< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1402/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب العطیه

 

بحث کوتاهي که ديروز درباره صدقه بود، درباره صدقه‌اي بود که مقابل هبه و هديه و اينها قرار مي‌گيرد؛ اما آنچه در اين نوبت مطرح مي‌شود توضيح جامعي است و آن اين است که صدقه گاهي به معني عام استعمال مي‌شود و گاهي به معني خاص. آن صدقه خاص همان بود که ديروز اشاره شد که در مقابله هديه و هبه است که انسان چيزي که مي‌بخشد يا به عنوان هبه و هديه است يا به عنوان صدقه و فرق جوهري اينها هم بيان شد؛ اما صدقه‌ به معناي عام غير از اين است، چه اينکه صدقه به معناي خاصي که مقابل ندارد و در مقابل هديه و هبه نيست، آن هم معناي خاصي دارد. «فهاهنا امور ثلاثة»: امر اول اين است که صدقه‌ خاصي هست که در قبال هديه و صله است که بحثش ديروز گذشت؛ امر دوم اين است که صدقه‌ي بالمعني العام چيست و امر سوم اين است که صدقه‌ بالمعني الخاص که در فقه است و در احکام دين است چيست.

آن صدقه‌ بالمعني العام را به سه قسم تقسيم کرده‌اند: گفتند يا صدقه لحظه‌اي است يا مادام است يا دائم. صدقه لحظه‌اي مثل زکات؛ زکات همين لحظه‌اي که مزکّي دارد پرداخت مي‌کند زکات است وگرنه وقتي به دست مصرف‌کننده رسيد زکات نيست. الآن زکات فطر و غير فطر را آن لحظه‌اي که دارد مي‌دهد زکات است؛ زکات غيرهاشمي به هاشمي نمي‌رسد اما همين گيرنده که غير هاشمي بود يا مستحق که غير هاشمي بود، فوراً مي‌تواند به هاشمي يا غير هاشمي اگر بدهکار است بدهد يا از آنها چيزي بخرد يا رايگان بدهد. بنابراين صدقه بودنِ زکات فطر يا زکات مال، لحظه‌اي است، همين يک لحظه، زکات است، وگرنه قبلاً اين مال را مي‌توانست به هر کسي بدهد، يک؛ بعداً هم گيرنده، همين گيرنده که مستحق زکات است و سيد نيست، همين که گرفت، فوراً مي‌تواند با آن معامله ملک طلق بکند بأي نحو کان، دو.

بنابراين صدقه بودنِ زکات فطر، زکات مال و مانند آن لحظه‌اي است. اين ‌گونه از صدقات جزء عبادات است نه جزء معاملات تا ما بگوييم اين ايقاع است يا عقد است، عقد قولي مي‌خواهد يا معاطات کافی است؛ آن بحث‌هاي معاملاتي اصلاً در اين نيست، اين عبادت است، نحوه وصولش هم يک امر عرفي است. اين جزء عبادات است جزء عقود نيست جزء معاملات نيست تا ما بگوييم آيا معاطات در آن جاري هست يا نه؟ فقط قولي بايد باشد يا نه؟

 

پرسش: ...

پاسخ: گاهی امر واجب است نظير اداي دَين، اين واجب است؛ اما واجب عبادي نيست. از سابق، فقه را به اين چهار بخش تقسيم کردند: الأحکام، العبادات، العقود، الايقاعات. احکام مثل احکام طهارت، احکام حدود، احکام ديات، اينها احکام است؛ اين ‌طور «يجب»، آن ‌طور «يحرم» و مانند اينها؛ عبادات مثل صلات، صوم، حج ؛ عقود مثل بيع، اجاره، نکاح و مانند اينها؛ ايقاعات مثل طلاق و آنچه در رديف طلاق قرار مي‌گيرد. بنابراين احکام است و عبادات است و عقود است و ايقاعات؛ اين تقسيم اوليه فقه بود که مطرح کردند.

 

اين زکات جزء عبادات است منتها عبادت گاهي عبادت بدني است گاهي عبادت مالي. اينجا قصد قربت شرط است، ريا اين را باطل مي‌کند؛ مثل صلات است، بر خلاف اداي دين، در اداي دين يا هديه‌ يا هبه‌ اگر کسی ريائاً هم اين کار را بکند، درست است که معصيت کرده ولي عمل، حاصل مي‌شود، عطا حاصل مي‌شود، ملکيت حاصل مي‌شود.

غرض آن است که يک امر عبادي است به طوري که اخلاص در آن شرط است، ريا آن را باطل مي‌کند و جزء عقود نيست تا بحث کنيم که آيا در اينجا معاطات است يا نه و مانند آن. اين مال بايد به دست مستحق برسد و لحظه‌اي هم هست، همين يک لحظه که زکات فطر را يا زکات مال را دارند به اين شخص گيرنده مي‌دهند همين يک لحظه و همين چند دقيقه، زکات است، بعد وقتي که آن را گرفت ملک طلق است و به سيد و غير سيد هم مي‌تواند بدهد؛ اين صدقه لحظه‌اي است.

صدقه مادام مثل صدقه عمری و رقبی و سکني که مي‌گويد مادامي که زنده هست در اين خانه بنشيند و قسم سوم، صدقه‌ دائم است و آن وقف است. «فهاهنا اقسام ثلاثة»: يا لحظه‌اي است يا مادام است مثل عمری و رقبی و سکني يا دائمي است مثل وقف. اين از نظر تقسيم‌بندي بود.

در هر حال صدقه‌ي فقهي که زکات، صدقه است، جزء عبادات است جزء معاملات نيست تا ما بگوييم جزء عقود است و صيغه لازم است يا معاطات کافي است. قبض و اقباض لازم است چون امر مالي است بايد به صاحبش بپردازد اما اينکه آيا معاطات کافي است يا نه، اينها در مسئله معاملات است و اصلاً آن بحث‌ها در اين صدقه عبادي که جزء عبادات است و جزء معاملات نيست راه ندارد.

مطلب بعدي آن است که در صدقه، قصد قربت شرط است، در روايات هم دارد که قصد قربت شرط است، آيا بيش از قصد قربت، چيز ديگري هم لازم است؟ اين مال را به اين شخص مي‌دهد، اين شخص هم مستحق است قربة الي الله. بعضی از فقها احتياط کردند که بايد قصد دفع بلا و مانند آن بکند. ظاهراً اين تام نيست، براي اينکه اين قصد دفع بلا و مانند آن جزء آثار مترتّب بر آن است نه اينکه مقوّم حقيقت صدقه باشد تا انسان وقتي که مي‌خواهد صدقه بدهد اين را قصد بکند. اگر مالي را قربة الي الله به مستمندي عطا بکنند آثار فراواني دارد؛ نه اينکه آنها، حد اين يا جنس اين يا رسم اين و مانند آن باشند که انسان بايد اين را قصد بکند! اگرچه اين را به عنوان احتياط و مانند آن فرمودند اما بالاخره اينها لازم نيست. اينها اهداف مترتب بر اين کار است.

 

پرسش: آيا فعل مؤمن بما هو مؤمن می‌تواند تقرب الی الله به عنوان نيت بر آن صدق کند ... همان قصد قربتی که در نماز شرط است ...

پاسخ: يک وقت است که يک شخص يک نيت مستمر دارد که «آناء الليل و اطراف النهار» قصد مستمر دارد، اين به منزله قصد اجمالي است که دارد که از همان اول صبح که بلند شد قصد مي‌کند که جميع کارهاي ما «لله و في سبيل الله و علي ملة رسول الله» باشد؛ اين اگر چنين تنبّهي و توجهي دارد و چنين چيزي را قبلاً با ذات اقدس الهي طرح کرده، ممکن است کار آن را انجام بدهد؛ اما صرف اينکه حُسن فاعلي دارد، کافی نيست براي اينکه همين آقا گاهي هبه مي‌کند گاهي هديه دارد گاهي به سيد مي‌دهد گاهي به غير سيد مي‌دهد، لذا اين طور است که بايد همان زمان نيتي داشته باشد ولو اجمالي.

 

خود قرآن کريم بين اين صدقه با اعمال ديگر فرق گذاشته است فرمود اين جزء مطهِّرات است همان طوري که آب مطهِّر است و همان‌ طوري که توبه که يک فعل است مطهِّر است، خود صدقه هم مطهِّر است؛ صدقه يک عمل است. يک وقت است که کسي بدنش آلوده است آن را با آب پاک مي‌کند، گاهی قلبش آلوده است با توبه پاک مي‌کند و گاهي قلبش آلوده است و با صدقه پاک مي‌کند، چون صدقه عبادت است، وقتي عبادت بود، ﴿إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات‌﴾.[1] آن سيئه بايد برطرف بشود «إما بالتوبه أو بالعمل الصالح العبادي»؛ خود عمل صالح، آن سيئات را دفع مي‌کند.

اين لطيفه از مرحوم شيخ طوسي است: در سوره مبارکه «توبه» دارد که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ مصارف هشت‌گانه زکات را که ذکر مي‌کنند ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكين‌﴾[2] تا پايان مصرف هشتم، بعد ذات اقدس الهي به وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها﴾[3] برخي‌ها خيال کردند که چون گيرنده خود پيغمبر است و خطاب هم به شخص پيغمبر است اين «تطهّر» خطاب است يعني تو آنها را با گرفتن صدقه پاک مي‌کني؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که «تطهّر» تو اينها را؛ لکن آن لطيفه‌اي که مرحوم شيخ طوسي دارد اين است که اگر اين «تطهّر» فاعلش أنتَ باشد و منظور شخص پيغمبر باشد اين مي‌شود جواب امر؛ يعني ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ تا اينکه تطهير بکني، چون جواب آن ﴿خُذ﴾ که امر است بايد مجزوم باشد يعنی بايد «خذ من اموالهم صدقة تطهّرْهُم» باشد؛ اگر فاعل «تطهّر»، «أنتَ» باشد و خطاب باشد، اين جواب آن امر است و جواب امر بايد مجزوم باشد اما آيه مرفوع دارد و قرائت مرفوع است! ضمير «تطهّر»، «هي» است "نه «أنتَ»" که به صدقه برمي‌گردد؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ منتها اين جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد براي صدقه؛ صدقه مي‌شود مطهِّر.[4] اگر صدقه مطهِّر بشود حتماً عبادي است، براي اينکه اگر عبادي نباشد که آدم را طاهر نمي‌کند. يک وقت انسان احسان دارد، احسان چيز ديگري است، عبادت نيست، يک کرامت اخلاقي است. مؤسسه‌اي را مي‌خواهند بسازند اين قصد احسان مي‌کند، قصد قربت و مانند آن نيست.

 

پرسش: چرا ترتب ثواب بر آن صورت می‌گيرد يعنی اجر دارد؟

پاسخ: در توصلي قصد قربت لازم نيست ولي اجر که دارد. صرف اجر داشتن دليل بر عبادي بودن نيست، اگر قصد قربت در آن اخذ شده باشد مي‌شود عبادت. عبادي بودن عمل را آن قصد قربت تأمين مي‌کند.

 

پرسش: ثمره اجر در عالم آخرت به چه صورت است ...

پاسخ: شايد فرق داشته باشد ولي در هر حال اين عبادت نيست. اين يک کار خير است، در حقيقت آن، قربت شرط نيست و با غير تقرب هم حاصل مي‌شود پس عبادت نيست؛ منتها حالا کسي نگفت که تمام ثواب‌ها برای امر عبادي است و توصلي‌ها ثواب ندارند؛ در توصليات قصد قربت شرط نيست نه اينکه ثواب بر آنها مترتب نيست. خدمت کردن به ابوين و مانند آن ثواب دارد، احسان به رفيق ثواب دارد؛ اين همه ثواب‌هايي است که براي توصليات ذکر کردند. در توصلي بودن، قصد قربت شرط نيست نه اينکه هيچ ثوابي ندارد. اين همه ثواب‌هايي که براي احسان است براي فلان کار بکند براي فلان کار بکند، پل بسازد، راه بسازد، عيادت مريض بکند، اينها هيچ کدام عبادي نيست که کسي قصد قربت بکند که حقيقت اين به قصد قربت قبول بشود که مثلاً وقتي از مريضي عيادت کرده اگر قصد قربت نکرده باشد اين عيادت نباشد! اين‌طور نيست. اينها توصليات هستند؛ توصلي حقيقتش اين است که به قصد قربت متقوم نيست نه اينکه ثواب ندارد.

 

احسان به برادر، کمک کردن به مريض، احسان به پدر و مادر و مانند اينها همه‌شان امور توصلي هستند که ثواب دارند اما امر عبادي قوامش به قصد قربت است منتها دين فرمود که اين مطهِّر است: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ که اين «تطهّر»، فاعلش ضمير «هي» است و اين جمله «تطهّر» در محل نصب است تا صفت باشد براي ﴿صَدَقَةً﴾؛ يعني خود صدقه آدم را پاک مي‌کند چون در آن قصد قربت هست و از طرفي هم هر چه مخفي‌تر باشد به عباديتش کمک مي‌کند لذا در قرآن گذشته از اينکه اين را فرمود که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾، فرمود تا آن جايي که مي‌توانيد صدقه را مخفيانه انجام بدهيد که خداوند صدقات را قبول مي‌کند. اين دو آيه در قرآن کريم مربوط به صدقات است البته آيات ديگري هم هست اما در سوره مبارکه «توبه» آيه 104 فرمود: ﴿أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؛ خدا مي‌گيرد. از ائمه مخصوصاً از وجود مبارک امام سجاد(سلام الله عليه) رسيده که اگر صدقه‌اي مي‌دادند دست خودشان را مي‌بوسيدند[5] ؛ هم باور داشتند و هم مشاهده مي‌کردند، خيلي است! حضرت مالي را به عنوان صدقه در دست فقير مي‌گذاشت، دست، دست فقير است اما حضرت بعد از دادن صدقه، دست خود را مي‌بوسيد، فرمود چون خداست که مي‌گيرد: ﴿يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾.

يک بيان نوراني از حضرت امير در نهج البلاغه است که «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»[6] برخی‌ها "متأسفانه" اين مسکين را جزء القاب رسول الله قرار دادند که يکي از القاب پيغمبر، مسکين است، براي اينکه حضرت فرمود: «إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ»! در حالي که منظور حضرت امير اين است که اين نيازمندي که آمده، خدا او را فرستاده اين را رد نکن؛ نه اينکه «المسکين» از القاب پيغمبر باشد!

ظاهر اين آيه سوره مبارکه «توبه» اين است که صدقه را خدا مي‌گيرد ﴿ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾، آن وقت خود اهل بيت که قرآن ناطق‌اند عملاً وقتي صدقه مي‌دادند دست را مي‌بوسيد؛ اين چه ديني است؟! به هر تقدير اين يک امر عبادي است.

آيه 104 سوره مبارکه «توبه» اين است که ﴿أَ لَمْ يَعْلَمُوا﴾ مگر نمي‌دانند که ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾؟ به حسب ظاهر آدم خيال مي‌کند که قبول با «مِن» استعمال مي‌شود يعنی «قبل منه» صحيح است نه «قبل عنه»! اگر چيزي را آدم از ديگري قبول بکند مي‌گويد: «از او قبول کردم» يعني با «مِن» نه اينکه «عنه» قبول کردم! اينجا گفتند ﴿يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ﴾، اين ‌طور نيست که حالا توبه بايد صد درصد کامل و تام باشد تا خدا قبول بکند، بلکه اين قبول توبه با تجاوز بعضي از ذنوب همراه است که با «عن» تعبير کرده نه با «من». اگر «من» باشد يعني توبه بايد صد درصد خالص باشد تا خدا قبول بکند؛ اما «عن» که اين لفظ، تجاوز را مي‌رساند يعني حالا بر فرض توبه صد درصد نبود و بعضي از نقطه ضعف‌ها مانده بود مجموعاً ذات اقدس الهي مي‌پذيرد.

﴿أَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ﴾ اما درباره اينکه مخفي‌تر باشد چون عبادي است، آيه 271 سوره مبارکه «بقره» اين است: ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾ چون از ريا و تظاهر دورتر است ﴿وَ يُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئاتِكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبير﴾.

اين کتاب الهي چه عظمتي دارد؟! در همين آيات "گرچه الآن اين مطلب به بحث ما مرتبط نيست" مي‌فرمايد کاري که شما انجام مي‌دهيد البته براي هر کاري فضيلت و ثوابي هست اين درست است اما از همان اول قصد تو بلند باشد. قصد بلند تنها اين نيست که خدا بعد از مرگ، در قبر و برزخ به ما کمک بکند، آن هم جزء اهداف شريف است؛ يا در قيامت به ما بهشت بدهد، آن هم جزء اهداف شريف است؛ اما قصد بلند اين است که خدايا! اين کار خيري که توفيق دادي دارم مي‌کنم طوري باشد که من در زندگي نلغزم، پايگاه من محکم باشد؛ اين خيلی مهم است!

يک وقت مي‌گويد نماز مي‌خوانم قربة الي الله، روزه مي‌گيرم قربة الي الله، اين کار خير را انجام مي‌دهم قربة الي الله، ثواب دارد درست هم است؛ اما گذشته از اينکه آن اهداف در نظر است، از همان اول مي‌گويد خدايا! توفيقي بده که من نلغزم. اين آيه 265 سوره مبارکه «بقره» است مي‌فرمايد: ﴿وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ﴾ چه کار مي‌کنند؟ از همان اول ﴿ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾؛ قصد مي‌کند براي رضاي خدا، ﴿وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾. يک وقت است که مي‌گويد اگر کسي اين کار خير را کرد «يثبت الله اقدامه» اين معلوم است که کار خداست؛ يک وقت است که از همان اول اين شخص براي رضاي خدا (يک) و براي اينکه موقعيتش تثبيت بشود و در فراز و نشيب سياسي و اجتماعي و مانند آن نلغزد (دو) اين کار را می‌کند: ﴿وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾. اين مثل اين است که درختي که تازه غرس شده و کنار نهر هم هست، اين بيايد تلاش و کوشش بکند از نهر آب بگيرد روي ريشه خودش بريزد، اين درخت چه کار کرد؟ کاری که درخت کرده اين است که موقعيت خودش را تثبيت مي‌کند.

فرمود اين عملي که اين شخص دارد انجام مي‌دهد با اين قصد، مثل آن است که ظرف آبي گرفته زير ريشه خود ريخته به خاطر اينکه خودش ثابت‌قدم بشود و در زندگي نلغزد.

«فهاهنا امران»: يک وقت مي‌گوييم اگر فلان کار را کرد «يثبت الله» اين هدفي است که کار خداست؛ امر دوم اين است که خود اين شخص از همان اول مي‌گويد اين کار را کردم تا خدا موقعيت مرا تثبيت بکند؛ براي اينکه موقعيت من تثبيت بشود اين کار را دارم مي‌کنم. نيت خيلي فرق دارد؛ در همان اول قصد مي‌کند که من نلغزم. خيلي از ما در زندگي بالاخره اشتباهاتي داريم و مي‌لغزيم اما اين کار را دارم مي‌کنم که نلغزم. اين آيه با آيات ديگر خيلی فرق مي‌کند: ﴿وَ مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ﴾، يکي ﴿ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ﴾ که تقريباً غالب متدينين اين را دارند و يکي ﴿وَ تَثْبيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾؛ حادثه‌اي پيش نيايد که من بلغزم؛ اين خيلي است!

بنابراين صدقه بالمعني العام يا لحظه‌اي است يا مادام است مثل عمری و رقبی و سکني يا دائمي است مثل وقف. صدقه‌ لحظه‌اي مثل زکات و مانند آن، جزء عبادات است نه جزء معاملات، ديگر بحث در اين نيست که آيا معاطات در آن هست يا نه قولي هست يا نه؛ اين عبادت است، هر طوري که شارع مقدس گفت ادا مي‌شود، همان طور ادا مي‌شود منتها صدقه با هبه و هديه فرق جوهري دارد که اين فرق جوهري‌اش اين است که اينجا بايد عين باشد اما در هبه و هديه، عين شرط نيست يعنی اگر کسي طلبکار است و مطلبي را در ذمه کسي طلب دارد مي‌گويد به او بخشيدم، هبه کرد، درست است؛ اما بخواهد بگويد اين را صدقه دادم به او، مي‌گويند که محل اشکال است. اين صدقه بايد عين باشد؛ اين يک فرق جوهري است.

 

پرسش: می‌توانيم قانون «آناًما» را اينجا جاری کنيم، بگوييم اين دست مديون که بوده، «آناًما» قبل از بخشش به هديه دهنده برمی‌گردد، قصد قربت می‌کند سپس بر می‌گردد به ...

پاسخ: بله، اين در هبه و مانند آن شايد راه داشته باشد اما در صدقه گفتند که بايد عين باشد.

 

نکته‌اي که در فرمايش امام(رضوان الله عليه) بود که در اجتهاد، زمان و مکان دخيل است، اگر زمان و مکان هيچ تغيير و تحولي در موضوع ندهند، اگر موضوع همان موضوع است، خب حکم، همان حکم است، ديگر زمان و مکان چه دخالتي دارد؟! اما يک وقت است که اين زمان و مکان باعث تغيير موضوع است؛ مثلاً کسي در تابستان، آن روزها که يخ و اينها کم بود و يخ خريد و فروش می‌شد "البته الآن هم همين‌طور است" مال کسي را که يخ بود تلف کرده است اما در زمستان يک بسته فراواني يخ به او بدهد، اينکه ماليت ندارد. اينجا دَين ادا نمي‌شود؛ در آن فصلي که اين يخ را تلف کرده ماليت دارد اما در زمستان که ماليت ندارد. اين است که زمان و مکان، در اجتهاد و احکام و اينها تأثير دارد، چون موضوع واقعاً فرق کرده است.

اين مطلب هم از قبيل فرق کردن موضوع است؛ يک وقت است که زن در خانه شوهر است از مال شوهر بخواهد صدقه بدهد و بخشش کند، معلوم است که بدون اذن شوهر نمي‌شود؛ اما خودش مالي دارد حالا يا کار کرده يا ارث دارد مالي به او رسيده برای خودش است، مال خودش را اگر بخواهد صدقه بدهد بايد شوهرش اجازه بدهد. اين يعني چه؟ اين در چه زماني است؟ اين چند روايت را ببينيد! مرحوم صاحب وسائل اين را در کتاب شريف وسائل، جلد 19، صفحه 214، باب 17 نقل کرد: «بَابُ حُكْمِ صَدَقَةِ الْمَرْأَةِ وَ هِبَتِهَا بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا»؛ مال براي خودش است ولي از شوهر اجازه نگرفته مي‌خواهد اين مال خودش را هبه بکند يا صدقه بدهد «بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا». مرحوم صدوق نقل می‌کند: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ وَ بِإِسْنَادِهِ» با چند سند «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ لِلْمَرْأَةِ مَعَ زَوْجِهَا أَمْرٌ فِي عِتْقٍ وَ لَا صَدَقَةٍ وَ لَا تَدْبِيرٍ» که «أنت حرّ دبر وفاتي»، «وَ لَا هِبَةٍ وَ لَا نَذْرٍ فِي مَالِهَا إِلَّا بِإِذْنِ زَوْجِهَا» اين برای کدام زمان است؟ «إِلَّا فِي حَجٍّ أَوْ زَكَاةٍ أَوْ بِرِّ وَالِدَيْهَا أَوْ صِلَةِ رَحِمِهَا» که اينجا مي‌تواند بدون اذن زوج باشد. اينکه امام(رضوان الله عليه) فرمود زمان و مکان دخيل است اين از همين قبيل است؛ اين برای کدام عصر است؟ آن عصري که هيچ درکي نبود؛ اين يک روايت است.

 

پرسش: ... مثل حضرت خديجه هم بودند

پاسخ: حالا حضرت خديجه شوهری نداشت خودش استقلال داشت و قبولِ خود پيغمبر معلوم مي‌شود که جايز است، گرچه آن روز نبوتي در کار نبود.

 

اين روايت را مشايخ ثلاثه نقل کردند؛ مرحوم شيخ طوسي هم نقل کرد مرحوم کليني هم نقل کرد.

روايت دوم را مرحوم شيخ طوسي نقل کرد «بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا» دومي‌اش مرسله است اما اولي‌اش مرسله نيست «فِي الْمَرْأَةِ تَهَبُ مِنْ مَالِهَا شَيْئاً بِغَيْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا» مي‌تواند هبه بکند؟ «قَالَ لَا»؛[7] اين برای آن عصر است. اين مثل همين است که کسي، تابستان يخ کسي را از بين برده، زمستان بخواهد بدهد؛ خب موضوع عوض شده است زمان عوض شده است.

اينکه ايشان فرمودند زمان و مکان دخيل است، اگر زمان و مکان هيچ دخلي در موضوع نداشته باشد و موضوع عوض نشود، يقيناً حکم ثابت است؛ اما زمان و مکاني که مي‌تواند موضوع را عوض بکند حکم هم عوض مي‌شود. الآن اين اصلاً قابل عرضه نيست! اين خودش کارمند است و حقوق مي‌گيرد و مي‌خواهد به پدرش ببخشد به مادرش ببخشد. اين روايت معتبر هم است؛ مشايخ ثلاثه هم نقل کردند.

روايت سوم اين باب اين است: «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَمَّا يَحِلُّ لِلْمَرْأَة أَنْ تَصَدَّقَ مِنْ بَيْتِ زَوْجِهَا بِغَيْرِ إِذْنِهِ»؛ فرمود اين غذاهاي مانده و اينها: «قَالَ الْمَأْدُومُ».[8]

ايشان مرحوم صاحب وسائل مي‌فرمايد: «وَ يَأْتِي مَا يَدُلُّ عَلَی الْجَوَازِ فِي الْأَطْعِمَةِ وَ الْوَصَايَا وَ الْعِتْقِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ»، بعد ايشان مي‌گويد چون روايات ديگري در ابواب ديگر هم هست که مي‌تواند از مال خودش بدون اذن شوهر اين کارها را انجام بدهد، جمع بين اين دو طايفه اين است که ما اين را حمل بر استحباب کنيم يعني مستحب است اذن بگيرد.


[4] ر.ک: التبيان فی تفسير القرآن، ج5، ص292و293.
[5] عدة‌ الداعی، ص68.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo