درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الوصیة
مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) یک فروعی را در طلیعه بحث وصیت ذکر کردند که وصیت «ما هی؟» یک، وصیت «کم هی؟» دو، وصیت «هل هی؟» سه، وصیت چیست؟ و چند قسم است؟ آیا واجب است یا نه؟ مستحب است یا نه؟ این «هل هی» در فقه یعنی آیا حکمی دارد یا حکمی ندارد؟ و حکمی که دارد آیا وجوب است یا استحباب؟
در بحثهای قبل روشن شد که وصیت عهدی از سنخ عقد یا ایقاع نیست و وصیتهای تملیکی، میتواند از راه عقد باشد، ولی ایقاع بودن آن به شرط قبول أولی است. ما عقدی داشته باشیم که بین ایجاب و قبول پنج شش سال فاصله است این یک مقدار بعید است اما ایقاعی داشته باشیم مشروط به قبول، این راه دارد، چون ایقاع گاهی مطلق است گاهی مشروط.
مطلب بعدی آن است که اگر کسی وصیت کند که این مال وقف باشد، این باید توجیه بشود و تفسیر بشود که یعنی چه؟ این وصیت یعنی چه؟ اگر خودش وقف بکند و منافعش را بعد الموت تقسیم بکنند، این درست است، صیغه وقف خوانده شد قبض و اقباض شده، صرفش مربوط به بعد الموت است، در این سالهایی که خودش زنده است مسلوب المنفعة است بعد از موت، صرف در آن مصارف خاصه میشود یا تملیک در آن مسائل خاصه میشود اما اگر بگوید بعد از من وقف کنید، این جعل ولایت است «الوصیة علی الولایة علی الوقف» سه مرحله است: وصیت میکند که شما این حق را داشته باشید که این را وقف کنید، والی باشید ولایت داشته باشید بر این ملک، چون کسی میتواند ملکی را وقف بکند که یا مالک باشد یا ملِک باشد و جامع اینها ولایت است، این هم «لا وقف و لا بیع الا فی مُلک»[1] یا «لا وقف و لا بیع الا فی مِلک» اگر عبارت مِلک باشد یعنی از غیر مالک وقف کردن یا خرید و فروش کردن درست نیست و این مشکل دارد اما اگر «لا بیع الا فی مُلک» کسی باید مُلک داشته باشد ولایت داشته باشد حق داشته باشد این کار را بکند، این حقّش گاهی به مالکیت است گاهی به ولایت بر صغیر است گاهی به تولیت وقف است گاهی به وکالت از اوست «لا بیع الا فی مُلکٍ» یعنی این شخصی که خرید و فروش بکند باید مُلک داشته باشد یعنی حق داشته باشد بفروشد، حالا یا چون مالک است حق دارد یا چون وکیل است حق دارد یا چون ولی است حق دارد یا چون وصی است حق دارد یا چون متولی است حق دارد اما اگر بگوییم «لا بیع الا فی مِلکٍ» در موارد فراوانی باید تخصیص بزنیم.
به هر تقدیر، این شخصی که وصیت میکند بر وقف یعنی اگر خودش الآن وقف بکند، مسلوب المنفعة بعد از وفات صرف موارد موقوف علیه بشود این درست است اما اگر وصیت بکند به وقف، این وقف نیست این وصیت بر ولایت است وصیت میکند که فلان شخص ولایت داشته باشد که این مال را وقف کند.
پرسش: منوط به اذن وارث هم هست
پاسخ: نه، چون درباره ثلث خودش این کار را میکند و دیگری حق ندارد. بحثهای بعدی که خواهد آمد اینکه وصیت، وصیت حَسَن باشد و وصیت خیر باشد وصیت نیک باشد. این وصیت نیک، بخشی به آن صیغه وصیت است که در بحث دیروز خوانده شد و مشابه آن خواهد آمد که در سطر وصیتنامه چه نوشته بشود. یکی امور موصیبه است که این مال را که وصیت میکند طیب و طاهر باشد مزاحم کسی نباشد این قرآن تکیه میکند که ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی أَوْلادِکُمْ﴾[2] بعد فرمود وصیت کنی ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ یعنی کاری بکنید که نه به آن دَین آسیب برساند نه به ارث، چون سه امر بعد الموت اتفاق میافتد: دین میت است و ثلث میت است و ارث وارث. این شخص طرزی وصیت کند که غرضش این باشد که به این وارث کمتر برسد یا به آن وارث کمتر برسد، نه، بگوید من به بهانههایی به فلان شخص بدهکارم به او دین مرا ادا کنید این در صدد ایذاء به ورثه است، فرمود نه، در این وصیت شما همانطوری که حق ندارید به طلبکار آسیب برسانید حق ندارید به ورثه هم آسیب برسانید، این مال خداست و ذات اقدس الهی به آنها داده است ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ چند جای قرآن تکرار شده است یعنی به ارث آسیب نرسانید به دین آسیب نرسانید، فقط در محدوده ثلث وصیت کنید.
این عبارتهایی که خوانده شد بعد هم میخوانیم که به عنوان مقدمات بحث وصیت است محصول بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) است در چند باب که بعضی از این ابواب خوانده شد بعضی هم که باید قرائت بشود. باب اول «وُجُوبِ الْوَصِیَّةِ عَلَی مَنْ عَلَیْهِ حَقٌّ» یا کسی که «لَهُ حَقٌّ» از کسی طلب دارد، بالاخره بر او واجب است وصیت کند، چرا؟ برای اینکه حق ورثه است این نباید حق ورثه را باطل کند، لذا دارد: «وُجُوبِ الْوَصِیَّةِ عَلَی مَنْ عَلَیْهِ حَقٌّ أَوْ لَهُ وَ اسْتِحْبَابِهَا لِغَیْرِهِ» کسی که حقی ندارد فقط سهم ثلث دارد این وصیت درست است. این بابش خوانده شد.
باب دوم این بود که «بَابُ وُجُوبِ الْوَصِیَّةِ بِمَا بَقِیَ فِی الذِّمَّةِ مِنَ الزَّکَاةِ» که حق الله بود.
باب سوم که «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْوَصِیَّةِ بِالْمَأْثُورِ» بود که آن هم تقریباً خوانده شد.
باب چهارم ترغیب به وصیت است و کراهیت ترک وصیت. آن بابهای اول وجوب وصیت بود برای کسی که بدهکار است و حق بر عهده اوست، دوم استحباب وصیت است برای کسی که دینی ندارد، چهارم ترک وصیت مکروه است. ذات اقدس اله مقدمات وصیت را هم فراهم میکند که در بخش پایانی بحث دیروز اشاره شد که برخی از بیمارها آخرهای عمرشان یکی دو روز کمتر یا بیشتر، حالت اعتدالی پیش میآید که خیال میکنند درمان شده است، این افاقه پیدا شدن زمینه است بر اینکه این شخص بتواند وصیت کند که آن را در باب چهارم ذکر کرده است.
وسائل، جلد نوزدهم، صفحه 262 «بَابُ کَرَاهَةِ تَرْکِ الْوَصِیَّةِ» اولین روایت را مرحوم کلینی نقل می کند از «عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» که روایت معتبر هم هست از امام صادق(سلام الله علیه) «قَالَ: قَالَ لَهُ رَجُلٌ» مردی به حضرت عرض کرد: «إِنِّی خَرَجْتُ إِلَی مَکَّةَ وَ صَحِبَنِی رَجُلٌ» من به طرف مکه میرفتم همسفری هم پیدا کردم که زمیل من بود، چون در اسب و قاطر و حمار، اینها یک نفره سوار میشوند، در شتر چون بزرگ است دو نفره سوار میشوند منتها دو نفر چون او کوهان دارد نمیشود دو نفر پشت سر هم سوار بشوند لذا کجاوهای درست میکنند که یک طرف کجاوه این شخص مینشیند طرف دیگر آن، این را زمیل میگویند این دو نفر را میگویند مزامل هماند، مزامل هم و همپالکی هماند همینطور است، چون شتر را میتوانند دو نفر سوار بشوند بر آن تحمیل نیست ولی کوهانی که دارد نشستن دو نفر در یک سطح مشکل است مثل اسب و اینها نیست، لذا کجاوه درست میکنند یکی از آن طرف مینشیند یکی این طرف، اینها را میگویند زمیل هماند.[3]
بعضی از این خلفای سقیفه میگفتند «أنا زمیل محمد»[4] معاذالله! اینطوری ما همپالکی هستیم همسان هستیم همتا هستیم! زمیل بودن و اینکه می گویند ما زمیل هم هستیم یعنی مساوی هم هستیم. این کار را میکردند «فَکَانَ زَمِیلِی» زمیل من بود یعنی همپالکی من بود، من در این کجاوه نشسته بودم او در آن کجاوه نشسته بود در روی شتر«فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ» در راه مکه «مَرِضَ» مریض شد «وَ ثَقُلَ ثِقْلًا شَدِیداً فَکُنْتُ أَقُومُ عَلَیْهِ» من درمان او را به عهده گرفتم «ثُمَّ أَفَاقَ» افاقه حاصل شد و حالتش خوب شد و برگشت «حَتَّی لَمْ یَکُنْ عِنْدِی بِهِ بَأْسٌ» من فکر نمیکردم که میمیرد، چون حالش خوب شد «فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی الْیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ» تا اینکه بالاخره همینطور حالت ادامه داشت آن روزی که مُرد «فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی الْیَوْمِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ أَفَاقَ» دوباره حالش خوب شد، بعد «فَمَاتَ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ» این جریان چه بود که خوب شد و دوباره مُرد؟ «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ مَیِّتٍ تَحْضُرُهُ الْوَفَاةُ إِلَّا رَدَّ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ بَصَرِهِ وَ سَمْعِهِ وَ عَقْلِهِ لِلْوَصِیَّةِ آخِذٍ لِلْوَصِیَّةِ أَوْ تَارِکٍ» در قُرب به موت ذات اقدس الهی، همه مشاعر او را برمیگرداند، او را سلیم الباصره، سلیم العاقله، سلیم السامعه قرار میدهد تا بتواند اگر وصیتی میخواهد بکند بکند، این یک آزمایش الهی است و نعمت الهی است «وَ هِیَ الرَّاحَةُ الَّتِی یُقَالُ لَهَا رَاحَةُ الْمَوْتِ» اینکه میگویند نفس خوبی کشید آخرها، این ذات اقدس الهی منّت گذاشت اگر خواست وصیتی بکند بتواند «فَهِیَ حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ»[5] که خدای سبحان این را میدهد و حق است بر هر مسلمانی که در این حال، آخرین وصیتش را بکند.
این روایت مرحوم کلینی را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) هم نقل کرد منتها تفاوت در صدر این حدیث است.
روایت دوم را که مرحوم کلینی «عن الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْوَلِیدِ بْنِ صَبِیحٍ» نقل کرد این است که «قَالَ: صَحِبَنِی مَوْلًی لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» خدمتگزاری برای امام صادق با من همراه بود که «یُقَالُ لَهُ أَعْیَنُ فَاشْتَکَی» بیمار شد یعنی شکایت کرد، حالش خوب نشد، چند روزی مریض شد «فَاشْتَکَی أَیَّاماً ثُمَّ بَرَأَ ثُمَّ مَاتَ» خوب شد و بعد مُرد، ادامه مرض به مرگ منتهی نشد، بیمار بود حالش خوب شد و بعد مُرد «فَأَخَذْتُ مَتَاعَهُ وَ مَا کَانَ لَهُ فَأَتَیْتُ بِهِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع» آن اثاثیهاش را من جمع کردم هر چه داشت آوردم خدمت امام صادق(سلام الله علیه) «فَأَخْبَرْتُهُ» به حضرت عرض کردم که او چند روز مریض شد «أَنَّهُ اشْتَکَی أَیَّاماً ثُمَّ بَرَأَ ثُمَّ مَاتَ» خوب شد بعد مُرد. این خوب شدنش چه بود؟ آن مرضش متصل به موت نبود حالش خوب شد بعد مُرد، حضرت فرمود: «تِلْکَ رَاحَةُ الْمَوْتِ أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَحَدٍ یَمُوتُ حَتَّی یَرُدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ سَمْعِهِ وَ بَصَرِهِ وَ عَقْلِهِ لِلْوَصِیَّةِ» این آخرین لحظه نعمت الهی است که ذات اقدس الهی همه مجامع ادراکی و مشاعر ادراکی او را فراهم میکند تا آزمایش بشود که «أَخَذَ أَوْ تَرَکَ»[6] این بالاترین و بزرگوارترین کرامت ذات اقدس الهی است.
آن روایت قبلی را که کلینی نقل کرد، مرحوم صدوق هم نقل کرد. این روایت دوم را که کلینی نقل کرد مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد.
اما روایت سوم را خود شیخ طوسی نقل میکند: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ بُنَانِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ السَّکُونِیِّ» منتها مشکل سکونی را آقایان حل کردند «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: مَنْ لَمْ یُوصِ عِنْدَ مَوْتِهِ لِذَوِی قَرَابَتِهِ مِمَّنْ لَا یَرِثُهُ فَقَدْ خَتَمَ عَمَلَهُ بِمَعْصِیَتِهِ»[7] یک سلسله دستوری ذات اقدس الهی به ورثه میدهد، یک سلسله دستوری ذات اقدس الهی به خود شخص که مورّث است و صاحب مال است میدهد. آن دستوری که خدای سبحان به ورثه میدهد که اگر در هنگام قسمت، اولوا الارحام و بستگان وارد شدند شما دارید تقسیم میکنید و آنها سهمی ندارند، چیزی هم به آنها بدهید، این دستوری است که در آیه به ورثه میدهد که هنگام توزیع میراث، اگر کسی از ارحام شما آمدند که سهمی ندارند شما مقداری مال به اینها بدهید.
یک سلسله دستوری است که به خود میت و مورّث میدهد که شما گرچه وصیت کردید ثلث دادید اما بخشی از این ثلثتان را به ارحامتان بدهید که بالاخره این صله و اساس خانوادگی و روابط خانوادگی برای همیشه محفوظ باشد. بالاخره این اصالت صله رحم و نهاد خانواده را از هر نظر ذات اقدس الهی تضمین کرده است، حتی تا چند طبقه را که وارث دانسته است، بعضی را واجب النفقه دانسته، بعضی را هم دیهشان را هم باید بپردازند، بعضی را هم در دو نبش فرمود مواظب باشید؛ هم به ورثه فرمود مواظب باشید در هنگام توزیع ارث چیزی به آنها که وارث نیستند بدهید و هم به خود شخص فرمود وقتی میخواهی وصیت کنی سهمی را هم برای آنها در نظر بگیر که آنها ارث که نمیبرند چیزی هم بهره نداشته باشند خوب نیست.
«مَنْ لَمْ یُوصِ عِنْدَ مَوْتِهِ لِذَوِی قَرَابَتِهِ مِمَّنْ لَا یَرِثُهُ فَقَدْ خَتَمَ عَمَلَهُ بِمَعْصِیَتِهِ».
پرسش: ... ده تا پسر عمو باشند ... فامیل بیشتر باشد حق ورثه کمتر میشود
پاسخ: در بین آنها، آنهایی که ضعیفتر هستند را ملاحظه میکنند؛ أولی، أولی و أقرب فقری و اقتصادی و مالی خواهد بود که فرمودند آنها را رعایت کنید.
این روایت مرحوم شیخ طوسی را مرحوم صدوق هم نقل کرده است که تفاوتی در یک کلمه دارند.
روایت چهارم را که باز مرحوم شیخ طوسی «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ زَکَرِیَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی نُعَیْمٍ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ بَعْضِ الْأَئِمَّةِ ع» نقل کرد این است که «قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ ابْنَ آدَمَ تَطَوَّلْتُ عَلَیْکَ بِثَلَاثَةٍ» این طول یک اصطلاح هندسی است در برابر عرض است و سطح. میگویند این خط طول دارد سطح طول و عرض دارد این طول است. یک طَول است که در قرآن آمده این ﴿ذِی الطَّوْل﴾[8] است و در تعبیرات کتابهای علما میگویند «لا طائل تحته» یعنی حرف بیفایدهای است فایده علمی ندارد این. این «لا طائل تحته» از طَول است ﴿ذِی الطَّوْل﴾ یعنی به برکت، کدام برکت؟ آن برکتی که ادامه دارد بیارتباط با طول نیست، آن برکتی که دوام دارد و طولانی است به آن برکت میگویند: «طَول»
پس طائل که میگویند «لا طائل تحته»، از طَول به فتح است به معنی فایده. خدا ﴿ذِی الطَّوْل﴾ است یعنی دارای برکاتی است که ماندنی است و برکت را هم برکت میگویند برای اینکه آن نعمت بادوام را برکت میگویند. در اینجا هم که فرمود این کار را انجام بدهید به مناسبت همین است. دارد که «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ ابْنَ آدَمَ تَطَوَّلْتُ عَلَیْکَ» من طَول و نعمت بابرکت به تو دادم که ماندنی است «سَتَرْتُ عَلَیْکَ مَا لَوْ یَعْلَمُ بِهِ أَهْلُکَ مَا وَارَوْکَ» آن لغزشها و گناههایی که در خفا داشتی آنها را من نگذاشتم کسی بفهمد، اگر بستگان تو از آن گناهان و خباثت درونت باخبر بودند، تو را دفن نمیکردند! «وَ أَوْسَعْتُ عَلَیْکَ» مال فراوان دادم زندگی بابرکت دادم وسعت نعمت دادم، اینها کارهای من بود اما از این به بعد: «فَاسْتَقْرَضْتُ مِنْکَ» من از تو قرض الحسنه خواستم که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾[9] [10] «فَلَمْ تُقَدِّمْ خَیْراً وَ جَعَلْتُ لَکَ نَظِرَةً عِنْدَ مَوْتِکَ فِی ثُلُثِکَ فَلَمْ تُقَدِّمْ خَیْراً»[11] یکی از آن نعمتهای تطولی من و طول و برکت من این بود که آخرهای عمر که داشتی میمُردی، چند ساعتی من حواس و حال تو را جا آوردم که بتوانی وصیتی بکنی، آن را هم که نکردی!
راز نقل این حدیث به مناسبت این جمله سوم است در این باب اما اینکه فرمود:«اسْتَقْرَضْتُ»، یک بیان نورانی از حضرت امیر(سلام الله علیه) است در نهج البلاغه، اولاً قرض الحسنهای که ذات اقدس الهی میخواهد این قرض الحسنه مالی نیست، نماز قرض الحسنه است، روزه قرض الحسنه است. قرض الحسنهای که فرمود: ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾ اصلاً مالی نیست، مالی را هم شامل میشود یعنی عبادات، اعتقادات، شما قرض بده این را، من چند برابر به شما میدهم، این میشود قرض الحسنه نه اینکه اختصاصی به مسئله مالی داشته باشد.
اما این دو تا آیه را وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه، شجاعانه تفسیر کرد. فرمود یکی استنصار است که خدا از ما یاری خواست که ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ﴾[12] اگر به خدا کمک کنید خدا هم شما را کمک میکند؛ یکی هم قرض است که ﴿مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾؛ هم کمک خواست از ما هم قرض خواست از ما. فرمود احتیاجی نداشت برای اینکه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[13] حتی اعضا و جوارح شما سربازان او هستند، اگر خواست با دست شما کاری را انجام بدهد در مسئله ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾[14] است، اصلاً شما این کار را نکردید! دقیقتر از ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ در همان سوره «انفال» فرمود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾[15] در جریان ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ هر دو نسبت را حفظ کرد منتها جمع باید بشود ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ اما درباره مجاهدین نمیگوید «و ما قاتلتم إذ قاتلتم»، فرمود اصلاً شما نکردید! شما این کارها را نکردید ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
فقه و اصول و فلسفه و کلام و اینها، این بحثها را حل نمیکند، چیزهای دیگری است این دعاهای ماه رجب هم همینطور است این دعاهای ماه رجب دعای هر روز که «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ»[16] هیچ فرقی بین تو و اینها نیست، فقط تو خدایی اینها مخلوق، پس چه شد؟ این علوم ممنوعه و محرّمه! فقط میتوانند اینها را حل کنند. اینکه «لَا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُک» اگر این است، ارض و سماء هم همینطور است، اینکه مخصوص به اهل بیت نیست، این چه مقامی است برای اهل بیت؟! اینجا این است، در آنجا فرمود اصلاً شما نکشتید اینها را! این کار، کار من است.
این بیان نورانی حضرت، هر دو جمله استنصار خدا، یک، آیه استقراض خدا، دو، هر دو را حل کرده است. «فَلَمْ یَسْتَنْصِرْکُمْ مِنْ ذُلٍّ و لم یَستقرضکم من قُلّ اِستنصرکم وَ لَله جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض و هو العزیز الحکیم و اِستَقرَضَکُم و له خزائِن السماوات و الارض و هو الغنی الحمید»[17] معلوم میشود که قرض واقعی و نصرت واقعی نیست، شما هم ابزار او هستید، مثل اینکه انسان مجاهد در میدان رزم به دست خودش و به پای خودش، مرتّب میگوید ای دست کمک کن! ای پا کمک کن! ای سر کمک کن! ای چشم کمک کن! با اعضا و جوارح خودش کمک حرف میزند. اینجا هم دارد که من این کارها را کردم «وَ أَوْسَعْتُ عَلَیْکَ فَاسْتَقْرَضْتُ مِنْکَ فَلَمْ تُقَدِّمْ خَیْراً» نکردی کاری را «وَ جَعَلْتُ لَکَ نَظِرَةً عِنْدَ مَوْتِکَ فِی ثُلُثِکَ فَلَمْ تُقَدِّمْ خَیْراً».
این روایت مرحوم شیخ طوسی را خود مرحوم صدوق در خصال نقل کرد و باز مرحوم شیخ طوسی با سند دیگر اینها را نقل کرد.
اما مسئلهای که به ورثه آسیب نرساند این باب هم اشاره بکنیم که ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ﴾[18] که در قرآن آمده، مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) «بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: قَالَ عَلِیٌّ ع مَا أُبَالِی أَضْرَرْتُ بِوُلْدِی أَوْ سَرَقْتُهُمْ ذَلِکَ الْمَالَ» فرمود این فرقی نمیکند، تحریم قرآن است فرمود ضرر نرسان به ورثه، چون شما حقّتان تا زنده هستید در مال خودتان است، نسبت به بعد الموت تا ثلث حق دارید، بقیه برای شما نیست. فرمود اگر من ضرری برسانم به ورثه مثل اینکه (معاذالله) سرقتی بکنم، چون وقتی خدا فرمود: ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ برای آنهاست ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً﴾ فرمود اگر من خدای ناکرده به ورثه ضرر برسانم، مثل اینکه سرقت کرده باشم «مَا أُبَالِی أَضْرَرْتُ بِوُلْدِی أَوْ سَرَقْتُهُمْ ذَلِکَ الْمَالَ»[19] ضرر برسانم این وُلد است، فرزند من است.
این روایت مرحوم صدوق را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد مرحوم صدوق هم با سند دیگری از وجود مبارک صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که حضرت امیر فرمود: «مَنْ أَوْصَی وَ لَمْ یَحِفْ» «حافَ یحِیفُ» حیف و میل کرد، حیف و میل میکنند اینجا فرمودند که حیف و میل نکردند «وَ لَمْ یَحِفْ وَ لَمْ یُضَارَّ کَانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فِی حَیَاتِهِ»[20] گرچه وصیت بعد الموت، آن خیرات بعد الموت مثل خیرات قبل الموت نیست ثوابش کمتر است ولی اگر کسی وصیت عاقلانه و عادلانه انجام بدهد مثل اینکه در زمان حیات خودش با دست خودش خیر کرد، الآن زنده است با دست خودش دارد مینویسد میگوید که این را به این بدهید اما باز کار زمان حیات خودش را نمیکند، چون تا دست او بود که نکرد، فرمود اگر کسی عاقلانه و عادلانه وصیت بکند مثل آن است که در زمان حیات خود، خودش کرده باشد معلوم میشود که با دست خودش، آدم وصیت عهدی میکند مال خودش است در زمان حیاتش خرج میکند، چه داعی دارد که وصیت بکند که بعد از من این کار را بکنید! بهترین کار این است که در زمان حیات باشد حضرت فرمود: «کُنْ وَصِیَ نَفْسِکَ»[21] این حرفها بوسیدن دارد! حضرت فرمود: «کُنْ وَصِیَ نَفْسِکَ»، آیا این حرفها بوسیدن ندارد؟ فرمود چرا مسائل را به دیگری واگذار میکنی؟ تازه اینجا ببینید این روایت دارد که اگر کسی عاقلانه و عادلانه وصیت بکند که سهم الإرث کسی را کم و زیاد نکند، مثل آن است که در زمان حیات خودش با دست خودش کار خیری کرده باشد، معلوم میشود فرق دارد، بله، وصیت عهدی چارهای نیست وصیت عهدی را برای بعد الموت میگذارد اما وصیت مالی را کلاً زمان حیاتش انجام بدهد، فرمود مثل آن است که در زمان حیات خودش کار خیری کرده باشد! «مَنْ أَوْصَی وَ لَمْ یَحِفْ» حیف و میل نکند و تجاوز نکند «وَ لَمْ یُضَارَّ» به کسی آسیب نرساند «کَانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ» حالا صدقه بعد الموت با صدقه قبل الموت خیلی فرق میکند «کَانَ کَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فِی حَیَاتِهِ» «صلوات الله علیهم اجمعین».