< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب قضا/قضا و شهادت/

 

عصاره آنچه گذشت اين است که براي تتميم مسئله حکم و قضا که فرق حکم و قضا چيست و حکم ولايي چيست و حکم قضايي چيست، آن بحث کلامي خيلي راهگشاست؛ يعني همان بحثي که مربوط به اصل نياز جامعه به وحي به نبوت به امامت است، آن بايد براي زمان غيبت کاملاً بررسي بشود که در عصر غيبت، ذات اقدس الهي چه حکمي دارد و اين مسئله در فقه تا حدودي مي‌تواند مشکل را حل کند ولي آنچه به دقت حل مي‌کند مسئله کلامي است.

بر اساس فقه، مسائل محتسب و حسبه و امثال ذلک يعنی کارهاي زمين‌مانده را مثلاً امام به عهده مي‌گيرد؛ ولی اينکه فرمود: ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾،[1] آن را بحث کلامي به عهده مي‌گيرد که در عصر غيبت، ذات اقدس الهي چه حکمي دارد. مسئله‌اي که موضوع مسئله، وحي خدا کار خدا امر خدا الهام خدا باشد مي‌شود کلامي و مسئله‌اي که موضوعش فعل مکلف باشد مي‌شود مسئله فقهي.

 

پرسش: ...

پاسخ: اگر بشود، يکي از آن قواعد، قاعده لطف است. قاعده لطفي که اماميه مي‌گويد خيلي دقيق‌تر و رقيق‌تر از آن است که در اقوام ديگر مطرح است.

 

به هر تقدير همان قاعده لطفي که اصل وحي را نبوت را امامت را ضروري مي‌داند، براي عصر غيبت هم برنامه‌اي دارد. اگر براي عصر غيبت برنامه‌اي دارد چه اينکه دارد، آن برنامه روشن مي‌کند که حکم ولايي چيست، فرق بين اطاعت از رهبر با دستورات فقهي چيست. چون شما ملاحظه مي‌فرماييد در قرآن کريم از نماز تا آخرين حکمي که آمده، به همه‌اش امر شده است؛ به نماز امر شده، به روزه امر شده، به زکات امر شده، به خمس امر شده، به جهاد امر شده و در قبال همه اين اوامر، به اطاعت از وليّ، امر شده است: ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾.

شما که به همه اين احکام امر کردي، ديگر اطاعت از رهبري چيست؟ اطاعت از وليّ امر چيست؟ اطاعت از امام و پيغمبر چيست؟ ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ را کلام حل مي‌کند. آن وقت شما مي‌بينيد در مسئله اينکه آيا اول ماه به وسيله حکم فقيه ثابت مي‌شود، عده‌اي از بزرگان از مراجع موافق اين نيستند. حشر همه آنها، کساني که زنده‌اند با عنايت الهي و آنهايي که رحلت کردند با اوليا و با رحمت الهي باشد، اينها موافق نيستند؛ اما وقتي مسئله کلام مطرح بشود و حکم خدا مطرح بشود، آن وقت روشن است. اين بايد جداگانه بحث بشود که اين اطاعتي که دارد: ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾، آيا در عصر غيبت ما ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾ داريم يا نداريم؟ اگر داريم، آن فقيه جامع الشرايطي که مرجع تقليد است شرايط ديگرش چيست؟

مطلب ديگر مربوط به اين اشکالات يا سؤالاتي است که آقايان مرقوم فرمودند. بعضي از اين سؤالات مربوط به نهج البلاغه است که _إن‌شاءالله_ روز پنج‌شنبه مطرح مي‌شود و بعضي از اين سؤالات مربوط به همين قضا و اينهاست. در جريان قضا سؤالي مطرح شد درباره جريان مشروطه و مرحوم شيخ فضل الله و اينها؛ حشر همه آنها با اوليا الهي باشد! ما در اين عصر خيلي بايد مواظب زبانمان قلممان رفتارمان و گفتارمان باشيم، نسبت به يکديگر نسبت به حرف‌هايي که بايد بزنيم يا حرف‌هايي که مي‌شنويم خيلي بايد دقيق و رقيق باشيم.

من تقريباً 75 سال قبل وارد قم شدم. يکي از مازندرانی‌ها پدر ايشان مرحوم شد، ما چون آشنا بوديم رفتيم در مجلس ختم ايشان. مرحوم آيت الله اميرکلايي از همين اميرکلای بابل نزديک شهر ما بودند. ايشان از فقهاي بزرگ اماميه بود؛

آنچه ايشان در فقه مرقوم بودند از آن کتاب‌هاي متقن و غني و قوي فقهي ما اماميه است. ايشان جزء معمّريني بودند که عبا بر سر مي‌کشيدند و گاهي در اين مجالس به مناسبت‌هايي که لازم مي‌دانستند شرکت مي‌فرمودند. گويا آن آقا از هم‌شهري‌هاي ايشان بود، ايشان هم در مجلس شرکت کرد. البته وقتي تشريف آوردند به مجلس که مجلس تمام شده بود و ما سه چهار نفر نشسته بوديم. ايشان هر جا مي‌نشست روضه مرحوم آقا شيخ فضل الله را مي‌خواند، چون شاگرد مرحوم آقا شيخ فضل الله بود؛ ايشان هر جا مي‌نشست براي اينکه تاريخ محفوظ بماند روضه ايشان را مي‌خواندند. مي‌فرمودند که من طلبه مدرسه صدر بودم، يک روز صبح که از حجره بيرون آمدم، ديدم فضاي مدرسه ساکت است کسي در مدرسه نيست. گفتم چه خبر شده باشد؟! از مدرسه بيرون آمدم. شما وقتي از خيابان بوذرجمهري وارد مسجد امام مي‌شويد جلوخواني دارد که قبلاً وسائل ترازو و اينها را مي‌فروختند، الآن نمي‌دانم چه مي‌کنند! يک ميدانچه بود بين آن پله‌ها و در ورودي مسجد امام. گفت آمدم اينجا ديدم هيچ کسي نيست، از اينجا از پله‌ها بالا آمدم در خيابان بوذرجمهري ديدم کسي نيست، وارد خيابان ناصرخسرو شدم ديدم که کسي نيست. قدري جلوتر رفتم نزديک‌هاي ميدان توپخانه سابق ديدم که سيل جمعيت از بالا دارند مي‌آيند. وقتي مرا ديدند گفتند که برگرد کار تمام شد، گفتم چه تمام شد، گفتند دار زدند تمام شد، گفتم چه کسي را دار زدند، گفتند آقا شيخ فضل الله را دار زدند تمام شد!

از آن به بعد ايشان گوشه‌گيري را شروع کرد که اين همه جمعيت، طلبه و غير طلبه رفتيد پاي دار، آقا شيخ فضل الله اين شخصيت بزرگ را دار زدند، همين‌ طور تماشا کرديد و برگشتيد؟! جواب سلام را به زحمت مي‌داد؛ اگر جواب سلام واجب نبود، جواب سلام نمي‌داد! اين پيرمرد عبا به سر مي‌کشيد و مي‌آمد در همين خيابان ارم آنجا منزل ايشان بود، نان سنگکي مي‌گرفت و مي‌رفت.

اين صحنه را تعريف کردند و بعد هم گريه ايشان شروع شد. غالباً جايي که مي‌نشستند روضه مرحوم آقا شيخ فضل الله را مي‌خواندند، چون شاگرد آقا شيخ فضل الله بود، عظمت علمي او را مي‌دانست و فقه ايشان نشان مي‌دهد که آن استاد چقدر قوي و غني بود.

ما در يک شرايط هستيم که _خداي ناکرده_ ممکن است چنين صحنه‌هايي براي ما پيش بيايد. ما بايد تمام دقت را در گفتارمان رفتارمان نوشتارمان ملاحظاتمان داشته باشيم که حرفي که می‌زنيم _خداي ناکرده_ لوازم تندي نداشته باشد، نسبت به کسي بد نباشد، تا _إن‌شاءالله_ ذات اقدس الهي اين مملکت را به دست صاحب اصلي‌اش برساند! غرض اين است که اين نامه‌اي که مرقوم فرمودند درباره مرحوم آقا شيخ فضل الله، شرحش اين است. وضع مرحوم آقا شيخ فضل الله را اين شاگرد بزرگوارشان نقل کردند و براي همه ما درس و نصيحت و پند است که در تمام گفته‌ها و نوشته‌هاي ريز و درشت خود مواظب باشيم که حرفي که لازم تندي دارد، حرفي که به کسي برمي‌خورد، حرفی که تنش ايجاد مي‌کند، حرفي که _خداي ناکرده_ اختلاف ايجاد مي‌کند، اصلاً نگوييم. حرف‌ها را روشن با مشورت با گفتار يکديگر می‌شود حل کرد.

اين يکي از آن سؤالات بود که مرقوم فرمودند درباره اين مطلب فقهي.

مطلب ديگر درباره ولايت امر است. ولايت امر اين است که شما ببينيد قرآن کريم همان‌ طوري که عرض کرديم از اول نماز تا آخرين حکمي که آمده به همه‌اش امر کرد، بعد در قبال همه اينها مي‌فرمايد: ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾. از اول نماز تا آخر ديات که مکرر در خود قرآن امر شد، چيزي نمانده که شما امر نکنيد، اين پس چيست؟

آن وقتي که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) و بعد حضرت امير(صلوات الله و سلامه عليه) اينها وقتي به مقام امامت رسيدند به خلافت رسيدند به نبوت رسيدند، رهبري جامعه را به عهده گرفتند و رهبري جامعه ده‌ها حکم ولايي دارد. با چه کسي رابطه داشته باشيم با چه کسي رابطه نداشته باشيم، جريان صلح حديبيه چگونه است، جريان جنگ چگونه است و مانند اينها. اينها جزئيات است، اينها که مربوط به احکام تکليفي همه مردم «إلي يوم القيامة» نيست، اينها تکليف روزانه است، اين تکليف روزانه را بايد که وليّ امر مسلمين مشخص کند. در جنگ احزاب چه کار بايد بکنيم، با چه کسي بايد صلح بکنيم با چه کسي بايد بجنگيم، چه زمانی بايد بجنگيم، چگونه بايد بجنگيم، جريان موته چگونه است، جريان حديبيه چگونه است، جريان فتح مکه چگونه است؛

اينها حکم کشورداري است که مربوط به صلح و جنگ و معاملات و امثال ذلک است که در قبال اين احکام فرعي است. حکم حکومتي چيز ديگر است و حکم فقهي چيز ديگر است، لذا در قبال همه اين احکام فقهي که از نماز تا ديات خودش احکام جداگانه دارد، ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ را هم دارد.

«فتحصل ان هاهنا امرين» يکي اينکه براي تتميم مسئله ولايت که در رؤيت هلال و امثال ذلک آن مشکلات پيش نيايد، بحث کلامي لازم است، بحث فقهي آن قدر مقتدر نيست که ولايت به آن معناي عام را ثابت بکند. بعضی از همين بزرگان نظر مساعدي ندارند _چه در قم چه در نجف_ که آيا با حکم فقيه، اول ماه ثابت مي‌شود، مي‌گويند احتياط بکنيد. جايي بايد باشد که بالاخره اين ‌گونه از مسائل حل بشود و آن کار، کار کلامي است که _إن‌شاءالله_ بايد انجام بدهيم.

کلام هم مستحضريد که در حوزه، خيلي غني و قوي نيست، مثل فقه و اصول نيست. رشته کلام بايد درس رسمي بشود، وقتي درس رسمي شد مثل فقه می‌شود؛ مسلّمات فقه الآن خوب روشن است در فقه اجماعيات مشخص است مشهورات مشخص است اقوال ضعيف مشخص است. بزرگان ما که در فقه کار کردند بار فراواني عرضه کردند. الآن کسي وارد حوزه قم بشود از فقه اماميه بخواهد خبر بگيرد، چيز روشني در دست هست؛ اما از کلام بخواهد خبر بگيرد خيلي چيز روشني نيست. آن حکم کلامي که _إن‌شاءالله_ سامان بپذيرد، اين مسئله حکم و ولايت و امثال ذلک حل مي‌شود.

بخشي که مربوط به مقدمات بود تمام شده و _إن‌شاءالله_ فردا وارد اصل بحث مي‌شويم. در تتمه آن مقدمات بياني در روايات ما هست که نشان‌گر اهميت مسئله قضاست. ممکن است بعضي از آقايان بخواهند اين سِمَت را بپذيرند اما خيلي بايد احتياط کرد در مسئله قضا. ابن ادريس مستحضريد که خبر واحد را حجت نمي‌داند؛ بزرگواراني که با سرائر ايشان مأنوس‌اند مي‌دانند که ايشان آن تعبير تند را درباره خبر واحد دارد که خيلي تعبير تندی است!

 

پرسش: ...

پاسخ: به اهداف باشد هم همين‌ طور است؛ چه به اهداف باشد چه به سيره باشد همين ‌طور است. هدف علم کلام چيز ديگر است هدف فقه چيز ديگر است. هدف علم کلام اين است که خداي سبحان مثلاً درباره کشورداري چه گفته است اما اين در فقه اصلاً مطرح نيست اين در اصول اصلاً مطرح نيست. تمايز علوم چه به تمايز موضوعات باشد چه به روش باشد چه به اهداف باشد، بين فقه و کلام يک فرق جدي است. در همه اين راه‌ها مسئله اينکه کشورداري چگونه است، اين حکم تکليفي زيد و عمرو نيست، اين مربوط به ولي مسلمين است ولي جامعه است. اين اولوا الامري که قرآن کريم در قبال ساير تکليف‌ها مي‌فرمايد از خدا و پيغمبر و اولوا الامر اطاعت کنيد، با اينکه به همه اين احکام تکليف فقهي جداگانه امر شده، ديگر اين ﴿أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ چيست؟ مگر اولوا الامر کاري غير از نماز و روزه دارند؟ بله کاري غير از نماز و روزه دارند؛ با چه کسي بجنگيم با چه کسي نجنگيم، صلح حديبيه چگونه است _ اينها کارهاي مقطعي است_ کجا رابطه داشته باشيم کجا رابطه نداشته باشيم، جنگ احزاب چگونه اداره بشود؟ موته چگونه اداره بشود، رهبري موته را چه کسي به عهده بگيرد، اينها مربوط به ولي امر است مربوط به ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾ است.

 

ابن ادريس مستحضريد که موافق با حجيت خبر واحد نيست، آن تعبير تند را هم براي خبر واحد دارد. ايشان در سرائر در همين کتاب قضاء، اهميت مسئله قضاء را ذکر مي‌کند. ايشان روايتي را از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) ذکر مي‌کند که آن ملتي که نتواند حق ضعيف را بگيرد، هرگز از قداست برخوردار نيست.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله، آنجا محفوف به قرينه است.

 

پرسش: ...

پاسخ: بسيار خوب، ديگر هر خبر واحدي که آنجا ندارد. ايشان وقتي حکومت اموي را مي‌بيند حکومت عثماني را مي‌بيند، حکومت اولي و دومي را مي‌بيند، اين‌ طور جعليات هست، خب اين حرف را مي‌زند. البته خبر واحد محفوف به قرائن که از بحث خارج است، همه اين را حجت مي‌دانند. خبر واحد محفوف به قرائن را همه حجت مي‌دانند و «علي وجه الارض» ما کسي را نداريم که مخالف اين باشد، چون با قرائن همراه است؛ اما اين حرف تند را ايشان آنجا دارد.

 

پرسش: ...

پاسخ: وقتي که علم باشد بله، يقيني است؛ علم، حجيت مي‌دهد؛ اگر برهان باشد بله؛ مثل وحي و نبوت. اصل نبوت را ما از چه راهي ثابت مي‌کنيم که وجود پيغمبر ضروري است؟ يا اينکه امام مي‌خواهيم و وجودش ضروري است يا اينکه عصمت امام ضروري است؟ اينها را هم با علم کلام ثابت مي‌کنيم. وقتي برهان باشد يقين مي‌آورد. مثل توحيد است؛ وقتي مسئله برهاني شد يقين مي‌آورد و وقتي يقين آورد، حجت است.

 

ابن ادريس مي‌فرمايد قضاء «من فروض الکفايات» است يعني واجب کفايي است که «إذا قام به قوم سقط عن الباقين». بعد دارد که «و قد روي عن النبي(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) أنّه قال: إِنَّ اللَّهَ لَا يُقَدِّسُ أُمَّةً لَيْسَ فِيهِمْ مَنْ يَأْخُذُ لِلضَّعِيفِ حَقَّهِ»؛[2] امتي که قيام نمي‌کند و حق ضعيف را نمي‌گيرد هرگز به قداست نمي‌رسد.

مطلب ديگر اين است که ايشان درباره قضاء خيلي اهميت مي‌دهد که بايد در جامعه طوري باشد که حقوق ضايع نشود. بعد اسم ابي قلابه را مي‌برد که به او پيشنهاد قضاء دادند، ايشان از آن شهر فرار کرد.

بعد از مدتي از او سؤال کردند که چرا اين سمت قضاء را قبول نکردي، گفت بالاخره يک شناور را شما يک وقت مي‌خواهيد وارد دريا بکنيد، اين سابح و اين شناور قدرتش محدود است، کسي که وارد دريا شد توان محدودي دارد، بعد غرق مي‌شود، ورود در اين مسئله اين طور است، ما چقدر مي‌توانيم احتياط بکنيم، تا کجا مي‌توانيم احتياط بکنيم، اين بود که من هيچ چاره‌اي نداشتم مگر اينکه فاصله بگيرم.

بعد خود ابن ادريس مي‌فرمايد ايشان چون جزء اصحاب اوليه نيستند و بعد از اجماع صحابه متولد شدند، مخالفت ايشان به اجماع آسيبي نمي‌رساند، چون ايشان بعد از اجماع هستند در حد صحابه هم نيستند از نظر فقهي هم قوي و غني نيستند.[3] اين جمله را هم از وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌کنند که حضرت فرمود اگر کسي سمت قضاء و پُست قضاء گرفت «فَقَدْ ذُبِحَ بِغَيْرِ سِكِّينٍ»؛ بدون کارد سر بريده شد! «قيل: يا رسول اللَّه و ما الذبح؟» چگونه ذبح مي‌شود؟ فرمود: «نار جهنم»[4] .

غرض اين است که مسئله قضاء را ممکن است بعضي از آقايان فعلاً مشغول باشند يا بخواهند اشتغال داشته باشند، کار بسيار خوبي است جزء واجب کفايي است؛ ولي خيلي احتياط لازم است. «و روي عنه عليه السّلام، أنّه قال: يؤتی بالقاضي العدل يوم القيامة، فمن شدة ما يلقاه من الحساب، يود ان يكن قاضيا بين اثنين في تمرة»؛[5] با اينکه قاضي عدل است، اين قاضي عدل را که در آن روز مي‌آورند، از شدت آن جريان آرزومند است که اي کاش بين دو نفر داور نمي‌شد!

بعد فرمود بين حکم و قضاء فرق اين است که يک وقت انسان حکم مي‌کند يعني فتوا مي‌دهد که اين مطلب اين است و يک وقت بين چند نفر آن اختلافي که هست عملاً آن اختلاف را حل مي‌کند. بعد درباره ابوحنيفه مطالبي را نقل مي‌کند، بعد مي‌فرمايد اينها بايد نکات ادبي و عربي را مراعات بکنند. بعد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله عليه) اين حديث را نقل مي‌کند که «نحن قوم فصحاء، فإذا رويتم الأخبار عنا فاعربوها»[6] از ما با ادبيات صحيح يک چيزي نقل بکنيد. اگر حديثي را از ما نقل مي‌کنيد معرَب باشد اعراب داشته باشد فتح و کسره و ضمه داشته باشد.

مستحضريد که دين نحو و صرف آورده است. در ذيل ﴿لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ﴾[7] برخی اين اشکال را مطرح می‌کنند که «تهلکه» مصدر ثلاثي مجرد است و مصدر ثلاثي مجرد يا فَعل است يا فِعل، ما مصدر ثلاثی مجرد بر وزن «تَفعُله» نداريم. فخر رازی مي‌گويد که مگر شما قبل از قرآن نحو و صرف داشتيد ادبيات داشتيد،

قرآن آمده اديبانه حرف زد عربي آموخت نحو آموخت صرف آموخت.[8] آن توضيحات وجود مبارک حضرت امير، مسئله را حل کرد. شما عرب‌ها مگر نحو داشتيد مگر صرف داشتيد، حالا مي‌گوييد که ما مصدر ثلاثي مجرد بر وزن «تَفعُله» نداريم، مگر اوزان ديگر داشتيد. اين قرآن گذشته از علوم و معارف عقلي، فقهي، اخلاقي و مانند آن، ادبيات آورد؛ کجا «إنّ» بخوانيم، کجا «أنّ» بخوانيم، کجا «إنّما» بخوانيم، کجا «أنّما» بخوانيم. اين از آن لطائفي است که خدا به دهان فخر رازي انداخت گفت شما حق نداريد بگوييد ما در لغت عرب مصدر ثلاثي مجرد بر وزن «تَفعُله» نداشتيم، مگر مصادر ديگر داشتيد. بله، شعرهايي مي‌گفتيد لغات فراواني داشتيد اما لغت‌هاي شما همه زميني بود، از لغت‌هاي آسماني و عالم غيب و ملکوت و امثال آنها که نبود؛ شتر بود و اقسام شتر، شتر و بود خوابيدن شتر، دام بود و اقسام دام، دام بود و شيردهي دام، جنگ بود و امثال جنگ! همين‌ها بود. ديگر شعرهاي سبعه معلقه که درباره ملکوت عالم نبود، درباره معارف که نبود، درباره وحي و نبوت که نبود، همين تشبيهات و همين استعارات و همين کنايات زميني بود، ديگر چيز ديگری نبود.

 

پرسش: ...

پاسخ: بله، اينکه بايد معصوم باشد، حرفي در آن نيست؛ اما در عصر غيبت، معصوم حکمي کرده يا نکرده؟ معصوم آيا حکمي براي عصر غيبت يا نه، بحث کلامي است. اصلش اين «مما لا ريب فيه» است که اين معصوم است براي اينکه به اطلاق امر کرده فرمود هر چه وليّ امر گفت، خب اين يقيناً مربوط به معصوم است. احتمال اينکه ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾، غير معصوم را شامل بشود اصلاً مطرح نيست اين «مما لا ريب فيه» است؛ اما آيا اگر معصوم نبود ديگر بشر يله و رهاست ديني در کار نيست نظمي در کار نيست يا خود معصومين از طرف ذات اقدس الهي براي عصر غيبت دستوري دادند؟ اين را کلام مشخص مي‌کند وگرنه آيه يقيناً کاري به غير معصوم ندارد،

 

آيه فقط درباره معصوم است؛ اما آيا اين نياز جامعه به وليّ، فقط در عصر حضور معصوم است يا در عصر غيبت هم همان تکليف‌ها و همان بحث‌ها و همان روابط هست؟ همين روابط اجتماعي هست همين روابط فردي هست و امثال ذلک؟

 

پرسش: ...

پاسخ: عقل مستقل است، چه زمانی؟ بعد از تبيين علم کلام. اگر مدرسه کلامي نباشد بحث کلامي نباشد، حکم عقل نيايد برهان نيايد، عقل هم حکم نمي‌کند.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، دو تا حرف است؛ عصمت شرط است يا شرط نيست؟ در ائمه(عليهم السلام) عصمت شرط است، در غير آنها عدالت شرط است عصمت شرط نيست؛ اما چه کسي واقعاً معصوم است و چه کسي واقعاً معصوم نيست، بله ما نمي‌دانيم. عصمت، منحصر نيست؛ اما امام معين ما شيعه‌هاي دوازده امامي، الا و لابد بايد معصوم باشد.

 

پرسش: ...

پاسخ: همين وسعت بحث است. مسئله ولايت فقيه را شما بخواهيد ثابت کنيد، امور حسبيه مي‌ماند؛ اما کل کشور را فقيه بايد اداره کند، مشکل داريم، روابط بين‌الملل را فقيه بايد ثابت بکند، مشکل داريم، تنظيم تمام معادن را فقيه بايد ثابت بکند، امتيازات را او بايد بدهد، اين نفت را به چه کسي بفروشيم، از چه کسي باز بداريم، فقيه بايد ثابت کند. اينها را هرگز با احکام حسبه نمي‌شود حل کرد، اينها را با همان احکام کلامي حل مي‌کنند. جامعه اسلامي رهبر مي‌خواهد. اين حکم فقهي نيست اين حکم کلامي است؛ همان ‌طوري که پيغمبر مي‌خواهد امام معصوم مي‌خواهد، در عصر غيبت اينها جانشين مي‌خواهند. ما با کدام کشور رابطه داشته باشيم، با کدام کشور رابطه نداشته باشيم، چگونه صلح بکنيم چگونه صلح نکنيم، اين معادن را چگونه تقسيم بکنيم، اين انفال چگونه است، اين درياها را که در دو طرف کشور ما دريا هست حکمش چيست، با همسايه‌هاي دريايي‌مان چه کار بکنيم، اينها که مسئله فقهي نيست.

 

پرسش: ...

پاسخ: با فقها مي‌شود حل کرد نه با غير فقها.

 

پرسش: ...

پاسخ: بالاخره فقيه بايد باشد، حالا يا به شورا است يا فرادی است يا مثني است يا ثلاث، آن حرف ديگر است، آنها جزء زير مجموعه اين بحث‌هاي کلامي است؛ اما بالاخره آن کسي که فقيه جامع الشرايط است بايد حضور داشته باشد.

 

درباره ولايت مطلقه که سؤال کردند، ولايت مطلقه برای اين است که بالاخره اين کشور هشتاد ميليوني، هشتصد حکم يا هشت هزار حکم دارد؛ هر روز با گوشه‌اي ما ارتباط داريم. حالا کسي براي بچه‌اش که به دنيا آمده آنجا تاريخ بنويسد که فلان روز در فلان ساعت به دنيا آمده است، اين را کسي قبول نمي‌کند، الا و لابد بايد در ثبت احوال ثبت بکنند يا پدرش مرحوم شده است، او در يک نسخه خيلي خوب با خط خيلي خوبي هم نوشته که در فلان ساعت مرحوم شده است، کسي قبول نمي‌کند، بايد جايي ثبت رسمي بشود. غرض اين است که کشور را نظم عمومي اداره مي‌کند و نظم عمومي در تحت اداره يک ناظم است. شما از پمپ بنزين گرفته تا ساير مسائل، همه‌اش بايد يک چيز مدرک‌دار در دستتان باشد. اگر بگوييد خودم نوشتم يا فلان، کسي گوش نمي‌دهد، نبايد هم گوش بدهند، بالاخره يک جا بايد باشد که اين امور را ثبت بکنند. شهريه‌ها حقوق‌ها درآمدها خسارت‌ها همه اينها بايد جايي ثبت بشود و کل اين کشور زير نظر يک شخص خواهد بود. اين است که بالاخره چه انسان دين داشته باشد چه نداشته باشد يک والي مي‌خواهد. در همين کتاب‌هاي کلامي از اولش اين است که چه دين باشد چه نباشد يک والي مي‌خواهد، اگر دين باشد بايد والي الهي باشد و اگر دين نباشد که يا انتخابات است يا فلان است.

 

پرسش: رويت هلال از مسائل اجتماعی است يا..؟

پاسخ: بله، کجا افطار بکنند کجا افطار نکنند. جامعه به وضع روشنی نيازمند است. الآن مثلاً فلان روز روزه گرفتن حرام است، اگر ثابت بشود که امشب اول ماه شوال است روزه فردا حرام است، مردم چه کار بکنند؟ بلاتکليفي دامنگير مردم مي‌شود، بالاخره کسي بايد باشد که حرف آخر را بزند.

 

«و الحمد لله رب العالمين»


[8] .ر.ک: التفسير الکبير، ج5، ص294.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo