درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الوصیة
در جریان وصیت مستحضرید که ذات اقدس الهی همه عنایتها را دارد که انسان تا لقای او برسد با دست پر باشد، تا خودش هست که خودش است «عند الموت» هم خیلی عنایت دارد ولو دو روز یا سه روز قبل از رحلتش، یک هشیاری یا آمادگی به او می دهد. این روایات متعدد که بعضی خوانده شد و بعضی هم خوانده میشود میفرمایند عنایت الهی است که شخص وصیتش را بکند کارش را بکند توبهاش را بکند، به آنها مهلت میدهد این مهلت است[1] . یک وقت مهلت زمانی است که این مثلاً مرگش یک هفته بعد اتفاق میافتد، این مشکل را حل نمیکند یک هفته بعد هم مثل یک هفته قبل است، یک وقت مهلت توجهی و سلامتی است که اصلاً سه روز یا دو روز قبل از رحلت او، آن بیماریاش را برطرف میکند یا مثلاً آن حالتش را بهبود می بخشد آن دردش را کم میکند که این بتواند سلیم العقل باشد که حرفهایش را بزند، این بهترین مهلت است. چند ساعت یا چند روز قبل از موت، یک فرصتی به او میدهد و حالش خوب میشود که این بتواند در کمال سلامت عقل، آن وصایایش را انجام بدهد. این هم در این روایات هست که این مهلت الهی است.
مطلب بعدی این است که تا خودش هست به او فرصت میدهد که جبران بکند، بعد به وسیله نائبان او که وصیت است، بعد به وسیله مؤمنان که شما قبرستان را فراموش نکنید چهل مؤمن را فراموش نکنید ارحامتان را فراموش نکنید. این برای این است که به هر وسیلهای هست این شستشو بشود و پاک بشود تا به لقای الهی برسد این عنایت الهی است، فرمود شما چهل مؤمن را مثلاً دعا کنید چون بالاخره این شخص هنوز نرفت به لقای الهی و فعلاً در برزخ هست. بعضی زنده وارد برزخ میشوند مثل شهدا و انبیا و اولیا، یعنی باخبر است کاملاً میفهمد که چه کسی آمده و چه کسی نیامده، در تشییع او چه خبر است و چه کارهایی شده است و چه کارهایی نشده، چون هم در ﴿لاَ تَقُولُوا﴾[2] هم در ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ﴾ اشاره دارد که اینها اموات نیستند ﴿بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون﴾[3] ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ﴾[4] یعنی زنده وارد میشوند باخبر هستند، مثل آدمی که این را گرداندند و میخواهند جایی ببرند او کاملاً میبیند که چه کسی تشییع آمده چه کسی تشییع نیامده چه کار کرده است. اینها خصوصیت شهداست که اولیای الهی هم به همین وضع هستند که ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا﴾[5] این برای این است که تمام این مراحل تا به «عند الحساب» برسد این تطهیر بشود. این روایاتی که وارد شده که «عند الموت» دو روزی سه روزی کمتر یا بیشتر شخص مریض حالش خوب میشود تا وصیت بکند و عنایت الهی است که شامل حالش میشود.
در وصیت هم فرمود این عدل و عقل تا زمان لقای الهی حاکم است فرمود هنگام وصیت هم همانطوری که زنده بودی حق نداشتی در اموال دیگران تصرف کنی، حالا هم که داری وصیت میکنی حق نداری در اموال ورثه تصرف کنی. در قرآن آنجا که سخن از وصیت است فرمود: ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾[6] مبادا بیش از آن اندازه وصیت بکنی که به ورثه آسیب برسانی، حالا دلت میخواهد مسجد بسازی حسینیه بسازی، میخواستی تا حالا بسازی، الآن میخواهی با مال ورثه وصیت کنی مسجد بسازی، این درست نیست، این حالا مال شما نیست. برای اینکه تا حال میگفتیم که به مال دیگران طمع نکن! بعد به بچهها میگفتیم «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ»[7] الآن به پدر میگوییم نه، تو فقط همین ثلث را داری، اینطور نیست که «أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِیکَ» باشد، که بخواهی وصیت بکنی این درست باشد! لذا در عین حال که فرمود ثلث است همانطوری که ما یک فریضه داریم یک نافله، در جریان ارث هم به منزله فریضه و نافله است یعنی اول بهترین راهش خمس است بعد ربع است آن آخرین مرحله ثلث است از ثلث پایینتر نیایید.
در این روایات هست که اگر بتواند آدم یک پنجم مالش را اهدا کند بهتر است از آن ضعیفتر یک چهارم است از آن کمتر ثلث است (این کسر کمتر بشود مال بیشتر است) از ثلث بیشتر حق ندارد که وصیت کند[8] ، لذا در این روایات دارد که اول خمس، بعد ربع، برای اینکه بیشتر شما درباره ورثه کمک کنید همانطوری که مثلاً اگر کسی تجارت میکند، کم دادن، تطفیف که فرمود: ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾[9] این حرام است و عدل واجب است اما مستحب است که کسی تجارت بکند جنس میفروشد یک مثقال دو مثقال بیشتر بدهد آن فریضهاش این است که تطفیف نکند ﴿وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفِینَ﴾ اما مستحب این است که بیشتر عطا کند.
پرسش: ... وقف کند بر ذوی القربی
پاسخ: بله البته. آن مضارّ وصیت نیست حق ثلث خودش است اما حالا بیش از ثلث را وصیت کند برای ذوی القربی مثلاً نصف را، باز هم مشکل دارد. این روایات که بخشی از آنها خوانده شد و بخشی را هم میخوانیم ناظر به اینهاست. «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» وسائل، جلد نوزدهم، صفحه264، باب پنج «بَابُ عَدَمِ جَوَازِ الْإِضْرَارِ بِالْوَرَثَةِ فِی الْوَصِیَّةِ».
مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) این روایت را با یک سند معتبر از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) نقل کرد که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «مَا أُبَالِی أَضْرَرْتُ بِوُلْدِی أَوْ سَرَقْتُهُمْ ذَلِکَ الْمَالَ» این ضرر رسانده به ورثه مثل سرقت است، برای اینکه او بیش از ثلث حق ندارد. وقتی بیش از ثلث حق ندارد، مال ورثه است و میشود سرقت. فرقی ندارد که ضرر به ورثه برسانم یا آن مال را سرقت کنم، چون آن مال برای من نیست.
این روایت مرحوم صدوق را شیخ طوسی(رضوان الله تعالی علیه) هم نقل کرده است. این سکونی مشکلی دارد ولی با قبل و بعد و با روایات معتبر فراوان و صحیحه ای که هست ترمیم میشود.
روایت دوم این باب که باز از وجود مبارک حضرت امیر نقل شده این است که «مَنْ أَوْصَی وَ لَمْ یَحِفْ» حیف نکند، حیف و میل، «حافَ» یعنی تجاوز کرده است[10] «وَ لَمْ یُضَارَّ- کَانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فِی حَیَاتِهِ»[11] . « وَ لَمْ یَحِفْ» «حافَ یحیفُ» حیف کرد یعنی تجاوز کرد، اگر کسی وصیت بکند و تجاوز نکند یعنی بیش از ثلث نشود نصف نشود مثلاً، مثل آن است که در زمان حیات خودش این کار را کرده باشد.
این روایت معتبر را هم مرحوم کلینی و مرحوم شیخ طوسی هر دو هم نقل کردند.
باب ششم «بَابُ اسْتِحْبَابِ حُسْنِ الْوَصِیَّةِ عِنْدَ الْمَوْتِ» است. «حُسن الوصیة» را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) با این سند یعنی «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ» این ابان همین است که وقتی وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) میدید ـ این را نجاشی نقل میکند ـ که وقتی ابان بن تغلب میخواست بیاید حضور امام، حضرت به مسئول آن خدمتگزاری منزل خودش میفرمود که «أَلْقِ الْوَسَادَةَ لأَبَان»[12] آن بالشت را برای آقا بگذار! این چه مقامی است؟!
دارد که «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ لَمْ یُحْسِنْ عِنْدَ الْمَوْتِ وَصِیَّتَهُ- کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ» مروئت مردانگی است[13] «وَ عَقْلِهِ قَالَ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص- أَوْصَی إِلَی عَلِیٍّ ع وَ أَوْصَی عَلِیٌّ إِلَی الْحَسَنِ- وَ أَوْصَی الْحَسَنُ إِلَی الْحُسَیْنِ- وَ أَوْصَی الْحُسَیْنُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ- وَ أَوْصَی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ إِلَی مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع»[14] معلوم میشود که انتخاب وصی صحیح «حُسن الوصی» است پس «حُسن الوصی» تارةً در مقدار است تارةً در انتخاب وصی است. یکی از علمای تهران میگفت که پنجاه سال قبل تا الآن مرا در بسیاری از امور وصیت کردند یک مورد درست به آن عمل نشد، روی منبر گله میکردند! بالاخره انسان «حُسن الوصیة» که داشته باشد «حُسن الوصیة» تارةً به مقدار است تارةً در تعیین مصرف صحیح است تارةً در انتخاب وصی است، وصی خوب را آدم انتخاب بکند «حسن الوصیة» است.
اهل بیت(علیهم السلام) این دین را واقعاً احیا کردند، مثل اینکه مرحوم سید مرتضی وقف را احیا کرده است، الآن میروند به دنبال اینکه موقوفات را زنده کنند که کار خوبی است اما موقوفه را زنده کردن یعنی موقوفه را عمل کردن غیر از این است که وقف را احیا کردن. سید مرتضی وقف را احیا کرد یعنی برای تشکیل حوزه علمیه، اول در بغداد بعد کمکم به وسیله شیخ طوسی در نجف (ایشان وضع مالیاش خوب بود) سید مرتضی و سید رضی اینها نوه داعی کبیر بودند که داعی کبیر سالیان متمادی در طبرستان حکومت کرد و اینها نوه دختری داعی کبیر بودند، قبر این داعی کبیر(رضوان الله علیه) در آمل است.
ایشان که وضع مالیاش تاحدودی خوب بود، آمده وقف را زنده کرد، مقداری از زمین را وقف کرد برای طلاب علوم حوزه علمیه که آن روز کتاب بخرند، لیقه تهیه کنند، مرکّب تهیه کنند، قلم تهیه کنند اما دائما غذا تهیه کنند و آش درست کنند و اینها، این احیای وقف نیست، این کار سید مرتضی بود یعنی از برکات او مردم فهمیدند که چه چیزی را وقف کنند و چگونه وقف بکنند و برای چه چیزی وقف بکنند، بالاخره این باید بماند، چون آن بودجههایی که در اختیار دولت است حسابش دیگر است اما اینکه در اختیار حوزهها و مراکز علمی است همین اوقاف است و همین نذورات و وجوهات، لذا این کار را کردند دیگران هم بخواهند وقف بکنند شایسته است که در امور علمی و دینی وقف بکنند.
روایت دوم این باب ششم: مرحوم صدوق به اسنادش نقل می کند «عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ(علیهم الصلاة و علیهم السلام) فِی وَصِیَّةِ النَّبِیِّ لِعَلِیٍّ ع أَنَّهُ قَالَ: یَا عَلِیُّ أُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَظْهَا- فَلَا تَزَالُ بِخَیْرٍ مَا حَفِظْتَ وَصِیَّتِی إِلَی أَنْ قَالَ- یَا عَلِیُّ مَنْ لَمْ یُحْسِنْ وَصِیَّتَهُ عِنْدَ مَوْتِهِ- کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ- وَ لَمْ یَمْلِکِ الشَّفَاعَةَ»[15] در اینجا چیزی نیامد که وجود مبارک پیغمبر به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرمود چه کار بکن اما این روایت به عنوان «حُسن الوصیة» است هیچ مطلبی هم در آن نیست، معلوم میشود یکی از بهترین راه های وصیت، انتخاب وصی صحیح است، این «حسن الوصیة» است روایت در صدد بیان «حسن الوصیة» است اما هیچ مطلبی در این زمینه نیامده است که حالا وصیت بکند مسجد بسازد مدرسه بسازد، دارد که به علی بن ابی طالب وصیت کرد.
روایت سوم این باب که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(علیه السلام) نقل می کند این است که حضرت فرمود: «إِنْ أُجِّلْتَ فِی عُمُرِکَ» «أجّلت» با همزه یعنی اگر أجل با همزه، یعنی مدت طولانی شد دو روز سه روز شد «یَوْمَیْنِ فَاجْعَلْ أَحَدَهُمَا لِأَدَبِکَ لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَی یَوْمِ مَوْتِکَ قِیلَ لَهُ وَ مَا تِلْکَ الِاسْتِعَانَةُ قَالَ تُحْسِنُ تَدْبِیرَ مَا تُخَلِّفُ وَ تُحْکِمُهُ»[16] فرمود اگر دو روز عمر طولانی داری، یک روز را برای ادب خود صرف کن، حالا روز دیگر را برای تأمین معاش و اینها، خودت را ادب کن مؤدب بشوی، مؤدب بشوی، به چه چیزی ادب شوی؟ تا بدانی با دست خالی نمیشود سفر کرد، آنجا همه احتیاجات هست، یک، و هیچ چیزی هم آنجا نیست، دو. آدم وقتی به جایی میرود که همه احتیاجات، احتیاج به مسکن و ملبس و اینها هست و هیچ چیزی هم نیست، خرید و فروش نیست، آنجا روز جمع است نه اجتماع ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ﴾نه «لمجتمعون» همه هستند اما هر کسی برای خودش است ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[17] مردم جمعاند نه اینکه اجتماع باشد لذا کسی که مؤمن است فضای روشنی دارد راه خودش را میبیند، کنار او کافری هست ضالّی است که تاریک تاریک است نمیتواند اصلاً قدم بزند، چنین عالمی است، لذا فرمود اگر دو روز مهلت داری یک روز را برای ادب خودت صرف بکن که چه کار بکنی؟ «لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَی یَوْمِ مَوْتِکَ» سائل به حضرت عرض کرد چگونه به خودم کمک بکنم؟ فرمود تدبیری بکن که بعد از مرگت، با مال تو با زندگی تو با محصول کارت چه کار بکنند.
حالا روز چهارشنبه است و روز پربرکت ماه رجب است بعضی از این بیانات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) هم ذکر بشود. غالب روایات و احکام را فقه کاملاً میتواند به عهده بگیرد و حل کند چه اینکه دارد حل میکند و سالیان متمادی احکام فقهی را عمل کردهاند، اگر یک وقت جایی مثلاً حکم تند و تیزی هست، حکم عفو و مهربانی هم در کنارش هست، حتی در قصاص که فرمود: ﴿النَّفْسَ بِالنَّفْسِ﴾[18] فرمود حالا یک وقت چنین حادثهای پیش آمد شما گذشت کنید برای اینکه او تربیت بشود کار بکند. یک وقت است که کسی قاتل و آدمکش رسمی است او حکمش اعدام است، آنجا جای گذشت نیست اما یک وقت مثلاً کسی حالا عصبانی شد و این کار را کرد، فرمود: ﴿وَ أَن تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلْتَّقْوَی﴾.
پس این طور نیست که یک فقه خشکی باشد و جا برای حقوق و امثال اینها نباشد، اینها مال این احکامی است که مشخص کردند برای مردم، اینها احکام فقهی است اما یک سلسله اخباری است که به صورت ادعیه درآمده است اینها را فقه واقعاً توان آن را ندارد که اینها را حل کند، چه اینکه فلسفه و کلام هم نمیتواند آنها را حل کند، این دعای نورانی ماه رجب را ملاحظه بفرمایید! در کدام علم از علوم حوزه علمیه در سراسر جهان اینها حل میشود؟ یک دعاست که «یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِین»[19] که هر روز باید بخوانند؛ یکی هم «خَابَ الْوَافِدُونَ»[20] است یکی هم برای هر روز نیست: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِین»[21] یکی هم هر روز ماه مبارک رجب است که این از توقیع مبارک است، این توقیع مبارک که به دست محمد بن عثمان بن سعید(رضوان الله تعالی علیه) آمده در آن آمده که در هر روز ماه پربرکت رجب این را بخوانید. حالا ما این چند جمله اول را میخوانیم تا برسیم به آن جملههای حساس.
«أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلَاةُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَی سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ أَسْأَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعَادِنَ لِکَلِمَاتِکَ» کلمات الهی یک ظاهر دارد و یک باطن دارد، این بزرگواران معدن کلمات الهیاند یعنی معدن قرآناند معدن حدیث قدسیاند معدن روایاتاند «وَ أَرْکَاناً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتِی لَا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ» هیچ وقت هم اینها تعطیلی ندارند، اینها معلوم میشود که خواب و بیداری شان یکسان است مرتّب بیدار هستند، حیات و مماتشان یکسان است «یَعْرِفُکَ بِهَا مَنْ عَرَفَکَ» هرکس تو را میشناسد به وسیله اینها میشناسد «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ» هیچ فرقی بین تو و اینها نیست مگر اینکه تو خالقی اینها مخلوقاند، تو معبودی اینها عابدند! این یعنی چه؟ «فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بِیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا إِلَیْکَ أَعْضَادٌ» اینها بازوی دیناند، چون کاری که انسان انجام میدهد یک وقت است که این کار تا حدودی ساده است، با بین کف دست تا آرنج انجام میشود این قسمت فاصله بین مچ و آرنج را میگویند ساعد، کارهایی که با یکدیگر به وسیله این مقدار از دست انجام میدهند به آن میگویند مساعدت. از آرنج تا دوش را میگویند عضد یعنی بازو، کارهایی که با دیگران با بازو انجام میدهد میگویند معاضدت یعنی کمک هم باشند.
فرمود اینها اعضاد هستند، اذواد هستند (ذود یعنی منع)[22] مانع پیشرفت دیگراناند در کفر و امثال ذلک. «وَ أَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ أَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فَبِهِمْ مَلَأْتَ سَمَاءَکَ وَ أَرْضَکَ حَتَّی ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ»؛ اینها همان مردان الهیاند که در آسمان و زمین چراغ روشن کردند تا روشن شده که تو خدایی و واحدی. این یعنی چه؟ ما خیال میکنیم حرم مطهر امام مشرّف میشویم عرض ارادتی میکنیم میگوییم: «کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَة»[23] مثلاً اوج مقام اینهاست؟ نیست! اینها را در کدام علم باید حل کرد؟
«حَتَّی ظَهَرَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَبِذَلِکَ أَسْأَلُکَ وَ بِمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بِمَقَامَاتِکَ وَ عَلَامَاتِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَزِیدَنِی إِیمَاناً وَ تَثْبِیتاً یَا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ یَا مُفَرِّقاً بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّیْجُورِ یَا مَوْصُوفاً بِغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بِغَیْرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ» خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای میرزا محمود شهابی را! این آقایان شهابیها از خراسان بودند، ایشان شاگرد مرحوم آقا بزرگ حکیم خراسانی بود که قبر اینها در آن ضلع جنوبی شرقی کوهسنگی است آنجا یک امامزاده دارد، اینها نزدیک آن امامزاده در دامنه این کوهسنگی مدفوناند. عدهای مخالف فلسفه بودند یک عده موافق بودند. خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای الهی قمشهای را! ایشان فقه را در همان خراسان پیش مرحوم حاج آقا حسین طباطبایی قمی که قبل از مرحوم آقای بروجردی ایشان مرجع تقلید بودند میخواندند و فلسفه و اینها را پیش آقا بزرگ حکیم خراسانی. یک آقای دیگری بود که فلسفه اشراق را تدریس میکرد، یک عده بزرگانی هم بودند که با این نظر مخالف بودند.
مرحوم آقای شهابی دارد که من در مسجد گوهرشاد در یک روز ماه مبارک رمضان قدم میزدم و دیدم آقایی بر منبر گفت اگر شما یک روایت پیدا کردید که در آن سخن از وجود باشد و امثال ذلک، من از همه حرفهایم صرف نظر میکنم! این را در «النظرة الدقیقة فی القاعدة البسیطة» نوشته مرحوم آقای حاج محمود شهابی خراسانی، آدم وزینی هم بود خدا رحمتش کند! گفت من همینطور تعجب میکردم که حالا بر فرض یک لفظ باشد یا نباشد، شما چرا؟ بعد دیدیم که یک دستفروشی نسخههای خطی داشت و میفروخت، من جلو رفتم و گفتم چیست؟ گفت این کتابهای خطی است من یکی از این کتابهای خطی را خریدم و همینطور باز کردم دیدم که همین «مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ» این تعبیر آمده است بعد به ایشان نشان دادم که آقا! این را ائمه میگویند هر چه که موجود است خدا او را آفرید «مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ» است، بعد آن آقا بعداً در آنجا منبر نرفتند![24]
بعد میفرماید که «وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِیَ کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ» همه اینها بحثهای عقلی میخواهد. «لَیْسَ دُونَکَ مِنْ مَعْبُودٍ أَهْلَ الْکِبْرِیَاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لَا یُکَیَّفُ بِکَیْفٍ وَ لَا یؤین بِأَیْنٍ یَا مُحْتَجِباً عَنْ کُلِّ عَیْنٍ یَا دیموم یَا قَیُّومُ وَ عَالِمُ کُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَی عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبِینَ وَ بَشَّرَکَ الْمُحْتَجِبِینَ»[25] تا آخر.
منظورم این است که اینها را کجا باید حل کرد؟ این جمله که هیچ فرقی بین تو و آنها نیست مگر اینکه اینها بنده تو هستند این را کجا باید حل کرد؟ این توقیع مبارک است ائمه(علیهم السلام) میدانند که اینطور حرف زدن بالاخره بیخطر نیست. آن حیثیتی که مربوط به خودشان است آن هم برای مردم شفاف بشود که ما چه کسی هستیم، حواس شما جمع باشد، آن حیثیتی که به عنایت الهی وابسته است آن را هم گفتند، اگر جمع نمیکردند مسئله غلو بود اما جمع کردند کاملاً، فرمودند ما را بخواهید بگویید به حسب اینکه خودِ خود ما چه داریم، ما این هستیم ما بردهایم بندهایم و فلان هستیم، عنایت الهی که در ما ظهور کرده ما را «خلیفة الله» کرده آن هستیم.
خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای آملی را! مرحوم آقا شیخ محمد آملی پدر آقای شیخ محمدتقی آملی، حاشیهشان در شرح شمسیه هست، قبر مطهرشان در یکی از ایوانهای ابن بابویه است، آملی بزرگ که هم دوره با مرحوم آقا شیخ فضل الله بودند آقا شیخ فضل الله شهید شد ایشان را تبعید کردند، خود مرحوم آقا شیخ محمدتقلی آملی هم قبر مطهرشان در باغ رضوان است که باغ رضوان هم واقعاً باید احیا بشود نه به صورت پارک در بیاید، آنجا مزار عمومی و بزرگان است. پسر بزرگ ایشان که یک سال هم آمدند آمل ما شرح لمعه میخواندیم (این حرف مال 72 یا 73 سال قبل است) ایشان که آمدند مدیر خوبی بودند مربی خوبی بودند، غیر از این درس شرح لمعه و قوانینی که ما میخواندیم مسئله قرآن و حدیث را باب کردند، امالی مرحوم صدوق را برای ما درس گفتند، ما فهمیدیم که درس تنها شرح لمعه نیست، امالی مرحوم صدوق را برای ما درس گفتند، بخشی از سور قرآن را کاملاً مطرح کردند، ایشان آمدند گفتند که این شرح لمعه و قوانین و اینها سرجایش محفوظ است اما قرآن و روایات هم باید باشد.
این از برکات نورانی ایشان است که 72 سال قبل این را بیان کردند فرمودند ائمه(علیهم السلام) حسابشان جداست، مقاماتشان سر جایش محفوظ است اما هیچ راهی برای غلو نیست، برای که اینها خودشان را در دعای عرفه مشخص کردند. این جمله نورانی را ایشان در 72 سال قبل بیان کردند آن جمله نورانی این است: در دعای نورانی عرفه آنجا وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) وضع خودشان را روشن میکنند که ما را میگویید، ما را میخواهید معرفی کنید، ما خودمان این هستیم، ما در برابر آینهای قرار گرفتیم حالا یک وقت کسی آینهای است که گنبد مطهر سید الشهداء را نشان میدهد یا حضرت امیر را نشان میدهد، این جای دیگر را نشان میدهد خودش که ندارد، فرمود حواستان جمع باشد هر مقامی که برای ما ذکر کردند ما آیه حق هستیم.
یک بیان نورانی حضرت امیر دارد که مرحوم کلینی نقل کرده که «مَا لِلَّهِ عزوجل آیَةٌ هی أَکْبَرُ مِنِّی»[26] این را کلینی نقل کرد که حضرت امیر فرمود: «مَا لِلَّهِ عزوجل آیَةٌ هی أَکْبَرُ مِنِّی». حالا اگر آینه بزرگی را شما داشته باشید که حرم مطهر امام رضا، این گنبد طلا و تشکیلات همه را نشان بدهد، بله نشان میدهد؛ اما در آینه که چیزی نیست.
این جمله در وسطهای دعای عرفه صحیفه سجادیه است فرمود: «وَ سَأَلْتُکَ مَسْأَلَةَ الْحَقِیرِ الذَّلِیلِ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ الْخَائِفِ الْمُسْتَجِیرِ، وَ مَعَ ذَلِکَ خِیفَةً وَ تَضَرُّعاً وَ تَعَوُّذاً وَ تَلَوُّذاً، لَا مُسْتَطِیلًا» تا به اینجا میرسد عرض میکند خدایا! «وَ أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»[27] خدایا! از من پستتر در عالم احدی نیست! این دعای عرفه است یعنی خود من به عنوان یک انسان، چیزی ندارم، حالا اگر در برابر آفتابی قرار گرفتم و آن آفتاب را دارم نشان میدهم _ آیة الله است، اگر آیة الله است «مَا لِلَّهِ عزوجل آیَةٌ هی أَکْبَرُ مِنِّی»_ دارم تو را نشان میدهم؛ خود من «أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» هستم. این میتواند جمع باشد هیچ جا برای غلو نیست.
اگر کسی بگوید – معاذالله - اینها مستقلاً این امور را دارند، بله این غلو است و باطل است؛ اما اگر بگوید اینها آیت هستند خدا را نشان میدهند، غلو نیست؛ بله خدا را نشان میدهند؛ دیگری تیره است آینه نیست که جایی را نشان بدهد اما اینها شفافاند آینهاند. حشر همه مؤمنان و علاقه مندان به قرآن و عترت با اهل بیت(علیهم السلام)!