< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/03/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الوصیة

 

در فصل سوم که مربوط به موصی‌به است چند طرف را ذکر می‌کنند. طرف سوم در احکام وصیت است که وصیت گاهی مبهم است گاهی معین است گاهی مردد است و گاهی بین اقل و اکثر است و مانند آن. بعضی از این فروع که مربوط به مبهم و معین باشد را ذکر کردند. در همین زمینه نص خاصی نیست مطابق با قواعد عامه این فروع را تنظیم کردند.

یکی از آن فروع این است که فرمود: «و تصح الوصیة بالحمل و بما تحمله المملوکة و الشجرة کما تصح الوصیة بسکنی الدار مدة مستقبلة» در جریان وصیت به معین و مبهم تا حدودی گذشت اما اینجا دوباره تکرار می‌کنند برای اینکه بعضی از مصادیق روشن و شفافش را ذکر بکنند. یک وقت وصیت می‌کند آنچه در حمل این گوسفند یا سایر حیوانات باردار است مشخص بشود، مشخص می‌کنند که تا چند سال برّه‌های این گوسفند مال فلان باشد یا درآمد فلان خانه را یا درآمد فلان باغ را مشخص می‌کنند.

یک شبهه در اینجاست که این وصیت‌هایی که می‌کنند که مثلاً درآمد ده ‌ماهه این باغ برای فلان مؤسسه باشد این یعنی چه؟ این درآمد تابع عین است، اولاً، و عین مال ورثه است، ثانیا، آنچه را بالفعل موصی می‌تواند تصرف کند بهره می‌برد اما درآمدهای بعدی تابع عین است و عین مال ورثه است این چگونه وصیت می‌کند که درآمد ده ساله این خانه یا ده ساله این باغ را به فلان مؤسسه بدهید؟

پاسخش این است که اولاً دین مقدم بر ارث است، یک، ثلث مقدم بر ارث است، دو، تا ببینیم ثلث به چه چیزی تعلق گرفته و در چه چیزی متعین شده است. اگر این شخص از همان اول حق دارد عین را یا منفعت را یا عین با منفعت را هر کدام از اینها را خواست به مقدار ثلث به حال خودش اختصاص بدهد این می‌تواند درآمد ده ساله را جزء ثلث قرار بدهد و عین مسلوب المنفعة حساب بشود و قیمت بشود. این منافعی که الآن شخص به عنوان ثلث خود قرار داد، این مقدم بر ترکه‌ای است که ورثه ارث می‌برند. او می‌تواند عین این باغ را می‌تواند منفعت این باغ را تفکیک کند یا تجمیع کند. وقتی گفت منفعت ده ساله این باغ، از همان اول قیمت می‌کنند می‌گویند درآمد ده ساله این باغ چقدر است، سایر اموال چقدر است، اگر به مقدار ثلث بود این امضا می‌شود.

پس این چنین نیست که ثلث بعد از ارث باشد ثلث قبل از ارث است این می‌تواند بالفعل باشد می‌تواند آینده. آن منافعی را که موصی گفت منافع ده ساله این باغ را، نباید گفت که این باغ ملک ورثه می‌شود، یک، و منافع تابع عین است، دو، این جزء ارث است، سه، جا برای وصیت نیست، چهار، این را نباید گفت. چرا؟ چون همان‌طوری که دین مقدم بر ارث است ثلث هم مقدم بر ارث است. در تثلیث گاهی عین را می‌گیرند گاهی منفعت را می‌گیرند گاهی عین مع المنفعة را حساب می‌کنند تقویم می‌کنند.

 

پرسش: اینجا دو اشکال پیش می‌آید یکی اینکه اختلاف قیمتی که روی بسیاری از این اجناس در طول این ده سال ممکن است پدید بیاید چه میشود؟ دوم اینکه مسئله منفعت یک مسئله ساری و جاری است یعنی ثلث را نسبت به منفعت چگونه می‌خواهیم لحاظ کنیم؟

پاسخ: مال است؛ درباره سنوات آن تورّم را هم در هنگام تقویم در نظر می‌گیرند که اجاره‌بها چقدر است؛ درباره مسکن هم همین‌طور است، گفتند درآمد ده ساله این مسکن، از همان اول حساب می‌کنند که سالانه چقدر تورم است چقدر اضافه است. این‌طور نیست که ما بگوییم مبهم باشد مبهم نیست معین است منتها در حد تخمین است. بعضی از تعیین‌ها بعضی از ابهام‌ها را تحمل می‌کند. آنچه بالفعل باشد باید خیلی دقیق‌تر باشد. آنچه مربوط به آینده است هر چه کارشناس می‌گوید می‌دانند که مثل مسائل ریاضی نیست آن مقدار را عرف تحمل می‌کند. آن را با همان تفاوت قیم و تورم حساب می‌کنند و می‌گویند این مال اوست و این مال را به اندازه ثلث خارج می‌کنند بقیه را می‌دهند.

 

حالا مِلک بی‌منفعت چه فایده‌ای دارد؟ آن را در مسئله عبد ذکر کردند، حالا اگر کسی وصیت کند خدمات ده ساله این عبد در فلان مؤسسه باشد. اینجا عبد بی‌خدمت فایده‌اش چیست؟ می‌گویند رقبه‌اش مال ورثه است درآمدش مال این است و اگر این شخص بخواهد بفروشد می‌تواند، به عنوان کفاره آزاد کند می‌تواند، هر اثری که بر عتق رقبه است بر این هم بار است. حالا اگر عبدی باید ده ساله خدمت بکند این‌طور نیست که نشود او را در کفارات آزاد کرد، مسلوب المنفعه که نیست.

بنابراین رقبه مال ورثه است درآمد مال موصی است و معین باید باشد.

 

پرسش: عبدی که در خدمت است ، رقبه اش را آزاد کنند منوط به این است که خدمت هم بکند

پاسخ: بله، خدمت هم بکند، آن را مطابق اجاره‌ای که دادند باید انجام بدهد این عبد مثل عبد مکاتب است.

 

لذا اینکه در بعضی از موارد مبهم است که باطل است در بعضی از موارد مبهم نیست مردد بین اقل و اکثر است این یک تردید ابتدایی است فوراً منحل می‌شود به یک قدر متیقّن به یک مقدار مقطوع و به یک مقدار مشکوک. در اقل و اکثر استقلالی اگر اقل مقطوع بود و اکثر مشکوک، این تردیدش ابتدایی است نه تردید مستقر، آن ابهام مستقر مزاحم است اما ابهام غیر مستقر ابهام لحظه‌ای که مستقر نیست.

الآن گفته که فلان سال خدمت کند مثلاً یا درآمد این باغ تا فلان سال صرف مؤسسه بشود، یک قدر متیقّن دارد و یک قدر مشکوک دارد اقل و اکثر است. آن اقلش یقینی است اکثرش مشکوک است اکثرش که مشکوک است به ارث برمی‌گردد چون اصل در مازاد ثلث برای ارث است و به ارث برمی‌گردد، علم اجمالی منحل می‌شود به قدر متیقن و مقدار مشکوک، مقدار مشکوک مال ارث است و مقدار متیقن مال موصی است و وصیت است و درست هم است.

پس اگر مبهم باشد وصیت باطل است، اگر معین باشد بلاریب، حرفی در آن نیست؛ اما اگر مقید باشد و این در طلیعه امر است یعنی اقل و اکثر باشد این چند لحظه مبهم است فوراً می‌بینید که این اقل و اکثر به یک اقل قطعی و اکثر مشکوک منحل می‌شود مسئله حل است، لذا می‌فرمایند: «و تصح الوصیة بالحمل» که این را قبلاً گفتند «و بما تحمله المملوکة و الشجرة» این را چرا می‌گوید؟ برای اینکه کسی نگوید این مال دیگری را دارد وصیت می‌کند، برای اینکه مال که مشخص نشد این باغ را به ورثه ندادند. از همان اول است و قبل از ارث است و ثلث چون قبل از ارث است عیناً و منفعةً حق ثلث مقدم است. یک وقت است که عین را می‌گیرد یک وقت منفعت را می‌گیرد یک وقت مجموع عین و منفعت را می‌گیرد، عیناً و منفعةً ثلث مقدم بر ارث است. این مربوط به قرارداد بین موصی و ورثه است. اگر این چنین است ابهامی در کار نیست، آن اشکال فقهی هم وارد نیست که تا ما بگوییم منفعت تابع عین است، یک، عین مال ورثه است، دو، پس منفعت مال ورثه است، سه. چرا؟ برای اینکه اگر چیزی رایگان و بدون منع بود، بله این درست است. از همان اول ثلث مقدم بر ارث است این باید در تقسیم مشخص بشود. از اول آمدند تقسیم کردند که این منافع ده ساله برای من است. موصی حق دارد این کار را بکند. عین برای شماست قابل خرید و فروش است این عین را کاملاً می‌شود فروخت باغ را می‌شود فروخت اما منفعت ده ساله برای من است؛ نه اینکه این منفعت چون هر سال تابع عین است عین برای ورثه است پس منفعت برای ورثه است و وصیت نسبت به ارث درست نیست. اگر ثلث مقدم بر ارث است چه اینکه همین طور است، از همان اول وصیت کننده سهم خود را که ثلث است می‌گیرد «إما من العین وحدها أو من المنفعة وحدها أو من العین و المنفعة جمیعاً» می‌گیرد، وقتی مشخص کرد بقیه بله ارث است.

پس نباید گفت که این منفعت تابع عین است، یک، عین مال ورثه است، دو، وصیت صحیح نیست، سه.

 

پرسش: در استیفاء منافع به صورت اجاره عمل میکنند یا به صورت کارمزد

پاسخ: نحوه وصیت فرق می‌کند که چگونه وصیت بکند.

 

پرسش: اگر مطلق باشد

پاسخ: اگر مطلق باشد منصرفی دارد اگر منصرف نباشد تا به حد ابهام نرسد منصرف محلی است اگر به ابهام برسد باطل است اگر مبهم باشد باطل است.

 

می‌فرماید: «بما تحمله المملوکه» حالا این مملوکه أمه است و درباره مثلاً گوسفند و اینها هم همین‌طور است «و الشجرة کما تصح الوصیة بسکنی الدار مدة مستقبلة» اگر بگوید وصیت می‌کند که این ثلث من درآمد ده ساله این خانه باشد و این را به فلان مؤسسه بدهید یا به فلان مسجد بدهید یا به فلان حسینیه بدهید، نباید گفت درآمد تابع عین است، یک، عین مال ورثه است، دو، پس درآمد مال ورثه است، سه، وصیت صحیح نیست، چهار! از همان اول ثلث مقدم بر ارث است.

از همان اول این را مسلوب المنفعة کرده است این منفعت ده ساله برای من بقیه برای شما، درست هم است منتها بعضی خواستند اشکال بکنند که شما مسئله ابدیت را می‌آورید چون در مسئله تأبید هم هست «و لو أوصی بخدمة عبد أو ثمرة بستان أو سکنی دار أو غیر ذلک من المنافع علی التأبید أو مدة معینة قُوّمت المنفعة» که راهش چیست؟ آن اشکال این است که اگر شما وصیت کردی که این عبد تا زنده است باید از باب ثلث من به فلان مؤسسه فلان مسجد فلان حسینه خدمت بکند، اگر این است وقتی که موصی مُرد این به ورثه منتقل می‌شود، یک، وقتی عین به ورثه منتقل شد درآمد تابع عین است، این دو، وقتی درآمد تابع عین شد وصیت نسبت به مال دیگری درست نیست، سه، مگر به امضای او. اگر ورثه اجازه داد درست است وگرنه این درآمد تابع عین است، این درست نیست، چرا؟ برای اینکه دو تا اشکال در اینجا بود: یکی اینکه عبد بی‌منفعت چه خاصیتی دارد؛ این اشکال اصلاً وارد نیست، برای اینکه قابل خرید و فروش است قابل عتق رقبه است در کفارات و غیر کفارات، این همچنان قابل خرید و فروش است، ملکیت رقبه سرجایش محفوظ است، این‌طور نیست که بی‌خاصیت باشد؛ ثانیاً ثلث مقدم بر ارث است از همان اول موصی می‌تواند عیناً أو منفعةً أو جمعاً بین العین و المنفعة ثلث را احتساب بکند و بگیرد. گاهی این است که درآمد بیست ساله این برای من! درآمد بیست ساله را قیمت می‌کنند نسبت به کل این موجودات بالفعل آن وقت باید ثلثش باشد. درآمد بیست ساله چقدر است، کارشناسی می‌کنند این درآمد را با موجودی بالفعل عین و منفعت سایر اشیاء می‌سنجند اگر ثلث بود امضا می‌کنند.

 

پرسش: باید با موجود بالفعلی که درآمدش واگذار شده به دیگران بسنجند مثلا این منزل را الآن یک مقدار می‌خرند اما اینکه ده سال یا بیست سال سکنی دارند اصلاً قیمتش خیلی فرق میکند

پاسخ: بسیار خوب این به هر جهت که کم باشد یا زیاد باشد این را می‌نویسند سایر اعیان را عیناً و منفعةً می‌نویسند به نظر کارشناسی می‌گویند اینکه این قدر شد مجموعه ده ساله او، آیا ثلث این مجموعه است یا کمتر است یا بیشتر، اگر ثلث بود امضا می‌شود.

 

پرسش: یک مورد زیاد رایج است که سکنی می‌دهند مثلاً به خانواده‌ شان، بعد یک ابهام است که اصلاً چه مقدار این افرادی که دارند عمر خواهند کرد، نمیدانند ده سال بیست سال در قید حیات هستند، این ابهام ایجاد نمی‌کند؟

پاسخ: این یک قدر متیقن می‌گیرند چون اقل و اکثر است. ما یک مبهم داریم می‌گوید چیزی به او بدهید؛ یک وقت اقل و اکثر داریم این یک ابهام بدئی است ابتدائی است. ابهام ابتدائی با یک تأمل فقیهانه حل می‌شود این منحل می‌شود، اقلش یقینی است اکثرش مشکوک است با اصل حل می‌شود و به ارث برمی‌گردد این اقلش را می‌گیرند. اگر مبهم باشد باطل است اما اگر ابهامش بدئی باشد فوراً یک اقل و اکثر است که اقلش قطعی است و اکثرش مشکوک است بنابراین این منحل می‌شود به علم اجمالی چون علم اجمالی اقل و اکثر استقلالی است نه ارتباطی فوراً منحل می‌شود اقلش یقینی است و اکثرش مشکوک است.

 

می‌ماند این مسئله که هزینه این عبدی که دائمی است برای کیست؟

پرسش: در تقسیم وصایا وارثان میتوانند این طور تقاضایی بکنند؟ باید مصالحه بکنند

پاسخ: پیشنهاد می‌دهند، در پیشنهاد او که نگفت الا و لابد این مال من. ممکن است آنها بگویند که نه، ما حاضر نیستیم، تقسیم شرکت است باید تراضی طرفین باشد.

 

«و لو أوصی بخدمة عبد أو ثمرة بستان أو سکنی دار أو غیر ذلک من المنافع علی التأبید» مشکل ابدیت است. این شبهه خیال می‌کردند که درآمد این باغ مادام العمر برای فلان مؤسسه باشد این وصیت درست نیست برای اینکه درآمد تابع عین است، یک، عین مال ورثه است، دو، درآمد که تابع عین باشد مال ورثه است، سه، وصیت صحیح نیست، چهار. این غفلت است، چرا؟ برای اینکه وصیت مقدم بر ارث است. قبل از اینکه ارث مشخص بشود وصیت تعیین می‌شود، یک، وصیت گاهی به خصوص عین است گاهی به خصوص منفعت گاهی به هردو، این دو، اگر از همان اول آمدند وصیت کردند که درآمد این باغ مادام العمر، آن وقت این می‌شود بدون درآمد. آن وقت ممکن است منافع دیگر داشته باشد.

 

پرسش: بیمه عمر را خیلی‌ها اشکال می‌کنند که مبهم است این مادام حیاً مشخص نیست و ابهام سرایت میکند

پاسخ: این کل سنة کل سنة تجدید می‌شود در حقیقت. وقتی گفتند مادام العمر مظنه‌ای است طمأنینه‌ای است که این شخص مثلاً تا چند سال می‌ماند.

 

پرسش: اینجا هم اقل و اکثر میشود

پاسخ: یقینی نیست مگر ظنی باشد مگر اینکه عقلا چنین موردی را اکتفا بکنند.

 

پرسش: اینها در سطح کلان آمارهای کلان دارند که متوسط عمر ...

پاسخ: می‌گویند این‌طور است، در حد مظنه است. در این‌گونه از مواردی که راه یقینی نیست در حد مظنه عمل می‌کنند. اینجا فرمود که تأبید این اشکال را دارد و راه‌حلش هم این است. «قومت المنفعة فإن خرجت من الثلث و الا کان للموصی له ما یحتمله الثلث»[1] کارشناس می‌آورند و می‌گویند این مادام العمر مثلاً پنجاه سال است این درآمدش چقدر است نسبت به سایر اموال می‌سنجند اگر نسبت به آنها زیاد نبود و ثلث بود این ثلث صحیح است وگرنه به مقداری که ثلث تحمل می‌کند امضا می‌شود بقیه امضا نمی‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo