< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

1400/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ارث

 

جریان میراث، یک سلسله بحث‌های مقتضی دارد، یک سلسله بحث‌های مانع، یک سلسله چیزهایی است که موجب ارث است و یک سلسله چیزهایی است که مانع ارث است اما همه اینها در آغاز پیدایششان اثر دارند، یعنی اگر کسی وارد این مراحل نسب یا سبب نبود، اصلاً ارث نمی‌برد، موجب ارث در اینها نیست، یا اگر موجب ارث بود یکی از انساب و اسباب بود، ولی مانعی پیش آمد – معاذالله - ارتدادی پیش آمد یا قتلی پیش آمد، این مانع از آن است که این شخص ارث ببرد، لذا بحث‌های اینها را یا درباره حجب ذکر می‌کنند یا درباره مانع، حالا یا حجب تام یا حجب حرمان یا حجب نقصان، مانع هم بشرح ایضاً.

گاهی چیزی است که وجودش از اول محقق نبود، در اثنا محقق شد، چنین چیزی که در اثنا محقق شد، آن نسب موجود را قطع می‌کند یا آن سبب موجود را قطع می‌کند، بعضی از امورند که باعث پیدایش نسب‌اند مثل تولد، بعضی از امور باعث پیدایش سبب‌اند مثل نکاح، بعضی از امور موجب زوال سبب‌اند، بعضی از امور موجب زوال نسب، مسئله لعان این‌طور است، لعان نسب را از بین می‌برد، لعان سبب را از بین می‌برد، پس موجبات یک حساب دارد، موانع یک حساب دارد. مسئله لعان را نه در موجبات ذکر می‌کنند نه در موانع، برای اینکه موجب مثل نسب، از همان آغاز سبب ارث بردن است یا سبب از همان آغاز، باعث ارث بردن است و موانع ارث نظیر قتل و نظیر کفر این چنین است اما لعان سبب موجود را از بین می‌برد، نسب موجود را از بین می‌برد، این است که مسئله لعان، در مسئله موجبات یا در مسئله موانع نمی‌گنجد. موانع یک حساب دارند، موجبات یک حساب دارند، اما لعان مسئله دیگری است.

مطلب دیگر این بود که این شخص ملاعن که لعن کرده است دو تا کار کرد: هم سبب را قطع کرد هم نسب را قطع کرد، رابطه زوجیت را قطع کرد که زوجه بر او حرام ابدی شد رابطه فرزندی را قطع کرد که فرزند برای ابد بیگانه است، با او هیچ رابطه‌ای ندارد، حالا آمد اگر اقرار کرد آیا اقرار این توان را دارد که سبب از بین رفته را برگرداند؟ نسب از بین رفته را برگرداند؟ گفتند اقرار این سِمَت را ندارد منتها «لا مطلقا بل فی الجمله» نه «بالجمله»! یعنی اقرار کننده نمی‌تواند نسب را هم از طرف آن شخص، هم از طرف خودش اثبات کند، سبب را هم از طرف آن شخص و هم از طرف خودش اثبات کند، ولی می‌تواند سبب را مطلقا و نسب را «فی الجمله» ثابت کند، سبب را یعنی زوجیت را، به هیچ وجه اقرار بعدی، زوجیت را نخواهد آورد، نه به‌طور دائم و نه به صورت منقطع، نه یک جانبه نه دو جانبه، اما مسئله نسب را یک جانبه حفظ می‌کند، یعنی اگر کسی گفت من دروغ گفتم، این تکذیب و این مسئله لعان بیجا بود، آن نسب قبلی راجع به فرزند محفوظ می‌ماند یعنی فرزند، فرزند او هست ولی او پدر فرزند نیست، چرا؟ چون اقرار یک جانبه اثر می‌کند «إِقْرَارُ الْعُقَلَاءِ عَلَی أَنْفُسِهِمْ نافذ»[1] است نه «اقرار العقلاء لأنفسهم نافذ» باشد، آن می‌شود ادعا، این اقرار ملاعن نسبت به طرف مقابل، اقرار است، نسبت به خودش ادعاست و چون نسبت به خودش ادعاست اگر شاهدی اقامه کرد که این لعان باطل بود، مطلب دیگری است.

غرض این است که یک امر نسبت به خود شخص می‌شود اقرار و حجت و اماره، نسبت به طرف مقابل، ادعاست ادعا شاهد می‌خواهد.

 

پرسش: ملاعنه در زمانی تشکیل شده که آن ادعا صورت گرفته است حالا که معلوم شده ادعا به صورت کذب بوده و اقرار شده چرا ...

پاسخ: بله، برای اینکه ما غیر از اقرار چیز دیگری که نداریم، اقرار نمی‌تواند به نفع خود آدم اثر بگذارد.

 

یک وقت است که آیه‌ای داریم، روایتی داریم، اماره‌ای داریم، می‌گوییم اماره لوازمش حجت است، یک وقت یک سلسله قرارهای عقلایی است در قرارهای عقلایی باید به همان ارتکازات عقلا مراجعه کرد، اگر ما اطلاقی می‌داشتیم یا عمومی می‌داشتیم، اطلاق و عموم چون زمان و زمین هر دو را در بر می‌گیرد حجت است، لوازمش هم حجت است اما اقرار جزء تأسیسات شرع نیست، جزء امضائات شرع است و امضائات شرع را باید مراجعه کرد به بنای عقلا، بنای عقلا این است که اقرار فقط آنچه را علیه خود اوست ثابت می‌کند، آنچه که لهِ اوست ادعاست و ادعا دلیل می‌خواهد، همین کاری که گفت این فرزند من است، این «ینحل الی امرین»: نسبت به خودش اقرار است، نسبت به او ادعاست، او فرزند من است، اقرار می‌کند لذا باید نفقه او را بپردازد، اما من پدر او هستم، این ادعاست.

 

پرسش: نسبت به اقوامش چگونه است مثل برادرها و غیره؟

پاسخ: کلاً روابط همه جوانب نسبت به این شخص قطع می‌شود چه در عمود پایین چه در عمود بالا، این پسر دیگر فرزند او نیست، بچه‌های این شخص نوه‌های او نیستند، اما برادر او حساب خاص خودش را دارد اگر نسبت به آنها لعان نکرده حساب دیگری دارد، چون آنها مستقیماً خودشان بچه‌های او هستند، برادران او مستقیماً از او هستند نه از این راه. اینها خطوط کلی بود که بیان کردند.

 

چند تا مسئله است که مرحوم محقق مثل سایر فقها ذکر می‌کنند، اینها جزء نتایج همان بحث‌های اقرار و انکار و امثال ذلک است و نص خاصی در این مسائل نیست، روی همان قواعد مستفاد از این نصوص بیان می‌کند. این چند تا مسئله‌ای که مرحوم محقق اخیراً ذکر می‌کنند، ظاهراً هیچ کدام از اینها روایتی ندارد، اینها روی قواعدی که از بحث‌های لعان استفاده شده است دارد بیان می‌کند.

مسئله أولی این است: فرمودند که «مسائل‌ الأولی لا عبرة بنسب الأب هنا» چون این پدر لعان کرده است و این لعان در محکمه اتفاق افتاد و در محکمه حاکم شرع هم حکم کرده است هم سبب قطع شد، هم نسب قطع شد، هم سبب زوجیت قطع شد، این زن دیگر زوجه او نیست حرمت ابدی دارد، بدون طلاق رابطه قطع شد، طلاقی در کار نیست مثل اینکه موت بدون طلاق رابطه را قطع می‌کند، طلاقی در کار نیست، بعضی از امور هستند که خودشان قاطع سبب‌اند و طلاقی در کار نیست، موت این چنین است، ارتداد این چنین است، لعان این چنین است و امثال ذلک.

«لا عبرة بنسب الأب هنا» در اینجا « فلو خلف أخوین أحدهما لأبیه و أمه و الآخر لأمه فهما سواء» اگر دو تا بچه دارد، یکی أبوینی است یکی أمی است، در موارد فراوان چه در مسئله حجب، خواه حجب حرمان، خواه حجب نقصان، گاهی أبی مقدم بر أمی بود، یک، گاهی أبوینی مقدم بر أمی بود، دو، با بودنِ أبوینی أمی ارث نمی‌برد، الآن چون رابطه این شخص با پدر قطع شد اگر سه نفر باشند: یکی أبی محض باشد، یکی أبوینی باشد، یکی أمی، اینها هیچ ارتباطی باهم ندارند، آن أبی محض کلاً قطع می‌شود، می‌ماند دو گروه: أبوینی و أمی، این أبوینی نیم‌تنه‌اش هم قطع می‌شود، چون دیگر أبوینی نیست این أمی است، أبوینی که لعان نشده باشد و طیب و طاهر باشد، أبوینی است، اما أبوینی که پدر لعان کرده و رابطه خودش را از زوجه قطع کرده و زوجه حرام ابدی شد، أبوینی نیست این فقط أمی است، پس همه مواردی که می‌گفتند أبی مقدم بر أمی است یا أبوینی مقدم بر أمی است، جایی است که لعان نشده باشد، اما اینجا چند قسم دارد: اگر سه تا برادر باشند یا سه تا خواهر باشند یا بعضی برادر باشند یا بعضی خواهر باشند حکم همین است، آنکه أبی است «کالمیت» است و «بالرأس» ساقط شده است، اینکه أبوینی است نیم‌تنه‌اش قطع شده است، رابطه أبی‌اش قطع شده است می‌ماند أمی محض، او هم که أمی محض است، أمی محض است. أبوینی می‌شود أمی، أبی رأساً از بین می‌برد، آن وقت می‌شود دو تا أمی، وقتی دو تا أمی شد: آن مسئله حجب در کار نیست، یک، مسئله زیادی سهم در کار نیست، دو، همه‌شان سهم «من یتقرب بالأم» را می‌برند، سه، ثلث بین همه اینها «علی السواء» تقسیم می‌شود، چهار، خیلی اثر دارد، همه اینها مطابق قاعده است نص خاصی ما در این مسئله نداریم.

«لا عبرة بنسب الأب» این نسب پدر قطع شد، ما دیگر أبی نداریم، أبوینی هم نداریم، فقط أمی محض است، در تمام طبقات چه همه پسر باشند، چه همه دختر باشند، چه تلفیقی از پسر و دختر باشد، ما نه أبی داریم نه أبوینی «فلو خلف أخوین» اگر این شخص لعان شده دو تا برادر دارد یکی برادر أبی و أمی است، یکی هم برادر أمی است چون آن ارتباطش با أب قطع شده است ما برادر أبوینی نداریم، این برادر أبوینی، أمی می‌شود، آن یکی هم که أمی می‌شود «فهما سواء و کذا لو کانا أختین» دو تا برادر باشند یا دو تا خواهر باشند یا یک برادر و یک خواهر باشند، در تمام اقسام سه‌گانه هم أبی منتفی می‌شود هم أبوینی «و کذا لو کانا أختین أو أخا و أختا و أحدهما للأب و الأم» باشد و دیگری للأم باشد اینها «علی السواء» هستند، در خیلی از موارد نصوصش گذشت که أبوینی نمی‌گذارد أمی ارث ببرد، اما اینجا هیچ کدام أبوینی نیستند آن أبی که رأساً ساقط است، أبوینی هم آن نیم‌تنه ساقط است و أبی نیست، می‌ماند أمی محض، این أبوینی می‌شود أمی، برای اینکه پدر آمده لعان کرده و گفته این زن، زن من نیست در حقیقت، یعنی از ناحیه من مادر نشده است.

«و کذا لو خلف ابن أخیه لأبیه و أمه و ابن أخیه لأمه» ما در خیلی از موارد داشتیم که برادرزاده‌های أبوینی مقدم بر برادرزاده أمی‌اند، الآن که أبوینی کلاً منتفی شد و رابطه با پدر قطع شد، اگر یک برادر أمی محض است یک برادر أبوینی است بچه‌های آنها در صورت لعان کاملاً یکسان‌اند، چرا؟ چون بچه‌های أبوینی، أمی محض‌اند، چه اینکه بچه‌های أمی، أمی محض‌اند، «و کذا لو خلف ابن أخیه لأبیه و أمه» با «ابن أخیه لأمه» اگر خلط بکند اینها در حقیقت یکسان‌اند.

«أو خلف أخا و أختا لأبویه مع جد» چون گاهی انساب شخصی که مرده، یا همان ورثه ارث می‌برند یا نوه‌های او ارث می‌برند یا اجداد آنها ارث می‌برند، همه اینها یا از بالا یا از پایین با پدر رابطه دارند، اگر پدر رابطه‌اش را از این همسر بالکل قطع کرد، در همه این فروض سه‌گانه که یاد شده یا جد و جدّه باشد یا أخ و إخوه باشد یا ابن و بنت باشد، رابطه‌ای که مربوط به پدر است کلاً قطع است «و کذا لو خلف ابن أخیه و أمه» با «ابن أخیه لأمه» اینها یکسان‌اند «أو خلف أخا و أختا لأبویه مع جد أو جدة» اگر برادر أبوینی را با جد و جدّه بگذارد یا برادر أمی را با جد و جدّه بگذارد، یکسان‌اند، یکسان‌اند یعنی چه؟ یعنی هیچ کدام حاجب نیستند، یک، مسئله دوم: نحوه توزیعشان چیست؟ چون «من یتقرب بالأم» سهمش یکسان است ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾[2] که نیست، این دو تا حکم بار است: یکی اینکه فقط سهم «من یتقرب بالأم» را می‌برند هیچ کدام حاجب نیستند، دوم سهم «من یتقرب بالأم» را می‌برند که «علی السواء» است و دیگر ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾ در این بخش‌ها نیست «و سقط اعتبار نسب الأب» در همه موارد، چه بچه‌ها، چه برادرها، چه جد و جدّه، با هر کدام از این طبقات بخواهند بسنجند، آنکه از راه پدر با بالایی یا با پایینی یا با همسطح ارتباط دارد کالعدم است و می‌ماند رابطه فقط از راه مادر و رابطه مادر هم «من یتقرب بالأم» سهمشان ﴿لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْن‌﴾ نیست.

مسئله دوم هم همین‌طور است تقریباً «الثانیة إذا ماتت أمه» حالا اگر مادر مُرد «و لا وارث لها» برای مادر «سواه» همین فرزند لعان شده «فمیراثها» این مادر «له» برای این فرزند است، هیچ کدام نص خاص نداریم، «فمیراثها له» زوج که ارث نمی‌برد فقط این می‌برد «و لو کان معه أبوان أو أحدهما» اگر پدر و مادر این زوجه باشند، بالاخره این مادر که مُرد، درست است که جدّ این بچه‌اند ولی هم‌رتبه این بچه‌ هستند چرا؟ برای اینکه أب هستند، أم هستند، اگر این زن، پدری داشت یا مادری داشت با این بچه در یک ردیف سهم قرار دارند «إذا ماتت أمه و لا وارث لها سواه» سوای این فرزند «فمیراثها» میراث این زن برای این بچه است چون این لعان هم سبب را قطع کرد، هم نسب را قطع کرد «و لو کان معه أبوان» پدر و مادر این زن، یا «احدهما» باشند، آنها هر کدام یک ششم می‌برند، در صورتی که هر دو باشند؛ اگر یکی باشد که «فلهما السدسان أو لأحدهما السدس و الباقی له» باقی برای این بچه است «إن کان ذکرا» اما «و إن کان أنثی» روی دو تنظیم، همه را ارث می‌برد: یکی «فالنصف لها» روی فرض «و الباقی یرد بموجب السهام»[3] اینها هیچ کدام نص خاصی ندارد باید با قواعد خاصه باب میراث مشخص بشود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo