< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1402/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب القضاء

 

خدا مرحوم آقاي شيخ‌زاده پدر بزرگوار اين استاد عزيز را غريق رحمت کند. ايشان هم همين خصيصه را داشتند مدت‌ها هم در درس مرحوم آيت الله داماد(رضوان الله تعالي عليهما) شرکت مي‌کردند. همه ما در کنار سفره اهل بيت هستيم، ولي خيلي فرق مي‌کند مخصوصاً بعد از ورود وجود مبارک امام رضا(سلام الله عليه) به ايران، کل وضع ايران برگشت. آنها که مثلاً مشکل تشيع داشتند واقعاً شيعه شدند. برای خود ما که شيعيان اين خاندان بوديم خيلي فرق کرد مخصوصاً بعد از وجود مبارک فاطمه معصومه به قم و اينها.

مستحضريد اين آيه ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾[1] را همه ما قبلاً معنا مي‌کرديم الآن هم معنا مي‌کنيم معتقد هم هستيم ولي دو گونه تفسير مي‌کنيم؛ ذات اقدس الهي به رسولش دستور مي‌دهد که به مردم بگو اين همه زحماتي که من کشيدم و شما را از آن جاهليت نجات دادم و بالاخره به راه آوردم و خيلي به شما خدمت کردم، آن راه جهنم بود، شما را بهشتي کردم، مزد من اين است که با خاندان من دوست باشيد، براي اينکه دوستي اين خاندان سعادت دنيا و آخرت شما را به همراه دارد. فرمود به مردم بگو: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، به اينها ارادت داشته باشيد علاقمند باشيد حرف اينها را گوش بدهيد، دنيا و آخرت شما تأمين است. تا اينجايش درست است؛ اما از نظر ادبي دو گونه اين آيه را تفسير مي‌کنيم؛ اين ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، اين «فِي الْقُرْبَي» که ظرف است متعلق به چيست؟ از غالب ما ها سؤال بکنيد مي‌گوييم مفعول واسطه است براي مودّت. ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾؛ يعني دوستي اين خاندان اجر وجود مبارک پيغمبر است ما هم به اين خاندان علاقمنديم دوست هستيم. در خوشحالي اينها خوشحاليم در رنج اينها نگرانيم.

اما بعد از آمدن وجود مبارک امام رضا و خواهر بزرگوارش فاطمه معصومه(سلام الله عليهما و علي جميع اهل البيت) به قم، ديد خيلي از علما عوض شد قهراً به تبع آنها ديد ما شاگردان آنها هم عوض شد. الآن اگر از ما سؤال بکنند اين آيه نوراني را چه‌طور تفسير مي‌کنيد چه‌طور معنا مي‌کنيد؟ - حالا آن تفسير عميقش مربوط به اهل خودش است - ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾، قبلاً مي‌گفتيم که اين «فِي الْقُرْبَي» ظرف لغو است مفعول واسطه است براي مودت، الآن اين‌طور نمي‌گوييم، مي‌گوييم اين ظرف، ظرف مستقر است، مفعول واسطه براي مودت نيست؛ وقتي ظرف لغو نشد، به يک متعلق ديگري وابسته است، آن متعلق «الکائن» است «المستقر» است «الحاصل» است «الثابت» است.

فرق ظرف مستقر و لغو اين است که ظرف لغو مفعول واسطه است براي همان فعلي که قبلاً ذکر شده بود، ظرف مستقر خبر يا صفت است و ديگر مفعول واسطه نيست. الآن که از ما سؤال بکنند تفسير اين آيه چيست؟ ما به برکت آمدن آن برادر و خواهر و تغيير فضاي ايران، مي‌گوييم: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ (المستقرة) فِي الْقُرْبَي﴾، اين کلمه «المستقرة» در تقدير است، اين ظرف «في» ديگر لغو نيست اين ظرف مستقر است ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ (المستقرة) فِي الْقُرْبَي﴾، اين «فِي الْقُرْبَي» ظرف لغو نيست تا مفعول باشد براي مودت، ظرف مستقر و ثابت و دائم است متعلق است به «المستقرة» که محذوف است. ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ (المستقرة)﴾، مودت مستقره دائمي است، نه اينکه ما دوست اهل بيت باشيم، دوست ثابت‌قدمِ «في السرّاء و الضرّاء، في الليل و النهار» هستيم.

يک وقت است آدم روز ولادت است خوشحال است بله، يا مثلاً روز مصيبت است نگران است، اين ظرف لغو است؛ اما دائماً به ياد اينها بودن، بعد از آمدنِ فاطمه معصومه و امام رضا(صلوات الله عليهما) اينگونه شد، حالا يا شديد يا غير شديد. فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ (المستقرة) فِي الْقُرْبَي﴾، نه ﴿إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي﴾. اين «فِي الْقُرْبَي» ظرف لغو نيست تا مفعول واسطه باشد براي «الْمَوَدَّةَ». اين ظرف متعلق است به «المستقرة»؛ يعني اجر پيغمبر محبت دائمي به اهل بيت است. همه شهرهاي ايران مخصوصاً خود قم وضعشان فرق کرد.

مستحضريد بعد از ورود وجود مبارک حضرت معصومه(سلام الله عليها) خيلي فرق کرده است. بعد با امام نهم رابطه داشتند، با امام دهم و امام يازدهم رابطه داشتند. مسافري از قم به آنجا مي‌رفت، دستور مي‌آورد. همين جريان مسجد امام حسن عسکري از اين قبيل بود. عده‌اي از همين قمي‌ها از اينجا خدمت حضرت مي‌رفتند. همه شهرهاي ايران که اين‌طور نبود. اين مسجد امام حسن عسکري با سفارش آن حضرت ساخته شد. رفت و آمد داشتند، اين آقايان اشعري‌ها که از آنجا آمدند همين‌طور بودند، مهمان مردم قم بودند، اينهااصلاً که ايراني نبودند، اينها مدني بودند و از حجاز آمدند، اين اشعري‌ها اشعري‌هاي قمي و بعضي ديگر از آنجا آمدند.

رفت و آمد قم با حرم اهل بيت بعد از آمدن اين برادر و خواهر در ايران خيلي عوض شده است. آن وقت همين آيه را همه ما مي‌خوانيم همه ما تفسير مي‌کنيم ولي دو گونه تفسير مي‌کنيم، ﴿قُل لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ (المستقرة)، دوستي ما با اين خاندان است. اگر به يک کسي ارادتمنديم براي اينکه او به اين خاندان مرتبط است، نه اينکه اين را هم دوست داريم او را هم دوست داريم. مودت ما مستقر در اين خاندان است همين! دائماً به ياد اينها هستيم. اينکه گفتند زيارت عاشورا هر روز، يا فلان زيارت هر روز اين است. اين ظرف ظرف مستقر است. مرحوم شيخ‌زاده(رضوان الله عليه) و گروهي از همين آقايان قمي‌ها اصلاً اين‌طور بودند، به اندک مناسبتي سعي مي‌کردند اگر جشن بود جشن مي‌گرفتند و اگر روز عزا بود بالاخره به نحو ديگری سعی می‌کردند. شيفتگي به اين خاندان نشانه اين است که ما اين ظرف را ظرف مستقر بدانيم که جريان کنوني ما اين کشور ما اين نظام ما اين ممکلت ما - إن‌شاءالله - اميدواريم که ﴿الْمَوَدَّةَ (المسقرة) فِي الْقُرْبَي﴾ باشد تا بدست صاحب اصلي‌اش برسد إن‌شاءالله.

 

«اللهم صل علي محمد و آل محمد»

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 

در تتمه بحث‌هاي روايي چند تا روايت مانده است. اين 23 روايت سه طايفه هستند: يک طايفه اين است که از امام(سلام الله عليه) سؤال مي‌کنند ما يک لباسي را به قصار يا صباغ داديم که بشويد يا رنگ کند بعد او مدعي است که تلف شده آيا ضامن است يا ضامن نيست؟ يا نجاري را آورديم درب منزل ما را درست کند او درب را خراب کرده، يا فلان کالا را داديم اين شخص اجير درست کند ضايع شده، يک طايفه اين است که اينها ضامن‌اند؛ يک طايفه اين است که اينها ضامن نيستند؛ يک طايفه هم شاهد جمع است که اگر اينها متخصص بودند امين بودند اين مال را مثل مال خودشان مي‌دانستند ولي حوادث پيش‌بيني‌نشده اتفاق افتاد که حالا اين ظرف شکست يا اين لباس به سرقت رفت او ضامن نيست، اگر اين لباس را يا اين ظرف را مثل لباس خودش حفظ کرد اگر خطري بود مشترک بود مال او هم آسيب ديد مال شما هم آسيب ديد، در چنين زمينه‌اي او ضامن نيست ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ﴾[2] و در غير اينصورت ضامن است.

اين سه طايفه که يک طايفه مي‌گويد او ضامن است يک طايفه مي‌گويد او ضامن نيست طايفه سوم شاهد جمع است، در همين 23 روايتي است که بخشي از اينها خوانده شد و بخش‌هاي نهايي آنها هم مانده است. به روايت هفدم رسيديم که اين بود. «أعوذ بالله من الشيطان الرجيم» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) «لَا يُضَمَّنُ الْقَصَّارُ إِلَّا مَا جَنَتْ يَدَاهُ» شما بخواهيد او را ضامن کنيد، او را به ضمان محکوم کنيد، اگر او عمداً تلف کرده است يا بي‌مبالاتي نشان داد بله ضامن است، اما او مال شما را مثل مال خودش حفظ کرد و اتفاقاً حالا يک حادثه‌اي پيش آمد يا سرقتي شد او چه ضمانتي دارد؟! براساس ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ﴾ است. اين مي‌تواند شاهد جمع اين دو طايفه باشد.

«إِلَّا مَا جَنَتْ يَدَاهُ» مگر اينکه جنايتي کرده باشد تقصيري کرده باشد. «وَ إِنِ اتَّهَمْتَهُ أَحْلَفْتَهٌ»[3] يک وقت است که نه، شما يقين داريد که او مال شما را مثل مال خودش حفظ کرد، اينجا ضامن نيست، يقين داريد که مال شما را مثل مال خودش حفظ نکرد، مي‌رويد محکمه، او سوگند ياد مي‌کند «أَحْلَفْتَهٌ»، حلف و سوگند را بر او تحميل مي‌کنيد.

آنچه را که مرحوم کليني نقل کرد مرحوم صدوق و شيخ طوسي هم نقل کردند. آنچه را که مرحوم صدوق نقل کردند مرحوم کليني و شيخ طوسي هم نقل کردند.

روايت هيجدهم اين باب «مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ» است مي‌گويد: «قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى الْفَقِيهِ ع» - از وجود مبارک امام نهم به بعد را اينها گاهي به فقيه ياد مي‌کردند يا از امام‌هاي قبلي، اسم شريف حضرت را نمي‌بردند- «فِي رَجُلٍ دَفَعَ ثَوْباً إِلَى الْقَصَّارِ لِيُقَصِّرَهُ فَدَفَعَهُ الْقَصَّارُ إِلَى قَصَّارٍ غَيْرِهِ لِيُقَصِّرَهُ فَضَاعَ الثَّوْبُ هَلْ يَجِبُ عَلَى الْقَصَّارِ أَنْ يَرُدَّهُ إِذَا دَفَعَهُ إِلَى غَيْرِهِ وَ إِنْ كَانَ الْقَصَّارُ مَأْمُوناً فَوَقَّعَ ع هُوَ ضَامِنٌ لَهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ ثِقَةً مَأْمُوناً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[4] ؛ که اين خودش مي‌شود شاهد جمع. براي حضرت نامه نوشته که من اين لباس را دادم به اين آقا که لباس‌ها را بشويد. ظاهرش اين است که اين بايد خودش بشويد، ولي ايشان داد به يک قصار و لباشوي ديگر او انجام داد و اين وسط‌ها اين لباس يا سرقت رفت و يا آسيب ديد، حضرت فرمود که واقعاً اگر او امين بود و آن شخص دوم هم امين بود ضماني در کار نيست اما اگر امين نبود ضامن است. اين يک شاهد جمع است و مي‌شود تفصيل.

فرمود: «هُوَ ضَامِنٌ لَهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ ثِقَةً مَأْمُوناً إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ اگر مورد وثوق بود ضامن نيست، براي اينکه نسبت به شما احسان کرد، ولو اجر هم مي‌گيرد ولي يک کار خدماتي است و نوعي احسان است، اگر اين باشد ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ﴾، حالا چه او امانت بسپارد که چيزي نگيرد، يا نه اجير باشد که اين خدمتي است که به شما دارد مي‌کند ولو پول مي‌گيرد، ولي اينها هماهنگي باهم است، نظام هر دو را لازم دارد، هم اين لباسشوي را لازم دارد هم آن کسي که مي‌برد و مي‌آورد را لازم دارد.

مرحوم صدوق(رضوان الله تعالي عليه) هم اين روايت را نقل کرده است.

نوزدهم: «حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) مي‌گويد که «فِي الرَّجُلِ يُعْطَى الثَّوْبَ لِيَصْبَغَهُ فَيُفْسِدُهُ» اين لباس را به يک صبّاغي مي‌دهد که او رنگريزي کند. صبّاغ لباس را به هم مي‌زند و فاسد مي‌کند، فرمود: «كُلُّ عَامِلٍ أَعْطَيْتَهُ أَجْراً عَلَى أَنْ يُصْلِحَ فَأَفْسَدَ فَهُوَ ضَامِنٌ»[5] يک وقت است که از دستش در رفته، او معصيت نکرده ولي ضامن است، چون در سهو و نسيان، حکم تکليفي برداشته مي‌شود. يک وقت است که نه چون آشنا نبود اصلاً متخصص اين کار نيست گرفته لباس را به هم زده ضامن است.

در روايت بعد وجود مبارک امام صادق مي‌فرمايد که «كَانَ أَبِي ع يُضَمِّنُ الصَّائِغَ وَ الْقَصَّارَ مَا أَفْسَدَا» اين تنها حرف ما نيست حرف پدران ما هم همين است. پدر ما هم همين‌طور فرمود. خودش قبول کرده که رنگريزي بکند بلد نبود، نبايد قبول بکند و ضامن است. بعد در اين قسمت دارد که «وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع يَتَفَضَّلُ عَلَيْهِمْ»[6] اين حجت نيست. يک وقتي يک امام يک بزرگواري مي‌کند از کيسه خودش مي‌بخشد بله، اين کرامت است، اما حکم فقهي نيست؛ لذا مي‌فرمايد که پدرم اين کار را مي‌کرد اگر مثلاً يک اجيري يک غفلتي مي‌کرد يک چيزي فاسد مي‌شد پدرم بزرگواري و کرامت نشان مي‌داد و کاري با او نداشت. اين کرامت اين خاندان است. اين مربوط به کار فقهي نيست. اين کار اخلاقي است که اين بزرگوارها داشتند.

روايت 21 که يک مقداري مفصل است اينجا «أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع» از وجود مبارک حضرت(ارواحنا فداه) که توقيع مبارک آن حضرت است دارد که «فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ لِأَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ وَ قَدْ حَمَلَ إِلَيْهِ هَدَايَا مِنَ الشِّيعَةِ» اين علم غيبي بود که وجود مبارک حضرت إعمال کرد. احمد بن اسحاق يک سلسله هدايايي از شيعه براي وجود مبارک حضرت هديه بُرد. «فَأَوَّلُ صُرَّةٍ أَخْرَجَهَا قَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع هَذِهِ لِفُلَانٍ وَ عَدَدُهَا كَذَا وَ فِيهَا ثَلَاثَةُ دَنَانِيرَ حَرَامٌ» اولين بقچه‌اي که باز کرد وجود مبارک حضرت(ارواحنا فداه) فرمود اينکه باز کردي حالا که باز کردي محتوياتش اين است، اين چند تا تيکه پارچه است که خصوصياتش اين است سه جزئش حرام است.

«عَنْ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ قَالَ لِأَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ وَ قَدْ حَمَلَ إِلَيْهِ هَدَايَا مِنَ الشِّيعَةِ» احمد بن اسحاق خدمت حضرت مشرف شد يک هداياي از طرف شيعه به پيشگاه آن حضرت تقديم کرد «فَأَوَّلُ صُرَّةٍ» اولين بقچه‌اي که باز کردند «أَخْرَجَهَا» حضرت فرمود: «قَالَ لَهُ الْإِمَامُ ع هَذِهِ لِفُلَانٍ» اين بقچه را فلان شخص داد، يک؛ «وَ عَدَدُهَا كَذَا» آن پارچه‌هايي که در آن هست اين قدر است، اين دو؛ «وَ فِيهَا ثَلَاثَةُ دَنَانِيرَ حَرَامٌ» سه دينار هم مال حرام داخلش است. علت حرمت آن سه دينار چيست؟ «وَ الْعِلَّةُ فِي تَحْرِيمِهَا أَنَّ صَاحِبَ هَذِهِ الْحَمْلَةِ» اين حمله‌اي که شما آوردي، اين شخص «وَزَنَ عَلَى حَائِكٍ مِنَ الْغَزْلِ مَنّاً وَ رُبُعَ مَنٍّ» پشم‌ها و موها را که از اين گوسفندها و بُز و اينها مي‌گرفتند مي‌دادند به غزال، غزال يعني بافنده که او اولاً اينها را به صورت نخ در بياورد، وقتي که به صورت نخ درآورد مي‌دادند به بافنده که اين را به صورت يک پارچه در بياورد. اين شخص اين کار را کرده «وَزَنَ عَلَى حَائِكٍ» حائک يعني اين دوک‌ريس‌ها. «مِنَ الْغَزْلِ مَنّاً وَ رُبُعَ مَنٍّ» يک مَن و يک چارک. يک چهارم مَن اين را داد. «فَسُرِقَ الْغَزْلُ» اين پشم‌ها و موهايي که داد تا آن غزال دوک‌ريسي کند و به صورت نخ در بياورد اين به سرقت رفت. «فَسُرِقَ الْغَزْلُ فَأَخْبَرَ بِهِ الْحَائِكُ صَاحِبَهُ» حائک يعني دوک‌ريس، اين کسي که با اين چرخ دوک‌ريسي اين پشم يا اين مو را به صورت نخ در مي‌آورد؛ اگر برای بُز باشد که مي‌گويند مو و شَعر اين را به صورت نخ در مي‌آورند و اگر برای گوسفند باشد مي‌گويند پشم، اين را دوک‌ريسي مي‌گويند. اين‌ها را به صورت نخ در مي‌آورند تا حالا با آنها يا فرش درست بکنند يا لباس «فَسُرِقَ الْغَزْلُ فَأَخْبَرَ بِهِ الْحَائِكُ صَاحِبَهُ» اين دوک‌ريس به صاحب پشم گفت که اين مال شما سرقت رفت «فَكَذَّبَهُ» گفت نه، دروغ مي‌گويي. قدرتي داشت بيش از اندازه از دوک‌ريس گرفت «فَکَذَّبَهُ وَ اسْتَرَدَّ مِنْهُ بَدَلَ ذَلِكَ» بجاي يک من و يک چارک، «مَنّاً وَ نِصْفَ مَنٍّ» يک من و نيم گرفت. يک من و يک چارک پشم داد، يک من و نيم پشم پس گرفت «وَ اسْتَرَدَّ مِنْهُ بَدَلَ ذَلِكَ مَنّاً وَ نِصْفَ مَنٍّ غَزْلًا أَدَقَّ مِمَّا دَفَعَهُ إِلَيْهِ» دقيق‌تر و بهتر و بالاتر از آن مقداري که داد، هم از نظر وزن، هم از نظر کيفيت «وَ اتَّخَذَ مِنْ ذَلِكَ ثَوْباً» اين را فروخته پارچه خريده - پارچه نه قميص - يک ثوبي خريده اين را براي ما فرستاده اين حرام است اين را بايد به صاحبش برگرداني، بقيه حلال است. «وَ اتَّخَذَ مِنْ ذَلِكَ ثَوْباً كَانَ هَذَا مِنْ ثَمَنِهِ»[7] آن ثوب را فروخته پولش را داده، اين مقدار پول آن ثوب است اين را بايد برگردانيد.

اين را مي‌گويند امام! او الآن به همه کارهاي ما هم عالم است. ما به چنين امامي معتقديم اين‌طور نيست که حالا هر کسي هر کاری بکند بکند! اين‌طور نيست در حضور حضرت است اينها علم غيب نيست، علم غيب يعني اينجا هست و از آنجا باخبر مي‌شود، بالاتر از علم غيب علم حضور است خودش در آنجا حاضر است. اگر کسي ولي کامل الهي بود عبد محض بود علم غيب نيست، براي ما علم غيب است بله، اما وقتي خود حضرت حاضر باشد که ديگر علم غيب نيست، علم شهادت است. ذات اقدس الهي بالاصاله و بالذات اين‌طور است او حاضر است، اولياي او و بندگان خاص خداي سبحان هم اين‌طور مي‌شوند، اينها براي آنها علم به شهادت است، نسبت به ما بله علم غيب است. حضرت خودش آنجا حاضر بود اين صحنه را ديد و قدم به قدم گزارش داد که اين پول و اين چند درهم مال اوست. ما واقعاً وقتي شيعه حضرت هستيم إن‌شاءالله باور داريم اين‌طور است، همه جا به اذن خدا حاضرند، اگر همه جا به اذن خدا حاضرند اين علم به شهادت است علم به غيب نيست.

مثلاً در قرآن کريم ﴿هُوَ الْأَوَّلُ﴾[8] است ﴿وَ الْآخِرُ﴾ است ﴿وَ الظَّاهِرُ﴾ است ﴿وَ الْباطِنُ﴾ است اما همه حرف‌هايي که قرآن کريم از اول تا آخر دارد همه نشان مي‌دهد که خدا حاضر است خدا حاضر است خدا حاضر است خدا حاضر است. در عين حال که اينجا حاضر است و مي‌بيند شرق و غرب هم حاضر است، در عين حال که در گذشته و آينده حاضر است الآن هم حاضر است. اين در حقيقت براي ما غيب است. اينکه در قرآن کريم از اينکه خدا باطن است خدا غيب است کار کم ديده شده است براي اينکه همه کارها به حضور است. همه کارها با «هو الظاهر» انجام مي‌گيرد ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ﴾؛[9] با اينکه «هو الباطن» هم هست «هو الغائب» هم هست اما کارها با «هو الظاهر» انجام مي‌گيرد و کسي که واقعاً ولي الهي است مثل اين چهارده معصوم اينها هم اين‌طور هستند. در مشهد و در مظهر و در محضر اين ذوات قدسي هستيم.

اميدواريم به برکت اين ايام خود ما نظام ما کشور ما مملکت ما در سايه عنايت ولي عصر محفوظ بماند إن‌شاءالله.

 

«و الحمد لله رب العالمين»

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo