< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1400/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: کتاب الوصیة

 

در طلیعه بحث وصایت چند نکته مطرح است که اصلاً وصیت «ما هی؟» گرچه یک فرق اجمالی بین وصیت و وصایت ذکر می‌کنند که در اثنا روشن می‌شود. بحث اول این است که «الوصیة ما هی؟» دوم این است که «کم هی؟»چند قِسم است؟ و سوم این است که «هل هی؟» آیا هست یا نیست؟ هست یا نیست آن به وجوب و استحباب برمی‌گردد، یعنی باید باشد یا نباشد.

مطلب اول که بی‌ارتباط با وصیت نیست، این است که مال از طرف ذات اقدس الهی که مالک حقیقی است و او عطا می‌کند، گاهی بلاواسطه عطا می‌کند گاهی مع الواسطه. مال‌هایی که مع الواسطه است نظیر معاملات که اینها واسطه طرفینی است در بیع، اجاره، مزارعه، مضاربه و سایر عقود، اینها نقل و انتقال است طرفینی است، گاهی یک جانبه است مثل هبه و امثال ذلک، گاهی هم به هیچ وسیله‌ای مرتبط نیست نظیر ارث که کسی به آدم نمی‌دهد این ﴿یُوصیکُمُ اللَّهُ فی‌ أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾[1] این به عنایت الهی است، به حکم الهی است که وارث به جای مورث می‌نشیند و مال به تبع منتقل می‌شود، مال منتقل نمی‌شود ولی مالک به جای مالک می‌نشیند، این جانشینی چه آن نقل و انتقال ضمنی، همه به عنایت و حکم الهی است، نه از قبیل عقد است نه از قبیل ایقاع نه از قبیل هبه و امثال هبه است نه از قبیل داد و ستد.

وصیت از سنخ هبه و امثال ذلک نیست، از سنخ ارث هم نیست، بالاخره این یک سبب نقل است حالا یا ایقاع است یا عقد، یک وسیله نقل است و فرق جوهری ارث و وصیت این است که این سببی دارد حالا بحث در این است که این سببش عقد است یا ایقاع؟ ولی آن اصلاً سببی ندارد، هبه‌ای در کار نیست عقدی در کار نیست ایقاعی در کار نیست، این فرق جوهری ارث با وصیت است.

مطلب بعدی این است که وصیت «کم هی؟» چند قِسم است؟ در بحث دیروز اشاره شد که این وصیت یک قسمش تجهیز است و عهدی است، عقد نیست از سنخ عقد نیست حالا ممکن است تعبیر عقد هم درباره آن بشود، این عهدی است وصیت می‌کنند که بعد از مرگ مثلاً تجهیز این‌طور باشد، غَسل و غُسل این‌طور باشد، کَفن و دفن این‌طور باشد، نماز این‌طور باشد، اینها وصیت‌نامه عهدی است، لذا داخل در این نیست که آیا عقد است یا ایقاع است، در این قسمت‌ها نیست اصلاً، درباره این بحث نمی‌کنند که آیا وصیت عهدی عقد است یا ایقاع است؟ اما وصیت‌های غیر عهدی و وصیت مالی چند قسم است: یا تملیک است که چیزی را مِلک کسی می‌کنند یا فکّ ملک است، هر کدام از اینها باشد بالاخره محور بحث است که آیا عقد است یا ایقاع است؟ تملیک بکند مثل اینکه وصیت می‌کند فلان مال را به فلان شخص عطا کنید، فکّ ملک این است که بنده‌ای را آزاد کنید که سابق بود یا نه، این را به مسجد تبدیل کنید، چون وقف‌ها دو قسم است: یک وقف‌هایی تحبیس الاصل و تسبیل الثمرة است، این از ملکیت خارج نمی‌شود این حبس می‌شود از طلقیت خارج می‌شود نه از اصل ملکیت.

مبیع باید طلق باشد وقف را چرا نمی‌شود فروخت؟ برای اینکه بند است بسته است آزاد نیست. وقف کاری می‌کند که این ملکیتش محفوظ است ولی آن را به بند می‌کشد پایش بسته است قابل خرید و فروش نیست. در مسئله بطلان بیع وقف می‌گویند چون مبیع باید طلق باشد و وقف طلق نیست بیع صحیح نیست نه اینکه مبیع باید مال باشد، ملکیتش حلال باشد وقفش صحیح نیست، نه مال است و ملک است مثل مال رهن، مال رهن را نمی‌شود فروخت برای اینکه این طلق نیست، وقف هم همین‌طور است، لذا اگر ضرورتی اقتضا بکند این پایش باز می‌شود از مقید بودن در می‌آید و طلق می‌شود، خرید و فروشش جایز است. حالا اگر مغازه‌ای یا خیابانی وقفی بود و در مسیر عام بود که خطر جانی برای مردم داشت حتماً باید آن را خراب بکنند جای دیگر بسازند که معبر عمومی درست بشود یا مانند آن. خود فقها برای این راه‌حلی ذکر کردند که جمع بشود بین صحت بیع وقف با اینکه وقف خرید و فروش نمی‌شود. آنجا مشکلش این نیست که این مال نیست، مشکلش این است که مال هست ولی طلق نیست بسته است.

خدا غریق رحمت کند مرحوم شیخ انصاری را و سایر فقها، اینها به چه زحمت افتادند که بیع وقف را «عند الضرورة» حل کنند[2] ! یک وقت است که اینجا جای خطر است حالا عبور و مرور مردم است این مغازه یا این خانه افتاد در بستر جاده، الا و لابد برای حفظ جان مردم اینجا را باید خراب کرد جای دیگر ساخت اینجا چه کار باید کرد؟ وقف «بما أنه وقفٌ» را خرید و فروش می‌کنند؟ اینکه نمی‌شود، برای اینکه آن‌طوری که در خود قرآن کریم آمده و مشابه آن هست اصلاً حیثیت وقف حیثیت «لا یباع و لا یوهب و لا یورث» است وقف «حیثیته أنه لا یوهب و لا یباع و لا یورث» مورد خرید و فروش نیست قابل بیع نیست، چگونه خرید و فروش وقف جایز است؟ بیان قرآن کریم این است که اصلاً حیثیت وقف این است که قابل خرید و فروش نیست. این بزرگان مثل مرحوم شیخ و اینها راه‌حلی که ارائه دادند گفتند آن شارعی که اجازه می‌دهد وقف را «عند الضرورة» بفروشند، حکمی که ما کشف می‌کنیم به حکم عقل، این است که مورد وقف، آناًمّای قبل از بیع از وقفیت خارج می‌شود طلق می‌شود خرید و فروش می‌شود، نه اینکه وقف «بما أنه وقفٌ» را آدم بگوید «بعتُ»! اصلاً وقف «حیثیته أنه لا یباع و لا یوهب و لا یورث» است، درباره چیزی که حیثیت هستی آن «لا یوهب و لا یباع و لا یورث» است چگونه می‌گویید «بعتُ»؟!

این اشکال عقلی و راه‌حل هر دو در کتاب‌های فقهی ما هست غیر از مرحوم شیخ گفتند خود مرحوم شیخ گفتند بعد از مرحوم شیخ هم فرمودند که عقل کشف می‌کند که شارع مقدس که بیع وقف را جایز نمی‌داند «عند الضرورة» بیع وقف را جایز می‌داند معنایش حکم می‌کند که أناًمّای قبل از بیع از وقفیت خارج می‌شود یعنی آزاد می‌شود خرید و فروش می‌شود.

پس وصیت غیر از آن وصیت عهدی، یا تملیک است یا فکّ ملک است، تملیک است مثل اینکه وصیت می‌کند فلان زمین را به فلان شخص بدهید، فکّ ملک این است که وصیت می‌کند این زمین را مسجد بسازید، وقتی می‌گوید مسجد بسازید، مسجد فکّ ملک است با وقف‌های دیگر فرق دارد. مسجد را نمی‌شود فروخت، بر فرض خیابان شد اگر کسی آگاه نیست که عبورش عیب ندارد اگر کسی آگاه است که آنجا توقف نمی‌کند. این‌طور نیست که از وقفیت در بیاید یعنی آنامّای قبل از وقف بدل بدهند، نه، از وقف در می‌آید ولی مال کسی نمی‌شود ولی آن وقف‌های دیگر از وقف درمی‌آید به ملک مالک اصلی برمی‌گردد، مسجد که وقف شد یعنی فکّ ملک شد آنامّای قبل از بیع از وقفیت در می‌آید نه اینکه برمی‌گردد ملک مالک است لذا این بزرگانی که مسئله وقف مسجد را فکّ ملک می‌دانند نه تحبیس الأصل و تسبیل الثمرة که معنای مصطلح وقف است می‌گویند چون فکّ ملک است متولی ندارد اصلاً. جعل متولی برای چیست؟ مگر آدم آزاد قیم می‌خواهد؟ این مسجد آزاد شد متولی برای چه می‌خواهد.

بله! آن ساختمانی که هست حفاظت می‌خواهد فرش آن حفاظت می‌خواهد برق و تلفنش حفاظت می‌خواهد آب و سرویس‌ها و تأسیساتش حفاظت می‌خواهد برای این متولی درست می‌کنیم، وگرنه حقیقت مسجد که فکّ ملک است این تحت ولایت هیچ کس در نمی‌آید این آزاد است، شما برای انسان آزاد که نمی‌توانید متولی فراهم کنید. برای مسجد هم اگر متولی بگذارند برای آن فرش است و لوازمش است و امثال ذلک که اداره بشود نه اینکه حقیقت مسجد متولی داشته باشد.

 

پرسش: اگر در خیابان قرار بگیرد ...

پاسخ: کسی که نمی‌داند عیب ندارد اگر می‌داند آنجا توقف ندارد در حال عادی. اگر ناپاک است در حالی که عالم است آنجا نمی‌ایستد و سریع رد می‌شود، اگر نمی‌داند که هیچ؛ اگر می‌داند اگر ناپاک است حق توقف ندارد آنجا نمی‌تواند بایستد و حرف بزند.

 

پرسش: عنوان مسجدیّت ...

پاسخ: بله، عنوان مسجدیت که قطع نمی‌شود، اگر عنوان مسجد نباشد که یک انسان ناپاک می‌تواند آنجا بایستد.

 

پرسش: به مجموع زمین و بنا میگویند مسجد یا ...

پاسخ: آنجا که زمین را می‌دهد برای مسجد البته احکام مسجد مال دیوارش هم هست، تنجیس دیوارش هم با تنجیس حسینیه فرق می‌کند، همه جهاتش فرق می‌کند؛ اما وقتی که در خیابان افتاد عنوان مسجدی از آن زائل نشد فکّ ملک است، مسجد است منتها کسی که نمی‌داند عیب ندارد کسی که می‌داند اگر ناپاک است حق توقف ندارد، حسینیه که نیست مسجد است.

 

پرسش: ... اگر این باشد شما مقداری از خاک ظاهر را بنا را ...

پاسخ: مثل اینکه در زمین وقفی شما فرشی پهن کنید این مشکل حل نمی‌شود منتها اراضی ای که «صالحها اهلها» مصالحه کردند این «تبعاً للآثار» ملک مسلمان‌ها می‌شود وقتی آثارش از بین رفت از ملکیت اینها بیرون می‌آید، وقتی از ملکیت اینها بیرون می‌آید از مسجدیت هم بیرون می‌آید برای اینکه این آقا مادامی که در اینجا خانه داشت و زندگی داشت و باغ داشت مالک بود، محدوده مالکیت او تبعاً للآثار است وقتی زلزله آمد و همه را تخریب کرد آثار که از بین رفت، ملکیت او هم از بین رفت، زمینی که «صالحها اهلها» به دست اهلش زمین دادند این «تبعاً للآثار» مالک می‌شود نه مطلقا ولی زمین‌های ارثی معمولی مطلقا ملک مالک است، چه در آن اثری باشد چه نباشد، دائر باشد یا بائر باشد ملک این زید است اما زمینی که «صالحها اهلها تبعاً للآثار» تا این اثر دارد و سر پا هست ملک این آقاست بعد وقتی که این اثر از بین رفت و موات شد و بائر شد ملک این آقا نیست، اگر این‌گونه از املاک باشد اصل ملکیت محدود بود، چون اصل ملکیت محدود بود وقتی بائر شد از ملکیت این آقا درآمد و در اختیار اسلام و اینها قرار گرفت و ملک طلق نظام اسلامی است، اما اگر ملک موروثی بود یا خود شخص احیا کرد ملک مطلق اوست.

 

پرسش: ... تا عنوان مسجد است احکام مسجد را دارد اما وقتی خیابان شد ...

پاسخ: نه، چرا خیابان کرده است اگر شارع مقدس بگوید حالا این خیابان است بله.

 

پرسش: ...

پاسخ: می‌تواند شرعاً، حرام نیست، حکم تکلیفی‌اش فرق کرده است نه حکم وضعی‌اش. مثل اینکه مال کسی را الآن الا و لابد ناچارند که اینجا را خیابان کنند خیابان بکنند آن حرمت تکلیفی‌اش برداشته می‌شود که می‌شود خانه را خراب کرد اما حکم وضعی‌اش که برداشته نمی‌شود مال آقاست باید پولش را بدهند.

 

پرسش: ... آناً ما از ملکیت در میآید ..

پاسخ: این مال طلق بودن است اما اگر فک ملک شد اصلاً ملک نیست، وقف‌های دیگر اینها ملکیتشان محفوظ است منتها بند هستند طلق نیستند پایشان بسته است، آنامّای قبل از بیع پایشان باز می‌شود اما در مسجد فکّ ملک است مثل عتق رقبه، در عتق رقبه این‌طور نیست که این بنده را آزاد کردند این ملک باشد منتها مقید، طلق باشد اصلاً ملک نیست مثل آدم آزاد، آدم آزاد این‌طور نیست که ملک مقید باشد ملک نیست اصلاً، اگر کسی عتق رقبه کرد حالا یا در کفاره یا غیر کفاره یا امثال آن، این به هیچ وجه ملک نیست ولی اگر رهن گذاشت ملک هست منتها طلق نیست.

 

پرسش: ... اگر این فروخته شد و زمین دیگری خریده شد عین این مسئله به زمین بعدی ...

پاسخ: این آزاد شد چون ملک بود، منتها طلق نبود ولی در مسجد این‌طور نیست، حسینیه این‌طور است وقف‌های دیگر این‌طور است، حسینیه و وقف‌های دیگر ملک هستند ولی طلق نیستند ضرورت که پیش آمد خرید و فروشش جایز است اما مسجد فکّ ملک است مثل تحریر رقبه، چون تحریر رقبه، شخص آزاد شد هیچ وقت نمی‌شود آن را خرید و فروش کرد، در جریان مسجد این‌طور است مگر آن جاهایی که خود آن مالک اصلی، مالکیت او محدود باشد که «صالحها اهلها تبعاً للآثار» مالک است اگر خود مالک اصلی «تبعا للآثار» مالک بود و آثارش برطرف شد اصلاً مالکیت مالک اصلی زیر سؤال است مالکیت ندارد. بنابراین این دوباره برمی‌گردد به آن مباحات اولیه که خرید و فروش آن جایز است.

 

پرسش: ...

پاسخ: شارع مقدس که فرمود این طلق نبود آزاد بود، درباره مسجد استدراک برای همین بود، الآن استدراک کردیم این بحث مسجد را گفتیم فک ملک است برای همین است که این از قبیل آن آنامّای قبل از بیع نیست، اصلاً تمام بحث‌های اخیر برای همین است که این از آن قبیل نیست، مگر آنجایی که «صالحها اهلها» آنجا که «صالحها اهلها» آنجا اصلاً «تبعاً للآثار» مالک بود و چون «تبعاً للآثار» مالک بود حالا که اثری از بین رفت اصلاً مالکیت آن آقا زیر سؤال است.

 

به هر تقدیر پس وصیت یا عهدی شد یا تملیکی شد یا فکّ ملک است، در جریان فک ملک عقد نیست، در جریان تملیک بین عقد و ایقاع اختلاف نظر هست که غالباً این را مثلاً عقد می‌دانند ولی خیلی بعید است که این عقد باشد ممکن است ایقاع باشد و شرطش قبول باشد.

بیان ذلک این است که اگر عقد باشد همان‌طوری که ایجاب رکن است قبول رکن است، ولی اگر ایقاع باشد تنها رکنش همان ایجاب است قبول لازم نیست اگر هم در جایی قبول لازم بود قبول شرط انتقال است نه رکن انتقال، چرا در مسئله وصیت جریان عقد بودنش دشوار است؟ برای اینکه ما عقدی داشته باشیم که بین ایجاب و قبول چهار یا پنج سال فاصله است این دیگر عقد نیست، بالاخره موالات بین عقد و قبول تا حدی ممکن است مقبول باشد، یک روز یا دو روز؛ اما این آقا وصیت کرد که بعد از مرگ من این زمین را به فلان آقا بدهید، پنج یا شش سال طول کشید بعد آن آقا می‌خواهد قبول بکند، ما بگوییم قبول بعد از شش سال است این خیلی بعید است، ما عقدی داشته باشیم که بین ایجاب و قبول پنج شش سال فاصله باشد، این خیلی بعید است، این به ایقاع شبیه‌تر است و شرطش قبول است نه اینکه عقد باشد، عقد بودنش خیلی سخت است که آدم قبول کند که ما عقدی داریم که بین ایجاب و قبولش پنج شش سال فاصله است، این خیلی بعید است.

پس وصیت یا عهدی شد یا تملیکی شد، تملیکی هم یا عقد است یا ایقاع و یا فکّ ملک و أولی این است یا مثلاً اظهر این است یا اشبه به قواعد این است که این ایقاع باشد و قبول شرطش باشد «و علی أی تقدیر» چه عقد باشد چه ایقاع باشد آیا لازم است یا جایز؟ نه، لازم نیست جایز است به دلیل اینکه وصیت کننده تا زنده است ممکن است تغییر و تبدیل بدهد ممکن است برگرداند، چه اینکه موصی له هم ممکن است قبول نکند، نسبت به او که لازم نیست حتماً قبول کند ممکن است قبول نکند، نسبت به وصیت کننده هم ممکن است تغییر بدهد، پس بنابراین این چون تا زنده است می‌تواند تغییر بدهد و زمام این کار به دست اوست، معلوم می‌شود چه عقد باشد چه ایقاع باشد لازم نیست، جایز است، ما یک ایقاع لازم داریم مثل طلاق و اقسام طلاق، یک عقد لازم داریم مثل بیع و اینها و یک عقد جایز داریم مثل هبه و امثال ذلک؛ حالا ممکن است ایقاع جایز هم داشته باشیم ولی این جزء ایقاعات جایز است، بر فرض هم عقد باشد عقد جایز است و اینکه می‌گویند وصیت واجب است بله منافات ندارد که وصیت واجب باشد، وصیت واجب است اما تغییر آن هم جایز است.

کسی بدهکار است بر او واجب است که وصیت بکند که دین مرا از چه چیزی ادا بکنند، حالا بعد از مدتی که آن مال مصلحت نیست تغییر می‌دهد، می‌گوید دین مرا از آن مال ادا نکنید از این مال ادا کنید. واجب بودن وصیت به معنای لازم بودن عقد آن نیست وجوب به معنی لزوم حکمی بله هست اما این لزوم لزوم وضعی است، این وصیت ولو این شخص بدهکار باشد این لازمِ وضعی نیست که این عقد را نتواند به هم بزند، لزوم تکلیفی است بر او واجب است که وصیت بکند چون بدهکار است اما حالا که وصیت کرد دیگر نمی‌تواند تغییر بدهد این نیست، می‌تواند بگوید که دین مرا از فلان مال ادا کنید نه از این مال.

فتحصل که وصیت یا عهدی است یا تملیکی است یا فکّ ملک است و در قسمت‌های تملیک هم یا عقد است یا ایقاع و «علی جمیع التقادیر» وصیت یا واجب است یا مستحب و «علی جمیع التقادیر» چه واجب باشد چه مستحب، از نظر حکم وضعی جایز است نه لازم یعنی تغییرپذیر است، این‌طور نیست که نتوانند آن را تغییر بدهند.

پس اینکه گفتند وصیت واجب است و امثال ذلک، آن جایی که وصیت واجب است اگر کسی بدون وصیت مُرد «مات میتة جاهلیة»[3] نسبت به کسی که بدهکار است حالا یا قضای نماز و روزه دارد یا قضاهای مالی دارد آن بله واجب هست اما وقتی که هیچ دینی در ذمه او نیست این مستحب مؤکد است، در روایات هم هست که خود ذات اقدس الهی برای اینکه شخص فرصت وصیت کردن داشته باشد آن اواخر حیات که قُرب موت است گاهی یک روز یا دو روز مثلاً به او فرصتی می‌دهد حالش مقداری خوب می‌شود او خیال می‌کند که خوب شده است در حالی که در روایات دارد که او متوجه نیست که اینکه قدری مثلا یک روز حالش خوب می‌شود یک روز حالش بد می‌شود این برای چیست! این برای این است که بالاخره بتواند وصیت‌هایش را بکند.[4]

حالا تبرّکاً روایات باب دو را بخوانیم؛ وسائل، جلد نوزده صفحه 259 «بَابُ وُجُوبِ الْوَصِیَّةِ بِمَا بَقِیَ فِی الذِّمَّةِ مِنَ الزَّکَاةِ» این به عنوان مثال است برای روایات اگر خمس باشد همین‌طور است اگر عهد و نذر و اینها باشد همین‌طور است حالا روایات چون درباره زکات وارد شده است، عنوان روایات شده است.

روایت اول را مرحوم صدوق(رضوان الله تعالی علیه) «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ الرَّبَعِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ» از وجود امام صادق(سلام الله علیه) از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهم اجمعین) نقل می‌کند که «الْوَصِیَّةُ تَمَامُ مَا نَقَصَ مِنَ الزَّکَاةِ» یعنی بر شخص واجب بود زکات بپردازد، تا زنده بود زکات را می‌داد، بقیه آن را با وصیت می‌تواند حل کند.

این روایت مرحوم صدوق را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد و باز مرحوم صدوق با اسناد دیگر و سند دیگری از وجود مبارک حضرت امیر نقل کرد که «الْوَصِیَّةُ تَمَامُ مَا نَقَصَ مِنَ الزَّکَاةِ»[5] متن روایت دوم با روایت اول یکی است ولی سندها فرق می‌کند.

روایت سوم این باب که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) نقل می‌کند این است که «مَنْ أَوْصَی بِالثُّلُثِ احْتُسِبَ لَهُ مِنْ زَکَاتِهِ»[6] از زکاتش حساب می‌کنند، محسوب می‌شود، یعنی اگر زکاتی به عهده او بود از آنجا حساب می‌شود.

حالا باب سوم روایت اولش این است مرحوم کلینی نقل می کند «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ حَازِمٍ الْکَلْبِیِّ ابْنِ أُخْتِ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» که امام ششم(سلام الله علیه) فرمود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «مَنْ لَمْ یُحْسِنْ وَصِیَّتَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ وَ عَقْلِهِ» آن مردانگی‌اش و خردمندی‌اش معلوم می‌شود که کامل نیست، حتی گفتند ورثه که مال را می‌برد، غیر ورثه، ذوی القربی و ارحامی که هنگام توزیع میراث، جمع می‌شوند آنها را محروم نکنید چیزی هم به آنها بدهید، یک مقدار وصیت هم برای آنهاست. یک انسان عاقل خردمند سعی می‌کند نام نیکی از خود به یادگار بگذارد و دل‌ها هم با احسان جذب می‌شود «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَی حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهَا»[7] جبلّی قلب این است.

خدا رحمت کند اینکه می‌گویند این مطلب جبلّی این آقاست یعنی کسبی نیست، یک، عادت هم نیست، دو، این مثل یک کوه، جبل وصف راسخ قلب اوست، صفتی که به این زودی از بین نرود و راسخ باشد «کالجبل» باشد می‌گویند این جبلّی اوست و در روایات هم که دارد «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَی حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ إِلَیْهَا» یعنی جبلّی دل هر کسی است که اگر نسبت به او احسانی بشود دوست دارد، این یک امر طبیعی است. اگر وصف زائل باشد پایه‌ای نداشته باشد نمی‌گویند این جبلّی است اما اگر «کالجبل الراسخ» بود می‌گویند جبلّی است؛ تا این‌طور نباشد نمی‌گویند جبلّی است وقتی به این حد رسید جبلّی خواهد بود.

«مَنْ لَمْ یُحْسِنْ وَصِیَّتَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ کَانَ نَقْصاً فِی مُرُوءَتِهِ وَ عَقْلِهِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ یُوصِی الْمَیِّتُ» میت یعنی کسی که به علاقه عول که بعد می‌میرد، فرمود: «إِذَا حَضَرَتْهُ وَفَاتُهُ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ إِلَیْهِ» این‌طور بگوید که «اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْقَدَرَ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ وَ أَنَّ الدِّینَ کَمَا وَصَفْتَ وَ أَنَّ الْإِسْلَامَ کَمَا شَرَعْتَ وَ أَنَّ الْقَوْلَ کَمَا حَدَّثْتَ وَ أَنَّ الْقُرْآنَ کَمَا أَنْزَلْتَ وَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِینُ جَزَی اللَّهُ مُحَمَّداً خَیْرَ الْجَزَاءِ وَ حَیَّا مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ بالسَّلَامِ اللَّهُمَّ یَا عُدَّتِی عِنْدَ کُرْبَتِی وَ صَاحِبِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ یَا وَلِیَّ نِعْمَتِی إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً فَإِنَّکَ إِنْ تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی اقرُب من الشّر و ابعُد من الخیر فَآنِسْ فِی الْقَبْرِ وَحْشَتِی وَ اجْعَلْ لِی عَهْداً یَوْمَ أَلْقَاکَ مَنْشُوراً ثُمَّ» این مقدمه خطبه وصیت «ثُمَّ یُوصِی بِحَاجَتِهِ وَ تَصْدِیقُ» حالا به چه دلیل شما این را می‌گویید که وصیت بکنند در صدرش این را بنویسد؟«وَ تَصدِیقُ هَذِهِ الْوَصِیَّةِ فِی الْقُرْآنِ فِی السُّورَةِ الَّتِی یُذْکَرُ فِیهَا مَرْیَمُ» خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه را! او اصرار داشت که این نام‌گزاری‌ها معمولاً علم بالغلبه است و شاهدش هم این است که این تفسیرهایی که مال قبل از هزار سال است چه تفسیر تمام قرآن چه تفسیر بعض قرآن، نمی‌گویند «سورة الأنعام»! می‌گویند «السورة التی یذکر فیها الأنعام» حالا بعد کم‌کم تخفیف شد و شده سوره «انعام» اینها معمولاً علم بالغلبه است نمی‌گویند سوره «نساء» یا سوره «رعد» یا سوره «فیل» میگویند«السورة التی یذکر فیها الفیل» الآن تفسیر سید رضی برادر سید مرتضی همین است «فی السورة التی یذکر فیها الفیل، یذکر فیها الرعد» نه اینکه سوره «فیل» باشد، این همه معارف در سوره «انعام» است که سوره «انعام» را هفتاد هزار فرشته بدرقه کردند آوردند، آن معارف بلند که نمی‌تواند سوره انعام بشود، نام‌گذاری حساب و کتابی دارد در این تفسیرهایی که به دست ما رسید که مربوط به قبل از هزار سال است این ‌طور نوشته شده است: «السورة التی یذکر فیها الأنعام» این علم بالغلبه است.

می‌فرماید: «وَ تَصْدِیقُ هَذِهِ الْوَصِیَّةِ فِی الْقُرْآنِ فِی السُّورَةِ الَّتِی یُذْکَرُ فِیهَا مَرْیَمُ» نه سوره «مریم»! در سوره‌ای که قصه حضرت مریم در آن سوره آمده است این مطلب در آن سوره آمده است، این آدرس بود بعد علم بالغلبه شد شده سوره «فیل» «وَ تَصدِیقُ هَذِهِ الْوَصِیَّةِ فِی الْقُرْآنِ فِی السُّورَةِ الَّتِی یُذْکَرُ فِیهَا مَرْیَمُ» نه سوره «مریم»! «فی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً» این عهد همین است، کسی که معاهده می‌کند با خدا، خدایا! من عقیده‌ام این است نظرم این است دینم این است شرفم این است حیثیتم این است باورم این است این عهد است، معاهده است «لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً ـ فَهَذَا عَهْدُ الْمَیِّتِ» این کسی که بعدها می‌میرد الآن این تعهد را می‌سپارد که قلبم این است عقیده‌ام این است دینم این است این عهد است این را می‌گویند وصیت عهدی. وصیت عهدی که می‌گویند از همین روایات درآمده است.

«وَ الْوَصِیَّةُ حَقٌّ» این وصیت عهدی «حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ یَحْفَظَ هَذِهِ الْوَصِیَّةَ وَ یُعَلِّمَهَا» آن‌گاه «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع عَلَّمَنِیهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَّمَنِیهَا جَبْرَئِیلُ ع»[8] وجود مبارک امام صادق دارد که حضرت امیر فرمود این را پیغمبر به من آموخت و پیغمبر هم فرمود که این را جبرئیل به من آموخت یعنی جبرئیل برای ما آورد.

این روایت را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرد مرحوم صدوق هم نقل کرد و علی بن ابراهیم هم در تفسیرش نقل کرد و شیخ طوسی هم در مصباح این را مرسلاً نقل کرد در دعا که پیغمبر فرمود: «تَعَلَّمْهَا أَنْتَ وَ عَلِّمْهَا أَهْلَ بَیْتِکَ وَ شِیعَتَکَ»[9] [10] این دعا را یاد بگیر و به شیعیان و اهل بیت خود هم تعلیم بده. این وصیت‌های فراوان که پیغمبر فرمود، امیرالمؤمنین فرمود، دستور دادند خودتان یاد بگیرید به شیعیان یاد بدهید، برای اهمیت مطلب است. می‌بینید که اصرار دارد مرحوم صدوق نقل کرد شیخ طوسی نقل کرد مرحوم کلینی نقل کرد.

حالا بقیه بحث‌ها إن‌شاءالله برای نوبت بعد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo