درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1402/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب قضا/قضا و شهادت/
گذشته از بيان حکم شرعي و مسئله شرعي که اگر کسي آگاه به مسائل ديني باشد نظريهپرداز باشد احکام فقهي را خوب بداند، اين به سمت قضاء منصوب بشود، اين حکم شرعي محض است اين «يجوز و لا يجوز» است اما ظاهر اين رواياتي که خوانده شد اين است که اينها از طرف ما نصب شدند. اين هم شرف ميآورد هم مسئوليت.
اما روايت بعدي که روايت سوم اين باب است و مرحوم کليني «عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع» از وجود امام صادق(سلام الله عليه) نقل کرد اين است که فرمود: «اتَّقُوا الْحُكُومَةَ فَإِنَّ الْحُكُومَةَ» نه حَکم بودن. حکومت حکَم بودن را هم شامل ميشود «فَإِنَّ الْحُكُومَةَ إِنَّمَا هِيَ لِلْإِمَامِ الْعَالِمِ بِالْقَضَاءِ الْعَادِلِ فِي الْمُسْلِمِينَ لِنَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ»[1]
بعد در روايت پنجم باب قبلي که از مرحوم صدوق شروع ميشود دارد که «بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ الْجَمَّالِ» اين روايت را فرمود که «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ سلام الله عليهما إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَايَانَا» که اين «شَيْئاً مِنْ قَضَايَانَا» در دو سه طايفه از روايات مشخص شد که «رَوَى حَدِيثَنَا»[2] ، يک؛ بعد فرمود که فلان گروه راوياناند، اينها مشکل علمي را حل نميکنند. فقط شما روايتهاي اينها را گوش بدهيد. درايت اينها را گوش ندهيد، چون اهل درايت نيستند «خُذُوا بِمَا رَوَوْا» و « ذَرُوا مَا رَأَوْا»[3] . اينها اهل اجتهاد و نظريه نيستند يا مشکلات ديگري دارند. اينها محدّثاند شما فقط حديثشان را گوش بدهيد. کسي که اهل نظريه نباشد «خُذُوا بِمَا رَوَوْا» و « ذَرُوا مَا رَأَوْا» اينها يک طايفه است. يک طايفه هم که فرمود: «وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»[4] .
در روايت پنجم اين باب فرمود: «إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَايَانَا فَاجْعَلُوهُ بَيْنَكُمْ» تا اينجا با روايات ديگر هماهنگ است. «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ»[5] اين را من نصب کردم. اين شرف نيست؟
برخي از بزرگان ميفرمايند که اين فقط يک حکم فقهي است. ظاهرش بالاتر از حکم فقهي است؛ يعني اينها منصوبان از طرف من هستند. اين هم شرف ميآورد هم مسئوليت.
فرمود که «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً» ما در کدام مسئله نماز و روزه و امثال ذلک داريم که بفرمايد من اين کار را کردم؟! در اينها فرمود «قال الله، قال الله، قال الله» اين است، اما وقتي به اين مسئله حَکميت يا حکومت ميرسد فرمود من اين را نصب کردم. ايشان رئيس مذهب ما هستند. اگر بفرمايد من او را براي سِمَت قضاء نصب کردم ، اين دو تا امر اصيل يعني اصيل، میآورد: يکي شرف يکي مسئوليت، بيش از شرفهايي که در جاهاي ديگر است و بيش از مسئوليتي که در جاهاي ديگر است. فرمود: «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ».
بنابراين اين يک نزاع داخلي است. اثر فقهي ندارد. بالاخره حکم شرعي اين است که اين شخص ميتواند قاضي باشد. اما آن اثر کلامي، اثر روحي، اثر درجات قُربي، آن معنويت، آن مسئوليت اجتماعي را به همراه دارد. فرمود من او را نصب کردم. اين شخص خودش را مأمور امام صادق ميداند. اين کم شرف نيست که فرمود من او را نصب کردم، به اينها مراجعه کنيد. شما هيچ يعني هيچ، در هيچ جاي شريعت نمونهاي نميبينيد که امام صادق بفرمايد که من اين کار را کردم. امام صادق امام است، امامت از طرف پيغمبر از طرف خدا مسئله شرعي را میگويد بگويد من اين را نصب کردم، شما به او مراجعه کنيد، معلوم ميشود که منصوب از طرف حضرت است.
اما اين سؤالي که شد اگر اضطرار شد چکار بکنيم؟ «عند الاضطرار» آدم به محکمه جور مراجعه ميکند. آيه پاياني سوره مبارکه «حج» همين است که ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾;[6] روايات هم همين را امضاء کرده است. فرمود حرجي در کار نيست. اين آيه پاياني سوره «حج»، قاعده اصولي را در بر دارد. اين قاعده اصولي احکام فقهي را به همراه دارد که ﴿ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ﴾، اين بيان خداست در پايان سوره «حج» و قاعده نفي حرج است، منتها حرج هر کسي فرق ميکند. يک وقت است که مال خيلي کمي است که اگر مراجعه نکند به هيچ جا برنميخورد. يک وقت است نه، با حيثيت او با مال او با کيان او ارتباط دارد ميشود حرج.
در روايت پاياني همين باب يعني روايت هفتم از وجود مبارک امام سجاد است که «إِذَا كُنْتُمْ فِي أَئِمَّةِ جَوْرٍ فَاقْضُوا فِي أَحْكَامِهِمْ وَ لَا تَشْهَرُوا أَنْفُسَكُمْ» خودتان را مشهور به شيعه نکنيد که به عنوان شيعه شناخته بشويد «فَتُقْتَلُوا» چکار داريد که شما را بشناسند شيعه هستيد. شما مجبور هستيد در نظام حکومتي اموي به احکام ديواني آنها عمل بکنيد خودتان را مشهور به تشيع نکنيد که آسيب ببينيد «وَ لَا تَشْهَرُوا أَنْفُسَكُمْ فَتُقْتَلُوا» اين کار را نکنيد کشته ميشويد. البته اگر يک راز و رمزي داشته باشيد که به احکام ما عمل بکنيد عيب ندارد.
ميبينيد دو جور يعني دو طور، دو طور حرف ميزند. ميفرمايد در حکومت جور اگر بوديد اگر به احکام ما عمل کرديد بهتر است اما در حکومت تشيع و قدرت تشيع فرمود ما نصب کرديم. اينجا مسئله شرعي است يعني اين روايت دومي مسئله شرعي است که فرمود «وَ إِنْ تَعَامَلْتُمْ بِأَحْكَامِنَا كَانَ خَيْراً لَكُمْ»[7] اين مسئله شرعي است. اما اينکه فرمود: «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ» اين همان دو تا شرف را به همراه دارد که من او را نصب کردم او بايد مواظب باشد که مسئوليت بيشتري دارد که بعضي از آقايان از بزرگان ما در فقه اصرار دارند که اين صبغه نصبي و صبغه سمتدادن امام صادق(سلام الله عليه) از اين روايات بايد محفوظ باشد.
يک وقتي هم ما روايت را نقل کرديم، مرحوم کاشف الغطاي بزرگ چون خيلي فقاهتش قوي و غني بود و خيلي از علوم براي او ملکه بود، اين مقتدر بود. کاشف الغطاي بزرگ همان که يک روزي به فتحعلي شاه دستور ميداد اين کار را بکنيد با روسيه اينطور بجنگيد من اينطور اجازه دادم اين کاشف الغطاء است.
اين کاشف الغطاء در کتاب شريف طهارتش دارد که جبريه نجساند مفوضه نجساند و امثال ذلک[8] . مرحوم حاج آقارضاي همداني(رضوان الله عليه) در بحث طهارت مصباح ميفرمايد که شما بزرگ و بزرگواريد اين مسائل کلامي براي شما حل است، اما خيلي از علماي ما رفتند جبر را باطل کنند، گرفتار تفويض شدند، چرا شما ميگوييد جبريه نجس است يا مفوضه نجس است؟![9] اگر اين سلسله مسائل کلامي مطرح بشود که جبريه نجس است و مفوضه نجس است آن روز معلوم ميشود که سنگي روي سنگي بند نميشود و حوزه نميماند. براي اينکه حوزه بايد اول چهل پنجاه سال قبل کلام را شروع ميکرد جبر چيست؟تفويض چيست؟ تا نگويد «قلم اينجا رسيد سر بشکست!»[10] بايد حل کند، يک روزي بالاخره همين مشکلات با آن تلفات ميآيد. اگر مسئله جبر پيش بيايد مسئله تفويض پيش بيايد، معناي «الامر بين الامرين»[11] گم بشود همان طور «يکفر بعضه بعضا» ميشود.
مرحوم حاج آقا رضا ميگويد براي شما که فقيه نامآور هستيد اين مسائل حل است. براي اينکه خيلي از علماي ما که رفتند جبر را باطل کنند گرفتار تفويض شدند، چه چيزی نجس است؟ چه کسي نجس است؟ اين را ميگويند نظريه. آنکه در حوزهها نيست و جواب فلاسفه غرب را نميدهد همين مسائل کلامي است. خدايي هست، قيامتي هست، بهشتي هست، ابديتي هست. اينها خيال ميکنند انسان که ميميرد مثل يک درختي است که هيزم شده است همين!
در صفحه 115 جلد 27 اينجور فرمود، روايت 22 اين باب دارد که «مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ ـ وَ مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ ـ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا» اين کار را بکنيد «وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا» مبادا دنبال متشابهات باشيد به دنبال محکمات باشيد. اگر به دنبال متشابهات باشيد گمراه ميشويد. اينکه نيست يعني نيست! در حوزهها نيست.
خدا سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي را غريق رحمت کند، آخرين درسي که به ما داد بخشهايي از روايات کتاب شريف و نوراني بحار در مسئله معاد بود و يک روزي هم به عرضتان رسانديم که ايشان با همان دست لرزانش در اواخر عمر اين بحار را گرفته اصرار داشت که تک تک راويان بزرگوار اسم شريفشان را بخوانيم که يکي از اصحاب عرض کرد که حالا اين راويان که وضعشان معلوم است! فرمود نه، اينها بزرگاني هستند که به برکت اينها روايات به ما رسيده است ما بايد نام اينها را ببريم.
يک وقتي استاد ما مرحوم حکيم الهي قمشهاي(رضوان الله تعالی عليه) از تهران تشريف آوردند قم، در يک محفلي ايشان تشريف داشتند مرحوم علامه هم تشريف داشتند. مرحوم علامه فرمود من نميخواهم افتخار کنم ولي خدا روزي کرد و من اين ده سالي که در تبريز بودم قسمت مهم بحار را زيارت کردم و ديدم - قدرت علميشان قدرت بدنيشان اشتياقشان به روايات اهل بيت - فرمود قسمت قابل توجه اين بحار را من ديدم. همانطوري که روايات فقهي کار آساني نيست آنها دقيقتر علميتر قويتر و غنيتر است تا آن روايات کلامي که در حوزه نيست! تا پاي شريفش به حوزه نيايد و حوزه حوزه متکلمپرور نباشد همين است.
اگر خداي ناکرده بدون اينکه حوزه حوزه کلامي بشود کسي وارد جبر بشود يا وارد تفويض بشود کسي بخواهد اينها را حل کند، حرفهاي حاج آقارضاي همداني(رضوان الله عليه) هست که فرمود براي شما حل شده، بسياري از فقها خواستند جبر را باطل کنند گرفتار تفويض شدند.
حداقل در بحثهاي قضاء اين باشد. حالا محکمات و متشابهات کلامي مطرح نيست محکمات و متشابهات مالي مطرح باشد که کجا برای ملت است؟ کجا برای دولت است؟ کجا حق است؟ کجا انفال است؟ کجا جزء معادن است؟ کجا را بخشيدند کجا را نبخشيدند؟ اين «رووا» احاديث ما را و «عَلِم» به محکماتش و متشابهاتش و «عَلِم» کيفيت ارجاع متشابهات به محکمات اين ميشود منصوب از طرف وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه).
اما آن سؤالاتي که شده است که بعضي از اين سؤالات ضمناً جواب داده شده است. بعضي از سؤالات اين است که در جريان ائمه(عليهم السلام) ما که شيعه اينها هستيم و تحت ولايت اينها هستيم ميگوييم خونبهاي اينها را وجود مبارک حضرت بايد بگيرد که «أين الطالب بذحول الانبياء»[12] و شهادت انبياء و امثال ذلک که فقط وجود مبارک ولي عصر است که ميتواند ثار الله باشد و خونبهاي کربلا را بگيرد، اما افراد عادي که اهل بيت را نميشناسند خيال ميکنند مثلاً يک جنگ داخلي است، اينها حرفهايي دارند که مثلاً در کربلا فقط چند نفر شهيد شدند و اينها.
الآن ما ميبينيم وقتي که اين علوم عقلي نباشد، يعني فقط بشر تا پای اين قبر هست و بعد چه کسي نماز بخواند و کجا دفن کنيد مطرح باشد، از آن به بعد، سؤال قبر چيست؟ جريان قبر چيست؟ اينها هيچ مطرح نباشد، وقتي اينها نباشد جامعه ما جامعه دنيايي محض است. مثل همين درخت است. درخت تا زنده است تلاش و کوشش ميکند فعاليت ميکند ميوه بدهد آب بگيرد اما بعد خشک ميشود. وگرنه شما ميبينيد يک فرعوني بود که فقط ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ﴾ بود، اما الآن هم «يذبحون ابناءکم» هم «يذبح البنات» هم «يقتل الآباء» هم «يقتل الأمّهات» اين کجا و فرعون کجا؟! آن فرعون بدبخت دنيا و آخرت همان ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ﴾ بود اما در اين جريان غزه هم «يذبح الأبناء» است هم «يذبح البنات» هم «يقتل الآباء» است هم «يقتل الأمهات» براي اينکه يک سلسله علومي که بگويد انسان بخش کوتاهي از زندگياش در دنيا است ابديت او در آخرت است و هرگز انسان از بين نميرود اينها اصلاً نه در حوزهها است نه در دانشگاهها. لذا اصلاً به اين فکر نيستند که بعد چيست؟
اين مورد غفلت خيليها است. به هر تقدير اين جريان کربلا و امثال ذلک اين است.
اما در جريان بقيه سؤالها که يکياش اين بود که گفتيم تصرف در ماده بکنند نه تصرف در هيئت، چون رواياتي که مربوط به صدقه زوجين است دو طايفه است[13] : يک طايفه دارد که زن ولو مال خودش، مال ارثي خودش و کسب خودش را بخواهد صدقه بدهد بايد به اذن زوج باشد. اين در روايات ما هست. دسته ديگر، رواياتي است که ميگويد نه، زن اگر بخواهد از مال شوهرش صدقه بدهد بايد به اذن زوج باشد، اما از مال خودش بخواهد صدقه بدهد اذن زوج لازم نيست. اين دو طايفه از روايات است. صدقه يعني صدقه. صدقه غير از هبه است، غير از کادو و چشمروشني است. اينها امور جايزه است. صدقه را اسلام يعني فقط اسلام، آورده است ولاغير. «علي وجه الأرض» يک چيزي به عنوان صدقه در غير حوزه اسلام نيست. آن کادو و چشمروشني و هديه و بخشش و اين چيزها بود و هست، اما آنها که هيچ کدام عبادت نيست. صدقه عقد است، يک؛ عقد عبادي است، دو؛ بدون قصد قربت باطل است، سه، به اين میگويند صدقه. صدقه چکار به هبه دارد؟ چکار به هديه دارد؟ يک کسي خانه ساخته، و به او هديه ميدهد. هديه يک امر عرفي و عقلايي بوده که قبل از اسلام بوده بعد از اسلام هم هست. بعد از اسلام بين مسلمين است بين غير مسلمين هم هست، اما صدقه را «الاسلام» آورده است عقد است و عبادي است تا قصد قربت نشود درست نيست و لازم هم هست و نميشود از گيرنده پس گرفت. اينها را ميگويند صدقه.
يک عقد علمي و يک کتاب علمی در فقه است. چکار به هبه و چشمروشني و اينها دارد؟ اين زوج يا زوجه گفتيم ممکن است هر دو هم استاد دانشگاه باشند يا هر دو استاد حوزه علميه باشند، يکي استاد حوزه علميه پسران است، يکي در حوزه جامعة الزهراء خواهران است اينها هر کدام حقوقي دارند، چرا زوجه اگر بخواهد از مال خودش صدقه بدهد بايد زوج اجازه بدهد؟ اين دو طايفه از روايات را که معارض است اينها آمدند تصرف در هيئت يعني در هيئت، تصرف کردند و گفتند اين روايتي که ظاهرش اين است که جايز نيست يعني مکروه است، آن روايتي که دارد اذن بگير يعني مستحب است يعني واجب نيست. آمدند تصرف در هيئت کردند.
«و الحمد لله رب العالمين»