درس خارج فقه آیتالله عبدالله جوادیآملی
1400/11/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ارث
فصل سوم از فصول مربوط به نظر ثالث در میراث غرقی و مهدوم علیهم است. ظاهراً سرّ اینکه برای این مطلب یک فصل مستقل باز کردند احتمال تعبدی بودن این حکم است وگرنه مطابق قواعد اولیه هم اگر باشد و جمیع افرادی که در چنین حوادثی رحلت میکنند، میمیرند، حکمشان یکسان باشد، عنوان خاص ندارد، کسانی که دستهجمعی مردهاند، خواه در اثر غرق باشد یا در اثر فرو ریختن سقف خانه باشد، با دیگران یکساناند. حوادثی که مرگ دستهجمعی را به همراه دارد قاعدهاش این است: آن که مال ندارد که سخن از این نیست که چگونه ارث میدهد یا اگر ربط نسبی یا سببی بین اینها نباشد باز جا برای این بحث نیست، اگر ربط سببی و نسبی باشد، تاریخ معلوم باشد، مقدم میشود مورث، متأخر میشود وارث و اگر تاریخ یکی معلوم باشد دیگر معلوم نباشد، حالا استصحاب که میکنیم آن اصل مثبت میشود، تأخر ثابت میشود یا نه، همان قواعد خودش را دارد باب جدایی نخواهد داشت.
اصرار اینکه برای این، باب جدایی است، همان احتمال تعبد است و احتمال تعبد هم بسیار بعید است، گرچه مرحوم صاحب جواهر و امثال ایشان خیلی مایلاند به اینکه جریان تعبد را تقویت کنند ولی اینها تمثیل است نه تعیین. حالا اگر سائل سؤال میکرد که اگر در جبهههای جنگ بود یا بمباران بود یا بیماریهای واگیر و دامنهدار و سرایتکننده بود یا حوادث دسته جمعی دیگر بود، باز حکم همینطور است.
پرسش: شما فرمودید که اصل اولی یک چیز را اقتضا دارد روایت مخالف آن است!
پاسخ: بله روایت مخالف است.
پرسش: بر همین اساس شاید صاحب جواهر اینگونه میفرماید!
پاسخ: بله، روایات مخالف آن است اما اینها تعیین است یا تمثیل؟ الآن هم ما همان حرف را داریم که روایات مخالف آنهاست.
پرسش: اقتصار بر مورد نص ...
پاسخ: اقتصار در جایی است که خود امام(سلام الله علیه) چنین حکمی دارد اما سائل این را سؤال کرده است. اگر سائل طور دیگری سؤال میکرد همین حکم بود، چون این را آدم هر چه بحث میکند، فحص میکند، میبیند خصیصهای برای غرق و فروریختن سقف نیست، اگر سائل سؤال دیگری میکرد که اینها در مسئله غرق نبود در مسئله وبای فراگیر بود باهم مردهاند، بیماریهای دیگر بود باهم مردهاند، حوادث دیگر بود باهم مردهاند، حضرت شاید همینطور جواب میداد.
غرض این است که این یک تعبد محض باشد که اگر سقف خانه فرو بریزد حکم این است، سقف مسجد فرو بریزد مثلاً اینطور نیست، این خیلی بعید است؛ سقف مغازه فرو بریزد، سقف مدرسه فرو بریزد این حکم را ندارد، سقف خانه اگر بیاید(فرو بریزد) این حکم را دارد، این خیلی بعید است؛ اگر رفتند شنا بکنند باهم غرق شدند این حکم را ندارد ولی اگر سوار کشتی شدند و رفتند غرق شدند این حکم را دارد، اینها خیلی بعید است. البته تصالح حرف خوبی میزند منتها عمده آن است که این تصالح، احتیاط واجب است یا احتیاط مستحب؟ بله، تصالح که بشود هیچ حرفی در این نیست در هر موردی صلح خیر است ﴿وَالصُّلْحُ خَیْرٌ﴾[1] اما حالا واجب است احتیاطاً تصالح کنند؟ نه، آن هم بعید است.
غرض آن است که آدم هر چه فحص میکند که آثار تعبد را در این نصوص پیدا کند سخت است. برخی که به نص تمسک میکردند، این دلیل نیست به اینکه در خصوص این مورد تمسک بکنند در جاهای دیگر تمسک نکنند، محل ابتلا نبود و مانند آن. «علی أی حال» این فرمایش را باید خواند، روایات فراوانی که در این باب هست همه اینها باید جمعبندی بشود تا روشن بشود که استفاده تعبد محض در این جریان که فقط سقف خانه اگر فرو بریزد این حکم را دارد اما سقف مسجد یا مدرسه اگر باشد این حکم را ندارد، اگر سوار کشتی بشوند و غرق بشوند این حکم را دارد، اگر بخواهند شنا بکنند یا در اثر طغیان آب یا سیل عمومی و فراگیر بیاید اینها غرق بشوند این حکم را ندارد، این خیلی بعید است.
بنابراین ما بار دیگر باید این متن را و همچنین روایات را مرور بکنیم عمده این است «فهاهنا امور ثلاثة»: امر اول این است که اصول و قواعد اولیه مقتضایش چیست؟ امر دوم آن است که مقتضای نصوص چیست؟ امر سوم آن است که نصوص همین است تعیین است یا اینها به عنوان مصداق روشنی است که مورد سؤال است و تمثیل است؟
در طلیعه فصل سوم فرمودند که «و هؤلاء یرث بعضهم من بعض» این درست است. بعضی اشکال کردند که چطور در جنگ نهروان «بعضهم من بعض» نکردند! خب آنها معلوم نبود که وارث یکدیگرند؛ اگر در جنگ نهروان یا مانند آن که بسیاری از اینها همزمان کشته شدند، اگر بین ورثه توارث دو جانبهای نبود، معلوم نبود که اینها وارثاند، اینها پیوند نسبی دارند پیوند سببی دارند.
«و هؤلاء یرث بعضهم من بعض إذا کان لهم أو لأحدهم» در صورتی که عامل ارث باشد یعنی پیوند نسبی یا سببی باشد «إذا کان لهم أو لأحدهم مال» یک «و کانوا یتوارثون» از انساب هم باشند یا از اسباب هم باشند، این دو شرط «و اشتبهت الحال فی تقدم موت بعض علی بعض» این سه رکن. صورت مسئله باید این عناصر محوری سهگانه را داشته باشد، گاهی هم ممکن است شرط بعدی هم باشد.
پس اگر یکی از این عناصر محوری سهگانه نبود، یعنی اگر مال نبود یا توارث نداشتند یا سبق و لحوقشان مشخص بود این حکم «یرث بعضهم من بعض» را ندارند «فلو لم یکن لهم مال» یا یکی مال داشت یکی دیگر مال نداشت این شرط اول اگر از دست رفت؛ دو: «أو لم یکن بینهم موارثة» پیوند نسبی یا سببی، نه به هیچ نسبی از انساب و نه به هیچ سببی از اسباب توراث نبود «أو کان أحدهما یرث دو صاحبه کأخوین لأحدهما ولد» دو تا برادرند باهم غرق شدند، یکی فرزند دارد یکی فرزند ندارد، آن که فرزند دارد وارثش مشخص است، اینکه فرزند ندارد از محل بحث بیرون است «سقط هذا الحکم» یعنی این حکم اینجا جایی ندارد موضوع ندارد «و کذا لو کان الموت لا عن سبب» باهم اتفاق افتاده، در یک روز یکی تصادف کرده مرده، یکی بیمار بوده مُرده، اینها که هیچ «أو علم اقتران موتهما» در صورتی که بدانیم با هم مردند این حکم نیست «أو تقدم أحدهما علی الآخر» آنجا هیچ کدام ارث نمیبرند، اینجا این متأخر ارث میبرد.
عمده این فرع است «و فی ثبوت هذا الحکم بغیر سبب الهدم و الغرق مما یحصل معه الاشتباه تردد» این بعید است که تعبد خاصی در خصوص مسئله غرق و هدم بیت باشد «و کلام الشیخ» شیخ طوسی(رضوان الله تعالی) در نهایه «یؤذن بطرده» یعنی مطّرد است «مع اسباب الاشتباه» در هر جایی که معلوم نباشد کدام مقدم است کدام متأخر، هر چه که شد حکم همین است، این نص آنجا را شامل میشود که «یتوارثان» هر جا که باشد منتها بر نهایه مرحوم شیخ خیلی تکیه نمیکنند میگویند نهایهاش آماده برای تحقیق فقهی نیست، بر مبسوطش تکیه میکنند.
«إذا ثبت هذا» یعنی اگر این شرایط بود. حالا تحریر صورت مسئله این است، قول مرحوم شیخ طوسی در نهایه این است که روی نهایهاش خیلی تکیه نمیکنند که این مخالف مسئله باشد «فمع حصول الشرائط» که وارث یکدیگر باشند، مال داشته باشند سبق و لحوق مشخص نباشد «یورث بعضهم من بعض و لا یورث الثانی مما ورث منه» دو مطلب است: یکی توارث دو جانبه است، یکی اینکه این مالی که از راه ارث به دست آمده، آن یکی از این مال ارث نمیبرد وگرنه تسلسلی است، تسلسل دو جانبه لا ینقطع است، حالا مال خودشان که هیچ، زید از عمرو ارث بُرد مالی پیدا کرد عمرو هم از زید مالی پیدا کرد و ارث بُرد آن وقت آن دوباره از این مال الإرث ارث ببرد این هم دوباره از آن مال الإرث ارث ببرد تسلسل میشود.
پرسش: ... در ریاضیات ... حد تعیین میکنند
پاسخ: نه، یعنی حد ندارد تا تمام بشود!
فرمود: «إذا ثبت هذا فمع حصول الشرائط» دو تا مطلب است: یک «یورث بعضهم من بعض» دو «و لا یورث الثانی مما ورث منه» یعنی از این مال الإرث ارث نمیبرند، از مال اصلیاش ارث میبرند، هر مالی که زید داشت عمرو از آن ارث میبرد اما این مالی که عمرو از آن ارث بُرد، از این مال، زید ارث نمیبرد، هر مالی که زید داشت عمرو از آن ارث میبرد، آن مقداری که ارث بُرد کسی از آن ارث نمیبرد «و لا یورث الثانی مما ورث منه» از مال او ارث میبرد اما از «مما ورثه منه» ارث نمیبرد اما این «و قال المفید رحمه الله یرث مما ورثه منه» از آن هم ارث میبرد تا تمام بشود بالاخره. «و الأول أصح» که آن «لا یصح» برای اینکه شما ناچارید که چون تقدم و تأخر مشخص نیست، وقتی میخواهید بگویید زید از عمرو ارث میبرد باید فرض کنید که عمرو متقدم است و زید متأخر و زید از عمرو ارث میبرد، وقتی که عمرو از زید میخواهد ارث ببرد باید فرض کنید که زید متقدم است عمرو متأخر، این یک مرحله، این درست است. دوباره وقتی زید از عمرو ارث میبرد همین زیدی که این را متقدم فرض کردید باید در بار دوم، متأخر فرض کنید، اینکه نمیشود! شما به چند نحو صورت مسئله دادید این فرض خیالی نیست که آدم خیالبافی کند «و قال المفید رحمه الله یرث مما ورث منه و الأول أصح» چرا؟ «لأنه إنما یفرض الممکن» فرض در جایی است که چنین حکمی ممکن باشد «و التوریث مما ورث یستدعی الحیاة بعد فرض الموت و هو غیر ممکن عادة» شما اول گفتید زید از عمرو ارث میبرد بسیار خوب! یعنی چه؟ یعنی فرض کردید که زید متأخر است عمرو متقدم، بعد گفتید که عمرو از زید ارث میبرد، اینجا هم معقول است، یعنی عمرو متأخر و زید متقدم، در یک فرض زید متقدم، در یک فرض عمرو متأخر است، این تبعد هم بود. حالا دوباره زید بخواهد از عمرو ارث ببرد یعنی همین زیدی که ما او را متقدم فرض کردیم باید متأخر فرض کنیم، گاهی هم متقدم فرض کنیم هم متأخر فرض کنیم، دو فرض که نمیشود. بنابراین این جا ندارد که از این مال ارث ببرند، از آن مال اصلی خودشان بله ارث میبرند «و الأول أصح لأنه إنما یفرض الممکن» شما میخواهید فرض کنید بسیار خوب، چیزی را که ممکن است فرض کنید نه یک چیز محال؛ هم متقدم فرض کنید هم متأخر، اینکه نمیشود «و التوریث مما ورث» این «یستدعی الحیاة بعد فرض الموت» شما زید را یک وقت وارث فرض میکنید یک وقت مورث، آنجا که وارث فرض میکنید یعنی متأخر است، آنجا که مورث فرض میکنید یعنی متقدم است، دوباره وقتی میخواهید همانجا ارث به او بدهید، یک بار متقدم می شود یک بار متأخر، چند بار فرض میکنید؟ «و هو غیر ممکن عادة (و لما روی: أنه لو کان لأحدهما مال صار المال لمن لا مال له)»[2] بسیار خوب، حالا یکی مال داشت یکی مال نداشت، اینکه مال نداشت بالاخره ارث میبرد، قبلاً مورث نبود حالا میشود وارث، برای اینکه آن یکی از این ارث نمیبرد چون این مالی ندارد، حالا که مال پیدا کرد از او ارث میبرند. زید و عمرو باهم مردند، زید مال دارد عمرو مال ندارد، گفتید آن که مال ندارد ارث میبرد، آن که مال دارد ارث میدهد بسیار خوب، آن که مال دارد ارث نمیبرد چون آن دیگری مال ندارد، حالا که دیگری از این یکی مال گرفت، ارث گرفت صاحب مال شد، اینکه نمیشود باز این از او ارث ببرد!
حالا این فرع بعدی است که دارند ذکر میکنند. اصل مسئله درست است یعنی اگر روی قواعد اولیه باشد که یکی مال داشته باشد یکی نداشته باشد حکم معلوم است، هیچ کدام مال نداشته باشند حکم معلوم است، سبق و لحوق مشخص باشد حکم معلوم است، اینها صوری است که معلوم است و قواعد اولیه هم همه را تأیید میکند. عمده آن است که هر دو مال دارند، هر دو پیوند نسبی دارند و تاریخ هر دو هم مجهول است. صورت مسئله همین سه عنصر است یعنی توارث دارند، مال دارند تاریخ هر دو هم مجهول است، اینجا فرمود توارث دو جانبه است و توارث دو جانبه یک مرتبه است این هم روشن است. اینهایش خیلی آسان است اما حکم مخصوص اینهاست یا دو نفر هستند باهم نسبت دارند، در همین بیماری کرونا باهم مثلاً رحلت میکنند اینها حکمشان چیست؟ میفرماید اثبات اینکه این مخصوص این باشد این خیلی بعید است.
باب دوم که حضرت فرمود ابوحنیفه از جای دیگر شنیده از خودش نیست، این روایتی که خوانده بودیم این بود یعنی وسائل جلد 26 صفحه 309 باب دوم که این روایت در بحث دیروز یک مقدارش خوانده شد مرحوم کلینی «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ» این یک طریق و طریق دیگر: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ» که این روایت معتبر است «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ» که او از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال میکند «سَأَلْتُهُ عَنْ بَیْتٍ وَقَعَ عَلَی قَوْمٍ مُجْتَمِعِینَ» جمعی نشسته بودند سقف فرو ریخت «فَلَا یُدْرَی أَیُّهُمْ مَاتَ قَبْلُ فَقَالَ یُوَرَّثُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» یک توارث متقابل است، همه از یکدیگر ارث میبرند «قُلْتُ» حالا طوری بود که شاگردان اینها به مقامی رسیدند و امامت را حیازت کردند و در برابر اینها قرار گرفتند میگوید ابوحنیفه - ابوحنیفه شاگرد اینها بود - این چنین میگوید، حضرت میفرماید بله او هم شنیده است. «قُلتُ: فَإِنَّ أَبَا حَنِیفَةَ أَدْخَلَ فِیهَا شَیْئاً» حرف تازهای وارد کرد حضرت فرمود: «وَ مَا أَدْخَلَ قُلْتُ» گفتم که «رَجُلَیْنِ أَخَوَیْنِ أَحَدُهُمَا مَوْلَایَ وَ الْآخَرُ مَوْلًی» دو تا غلام بودند، برادر هم بودند، یکی غلام من بود یکی غلام دیگری «رَجُلَیْنِ أَخَوَیْنِ أَحَدُهُمَا مَوْلَایَ» مولا هم به عبد میگویند هم به مالک «و الآخَرُ مَوْلًی لِرَجُلٍ لِأَحَدِهِمَا مِائَةُ أَلْفِ دِرْهَمٍ» صد هزار درهم داشتند آن عبد دیگر «وَ الْآخَرُ لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ فَغَرِقَا» و غرق شدند «فَلَمْ یُدْرَ أَیُّهُمَا مَاتَ أَوَّلًا» عرض کرد حکم در اینجا چیست؟ فرمود: «کَانَ الْمَالُ لِوَرَثَةِ الَّذِی لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ» خود این شخص که مُرد این از آن برادرش ارث میبرد «وَ لَمْ یَکُنْ لِوَرَثَةِ الَّذِی لَهُ الْمَالُ شَیْءٌ» آن کسی که مال داشت او سهمی نمیبرد، برای اینکه او مالی نداشت که ارث ببرد، این از باب سالبه به انتفاء موضوع است، نه برای اینکه این وارث نیست «کَانَ الْمَالُ لِوَرَثَةِ الَّذِی لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ وَ لَمْ یَکُنْ لِوَرَثَةِ الَّذِی لَهُ الْمَالُ شَیْءٌ» از راه دیگر جبران کنیم نیست، مال ندارد «قَالَ فَقَالَ» این را به عرض حضرت رساند که ابوحنیفه اینطور میگوید، حضرت فرمود که «لَقَدْ سمعها» نه «شَنَعَهَا» بله او هم شنیده این حرفها را، این مطالب را از ما شنیده است.
این روایت را مرحوم صدوق «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ» که این هم، سند پایانی همان ابن أبی عمیر است نقل کردند.
این را مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) با سند دیگر نقل کرد، پس اعتبار این سنداً مشخص است که محمدین ثلاث نقل کردند، مضمونش هم روشن است.
روایت دوم را مرحوم کلینی نقل کرد «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ» از یک طریق، و طریق دیگر «عَنْ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج» که این هم معتبر است، این جریان سماعه و ابن سماعه و اینها، غالباً میگویند مضمره سماعه، این مضمره نیست این قلم و کاغذ و اینها دستش بود میرفت خدمت حضرت، در صدر مسئله میفرمود که سؤال کردم از حضرت یا وجود مبارک ابی ابراهیم چنین فرمود، بعد پنج شش تا سؤال یا کمتر و بیشتر است در دومی و سومی «و عنه و عنه و عنه» دارد، اول در بالا نوشت که این را در محضر امام باقر شنیدم یا امام صادق یا فلان امام شنیدیم، از حضرت سؤال کردیم حضرت این جواب را داد بعد جمله دوم و سؤال سوم و سؤال چهارم را ضمیر ذکر میکند، اینها مضمره نیست مضمره این است که اصلش را نقل نکند، اینجا که مسند است دارد که «عنه» از امام صادق(سلام الله علیه) دومی را دارد «و عنه و عنه و عنه».
پرسش: مضمره است به دست ما نرسیده است!
پاسخ: ما اگر کوتاهی نکنیم اصلش را ببینیم برای ما مسند است، ما فقط جواهر را میبینیم میگوییم مضمره است! خدا غریق رحمت کند در درس امام، کسی روایت را از رسائل نقل کرد امام فرمود «علیکم بالوسائل لا الرسائل»! «عَن عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاج عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ وَ امْرَأَةٌ سَقَطَ عَلَیْهِمَا الْبَیْتُ فَمَاتَا» حضرت فرمود: «یُوَرَّثُ الرَّجُلُ مِنَ الْمَرْأَةِ وَ الْمَرْأَةُ مِنَ الرَّجُلِ» اینها هر دو ارث میبرند، «فَإِنَّ أَبَا حَنِیفَةَ قَدْ أَدْخَلَ عَلَیْهِمْ فِی هَذَا شَیْئاً» حضرت فرمود: «وَ أَیَّ شَیْءٍ أَدْخَلَ عَلَیْهِمْ قُلْتُ» حالا اینجا سؤال از رجل و إمرأه بود، آن سؤالی که از ابی حنیفه کردند «رَجُلَیْنِ أَخَوَیْنِ أَعْجَمِیَّیْنِ» این بعد از فتح ایران، به ایرانیها که مثلاً در دست آنها بودند میگفتند این مولاست، موالی است، از ایرانیها به عنوان موالی یاد میکردند چون اینها را برده میگرفتند وقتی که فتح کردند.
پرسش: این موالی به معنای همپیمان نیست؟...
پاسخ: حالا ممکن است ولی ظاهراً موالی که میگویند همین است.
پرسش: اگر مولی باشد ...
پاسخ: اگر مولای مکاتب باشد و امثال ذلک باشد مالک میشود.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا بله اما اگر مکاتب باشد مالک میشود. معمولاً از بردگان و اینها به موالی یاد میکردند
پرسش: ... خیلی از ایرانیها برده نبودند اما همپیمان می شدند برای اینکه ...
پاسخ: بله چون اینها به اسارت در نیامده بودند. اینها مهاجران جنگی بودند، مسافرانی بودند که بعد از اینکه اسلام اینها را زنده کرد رفتند کوفه.
پرسش: در زمانی که بوده آن زمانها از زمان فتح خیلی گذشته بود.
پاسخ: بله اگر از همانها سؤال کنند اینکه معلوم نیست ایرانی باشد. سخن در این است که وقتی که ایرانی میگفتند آن وقت میگفتند موالی، نه اینکه این روایت راجع به ایرانیها باشد. حضرت فرمود که ابوحنیفه حرف تازهاش چیست؟ «قُلْتُ رَجُلَیْنِ أَخَوَیْنِ أَعْجَمِیَّیْنِ لَیْسَ لَهُمَا وَارِثٌ إِلَّا مَوَالِیهِمَا أَحَدُهُمَا لَهُ» یعنی کسی که اینها را آزاد کرده، اینها اعجمی هستند، مال دارند و غیر از مولایشان کسی نیست، مولا هم سبب ولاء دارد ولای عتق، سببی وارث است نه نسبی «لَیْسَ لَهُمَا وَارِثٌ» یعنی وارث نسبی «إِلَّا مَوَالِیهِمَا» که وارث سببی است «أَحَدُهُمَا لَهُ مِائَةُ أَلْفِ دِرْهَمٍ مَعْرُوفَةٍ» یعنی چیزی سکههایی که رایج است، سکه رایج مملکت «احدهما» این است و دیگری «لیس له شیء رکبا سَفِینَةً فَغَرِقَا» غرق شدند آن وقت «فَأُخْرِجَتِ الْمِائَةُ أَلْفٍ» این پول در آمد «کَیْفَ یُصْنَعُ بِهَا» حضرت فرمود: «تُدْفَعُ إِلَی مَوْلَی الَّذِی لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ» او که «لیس له شیء» که مورث نیست، آن که «له شیء» وارثش همین یکی است.
تا اینجایش همان حرفی بود که امام فرمود «قَالَ فَقَالَ مَا أَنْکَرَ مَا أَدْخَلَ فِیهَا» من آن حرفی که او زده را انکار نمیکنیم، این صدق است «صِدْقٌ» حرف راست زده است «وَ هُوَ هَکَذَا» همینطور هم است «ثُمَّ قَالَ یُدْفَعُ الْمَالُ إِلَی مَوْلَی الَّذِی لَیْسَ لَهُ شَیْءٌ وَ لَمْ یَکُنْ لِلْآخَرِ مَالٌ یَرِثُهُ مَولی الْآخَرِ» نه موالی «فَلَا شَیْءَ لِوَرَثَتِه»[3] آنها که مال داشتند ورثه او چیزی سهم نمیبرد، این برادر فقط ارث میبرد، اینها سببی بودند بالاخره این حرف تازهای نیست دو تا برادرند، این دو تا برادر با مولایشان رابطه سببی دارند با خودشان رابطه نسبی دارند_ دو برادر را فرض کرده بودند دیگر_ فرمود این ارث میبرد. بنابراین ابوحنیفه حرف تازهای نزد، همان حرفهایی که ما گفتیم را او هم یاد گرفت.
این باب دوم؛ در باب سوم و چهارم و پنجم هم چند تا روایت است که إنشاءالله در بحث فردا میخوانیم.