درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1401/03/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الوصیة
فصل سوم که مربوط به موصی به است که وصیت کننده چیزی را وصیت میکند آن احکامی داشت شرایطی داشت که بخشی از آن گذشت بخشی از آن هم به خواست خدا خواهد آمد. مهمترین بخش آن این است که این بیش از ثلث نباشد. وقتی که فرمود: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ﴾ این نشان میدهد که این با یک حکم محبتی و مهربانی همراه است. یک وقت است که حکم آمرانه است: ﴿أَقِیمُوا الْصَّلاَةَ﴾[1] ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ﴾[2] اینها آمرانه است. یک وقت حکم نهادی و مهربانانه است مثل ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[3] این هم حکم شرعی است اما ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ﴾ که ثلث این است و ارث این است یا ﴿أَقِیمُوا﴾ در آن نیست مهربانانه است در این حکم مهربانانه که مربوط به نهاد خانواده است فرمود وصیت بیش از ثلث نباشد و اگر بود به وارث ضرر رسانده. هم محروم کردن از اصل ارث که مشروع نیست و هم وصیت به مازاد بر ثلث که مشروع نیست و باید به اذن وارث باشد اینها را به صورت ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ﴾ و اینها ذکر کرد.
اما حالا واقعاً وصیت منحصر در ثلث است یا نه؟ در طلیعه بحث اشاره شد تحدید گاهی دو طرفه است گاهی یک طرفه، یک طرفه هم گاهی به طرف پایین است گاهی به طرف بالا. تحدید دو طرفه مثل ایام عادت که کمتر از سه روز نباید باشد بیشتر از ده روز نباید باشد. تحدید به لحاظ نفی زائد درباره مسئله کیفر جهنمیهاست که در قرآن فقط یک آیه است که فرمود: ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾[4] که کلمه وفاق در قرآن درباره کیفر دوزخیان است. این کیفر دوزخیان که دارد جزاء مطابق با عمل است یعنی بیشتر از عمل نیست نه کمتر از عمل نمیشود. ممکن است کیفر کمتر از عمل باشد «بالعفو و التخفیف» و امثال ذلک.
پس اینطور نیست که ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ کیفر مطابق با عمل است یعنی الا و لابد نه کم میشود نه زیاد، نه! این تحدید به لحاظ نفی زائد است وگرنه نفی اقل میشود. قسم سوم تحدید به لحاظ نفی اقل است نسبت به زائد نفیای ندارد مثل اینکه مسافت باید هشت فرسخ باشد، بیش از هشت فرسخ اگر شد، شد ولی کمتر از هشت فرسخ نباید باشد. این سه قسم است در تحدید که تحدیدها گاهی به لحاظ طرفین است گاهی به لحاظ نفی زائد است گاهی به لحاظ نفی مادون.
در جریان ثلث به لحاظ نفی زائد است میشود که وصیت کمتر از ثلث باشد ولی بیشتر از ثلث نمیشود نظیر کیفر دوزخیان که ﴿جَزاءً وِفاقاً﴾ به لحاظ نفی زائد است وگرنه کمتر از آن هم میشود «بالعفو و التخفیف» و امثال ذلک اما درباره اینکه وصیت باید به ثلث باشد این دو طایفه روایات متعارض دارد، یک طایفه که معروف است وصیت باید به ثلث باشد و اگر کمتر از ثلث بود بهتر از آن است که به ثلث باشد و اگر به ربع بود یا به خمس بود أولی است. در بعضی از نصوص آمده که ذات اقدس الهی سهمی که برای خود قائل شد در امور خیریه خمس است. ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا﴾[5] متأسفانه این «أنّما» این «أنّ» با «ما» متصل نوشته شده است!
﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾[6] ، این «أنّ» حرف مشبهة بالفعل است و آن «ما» اسمش است اما باهم نوشته است.
درباره خمس در روایت دارد که خدا به خمس قانع شد: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ﴾، در همان روایات وصیت دارد که خدا برای خودش خمس قائل شد شما که وصیت میکنید هم به اندازه خمس باشد و نشد اگر بیشتر از خمس خواستید ربع باشد، بیشتر از ربع، ثلث باشد؛ ولی از ثلث بیشتر حق ندارید و هر چه وصیت کمتر بهتر است، برای اینکه سهام ورثه را زیاد بکند. در زمان حیات خودش مختار است که هر چه در راه خدا میخواهد صرف کند اما انسان که مُرد چون مال برای ورثه میشود هر چه کمتر بهتر.
یک سلسله روایات است که معارض نیست چون درجات فضیلت و استحباب است از خمس بعد از آن ربع، آخرین مرحله ثلث. این یک سلسله طایفه است که جمع مراتب فضل است. یک سلسله روایات است که واقعاً بین نفی و اثبات تعارض دارد. روایات دارد که اگر مازاد بر ثلث بود مثلاً نصف بود این باطل است. خیلی از روایات بود که مازاد بر ثلث بود و باطل است. وقتی هم حضور امام(سلام الله علیه) بردند امام هم فرمود این باطل است و باید به ثلث برگردد. یک طایفه از نصوص است که امام امضا کرده، با اینکه شخص به مافوق ثلث حالا یا به جمیع مال یا به نصف وصیت کرده است حضرت امضا فرموده است. این جمعش چگونه است؟ این با همه آن روایات که فرمود باید ثلث باشد معارض است. سرّش این است که در خصوص آن شواهدی هست که آن روایتی که دارد اگر بیش از ثلث بود باید ورثه اجازه بدهند، آنجا ورثه بودند وارث مالک بودند باید اجازه میدادند این طایفه از نصوص که امام(سلام الله علیه) امضا کرده است این شخص وارثی نداشت، یک، خود امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه»[7] بود، دو، بنابراین حق مسلّم خودش بود امضا کرد، سه. بنابراین این معارض با آن نصوص دیگر نیست.
روایاتی که مربوط به مقدار وصیت است این دو تعارض را دارد که یک سلسله روایات تعارضش بدئی است مثل خمس و ربع و اینها که حمل بر فضیلت میشود نه تحدید، حمل بر مراتب فضل است؛ آن طایفه دوم هم واقعاً متعارض نیست برای اینکه موضوع جایی است که شخص وارثی نداشت و امام(سلام الله علیه) وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» بود و حق مسلّم خود امام بود امام هم امضا کردند.
مرحوم محقق(رضوان الله علیه) اینگونه فرمودند که «و الوصیة بما دون الثلث افضل» یعنی حد وصیت ثلث است این تحدیدش به لحاظ نفی مازاد است نفی مادون عیب ندارد. کمتر از ثلث باشد یعنی ربع باشد یا خمس باشد. این اینطور نیست که تحدیدی به لحاظ طرفین باشد این تحدید به لحاظ نفی زائد است یعنی وصیت باید به لحاظ ثلث باشد یعنی نصف نمیشود و تمام نمیشود اما کمتر از ثلث که ربع باشد یا خمس باشد میشود «الوصیة بما دون الثلث افضل» اما به مافوق ثلث باشد باطل است الا به امضا «حتی انها بالربع افضل من الثلث» از یک طرف «و الخمس أفضل من الربع»[8] از طرف دیگر. هر چه متعلق وصیت کمتر باشد فضیلتش بیشتر است.
حالا روایات این باب خوانده بشود تا برسیم به آخرین فرع این بخش.
پرسش: ... ریشه شرعی دارد وصیت اتفاقا این است ...
پاسخ: تا انسان زنده است هر چه بخواهد بکند میتواند اما حالا که دارد میمیرد در حقیقت از مال دیگری دارد میبخشد، ثوابش هم کمتر است. وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای آن انبار خرما فرمودند اگر این یک دانه را با دست خودش میداد بهتر از این بود که همه انبار را وصیت کند. این روغن چراغ ریخته است که دارد نذر میکند! علاقه به مال باید در زمان حیات از دل کَنده بشود، زمانی که زنده است هر کاری میخواهد بکند و حالا که دارد میمیرد از مال دیگران دارد میبخشد.
پرسش: ....
پاسخ: اصلش همین است تا ثلث است.
پرسش: کمتر بودن کمتر بودن چرا
پاسخ: چون سهم دیگران است از مال دیگران دارد میبخشد اما به خود دیگران وصیت بکند که شما ببخشید، حالا به ورثه برسد ورثه هر کاری میخواهند بکنند، همان ادله و همان دعوت به خیر و همان خیرات و مبرّات سرجایش محفوظ است. تاکنون مال موصی بود حالا همین سفارشها را نسبت به ورثه میکند که شما این کارها را بکنید و امثال ذلک.
پرسش: ... مشکلات اجتماعی هست که احساس میکنند بچه ها به اندازه کافی دارند ...
پاسخ: زمان حیاتش ببخشد، حالا در آخرین لحظه که دارد میمیرد! این معلوم میشود که نمیتواند از مال دل بکَند، حالا که میبیند از دستش در رفته است این کار را میکند.
پرسش: با این بیان حضرتعالی آن بخشش در زمان حیات افضل است ...
پاسخ: بله، در همان جریان که انباری از خرما را وصیت کرد وجود مبارک حضرت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) داشت به وصیت عمل میکرد بعد فرمود یک دانه از این خرما اگر در زمان حیات خودش با دست خودش میداد بهتر از آن بود که الآن همه اینها را خیرات بکند. وصیت به این معنا هر چه کمتر بهتر، برای اینکه دارد از مال دیگری میبخشد. اگر واقعاً علاقه مند به کار خیر بود در زمان حیاتش این کار را میکرد و ادامه میداد و بعد زمان حیاتش ثلث باشد.
اما روایات فراوانی که درباره این است که وصیت هر چه کمتر بهتر، یعنی اگر به ربع باشد یا به خمس باشد، فراوان است و معارضی ندارند و اینها تعارضشان بر درجات استحباب حمل میشود و اما آن طایفه دیگر که معارضاند که اگر کسی به جمیع مال وصیت بکند، این وصیت باطل است ولی در جای دیگر فرمود وصیت باطل نیست و خود امام(سلام الله علیه) مطابق حکمی که فرمودند عمل کنید این در جایی است که شخص وارث نداشت، یک، و امام وارث «مَنْ لا وَارِثَ لَه» بود، دو، امام سهم خودش را فرمود که در راه خیر صرف کنید.
روایاتی که بود فراوان بود. در این بخش از روایات، یک مسئله جنف است یک مسئله حنف است یک مسئله حاف است. حیف که ناقص یایی یا ناقص واوی است یعنی ظلم. حاف یعنی ظَلَم. جَنَفَ هم مشابه همین است حَنَفَ مقابل اینهاست. دین حنیف داریم طریقه جنیف داریم حیف و میل هم داریم. این روایات هر سه قسم را دارد مخصوصاً قسم جَنَفَ و قسم حاف. ﴿مَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً﴾[9] جَنف یعنی بیمیلی، بیعدلی. جنف در مقابل حنف است حنیف به چه کسی میگویند؟ جنیف به چه کسی میگویند؟ آن کسی است که پایش مستقیم است پایش سالم است وقتی که راه میرود مستقیماً به طرف رو به رو میرود میگویند این حنیف است.[10] آنکه پایش کج است و وقتی راه میرود یک طرفه میرود جنف یعنی «مال عن الوسط الی احد الجانبین»[11] جنیف یعنی این، حنیف یعنی آن. دین حنیف یعنی دین مستقیم و صاف، روش جنیف یعنی اینکه راه میرود پایش به یک طرف کج است بالاخره، حرف میزند یک طرفش کجا است، چیزی مینویسد یک طرفش کج است؛ فرمود: ﴿فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً﴾.
پس انسان یا جنیف است یا حنیف. دین حنیف که دین وجود مبارک ابراهیم خلیل است یعنی دین مستقیم و صاف. اگر پای کسی کج باشد به یک طرف میگویند این جنیف است یعنی به یک طرف کج راه میرود. همین را قرآن کریم دارد که ﴿فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً﴾. حیف هم همینطور است حاف یعنی ظلم. چند روایت داشت که اگر کسی بیش از اندازه وصیت بکند این نسبت به ورثه حیف کرده است.
در وسائل جلد نوزدهم صفحه 268 آن روایاتش این بود که «السُّکْرُ مِنَ الْکَبَائِرِ وَ الْحَیْفُ» آن هم از کبائر است حیف و میل این است. چند تا روایت بود که قبلاً خوانده شد.
اما حالا وصیت مستحب است کمتر از ثلث باشد در وسائل جلد نوزده صفحه 269 باب نُه این است که «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْوَصِیَّةِ مِنَ الْمَالِ بِأَقَلَّ مِنَ الثُّلُثِ» یک «وَ اخْتِیَارِ الْخُمُسِ عَلَی الرُّبُعِ» دو، بعد مرحله سوم را حالا که بنا شد کمتر از ثلث باشد اینها درجه فضلش فرق میکند هر چه کمتر بهتر. خمس افضل است بعد از آن ربع است آخرین مرحله ثلث است.
در قرآن دارد که ﴿وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ﴾[12] این پیشفرست است. فرمود ذات اقدس اله کار خیر شما را میپروراند ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾ منتها یک وقت است که کسی کار خیری میکند رابطهاش را قطع میکند! آیه این را نمیخواهد بگوید. آیه نمیخواهد بگوید اگر کسی کار خیری کرد خدا این را ده برابر پاداش میدهد این کسی که کار خیری کرد و رابطهاش را با آن قطع کرد این آیه این را نمیگوید چون آیه نمیگوید کسی کار خوب کرد، میگوید کسی کار خوب را بیاورد ﴿مَنْ جاءَ﴾ در دستش باشد. بنابراین همیشه باید حافظ آن باشد، مبادا کاری بکند که این از بین برود و باطل بشود چون گفتند اگر شما کار خیری کردید نگویید! کار خیری کردید کردید، مدام این را بگویی، ولو قصد ریا نداری ولی هر چه بگویید از لطافتش کاسته میشود، لذا باید مواظب باشید که تکان نخورد و آسیب نبیند و در دستت باشد. اگر قرآن گفته باشد که کسی کار خوب کرد ما به او جزاء میدهیم بله، اگر کسی کار خوب کرد خدا ده برابر میدهد، بله؛ اما این را که نگفت. فرمود کسی که وارد قیامت میشود باید حسنه اش در دستش باشد یعنی کار خوب کرد حدوثاً و بقائاً هم آن را نگه داشت. یک وقت است که بعداً این قدر میگوید که بیش از پژمرده شدن است و مدام می خواهد خودش را نشان بدهد، کلا از بین می رود. اگر کسی کار خیری کرد اگر سری به آن نزند و مواظب آن نباشد میپوسد و این پاداش ندارد. اگر آیه می گفت«من فعل الحسنه فله عشر امثالها» بله؛ اما لسان رسمی این است که ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ در دستش باشد ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾. این راهش چیست؟ راهش این است که مواظب آن حسنه باشد، مثلا سمعه نباشد. سمعه یعنی انسان بگوید برای اینکه بخواهد به گوش دیگران برساند. ریا معنایش این نیست که کار خدا را به دیگری نشان میدهد ریا این نیست، ریا این است که به دیگری نشان میدهد که من دارم برای خدا کار میکنم در حالی که برای خدا کار نمیکند، فقط میخواهد به مردم نشان بدهد؛ نه اینکه واقعاً برای خدا میخواهد کار بکند و به دیگری نشان میدهد، اینکه ریا نیست، کسی که واقعاً برای خدا کار میکند لازم نیست که به دیگری نشان بدهد. ریا معنایش این نیست که برای رضای خدا کار میکند و به مردم نشان میدهد، اینکه نمیشود، این میخواهد به مردم نشان بدهد که من برای رضای خدا کار میکنم در حالی که نمیکند چون اگر برای رضای خدا باشد که به مردم نشان نمیدهد.
در این روایت اول باب نُه آنجا «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع یَقُولُ لَأَنْ أُوصِیَ بِخُمُسِ مَالِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُوصِیَ بِالرُّبُعِ وَ لَأَنْ أُوصِیَ بِالرُّبُعِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُوصِیَ بِالثُّلُثِ وَ مَنْ أَوْصَی بِالثُّلُثِ فَلَمْ یَتَّرِکْ» همه حق را گرفته «وَ قَدْ بَالَغَ إِلَی أَنْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَأَنْ أُوصِیَ بِخُمُسِ مَالِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُوصِیَ بِالرُّبُعِ»[13] خلاصه هر چه کمتر بهتر. در زمان حیات خودش می تواند خیلی ببخشد.
روایت دوم این باب که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل می کند این است: «قَالَ: مَنْ أَوْصَی بِالثُّلُثِ فَقَدْ أَضَرَّ بِالْوَرَثَةِ»؛ این حمل میشود بر اینکه مثلاً اقل فضل است یعنی نهایت را وصیت کرده است کمترین فضیلتش این است اما «وَ الْوَصِیَّةُ بِالرُّبُعِ وَ الْخُمُسِ أَفْضَلُ مِنَ الْوَصِیَّةِ بِالثُّلُثِ وَ مَنْ أَوْصَی بِالثُّلُثِ فَلَمْ یَتَّرِکْ»[14] چیزی را از حق او نگذاشته همه را استیفا کرده است. البته «اضرّ» حمل بر کراهت میشود وگرنه حق مشروع اوست.
روایت سوم این باب که باز از وجود مبارک امام صادق «عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ» است این است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «الْوَصِیَّةُ بِالْخُمُسِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَضِیَ لِنَفْسِهِ بِالْخُمُسِ» استنیاسی است «وَ قَالَ الْخُمُسُ اقْتِصَادٌ وَ الرُّبُعُ جَهْدٌ وَ الثُّلُثُ حَیْفٌ»[15] حاف یعنی ظلم؛ حیف مثل جنف است.
روایت چهارم این باب هم که از وجود مبارک حضرت امیر است این است: «لَأَنْ أُوصِیَ بِالْخُمُسِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُوصِیَ بِالرُّبُعِ وَ لَأَنْ أُوصِیَ بِالرُّبُعِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أُوصِیَ بِالثُّلُثِ»[16] که در خود روایاتِ به حسب ظاهر متعارض، شاهد جمع داخلی هست که این مربوط به مراتب فضل است.
اما روایات باب دَه. گاهی میبینند کسی کار خیری انجام میدهد بعد این را شارع مقدس امضا میکند این گاهی بنای عقلاست و شارع امضا میکند گاهی بنای یک فرد است کسی این کار را کرده است البته به عنایت الهی و شارع آن را امضا میکند و این را سنت قرار میدهد.
روایت اول باب ده این است که «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص ـ وَ الْمُسْلِمُونَ یُصَلُّونَ إِلَی بَیْتِ الْمَقْدِسِ ـ» در مکه که بودند به طرف بیت المقدس نماز میخواندند بعضی از بزرگان نقل میکردند که قبله اول قدس بود ولی وجود مبارک حضرت که میایستاد جلوی کعبه یا دو طرف کعبه نمیایستاد پشت کعبه میایستاد که هم به کعبه اقتدا کرده باشد هم به طرف قدس، البته نه به عنوان اینکه کعبه قبله است کعبه قبله نبود، بلکه برای احترام کعبه این کار را می کرد، چون فرقی نمیکرد، بالاخره باید رو به قدس باشد، رو به قدس چهار نحو ممکن است: جلوی کعبه بایستد دو طرف کعبه بایستد پشت کعبه بایستد، همه به طرف قدس ممکن است ولی حضرت پشت کعبه میایستاد که هم رو به کعبه باشد هم رو به قدس.
شخصی بود قبل از اینکه قبله عوض بشود در مدینه بود «فَأَوْصَی الْبَرَاءُ بْنُ مَعْرُورٍ (إِذَا دُفِنَ) أَنْ یُجْعَلَ وَجْهُهُ إِلَی تِلْقَاءِ النَّبِیِّ ص إِلَی الْقِبْلَةِ» این شخص وصیت کرد که اگر مُرد رویش به طرف مکه باشد جایی که پیغمبر بود. در مدینه خیلیها آن روزها وضعشان روشن نبود. او وصیت کرد که وقتی مُرد در هنگام دفن مثلاً رویش به طرف مکه باشد که پیغمبر آنجاست یعنی به طرف کعبه باشد. همین کار این آقا مورد امضای شریعت قرار گرفت و جزء سنت شد. «وَ أَوْصَی بِثُلُثِ مَالِهِ فَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ»[17] هم آن اولی سنت شد هم این دومی. ثلث مال سنت شد منتها اینجا محور بحث ثلث مال است.
روایتهای متعددی در این باب است که سؤال میکنند. روایت دوم این باب این است که «سالتُ ابا عبدالله علیه السلام عَنِ الرَّجُلِ یَمُوتُ مَا لَهُ مِنْ مَالِهِ فَقَالَ لَهُ ثُلُثُ مَالِهِ وَ لِلْمَرْأَةِ أَیْضاً»[18] چه زن چه مرد. این را مرحوم کلینی فرمود که «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ ذَکَرَ مِثْلَهُ».
روایت سوم این باب این است که «سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَمَّا یَقُولُ النَّاسُ فِی الْوَصِیَّةِ بِالثُّلُثِ وَ الرُّبُعِ عِنْدَ مَوْتِهِ أَ شَیْءٌ صَحِیحٌ مَعْرُوفٌ أَمْ کَیْفَ صَنَعَ أَبُوکَ- قَالَ الثُّلُثُ ذَلِکَ الْأَمْرُ الَّذِی صَنَعَ أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ»[19] ثلث است، پدر ما هم همین کار را کرده است، اما در آنجا که مصلحت میدانست. حالا بقیه روایات إنشاءالله برای روز بعد.