< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1400/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

 

قبلاً ایام فاطمیه(سلام الله علیها) توفیق داشتیم و الآن در اثر این شرایط از این توفیق محروم شدیم. یک بیان نورانی از آن حضرت هست من فکر می‌کنم که روز چهارشنبه طرح آن برای ما برکتی باشد. ما هر چه از ذوات قدسی شنیدیم همان بحث‌های اخلاقی و عبادی و طهارت و اینها شد اما بحث‌های فلسفی از اینها کمتر شنیدیم، نه برای اینکه اینها کمتر گفتند، برای اینکه ما کمتر نقل کردیم.

شبهه‌ای از دیرزمان بود که مادّیین - که از آنها گاهی در روایات ما به ثنویین یاد می‌کنند، این ثنویین به معنای یزدان و اهرمن نیست دو خدایی و دو مبدئی نیست، اعم از آنها و مادّیین است - می‌گفتند – معاذالله - مبدئی در عالم نیست و این شبهه از دیرزمان بود. می‌گفتند این مبدأ اگر بود این عالم را از چه چیزی آفرید؟ این عالم را یا «من شیء» خلق کرد یا «من لا شیء» اگر این عالم را از چیزی خلق کرد پس معلوم می‌شود که قبل از او چیزهایی بودند، موجوداتی بودند، موادی بودند، این مواد را گرفته و صورت‌بندی کرده است، پس معلوم می‌شود که چیزی ممکن است موجود باشد و خدا نداشته باشد!

و اگر «من لا شیء» خلق کرده باشد «لا شیء» که عدم است از عدم که نمی‌شود آدم ابزار درست کند و شیء هم که بیرون از نقیضین نیست، شیء ثالثی نیست، خدا چه کار کرد؟ اگر شیء ثالثی بود، موحدین می‌توانستند بگویند خدا عالم را از آن خلق کرد یا آن‌طور خلق کرد، حالا یا «من شیء» است یا «من لا شیء»، از این دو نقیض بیرون نیست و هر دو هم محال است! اگر خدایی بود خدا چه کار کرد؟ چه چیزی خلق کرد؟ شما می‌گویید خدا خلق کرد، خب خدا خلق کرد، اینها را از چه چیزی خلق کرد؟ یا «من شیء» خلق کرد پس معلوم می‌شود که قبلاً مواد بود و نیازی به خدا نداشت، اگر «من لا شیء» خلق کرد «لا شیء» که عدم است، آدم که نمی‌تواند عدم‌ها را جمع بکند چیزی درست کند و شیء هم که خارج از نقیضین نیست.

مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) با کافی ایشان آشنا هستید، ایشان غالباً فقط نقل می‌کند، چیزی به عنوان بیان از خودشان ندارند - خیلی کم - غالب فرمایش‌های مرحوم کلینی به عنوان حدیث است، حالا گاهی مرحوم شیخ طوسی و امثال ذلک در آن کتب اربعه، آنها جمع می‌کنند اما مرحوم کلینی غالباً در کتاب شریف کافی، محدثانه روایت را نقل می‌کند، چیزی از خودش اضافه نمی‌کند اما در این مبحث چیزهایی دارد.

ایشان در جوامع التوحید وقتی این شبهه را نقل می‌کند می‌گوید این شبهه را علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) جواب داد و با خطبه‌ای جواب داد که اگر اولین و آخرین جمع بشوند - همان نظیر تحدّی قرآن است - بخواهند مثل این خطبه ـ بأبی و أمی ـ بگویند نمی‌توانند، منتها انبیاء را استثنا کرده است، فرمود اگر اولین و آخرین جمع بشوند و در بین اینها پیغمبر نباشد نمی‌توانند اینطور خطبه را بیاورند. آن خطبه مال جایی است که حضرت خواست دوباره مردم را به سرزمین صفین دعوت کند، متأسفانه آن قسمت‌های علمی در نهج البلاغه نیامده است، من در این بخش‌هایی که دارم نهج البلاغه را شرح می‌کنم می‌گویم من خجالت می‌کشم از علی بن ابی طالب! اینها که علی نیست، اینها خطبه‌های حماسی نظامی است، اینها که علی نیست! آن بخش‌های علمی را که در نهج البلاغه نیاورده است، بخش‌های حماسی و جنگجویی و مجاهدت و اینها در نهج البلاغه هست، واقعاً چند جا نوشتم که من از علی بن ابی طالب خجالت می‌کشم، این نهج البلاغه علی نیست!

این خطبه‌ای که صدرش- خطابه‌اش - در نهج البلاغه آمده ولی خطبه‌اش نیامده است، این خطبه را مرحوم کلینی می‌گوید اگر جن و انس جمع بشوند و در بین اینها پیغمبر نباشد بخواهند مثل این بیاورند نمی‌توانند. مرحوم صدر المتألهین در شرح اصول کافی وقتی به اینجا رسید که خواست این خطبه را شرح کند، اضافه‌ای را از خود ذکر کرد فرمود اینکه کلینی می‌گوید اگر انبیا نباشند نه! اگر آن اعاظم الأنبیاء نباشند، از هر پیغمبری هم این‌طور ساخته نیست، به دلیل اینکه این شبهه شبهه‌ای است که خیلی‌ها را انداخت خیلی‌ها در آن ماندند و علی بن ابی طالب حل کرد و می‌خواهم عرض کنم که 25 سال یعنی 25 سال، 25 سال قبل از علی بن ابی طالب، فاطمه زهرا حل کرد! حالا اصل شبهه چیست؟

مرحوم کلینی در همین جلد اول کافی، اول کتاب العقل است، بعد کتاب علم است، بعد کتاب توحید. کتاب توحید ابوابی دارد، توحید را ثابت می‌کند، صفات واجب را ثابت می‌کند، مسئله بداء و اینها را ثابت می‌کند تا می‌رسد به این باب «بَابُ جَوَامِعِ التَّوْحِید» طبق این چاپ جلد اول صفحه 134 و 135 است. این وقتی دارد که امام صادق(سلام الله علیه) فرمود که «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع اسْتَنْهَضَ النَّاسَ فِی حَرْبِ مُعَاوِیَةَ فِی الْمَرَّةِ الثَّانِیَةِ» وقتی جمع شدند «فَلَمَّا حَشَدَ النَّاسُ قَامَ خَطِیباً فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْأَحَدِ الصَّمَدِ الْمُتَفَرِّدِ الَّذِی لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ خَلَقَ مَا کَانَ» تمام حرف روی این جمله است، فرمود خدا، نه از چیزی است، نه از چیزی خلق کرد.

آن وقت مرحوم کلینی این خطبه را که نقل کرد می‌فرماید: «وَ هَذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ مَشْهُورَاتِ خُطَبِهِ ع حَتَّی لَقَدِ ابْتَذَلَهَا الْعَامَّةُ» توده مردم هم از این خطبه باخبرند «وَ هِیَ کَافِیَةٌ لِمَنْ طَلَبَ عِلْمَ التَّوْحِیدِ إِذَا تَدَبَّرَهَا وَ فَهِمَ مَا فِیهَا» بعد فرمود: «فَلَوِ اجْتَمَعَ أَلْسِنَةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَیْسَ فِیهَا لِسَانُ نَبِیٍّ» مثل تحدی قرآن کریم است، جن و انس جمع بشوند و پیغمبر در بین اینها نباشد «فَلَوِ اجْتَمَعَ أَلْسِنَةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَیْسَ فِیهَا لِسَانُ نَبِیٍّ عَلَی أَنْ یُبَیِّنُوا التَّوْحِیدَ بِمِثْلِ مَا أَتَی بِهِ بِأَبِی وَ أُمِّی مَا قَدَرُوا عَلَیْهِ وَ لَوْ لَا إِبَانَتُهُ ع مَا عَلِمَ النَّاسُ کَیْفَ یَسْلُکُونَ سَبِیلَ التَّوْحِیدِ أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی قَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ خَلَقَ مَا کَانَ» علمیت حضرت را در این قسمت بیان می‌کند «فَنَفَی بِقَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ مَعْنَی الْحُدُوثِ وَ کَیْفَ أَوْقَعَ عَلَی مَا أَحْدَثَهُ صِفَةَ الْخَلْقِ وَ الِاخْتِرَاعِ بِلَا أَصْلٍ وَ لَا مِثَالٍ نَفْیاً لِقَوْلِ مَنْ قَالَ إِنَّ الْأَشْیَاءَ کُلَّهَا مُحْدَثَةٌ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ إِبْطَالًا لِقَوْلِ الثَّنَوِیَّةِ الَّذِینَ زَعَمُوا أَنَّهُ لَا یُحْدِثُ شَیْئاً إِلَّا مِنْ أَصْلٍ وَ لَا یُدَبِّرُ إِلَّا بِاحْتِذَاءِ مِثَالٍ» فرمود شبهه هر دو گروه را نقض کردند.

گفتند خود خدا از چه چیزی خلق شده است؟ خود خدا یا از چیزی خلق شده پس معلوم می‌شود که سابقه داشت یا از «لا شیء» خلق شده اینکه محال است این برای خود خدا. جهان را خدا چگونه خلق کرد؟ یا «من شیء» خلق کرد معلوم می‌شود بدون خدا اشیاء هستند یا «من لا شیء» خلق کرد؛ «لا شیء» و عدم چیزی نیست که خدا عدم‌ها را جمع بکند چیزی بسازد، پس _معاذ الله_ اصل وجود خدا سفسطه است خلقت عالم هم سفسطه است. مرحوم کلینی فرمود ببینید علی بن ابی طالب چگونه جمع کرد! به اینها فهماند نقیض «من شیء»، «من لا شیء» نیست، نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است نه «من لا شیء»! «من لا شیء» با «من شیء» هر دو موجبه‌اند.

حالا سؤال بکن ما جواب می‌دهیم! شما خیال کردید شیء از نقیضین بیرون نیست؟ بله، اجتماع نقیضین محال است؟ بله، ارتفاع نقیضین هم محال است اما نفهمیدید که نقیض «من شیء» «من لا شیء» نیست نقیض «من شیء» - یک نفی بیاور روی «من» - «لا من شیء» است نه «من لا شیء» چون اگر «من لا شیء» باشد هر دو موجبه‌اند. «من الف» نقیضش «لا من الف» است «نقیض کل، رفع أو مرفوع» اگر خواستید چیزی را نقیض بدانید یک عدم را جلویش بگذارید. نقیض «من شیء» «لا من شیء» است نه «من لا شیء» شما خیال کردید «من لا شیء» نقیض «من شیء» است گفتید خود خدا یا «من شیء» است پس سابقه دارد یا «من لا شیء» است که از عدم محال است که خلق شود، این برای خود خدا.

جهان را هم خدا یا «من شیء» خلق کرد پس معلوم می‌شود سابقه دارد یا «من لا شیء» خلق کرد مستحیل است. مرحوم کلینی گفت برو نگاه کن ببین علی بن ابی طالب چگونه جواب داد! فرمود نقیض «من شیء» «لا من شیء» است حالا سؤال بکن! سؤال کن که خدا «من شیء» است یا «لا من شیء»؟ می‌گوییم «لا من شیء» ازلی است از خودش است، از چیزی نیست خودش است؛ دومی را سؤال کن که خدا جهان را از چه چیزی خلق کرد، از «من شیء» یا «لا من شیء»؟ می‌گوییم «لا من شیء»؛ مبدع یعنی همین، ماده‌ای ندارد ماده و صورت را او بالابداع آفرید، خدا مبدِع است نو‌آور است نه مکوِّن، که جامع باشد.

فرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی قَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ خَلَقَ مَا کَانَ» شما چهار تا حرف زدید همه‌اش بیراه بود، گفتید خدا یا «من شیء» است یا «من لا شیء»، هر دو محال است، چرا؟ برای اینکه «من لا شیء» را نقیض «من شیء» حساب کردید، می‌گوییم این سؤال غلط است، سؤال بکن بگو «من شیء» است یا «لا من شیء»؟ می‌گوییم «لا من شیء» دومی را سؤال بکن که جهان را «من شیء» خلق کرد یا «لا من شیء»؟ می‌گوییم «لا من شیء» اصلاً شما نفهمیدید که چگونه سؤال بکنید.

کلینی می‌گوید مشکل آنها این است که اصلاً آنها نقیض را نفهمیدند. «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَی قَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ» - اینکه کلینی در محدثین یک صبغه دیگری دارد روی این جهاتش است - «لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ وَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ خَلَقَ مَا کَانَ» نقیض «من شیء» «لا من شیء» است. «فَنَفَی بِقَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ» پس حادث نیست، از چیزی نیست، ازلی است، این درباره خود خدا.

«وَ کَیْفَ أَوْقَعَ عَلَی مَا أَحْدَثَهُ صِفَةَ الْخَلْقِ وَ الِاخْتِرَاعِ بِلَا أَصْلٍ وَ لَا مِثَالٍ» بعد فرمود حالا درباره جهان: «فَدَفَعَ ع بِقَوْلِهِ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ خَلَقَ مَا کَانَ جَمِیعَ حُجَجِ الثَّنَوِیَّةِ وَ شُبَهِهِمْ لِأَنَّ أَکْثَرَ مَا یَعْتَمِدُ الثَّنَوِیَّةُ فِی حُدُوثِ الْعَالَمِ أَنْ یَقُولُوا لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ الْخَالِقُ خَلَقَ الْأَشْیَاءَ مِنْ شَیْ‌ءٍ أَوْ مِنْ لَا شَیْ‌ءٍ فَقَوْلُهُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ خَطَأٌ وَ قَوْلُهُمْ مِنْ لَا شَیْ‌ءٍ مُنَاقَضَةٌ» برای اینکه از عدم که خلق نمیشود «وَ إِحَالَةٌ لِأَنَّ مِنْ تُوجِبُ شَیْئاً وَ لَا شَیْ‌ءٍ تَنْفِیهِ» اگر شما بگویید «من لا شیء» خلق کرد خودش جمع نقیضین است. «فَأَخْرَجَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع هَذِهِ اللَّفْظَةَ عَلَی أَبْلَغِ الْأَلْفَاظِ وَ أَصَحِّهَا فَقَالَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ خَلَقَ» چون نقیض «من شیء» «لا من شیء» است نه «من لا شیء».

آن وقت این را توضیح می‌دهد. مرحوم صدر المتألهین(رضوان الله علیه) که اصول کافی را شرح کرد خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی هم این را شرح کرد، خود مرحوم مجلسی را خدا غریق رحمت کند در بعضی از جاها که مطالعه می‌کردم می‌دیدم آن جاها که حرف‌های دقیق مرحوم ملاصدرا هست می‌گوید «قال بعض المحققین» با اینکه نظر خوش‌بینانه‌ای به فلسفه ندارد اما پدر مرحوم مجلسی، مرحوم محمدباقر مجلسی نه، محمدتقی مجلسی، او که بالصراحه از مرحوم ملاصدرا و اینها به عظمت نقل می‌کند، او بر من لا یحضره الفقیه مقداری شرح دارد آنجا گاهی که نقل می‌کند می‌گوید «بعض المحققین» این حدیث را این‌طور معنا کرده‌اند.

حالا مرحوم صدر المتألهین همین خطبه را، با همین جلال و شکوه نقل می‌کند آن اضافه‌ای که دارد این است که مرحوم کلینی که گفت اگر جن و انس جمع بشوند و در بین آنها زبان پیغمبر نباشد، ایشان اضافه کردند که اعاظم الأنبیاء نباشد. چاپ رحلی‌اش که مشخص است، این چاپ‌های چهار جلدی آن جلد آخرش - جلد چهارم - این فرمایش را دارد. «قال الشیخ الجلیل عمدة المحدثین ثقة الاسلام و المسلمین صاحب کتاب الکافی عظم الله قدره و ضاعف اجره» فرمود: «و هذه الخطبة من مشهورات خطبته علیه السلام، حتی لقد ابتذلها العامة»، ای وجدوها مبذولة غیر مصانة عن تصرف الاغیار» این‌طور نبود که این در کتابخانه حبس شده باشد نه! در اختیار همه گذاشتند این خطبه را «اذ فیها اصول مسائل التوحید و ارکان مباحثه التی هی عمدة العلوم الالهیة و المعارف الربوبیة «فلو اجتمع السنة الجنّ و الانس و لیس فیها لسان نبی»» حالا حرف کلینی را دارند نقل می‌کنند، حرف کلینی است که «لیس فیها لسان نبی» آن وقت آنچه خودش اضافه کرده: «ای من اعاظم الأنبیاء کنوح و ابراهیم و ادریس و شیث و داود و موسی و عیسی و محمد صلوات الله علیهم اجمعین» اگر اینها نباشند «علی ان یبینوا التوحید بمثل ما اتی به، بابی و امی ما قدروا علیه و لو لا ابانته»[1] اینها فرمایش مرحوم کلینی را نقل می‌کند و بعد شرح می‌کند.

پس عمده جواب این است که آنها متوجه نشدند که نقیض «من شیء»، «لا من شیء» است نه «من لا شیء». حالا می‌رسیم به بیان نورانی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که حدود 25 سال قبل از خطبه حضرت امیر ایشان در جریان فدک خطبه خواندند. حضرت در خطبه فدکیه مسائل فراوانی دارد، قبل از اینکه خطابه را شروع کند یک خطبه کوتاه دو سطری دارند، در آن خطبه دو سطری این مطلب آمده است. اول تشریف آوردند مسجد که وضع به هم خورد عده‌ای گریه کردند وقتی ساکت شدند حضرت شروع کرد به خطبه خواندن. اول آمدند خطبه نخواندند اوضاع به هم خورد؛ بعد از اینکه مردم ساکت شدند حضرت بعد از حمد و ثنا این را می فرماید: «وَ مِنَ الْأَلْسُنِ صِفَتُهُ وَ مِنَ الْأَوْهَامِ کَیْفِیَّتُهُ ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ قَبْلَهَا» نه «من لا شیء» «وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا کَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَهَا بِمَشِیَّتِهِ مِنْ غَیْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَی تَکْوِینِهَا وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِی تَصْوِیرِهَا إِلَّا...»[2] عمده این است که فرمود: «لا من شیء» کسی بخواهد بگوید «من شیء» فرمود نه، بخواهد بگوید «من لا شیء»، فرمود نه، نقیض «من شیء» «لا من شیء» است نه «من لا شیء». «ابْتَدَعَ الْأَشْیَاءَ لَا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَانَ» نه خودش از چیزی بود و نه جهان را از چیزی خلق کرد. این عظمت مقام حضرت است. حالا آن خطبه‌های دیگر سرجایش محفوظ است.

اصل تناقض را خود حضرت استدلال می‌کند در کتاب شریف کافی؛ عنوان باب این است که «بَابُ إِطْلَاقِ الْقَوْلِ بِأَنَّهُ شَیْ‌ءٌ» به اینکه الله تعالی شیء است. چند تا روایت نقل می‌کند روایت ششم این باب که سؤال و جواب است «هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» دارد که حضرت درباره اینکه خدا چیست فرمود: «هُوَ شَیْ‌ءٌ بِخِلَافِ الْأَشْیَاءِ» تا به اینجا می‌رسد «قَالَ لَهُ السَّائِلُ» شما که گفتید «فَقَدْ حَدَدْتَهُ» او را محدود کردید «قَالَ لَهُ السَّائِلُ فَقَدْ حَدَدْتَهُ إِذْ أَثْبَتَّ وُجُودَهُ» چون خیال می‌کرد که هر وجودی محدود است، شما که الله را گفتی موجود است پس محدود کردی! «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمْ أَحُدَّهُ» من محدود نکردم این وجود نامتناهی است «وَ لَکِنِّی أَثْبَتُّهُ إِذْ لَمْ یَکُنْ بَیْنَ النَّفْیِ وَ الْإِثْبَاتِ مَنْزِلَةٌ»[3] ارتفاع نقیضین محال است، اجتماع نقیضین محال است، بین وجود و عدم که فاصله نیست، حالا که معدوم نیست پس موجود است، من ثابت کردم محدود نکردم.

این اصل عدم تناقض در فرمایشات اینها در احتجاجاتشان هست. اصل عدم تناقض ریشه همه اصول است، چون دور که محال است، تسلسل که محال است، جمع ضدّین که محال است، اجتماع ضدّین محال است، اینها همه‌شان به تناقض برمی‌گردد، اینها محال بالغیر هستند محال بالذات نیستند. اصل ذات اقدس الهی اگر در عالم نبود هیچ موجودی نبود، اصل عدم تناقض اگر در معرفت نبود هیچ شناختی نبود، چون هر شناختی باشد نقیضش جایز باشد که نمی‌شود منتها این اصل عدم تناقض قضیه ضروری ازلی است نه ضروری ذاتی. یک ضرورت ذاتی دارند مثل اینکه دو دو تا چهار بالضرورة، یک ضرورت ازلی دارند، ضرورت ازلی مادام ندارد، ضرورت ذاتی مادام دارد، مثل «الله موجود» به ضرورت ازلی است، مادام در آن نیست اما ضرورت ذاتیه مثل «الانسان ناطق» یا دو دو تا چهار تا، مادام الذات است دو دو تا چهار تا هست اما در صورتی که دو دو تا باشد، اگر دو دو تا نباشد چهار تایی در کار نیست، لذا ضرورت این ضرورت ذاتی است اما «الله موجود» ضرورتش ازلی است نه مادام.

در ضرورت ذاتی می‌گویند این محمول برای این موضوع ثابت است بالضرورة «مادام الذات» اما در ضرورت ازلی «مادام الذات» در کار نیست ازلی است، جریان اصل تناقض هم ضرورت ازلی است منتها می‌گوید ازلی بالغیر است، ازلی بالذات خود ذات اقدس الهی است. غرض این است که این نورانیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) در این خطبه‌ها هست، گذشته از مسئله ارث و فدک و غصب و مسائل سیاسی و ولایت و اینها، آن ریشه‌اش در همین مسائل معرفتی است

 

پرسش: مفهوم ابدیت با مفهوم خلود متفاوت است؟

پاسخ: مفهوماً بله، مصداقاً ممکن است یکی باشد مفهوماً اینها مترادف نیستند دو تا مفهوم‌اند، گاهی خلود به معنی مکث طویل است لذا آن ابداً را می‌آورند تا معلوم بشود که خلود آن قسم مراد است ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا﴾[4] چون خلود دو قسم است، هم ابدی را شامل می‌شود هم مکث طویل را شامل می‌شود. برای اینکه اشتباه نشود در بعضی از آیات دارد: ﴿خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا﴾[5] .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo