ خدای ناکرده ـ کسی شیعه نباشد، ولی وقتی که می‌گویند علم دارد اگر علم داشته باشد چرا این کار را می‌کند؟! او باید بداند که نه خیر علم دارد خود آنها فرمودند این علم معیار نیست.

در اینجا وجود مبارک امام کاظم (سلام‌الله‌علیه) برابر این می‌فرماید ما به علم غیب خود که عمل نمی‌کنیم! برابر عادت این است این شخصی که می‌گوید از نُه ماه بگذرد، نه عادت این طور نیست. غرض این است که «فَاِنَّهَا ادَّعَتِ الْحَمْلَ بَعْدَ تِسْعَةِ اَشْهُرٍ قَالَ ع اِنَّمَا الْحَمْلُ تِسْعَةُ اَشْهُر» حالا گاهی علم غیب آنها چیست گاهی دَه ماه بیشتر می‌شود که مرحوم محقق (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید گاهی دَه ماه هم هست مطلب دیگری است، مگر اینکه ضرورت اقتضا کند خودشان بخواهند فتوا بدهند این سند فقهی نیست این در «اصول» ما در بحث «حجیت قطع» باید بیاید که قطعی سند فقهی و حجت است که قطع عادی برابر علم عادی باشد اما قطع علم غیبی چنین نیست.

 


[4] وسائل الشیعة، ج20، ص19.
[25] غزلیات حافظ، غزل شماره73.
[26] کتاب الطهارة (للشیخ الانصاری)، ج‌1، ص192.
[32] اللهوف علی قتلی الطفوف/ ترجمه فهری، ص61.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo