درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1402/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب قضا/قضا و شهادت/
اين مقبوله و آن مشهوره و ساير روايات، آيا دارند مسئله شرعي ميگويند يا دارند کار حکومتي ميکنند؟ يعني امام صادق(سلام الله عليه) چه طبق روايت مقبوله چه روايت مشهوره ابیخديجه فرمود من به شما اجازه کار فرهنگي ميدهم؟ که اين از بحث قضاء و حاکميت بيرون است، يا نه، فرمود من به شما اجازه کار قضاء ميدهم؟ ظاهرش اين است که «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً»[2] . نفرمود من شما را به عنوان معلم جامعه فرستادم تا «يعلمون الناس کذا و کذا».
اما از نظر احکام فقهي، اين بيان صاحب جواهر يک بيان لطيفي است که چه حضرت غائب باشد و يا نه، باشد و در زندان باشد،عصر، عصر غيبت است.
پس کار فرهنگي کاملاً از کار حَکميت، يک؛ حاکميت، دو؛ اين جداست. به ما گفتند به اينکه تعليم بر شما واجب است همانطوري که تعلّم بر ديگري واجب است. اين را مرحوم کليني و ديگران نقل کردند که ذات اقدس الهي از هيچ جاهلي تعهد نگرفته که عالم بشود مگر اينکه قبل از او از هر استادي تعهد گرفته است که معلم بشود. حجت را خدا قبل از اينکه بر جاهل تمام کرده باشد بر عالم تمام کرده است[6] ، چون تعليم را قبل از تعلّم واجب کرده است و فرمود بر تو واجب است که معلّم جامعه باشي، جاهلی که که آمد تو بايد به او کتاب و سنت را تعليم بکني. اين مسئله تعليم يک کار فرهنگي است.
اما بگير و ببند، ضامن اجرا داشته باشد، اين يک ولايت است. اين بايد يا برای نبي باشد يا برای وصي. اگر نصوص خاصهاي آمده که کسي که «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»[7] اين جاي امام نشسته است، اين وصايت را توسعه ميدهد؛ خواه معصوم باشد خواه شاگرد معصوم، حالا يا بالاجتهاد المطلق يا بالتجزّي و مانند آن.
عمده آن است که اين يک مسئله ولايي است و مسئله حاکميت است که حضرت إعمال کرده که «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً»[8] يا اين يک نصب عمومي است يا مسئله شرعي است؟ ظاهرش اين است حکومت و حاکميت جعل کرده است. حالا عدهاي از بزرگان ميفرمايند به اينکه خود امام صادق(سلام الله عليه) که مبسوط اليد نبود خودش نه حاکم بود و نه حَکم، نه قدرت حکَميت قضايي داشت و نه قدرت حاکميت سياسي داشت، ايشان چگونه ميتواند حاکم يا حَکم جعل بکند؟ اين استبعاد است، ولي ظاهر روايت اين است که جعل حَکميت و حاکميت است، نصب است «فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ» از طرف من حاکم است. نتيجه عملي ندارد. حالا يا به عنوان حکم شرعي حضرت فرموده يا به عنوان اينکه ولي مطلق است ولايت جعل کرده است. اگر از سنخ جعل ولايت باشد، دلالتش بر جواز تصدي حکَميت و حاکميت در عصر غيبت روشنتر است و اگر از آن جهت نباشد حکم شرعي باشد، آن هم دلالت بر مشروعيت دارد.
بخشي از اين روايات خوانده شد، بخشي هم بايد خوانده بشود که إنشاءالله ميخوانيم. عمده آن است که در اين مقبوله حضرت فرمود «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» کسي که احکام ما را و حِکَم ما را بررسي کند. درباره «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» آن روز يک مقداري بحث شد. «نظر» يعني لايق يعني لايق! دهن باز کند اهل نظريه باشد. حرف دقيق علمي صاحب جواهر را ضبط کرده اينجا دارد ميگويد اينکه نظريه نيست. نظريهپردازي کند نه مجموعه گفته فقهاء را ضبط کند و در درس و بحث بگويد. «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» حرف خودش را بزند همين!.
حالا اگر کسي اهل نظريهپردازي نبود يا متجزي بود يا مسئلهدان بود، اينها را بايد در درجه سوم و چهارم بحث کرد. ولي مقبوله نظريهپردازي را ميگويد نه کسي که مدرّس خوبي است. حرفهاي فقهاء و بزرگان را خوب حفظ کرده دارد ميگويد، بله، اما اين «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا» نيست اين «نقل حلالنا و حرامنا» است! اين «نظر» نيست. در قرآن کريم ميفرمايد که ﴿أ فلا ينظرون ينظرون ينظرون﴾ يعني نظريهپردازي کنيد، وگرنه همين اعراب جاهلي کارشان شترداري بود در اينجا فرمود: ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ﴾، آنها ساعت که نداشتند و با ستارههاي آسمان سفر ميکردند. ستارهشناسي ميکردند طلوع و غروب ميشناختند چقدر سحر مانده؟ چقدر به صبح مانده؟ ستارهشناس عادي بودند. مسافرت دريايي و صحرايي را با همين ستارهها انجام ميدادند. پس ستارهشناس خوبي هم بودند سفرها را با همين ستارهشناسي تنظيم ميکردند.
ولي در اين بحث ميفرمايد که چرا اينها شتر را نگاه نميکنند؟ چرا اينها آسمان را نگاه نميکنند؟ چرا اينها کوه را نگاه نميکنند؟ ﴿أَ فَلاَ يَنظُرُونَ إِلَي الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَي الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ﴾[10] ، چرا نظريهپردزاي نميکنند؟ ميبينيد تبيينش در سوره مبارکه «طه» است. در سوره «طه» فرمود آنهايي که موحد نبودند ما اينها را کور محشور ميکنيم: ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي﴾[11] . او عرض ميکند خدايا بنا شد هر کسي همانطوري که هست محشور بشود، چرا مرا کور محشور کردي؟ ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً﴾[12] خدايا من بينا بودم چرا مرا کور محشور کردي؟ اين سؤال اوست. اينکه خدا فرمود: ﴿وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي﴾، ذات اقدس الهي فرمود ما او را کور محشور کرديم، او به خدا عرض ميکند که خدايا، من که در دنيا چشم داشتم الآن اينجا چشم ندارم، چرا کور محشور شدم؟ ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي﴾، شما بناشد هر کسي را هر طور که هست محشور کني. فرمود: ﴿كَذَالِكَ﴾، اين جواب است. فرمود هر طوري بودي ما محشورت کرديم. ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً﴾، همين يک جمله فرمود: ﴿كَذَالِكَ﴾، چرا؟ براي اينکه ﴿أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى﴾[13] ، تو آيات الهي را نديدي، الآن هم چيزي نميبيني، همين!.
اگر يک کسي از نظر علمي به جايي برسد که زمينشناس ماهر، آسمانشناس ماهر بشود و فضاي بين الارض و السماء را بشناسد و ماهوارهبري کند و مسافرکشي کند مثل تاکسي در شهر مرتّب مسافر ببرد و بياورد، روزانه به آسمان مسافر ببرد و بياورد، او در قيامت کور محشور ميشود، با اينکه دقيقترين مسائل سپهرشناسي را زير و رو کرده است، کور محشور ميشود، براي اينکه او آفريدگار را نديد آنکه او را آفريد نديد، آنکه زمين را آفريد نديد آنکه آسمان را آفريد نديد، کسي که نبيند هم کور محشور ميشود. فرمود: ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى﴾.
اين نظريهپردازي است نه نگاه. آن کسي که آن هنر را نداشته باشد که روايات را ارزيابي کند سند را پيدا کند، دلالت را پيدا کند، جمع دلالي کند، عرض بر قرآن کريم کند، نظريهپرداز نيست، چون نظريهپرداز نيست نه حاکم است و نه حَکم.
اما امروز اگر شما به فقيه بدهيد، او که اينطور بين دو روايت جمع نميکند. او در ماده يعني در ماده! در ماده تصرف ميکند که اگر زن و شوهر هر دو عاقل، بالغ، صاحبنظر بودند نيازي به اذن ندارد. آن جايي که نيازي به اذن و مشورت بود، آنجايي است که زن آگاه از مسائل نيست نميداند به چه کسي صدقه بدهد نميداند در کجا مصرف بکند. خيلي يعني خيلي! بين اجتهاد ديروز و امروز فرق است. خدا غريق رحمت کند امام را، نه فرصت کرد نه زمان به او اجازه داد که اين حرف خودش را توضيح بدهد. فرمود به اينکه زمان و مکان خيلي در اجتهاد دخيل است. الآن دو نفر هستند يک آقا است که استاد حوزه علميه است يک خانمي است که استاد جامعة الزهراء است. هر دو هم حقوقبگير هستند او بخواهد از حق خودش از مال خودش صدقه بدهد چرا بايد از شوهرش اجازه بگيرد؟ چرا روايات را تصرف در ماده نميکنيد؟ چرا تصرف در هيئت ميکنيد؟ فهم يعني فهم! فهم هر عصر و مصري متفاوت از عصر و مصر ديگر است. اين جان کَندن ميخواهد. اينطور نيست که خيليها گفته باشند. خيلي از حرفهاست که نگفتند و نرسيدند بگويند. اوضاع علمي روزانه عوض شده است. خيلي از حرفها است که انسان الآن ميفهمد که بزرگان ما متوجه نميشدند. اينطور نيست که همه حرفها را گفته باشند، ولي يک جان کَندن ميخواهد.
شما وقتي آن قدرت را داريد آن ضوابط داريد، بررسي کنيد کمکم کمکم از درون شما چشمه ميجوشد «كُونُوا يَنَابِيعَ الْعِلْم»، چشمهاي باشيد که مشکل خودتان و ديگري را حل بکنيد. پس اينطور نيست کسي که انبار اطلاعات باشد او را بگويند «نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا»!
وقتي اين شخصي که کور محشور شده ميگويد: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمي وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً﴾، ميفرمايد: ﴿كَذَالِكَ﴾ همين! ميگويد هر طور بودي. بعد آن توضيح ميآيد که ﴿أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ﴾، ما امروز رهايت کرديم. تو کور بودي. مگر چشم داشتي؟ اگر چشم داشتي که خودت آفريدگار خودت را ميديدي وگرنه خدا که ﴿لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ﴾،[16] چشم ظاهر که خدا را نميبيند. خدا را نظريه ميفهمد نه نظر. اگر خدا ﴿لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ﴾، و نظريه و بصيرت ميفهمد و اگر کسي اهل بصيرت نبود کور است همانطوري که بود محشور ميشود. فرمود: ﴿كَذَالِكَ﴾ اين کتاب بوسيدنيِ بوسيدني است. فرمود هر طوري بودي ما تو را محشور کرديم.
«و الحمد لله رب العالمين»