< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1401/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الوصیة

 

مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) در فصل سوم در کتاب وصیت درباره موصی به بحث کردند. بعد از اینکه طرف اول را ذکر کردند که موصی به می‌تواند عین باشد می‌تواند منفعت باشد می‌تواند حق باشد و مانند آن، در طرف ثانی درباره وصایای مبهمه بحث کردند.

وصیت یک وقت گویاست یک وقت مبهم است. وقتی گویا باشد ظهور لفظ حجت است «عند الکل» و مطابق آن ظهور عمل می‌شود، اما اگر مبهم بود چه باید کرد؟ در وصایای مبهمه برای ارجاع مبهم و مبین راه‌های حلّی با کمک گرفتن از آیات قرآنی، یک، یا سنت قطعی نبوی دو، ارائه می‌کنند اینها می‌توانند این مبهم را معین کنند وگرنه به تصالح باید برسد. سرّش آن است که حکم به بطلان چنین وصیتی دلیل ندارد، زیرا در مسئله بیع در مسئله اجاره و سایر عقود الا و لابد باید مبین باشد، اما در وصیت مبهم اگر بگوید چیزی به این شخص یا فلان مؤسسه یا به این مستحق بدهید درست است که این یک چیز «بشیء» روشن نیست اما یقیناً هم وصیت کننده نظرش آن است که چیزی به موصی له برسد هم خود وصی چنین برداشتی دارد و بالاخره تصالحی می‌کنند، برخلاف اینکه در مسئله بیع و در مسئله اجاره و این‌گونه از عقود، بگویند چه چیزی را فروختند چه شیئی را فروختند مقداری را فروختند، این باطل خواهد بود.

در وصایای مبهمه قبل از آنکه به آن مسئله صلح و قدر متیقن‌گیری و اینها برسد نصوص خاصه‌ای است که این نصوص خاصه تعیین کننده است. ایشان چند عنوان را ذکر کردند گفتند جزئی را به فلان مؤسسه یا فلان شخص بدهید، مقداری را شیئی را به فلان مؤسسه یا فلان شخص بدهید، سهمی هم برای فلان مؤسسه یا فلان فقیر قائل شوید. الفاظی از قبیل جزء، از قبیل سهم، از قبیل شیء، اینها مبهم است. اینها در عقود متعارف مثل بیع و اجاره اگر محل مبیع قرار بگیرد یا محل ثمن قرار بگیرد باطل است لکن روایاتی برای تعیین این مقدار آمده که به شهادت آیاتی که مربوط به جریان حضرت خلیل است که ﴿فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ﴾ آن وقت قطع بکن تقطیع بکن ﴿ثُمَّ اجْعَلْ عَلی‌ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءا﴾[1] چون جبل‌هایی که وجود مبارک خلیل انتخاب کرده است ده تاست پس جزء یعنی یک دهم. ده قسمت بکن هر قسمتی را برروی یک کوه قرار بده و همچنین روایت جزء که بر هفت قسمت درباره جهنم وارد شده است و همچنین سهم.

اینها دو تا اشکال دارد: یکی اینکه آیا اینها در صدد بیانی است که هر جا وارد شده است سهم گفتند یعنی یک هشتم؟! اینکه نیست. این یک استنباطی است درباره مصارف هشت‌گانه زکات که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ﴾[2] تا به صنف هشتم می‌رسد.

یک وقت است که امام(سلام الله علیه) با آن علوم باطنی که دارند از آیه استفاده می‌کنند این می‌شود اما این به عنوان یک ظهور باشد نیست. از چند منظر این اشکال دارد: یکی اینکه حالا زکات به هشت صنف تقسیم شد، تقسیم زکات به اصناف هشت‌گانه یک مطلب است و هر کدام از اینها جزئی از هشتم اند اما یک هشتم مطلبی دیگر است. یک هشتم یعنی هشت قسمت بکنیم اولاً، این قسمت‌ها متساوی باشد ثانیاً، هر کدام از اینها را شما حساب کنید می‌شود یک هشتم اما در خود اصل مسئله چنین چیزی نیست ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ چه کسی گفته که باید هشت قسمت کرد؟ اگر کسی زکاتش را فقط در راه راه‌سازی خرج بکند یا حسنیه یا مسجد یا حوزه یا به یک فقیری بدهد، درست است، نه توزیع لازم است، نه تعدیل. هیچ کدام لازم نیست، آن وقت شما چگونه می‌گویید که یعنی یک هشتم؟!

الآن این آقا زکاتش را کلاً می‌خواهد در راه‌سازی صرف بکند این درست است. هر کدام از این مصارف هشت‌گانه را انتخاب بکند صحیح است، نه اینکه معنایش این است که زکات باید هشت قسمت بشود اولاً و این اقسام هشت‌گانه هم متساوی باشد ثانیاً!. هیچ کدام از اینها راه علمی ندارد. درباره سهام دیگر هم همین‌طور است، در جریان وجود مبارک ابراهیم خلیل اولاً کلمه ده در آیه نیست فرمود: ﴿فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ﴾ اینها را قطع بکن ﴿ثُمَّ اجْعَلْ عَلی‌ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءا﴾ بعد شمردند دیدند که کوه‌ها ده تا بود. بسیار خوب! ده تا کوه غیر از یک دهم است، یک دهم یعنی ده قسمت مساوی. شما الآن داریم فتوا می‌دهید که اگر کسی گفت جزئی، یعنی ده قسمت بکنند یک دهم متساوی. حالا ما از کجا می‌دانیم که وجود مبارک حضرت خلیل این اجزای چهار حیوان را که تقطیع کرده است به طور متساوی روی این جبال ده‌گانه گذاشت؟ بله ده جزء است اما نه یک دهم. هیچ راه علمی ندارد.

 

پرسش: ﴿ ‌کُلِّ جَبَلٍ﴾ ......

پاسخ: اما یک دهم نمی‌شود. یک دهم یعنی شما ده قسمت مساوی بکنید. یکی را کمتر بدهید یکی را بیشتر بدهید درست است. الآن اینها فتوایشان این است که یک دهم باید باشد یک دهم غیر از این است که شما ده قسمت بکنید و بگذارید برروی آن ده کوه. این اشکال و این نقد هم درباره آن آیه جزء مقسوم هفت‌گانه‌ای هست که درباره جهنم آمده[3] ،هم درباره عشره؛ هیچ کدام از اینها ثابت نمی‌کنند.

 

بر فرض که ثابت شده باشد که این سلسله جبال ده تا بود و وجود مبارک ابراهیم خلیل روی هر کوهی یک مقدار گذاشت، از کجا تقسیم ده‌گانه متساوی باشد که مثلاً روی این کوه یک دهم مساوی با جبال دیگر؟! و هکذا در جهنم. این دو تا شبهه علمی نمی‌گذارد انسان روی آن استدلال بکند.

اما این فتوا معروف شد. وقتی از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) سؤال کردند که فلان شخص وصیت کرده که سهمی از مال را به شما بدهند، یا جزئی از مال را خدمت شما بیاورند! حضرت فرمود که از جدّم و از پدرم مگر این مطلب به شما نرسید که جزء یعنی یک دهم؟ معلوم می‌شود که امری رایج شده بود. رایج شده بود که اگر کسی وصیت کند به جزء، یعنی یک دهم. فرمود مگر از ابی جعفر و از امام صادق به شما نرسید این حرف‌ها که جزء یعنی یک دهم؟ عرض کردند نه، به ما نرسیده است. فرمود چرا، این‌گونه است. این اصلی بود برای اینها. حالا ممکن است اینها مجموعاً شاهدی باشد که این مقدار باید عمل شود.

غرض این است که این دو تا شبهه است.

 

پرسش: ﴿تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ﴾ هم شاید یک شاهدی باشد که عشرة کامل باشد

پاسخ: ﴿تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ﴾ درباره مسئله جبال نیست. جزء هم نیست، یک.

 

پرسش: عشره خودش جزء دارد

پاسخ: بله اما ده تا واحد نیست ده تا عدد است یکی پنج است که یک دوم عشره است یکی نُه است که نه دهم عشره است یکی هم یک است.

 

پرسش: عشرهای که کامل باشد ...

پاسخ: ده جزء دارد اما اجزاء مساوی نیستند.

 

فرمایش مرحوم محقق این بود: «من أوصی بجزء من ماله فیه روایتان أشهرهما العشر» اینکه می‌بینید مرحوم صاحب جواهر دارد که این مطلب أشهر است «بل المشهور» است، از أشهر به مشهور می‌رسد[4] برای اینکه مشهور بالاتر از أشهر است، زیرا أشهر در مقابل مشهور است مقابل او و مخالف او مشهور است اما مشهور مقابلش شاذ و نادر است، لذا مشهور بالاتر از أشهر است از این جهت در جواهر و امثال جواهر وقتی می‌خواهند بگویند این قول قائلش بیشتر است، اول می‌گویند أشهر این است بعد می‌گویند نه، مشهور این است، برای اینکه مشهور بالاتر از أشهر است. اگر گفتند أشهر، یعنی مقابلش مشهور است، اما اگر گفتند مشهور، یعنی مقابلش شاذ است.

اینجا می‌فرماید که «أشهرهما العشر». در روایت دارد که سبع ثلث است. با این مطلب نقدی که بر فرمایشات مرحوم شیخ است و در همین وسائل نقل شده روشن می‌شود که الآن اختلاف بین حوزه وصیت با حوزه ارث نیست که ورثه با آنها، یک وقت است که زائد بر ثلث است اینها باید به امضای ورثه برسد اما این یک مشکل درون‌گروهی است هیچ کاری به بیرون ندارد. با ورثه اختلاف ندارند با ارث اختلاف ندارند تا ورثه صلح بکنند یا اجازه بدهند. در درون ثلث اختلافی است.

گفت ثلث مرا بگیرید در فلان مؤسسه صرف کنید، یک، جزئی از این را برای فلان مسجد بدهید، دو، این یک اختلاف درون‌گروهی بین مصرف ثلث است. این وصی چگونه تقسیم بکند؟ گفته که یک مقداری را این ثلث مرا برای مسجد بدهید یک مقداری هم برای حسینیه بدهید! چه مقدار برای حسینیه باید بدهند و چه مقدار برای مسجد، در درون حوزه ثلث اختلافی است اینجا ورثه چه کاره هستند؟ که ایشان می‌فرمایند ورثه اگر رضایت دادند، ورثه اگر اجازه دادند، ورثه اگر هماهنگ بودند! خود وصی با موصی له باید هماهنگ کنند. در درون ثلث یک اختلافی است. وصیت کننده گفته که وصیت می‌کنم ثلث مرا در فلان مؤسسه خیریه صرف کنید جزئی را هم به مؤسسه دوم بدهید! اینجا بین مؤسسه دوم و مؤسسه اول اختلاف است که این جزء چقدر است؟ یک هفتم است یا یک دهم است یا یک ششم است!

پس بنابراین سهمی برای ورثه نیست و اصلاً ورثه حق دخالت ندارند. اینجا فرمودند «من أوصی بجزء من ماله فیه روایتان أشهرهما» عشر است و در روایتی دارد که سبع ثلث است. این تمام شد.

اگر وصیت کرد «و لو کان بسهم» که سهمی از آن را برای فلان مؤسسه بدهید «کان ثمنا»[5] یعنی یک هشتم و اگر گفت شیئی را به او بدهید یک ششم است.

روایات مربوط به جزء خوانده شد اما روایات مربوط به سهم یا روایات مربوط به شیء مانده است، گرچه بعضی از روایات جزء هم در باب دیگر آمده است. مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) در جلد نوزده وسائل، صفحه 385 باب 55 از ابواب کتاب وصیت روایات را آورده است. عنوان باب این است: «بَابُ حُکْمِ مَنْ أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ وَ مَنْ أَوْصَی بِعِتْقِ کُلِّ مَمْلُوکٍ قَدِیمٍ فِی مِلْکِهِ‌» اینها حکمش چیست؟

اولین روایت را مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ فِی حَدِیثٍ» این‌گونه گفته ظاهراً سندش هم معتبر است «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ» از حضرت سؤال کردند اینکه گفته سهمی از ثلث را در راه خیر صرف کند این مقدارش چقدر است؟ حضرت فرمود: «السَّهْمُ وَاحِدٌ مِنْ ثَمَانِیَةٍ» یک جزء از هشت جزء است یعنی یک هشتم. چرا؟ برای اینکه مصارف صدقه هشت تاست در قرآن کریم فرمود: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ﴾» تا آخر آیه. اینها هشت تا هستند. اولاً خود آیه عنوان هشت را ذکر نکرده است، هشت مصرف را ذکر کرده است و ثانیاً هیچ فقیهی فتوا نداده که به نحو یک کسر مشاع توزیع عادلانه باشد. اگر همه اینها در یک مصرف به نام حسینیه یا مسجد یا مثلاً راه صرف کرد درست است، به نحو غیر متعادل یک دوم به این، یک سوم به این، این‌گونه تقسیم کرد باز هم درست است. از کجا فهمیده می‌شود؟ این را حالا اگر وجود مبارک حضرت تعبداً حکم کرده که حق است.

این روایت که دارد ابا الحسن به قرینه روایت دومی که خود مرحوم شیخ دارد «قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع» معلوم می‌شود که ابا الحسن در اینجا همان وجود مبارک امام هشتم است با قرینه.

روایت دوم این باب که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ صَفْوَانَ» از دو طریق، هم از صفوان هم از «أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ» نقل کرده این دو نفر هر دو «قَالا» معلوم می‌شود از دو طریق نقل شده است «قَالا سَأَلْنَا الرِّضَا ع عَنْ رَجُلٍ أَوْصَی لَکَ بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ» کسی در هنگام وصیت گفت سهمی از مال مرا به امام رضا(سلام الله علیه) بدهید «وَ لَا نَدْرِی السَّهْمَ أَیُّ شَیْ‌ءٍ هُوَ» ما نمی‌دانیم اینکه گفت سهم، مقدارش چقدر است؟! مستحضرید که تمام بحث‌ها همان طور که در روز قبل مشخص شد در جایی است که آن زمان و آن زمین، ظهوری برای لفظ نداشته باشد اما اگر مردم این عصر مردم این مصر وقتی گفتند سهم، مشخص است که به اصطلاح آنها چیست یا وقتی گفتند جزء مشخص است که اصطلاح چیست، آنجا از بحث خارج است. در مورد مجهول در آن جاها این روایات معتبر است.

«أَوْصَی لَکَ بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ وَ لَا نَدْرِی السَّهْمَ أَیُّ شَیْ‌ءٍ هُوَ» حضرت فرمود که «لَیْسَ عِنْدَکُمْ فِیمَا بَلَغَکُمْ عَنْ جَعْفَرٍ- وَ لَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ» روایتی که از امام صادق(سلام الله علیه) رسید روایتی که از امام باقر(سلام الله علیه) رسید به شما نرسید؟ در این زمینه چیزی به شما نرسید؟ معلوم می‌شود که محور فقهی وجود مبارک امام باقر و امام صادق بودند، چون تقریباً حوزه علمیه در هر محدوده‌ای بود در دست این دو بزرگوار بود و وجود امام رضا(سلام الله علیه) آن‌طور که فراغت داشته باشد حوزه علمیه و شاگردپروری داشته باشد، آن مصاحبات و اینها سرجایش محفوظ است ولی این‌طور حوزه علمیه داشته باشد نبود. حضرت فرمود که «لَیْسَ عِنْدَکُمْ فِیمَا بَلَغَکُمْ عَنْ جَعْفَرٍ- وَ لَا عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ» از امام باقر و امام صادق «فِیهَا شَیْ‌ءٌ فَقُلْنَا لَهُ مَا سَمِعْنَا أَصْحَابَنَا یَذْکُرُونَ شَیْئاً» به حضرت عرض کردند ما خودمان که نشنیدیم اصحاب ما هم در این زمینه چیزی از این دو بزرگوار نقل نکردند.

حالا حضرت فرمود که «السَّهْمُ وَاحِدٌ مِنْ ثَمَانِیَةٍ» هر جا وصیت کردند سهم یعنی یک واحد از هشت واحد، یعنی یک هشتم. «إِلَی أَنْ قَالَ» شاهدش هم این است که خدای سبحان فرمود صدقات هشت قسم دارد: «﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها﴾ سه ﴿وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ چهار ﴿وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمِینَ﴾ شش ﴿وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ﴾» هشت. حالا اسمی از هشت برده نشده، و خود محور اصل بحث زکات هم کسی قائل نبود به وجود تقسیط و تعدیل، این‌طور نیست،حالا اگر کل زکات را بخواهد درباره مسجد صرف کند یا راه صرف کند، می‌شود.

بعد فرمود: «ثُمَّ عَقَدَ بِیَدِهِ ثَمَانِیَةً» حضرت با انگشت‌هایش دانه دانه برای اینها شمرد. فرمود: «وَ کَذَلِکَ قَسَمَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَی ثَمَانِیَةِ أَسْهُمٍ فَالسَّهْمُ وَاحِدٌ مِنْ ثَمَانِیَةٍ» با چند تا قرینه خارجیه این مسئله را حل کرد. یکی اینکه با انگشت شمرد که مشخص بشود هشت تاست، که مثلاً ابن سبیل و فی سبیل الله دو تا یکی حساب نشود! و فرمود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم به همه این مصارف هشت‌گانه پرداخت کرد «عَلَی ثَمَانِیَةِ أَسْهُمٍ» هشت سهم درست کرد اما واقعاً هشت سهم یعنی هشت سهم متعادل یا به هر گروهی مثلاً این مقدار داد؟ پس «فَالسَّهْمُ وَاحِدٌ مِنْ ثَمَانِیَةٍ» اگر گفته شد سهمی از مال را به فلان مؤسسه یا فلان شخص بدهید یعنی یک هشتم.

این روایت را که شیخ طوسی نقل کرد مرحوم صدوق هم در معانی الأخبار از وجود مبارک امام رضا نقل کرده است، چه اینکه مرحوم کلینی(رضوان الله علیهم اجمعین) هم نقل کرده است.

روایت بعدی که روایت سوم است و آن را باز مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرده است «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ یُوصِی بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ» در اینجا مستقیماً از خود امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که کسی در وصیت گفت که سهمی از مال مرا در فلان مؤسسه صرف کنید! حضرت فرمود: «السَّهْمُ وَاحِدٌ مِنْ ثَمَانِیَةٍ» برای اینکه خداوند فرمود زکات را هشت قسمت بکنید: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها﴾ سه ﴿وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ﴾ پنج ﴿وَ الْغارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ﴾» هشت. این روایت را که مرحوم شیخ طوسی نقل کرد مرحوم صدوق با سندی دیگر در معانی الأخبار از علی بن ابراهیم نقل کرده است همین را مرحوم کلینی هم نقل کرده است.

باز روایت چهارمی که مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ ع» نقل کرده است این است که «مَنْ أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ فَهُوَ سَهْمٌ مِنْ عَشَرَةٍ» یک دهم باید باشد. تا حال آن طایفه روایات می‌گفت که یک هشتم باید باشد! اینجا دارد یک دهم باید باشد! ولی در اینجا چون تعارضی است و قابل جمع نبود، مرحوم شیخ طوسی از سنخ جمع تبرعی این سهم را به معنی جزء گرفته است و گفته شبیه جزء است: «حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی مَا مَرَّ فِی الْجُزْءِ». مرحوم صدوق هم این را گفت که «أَنَّ السَّهْمَ وَاحِدٌ مِنْ سِتَّةٍ» یک ششم است و از راه دیگری شواهد دیگری هم نقل کرده است.

آن حرف این است که «قَالَ الصَّدُوقُ مَتَی أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ سِهَامِ الْمَوَارِیثِ کَانَ وَاحِداً مِنْ سِتَّةٍ» اگر گفته که سهمی را به فلان مؤسسه بدهید یعنی یک ششم «وَ مَتَی أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ سِهَامِ الزَّکَاةِ» اگر در مسئله ارث گفت سهمی از سهام ارث را مثلاً به او بدهید یا در فلان راه خیر صرف کنید - این البته از باب ثلث باید بگوید - این یک ششم می‌گوید اگر درباره زکات گفته باشد یک هشتم می‌شود. این هم استیناسی است.

اگر کسی در ارث مثلاً وصیت بکند که از ثلث من یک سهم بدهید یعنی یک ششم؛ اگر کسی گفت که از زکات یک سهم به فلان شخص بدهید، یعنی یک هشتم. این مقداری به انس نزدیک‌تر است چون خود زکات هشت مصرف دارد اگر بگوید سهمی را به او بدهید یعنی یکی از هشت تا. تناسبی ممکن است باشد. «مَتَی أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ سِهَامِ الْمَوَارِیثِ کَانَ وَاحِداً مِنْ سِتَّةٍ وَ مَتَی أَوْصَی بِسَهْمٍ مِنْ سِهَامِ الزَّکَاةِ کَانَ وَاحِداً مِنْ ثَمَانِیَةٍ وَ هِیَ وَاجِبَةٌ وَ یُمْضِی الْوَصِیَّةَ عَلَی مَا یَظْهَرُ مِنْ مُرَادِ الْمُوصِی» این حرف نهایی است. در فرمایش مرحوم صدوق، این حرف، حرف نهایی است. اگر واقعاً ظهور لفظی دارد یا ظهور کتبی دارد وقتی در اصطلاح این محل، در بین مردم این محل وقتی گفتند سهمی به او بدهید ظهور دارد مثلاً در یک ششم، بسیار خوب! یا یک هشتم بسیار خوب! یا یک دهم بسیار خوب! ظهور کلمه بر همه چیز مقدم است. این حرف نهایی است. «وَ یُمْضِی الْوَصِیَّةَ عَلَی مَا یَظْهَرُ مِنْ مُرَادِ الْمُوصِی»؛ تعبدی در کار نیست.

 

پرسش: ظهور احتمال اختلاف در آن داده می‌شود و احتمال اختلاف هم بالاخره خصومت‌انگیز است!

پاسخ: بله، اگر ظهور باشد واقعاً «لدی العقلاء» حجت است.

 

پرسش: نص باید باشد.

پاسخ: نه، نص لازم نیست الآن تمام زندگی مردم با ظهور کلمات است؛ یعنی نص صریحی که هیچ خلافی گفته نشود این خیلی کم است. بنای عقلاء چه در مکاتباتشان چه در معاملاتشان به همین ظواهر الفاظ است.

 

پرسش: فرض بفرمایید در دو ظهور اختلاف بشود بین دو تا مؤسسه، آنجا که بالاخره ...

پاسخ: اینجا یک ظهور است.

 

پرسش: اینجا تزاحم حقوقی است. جزئی به فلان مؤسسه و جزئی دیگر به فلان مؤسسه!

پاسخ: اگر واقعاً تزاحم باشد چاره‌ای جز صلح نیست. اصلاً عقد صلح را برای همین گذاشتند، اما ظهور اگر منعقد شد ظهور حجت است. تعبدی در کار نیست بنای عقلاء بر همین است و شارع هم همین را امضاء کرده است، ظهور وصیت‌ها ظهور مقابله‌ها ظهور پیمان‌ها همه همین‌طور است.

 

پرسش: ظهور ممکن است در زمان‌های مختلف فرق بکند.

پاسخ: بله، فرق می‌کند لذا هجرت داریم، منقول داریم، منقول عنه داریم این کلمه در فلان عصر به این معنا بود از آنجا نقل شده اول با قرینه، بعد کم‌کم بی‌قرینه وضع تعیینی ، تعینی پیدا کرد. در هر زمان در هر زمین این کلمه ظهور داشت «لدی العقلاء» حجت است. این حرف، حرف نهایی است. «وَ یُمْضِی الْوَصِیَّةَ عَلَی مَا یَظْهَرُ مِنْ مُرَادِ الْمُوصِی».

 

مرحوم صدوق در معانی الأخبار این فرمایش را هم دارد که «قَالَ رُوِیَ أَنَّ السَّهْمَ وَاحِدٌ مِنْ سِتَّةٍ» که قبلاً دیگران هم نقل کردند «وَ ذَلِکَ عَلَی حَسَبِ مَا یُفْهَمُ مِنْ مُرَادِ الْمُوصِی عَلَی حَسَبِ مَا یُعْلَمُ مِنْ سِهَامِ مَالِهِ» این هم تعبد نیست چون طبق قرینه تقسیم اموالش که بررسی بکنند، اینکه گفت سهمی از مال او بدهند یعنی یک ششم مثلاً. این هم طبق شواهد خارجیه است. حالا چگونه می‌فهمند، مربوط به آن عصر و مصر است این یک امر تعبدی در کار نیست.

مرحوم صاحب وسائل می‌فرماید: «هَذَا مَحْمُولٌ عَلَی التَّقِیَّةِ» این محمول بر قاعده است نه بر تقیه. البته روایت حجت است حالا اگر هیچ ظهوری نداشته باشد به روایت عمل می‌شود اما اگر ظهور لفظ باشد این قاعده است این تقیه نیست.

روایت هفتم این باب که باز خود مرحوم شیخ مفید در ارشاد نقل کرد این است که «قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی رَجُلٍ أَوْصَی عِنْدَ الْمَوْتِ بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ» فرمود سهمی از مال مرا بدهید. اینجا بین وصیت و ورثه اختلاف است. یک وقت است که می‌گوید سهمی از مال مرا این در حوزه وصیت است با ارث، یک وقت می‌گوید سهمی از ثلث را اینجا یک نزاع درون‌گروهی است یعنی این وصی با موصی له در همین محدوده ثلث مشکل دارند که این سهم آیا یک ششم است یا یک هشتم است یا یک دهم است و امثال ذلک اما اگر بگوید سهمی از مال من بین ورثه و وصی مشکل است.

«قَضَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی رَجُلٍ أَوْصَی عِنْدَ الْمَوْتِ بِسَهْمٍ مِنْ مَالِهِ وَ لَمْ یُبَیِّنْهُ» معلوم نیست که چه کسی است! آن وقت «فَاخْتَلَفَ الْوَرَثَةُ فِی مَعْنَاهُ» درست شد. آنجا که مرحوم شیخ مفید دارد که ورثه اگر این کار را بکنند آنجا جا برای ورثه نیست اما اینجا جای ورثه است. اگر در درون ثلث یک اختلافی شد بین موصی له و وصی مشکل است و ورثه هیچ دخالتی ندارد اما اینجا که دارد سهمی از مال من، اینجا بین وصیت و ورثه اختلاف است. «فَاخْتَلَفَ الْوَرَثَةُ فِی مَعْنَاهُ» آن وقت «فَقَضَی» حضرت امیر(سلام الله علیه) «عَلَیْهِمْ بِإِخْرَاجِ الثُّمُنِ مِنْ مَالِهِ» یک هشتم را خارج کرد آن وقت این آیه زکات را خواند «وَ تَلَا عَلَیْهِمْ إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ الْآیَةَ وَ هُمْ ثَمَانِیَةُ أَصْنَافٍ لِکُلِّ صِنْفٍ مِنْهُمْ سَهْمٌ مِنَ الصَّدَقَاتِ». آیا این برای تقیه در استدلال است که آنها را ساکت کند؟ ولی حکم واقعی که خودشان می‌دانستند این بود و قابل تفهیم نبود برای اینکه اینها را ساکت کردند این حکم را کردند یا نه واقعاً سهم تعبداً یعنی یک هشتم؟!

اما همان دو تا اشکال هست: یکی اینکه از کجا کلمه سهم به این معناست؟ اشکال دوم این است که حالا زکات هشتم قسمت است در خود زکات نگفتند تقسیط عادلانه به هشت جزء بکنید، ممکن است یکی را بیشتر و یکی را کمتر بدهند! این سهمی که برای مسجد است قدری بیشتر بدهند آن سهمی که برای فلان حسینیه است کمتر بدهند «أو بالعکس»! هشت قسمت بکنند نه هر کدام یک هشتم باشد، تعدیل و تقسیط عادلانه که هیچ کسی نگفته است حالا مستحب باشد مطلبی دیگر است.

 

پرسش: این روایت هفت باب 54 که معارض است!

پاسخ: باز هم معارض است ما مشکل جزء داریم مشکل سهم داریم مشکل شیء داریم. حالا این روایت باب 56 هم درباره شیء است که "إن‌شاءالله" فردا باید بخوانیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo