درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1401/03/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الوصیة
کتاب وصیت مشتمل بر چند فصل بود: یک فصلش مربوط به این بود که «الوصیة ما هی؟» فصل بعد این بود که «موصی من هو؟» شرایطش چیست؟ اوصافش چیست؟ و فصل سوم این است که موصی به چیست؟ متعلق وصیت چیست؟ در اینجا چند طرف محل بحث است: یک طرف که اصل تعیین متعلق وصیت است، دوم اینکه اگر این وصیت، مبهم بود راهش چیست؟، سوم احکام وصیت است.
در طرف دوم که وصایای مبهمه است، گاهی آن وصیت کننده و آن موصی آشنا به فرهنگ وصیت نیست یا هم زمان نیست یا هم زبان نیست مبهماتی هست، مخصوصاً اینکه گاهی وصیتها در پایان عمر است که شخص به سهو و نسیان یا به مشکلات دیگر مبتلا میشود. در این حالتها نسبت به این وصیتهای مبهم باید چگونه عمل بشود؟ اینکه یک طرف را اختصاص دادند به وصایای مبهمه، چون اینها غالباً در پایان عمر قرار میگیرد و در پایان عمر سهو است نسیان است اضطرار است اضطراب و امثال ذلک است.
چند مصداق از مصادیق وصایای مبهمه را ذکر کردند، چون این محل ابتلای گذشتهها هم بود. در عصر ائمه(علیهم السلام) هم اینگونه از امور مبتلا بود و سؤال میکردند، این روایت هم در کتاب وصیت آمده است که اگر وصیت مبهم بود، از نظر کلمه مبهم بود از نظر مقصد مبهم بود راهش چیست؟
مطلب مهمی که در این فرع است این است که وصیت یک امر خانوادگی است و امور خانوادگی گذشته از اینکه حکم شرعی شفاف و روشنی دارد با توصیه اخلاقی هم همراه است. در جریان احکام جدّی، تعبیر به اینکه خدا شما را سفارش میکند، وصیت میکند و اینها کمتر است، البته هست اما نه به شدت مسئله وصیت ولی در امور وصیت، ذات اقدس الهی غیر از اینکه سهام را مشخص میکند، موصی را مشخص میکند، وصی را مشخص میکند، تعبیر به مِهر و محبت دارد که ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ﴾ خدا شما را وصیت میکند، خدا وصیت کننده است شما وصی هستید، متعلق وصیت نهاد خانواده است که ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ﴾. یک حکم شفاف بگوید نظیر اینکه فلان نماز چند رکعت است، فلان روزه مفطراتش چیست، به آن شدت و شفافیت نیست: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ﴾.
بنابراین اصل نهاد خانواده که روی محبت و لطف است و عنایت است، اساس خانواده عاطفه است. یک بیان نورانی از امام صادق (سلام الله علیه) است که این نهاد خانواده را تثبیت میکند بعد نهاد جامعه هم با همین نهاد خانواده شکل میگیرد؛ فرمود: «تَزَاوَرُوا» قهر نکنید، از یکدیگر فاصله نگیرید، به زیارت یکدیگر بروید «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا» شما که شیعیان ما هستید وقتی دور هم جمع شدید، سخنان ما را نقل میکنید. سخنان ما غیر از آن مسائل قانونی، مسائل اخلاقی را هم به همراه دارد «تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِی زِیَارَتِکُمْ إِحْیَاءً لِقُلُوبِکُمْ وَ ذِکْراً لِأَحَادِیثِنَا وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض»[1] احادیث ما و کلمات نورانی ما عاطفه ایجاد میکند، مهربانی و گذشت و نزدیکی و عاطفه ایجاد میکند و جامعه با عاطفه زنده است، جامعهای که در آن عاطفه است خونریزی و جنگ و اختلاف و دعوا و اینها نیست.
ما یک تعبیر عرفی هم داریم، این تعبیر عرفی درست هم است که میگویم: «سنگ روی سنگ بند نمیشود»! الآن شما یک بنای مستحکمی بخواهید بسازید برج بسازید خانه بسازید، اگر در آن ردیف اول سنگ گذاشتید ردیف دوم نمیتوانید سنگ بگذارید، چون سنگ روی سنگ بند نمیشود باید یک ملات نرم بگذارید که سنگ دوم روی سنگ اول قرار بگیرد، وگرنه سنگ روی سنگ بند نمیشود.
فرمود کلمات ما آن ملات نرم است. آن وقت اعضای خانواده وقتی که کنار هم جمع شدند، میشود جامعه مستحکم که هیچ چیزی نمیتواند بین اینها اختلاف ایجاد کند. عاطفه این هنر را دارد، گرچه خودش رقیق است ولی محکمتر از هر آهنی کار میکند. فرمود: «وَ أَحَادِیثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَکُمْ عَلَی بَعْض» این درست که سنگ روی سنگ بند نمیشود، ولی عاطفه سنگ را روی سنگ قرار میدهد، آن وقت میشود برج، میشود خانه، میشود سدّ. این سدّ مستحکم روی آن ملات نرم است. فرمود حرفهای ما اینطور است، آن وقت جامعه مستحکم میشود.
ذات اقدس الهی هم برای نهاد خانواده از همین راه ما را تعلیم داد، فرمود: ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن﴾[2] چون این چنین است اگر کسی در اثر ناسازگاری احیانی بین اعضای خانواده بخواهد دیگری را از ارث محروم کند یا سهم او را به او کم بدهد، این روایات دارد که این کار را نکنید. چندین روایت است که وصیت یا حیف است یا عدل. این حیف در قبال عدل قرار گرفته است یعنی اگر کسی در وصیت، سهم ورثه را رعایت کرده است این عادلانه وصیت کرد، عادلانه با مسئله ارث برخورد کرد و اما اگر کسی حیف کرد، حیف و میل که میگویند «حاف» یعنی مال مردم را خورد و جور کرد، یعنی «ظَلَمَ».[3] «مَن عَدَلَ فهو کذا، من حاف فهو کذا». این «حاف» یعنی حیف کرد در قبال عدل است، مثل «جار».
یک وقت میگوییم: «من عدل کذا، من جار کذا» یا «من عدل کذا، من ظلم کذا»، قسم سوم اینکه «من عدل کذا، من حاف کذا» این «حاف» گاهی جای «ظلم» قرار میگیرد، گاهی جای «جار» قرار میگیرد. عدل و جور، عدل و ظلم، عدل و حیف. حیف و میل، «حاف» یعنی «ظلم». در روایات که آمده: «من عدل فی الوصیة»، حکمش کذا، «من حاف فی الوصیة» حکمش کذا، «حاف» یا سهم الإرث کسی را ندهد یا در هنگام وصیت بعضی را از ارث محروم بکند یا کمتر به او بدهد، این خلاف شرع است. این از نظر تکلیفی خلاف شرع است و اما از نظر حکم وضعی نافذ نیست.
ممکن است کسی این مطلب شرعی را نداند مطابق وصیتنامه برود در محکمه قانون و قانون بگوید که حق با این وصیتنامه است که سهم الإرث را مشخص کرده است و اما او حق ندارد چنین کاری بکند، چون انسان تا زنده است در مال خود میتواند تصرف کند ولی نسبت به بعد از موت، به اندازه ثلث میتواند وصیت کند.
در باب وصیت هم گفتند آنچه خیلی مهم است آن وصیتهای عهدی است که تمام شرفش را، تعهداتش را، عقایدش را، اخلاقیاتش را، باورهایش را با خدا در میان میگذارد اما وصایای مالی خیلی مهم نیست. فرمودند اگر کسی به ثلث وصیت کند، خیلی به بچههایش جفا کرده است! بهتر از ثلث، خمس است. نشد، ربع است. خیلی به بچههایتان آسیب نرسانید. مسئله مالی خیلی مهم نیست، عمده آن تعهدات است.
در مسائل مالی هر چه کمتر بهتر. مبادا کسی حق ورثه را کم بدهد درباره ارث دخالت بکند و بگوید که این مقدار به او بدهید این مقدار کمتر به او بدهید این مقدار بیشتر بدهید، نه! فرمود کاری به سهام ورثه نداشته باشید. سهام ورثه «علی کتاب الله» است ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ﴾. درباره ورثه شما سهم آنها را دست نزنید، سهمی که مربوط خود شماست به نام ثلث هر چه کمتر بهتر اما آن وصیتهای عهدی و آن تعهدات و اخلاقیات و ایمانیات را محکم بکنید.
مرحوم محقق این فرع را ذکر کرد. این فرع یک سلسله اصول کلی دارد و به دنبال آن اقوال بزرگان و فقها هم هست، دو. در قبالش روایتی است که سندش از چند جهت گیر دارد: یکی اینکه خود آن راوی اصلی که میرسد او مجهول است؛ دوم اینکه معلّی در این روایت است، این معلّی معلوم نیست که معلّی بن عثمان است یا معلّی بن محمد که مشترک است، این دو، این دو تا اشکال از نظر سند است؛ مضمونش هم تقریباً مخالف با شریعت است، برای اینکه این میگوید فلان شخص از ورثه را از ارث محروم کرد. حالا این پسرخوانده بود یا مشکل دیگری داشت یا آلودگی داشت، غرض اینکه این مشکلات بود. بعضی از بزرگان مثل مرحوم شیخ[4] ، مثل مرحوم صدوق[5] در خصوص این مورد ظاهراً به این روایت فی الجمله عمل کردند لکن بسیاری از بزرگان به این روایت عمل نکردند.
اما اصل مسئله، مرحوم محقق فرمود: «و لو أوصی بإخراج بعض ولده من ترکته» اگر وصیت کند که بعضی از فرزندان او از ترکه او سهمی نبرند. این کاری به ثلث ندارد، این دخالت در ارث است که وصیت نامشروع است. کسی وصیت بکند که از نظر سهم الإرث فلان کس را محروم کنید یا کمتر بدهید! این حق را ندارد اصلاً. انسان تا زنده است ممکن است در مال خودش تصرف بکند و به بعضی اینقدر بدهد و به بعضی قدری کمتر یا بیشتر بدهد اما به لحاظ بعد الموت حق ندارد و اصلاً بیگانه است.
«لو أوصی بإخراج بعض ولده من ترکته» که ارث نبرد یا کمتر ارث ببرد «لم یصح» اصلاً چنین وصیتی مشروع نیست. حالا اگر اینگونه وصیت کرد یا کتباً یا شفَهاً "نه شِفاهاً! شفاهی درست نیست؛ یا شفاهاً یا شفهی. می گویند امتحان شفاهی درست نیست؛ این لفظ درست نیست" اگر در وصیتنامه بگوید که فلان شخص را سهم الإرث ندهید یا کمتر به او بدهید این مشروع نیست.
اگر این کار را بکند حکم فقهیاش چیست؟ آیا این اصلاً باطل است یا توجیهی دارد؟ اقوال فقها در این زمینه چیست؟ میفرماید: «فیه تردد» تردد بین چیست؟ بین اینکه چنین وصیتی باطل باشد «و بین إجرائه مجری من أوصی بجمیع ماله لمن عدا الولد» یک وقت است که این وصیتی که شما میگویید وصیت کرد که فلان شخص را از ارث محروم کند این کلاً کاغذ باطله است! برخی میگویند نه، این کاغذ باطله نیست، این راه صحیح دارد و آن این است که اگر وصیت بکند که همه مال مرا به این دو نفر بدهید و به آن یکی اصلاً ندهید، این میشود وصیت، یک، صحیح است، دو؛ منتها چون مازاد بر ثلث است به امضای ورثه برمیگردد، کار مشروعی است.
یک وقت است وصیت میکند که هیچ سهمی برای فلان پسر قائل نباشید، این کاغذ باطله است و لغو است. بعضی میخواهند بگویند کسی که یک پسر را محروم کرد این کاغذ باطله نیست، این راه صحیح دارد و آن این است اگر وصیت بکند که همه مال مرا به این دو نفر بدهید این کاغذ باطله نیست، چرا؟ برای اینکه این وصیت نسبت به ثلث صحیح است، یک، مازاد بر ثلث به ورثه برمیگردد، دو، به مقدار ثلث، ثلث کلاً مال این دو نفر ورثه میشود، بقیه که دو ثلث مانده، بین همه ورثه تقسیم میشود آن یکی هم سهم میبرد.
پس اگر دو تا برادر بودند یا سه برادر بودند، این شخص بگوید همه مال من برای این دو نفر است، آن سومی را محروم کند، این کاغذ باطله نیست، چرا؟ برای اینکه این وصیت مشروعی است، وصیتی است به ثلث. اگر خود ورثه هم حاضر بودند کلاً درست میشود، اگر حاضر نبودند امضا بکنند نسبت به ثلث این وصیت صحیح است، آن دو ثلث دیگر بین سه نفر تقسیم میشود. پس آن دو نفر هم ثلث را گرفتند هم در دو ثلث سهیم بودند، این یکی که خواست او را محروم بکند، این یکی فقط در آن دو سوم سهم دارد. پس راه صحیح دارد. این کاغذ باطله نیست.
«و فیه تردد» بین چه چیزی؟ بین اینکه این کاغذ باطله باشد باطل باشد رسماً و «اجرائه مجری من أوصی بجمیع ماله لمن عدا الولد» اگر کسی وصیت بکند که این سه فرزندی که من دارم کل مال من برای این دو فرزند است، این وصیت مشروع است. کاغذ باطله نیست، چرا؟ برای اینکه این وصیت نسبت به ثلث مشروع است. این ثلث را به این دو نفر میدهند بقیه را «علی کتاب الله» بین این سه نفر تقسیم میکنند. پس سهم آن دو نفر خیلی بیشتر است و سهم این یکی کمتر است.
پرسش: مصداق ظلم است یا نه؟
پاسخ: حالا اصلاً مشکل این آقایان این است که شما خواسته خودتان را بر وصیتنامه دارید تحمیل میکنید. وصیتنامه این نیست. وصیتنامه این است که این سومی ارث نبرد. این اول و وسط و آخرش خلاف شرع است. بله اگر آنگونه وصیتنامه را تنظیم بکند درست است. وصیت بکند که جمیع مال من برای این دو نفر است این منحل میشود به ثلث و ثلثین، نسبت به ثلث صحیح است نسبت به ثلثین باطل است و بین هر سه نفر تقسیم میشود. اگر همین را آن سومی اجازه هم بدهد باز هم صحیح است. آن یک مطلب است، یک مطلب را شما میگویید «علی خلاف کتاب الله» این شخص میگوید که این سومی ارث نبرد، این با صریح قرآن مخالف است، این ارث است.
بنابراین چیزی که وصیتنامه است صریحاً خلاف شرع است، چیزی که شما میگویید اگر اینطوری بگوید و میگفت بله، اگر اینطور میگفت صحیح بود، نه اینکه شما این خلاف شرع را بیاورید بر یک امر دیگر تطبیق بکنید، لذا میفرماید که این روایت مهجور است. گذشته از اینکه سندش دو تا اشکال دارد: یکی اینکه خود آن راوی اصلی مجهول است هم مجهول الإسم است هم مجهول العدالة و اشکال دومش این است که یک معلّی در آن است معلوم نیست که این معلّی بن عثمان است یا معلّی بن محمد، این مشترک است بین ضعیف و ثقه.
«فیه تردد بین البطلان و بین اجرائه مجری من أوصی بجمیع مالیه لمن عدا الولد» اگر کسی بگوید تمام مال مرا بین این دو نفر تقسیم بکنید به سومی اصلاً ندهید! این راه تصحیح دارد. «فتمضی» امضا میشود این وصیت «فی الثلث» یعنی یک سومش را به این دو نفر میدهند بقیه را بین این سه نفر تقسیم میکنند. این شخص یک فرزند را محروم کرده است از بعضی از مال و طبق این توجیه خلاف شرع هم نکرده است.
پرسش: این یک سومی که به آن دو نفر داده میشود به عنوان ثلث است یا به عنوان فریضه است؟
پاسخ: ثلث است، چون وصیت نسبت به ثلثش امضا میشود.
پرسش: چون ثلث نافذ است از آن جهت است
پاسخ: بله
پرسش: بالسویه تقسیم بشود یا اگر آنها مثلا دختر
پاسخ: آنها «علی کتاب الله» تقسیم میشود.
پرسش: نه، خود همین ثلث. بین این دو تا تقسیم بشود ...
پاسخ: ظاهرش تسویه است
«و یکون للمخرج نصیبه من الباقی بموجب الفریضة» فریضه یعنی سهم الإرث. این دو قول است. اولی معروف است دومی «قیل» است که مرحوم شیخ طوسی و صدوق به آن پرداختند.
مرحوم محقق میفرماید: «و الوجه الأول» طبق قاعده، بطلان است. «و فیه روایة بوجه آخر» که به وجه دیگر توجیه شده اما «مهجورة» این روایت مهجور است برای اینکه غالب فقها به آن عمل نکردند برای اینکه راوی مجهول است اسماً و وصفاً و مشترک هم در آن هست.
این روایت را حالا باید ببینیم که کدام روایت است و رازش چیست و چه کسانی به این عمل کردند و چه کسانی به این عمل نکردند؟! در این زمینه چند تا روایت است که درباره اصل وصیت که وصیت باید مهربانانه باشد طوری باشد که اگر اختلافی در اعضای خانواده است با موت آن پدر یا مادر، آن اختلاف حل بشود نه اینکه خودش زمینه اختلاف بشود. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب وصیت جلد نوزده صفحه 264 باب پنج این عناوین را شروع کرده است.
اولین روایت باب پنج که مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) از امام صادق(سلام الله علیه) «عَنْ أَبِیهِ ع» امام باقر(علیه السلام) نقل کرده است این است که «قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ ع مَا أُبَالِی أَضْرَرْتُ بِوُلْدِی أَوْ سَرَقْتُهُمْ ذَلِکَ الْمَالَ» یعنی اگر خدای ناکرده من در وصیت خلاف بکنم، این ضرر رساندن به ورثه مثل سرقت است و خلاف شرع است.
این روایت مرحوم صدوق را مرحوم شیخ هم نقل کرده است.
روایت دوم این باب هم که مرحوم صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنِ السَّکُونِیِّ» از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) از امام باقر(علیه السلام) نقل کرد این است که «قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ ع مَنْ أَوْصَی وَ لَمْ یَحِفْ» «حاف یحیف» یعنی «ظلم». «مَنْ أَوْصَی» و حیف و میلی نکرد «وَ لَمْ یُضَارَّ کَانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فِی حَیَاتِهِ»[6] اگر وصیت بکند به ورثه آسیب نرساند، مثل اینکه در زمان حیات خودش این مال را صدقه داده باشد. این احسان است.
این روایت را هم مرحوم کلینی نقل کرد هم مرحوم شیخ. اصل این روایت را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد.
باب ششم یعنی صفحه 265، آن باب این است که وصیت را زیبا انجام بدهید که خیلی وصیتها بودند که وصی خوب انتخاب کردند که نصیب کسی نمیشود اینگونه از وصیتها! دارد که «مَنْ لَمْ یُحْسِنْ عِنْدَ الْمَوْتِ وَصِیَّتَهُ کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ وَ عَقْلِهِ» آن وقت دارد که رسول خدا به علی(سلام الله علیه) وصیت کرد و وجود مبارک حضرت امیر امام حسن را، وجود مبارک امام حسن امام حسین را، وجود مبارک امام حسین امام سجاد را، وجود مبارک امام سجاد امام باقر را، اینها وصیتهایی است که پیدا نمیشود!
روایت دوم این باب را که آن را باز مرحوم صدوق نقل کرد وصیت پیامبر نسبت به حضرت امیر این است که «یَا عَلِیُّ أُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا فَلَا تَزَالُ بِخَیْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِیَّتِی إِلَی أَنْ قَالَ یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یُحْسِنْ وَصِیَّتَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ وَ لَمْ یَمْلِکِ الشَّفَاعَةَ»[7] کسی که نزدیک مگر وصیت خوبی نکرد این حق وصیت را انجام نداد، یک، و از شفاعت هم بهرهای نمیبرد، دو.
در روایت سوم این باب که مرحوم کلینی نقل کرده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) «فِی حَدِیثٍ قَالَ: إِنْ أُجِّلْتَ فِی عُمُرِکَ یَوْمَیْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِکَ لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَی یَوْمِ مَوْتِکَ قِیلَ لَهُ وَ مَا تِلْکَ الِاسْتِعَانَةُ قَالَ تُحْسِنُ تَدْبِیرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْکِمُهُ»[8] فرمود اگر دو روز وقت داری، یک روز را صرف کن به اینکه وضع خانوادگی را چگونه تنظیم بکنی. هم وصیت خوب بکنی، هم این نهاد خانواده را به مِهر و مهربانی و گرمی و صفا و وفا دعوت بکنی. اساس خانواده روی محبت و اینهاست «إِنْ أُجِّلْتَ فِی عُمُرِکَ یَوْمَیْنِ» اگر دو روز مهلت داری، یک روز را برای اینکه این ادب دینی را در مسئله خانواده رعایت بکنی «لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَی یَوْمِ مَوْتِکَ» به حضرت عرض شد که آن استعانت چیست؟ چهگونه کمک میکند؟ فرمود: «تُحْسِنُ تَدْبِیرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْکِمُهُ» آنچه که خَلَف تو هستند و آنچه که حکم میکنی بین اینها که محبت و صفاست از نظر اخلاقی، تنظیم حقوق شرعی است «علی کتاب الله» که هیچ مشکلی در خانواده پیش نیاید.
باب هفتم که باب استحباب صدقه است که این کار خوبی است و آخر عمر باید باشد.
این باب هفتم خیلی امیدبخش است که رسول الله فرمود: «مَنْ خُتِمَ لَهُ بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ ـ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِصِیَامِ یَوْمٍ دَخَلَ الْجَنَّةَ ـ وَ مَنْ خُتِمَ لَهُ بِصَدَقَةٍ یُرِیدُ بِهَا وَجْهَ اللَّهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ»[9] اینها تقریباً یعنی تا آخرین لحظه این خدمات عبادی و مالی انجام بشود.
باب هشتم «عَدَمِ جَوَازِ الْجَوْرِ فِی الْوَصِیَّةِ و الحَیفِ فیها بِتَجَاوُزِ الثُّلُثِ» میخواهد وصیت کند حداکثر ثلث است. بهتر از ثلث این است که کمتر باشد ربع باشد خمس باشد ولی از ثلث نگذرد. اگر از ثلث بگذرد حیف و ظلم کرد. اگر بیش از ثلث وصیت کرد باید حتماً به عدل و معروف برگردد یعنی به ثلث برگردد.
روایت اول را مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع» امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد که «قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی رَجُلٍ تُوُفِّیَ وَ أَوْصَی بِمَالِهِ کُلِّهِ أَوْ أَکْثَرِهِ فَقَالَ لَهُ الْوَصِیَّةُ تُرَدُّ إِلَی الْمَعْرُوفِ» کسی وصیت کرد و خیال کرد که کار خیری انجام داد! اگر کسی میخواهد کار خیر انجام بدهد در زمان حیاتش بکند، چرا خلاف شرع میخواهد بکند؟! فرمود نه، این وصیت خلاف شرع است باید به معروف برگردد «فَمَنْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ أَتَی فِی وَصِیَّتِهِ الْمُنْکَرَ وَ الْحَیْفَ» اگر در وصیتش کار حرام کرد، حیف یعنی ظلم و جور. «حاف» یعنی «ظلم و جار» در برابر «عدل» این حیف کرد «فَإِنَّهَا» این وصیت حائفه و ظالمه «تُرَدُّ إِلَی الْمَعْرُوفِ وَ یُتْرَکُ لِأَهْلِ الْمِیرَاثِ مِیرَاثُهُمْ»[10] چرا درباره میراث؟ حق ندارید درباره آن وصیت کنید.
این روایت مرحوم شیخ طوسی را کلینی هم نقل کرد مرحوم صدوق هم نقل کرد.
روایت دوم این باب که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ» از وجود مبارک امام صادق که او از امام باقر(سلام الله علیهما) نقل کرد این است که «مَنْ عَدَلَ فِی وَصِیَّتِهِ کَانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِهَا فِی حَیَاتِهِ» اگر کسی وصیت عادلانه کرده باشد، حدود وصیت را رعایت کرده باشد مثل آن است که در زمان حیات خودش این کار را کرده باشد. چرا میگوییم مثل این است؟ برای اینکه انسان با دست خودش انجام بدهد بهتر از این است که بگوید و وصیت بکند که بعد از من انجام بدهید «وَ مَنْ جَارَ فِی وَصِیَّتِهِ» جور کرد ظلم کرد کسی را محروم کرد برای کسی زیاد کرد برای کسی کم کرد، یک، و در ارث دخالت کرد، دو، این «لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ»[11] ذات اقدس الهی دو نگاه دارد، چون الله ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾[12] است الله سمیع است هر حرفی را میشنود و همه چیز را میبیند این نگاه عمومی است.
چیزی نیست که خدا نبیند، صدایی نیست که خدا نشنود. اینکه میگوییم ﴿إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ﴾[13] یعنی همه حرفها را میشنود تا در «یوم القیامة» بررسی کند اما در مسئله دعاها در ذیل دعا دارد: «إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء»[14] خدایا تو دعاها را گوش میدهی! دو تا سمیع داریم: یکی سمع فیزیکی است که بعضی با ابزار گوش میدهند و ذات اقدس الهی بدون ابزار؛ این سمیع دوم به معنای اینکه حرف را عمل میکند مثلاً ما میگوییم این بچه حرف ما را گوش میدهد! این معنایش این نیست که فیزیکی گوش میدهد. میگوییم آن آقا حرفهای ما را نمیشنود فلان شخص حرف ما را میشنود. اینکه در دعاها آمده «إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء» به معنی دوم است. او غیبت را هم میشنود، ظلم و فحش را هم میشنود! این «إِنَّکَ» برهان مسئله است. تو به دعاها گوش میدهی، دعا را عمل میکنی. وگرنه او غیبت را هم میشنود فحش را هم میشنود، دروغ را هم میشنود، چون «بکل شیء سمیع» است.
اما اینکه در ادعیه دارد که در ذیل دعا دارد که خدایا این کار را بکن «إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاء»، یعنی تو حرفها را گوش میدهی. نگاه هم همینطور است او که ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است اما در آیات دارد که روز قیامت شد ﴿وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾، خدا یک عده را نگاه نمیکند این نگاه تشریفی است. ﴿وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِم یَوْمَ الْقِیامَة﴾[15] این نگاه تشریفی است، وگرنه خدا با همه حرف میزند همه را نگاه میکند! غرض این است که این نگاههای به معنا اجابت با نگاه فیزیکی و شنیدنی و اینها دو باب است در دو بحث است.
اینجا دارد که اگر کسی این کار را بکند «وَ مَنْ جَارَ فِی وَصِیَّتِهِ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ هُوَ عَنْهُ مُعْرِضٌ» خدا او را نگاه نمیکند. این ﴿وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ همین قضیه است وگرنه او ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ﴾ است چطور میشود خدا این را نگاه نکند؟ خدا همه را نگاه میکند به حساب و کتاب همه میرسد.
پرسش: نظر رحمت نمیکند!
پاسخ: بله، نظر رحمت است، عنایت است نظر ویژه است. تشریفی است ﴿وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِم یَوْمَ الْقِیامَة﴾.
این روایت دوم را که مرحوم صدوق نقل کرد، کلینی هم نقل کرد.
روایت سوم با همین اسناد از وجود مبارک امام صادق و امام باقر(سلام الله علیهما) است که حضرت امیر فرمود: «الْحَیْفُ فِی الْوَصِیَّةِ مِنَ الْکَبَائِرِ»[16] شما برخلاف آیه دارید عمل میکنید!
این روایت سوم را هم مرحوم صدوق نقل کرد هم صاحب قرب الإسناد نقل کرد.
پرسش: این وصیت شدنی هم نیست شرعاً که بیش از یک سوم باشد یا منظور همان یک سوم است؟
پاسخ: خود وصیت کردن یک فعل است و کتابت است و عمل است و قول است وصیت کرد که این کار را بکند، خلاف شرع کرده است مثل اینکه دروغ گفته است قانونی را تنظیم کرده است که فلان کار را بکنید، خب فلان کار را بکنید مثل اینکه کسی بگوید که نماز صبح سه رکعت است! این خلاف شرع است لازم نیست که عمل بشود! عمل نمیشود اما این نظر دادن خلاف شرع است.
پرسش: فرمودید باطل است
پاسخ: حرام است تکلیفاً باطل است وضعاً.
این روایت سوم را که «الْحَیْفُ فِی الْوَصِیَّةِ مِنَ الْکَبَائِرِ»، این را مرحوم صدوق هم نقل کرد در قرب الإسناد حمیری هم نقل کرد.
روایت چهارم را که مرحوم طبرسی در مجمع البیان نقل کرد این است که در حدیث است که فرمود: «إِنَّ الضِّرَارَ فِی الْوَصِیَّةِ مِنَ الْکَبَائِرِ»[17] ضرار در وصیت از کبائر است. کسی را مثلاً محروم بکند، یک، و فلان کس ارث ببرد فلان کس ارث نبرد، دو.
در تفسیر عیاشی هم آمده که «السُّکْرُ مِنَ الْکَبَائِرِ وَ الْحَیْفُ فِی الْوَصِیَّةِ مِنَ الْکَبَائِرِ»[18] سُکر از کبائر است حیف در وصیت هم از کبائر است.