درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ارث
مرحوم محقق(رضوان الله تعالی علیه) این نظر اخیر را با چهار فصل تنظیم کرد. فصل چهارم درباره میراث مجوس است که مجوسیها چگونه ارث میبرند؟ سرّ اختصاص یک فصل به مجوس، ورود نصوص خاصهای است که از اهل بیت(علیهم السلام) درباره مجوس آمده است، وگرنه درباره یهودیها و مسیحیها و صابئین و سایر فرَقی هم که قرآن مطرح کرده است باید مطرح بکنند.
پس این مطابق نصوصی است که در روایات آمده و تعرّض خاصی است که فقهای بزرگ مثل مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی و ابن ادریس و اینها مطرح کردند. آیا مجوس جزء فرَق شرک است یا نه؟ از ظاهر قرآن کریم برمیآید که اینها جزء مشرکین نیستند برای اینکه در سوره مبارکه «حج» وقتی فرَقی را در قیامت تنظیم میکند، مشرک را در قبال مجوس و مجوس را در قبال مشرک قرار میدهد و این تفصیل قاطع شرکت است، شش فرقه را به صورت رسمی برای قیامت معرفی میکند، آیه 17 سوره مبارکه «حج» این است: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾، گروه اول ﴿وَ الَّذینَ هادُوا﴾، گروه دوم ﴿وَ الصَّابِئینَ﴾ که اینها گروه خاصیاند. هنگام تدوین قانون اساسی، از بعضی از مواد و اصول استفاده میشد که اهل کتاب، همان یهودی و مسیحیاند، گروهی از جنوب که جزء صابئین بودند، علمایشان و امثال اینها آمدند گفتند ما هم باید ناممان در قانون اساسی بیاید، برای اینکه ما پیامبری داریم به نام حضرت یحیی و ما پیرو حضرت یحیی هستیم، ما مسیحی نیستیم چه اینکه ما مشرک هم نیستیم. اینها ادعایشان این بود اما صابئینی که نزد عده زیادی مطرح اند، همان ستارهپرستان هستند ولی اگر اینها جزء ستارهپرستان بودند، قرآن کریم اینها را در برابر مشرکین و بتپرستان قرار نمیداد و در کنار اهل کتاب قرار نمیداد، معلوم میشود که اینها جزء کسانی هستند که یکی از انبیا را قبول دارند.
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ گروه اول ﴿وَ الَّذینَ هادُوا﴾ گروه دوم ﴿وَ الصَّابِئینَ﴾ همین گروهی هستند که مدعیاند پیرو حضرت یحیی(سلام الله علیه) هستند ﴿وَ النَّصاری﴾ که مسیحیها هستند ﴿وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ این چهار فرقه در قبال هماند. معلوم میشود که مجوس مشرک نیستند که آتشپرست و امثال ذلک باشند؛ حالا یا سنگ را میپرستند یا چوب را میپرستند یا آتش را میپرستند، مجوس جزء این فرقهها نیستند و مرحوم صاحب جواهر در جواهر [این روایت را] دارد که «کان لهم نبی قتلوه»[1] مراجعه بفرمایید آنجا دارد که اینها پیامبری داشتند که پیامبرشان را کشتند. اینطور نیست که اینها آتشپرست باشند و امثال ذلک. البته ممکن است که پیروان پیامبری، انحرافاتی داشته باشند، نظیر یهودیها در زمان خود حضرت موسای کلیم، گفتند: ﴿یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ﴾[2] ، گوسالهپرستی و امثال ذلک درباره آنها بود اما اینها گوسالهپرست نیستند اینها یهودی و اهل کتاباند و مجوس طبق بیان مرحوم صاحب جواهر اهل کتاباند و در هر حال اگر به طور تفصیل معلوم نباشد که اینها نحلهشان و مذهبشان و ملتشان چیست، از این آیه 17 سوره «حج» به خوبی برمیآید که اینها مشرک نیستند، برای اینکه در برابر مشرکین قرار گرفتهاند.
مؤمنین یعنی مسلمانها، یهودیها، صابئین، مسیحیها، مجوس، مشرک، معلوم میشود مشرک نیستند ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾، در قیامت همین شش گروهاند ﴿إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ﴾[3] . حالا ایران آن مقداری که توانست بالاخره فرهنگ خودش را حفظ بکند ولی صبغه تاریخیاش را هم اگر حفظ میکرد و تلاش و کوشش میکرد که اینها چه بودند چه گروهی هستند، صبغه تاریخی خوبی داشت.
به هر تقدیر، پس مجوس در فرهنگ قرآن کریم مشرک نیست در مقابل مشرکین است اما آنچه که از صحیفه نورانی حضرت سجاد(سلام الله علیه) استفاده میشود این موهم است، نه ظاهر باشد، این موهم است که اینها مشرکاند. وجود مبارک حضرت اصلاً خرّیط دعاست، متخصص دعاست ادبیات دعایی او تقریباً «لا شریک له» است در ادعیه دیگر نیست، بالاخره خدا به هر کسی چیزی داد. این ادبیات قوی و غنی که پشت سر هم به کار میبرد، مثل بعضی از سور قرآنی است اگر یک جا به دال ختم بشود همه جا به دال ختم میشود، اگر به راء ختم بشود به راء ختم میشود، اینطور دارای فصاحت و امثال آن است، در دعاهای دیگر که نیست.
یک دعای نورانی حضرت دارد که مرزداران را دعا میکند، که دعای بیست و هفتم است و مخالفان مجاهدان اسلامی را تقریباً نفرین میکند، چه در شرق عالم باشند چه در غرب عالم باشند، در ذیلش دارد: «اللَّهُمَّ اغْزُ بِکُلِّ نَاحِیَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَی مَنْ بِإِزَائِهِمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، وَ أَمْدِدْهُمْ بِمَلَائِکَةٍ مِنْ عِنْدِکَ» تا اینکه اینطور میفرماید: «اللَّهُمَّ وَ اعْمُمْ بِذَلِکَ أَعْدَاءَکَ فِی أَقْطَارِ البِلاد مِنَ الْهِنْدِ وَ الرُّومِ وَ التُّرْکِ وَ الْخَزَرِ وَ الْحَبَشِ وَ النُّوبَةِ وَ الزَّنْجِ وَ السَّقَالِبَةِ وَ الدَّیَالِمَةِ وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْکِ» این صریح نیست که اینها مشرکاند. «وَ سَائِرِ أُمَمِ الشِّرْکِ» موهم این است که اینها هم مشرکاند و سایر ملتهای شرک هم در این نفرین شریکاند ولی صراحتی باشد و یا ظهور خیلی قوی داشته باشد نیست، اینها اعداء مسلمیناند البته.
بنابراین این قدر ظهور ندارد که در برابر آیه 17 سوره مبارکه «حج» بتواند دلالت بکند که اینها مشرکاند.
پرسش: عمومیت هم عمومیت اجمالی است عمومیت تفصیلی که نیست، در هر منطقهای یک سری مشرک بودند.....
پاسخ: بله، غرض این است که آدم بتواند از این استفاده کند که اینها مثلاً مشرکاند خیلی بعید است، بر فرض هم ظهور داشته باشد آن اظهر است، تقریباً نص است. این مطلب اول که مجوس در قبال مشرکین است بتپرست نیستند اینها.
مطلب دوم آن است که آیا کافر همانطوری که به اصول مکلف است به فروع دین هم مکلف است یا نه؟ این قاعده.
مطلب سوم آن است که قاعده الزام چه میگوید؟ که هر ملتی مکتبی دارد مرامی دارد «أَلْزِمُوهُم بِمَا أَلْزَمُوا بِهِ أَنْفُسَهُم»[4] این سه مطلب و بخش چهارم هم این است که اینها اگر در حکومت اسلامی هستند، حکومت اسلامی بین اینها چگونه احکامشان را پیاده بکند؟ اینکه درباره ارث دارد که آنها اگر با مادرشان یا با خواهرشان عقد دارند، شما ارث را به آنها بدهید، مطابق ارث خودشان عمل کنید، این روی قاعده «أَلْزِمُوهُم بِمَا أَلْزَمُوا بِهِ أَنْفُسَهُم» و امثال ذلک سامان میپذیرد.
اما اینها آیا فروع به مکلف اند همان طوری که به اصول مکلف اند، در قاعده هایی که قبلاً بحث شد نتیجه گرفتیم که کفار همان طوری که به اصول مکلف اند به فروع هم مکلف اند، برای اینکه قرآن کریم وقتی از وضع کفار در قیامت یاد می کند وقتی فرشته های عذاب به اینها میگویند که ﴿أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذیرٌ﴾ مگر پیامبر نیامد یا مثلاً مبلّغان الهی نیامدند که احکام را به شما بگویند، اینها سرّ استحقاقشان برای جهنم را این چنین ذکر کردند که ما مشرک بودیم ﴿کُنَّا نُکَذِّبُ﴾ به «یوم الدین» و قیامت و اینها مشرک بودیم ﴿لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ٭ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾ ما اهل نماز نبودیم. معلوم می شود که مکلف به فروع اند. از این آیات به خوبی برمی آید که کفار همان طوری که مکلف به اصول هستند مکلف به فروع هستند، گفتند: ﴿کُنَّا نُکَذِّبُ﴾ این معلوم می شود که با اصول دین مخالف بودند؛ اما ﴿لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ٭ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾ اینها را به فرشته ها میگویند. فرشته ها می گویند: ﴿ما سَلَکَکُمْ فی سَقَر﴾ چگونه شد که به جهنم افتادید؟ می گویند ما اهل نماز نبودیم! اگر مکلف به صلات نبودند که نمی گفتند: ﴿لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ ٭ وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾ معلوم می شود همان طوری که به اصول مکلف اند، به فروع هم مکلف اند.
این در بحثهای قبلی گذشت، در بحث اینکه آیا کفار مکلف به فروع هم هستند مثل اصول، ثابت شد به اینکه به فروع هم مکلفاند. پس یکی اینکه مجوس مشرک نیستند، یکی اینکه کفار مکلف به فروع هستند.
پرسش: ... اعتبار ذاتی که ندارد
پاسخ: نه، منظور این است که اگر کسی منکر اصل بشود کافر میشود، منکر فرع بشود قبول نداشته باشد یعنی عمل نکند..
پرسش: آن بحث دیگری است، شما استناد میفرمایید به سخن کافران ...
پاسخ: اگر اینها مکلف نباشند، حالا نکردند نکردند، چرا جهنم بروند؟!
پرسش: این یک اظهاری هست!
پاسخ: دلیلش اینکه فرشتهها میگویند چرا آمدید جهنمی شدید؟
پرسش: اینها میگویند ما نماز نخواندیم.
پاسخ: خب اگر مکلف نباشند چه بخوانند چه نخوانند فرقی نمیکند!
پرسش: جا دارد که وقتی ...
پاسخ: جا ندارد، برای اینکه وقتی بگویند چرا وارد جهنم شدید، جواب فرشتهها را پس ندادند! برای اینکه اگر مکلف به فروع نباشند فرشتهها میگویند حالا نماز نخواندید نخواندید، مکلف نبودید تکلیف شما نبود.
پرسش: این عظمت را ما به این ...
پاسخ: آیات قرآن یکیاش هم عظمت است. سؤال و جواب است فرشتهها میگویند که ﴿ما سَلَکَکُمْ فی سَقَر﴾؟
پرسش: منظورشان بحث فعلیت آن تکلیف است یعنی شأناً تکلیفی وجود داشته، اگر هم میخوانده اثری نداشت.
پاسخ: نه، پس معلوم میشود مکلف بود اگر باید بخواند آن لازمهاش این است که اصل را هم قبول بکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله، ولی منظورم این است که مثلاً کسی که کافر است و احکام اسلامی به او نرسیده ولی اصل اصول به او رسیده، او را یک نحو عذاب میکند، آنهایی که هم فروع به آنها رسیده هم اصول به آنها رسیده را طور دیگری عذاب میکند. اینها در جواب فرشتهها میگویند ما نماز نمیخواندیم و به فقرا که بر ما لازم بود که مثلاً صدقه بدهیم یا واجب بود اطعام بکنیم، این کار را نمیکردیم ﴿وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ﴾، اگر اینها دخیل نباشند در استحقاق عذاب، اگر اینها مکلف نباشند، فرقی ندارد، بگویند که ما حالا فلان کار را نکردیم، خب نکردید!
پرسش: اگر آیه شریفه اشارهای به صلات هم نمیکرد به صِرف آن تکذیب «یوم الدین» چون جزء اصول بود مستحق عقاب بودند، عقاب مضاعفی نمیشد.
پاسخ: چرا؟ اگر کسی دسترسی به فروع نداشته باشد عذابش کمتر است، دسترسی به فروع داشته باشد عذابش بیشتر است اگر کسی هر دو را منکر باشد عذابش بیشتر است ولی برهانی که در مسئله است، جواب سؤالی که میکنند این است که ما نماز نمیخواندیم!
پرسش: اگر فرقی ندارند در بیع ... نباید فرق باشد ...
پاسخ: حالا آن طبق قاعده الزام است که بحثش نیامده است. پس اینکه آنها مکلف به فروع هستند همانطوری که مکلف به اصول هستند «کما تقدم».
اما مطلب چهارم این است که ما با اینها چگونه باید رفتار کنیم؟ این ارتباط مستقیمی با حکومت اسلامی با وضع فعلی ما دارد در اینجا هم دارد به اینکه مجوس اگر -معاذالله- مثلاً کسی با مادرش یا با خواهرش ازدواج بکند ارث میبرد، حالا اینها در کشور ما زندگی میکنند، ارث را ما میخواهیم بدهیم، چون با مادرشان ازدواج کردند از دو جهت ارث میبرند: هم از راه سبب، هم از راه نسب، هم از راه زوجیت ارث میبرند، هم از راه نسب ارث میبرند، حالا آمدند در محکمه، ما چه کار بکنیم؟
اگر طبق قاعده «أَلْزِمُوهُم بِمَا أَلْزَمُوا بِهِ أَنْفُسَهُم» شد، بله محکمه اسلام میتواند مطابق خودشان، به آنها این ارث را بدهد و این روایاتی که ـ زیاد نیست البته ـ وارد شده بعد مرحوم مفید نقل کرده، مرحوم شیخ طوسی نقل کرده، ابن ادریس هم به آن فتوا داده، این ناظر به آن است که اگر به محکمه ما مراجعه کردند، ما بنا شد حکم بکنیم، اینطوری میتوانیم حکم بکنیم یا نه، طبق قاعده الزام خودشان را وادار بکنیم که مطابق این عمل بکنند که اختلافشان برطرف بشود.
پرسش: شامل اهل خلاف و اهل سنت هم هست؟
پاسخ: اهل خلاف نه، چون اینها مسلماناند البته اگر قاعده الزام باشد بله، شامل میشود یا به طریق أولی شامل میشود. حالا این مطلب این را میخواهد حل کند که ذات اقدس الهی در سوره «مائده» به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود اگر اینها به محکمه تو مراجعه کردند و تو را حَکَم قرار دادند اولاً میتوانی حکم نکنی، اینها نمیتوانند به شما آسیب برسانند، میتوانی بگویی که من این کار را به عهده نمیگیرم، اگر خواستی، طبق نصوص خاصهای که وارد شد، مخیری بین اینها بر اساس قاعده الزام عمل کنی یا نه، بالحق حکم بکنی، قرآن این قسمت بالحق را تقویت میکند.
در سوره مبارکه «مائده» به این صورت آمده است، که اینها ﴿سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ﴾ اگر آمدند محکمه شما برای فصل حصومت و حل داوری ﴿فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ﴾ یا قبول کن و داوی کن، یا نه ﴿أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ بگو من حکم نمیکنم، اینها که مسلمان نیستند تا بر تو واجب باشد که پرونده اینها را قبول کنی، بگو من قبول نمیکنم ﴿فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾ اگر اعراض کردی نمیتوانند به تو آسیب برسانند ﴿وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً﴾ کاری ندارند، اما ﴿وَ إِنْ حَکَمْتَ﴾ اگر خواستی حکم بکنی ﴿فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطین﴾[5] مطابق نظام اسلامی حکم کن یا اگر خواستی مثلاً طبق بعضی از این روایات قاعده الزام باشد، آن هم قسط است، برای اینکه قاعده الزام از این جهت قسط است، ولو آن کار، کار جور است و امثال ذلک.
بعد فرمود: ﴿وَ کَیْفَ یحُکِّمُونَکَ وَ عِندَهُمُ التَّوْرَئةُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَالِکَ وَ مَا أُوْلَئکَ بِالْمُؤْمِنِین﴾[6] اینها به دنبال بهانه میگردند که بیایند راه حلی پیدا کنند که آن ظالم را حاکم کنند و مظلوم را محکوم، وگرنه تورات پیش آنها هست ما که به شما گفتیم در تورات هم هست منتها آن جلال و شکوهی که در قرآن هست در تورات نیست، وگرنه ﴿وَ عِندَهُمُ التَّوْرَئةُ﴾، بروند به تورات مراجعه کنند. ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَئةَ فِیهَا هُدًی وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَ الرَّبَّنِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللَّهِ﴾[7] انبیای ابراهیمی که بعد از حضرت موسی و اینها آمدند به تورات حکم میکنند.
حالا نصوص خاصه ما چه میگویند؟ نصوص خاصه ما میگوید اینها که میراث دارند از راه حرام، سبب دارند از راه حرام، نسب دارند از راه حرام، اینها از راه حرام ارث میبرند طبق قاعده الزام و این مطابق قانونی است که خودشان دارند، اصل فتوا در فقه ما آمده و روایات هم میتواند فی الجمله آن را تأمین کند. «الفصل الرابع» که محقق ذکر کرده است «فی میراث المجوسی» فرمود: «المجوسی قد ینکح المحرمات بشبهة دینه» دینشان این را حلال نکرده، شبههای در دینشان است «فیحصل له» دو تا مشکل جدی «فیحصل له النسب الصحیح و الفاسد» هر دو قسم، چون هم با بیگانه ازدواج میکنند هم با محارم«و السبب الصحیح و الفاسد» هم وارث نسبی دارند یعنی خواهر و برادر و مادر حلال دارند هم برادر و مادر و خواهر حرام دارند؛ این مربوط به نسب. هم زوجه و زوج حلال دارند هم حرام. «فیحصل له النسب الصحیح» مثل مادر و پدر و اینها «و الفاسد» و نسب فاسد «و السبب الصحیح» مثل زوج و زوجه صحیح «و الفاسد» مثل زوج و زوجه باطل.
بعد میفرماید: «و نعنی بالفاسد» آنها هم بالاخره در دینشان مقرراتی دارند. فاسد در دین خودشان را نمیگوییم، چون چند قسم فرض دارد. یک قسم است که پیش هر دو صحیح است مثل اینکه اینها با بیگانهای ازدواج کنند، همانطوری که اسلام صحیح میداند آنها هم صحیح میدانند. یک وقت است که هم «عند الإسلام» فاسد و هم نزد آنها فاسد است. قسم سوم آن است که پیش آنها صحیح است پیش ما فاسد، این محور اصلی بحث است. قسم چهارم آن است که پیش ما صحیح است ولی پیش آنها باطل، مثل نکاح منقطع که ما مطابق دین خودمان عمل میکنیم مشکلی نداریم. عمده آن قسم سوم است که پیش ما باطل است و پیش آنها صحیح است که مطابق قاعده الزام عمل میکنیم.
میفرماید: «و نعنی بالفاسد ما یکون عن نکاح محرم عندنا لا عندهم» در بین این فروع چهارگانه، این فرع سوم محل ابتلاء است، اگر پیش هر دو گروه صحیح است از بحث بیرون است، پیش هر دو گروه فاسد باشد از بحث بیرون است، این دو قسم، قسم چهارم پیش ما صحیح باشد پیش آنها باطل، پیش ما مسلّم است که به حکم خودمان عمل میکنیم اما فرع سوم که پیش ما باطل است و پیش آنها صحیح «و نعنی بالفاسد ما یکون عن نکاح محرم عندنا لا عندهم» پس در بین فروع چهارگانه این فرع سوم است که محل بحث است «کما إذا نکح» مجوسی «أمه فأولدها ولدا» فرزند هم به بار آورد «فنسب الولد فاسد و سبب زوجیتها فاسد» این سبب فاسد است آن نسب فاسد. حالا حکم چیست؟ «فمن الأصحاب من لا یورثه إلا بالصحیح من النسب و السبب» که پیش ما باشد «و هو المحکی عن یونس بن عبد الرحمن و متابعیه» که اینها در صدر اصحاب ائمه(علیهم السلام) بودند، از ائمه استفاده کردند، از او نقل شد، او امام نیست ولی بالاخره از امام دارد استفاده میکند.
«و منهم من یورثه بالنسب صحیحه و فاسده» از نسب ولی درباره سبب آن عمومیت را ندارند «و بالسبب الصحیح» یعنی زوجیت صحیح «لا الفاسد» نسب چه صحیح باشد چه فاسد باشد به او ارث میدهند اما سبب اگر فاسد باشد به او ارث نمیدهند و این اختیار «و هو اختیار الفضل بن شاذان من القدماء» که او هم جزء روات است «و من تابعه» و مرحوم شیخ مفید است که این جزء روات بلاواسطه نیست جزء محدثین است. یک طبقه از فقها وقتی میخواستند فتوای فقیهی را نقل کنند از کتابش نقل میکردند با اینکه کتاب کتاب حدیث است! چون اینها «لا یفتی الا بما رواه» کتاب فقهی مصطلاح برای بعضی از آقایان مثل این آقایان نبود، کتاب حدیث داشتند. گروهی از قدما وقتی میخواستند فتوای اقدمین را نقل کنند از کتاب حدیثیشان نقل میکردند. مثل اینکه مرحوم صدوق فرمود این کتاب بین من و خدا حجت است و من هر چه نقل میکنم مطابق آن فتوا میدهم[8] ، حالا متعارضان را که نقل میکنند نباید اعتراض کرد که پس شما چه کار میکنید! خب متعارضان را که نقل کرده، بین متعارضان جمع میکند.
گروهی از قدما وقتی میخواستند فتوای اقدمین را نقل کنند از کتاب حدیثیشان نقل میکردند. گاهی مرحوم صدوق اول و دوم، مخصوصاً صدوق اول اینها شاید مثلاً فرق نگذاشتند ولی بعدها کمکم بین کتاب حدیث و کتاب فقهیشان فرق بود، لذا این بزرگوارها از اصحاب دارند نقل میکنند و فتوای اینها را نقل میکنند، فتوای اینها هم مطابق روایاتی است که از ائمه نقل کردند.
«و هو حسن. و الشیخ أبو جعفر» شیخ طوسی «رحمه الله یورث بالأمرین صحیحهما و فاسدهما» به هر دو، طبق قاعده الزام. «و علی هذا القول لو اجتمع الأمران لواحد ورث بهما» یعنی چه؟ «مثل أم هی زوجة» اگر کسی با مادرش معاذالله ازدواج کرد و بعد مُرد، این زوجهاش که مادر اوست از دو راه ارث میبرد هم از راه نسب هم از راه سبب. «لها نصیب»[9] .