< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1400/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الوصیة

 

دو نکته مربوط به بحث‌های قبل مانده است یکی اینکه مرحوم محقق فرمودند «و یعتبر الثلث وقت الوفاة» این درست است که معیار وقت وصیت نیست معیار وقت وفات است. بنا شد که ثلث را از مال خارج کنند، هنگام وصیت ممکن است یک سال یا دو سال قبل از وفات باشد در طی این مدت ممکن است افزایشی یا کاهشی در مال پیدا می‌شود. اگر یک عین خارجی را وصیت کردند که این فرقی نمی‌کند، گفت این خانه یا این زمین ثلث من است این فرق نمی‌کند، ولی اگر وصیت کردند که ثلث مال مرا را در فلان راه صرف کنید، این ثلث کسر مشاع است مال کم و زیاد بشود این ثلث هم کم و زیاد می‌شود.

پس اگر یک عین مشخصی را وصیت بکند این تفاوت نمی‌کند چه ما بگوییم معیار در تثلیث و میزان در تثلیث، وقت وصیت است یا وقت وفات است فرق نمی‌کند چون یک عین خارجی را وقف کرده است، مگر اینکه یک تفاوتی در سایر اموال پیدا بشود که او بشود بیشتر از ثلث، کمتر از ثلث بشود عیبی ندارد چون عین خارجی را وصیت کرده به عنوان ثلث، ثلث که حتماً لازم نیست به مقدار ثلث باشد، تا ثلث می‌تواند وصیت بکند.

پس اگر عین خارجی مشخصی را مورد وصیت قرار داد و مال ترقی کرد این عیب ندارد همین مقدار است اما اگر مال تنزل کرد و این(وصیت) بیشتر از ثلث است آن وقت معیار، حال وفات است.

پس این قول بالقول المطلق می‌تواند صحیح باشد که معیار وقت وفات است چرا؟ برای اینکه اگر یک عین خارجی را هم وصیت بکند اگر مال بیشتر بشود این وصیت سرجایش محفوظ است و اگر مال تنزل بکند کمتر بشود این می‌شود بیش از ثلث مشکل پیدا می‌کند. پس اگر ما بگوییم معیار وقت وفات است نه وقت وصیت ولو وصیتِ عین خارجی هم باشد این حرف، حرف صحیحی است، اگر ثلث را به عنوان کسر مشاع قرار بدهد این یقیناً معیار حال وفات است. این یک مطلب.

مطلب دوم آن است که حال وفات معیار تجهیز و ادای دین است نه مقدار تثلیث. بیان ذلک این است که به مجرد فوت، تجهیز واجب است که باید از اصل مال بگیرند، ادای دین واجب است که باید از اصل مال بگیرند، این را نباید صبر بکنند، اما در تثلیث باید یک مقداری صبر بکنند، اگر این شخص یک کاری کرد که نتیجه‌اش یک ماه بعد مشخص میشود، این اگر در آن کار پیروز شد فلان مبلغ را می‌گیرد، تمام کارها را کرده و اگر در آن کار پیروز نشد و نتیجه را اعلام نکردند کمتر می‌گیرد. پس معیار همیشه حال وفات نیست، حال توزیع ترکه بین ثلث و ارث است، نه بین این امور سه‌گانه دین و ثلث و ارث. دین و تجهیز به مجرد وفات، حال می‌شود و اما دادن کسر مشاع ثلث و ارث، گاهی زمان‌بر است.

الآن این در فلان مرحله در آنجا شرکت کرده است تمام کارها را کرده، منتها آنها فرصت نکردند که بررسی کنند ببینند در آنجا چه کسی برنده است چه کسی برنده نیست و جایزه مال کیست!

 

پرسش: ... ساختن یک ساختمان نیمه‌کاره ...

پاسخ: اینها معیار نیست.

 

پرسش: قبل از اینکه ساختمان تمام شود وفات می‌کند ....

پاسخ: اینها معیار نیست این بقیه مال ورثه است

پرسش: ساختمان نیمه کاره باید تقویم بشود ...

پاسخ: بله، باید تقویم شود.

 

پرسش: نباید صبر کنند، فرد دیگری تمامش کند؟

پاسخ: نه، چون هر چه کار کرده همین بود. این نتیجه‌اش هم همین است، اما کاری که نتیجه‌اش دو روز بعد است یا دو سه ماه بعد است لذا فقهاء مثال می‌زنند می‌گویند آن صیادی که تمام تلاش‌ها و کوشش‌ها را کرده این تور را برده، در دریا گذاشته آمده فردایش مرده است، یک هفته بعد باید ماهی را بشمارند این کار اوست، در این مورد نمی‌شود گفت که الآن ثلثش را بگیریم و در توزیع ارث سهمی نداشته باشد، چون از آن به بعد دیگران هیچ کاری نمی‌کنند فقط دارند نتیجه کار او را می‌گیرند. اینکه مثال می‌زنند می‌گویند که معیار حال توزیع بین ثلث و ارث است نه بین دین و ثلث و ارث، به مجرد اینکه شخص مُرد همان‌طوری که تجهیزش بالفعل واجب است ادای دینش هم از ذمه به عین می‌آید یعنی عین را رهن قرار می‌دهد بر ورثه واجب است که دین را بپردازد.

 

منتها در مسئله ثلث این‌چنین نیست این جریان ساختمان نیمه‌کاره، بقیه کاری است که دیگران باید بکنند، اما این مثالی که فقهاء می‌زنند می‌گویند در مثال تور صیادی، تمام تلاش‌ها این بود که این تور را به دریا بیندازیم، بعد هیچ کاری ندارد.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه، اگر دراز مدت باشد از بحث بیرون است اما این مثالی که این آقایان می‌زنند درباره صید صیاد این یک هفته است یا یک ماهه است درباره کار کلان است. بنابراین اولی این است که چه اینکه وقت وصیت معیار نیست وقت وفات هم معیار نیست، وقت توزیع ترکه بین ثلث و بین ورثه است، چرا؟ برای اینکه لسان روایت و همچنین آیه، ترکه است «ما ترکه المیت» این ماترک میت است یعنی آن ماهی‌هایی که در تور این هستند این جزء ماترک میت است کسی که صید نکرده است، یا این جایزه‌هایی که این هفته ندادند هفته بعد، یا مثلاً بررسی‌های این کار نشد هفته بعد، اینها تمام، محصول کار اوست.

 

مطلب بعدی آن است که این ثلث که تعلق می‌گیرد اگر یک عین مشخصی را ثلث کرده باشند بله. اما اگر عین مشخص تعیین نکردند این به چه نحو تعلق می‌گیرد؟ به نحو کلی فی المعین است یا به نحو کسر مشاع؟ چون دو نحوه تعلق ممکن است یک وقت از سنخ زکات است یک وقت از سنخ خمس است. زکات از سنخ کلی فی المعین است نه از سنخ کسر مشاع، ولی ظاهر خمس کسر مشاع است.

بیان ذلک این است که یک وقت شرکت یا داد و ستد یا خرید و فروش به صورت کلی فی المعین است مثلاً کسی می‌رود در روی این طبق میوه، میوه فراوان است این یک کیلو میوه از میوه‌فروش می‌خرد و موقع فروختن هم میوه‌فروش می‌گوید انتخابش با من و من باید جدا کنم تو اوضاع را به هم می‌زنی. این یک کیلو میوه خرید کلی فی المعین. یک وقت است که نه، به میوه‌فروش می‌گوید که انتخابش با خود من، این کسر مشاع است یعنی در همه اینها من می‌توانم دخل و تصرف بکنم انتخاب بکنم.

پس این یک کیلو یا به نحو کسر مشاع است که هر جزئی که دست بزنی من حق تصرف دارم یا به نحو کسر مشاع نیست.

در جریان زکات ظاهراً کلی فی المعین است این کشاورزی که گندم‌ها را درو کرده می‌تواند همه این گندم‌هایی که مربوط به خودش است را اول انتخاب بکند بعد مقداری که مانده را به عنوان زکات بدهد. این‌طور نیست که هر جزئی را که دست بزنی یک دهمش زکات باشد یا یک بیستمش زکات باشد ولی درباره خمس ظاهراً خود عنوان خمس یا فتوای بزرگان مایل به این است که هر جزئی از این مال را که دست بزنید یک پنجمش مال امام است گرچه آنجا هم در نصوص زکات کسر مشاع ذکر شده، عشر و عشرون؛ اما در آنجا این‌طور فتوا ندادند که هر جزئی را که شما دست بزنید یک دهمش مال فقراء است آنجا گفتند کلی فی المعین است، یعنی از خروارها گندم که آوردند این‌طور نیست که هر جزئی را دست بزنید یک دهمش مال فقراء است نه! این را می‌توانند انتخاب بکنند و مقداری را خودش جدا بکند آن یک مقدار را هم به فقرا بدهد این‌طور نیست که خلاصه کسر مشاع باشد، ولی ظاهر خمس کسر مشاع است. هر جزئی را که دست می‌زنند یک پنجمش سهم امام(علیه السلام) است.

در جریان ثلث از سنخ کسر مشاع است نه از سنخ کلی فی المعین، یعنی این یک سوم این‌طور نیست که تعیینش به عهده ورثه باشد که ورثه هر چیزی را که خواستند آن دو ثلث را بگیرند، هر چیزی را به انتخاب خودشان این را ثلث قرار بدهند، نه، هر جزئی را که دست بزنند یک سومش سهم این شخص است ،آن وقت این می‌شود کسر مشاع نه کلی فی المعین.

پس بنابراین اینکه محقق فرمود معیار حال وصیت نیست حال وفات است این مطابق آنچه رایج است گفته شد وگرنه معیار حال وصیت نیست معیار حال وفات است برای تجهیز، یک، ادای دین، دو، این دو معیار حال وفات است اما در توزیع ترکه بین ثلث و ارث، معیار حال توزیع است نه حال وفات، برای اینکه در حال توزیع این صید ماهی و مانند آن را تحویل اینها می‌دهند.

پس بنابراین اینکه مرحوم محقق فرمود «و یعتبر الثلث وقت الوفاة» این راجع به تجهیز درست است، این راجع به ادای دین درست است اما راجع به توزیع بین ترکه و ثلث این نمی‌تواند درست باشد.

 

پرسش: مشاع بودن ثلث مال وقتی است که طرف مشخص نکرده باشد ...

پاسخ: بله، این فرض اول بود منتها مشکلش همین بود که اشاره شد که اگر در اواخر یک سلسله مشکلات اقتصادی پیش آمد و این یا نتوانست تجارت بکند و یا ورشکست شد و اینها، باید که حال عمل را معیار بدانند که این باغ از ثلث بیشتر نشود، کمتر از ثلث بود عیب ندارد.

 

مطلبی که مربوط به بحث دیروز بود در جریان مضاربه سخن از اجرة المسمی و اجرة المثل نیست حالا یا کم یا زیاد که ما بگوییم اجرت این شخص کمتر بود یا اجرت این شخص بیشتر بود چون مضاربه عقد جدایی است قرارداد جدایی است. یک وقت است او بگوید که اجرت من کمتر بود من هم بیش از این طلب دارم یا ورثه بگویند اجرت تو زیاد بود تو کمتر حق داری این نیست، از سنخ اجاره نیست تا اجرة المسمی یا اجرة المثل مطرح بشود عقد خاص خودش را دارد تعیین خاص خودش را دارد.

نعم! اگر در خصوص مضاربه که یک عقد است سخن از غبن و امثال غبن مطرح بشود بله. پس بنابراین اجرة المثل و اجرة المسمی و اینها کاری به عقد مضاربه ندارد، عقد مضاربه عقد جدایی است اگر غبنی در کار بود علی حده مطرح است.

«و لو أوصی بواجب و غیره» اگر وصیت کرد که برای من حج بدهید و فلان بنده را هم آزاد کنید فلان جا را هم وقف کنید یا فلان جا را صرف خیرات بکنید و امثال ذلک، این به واجب و غیر واجب وصیت کرده است. یک وقت است که نه، خودش حج انجام داده این حج مستحب است همه جزء خیرات مستحبه است هیچ، از بحث بیرون است، اما اینکه مثال می‌زند «و لو أوصی بواجب و غیره» معلوم می‌شود که آن حج، حج واجب بود، حالا گفت برای من حج بدهید و فلان مال را هم صرف کارهای خیریه کنید و إطعام کنید و اینها. این معلوم است که واجب مقدم است، در هنگام مصرف کردن اول باید که هزینه حج را از ثلث بگیرند اگر اضافه ماند صرف آن امور خیریه بکنند. این‌طور نیست که حالا بگویند چون گفته که حج بدهید إطعام بکنید عزاداری بکنید اینها همه را کنار هم ذکر کرده، بگوییم اینها توزیع می‌شود، مثلاً یک سوم مال حج است یک سوم مال عزاداری است یک سوم مال خیرات است این‌طور نیست.

پس «و لو أوصی بواجب و غیره فإن وسع الثلث عمل بالجمیع» اگر ثلث برای همه کافی است که هیچ! «و إن قصر» اگر ورثه اجازه دادند «یعمل بالجمیع» اگر مال وافی نبود و ورثه اجازه ندادند آن وقت «یقدم الواجب علی غیر الواجب» با این دو قید.

 

پرسش: واجب از ثلث حساب می‌شود.

پاسخ: اگر دین باشد از ثلث حساب نمی‌شود. چون خودش وصیت کرد، البته میتواند بگوید من این مقدار که بدهکار هستم آن را از ثلث من حساب کنید می‌تواند بگوید.

 

پرسش: اگر این باشد ثلث اسقاط نمی‌شود.

پاسخ: بله، اما اینجا هم اگر گفت که از ثلث من بگیرید و حج مرا بدهید، چون حج یک امر مالی نیست ذاتاً، ممکن است کسی نیابتاً انجام بدهد برخلاف خمس، برخلاف زکات که اصلاً طبع اینها امر مالی است حج یک امر مالی نیست ممکن است خود ورثه این کار را انجام بدهند، الا مسئله قربانی در منا که یک امر مالی است وگرنه در متن مسئله حج، ما یک امر مالی نداریم. «و لو أوصی بواجب و غیره فإن وسع الثلث» به همه اینها «عمل بالجمیع و إن قصر» یک «و لم یجز الورثة»، این دو قید «بدئ بالواجب من الأصل» از اصل مال «و کان الباقی من الثلث» آن واجب را از اصل مال می‌گیرند چون به منزله دین است و حج و امثال حج طبعاً جزء امر مالی نیست مثل زکات و مثل خمس. اما وقتی خود شخص نیست دیگری باید بکند جزء امر مالی قرار می‌گیرد. مسئله خمس و زکات واجب مالی هستند اصلاً، اما در مسئله حج مثل قضای صوم و صلات، جوهر اینها امر مالی نیست، ولی هزینه دارد اگر بخواهند اجیر بگیرند این‌طور است، لذا آن از اصل مال کم می‌شود.

 

مطلب بعدی آن است که حالا چگونه است؟ یک وقت است که همه اینها را یکجا ذکر می‌کند یک وقت می‌گوید نه، مقدمه دارد اول این دوم این سوم این، یا تصریح می‌کند به اول یا در نام گذاری مثلاً یکی را اول قرار داد، ترتیب ذکری گاهی به منزله ترتیب واقعی قرار می‌گیرد«و یبدأ بالأول فالأول» یا مثلاً زماناً فاصله بود مدتی گفت این را صرف ساخت مدرسه کنید یا آن را صرف ساخت بیمارستان کنید یا فلان جا صرف کنید «یبدأ بالأول فالأول و لو کان الکل غیر واجب بدئ بالأول فالأول» اگر همه‌شان یکسان‌اند اگر یکی واجب بود و دیگری غیر واجب، ترتیب به این است که عمل واجب مقدم بر عمل غیر واجب است، اما اگر هیچ کدام واجب نبودند برای اینکه ثلث برابر آن وصیت عمل بشود «یبدأ بالأول فالأول» شاید کم بیاید! بنابراین «یبدأ بالأول فالأول» می‌شود «حتی یستوفی الثلث»[1] .

حالا این روایتش را هم تبرّکاً بخوانیم. بعضی از امور است که مطابق روایات دستور رسیده و عمل کردند. وسائل جلد19، صفحه 396 باب 65 «بَابُ أَنَّ مَنْ أَوْصَی بِمَالٍ لِلْحَجِّ وَ الْعِتْقِ وَ الصَّدَقَةِ قُدِّمَ الْحَجُّ وَ قُسِمَ الْبَاقِی بَیْنَ الْعِتْقِ وَ الصَّدَقَةِ» آنها مستحب است این حج واجب است این کار را انجام می‌دهند. این مطابق استفاده‌ای است که از این نصوص شده است.

روایت اول را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) نقل کرد «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ» که این روایت معتبر است. «قَالَ:» معاویة بن عمار «أَوْصَتْ إِلَیَّ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی بِمَالِهَا» یکی از خانم‌های خانواده ما مرا وصی خود قرار داد و مالی که داشت را به این صورت وصیت کرد «وَ أَمَرَتْ أَنْ یُعْتَقَ عَنْهَا وَ یُحَجَّ وَ یُتَصَدَّقَ» وصیت‌نامه‌اش این است که از طرف او بنده‌ای آزاد بشود و حج بشود و صدقه ولی اموال او به این امور سه‌گانه نمی‌رسد «فَلَمْ یَبْلُغْ ذَلِکَ» آن مالی که مورد وصیت است آن موصی‌به، به این امور سه‌گانه نمی‌رسد از ابی حنیفه این مطلب را سؤال کردم ایشان جواب داد! «فسألتُ أَبَا حَنِیفَةَ فَقَالَ یُجْعَلُ ذَلِکَ أَثْلَاثاً ثُلُثاً فِی الْحَجِّ وَ ثُلُثاً فِی الْعِتْقِ وَ ثُلُثاً فِی الصَّدَقَةِ» چون ایشان به سه امر وصیت کرد این ثلث را هم تثلیث می‌کنند سه قسمت می‌کنند و اگر حج بلدی نشد حج میقاتی می‌گیرند و مانند آن.

بعد معاویة بن عمار می‌گوید که «فَدَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» محضر امام صادق(سلام الله علیه) رسیدم «فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ امْرَأَةً مِنْ أَهْلِی مَاتَتْ وَ أَوْصَتْ إِلَیَّ بِثُلُثِ مَالِهَا» یکی از خانم‌هایی که از خانواده ما بود این هنگام مرگ مرا وصی خود قرار داد که ثلثش را در این امور صرف کنم «وَ أَمَرَتْ أَنْ یُعْتَقَ عَنْهَا» یک«وَ یُحَجَّ عَنْهَا» دو «وَ یُتَصَدَّقَ» یعنی «عنها» این سه. «فَنَظَرْتُ فِیهِ» در این مال من بررسی کردم «فَلَمْ یَبْلُغْ» این مال به این امور سه‌گانه نمی‌رسد کافی نیست. چه کار بکنم؟

حضرت فرمود: «ابْدَأْ بِالْحَجِّ فَإِنَّهُ فَرِیضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ» معلوم می‌شود حج واجب بود نه حج مستحب «فَإِنَّهُ فَرِیضَةٌ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اجْعَلْ مَا بَقِیَ» این باقی طایفه‌ای را در عتق و طایفه‌ای را در صدقه، یک مقدار مال عتق باشد یک مقدار مال صدقه باشد یک وقت است که کافی نیست چند نفر باهم شریک می‌شوند یک بنده آزاد می‌کنند این کار آسانی است، اگر این به عتق نرسید به بعض عتق می‌رسد اگر به صدقه مهم نرسید به یک کار خیر به بعضش می‌رسد «علی أی حال» فی الجمله هم باشد کافی است و بالجمله لازم نیست «وَ اجْعَلْ مَا بَقِیَ طَائِفَةً فِی الْعِتْقِ وَ طَائِفَةً فِی الصَّدَقَةِ» بعد معاویة بن عمار می‌گوید که من این فتوای وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) را به اطلاع ابی حنیفه رساندم «فَأَخْبَرْتُ أَبَا حَنِیفَةَ» که شما آن‌طور گفتید امام صادق این‌طور فرمود! «فَأَخْبَرْتُ أَبَا حَنِیفَةَ بِقَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» آن وقت «فَرَجَعَ عَنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ بِقَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع»[2] .

اینها که حق شاگردی را ادا کردند این طور بودند.

 

پرسش: عتق که از مصادیق صدقه نیست فرق بین اینها ...

پاسخ: بله، جزء صدقات مطلق قرار دارد وقف هم جزء صدقه است و زکات جزء صدقات است، درباره صدقات دارد که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ﴾[3] اینها جزء صدقه هستند اما آن صدقه‌ای که عقد باشد به آن معنا نیست، صدقه عقدی مثل هبه نیست هبه عقد است اما صدقه عبادت است قصد قربت می‌خواهد این مثل نماز و روزه است. یک وقت است کسی مال را به فقیری می‌دهد چون دلش سوخته است این هبه است این صدقه نیست اگر قصد قربت بکند این صدقه است، و با هبه فرق جوهری یعنی فرق جوهری دارد مالی را که به دیگری هبه کرد مادامی که عین باقی است می‌تواند از آن بگیرد اما صدقه داد حق گرفتن ندارد چون عقد لازم است آن عقد جایز است این عبادت است آن عبادت نیست. خیلی فرق دارد.

 

حالا اگر قصد قربت نکرد چون دلش سوخت، این هبه است این ثواب صدقه را ندارد. صدقه مثل نماز است. اگر کسی مالی را به کسی بدهد چون دلش سوخت، فقیر است و اینها بله! یک کار به حسب ظاهر انسانی است یک هبه است در حقیقت، بعضی از توصلیات است که ثواب دارد اما اگر قصد قربت نکند این ثواب آن صدقه‌ای که آن همه فضیلت دارد را ندارد.

بنابراین مستحب بودن یا عبادی بودن مشترک است، خیلی از چیزها ممکن است که قصد قربت در آن باشد ثواب داشته باشد و صدقه مصطلح نباشد. این روایت مرحوم صدوق را کلینی هم نقل کرد شیخ طوسی هم نقل کرد.

حالا یک سیر تاریخی و تطور می‌خواهد، در کجا بود؟ در چه عصری بود؟ در چه مصری بود؟ این‌طور نیست که همیشه ابی حنیفه تابع امام صادق باشد. حالا در کدام شهر بود؟ در کدام منطقه بود؟ فوراً تسلیم شد حرفی دیگر است! وگرنه همین‌ها بودند که حکومت‌ها را اداره می‌کردند. بنی العباس حکومتشان هم به نام حکومت اسلامی بود، فقه حکومت بنی العباس را همین‌ها اداره می‌کردند. حکومت بنی عباس به حسب ظاهر حکومت اسلامی بود، اینها نماز جمعه داشتند آدابی داشتند همه احکام را داشتند حج داشتند امیر حج داشتند همه احکامشان به حسب ظاهر اسلامی بود. خدا غریق رحمت کند مرحوم حاج آقا رضای همدانی را! بعضی از فقها گفتند که جبریه نجس‌اند و مفوضه نجس‌اند ایشان دارد که این جزء دقیق‌ترین و نظری‌ترین مطالب کلامی است.

بعد می‌فرماید شما از خیلی از بزرگان ما و فقهای ما سؤال کنید اینها یا جبری در می‌آیند یا مفوضه[4] ! فرمود این نظری دقیق است کلامی دقیق است اگر انکار ضروری باشد بله نجاست می‌آورد اما انکار نظری دقیق پیچیده کلامی که نجاست نمی‌آورد. جبری با حکومت سازگارتر بود و تفویضی سازگار نبود. تفویض یعنی اینکه مردم آزاد هستند، آن وقت اگر مسئولین نظام بیراهه رفتند مسئولیت به عهده خود آنهاست چون آزاد هستند. جبری می‌گویند که نه، همه کارها به دست خداست. از زمان خود معاویه، معاویه این کار را کرد دید که مکتب جبر خیلی سازگارتر به مزاج اینهاست لذا جبریه را کاملاً تشویق کردند سِمت دادند پُست دادند بساط این معتزله را کَندند، این معتزله اوایل بودند چون اینها تفویضی‌ هستند اما آنچه ماندند همین جبری ها و اشاعره بودند. متکلمین در صدر اسلام دو قسم بودند یک قسمتشان معتزله بودند یک قسمتشان اشاعره، اشاعره ماندند هنوز هم که هنوز است آثار تلخ اشاعره هست، تفکر فخر رازی‌ها و امثال ذلک که اشعری‌اند و جبری‌اند.

معتزله آزاداندیش بودند که در زمان مأمون فلسفه و امثال فلسفه از یونان آمده اینها آزاداندیش بودند جبری مخالف این حرف‌ها بودند اینها را نگه داشتند معتزله را قلم کردند در زمان متوکل عباسی. وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) هم وقتی که این همه حرف‌ها در زمان مأمون آمد هیچ جا ما نشنیدیم روایتی را که کسی نقل کرده باشد که بگوید که جلوی اینها را بگیرید جلوی این حرف‌ها را بگیرید این حرف‌ها چیست که از یونان می‌آید! خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی را، ایشان در بحار در آن توحید مفضل این را نقل کرده که وجود مبارک امام صادق در بیان توحید وقتی توحید را برای مفضل نقل می‌کند در آنجا دارد که ارسطو این‌چنین گفته است[5] ! امام صادق به حرف ارسطو استناد می‌کند بعد شیخنا الاستاد مرحوم علامه شعرانی می فرمود خوشا به حال ارسطو که نامش بر لبان مطهر امام صادق آمد!


[4] ر.ک: مصباح الفقیه، ج7، ص297.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo