درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الوصیة
مرحوم محقق کتاب شریف وصیت را در چند فصل تنظیم کرده است. فصل اول این بود که «الوصیة ما هی؟» آیا عقد است یا ایقاع؟ بر فرض اینکه عقد باشد یا ایقاع، لازم است یا جائز؟ و خود وصیت واجب است یا نه؟ اقسام چهارگانه وصیت و احکام پنجگانه وصیت، اینها مبسوطاً بیان شد.
یک سلسله فروض و فروع تقریباً نادری است که آنها هم باید مطرح بشود. یکی از شواهد اینکه وصیت عقد نیست ایقاع است این است که بالاخره اگر عقد باشد یک ایجاب و قبول میخواهد، اگر به ایجاب محض محقق بشود معلوم میشود که عقد نیست ایقاع است. در وصیتهای شخصی که وصیت میکند که برای زید یا عمرو، اینجا سخن از قبول است و قابل قبول میکند اما وصیت برای جهات عامه مثلاً وصیت میکند برای فقرا، وصیت میکند برای مرمّت قبرستان، وصیت میکند برای هزینه بیمارستانها، اینجا چه کسی باید قبول بکند؟ این آقایان هیچ کدام تعرّض نکردند که حاکم شرع باید قبول کند.
اگر چیزی محقق میشود، یک، و با ایجاب صرف محقق میشود، دو، قبولی اصلاً مطرح نیست، سه، معلوم میشود که ایقاع است. کدام فقیه متعرض شد که اگر کسی وصیت کرد که ثلث مالش را درباره قبرستانها یا بیمارستانها یا مدارس یا راهها که امن بشود، در جهات عامه وصیت کرد مثلاً حاکم شرع قبول بکند؟ تعرض نکردهاند! و اصلاً مطرح نبود قدرت حاکم شرع که تا قبول بکند یا نه! حکومت شرعی که حاکم شرعی باشد محل ابتلاء نبود. خیلی وصیتنامههایشان از همین جهت عامه است وصیت میکنند که مثلاً لیالی قدر این کار خیر را انجام بدهید إطعام بکنید!
پرسش: «موصی له»ی باید متصور باشد بالاخره
پاسخ: موصیله جهت عامه است
پرسش: موصی به جهت عامه است
پاسخ: موصیبه آن مال است، مال مشخص است که ثلث مال را وصیت میکند. لیالی قدر اطعام بکنید یا قرآن به سر بکنید هزینه مراسم را تقبل کنید این جهات عامه است یا هزینه قبرستان یا بیمارستان یا امنیت طریق (قبلاً امنیت طریق مسئله بود) که اینها 2:34 باید جهات عامه است در این جهات عامه برای امامزادهها وصیت بود چه اینکه وقفنامه و اینها هم هست، این جهات عامه است موصیله جهت عامه است، موصیله که جهت عامه است یا حاکم شرع باید قبول بکند یا اگر نیست معلوم میشود که ایقاع است. در هیچ کدام از این مواردی که موصیله جهت عامه بود، حیثیت عامه بود، تعرض نکردند که مثلاً حاکم شرع باید قبول بکند. از اینجا معلوم میشود که وصیت ایقاع است نه عقد.
پرسش: مطلقا ایقاع است یا ...
پاسخ: بله، چون بین اقسام وصیت تفکیک است. دو نوع بیع داریم بیع معاطاتی و بیع عقدی، معاطات عقد است عقد یا فعل است یا قول اما پیمانی داشته باشیم که یک جایش عقد باشد یک جایش ایقاع، این مسبوق نیست نه در عرف مردم و بنای عقلا نه در شریعت اما فعلی و قولی چرا! بیع قولی داریم بیع فعلی داریم هر دو عقد است منتها عقد گاهی با فعل است گاهی با قول. وصیت گاهی با قول است گاهی با فعل، آن هم ممکن است.
پرسش: این از این باب نیست که نوعاً میدانند که حاکم اینها را میپذیرد؟
پاسخ: بله، اگر حکومتی بود و رایج و دارج بود بله. «منتهی» تقریباً قویترین کتابهای مرحوم علامه است، تذکرهاش مفصل است درباره تحریر مرحوم علامه بعضی از محققین متأخرین دارند که ایشان خودش را به زحمت انداخته فروع فراوانی را ذکر کرده است به تحریر و به تذکره و اینها حرمت مینهند اما آن مقداری که به منتهی حرمت مینهند آنطور نیست مثل اینکه به نهایه شیخ طوسی حرمت مینهند اما آنطوری که به مبسوطش حرمت مینهند آن طور نیست، این به وسیله شاگردان ایشان مشخص میشود مثل ابن ادریس و امثال ایشان که اصلاً این نهایه را در چه فضایی نوشته و مبسوط را در چه فضایی نوشته!
مرحوم علامه در منتهی دارد که أخذ جوائز سلطان این دو قسم است سلطان اگر عادل باشد جوائزش گرفتنش جائز است سلطان غیر عادل جائز نیست، حالا که توضیح میدهد میگوید سلطان عادل معصوم است معلوم میشود که اصلاً سلطان غیر معصوم در ذهن اینها نبود! این منتهای علامه است. بحثش در جهاد این است که در بحث گرفتن جوائز و امثال جوائز آیا جوائز و آن مالهایی که از سلطان به آدم میرسد این میشود یا نمیشود؟ آنجا میگوید سلطان دو قسم است: یا سلطان عادل است یا سلطان جائر. اگر سلطان عادل باشد مسلّماً جایز است برای اینکه او معصوم است. معلوم میشود که اصلاً بحثش در حکومت معصوم است وگرنه هیچ نمیگوید به اینکه عادل است عادل مثلاً خلاف نمیکند، در پایان صفحه دارد که «لأنه معصوم»[1] معلوم میشود که به نظر اینها، سلطان عادل غیر معصوم اصلاً سابقه ندارد تا ما بگوییم حاکم شرع اجازه میدهد!
اجازه حکومت شرع در امور حسبیه رواج دارد، کسی مرده، فرزندی ندارد باید به اذن ولی مسلمین باشد میروند اجازه میگیرند. در جایی که مجهول المالک است میروند اجازه میگیرند. اینگونه از موارد امور حسبیه رایج بود فتوا هم بود در کتابها هم هست اما مسئله حکومت و اینها نبود، لذا همه اینها میگویند این وصیتهای این چنینی که موصیله جهت عامه است قبولی لازم نیست معلوم میشود که ایقاع است.
مطلب دوم این است که اگر وصی بمیرد حکمی دارد، موصیله بمیرد حکم دیگری دارد. اگر وصی بمیرد وصیت باطل است اما اگر موصیله بمیرد آن حق را ورثه او ارث میبرند، مثلاً وصی وصیت کرده است که فلان مال را به فلان شخص بدهید، آن موصیله مُرد چون حق اوست برای اوست به وارثش میرسد، حالا یا او شخص معین است یا عنوانی است که فقط منطبق بر اوست مثلا به اعلم شهر برسد، اعلم شهر این آقا بود حالا بعد اعلم شهر نیست آن بعید است که مثلاً ارث ببرند چون به عنوان زید است به عنوان اعلم شهر است، این اعلم شهر مُرد و ارث به او نمیرسد چون عنوان اعلم شهر بود به ارث برده نمیشود اما اگر به شخص معین باشد این شخص که مُرد حق اوست، حق است و مال است و ارث میبرد. پس اگر موصیله بمیرد وارثش ارث میبرد موصِی و وصیت کننده بمیرد وصیت باطل میشود.
پرسش: عنوان اعلمیت باشد ...
پاسخ: عنوان عام است به اعلم زنده میرسد نه از باب ارث. عنوان عام است. اگر وصی بمیرد وصیت باطل است اما اگر موصیله بمیرد ورثهاش ارثش را میبرند.
مطلب بعدی آن است که گاهی شخص وصیت کننده مال معینی را وصیت میکند، این البته باید که بیش از ثلث نباشد. مالی را معین میکند میگوید که فلان خانه یا فلان باغ وصیت میشود منتها شرطش آن است که زائد بر ثلث نباشد ولی هر مالی که از این به بعد پیدا کرده است مشمول وصیت نیست چرا؟ برای اینکه موصیبه یک امر مشخصی است مال مشخصی است، اما اگر یک وقت گفت که ثلث مال مرا بدهید! این تا زنده است هر گونه درآمدی که پیدا بشود مشمول این وصیت است. چرا؟ چون او گفت ثلث مرا، نه ثلث من در حین وصیت! بلکه ثلث من در حین وفات، لذا اگر اموالی از این به بعد کسب بکند مشمول آن است. این برخلاف وقف است یک وقت میگوید که من هر چه دارم وقف کردم اما بعد اموالی پیدا بکند جزء وقف قرار نمیگیرد اما اگر وصیت به ثلث مال بکند آن وقتی که وصیت میکرد یک مال مشخصی داشت بعدها هم تجارت کرد اموالی پیدا کرد این مشمول آن خواهد بود، تا زمان موت هر مالی که پیدا بکند این مشمول این وصیت است ثلث آن را باید بپردازند.
پس وصیت گاهی به مال مشخص است، مادامی که زائد بر ثلث نباشد چه کم چه زیاد هر چه باشد آن باغ را که وصیت کرد آن باغ هرگونه درآمدی که بعد پیدا کرد این درآمد مشمول این وصیت نخواهد بود این مال این. یک وقت است که میگوید ثلث مال مرا! نمیگوید آن باغ وصیت من است میگوید ثلث مال مرا! این تا زنده است هر درآمدی که پیدا کرد مشمول این است.
پس وصیت یا عین مشخص است یا به ثلث است. اگر عین مشخص بود صحتش به این است که مازاد بر ثلث نباشد و اگر بعد درآمدهایی پیدا کرد مشمول وصیت نیست ولی اگر وصیت کرد ثلث مال من را، ثلث مال من مورد وصیت است این هر درآمدی که تا زمان موت میکند مشمول این است.
کسی که وصی شد این حقی نیست که حالا اگر این وصی مُرد، وارثش وصایت او را ارث ببرد بشود وصی، اینطور نیست اما موصیله که حق مالی دارد اگر بمیرد وارث او میشود موصیله، چون مال اوست، چون گفته شد که یا تملیک عین است یا تملیک منفعت است یا تملیک انتفاع است یا تملیک حق، چیزی را این وصیت کننده به این آقا داد چه منجز، چه معلق، چه مشروط، هر سه قسمش، این آقا مُرد ورثهاش ارث میبرند ولی اگر وصی بمیرد وصایت که مال نیست یک وظیفه است. بنابراین وصی اگر بمیرد، وارث وصی وصایت را ارث نمیبرد اما اگر موصیله بمیرد وارث موصیله آن مال وصیت را ارث میبرند
پرسش: قبل از زمان موت وصی موصی له بمیرد ...
پاسخ: آنجا مالکیت، تنجز پیدا نکرده. آن وقت مالک نشد اصلاً.
مطلب بعدی آن است که این دو حکم از هم جدا شد و روشن است، یک وقت است که وصیت میکند که فلان باغ مورد وصیت من است ثلث من است این هرگونه درآمدی پیدا بشود جزء وصیت نیست آنها برای ورثه است، یک وقت است میگوید که ثلث مال من! این ثلث مال من را که گفت، یک وقت منصرف میشود به خصوص ثلث همین تجارتخانه، همین محور کسب، همین کارخانه، این درآمدهایی که بعداً پیدا میشود نه از راه تجارت بلکه از راه دیگر که قبلاً گذشت، این مشمولش نیست(مال ورثه است)، چون این قبلاً ثابت شد که انسان از سه راه مالک میشود: یکی اینکه در زمان حیات خودش کسب میکند درآمدی پیدا میکند به هبه یا غیر هبه؛ یکی بالموت مالک میشود؛ یکی بعد الموت مالک میشود، آنکه بالموت مالک میشود مثل اینکه تصادفی شده باید دیه را بگیرند، این دیه برای میت است و به ورثه ارث میرسد این برای میت است چون برای میت است و این شخص وصیت کرد که ثلث مال من مطلقا از جمیع اموال من ثلث بدهید مادامی که قرینه برخلاف نباشد مادامی که انصراف نباشد این هم جزء مال اوست. قسم سوم اموالی است که بعد الموت عارض میشود مثل اینکه (معاذالله)کسی را کشتند بعد مثله کردند الآن که کسی مرگ مغزی میشود قلب را میگیرند کلیه را میگیرند با رضایت قبلی خود اوست و با رضایت اولیاء است این برای خودش است و اینکه مثله نیست و اما اگر بدون رضایت باشد این مثله است باید غرامتش را بپردازند. اینگونه از اموالی که بعد الموت پیدا میشود برای خود میت است، چون برای میت است و از راه میت به ورثه میرسدمیشود ارث و چون گفت که از مطلق اموال من ثلث را خارج کنید این مشمول میشود.
فتحصّل که گاهی یک عین مشخص مثل باغ و اینها مورد وصیت است اینجا هرگونه اموالی که بعد پیدا میشود مشمول این نیست. قسم دوم آن است که میگوید ثلث مال مرا بدهید ولی مشخص کرده تعیین کرده یا به قرینه حالیه یا به قرینه مقالیه منظورش از ثلث اموال ثلث این تجارتخانه است یا این کارخانه است پس مالی که بالموت و مالی که بعد الموت نصیبش میشود برای ورثه است. قسم سوم آن است که گفت مطلق مال، هیچ دلیلی هم بر انصراف نیست نگفت از درآمد کارخانه نگفت از درآمد تجارتخانه، گفت هر چه که برای من است از مال من ثلث بدهید برای من، آن وقت دیه او که بالموت مِلک او میشود دیه مثله کردن که بعد الموت مِلک او میشود اینها مسائلی است که در ارث است.
اینها فروعاتی بود که مربوط به مسئله وصیت بود اگر انصرافی نباشد این است. مرحوم محقق در همین فصل اول بعد از اینکه آن مسئله اصل وصیت را که عقد است یا ایقاع ذکر کرده فرمود: «فرع لو أوصی بجاریة و حملها لزوجها و هی حامل منه فمات قبل القبول کان القبول للوارث»، چرا؟ چرا قبل از قبول برای وارث است؟ چون موصِی وصیت کرده است که این مال را به آن شخص بدهید این موصیله است و این مُرد حالا حقّش به ورثه میرسد چون تملیک کرد «فإذا قبل ملک الوارث الولد إن کان ممن یصح له تملکه» بعضی هستند که تملکش صحیح نیست چون مِلک امّ ولد میشود و مانند آن «و لا ینعتق علی الموصی له لأنه لا یملک بعد الوفاة» این موصیله پدر این است و چون پدر مالک پسر نمیشود این آنامّای قبل از مِلک مالک میشود بعد آزاد میشود یعنی این نیست برای اینکه مرده است و مرده مالک نمیشود «و لا یرث أباه» یا به عکس، پسر مالک پدر نمیشود «لأنه رق إلا أن یکون ممن ینعتق علی الوارث و یکونوا جماعة فیرث لعتقه قبل القسمة» حالا این توضیحی میخواهد که ممکن است در جلسه بعد مطرح بشود.
گفتیم وصیت اقسام پنجگانه دارد احکام محرّم دارد آن وصیتهای محرّم که ما با مثال دیگری ذکر کردیم، مرحوم محقق به این صورت ذکر میکنند: «و لا تصح الوصیة فی معصیة فلو أوصی بمال للکنائس أو البِیَع أو کتابة ما یسمی الآن توراة أو إنجیلا أو فی مساعدة ظالم بطلت الوصیة» وصیت محرّم یعنی کار اگر محرّم باشد وصیت بر آن هم محرّم است. یک وقت است که وصیت میکند برای معبد یهودیها معبد مسیحیها، بعد از اسلام این کار حرام است حالا جزیه میگیرند، آن کیفر جهنمش و حساب عقوبتش باقی است، این حکومت دنیایی است که اگر جزیه دادند در امان اسلاماند نه اینکه این کار اینها را بهشت میبرد. پس معبد اینها چیز باطلی است پرستش آنها چیز باطل و حرامی است اگر کسی برای مرمّت معبد یهودیها و معبد مسیحیها و مانند آن وصیت بکند این وصیت حرام و باطل میشود. یا خرید و فروش کتب ضاله حرام است اما محققی یا پژوهشگری میخواهد که آراء کمونیستها را بفهمد رأی آنها را باطل کند و دلیل خلاف بیاورد اینجا باطل نیست اینجا معامله جایز است، گاهی از جواز هم بالاتر میرود. یک وقت است که کسی میخواهد درباره یهودیت تحقیقی بکند و برایشان ثابت کند با کتاب اینها که این دین نسخ شده است حالا این هزینهای میگذارد برای آن کتاب و کتابت او، اینجا را نمیگویند که این وصیت باطل است.
اگر کسی وصیت بکند که فلان مال را صرف چاپ تورات فعلی بکنید که تورات محرّف است که ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾[2] این تحریف شده است، این وصیت صحیح نیست. در قرآن آمده است که ذات اقدس الهی به پیغمبر فرمود که این توراتی که دستنویس روزانه شماست که در بازار ورّاقها مینویسند این را کنار بگذارید ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾[3] آن را که در خانههایتان دارید آن را بیاورید چرا نمیآورید؟ این را صریحاً به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود، حضرت به آنها گفت که این تورات تحریف شده که ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ﴾ این در دست دیگران است، آن تورات اصلی را در خانههایتان نگه داشتید، خدا به پیغمبر فرمود ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ آن تورات اصلی را بیاورید این تورات تحریف شده دستنویس خودتان را چرا میآورید؟ این تورات با آن تورات اصلی فرق میکند لذا میفرماید که تورات فعلی، انجیل فعلی، معبد فعلی، اینکه ذکر میکند این قید برای همین است «فلو أوصی بمال للکنائس أو البِیَع أو کتابة ما یسمی الآن توراة» آنکه فعلاً خودشان میگویند این تورات است خودشان میگویند انجیل است و حال اینکه تورات یا انجیل واقعی نیست «ما یسمی الآن توراة أو إنجیلا أو فی مساعدة ظالم بطلت الوصیة» حالا «و الوصیة عقد جائز من طرف الموصی ما دام حیا»[4] که این قبلاً بحث شد.