< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله جوادی

98/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع:
نکاح/قسم

قرآن کریم در هر امری که جمعی باشد خواه کثیر خواه قلیل، مسئولی برای آن قرار داده است. برای خانواده در عین حال که زن و مرد حقوق فراوانی نسبت به هم دارند و احکام فراوانی بین اینها مطرح است که «لکل واحد منهم حقوقٌ و احکام»، ولی مسئول اجرایی اینها را تا آنجا که ممکن است مرد می‌داند. اگر فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها﴾[1] مسئولش را ﴿الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء﴾[2] می‌داند، اگر فرمود: ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾[3] با دوستی و رحمت زندگی کنید، مسئولش را مرد می‌داند که فرمود: ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾[4] خطاب به مردهاست که با معروف زندگی کنید و اگر حقوق و احکام و تکلیف مشترکی را قائل‌اند در عین حال که می‌فرماید زن حقوقی دارد مثل مرد ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ﴾ فوراً فرمود: ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾،[5] این نشان می‌دهد مسئول اجرایی بخش مهمی از امور خانوادگی مرد است. ﴿عَاشِرُوهُنَّ﴾ در عین حال که زن مکلّف است بسیاری از حقوق مرد را ادا کند، تکلیف به عهده مرد است که او برنامه‌ریزی کند این زندگی با معروف باشد. معروف «ما یعرفه الله بالحق»، «ما یعرفه اهل البیت بالحق»، «ما یعرفه العقل بالحق» آنچه که پیش عقل شناخته شده است، امر به معروف و نهی از منکر همین است. دین آن کار را نمی‌شناسد پیش دین نکره است، عقل آن کار را نمی‌شناسد پیش عقل نکره است، شرع آن کار را به رسمیت نمی‌شناسد پیش شرع نکره است که می‌شود «منکر» و آنچه را که دین به رسمیت می‌شناسد «معروف» است. مسئول اجرای بخش معروفیِ امور خانوادگی به عهده مرد است ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ پس اگر فرمود: ﴿خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها﴾ یا ﴿جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَة﴾ قوّام این امر را، مامور اجرایی این امر را مرد قرار داده است.

بخش دیگر این است، این که در بعضی از روایاتی که جلسه گذشته اشاره شد حضرت در جواب سائلی می‌فرمایند حق زن نسبت به حق مرد قابل قیاس نیست یک صدم حق مرد را هم ندارد،[6] [7] ( «... فَمَا لِی عَلَیْهِ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ مَا لَهُ عَلَیَّ قَالَ لَا وَ لَا مِنْ کُلِّ مِائَةٍ وَاحِدَةٌ. ) خود ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند روایاتی که از ما نقل شده است را بر قرآن کریم عَرضه کنید.[8] («اِذَا جَاءَکُمْ مِنَّا حَدِیثٌ فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطْرَحُوهُ اَوْ رُدُّوهُ عَلَیْنَا. ) مستحضرید که عرض بر قرآن کریم در چند جا مطرح است: یکی در «نصوص علاجیه» مطرح است که اگر دو روایت با هم معارض بودند چه کنند؟ حضرت فرمود این را عرض بر قرآن کریم کنید تا حق از ناحق شناخته شود،[9] ( «بَابُ الْاَخْذِ بِالسُّنَّةِ وَ شَوَاهِدِ الْکِتَاب‌. ) این «نصوص علاجیه» است که حکم آن در «اصول» مشخص شد. بخش دیگر روایاتی است که ائمه دستور دادند فرمودند هر روایتی که از ما نقل شده است بر قرآن کریم عرضه کنید، چون به نام خدا و به نام قرآن کسی نمی‌تواند چیزی جعل کند.[10] ( «قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ قَدْ کَثُرَتْ عَلَیَّ الْکَذَّابَةُ وَ سَتَکْثُرُ بَعْدِی فَمَنْ کَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّاْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ فَاِذَا اَتَاکُمُ الْحَدِیثُ عَنِّی فَاعْرِضُوهُ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِی فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِی فَلَا تَاْخُذُوا بِهِ وَ...» .)این کلام، کلام انحصاری است. شما ببینید وقتی حضرت امیر صاحب «سَلُونِی»[11] خطبه می‌خواند و نیم سطر قرآن را به عنوان شاهد در وسط فرمایش خود می‌آورد، هم با جملات قبلی فرق دارد و هم با جملات بعدی، با اینکه کلام علی است. آدم که دارد نهج‌البلاغه می‌خواند یک سطر قرآن در نهج‌البلاغه باشد فوراً همه می‌فهمند و همه می‌بینند که با قبل و بعد فرق دارد، اصلاً قرآن با هیچ کلامی قابل قیاس نیست. ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند که به نام خدا هیچ کسی نمی‌تواند قول جعل کند اما به نام ما روایت جعل می‌کنند لذا هر روایتی که از ما نقل شده است به قرآن کریم عرضه کنید چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد.

«فتحصّل انّ‌هاهنا امرین: » یکی عرضه بر قرآن در «نصوص علاجیه» است، یکی عرض بر قرآن در هر روایتی ولو معارض ندارند؛ «نعم» اگر کسی مثل «زرارة» خدمت حضرت نشسته است و جهت صدور هم تامین است یعنی بیگانه‌ای نشسته نیست فقط حضرت است یا اگر هم کسی هستند از خواص اصحاب‌اند که تقیّه در کار نیست آنجا «قطعی الصدور» است آنجا عرض بر قرآن لازم نیست او خودش قرآن ناطق است آنجا را نگفتند، آنجایی که «قطعی الصدور» است خود «زرارة» از امام دارد می‌شنود او خودش قرآن ناطق است این را که نگفتند عرضه بر قرآن کنید، عرض بر قرآن نسبت به روایاتی است که ما می‌بینیم. ما آن سعادت را نداشتیم که در محضر ائمه (علیهم‌السّلام) باشیم ما هستیم و این کتاب، فرمودند چه معارض داشته باشند چه معارض نداشته باشند چون به نام ما دروغ جعل می‌کنند حتماً بر قرآن کریم عرضه کنید. این است که مرحوم علامه (رضوان الله تعالی علیه) آمده المیزان نوشت بعد بحث روایی را کار کرده است. یکی از ابتکارات دقیق المیزان همین است، برای اینکه هر روایتی که به دست ما رسید باید بر قرآن عرضه کنیم. میزان یعنی میزان! از ترازو کاری ساخته نیست فقط توزین است ترازو هیچ حرفی ندارد هیچ کاری نمی‌تواند بکند فقط توزین ‌می‌کند که چه چیزی کم است و چه چیزی زیاد است. ایشان آمد این ترازو را درست کرد چون هر روایتی به دست ما برسد باید بر قرآن عرضه کنیم. از ترازو کاری ساخته نیست شما باید یک کالایی بیاورید در کنار این کفه قرار بدهید این را بسنجید بعد از آن کالا استفاده کنید لذا قرآن شده «المیزان» یعنی هر روایتی که به ما برسد باید بر قرآن کریم عرضه کنیم تا ببینیم حق است حالا که حق شد باید برویم خدمت روایت، این مرحله دوم است که می‌شود بحث روایی. این حق را در یک کفه و این روایت را در کفه دیگر بعد می‌شود مرحله عمل، چون با ترازو که مشکل حل نمی‌شود این ترازو آماده است که کالایی را بگیریم با این بسنجیم، ترازو بودنِ قرآن را ایشان کاملاً ثابت کرد که قرآن این را می‌خواهد بگوید. شما اگر بخواهید روایت را بر قرآن عرضه کنید قرآن این را می‌خواهد بگوید، در «نصوص علاجیه» روایت را می‌خواهید بر قرآن عرضه کنید قرآن این را می‌خواهد بگوید اما باید عرضه کنیم کالا را باید با ترازو بسنجیم ترازو که مشکل ما را حل نمی‌کند ترازو برای این است که ما یک کالایی را بیاییم بسنجیم، روایت کالای ماست. اگر بر اساس این قاعده است و اگر این آیه نورانی دارد: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ لکن ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾،[12] آن وقت چگونه ما می‌توانیم بگوییم یک روایت می‌گوید که یک صدم حق مرد را زن ندارد؟! با اینکه صریح آیه دارد: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ﴾ حقوق مشترک و متساوی دارند منتها مرد یک درجه بیشتر است، آن وقت ما بگوییم یک صدم حق مرد را زن ندارد! این یا سندش مشکوک است یا دلالتش مشکوک است یا هر دو مشکوک است. بنابراین این عرضه‌ی بر قرآن برای آن است که خطوط کلی ما را مشخص کند.

«فتحصّل» حقوق فراوانی بین زن و مرد است اما نیروی اجرایی‌اش ﴿الرِّجالُ قَوَّامُون﴾، تکالیف مشترک فراوانی داریم اما نیروی اجرایی‌اش ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾، جمع حقّ و تکلیف فراوانی داریم ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾، مسئول اجرایی بودن یعنی این قانون هم برای خودش است و هم برای اوست. الآن اگر گفتند این آقا متولّی وقف است، متولّی وقف نظیر ولیّ کودک نیست که برای کودک برنامه‌ریزی می‌کند و خودش مستثناست. متولّی وقف برای وقف برنامه‌ریزی می‌کند خودش هم «کاحد من النّاس» است، ولیّ فقیه برای مردم برنامه‌ریزی می‌کند و خودش هم «کاحد من النّاس» است، چون شما در «فقه» ملاحظه فرمودید ولایت «فقاهت و عدالت» است نه شخص، هر حکمی که می‌شود خودش و دیگران، هر دستوری که داده می‌شود خودش و دیگران؛ ولیّ وقف این طور است، ولیّ شرع این طور است، اولیای دین این طورند اما اولیای کودک این طور نیستند اگر گفتند مرد ولیّ خانواده است یعنی آن قانون ولیّ است لذا زن و مرد هر دو باید در برابر آن احکام شریک باشند این طور نیست که آن ولیّ مستثا باشد تحت تکلیف نباشد فقط «مولّی علیه» تحت تکلیف باشد تکلیف مشترک است و آن حکم خدا بر هر دو حاکم است و ولایت دارد. آن وقت ما با داشتن این آیه روشن که ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ﴾ آن وقت ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾ بعد بگوییم روایت می‌گوید به اینکه یک صدم حق مرد را زن ندارد، این روایت با این آیه سازگار نیست.

پرسش: ...

پاسخ: بله آن که قبلاً گذشت؛ همان طوری که قرآن یک شان نزول دارد، یک فضای نزول دارد و یک جوّ نزول یا جوّ نزول دارد و فضای نزول، روایات هم همین طور است قسمت مهم این روایت در جنگ «جمل» آمده است این روایت را وجود مبارک حضرت امیر در جریان جنگ «جمل» که فرمود این زن آمده همه این فتنه‌ها را راه‌اندازی کرد به او فرمود، وگرنه خود روایتی که منهای این از کلام پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیده است همه جبران شده است، اصلاً برهانش این است که حظّ او از دین کم است چون موقع «عادت» از نماز که ستون دین است محروم است، در همان روایات آمده که اگر زن در ایام عادت وضو بگیرد وضوی او رفع حدث نیست مبیح صلات نیست یک تادّب فقهی است وضو بگیرد در مصلّای خود بنشیند چون ادب دینی این است که انسان در خانه یک اتاقی را مخصوص نماز قرار بدهد که خودش و بچه‌هایش در همان خانه نماز بخوانند تا هر مشکلی که پیش آمد بروند آنجا دعا کنند تا دعا مستجاب شود. خیلی‌ها برای تشریفاتشان اتاق‌های فراوانی دارند اما یک مصلّا ندارند! حالا لازم نیست که خیلی تشریفات باشد خیلی وسیع باشد، یک اتاق کوچکی دو در سه هم که باشد این اتاق کوچک را مصلّا قرار بدهند که تمام نماز‌های خودش و بچه‌هایش آنجا باشد تا هر وقتی مشکلی پیدا شد برود آنجا بنشیند و دعا کند تا دعا مستجاب شود، این دستور دینی ماست. جایی که نماز انسان در آنجا خوانده می‌شود آنجا محترم است اختصاصی به مسجد ندارد، مسجد و حَرَم و مانند آن در اوج قرار دارند ولی اگر نماز ستون دین است و ما در خانه جایی را برای نماز اختصاص دادیم آن هم محترم است. زن برود در مصلّای خود بنشیند و به‌اندازه نمازش ذکر بگوید ثواب همان نماز را می‌برد این را هم روایات نماز قروء[13] («بَابُ تَاَکُّدِ اسْتِحْبَابِ وُضُوءِ الْحَائِضِ عِنْدَ کُلِّ صَلَاةٍ وَ اسْتِقْبَالِ الْقِبْلَةِ وَ ذِکْرِ اللَّهِ بِمِقْدَارِ صَلَاتِهَا...» .) گفته است. مطلب دیگر، برهانی که در همان حدیث هست این است که حظّ اینها کم است برای اینکه ارث اینها کم است شما که مال را وسیله شرف نمی‌دانید حالا زن که ارث او کم است حظّ او هم کم است؟! پیداست که این استدلال‌ها به درد همان جنگ «جمل» می‌خورد حالا زن چون ارث او کم است ارزش او هم کم است؟! شما که ارزشی برای مال قائل نیستید می‌گویید ابزار دنیاست حالا زن چون ارث او کم است ارزش او هم کم است؟! خود این روایت نشان می‌دهد که توان آن را ندارد که مقام زن را بیاورد پایین، گذشته از این که حضرت این فرمایشات را در جریان جنگ «جمل» فرمود.[14] ( «مَعَاشِرَ النَّاسِ اِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْاِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظنَوَاقِصُ الْعُقُولِ فَاَمَّا نُقْصَانُ اِیمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ فِی اَیَّامِ حَیْضِهِنَّ وَ اَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَاَتَیْنِ کَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ وَ اَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِیثُهُنَّ عَلَی الْاَنْصَافِ مِنْ مَوَارِیثِ الرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ النِّسَاءِ وَ کُونُوا مِنْ خِیَارِهِنَّ عَلَی حَذَرٍ وَ لَا تُطِیعُوهُنَّ فِی الْمَعْرُوفِ حَتَّی لَا یَطْمَعْنَ فِی الْمُنْکَر. )

پرسش: ...

پاسخ: بله ظلم حرام است، نه این مال! این مالی که این آقا در اختیار اوست او را شرف نمی‌بخشد. تعدّی به حق مردم چه مال باشد چه عِرض باشد ظلم است و ظلم از بدترین گناهان است، بله درست است؛ به رباخوار فرمود ﴿لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ﴾[15] این ظلم است که شما دارید می‌کنید. بنابراین تجاوز به حق مردم چه مال باشد چه غیر مال باشد ظلم است.

اگر این آیه به صورت روشن دارد ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾ آن وقت شما بفرمایید یک صدم حق مرد را زن ندارد، این نمی‌شود! لذا علم اینها را انسان به اهلش واگذار می‌کند یا به خصوصیت مورد و مانند آن.

در سابق چگونه بود یا محصول چه کاری بود یا ناامنی بود که در قباله‌های نکاحی که قبلاً می‌نوشتند از زن وقتی می‌خواستند تعبیر کنند می‌گفتند «عوره مستوره»، زن را عورت می‌دانستند، از زن به عورت تعبیر می‌کردند «عوره مستوره» حالا چاره‌ای جز این نبود چون امنیت نبود و مانند آن اما الآن که به لطف الهی به برکت خون‌های پاک شهدا امنیتی هست مگر اینکه کسی خودش ـ خدای ناکرده ـ بی‌راهه برود این تکالیف نیست.

پرسش: عوره که الآن هم هست.

پاسخ: نه عوره نیست الآن در لفظ نمی‌گوییم عوره است مثلاً صدای زن عوره نیست تعبیر مرحوم سید در عروة این است که صدای زن عوره نیست؛ [16] («ان صوت المراة من حیث هو لیس عورة. ) اما آنها از زن تعبیر می‌کردند به عورت، «عوره مستوره». این القابی که در این قباله نکاح و مانند آن می‌نوشتند این طور بود.

اما در جریان «قَسْم»؛ جریان «قَسْم» هم آیا مشترک بین زن و مرد است یا حق مسلّم مرد است؟ صبغه حق بودن برای مرد بیش از زن است، چون این حق قَسْم برای آن است که یک مقدار نیازهای مرد برطرف شود ولی وقتی شما روایات قَسْم را بررسی می‌فرمایید می‌بینید دین از منظر دیگری نگاه می‌کند دین از منظر ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ نگاه می‌کند لذا می‌فرماید مرد اگر خَصی باشد یا عِنّین باشد حالا او این عیب را سبب فسخ قرار نداد یا این عیب بعد پیش آمد و او حاضر شد زندگی کند، مرد عِنّین است یا خَصی و خواجه است اما قَسْم است، قَسْم یک حقّ مسلّمی است برای اینکه ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ با هم زندگی کنند تنها مسئله آمیزش نیست لذا حتی اگر کسی نقصان عقل داشته باشد ولیّ او مجبور است که این مسئله قَسْم را تنظیم کند تا اینها کنار هم با هم زندگی کنند.

غرض این است که آن احکامی را که ذات اقدس الهی برای خانواده قرار می‌دهد، عنصر محوری آن ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است حالا بحثی از حقوق دیگر و مزایای دیگر هست. این تعبیر قَسْم حق کیست، این را همه متعرّض‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: حضرت هم در همان روایت به فعل وجود مبارک فاطمه (سلام‌الله‌علیها) استشهاد کرد ولی منظور آن است که وجود مبارک فاطمه با خبر بود که ازدواج یعنی چه، مسئولیت یعنی چه، وضع حجاب چیست، جاهلیت چیست، خود حضرت در آن خطبه نورانی «فدک»[17] حکومت سقفی‌ها را حکومت جاهلی دانست در مسجد مدینه به همین آیه نورانی استدلال کرد: ﴿اَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُون﴾[18] اصحاب سقیفه را جاهلیت تلقّی کرد، مدینه را گفت مدینه جاهلی شد فرمود وقتی که در روز روشن فدک من از من غصب می‌شود و دست صاحب «غدیر» در روز روشن بسته می‌شود این جاهلیت است. مستحضرید الآن یک روایت اگر از وجود مبارک فاطمه (سلام‌الله‌علیها) برسد ما کاملاً برابر آن روایت فتوا می‌دهیم، چرا؟ چون مدار حجّیت عصمت است نه امامت، ما چون امام معصوم است برابر عصمت او بله فتوا می‌دهیم اما وجود مبارک فاطمه (سلام‌الله‌علیها) نه پیغمبر است نه امام و اگر چنانچه یک روایت بفرماید حتماً برابر آن فتوا می‌دهیم.

پرسش: ...

پاسخ: در برابر حضرت زهرا نبود در برابر پیغمبر بود. هر احکامی که از اسلام در قرآن کریم صادر شود برای این هست که انسان را زنده کند و وجود مبارک فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) هم به نوبه خود یک قرآن متحرّک است فرمود برای احیای شماست ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾[19] شما مُرده‌اید و این حرف‌ها شما را زنده می‌کند منتها شما نمی‌دانید که عامل حیات‌بخش چیست. وجود مبارک پیغمبر یک کسی را صدا زد او داشت نماز می‌خواند بعد از یک مدتی آمد حضرت فرمود چرا دیر کردی؟ عرض کرد من داشتم نماز می‌خواندم فرمود مگر خدا نفرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾ نماز را قطع می‌کردی دوباره می‌آمدی![20] («اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صدَعَا اَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ وَ هُوَ فِی الصَّلَاةِ فَلَمْ یُجِبْهُ فَوَبَّخَهُ وَ قَالَ اَ لَمْ تَسْمَعْ قَوْلَ اللَّهِ یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ‌. ) این است پیغمبر! کسی نمی‌تواند بگوید اینجا قطع صلات حرام است، نه خیر! او حاکم بر این است. فرمود مگر این آیه را نشنیدی ﴿یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُم﴾. می‌بینید که اول نام خدا و پیغمبر است بعد فعل مفرد، برای اینکه رسول هیچ حرفی ندارد مگر حرف «الله»، نفرمود «اذا دعواکم» بلکه فرمود: ﴿اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَا﴾ ضمیر مفرد است؛ «الله» باشد از راه رسول است، رسول باشد کلام «الله» است، دو تا فعل نیست یک فعل است ﴿اِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾.

پرسش: ...

پاسخ: آنجا هم قبول می‌کنیم ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾ را «علی الراس» قبول داریم اما یک صدم حق مرد را ندارند با خود قرآن هماهنگ نیست. اگر قانون اساسی ما قرآن است و ائمه فرمودند روایات ما را بر قرآن عَرضه کنید اگر قرآن فرمود: ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ اما ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾، پس نمی‌شود گفت یک صدم حق مرد را زن ندارد این آیه دارد هر حقی که مرد دارد زن هم دارد منتها حق مرد بیشتر است. این ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ نشان می‌دهد که زن حقوق فراوانی دارد نه اینکه زن یک صدم حق مرد را هم ندارد.

پرسش: از فرمایش شما استفاده می‌شود که زن و مرد حقوق مساوی دارند ولی در اجراییات مرد باید مدیر باشد؟

پاسخ: ﴿الرِّجالُ قَوَّامُون﴾ در اجراییات است اما ﴿وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَة﴾ در مسئله حقوق است، نه اینکه در مسئله اجرایی باشد حق این یکی بیشتر است حق آن یکی کمتر است، چقدر حق است البته آن را باید روایات و آیات مشخص کنند.

پرسش: ...

پاسخ: استفاضه خبر واحد است. می‌بینید مرحوم ابن ادریس ـ که سرائر ایشان را قبلاً چند بار آوردیم اینجا خواندیم ـ طوری بود که به هر حال در برابر مرحوم شیخ طوسی قرار داشت و مسیر را برگرداند و استقلال فقهی به بعدی‌ها داد ایشان چون قائل به حجیت خبر واحد نیست می‌گوید مگر دین را غیر از خبر واحد چیزی دیگر به هم زد؟ هر خبری را آمدند عمل کردند دیدیم وضعیت دین به این صورت درآمد «هل هَدَم الاسلام غیر النّبا الواحد»؟[21] («و لا اعرّج الی اخبار الآحاد فهل هدم الاسلام الّا هی. ) البته این طور تُند و تیزی هم که ایشان فرمودند نباید گفت! ما اینجا متواتر نداریم شما الآن صد خبر که بشمارید غالب اینها خبر واحد است اگر هم مستفیض باشد خبر مستفیض جزء خبر واحد است خبر واحد یا مستفیض است یا غیر مستفیض، خبر مستفیض که متواتر نیست، مستفیض جزء خبر واحد است.

پرسش: ...

پاسخ: بله همان فلسفه‌اش را ما ذکر کردیم فلسفه‌اش درباره نماز است که خود روایت فرمود به اینکه قابل تامین است، درباره مال است که خود اینها ارزشی برای مال قائل نیستند که حالا چون مال مرد بیشتر است او حرمت بیشتری داشته باشد. غرض این است که مال سبب فخر نیست، خود ائمه (علیهم‌السّلام) فرمودند مال سبب فخر نیست اگر مال سبب فخر نیست و خود ذات اقدس الهی در توزیع سهام ارث فرمود دست به ارث نزنید ﴿لا تَدْرُونَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾[22] مصلحت در همین است، شما نگویید چرا این کم است و چرا آن زیاد است؟ این آیه‌ای است که ذات اقدس الهی در قرآن درباره کمی و زیادی ارث فرمود، فرمود این میزان ارث است ﴿فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْن﴾[23] است اما دست به اینها نزنید ﴿لا تَدْرُونَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ شما چه می‌دانید مصلحت چیست؟

پرسش: زن در عقل نظری فرقی با مرد ندارد ولی در عقل عملی تفاوت دارد؟

پاسخ: همان عقلی عملی را حضرت استدلال کرده است. شما می‌بینید الآن وقتی به برکت خون‌های پاک شهدا راه دانشگاه و حوزه باز شد این «جامعة الزهراء» را ببینید طلبه‌های مرد را هم ببینید اینها کم ندارند منتها حالا مادری حق اساسی اینهاست نه اینکه اینها نقص استعداد دارند. آنهایی که یک قدری دیر می‌خواهند ازدواج کنند می‌بینید در حدّ دانشجویان کامل در کنکور شرکت کردند استاد شدند دکتر شدند مهندس شدند. اگر چنانچه خوب تربیت شوند جامعة الزهرایی در می‌آیند چون دستگاه نبود تربیت نبود به دیگری سپرده شدند فضای فرهنگی آن روز آماده نبود وگرنه اگر فضا آماده باشد بچه‌های ائمه یکی مثل زینب کبریٰ می‌آید که شما صدها مرد را پیدا کنید یکی مثل او نخواهد بود منتها زن و مرد دو صنف از یک نوع‌اند نه دو نوع از یک جنس، البته تفاوت «فی الجمله» است اما معنایش این است که او یک صدم حق مرد را دارد معنایش این است که ﴿وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ این «علی الرّاس».

پرسش: ...

پاسخ: روایت را باید بر قرآن عرضه کنیم این فرمایش ثقل اصغر را باید بر ثقل اکبر عرضه کنیم این می‌شود میزان، قرآن را که نمی‌شود بر روایت عرضه کرد. آن حرف قبلی که ما دو طایفه از روایات داریم هم «نصوص علاجیه» داریم و هم روایات دیگر، اصلاً عرض بر قرآن دستور قطعی ائمه (علیهم‌السّلام) است فرمودند چون به نام ما روایت جعل می‌کنند اما به نام خدا نه.

غرض این است که مسئله «قَسْم» درست است که حق مرد برای غرائز و آمیزش و مانند آن ملحوظ شده است و اما قسمت مهم حقّ قَسْم برای همان ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است لذا روایات و فتوا درباره مردی که خَصی است مردی که عِنّین است مردی که اهل آمیزش نیست «قَسْم» سرجایش محفوظ است برای اینکه اینها با هم زندگی کنند نه اینکه هر وقت آمیزش خواست به سراغ زن برود با ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ زندگی مشترک داشته باشند. درست است که بهره اساسی را مرد می‌برد در مسایل آمیزش اما قَسْم تنها برای آمیزش نیست برای ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است و ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ فرقی ندارد برای عِنّین برای خصی و مانند آن. این است که مرحوم محقق در متن شرایع در باب «قَسْم» این چنین فرمودند «و الکلام فیه و فی لواحقه‌ اما الاول فنقول لکل واحد من الزوجین حق یجب علی صاحبه القیام به»[24] هم زن حق دارد هم مرد حق دارد، قیام کند یعنی استحقاق کند و حق دیگری را باید انجام بدهد تکلیف است، حق و تکلیف متقابل هم‌اند؛ در قبال حقِ مرد زن مکلف است، در قبال حقِ زن مرد مکلف است. این ‌که فرمود «لکل واحد حق» آن امر وضعی است، «یجب القیام» یعنی تکلیف؛ این زن مکلف است برای ادای حقِ مرد قیام کند، آن مرد مکلف است برای تادیه حقِ زن قیام کند. «یجب علی صاحبه القیام به» چون در قبال هر حق یک تکلیف است اگر تکلیف نباشد حق معنا ندارد، زن حق دارد چه کسی باید این حق را انجام بدهد؟ مرد مکلف است، مرد حق دارد چه کسی باید این حق را انجام بدهد؟ زن، اگر تکلیف نباشد حق معنا ندارد. «فکما یجب علی الزوج النفقة من الکسوة و الماکل و المشرب و الاسکان فکذا یجب علی الزوجة التمکین من الاستمتاع و تجنب ما یتنفر منه الزوج» چیزهایی که همسرش بدش می‌آید. این برای اصل حکم است.

«و القسمة بین الازواج حقٌ»[25] اگر یک همسر داشته باشد یک حکم دارد، اگر دو همسر داشته باشد حکم خاص دارد. بخش مهم آن تعدد همسری‌ها مربوط به زمان‌های جنگ بود که عده‌ای می‌رفتند شهید می‌شدند و همسرانشان بی‌سرپرست می‌شدند اینها برای رعایت آن قسمت هم این تعدد همسری را امضا می‌کردند وگرنه این طور نبود که هر کسی سعی کند که همسرهای متعدد داشته باشد. «و القسمة بین الازواج حق علی الزوج حراً کان او عبداً» نباید بگوید که حالا این عبد است این اسیر تحت من است، نه خیر! اگر زوج یا زوجه یکی «عبد» باشد یکی «امه» باشد و طرف مقابلش آزاد باشد این مسئله «قَسْم» است چون قَسْم برای زندگی محترمانه و متقابل یکدیگر است، قَسْم برای حق استمتاع و مانند آن نیست. «و القسمة بین الازواج حق علی الزوج حرّاً کان او عبداً و لو کان عنیناً او خصیاً» معلوم می‌شود که قَسْم برای امتثال ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است نه برای استمتاع. «و کذا لو کان مجنوناً» نقص عقل هم اگر پیدا کرد در اثر حوادثی و مانند آن، ولیّ او باید که این قَسْم را رعایت کند و این بر اساس ﴿وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوف﴾ است آن وقت «و یقسم عنه الولیّ» این قَسْم را ـ «قِسم» آن نصیب و حظ است «قَسْم» آن توزیع است که بین این فتح و کسر فرق است ـ. «و قیل لا تجب القسمة حتی یبتدئ بها و هو اشبه» آیا یک همسر دارد قَسْم واجب است یا در یک همسری قَسْم در کار نیست؟ در این دو نظر است که مرحوم محقق می‌فرماید اگر کسی یک همسر دارد شروع به کار نکرده است قَسْمی نیست؛ یعنی این قَسْم نظیر نفقه و امثال نفقه به مجرد عقد می‌آید یا در توزیع سهام‌ همسرهای متعدد می‌آید؟ می‌فرماید این قَسْم مثل نفقه و کسوه و مسکن نیست که همراه عقد بیاید، این قَسْم بعداً می‌آید. اینها یک توضیح کوتاهی در متن شرایع حالا تا به استدلال آن برسیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo