< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/02/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الوصیة

 

کتاب وصیت که چند فصل داشت در فصل موصی به، چند طرف محور بحث قرار گرفته بود. طرف دوم در وصایای مبهمه است. وصیت یک وقت یک چیز روشنی است، محذوری ندارد نه برای وصیت کننده نه برای وصی نه برای موصی له یا موصی به اما وقتی مبهم شد، از چند منظر محور بحث قرار می‌گیرد که آیا این وصیت صحیح است یا نه؟ اگر صحیح نیست آیا به موصی برمی‌گردد یا به وارث برمی‌گردد؟ اگر وصیت صحیح است راه عملش چیست که آن ابهام مزاحم عمل نباشد؟

مرحوم محقق(رضوان الله علیه) در این مسئله «الطرف الثانی فی الوصیة المبهمة» چند تا فرع را ذکر کرد. بسیاری از این فروع متخذ از روایت است، چون در روایات مورد سؤال قرار گرفت و ائمه(علیهم السلام) پاسخ دادند مطابق همان حادثه‌ای که در روایت واقع شد و محور سؤال و جواب قرار گرفت همان را محقق به عنوان فرع قرار داد. این سه چهار تا فرعی که اخیراً مرحوم محقق ذکر می‌کنند مطابق سه چهار روایتی است که در سه چهار باب است.

مثلاً به عنوان نمونه می‌فرماید: «و لو أوصی بوجوه فنسی الوصی وجها جعله فی وجوه البر و قیل یرجع میراثا» وصیت کرد که در فلان راه صرف کنید، این یادش رفته که فلان راه چیست! اینجا از چند منظر محور بحث است که آیا وصیت باطل است یا نه؟ اگر وصیت باطل بود این مال به موصی برمی‌گردد یا به وارث برمی‌گردد و اگر وصیت صحیح بود راه عملش چیست؟ برای اینکه وصیت‌نامه در دست نیست یا وصی فراموش کرده نمی‌داند که در چه راهی است، بالاخره این در چه راهی صرف بکند؟

پس در دو مقام محور بحث است که آیا این وصیت صحیح است یا نه؟ اگر وصیت باطل بود آیا دوباره ملک وصیت‌کننده است یا ملک وارث است و اگر وصیت صحیح بود راه عملش چیست؟ چه اینکه شعب فرعی این مسئله این است که این وصی که یادش رفته، یا بین امور کثیره است نمی‌داند که در راه علم است یا در راه خدمت است یا پل‌سازی است، راه‌سازی است، خدمت به فقراست؛ مثلاً در یکی از این مصارف هشت‌گانه مصرف زکات است که اطراف نسیان وسیع است. یک وقت است که نه، نسیان بین دو امر است یا سه امر، آنجا که نسیان بین دو امر است احتمال قرعه مطرح است که قرعه «لکل امر مشکل»[1] در اینجا نمی‌دانند که آیا برای فلان مؤسسه است یا فلان مؤسسه! در فلان راه خیر است یا فلان راه خیر! در چنین موردی که امر بین دو شیء قرار دارد ممکن است قرعه باشد اما یک وقت است که اصلاً راه را گم کرد نمی‌داند که کدام یک از این مصارف است! برخی فتوا به بطلان دادند؛ ابن ادریس و اینها در فرمایشاتشان هست که بعضی قائل به بطلان‌اند.[2] این بزرگوار‌های بعدی «تبعاً للنص» می‌گویند راهی برای بطلان نیست چرا باطل باشد؟ شبیه مال مجهول المالک است مجهول المصرف مثل مجهول المالک است. مجهول المالک که داریم راه خاص خودش را دارد مجهول المصرف هم داریم راه مخصوص خودش را دارد چرا باطل باشد؟ بنابراین این چنین نیست که راهی برای تصحیح نباشد.

«فتحصل» اگر اطراف شبهه دو و امثال ذلک بودند که احتمال قرعه است اما اگر اطراف شبهه وسیع بودند باید راه مجهول المالک یا مجهول المصرف را طی کرد «فی وجوه البر» مصرف می‌شود، این مطابق مقتضای قاعده اولیه است و این نص محمد بن ریّان چون این روایت ضعیف است اگر ما قاعده اولیه داشته باشیم که راه تصحیح را باز کرده است، این روایت که می‌گوید این وصیت صحیح است در وجوه بر مصرف می‌شود این مطابق با همان قواعد اولیه است، ضعف سند آن در اثر انطباق با قواعد اولیه تأمین می‌شود. اگر ما این روایت را هم نمی‌داشتیم مطابق قاعده می‌توانستیم عمل کنیم لذا مرحوم محقق می‌فرماید: «و لو أوصی بوجوه فنسی الوصی وجها جعله فی وجوه البر» این را در راه خیر صرف بکند، مثل مال مجهول المالک که در باب خیر صرف می‌کنند، مجهول المصرف که در باب خیر صرف می‌کنند، این هم همین طور اما احتمال اینکه باطل باشد وجهی ندارد، چون این یقیناً از ملک وارث بیرون آمده است وصیت صحیح است اگر وصیت «إنعقدت صحیحةً» پس مال یقیناً از حوزه ارث به حوزه ثلث آمده است و وجهی برای رجوع ندارد. یک وقت است که شما در صحت و بطلان وصیت تردید دارید احتمالاً وصیت می‌شود باطل، این مطلبی دیگر است اما وصیت «إنعقدت صحیحةً» وقتی «إنعقدت صحیحةً» این مال یقیناً از ارث به در آمده به ثلث رسیده است یا اصلاً وارد ارث نشده است، چون ثلث مقدم بر ارث است. این مال اصلاً وارد ملک ورثه نشده است دلیلی ندارد که برگردد به ارث. اگر وصیت «أنعقدت صحیحةً» یقیناً این در حوزه ثلث است و به ورثه اصلاً برنمی‌گردد.

 

پرسش: این وجوه بِرّ که می‌فرمایید اگر بعد از فوت آن موصی عمل بشود توسط وصی، ممکن است بِرّ بودن امری برخلاف آن نظر موصی باشد ...

پاسخ: می‌رسیم به مسئله بعدی که اگر اختلاف نظر بود چهار صورت دارد: هر دو مجتهد باشند، هر دو مقلد باشند، وصی مقلد باشد، موصی مجتهد باشد أو بالعکس. این صور اربعه احکامش در فرع بعد خواهد آمد که یک وقت است مشکل وصی این است که با فتوای موصی مشکل دارد. این مشکل دیگری است که سیأتی اما مشکل فعلی این است که وصیت «إنعقدت صحیحةً» منتها وصی یادش رفته که محور بحث چه بود! اینجاست که اگر امر بین دو شیء یا سه شیء بود که احتمال قرعه است و اگر نه که در راه خیر صرف می‌شود. احتمال اینکه وصیت باطل باشد و مال به میراث برگردد، اصلاً وجهی ندارد و روایت هم که الآن می‌خوانیم آن را تأمین می‌کند.

وسائل، جلد نوزده، صفحه 393 «بَابُ أَنَّ الْوَصِیَّ إِذَا نَسِیَ بَعْضَ مَصَارِفِ الْوَصِیَّةِ صَرَفَ ذَلِکَ الْمَبْلَغُ فِی الْبِرِّ» یا «صُرِفَ ذَلِکَ الْمَبْلَغُ فِی الْبِرِّ»، پس وصیت صحیح است راهش در وجوه خیر است. این روایت را مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ» حالا گذشته از اینکه سهل «أمره سهل» عمده آن محمد بن ریّان است که تصحیح نشده است. ایشان می‌گوید که در این مکاتبه من نامه‌ای را خدمت ابی الحسن امام کاظم(سلام الله علیه) _ابی الحسن مطلق امام کاظم است_ نوشتم «أَسْأَلُهُ عَنْ إِنْسَانٍ أَوْصَی بِوَصِیَّةٍ» وصیت کننده وصیتش تام بود هیچ چیزی را از قلم نینداخت اما «فَلَمْ یَحْفَظِ الْوَصِیُّ إِلَّا بَاباً وَاحِداً مِنْهَا» گفت در این هفت هشت چیز صرف بکنید، این هم فقط یکی اش یادش مانده، چه کار بکند؟ «إِلَّا بَاباً وَاحِداً مِنْهَا کَیْفَ یَصْنَعُ فِی الْبَاقِی» که یادش رفته؟ «فَوَقَّعَ ع» توقیع مبارک صادر شد که «الْأَبْوَابُ الْبَاقِیَةُ» که یادش رفته «اجْعَلْهَا فِی الْبِرِّ» آن یکی که یادش هست که خوب است آن بقیه را هم در راه خیر صرف بکند. این مال مجهول المصرف که معین است ولی شخص یادش رفته در راه خیر صرف بکند.

این روایت را مشایخ ثلاثه نقل کردند، یعنی مرحوم کلینی هم نقل کرده است از سهل و مرحوم صدوق هم نقل کرده است از سهل. همه اینها به سهل بن زیاد می‌رسد از آنجا به محمد بن ریّان. پس مطابق با قواعد اولیه است، یک، مورد عمل اصحاب هم هست، دو، وجهی برای مطابق قاعده به هیچ وجه نیست که به ارث برگردد. این تام نیست.

پس بنابراین وصیت صحیح است نسیان در وصی است نه در موصی و هیچ مشکلی ندارد. «و لو أوصی بسیف معین و هو فی جفن» جفن مثل این پلک چشم که حافظ است این هم چیزی است که شمشیر را در آن می‌پیچند[3] غیر از غلاف است «و لو أوصی بسیف معین» که این سیف «فی جفن دخل الجفن و الحلیة فی الوصیة» یک وقت است که زیباکاری است دسته‌اش مثلاً طلاست یا نقره است یا هر چه است. این تعبدی در کار نیست این دو سه روایتی که در این دو سه باب است درباره قلم و قلمدان یا شمشیر و غلاف شمسیر و امثال ذلک این یک امر عرفی است. اگر شمشیری است که غلاف دارد وقتی این شمشیر را وصیت کرد که در راه خیر صرف بشود یعنی با غلاف اما شمشیری است که بی‌غلاف است، مرتب این شخص این شمشیر را به کار میبرد، حالا اگر وصیت کرد که این شمشیر را در راه خیر به رزمنده‌ها بدهید معنایش این نیست که برایش غلاف تهیه کنید!

درست است که سیف شامل غلاف نمی‌شود یا شامل جفن نمی‌شود ولی این شمشیر جفنی داشت یا غلافی داشت و درست است که بعضی از آن تزیین‌های نقره و طلا در معنای سیف دخیل نیست ولی این سیف این را داشت، این سیف یک گوشه‌اش نقره‌ بود یا یک گوشه‌اش طلا بود، این را نمی‌شود گرفت.

«فتحصل» که ظهور لفظ حجت است، یک، هر ابزاری با آن وضعی که بود با آن وضع تحت وصیت قرار می‌گیرد، دو، گرچه لفظ شامل نمی‌شود سیف شامل جفن نمی‌شود، سیف شامل غلاف نمی‌شود، سیف شامل طلا و نقره‌ای که احیاناً کنار آن است نمی‌شود ولی این شمشیر با این خصوصیت است این شمشیر که در خارج با این خصوصیت است دست این موصی بود، وصیت کرده است که این شمشیر مرا به فلان کس بدهید یعنی با همین خصوصیات. یک وقت است که قلمی قلمدان ندارد معنایش این نیست که وقتی این قلم را وصیت کرده است شما برایش قلمدان تهیه کنید اما یک وقت قلمی است با قلمدان و تشکیلاتش همه روی میزش بود این قلم را وصیت کرد که به فلان جا بدهید، ظاهرش این است که با قلمدان است.

پس بنابراین این یک چیز تعبدی نیست، یک، به ظهور همان لفظ برمی‌گردد، دو، روایت هم این را تأیید می‌کند، سه.

 

پرسش: ملاک قرار بدهیم بگوییم که وصیت به ظرف با مظروفی که همراهش است یا به عکس.

پاسخ: غرض این است که این به ظهور لفظی برمی‌گردد. یک وقت است که این شخص اصلاً این قلمی که داشت همیشه روی میزش بود قلمدان نداشت. بعد وصیت کرد که این قلم را به فلانی بدهید. لازم نیست برایش قلمدان تهیه کنید اما نه، این قلمی که وصیت کرد روی قلمدان بود و تشکیلاتی داشت و گفت این قلم را وصیت می‌کنم به فلان شخص بدهید، یعنی با قلمدان بدهید. مثل اینکه در کتاب بیع در «ما یدخل فی المبیع» اگر کسی خانه را فروخت کلید هم روی آن است. بیع که شامل کلید نمی‌شود اما در کتاب بیع گفتند که «ما یدخل فی المبیع» مطابق همان ظهورات عرفی و افعال مردم است. اگر گفتند این خانه را فروختم یعنی کلیدش هم هست وگرنه خانه که شامل کلید نمی‌شود. اینجا هم «ما یدخل فی الوصیة» است وقتی که این شمشیر در غلاف بود و اصلاً بی‌غلاف نبود همیشه در غلاف بود مگر در میدان جنگ. این یعنی با غلاف یا با جفن.

 

بنابراین چون ظهور عرفی این است و روایات هم بر همین وضع سؤال و جواب شده است اینها هم فتوا می‌دهند و می‌گویند ادعای اجماع می‌کنند. اینجاست که مرحوم صاحب جواهر دارد که اکثر بل المشهور[4] ! از جاهایی که قبلاً گفته شد به اینکه مشهور بالاتر از أشهر است، لذا صاحب جواهر می‌گوید أشهر بل المشهور، یکی از جاها همین جاست. در اینجا اول دارد که اکثر، بعد دارد که بل المشهور، چرا؟ برای اینکه اگر گفت اکثر، مقابلش کثیر است اما وقتی گفت مشهور، مقابلش شاذ و نادر است. مشهور بالاتر از اشهر است. کثیر بالاتر از اکثر است. اکثر مقابل کثیر است ولی کثیر مقابل قلیل است. هکذا اشهر مقابل مشهور است و مشهور مقابل نادر است. یکی از جاهایی که مرحوم صاحب جواهر تصریح می‌کند همین جاست در همین فرع است که دارد اکثر بل المشهور، چون مشهور بالاتر از اشهر است، اینجا البته اکثر دارد.

«و لو أوصی بسیف معین» و این سیف در جفن است «دخل الجفن» و حلیه و زینتی که دارد در وصیت «و کذا لو أوصی بصندوق» گفت این چمدان مال آن آقا! معنایش این نیست که خالی کنیم و چمدان خالی را به او بدهیم! مگر اینکه قرینه در کار باشد. اگر قرینه‌ای در کار باشد بله، اما چیزهایی مثلاً اسناد و مدارکش در این چمدان است بله، معلوم است که وقتی گفت چمدان را بدهید یعنی خود ظرف را بدهید اما یک وقت نه، یک مقدار اثاث عادی داخلش است یک لباس عادی داخلش است، گفت این چمدان را به فلان آقا بدهید! یعنی با مضمونش «و کذا لو أوصی بصندوق و فیه ثیاب أو سفینة و فیها متاع» آن وقت کشتی‌های بادی و کوچکی بودند نظیر همین قایق‌های معمولی، اگر وصیت کرد این کشتی را به آن آقا بدهید یا این اتومبیل را به آن آقا بدهید، یک سلسله لوازمی که مال خود قایق یا اتومبیل است این هم داخل در وصیت است «أو سفینه و فیها متاع أو جراب» یعنی خیکی که هست «و فیه قماش» همه اینها داخل است «فإن الوعاء و ما فیه داخل فی الوصیة» ظرف و مظروف هر دو داخل‌اند، هم ظهور لفظی شامل می‌شود هم روایاتی که در این زمینه وارد شده است این روایت تعبد نیست این روایات امضای قریحه عقلا است. یک وقت است تعبد محض باشد آن در جاهای دیگر است اما این روایاتی که الآن اشاره می‌کنیم هیچ کدام در آن تعبد نیست «و فیه قول آخر بعید»[5] که بعید است.

حالا آن روایات دیگر در همین بابی که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است صفحه 389 جلد نوزده وسائل باب 57 این است: «بَابُ أَنَّ مَنْ أَوْصَی بِسَیْفٍ وَ فِیهِ حِلْیَةٌ دَخَلَتْ فِی الْوَصِیَّةِ» اگر وصیت کرد که این شمشیر را به فلان شخص رزمنده بدهید این دسته‌اش طلاست یا گوشه‌اش نقره است، نمی‌شود از آن گرفت.

مرحوم شیخ طوسی نقل می کند «بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ» که این روایت معتبر است «عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَوْصَی لِرَجُلٍ بِسَیْفٍ وَ کَانَ فِی جَفْنٍ» یک «وَ عَلَیْهِ حِلْیَةٌ» دو، هم پیچیده بود در چیزی. غلاف غیر از جفن است. پیچیده بود و هم اینکه زینت داشت «فَقَالَ لَهُ الْوَرَثَةُ إِنَّمَا لَکَ النَّصْلُ» خود اینکه نیش دارد و تیز است یعنی خود شمشیر «وَ لَیْسَ لَکَ السَّیْفُ» یعنی مجموعه «فَقَالَ لَا بَلِ السَّیْفُ بِمَا فِیهِ لَهُ» این سیف یعنی همان چیزی که دارد با آن زینت‌کاری‌ها و طلاکاری‌ها. تو تیغه را می‌خواهی، این زینت‌ها که شاملش نیست. سیف آن تیغه مذهّب‌کاری است. ما یک جفن داریم، یک، یک غلاف داریم، دو، یک عنوان سیف داریم، سه، یک تیغه داریم، چهار. این وصیت گفت که شما تیغه را می‌خواهی. اینکه شمشیر است سیف است چون مذهّب است طلاکاری است، این مال ماست «إِنَّمَا لَکَ النَّصْلُ وَ لَیْسَ لَکَ السَّیْفُ» فرق بین شمشیر و آن تیغه این است. آن وقت «فَقَالَ لَا بَلِ السَّیْفُ بِمَا فِیهِ لَهُ» یعنی این شمشیر با این تزیینی که دارد همه مشمول وصیت است.

 

پرسش: تطبیقش در زمان کنونی به این اسلحه‌های جاری است

پاسخ: بله الغاء خصوصیت است فرق نمی‌کند آن روز سیف به آن صورت بود، حالا یک وقت است یک تفنگ مزین است، حالا تفنگ شکاری بود مزین بود باشد. وقتی این تفنگ را وصیت کرده است با آن زینت است. مسائل دیگر هم همین‌طور است.

 

پرسش: مثل ماشین و ضبط آن.

پاسخ: درباره سفینه‌ای که فرمودند و مثال زدند ماشین هم همین‌طور است.

 

این روایت را که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد مرحوم صدوق هم نقل کرد «بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ».

روایت دوم این باب که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ»نقل کرده است این است: «کَتَبْتُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ ع أَسْأَلُهُ عَنْ رَجُلٍ أَوْصَی لِرَجُلٍ بِسَیْفٍ» یک شمشیری، این شمشیر یک وقتی ساده است نزاعی بین وصی و بین ورثه نیست. یک وقت است که مزین است «فَقَالَ الْوَرَثَةُ إِنَّمَا لَکَ الْحَدِیدُ وَ لَیْسَ لَکَ الْحِلْیَةُ» این آهنش مال شماست آن زیور و چیزی که دارد مال شما نیست «لَیْسَ لَکَ غَیْرُ الْحَدِیدِ فَکَتَبَ ع إِلَیَّ السَّیْفُ لَهُ وَ حِلْیَتُهُ»[6] یعنی هم شمشیر هم زیوری که دارد برای آن موصی له است.

این روایتی که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) هم نقل کرد چه اینکه روایت قبلی را هم باز مرحوم کلینی نقل کرد.

صفحه 390 باب 58 این است: «بَابُ أَنَّ مَنْ أَوْصَی لِشَخْصٍ بِصُنْدُوقٍ فِیهِ مَالٌ دَخَلَ الْمَالُ فِی الْوَصِیَّةِ» یک وقت است که گفت صندوقی را بخرید و بدهید یا صندوق‌فروش بود گفت یک صندوق را به آن آقا بدهید، این معلوم است که صندوق خالی است. یک وقت است که کسی در خانه‌اش صندوقی دارد یک مقدار لباس داخلش است اثاث داخلش است می‌گوید که این صندوق را به فلان کس بدهید یعنی این صندوق «بما فیه من الثیاب». این هم با آن است این یک تعبد خاص نیست این ظهور لفظ است و روایت هم این بنای عقلا را ظهور عقلا را امضا کرده است.

 

پرسش: اگر در صندوق پول هم باشد همین است؟!

پاسخ: نه.

 

پرسش: گاوصندوق هم صندوقی است!

پاسخ: نه، فرق دارد ظهور لفظ نیست. لفظ با اینجا مساعد نیست و از طرفی هم این خیلی مازاد ثلث است. این غالباً این‌طور است که مازاد ثلث است و اصلاً نمی‌تواند چنین وصیتی بکند.

 

«بَابُ أَنَّ مَنْ أَوْصَی لِشَخْصٍ بِصُنْدُوقٍ فِیهِ مَالٌ دَخَلَ الْمَالُ فِی الْوَصِیَّةِ» روایت این است که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَی لِرَجُلٍ بِصُنْدُوقٍ وَ کَانَ فِی الصُّنْدُوقِ مَالٌ»؛ آن‌گاه نزاعی بین ورثه و وصی است «فَقَالَ الْوَرَثَةُ» به موصی له گفتند «إِنَّمَا لَکَ الصُّنْدُوقُ وَ لَیْسَ لَکَ مَا فِیهِ» حضرت فرمود که «الصُّنْدُوقُ بِمَا فِیهِ لَهُ»[7] مال موصی له است.

این روایت مرحوم کلینی را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد.

روایت دوم این باب هم از «محمد بن ابی نصر» نقل شده است از «ابی جمیله» روایت معتبر است «عَنِ الرِّضَا ع فِی حَدِیثٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ أَوْصَی لِرَجُلٍ بِصُنْدُوقٍ وَ کَانَ فِیهِ مَالٌ فَقَالَ الْوَرَثَةُ إِنَّمَا لَکَ الصُّنْدُوقُ وَ لَیْسَ لَکَ الْمَالُ قَالَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع الصُّنْدُوقُ» گرچه ابوالحسن مطلق وجود مبارک امام کاظم است ولی اینجا چون قرینه است وجود مبارک امام رضا است. «الصُّندُوقُ بِمَا فِیهِ لَهُ»[8] مال موصی له است.

این روایت که مرحوم کلینی نقل کرد، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) هم نقل کرد.

«بَابُ أَنَّ مَنْ أَوْصَی لِشَخْصٍ بِسَفِینَةٍ وَ فِیهَا طَعَامٌ دَخَلَ فِی الْوَصِیَّةِ» یک وقت است کشتی باربری است، معلوم است که این بار مال دیگری است گفت این کشتی را بعد از مرگ به فلانی بدهید! این کشتی بار دارد، بارش مال دیگری است این مال خود شخص نیست. یک وقت است مقداری بار یک کیسه بار داخلش است این را نمی‌شود از آن گرفت.

«بَابُ أَنَّ مَنْ أَوْصَی لِشَخْصٍ بِسَفِینَةٍ وَ فِیهَا طَعَامٌ دَخَلَ فِی الْوَصِیَّةِ» مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» نقل کرده است این است که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَالَ هَذِهِ السَّفِینَةُ لِفُلَانٍ» این را به عنوان وصیت ذکر کرده است «وَ لَمْ یُسَمِّ مَا فِیهَا» نگفت که چه چیزی داخل آن است. «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَالَ هَذِهِ السَّفِینَةُ لِفُلَانٍ وَ لَمْ یُسَمِّ مَا فِیهَا وَ فِیهَا طَعَامٌ أَ یُعْطَاهَا الرَّجُلَ وَ مَا فِیهَا» یعنی این سفینه «و ما فیها» را به این شخص می‌دهند؟ «قَالَ هِیَ لِلَّذِی أُوصِیَ لَهُ بِهَا إِلَّا أَنْ یَکُونَ صَاحِبُهَا مُتَّهَماً وَ لَیْسَ لِلْوَرَثَةِ شَیْ‌ءٌ»[9] ظاهرش این است که به موصی له برگردد. یک وقت است که دسیسه‌ای است که این شخص نمی‌خواهد به ورثه‌اش برسد یا ورثه‌اش مثلاً محذور دیگری دارند. در وصیت و امثال ذلک قرآن دارد که ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾[10] این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ برای اینکه از بچه‌های دو نسل هستند از دو خانم‌اند یا فلان‌اند این برای اینکه به بعضی آسیب برساند این را وصیت می‌کند یا اول می‌گوید من این مقدار به فلان کس بدهکارم! این دروغ است بدهکار نیست، برای اینکه به این بچه‌ها نرسد میگوید.

یک وقت است که در ثلث تجاوز می‌کند، چه در اقرار به دین و چه در وصیت به ثلث، این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ به هر دو می‌خورد. ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ مبادا یک وقت اقرار بی جایی بکنی و به ورثه آسیب برسانی ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾. الآن می‌خواهد وصیت بکند به مازاد از ثلث یا طرزی وصیت بکند که به هر نحو است یک آسیبی به ورثه برسد این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ جلویش را می‌گیرد. فرمود این کار را نباید بکند. «أَ یُعْطَاهَا الرَّجُلَ وَ مَا فِیهَا قَالَ هِیَ لِلَّذِی أُوصِیَ لَهُ بِهَا إِلَّا أَنْ یَکُونَ صَاحِبُهَا مُتَّهَماً» که این دارد خلاف وصیت می‌کند و می‌خواهد آسیبی به ورثه برساند ولی اگر این چنین نباشد در صدد ضرر به ورثه نباشد و وصیت روی روال طبیعی باشد اینجا کلاً به موصی له می‌رسد «وَ لَیْسَ لِلْوَرَثَةِ شَیْ‌ءٌ».

اول این روایت هیچ ارتباطی به مسئله وصیت ندارد اما پایانش که مربوط به جواب است از وصیت سخن به میان آمده است وگرنه اصل سؤال این است که «سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَالَ هَذِهِ السَّفِینَةُ لِفُلَانٍ» این ممکن است در محکمه بخواهد اقرار کند و مانند آن! این ارتباطی به باب وصیت ندارد اما در ذیلش است.

این روایت مرحوم کلینی را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرده است. مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیهم) هم نقل کرده است.

 

پرسش: این اتهام ... چه معنایی دارد؟ چون تا یک سوم حقش است بیشتر از یک سوم هم نمی‌تواند ...

پاسخ: ولی می‌خواهد بیش از یک سوم وصیت کند که ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾

 

پرسش: بیشتر از اتهام است ...

پاسخ: بله، این در معرض تهمت است می‌خواهد به این ورثه چیزی نرسد. این تعبیر را ولو بعضی از جاها آیه کریمه دارد: ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ یعنی نه در اعتراف به دین بیش از اندازه باشد نه در وصیت به ثلث. کاری به ورثه نداشته باشید بگذارید به ورثه برسد.

 

روایت بعدی کمک می‌کند مربوط به مسئله ما نیست. روایت این است که اگر چیزی مجهول المصرف شد و مجهول المالک بود در وجوه خیر صرف می‌شود اینجا هم یک وقت است که معلوم است ولی مصرف ندارد، مثلاً گفته این مال کعبه باشد، این یک تکه فرش مال کعبه باشد. خب کعبه که فرش نمی‌خواهد! کجایش را می‌خواهید فرش بکنید؟ این را می‌فروشند در مصرف زوار صرف می‌کنند. یک وقت است که می‌گویند این پرده کعبه است امسال پرده کعبه را ما بدهیم! بله هر سال پرده کعبه عوض می‌شود اما یک وقت است که گفت فلان فرش را بدهید برای کعبه. کعبه که فرش مصرف نمی‌کند! کجایش فرش می‌گذارند؟ یک وقت مسجدی باشد بله اما بگوید کعبه را فرش کنید کجای کعبه را می‌خواهید فرش کنید؟ این صرف در وجوه خیریه درباره زوار می‌شود. این کمک می‌کند به آن مسئله اولی. مربوط به مسئله ما نیست چه وقف بکند چه نذر بکند چه وصیت بکند حکمش همین است.



[2] السرائر، ج3، ص208.
[3] لسان العرب، ج13، ص89.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo